از زمان حمله آمریکا به عراق و تدوین قانون اساسی این کشور، راهکارها و اقدامات بسیاری برای دورکردن این کشور از جریان مقاومت و جریان شیعی به کار گرفته شد. در تدوین قانون اساسی که دیکته شده آمریکا و براساس رویکرد هرج و مرج تدوین شده است، ایجاد شکاف و مسائل مورد بحث از اولویت های واشنگتن بود. بعد از ناکامی آمریکا در طرح ریزی قانونی مطابق میل خود(هرچند دربرخی بندها توانست نظر خود را اعمال کند)، اما واشنگتن بعد از قدرت گرفتن شیعیان و جریان مقاومت در امور اجرایی، چهار راهبرد برای آینده عراق در جهت دوری از ایران در نظر گرفت:
1- ایجاد
داعش و ورود عراق به مرحله جنگ داخلی. آن چنان که در طی سال های گذشته مشاهده شد، آمریکا این دو روند را به صورت برنامه ریزی شده و متداول و براساس بازه های زمانی جداگانه در عراق پیاده سازی کرد. روند چندساله داعش و ایجاد هزینه های زیربنایی و تخریب های گسترده در کنار جنگ قومی و فرقه ای مهم ترین هدف آمریکا در بسط دهی به جریان تکفیری در عراق بود.
2- تجزیه عراق براساس خودمختارشدن کردستان و ورود این کشور به مرحله امنیتی. آمریکا از سال 2003 به دنبال تشکیل دولتی سکولار با گرایش های غربی بود. برای این امر واشنگتن تمرکز خود را از میان گروههای سه گانه شیعی، سنی و کردی، بر کردها قرار داد. منطقه کردی از نظر منابع ژئوپلیتیکی، منابع طبیعی و انرژی، وضعیت اقتصادی و امنیتی مطلوبتر نسبت به سایر مناطق عراق، بزرگترین اقلیت سیاسی عراق با گرایش های سکولار، ابزاری برای نفوذ و تأثیرگذاری بر کردهای ایران، ترکیه و سوریه در صورت لزوم و همچنین نیاز کردها به حمایت غرب برای به سرانجام رساندن استقلال سیاسی خود همسویی بیشتری با اهداف و منافع آمریکا داشت. به گونه ای که ژنرال جی.گارنر نخستین حاکم نظامی آمریکا در عراق بهخوبی اهمیت این منطقه را برای آمریکا نمایان ساخت: «اگر تلاش آمریکا در عراق به شکست بینجامد باید از استقلال کردها دفاع کرد. همانگونه که فیلیپین بهعنوان سکوی آمریکا برای حفظ اقیانوس آرام بود، کردستان در این سده می تواند بهعنوان سکوی آمریکا برای خاورمیانه عربی باشد». در نتیجه با نابودی سرزمینی داعش، واشنگتن فاز دیگری از راهبردهای خود را در قالب امنیتی ایجاد کرد. در این زمینه کردستان عراق محل مناسبی جهت چالش سازی امنیتی و سیاسی برای جریان مقاومت از نقطه نظر تهدیدات امنیتی و سیاسی بود.
3- عدم تشکیل دولت عراق. با شکست رفراندوم کردستان عراق و با توجه به تاکید آمریکا بر تشکیل دولتی سکولار مبتنی بر گرایش های غربی، در این مرحله واشنگتن تمام تمرکز خود را بر عدم تشکیل دولت وحدت ملی درچارچوب دولتی شیعی قرار داد. از لزوم برگزاری انتخابات مجدد تا سوزاندن برخی صندوق های رأی همگی از دخالت آشکار واشنگتن در جهت؛ اول عدم ورود افراد وابسته به جریان مقاومت و دوم عدم تشکیل دولت وحدت ملی بود.
4- ضربه زدن به مقاومت در قالب آشوب و اغتشاش. با شکست سه راهبرد قبلی، این بار واشنگتن از تمام توان خود در جهت مالی و فنی و از طریق شبکه های مجازی در قالب جریان های مدنی فعال کرده است. تفاوت راهبرد چهارم با سه راهبرد دیگر در چهار نکته است:
الف) جامعه هدف آمریکا در این مرحله افکار عمومی و به تعبیری مردم است. درحالی که در گزاره های قبلی تاکید بر قشر نخبگانی و به ویژه قشر سیاسی بود.
ب) بستر تاثیرگذاری در این مرحله بر شبکه ها و فعالین مجازی در قالب گروه های داخلی و خارجی استوار یافته است. فعالیت 50 شبکه وابسته به آمریکا و کانال های مجازی در کنار استفاده از پیام های خارجی است.
ج)بسترهای روبنایی این راهبرد متغییر و براساس محور نارضایتی های اقتصادی در بستر نارضایتی های قانونی و حقوقی است. یعنی از مرحله ای اقتصادی شروع شده و اکنون به مرحله ماهوی رسیده است.
د) محدوده زمانی و مکانی راهبرد اخیر بر مناطق شیعی به عنوان بستر اصلی درگیری ها و کانون اصلی فعالیت های اعتراضی است.در این مرحله دولت با چالشی مواجه شده که برخاسته از همین بستر شیعی است.
و) تفاوت پنجم که مهم تر از همه ابعاد است، تغییر روند در این مرحله است. گرچه در سه راهبرد گذشته نیز هدف ایران و محور مقاومت بود، اما هر روندی براساس یک نمود ظاهری تبلور یافته بود. به عنوان نمونه داعش در جهت تخریب و شکستن این محور ظهور پیدا کرد، اما یک ماشین کشتار و ترسی از آن در اذهان شکل گرفته بود که بیشتر مردم عراق خواهان برخورد با این گروه بودند.
از همین رو اکنون باید به این سوال پاسخ دهیم که بنابرچه دلایل و اهدافی است که شعارها علیه ایران در عراق تغییر جهت داده است؟ غیر از سناریوهای خارجی چه عوامل دیگری در جهت دهی شعارها به سمت ایران نقش فعال دارند؟
1- براساس طرحی که از سوی آمریکایی ها تدوین شده بود، در وهله اول اسقاط نظام و حکومت عراق از قِبَل این اعتراض ها هدف گذاری شده بود. در وهله دوم درگیری شیعی- شیعی و در وهله سوم سرنگونی دولت. با ناکامی در هر سه هدف مورد نظر جهت دهی شعارها به سمت ایران تغییر جهت داده شد.
2- علاوه بر نقش بسترهای خارجی در تغییر چنین رویه ای، مهم تر از این عوامل مراجعه به گذشته تاریخی است. از دو سال پیش برخی در داخل ایران و برخی دیگر در داخل عراق در یک روند هم سو به تقابل گرایی دو ملت سمت و سو دادند. برخی روزنامه های داخلی با برخی کانال های مجازی بر عواملی همچون عرب و عجم، غیرت، تعیین محدوده سرزمینی و برخی شایعات جنسی زمینه ساز تفکیک و جدایی دو ملت را با داستان های خارج از واقعیت نشان دادند. به گونه ای که در اتفاقات سال گذشته بصره همین اتفاق رخ داد و افکار عمومی، ایران را محور تظاهرات خود قرار داده بودند.
3- حمایت نیروهای ضدانقلاب، اختصاص پول زیاد برای اجرای آن، همکاری فعالانه رژیم های سرکوبگر عربی و اسرائیل در کنار پوشش رسانه ای برای این طرح و حمایت تدارکاتی گسترده از آن همه ابعاد ماجرا را به ایران منتسب کردند.
4- در کنار جنگ سایبری و رسانه ای طرف مقابل با محوریت عربستان سعودی و امارات با ایجاد برخی شائبه ها و دروغ پراکنی ها، از طرف ایران در حوزه تنویر افکار عمومی جامعه عراق و تبیین تلاش ها و دستاوردهای خود برای روشن کردن برخی شائبه ها، کم کاری صورت گرفته و همین عاملی در جهت وضعیت کنونی است. چنانچه به موازات جنگ نظامی در منطقه به مباحث فرهنگی و سیاسی در حوزه رسانه ای و جنگ نرم توجه می شد، اکنون وضعیت به مراتب بهتر از وضعیت فعلی بود.
5- عدم تاثیرگذاری مناسب ایران بر نخبگان و جامعه مدنی عراق ضعف یا عامل دیگر در جهت تغییر شعارها است. در مبحث بالا ذکر شد که واشنگتن با محوریت عربستان و امارات تمرکز خود را در راهبرد پنجم بر افکار عمومی و مردم قرار داده و از تاثیرگذاری بر نخبگان سیاسی به تاثیرگذاری بر نخبگان مردمی و خود مردم رسیده است. این در حالی است که ایران همچنان بر لایه های بالایی از تصمیم گیران تمرکز کرده و برخی از این افراد نیز بعد از مدتی دچار انحرافات سیاسی و فساد شده اند.
6- فضاسازی های دروغین علیه ایران به قدری شدید است که بسیاری از کانال ها عکس هایی از حضور حشدالشعبی در جریان سیل اوایل سال جاری در خوزستان منتشر کرده اند و آن را ورود عناصر و نیروهای ایرانی به عراق قلمداد کرده اند. همچنین برخی کشته سازی ها را به ایران نسبت می دهند. در این میان طبیعی است که عده ای از مردم به صورت هدفمند و از سوی جریان هایی مغرض به این دوگانگی دامن زنند.
فرصت یا تهدید بودن اغتشاش ها
این اغتشاش ها از چهار منظر فرصت و از یک منظر تهدید برای آینده در نظر گرفته می شود. فرصت های این اغتشاش ها عبارت اند از:
1- تکانه اقتصادی و جدی در دولت و اصلاح ساختارهای معیوب. اکنون در عراق نزدیک به یک سوم فروش نفت این کشور عاید آمریکا می شود و مابقی درآمدهای نفتی توسط دولت(85درصد) در امور جاری عراق هزینه می شود. آنچه مشهود است، درآمد مناسبی برای دولت در جهت خدمات عمرانی و زیربنایی باقی نخواهد ماند. در نتیجه این اعتراض ها منجر به اصلاح ساختارهای اقتصادی و کوچک شدن دولت خواهد شد.
2- رویکرد دولت و احزاب از انتخاب مسئولینی تکنوکرات به مسئولینی با تفکر مقاومت تغییر پیدا خواهد کرد.
3- مردم به این نتیجه رسیده اند که تنها تفکر سعادت بخش در امور اقتصادی همان تفکری است که توانست داعش را شکست دهد. همین عاملی در جهت ورود عناصر جهادی و سالم به بدنه دولت است.
4- این اعتراض ها سبب غربالگری جدی در بدنه دولت و ارتش خواهد شد و همین منجر به انجام اصلاحات اساسی در سیستم های مجریه و قانونی عراق می شود.
در بحث تهدید بودن این اعتراض ها نیز باید به این گزینه اشاره کرد که در صورت عدم اصلاحات جدی اعتراض ها دوباره از سرگرفته خواهد شد و همین تهدیدات فعلی برای دولت و حکومت عراق باقی خواهد ماند.
ارسال نظرات