14 آبان 1398 - 12:43
سخن روز مطبوعات

۱۴ آبان ماه /دوره‌های ۳ ماهه آموزشی آمریکا برای ۴۰ هزار جوان عراقی/ بازگشت به دوره چرخش سانتریفیوژ‌ها

آمریکا طی چند سال گذشته دست‌کم ۴۰ هزار جوان عراقی را در قالب برگزاری دوره‌های یک تا سه ماهه در آمریکا تحت سیستم خاص تعلیم و تربیت قرار داده است و می‌توان گفت: حتماً برای آنان دستور کار خاص دارد.
کد خبر : 4315

پایگاه رهنما :

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********

 

مکر شیطان در بیروت و بغداد

 

سعدالله زارعی در کیهان نوشت:

 

برخلاف آنچه گاهی تصور می‌شود، خصومت آمریکا علیه ایران، روند نزولی نداشته است و شکست‌های پی‌درپی آن سبب نشده آمریکا خود را در صحنه‌ای کنار بکشد. نگاهی به وضعیت و صحنه لبنان و صحنه عراق در این روزها، به‌خوبی بیانگر ادامه و حتی تشدید خصومت آمریکا علی‌رغم شکست از جبهه مقاومت در این دو جغرافیاست.

بنابراین خصومت در آینده نیز نه تنها باقی می‌ماند، بلکه براساس روندی که تاکنون شاهد بوده‌ایم، تشدید هم خواهد شد. اما در اینجا سخن این است که این خصومت و تشدید خصومت تا چه ‌اندازه جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت و روند حرکت آنها را تحت تأثیر قرار می‌دهد. در این خصوص گفتنی‌هایی وجود دارد:

۱- در مورد هدف‌گذاری آمریکا در دشمنی با ایران برای رسیدن به مقصد به موارد زیادی می‌توان اشاره کرد که همه آنها هم درست است اما اگر سؤال این باشد که در حال حاضر و طی سال‌های آینده «هدف‌گذاری عملیاتی آمریکا» در مواجهه با ایران و جبهه مقاومت چیست؟ طبعاً باید به یک مورد اشاره کنیم.

به نظر این قلم، آمریکایی‌ها در شرایط کنونی در مواجهه با منطقه مقاومت، روی «سیطره بر کانون‌های تصمیم‌ساز و تصمیم‌گیر منطقه» تمرکز دارند به این معنا که واشنگتن با استفاده از فضای بی‌دروپیکر مجازی تلاش می‌کند گروه‌های نوپدید و رنگ‌پذیری به‌وجود آورده و از طریق آنان حکومت‌ها و سازمان‌های مقاومت را تحت فشار شدید قرار دهد.

از آنجا که جبهه مقاومت در مورد نحوه مواجهه با این گروه‌های نوپدید و مهار آنها تجربه ندارد و احیاناً از جنبه اطلاعات (information) دچار ضعف می‌باشد، این گروه‌ها در یک دوره نسبتاً طولانی -تا زمان پیدا شدن تسلط بر فضای مجازی در جبهه مقاومت- می‌توانند نیروی مقاومت ملت‌ها را با فرسایش زیاد مواجه نمایند. فضای مجازی و شبکه‌های اجتماعی ظرفیت‌های بزرگی در اختیار آمریکا قرار داده است. براساس برخی آمارها حدود ۲۰ میلیون عراقی در فیس‌بوک حضور دارند.

یک خبر دیگر بیانگر آن است که آمریکا طی چند سال گذشته دست‌کم ۴۰ هزار جوان عراقی را در قالب برگزاری دوره‌های یک تا سه ماهه در آمریکا تحت سیستم خاص تعلیم و تربیت قرار ‌داده است و می‌توان گفت حتماً برای آنان دستور کار خاص دارد و آنها را تحت سازماندهی قرارداده است. یکی از ویژگی این جوانان عمدتاً شیعه -تعلیم‌دیده- دین‌گریزی و مقابله با مظاهر دین است که در این رابطه سندهای بسیاری وجود دارد. کما اینکه طی روزهای اخیر خبرهای زیادی مبنی بر بروز انواعی از فسادها بین جوانان در میدان تحریر بغداد رسیده است.

براساس آنچه در تئوری و در عمل مشاهده شده است، گروه‌های نوپدید اجتماعی ظرفیت «سازمان‌پذیری» دارند و جوان بودن آنان امکان اجرایی شدن اقدامات پرریسک را فراهم می‌کند و فروریختن پایه‌های اخلاقی در گروه‌های اجتماعی، سبب بروز اقدامات عجیب و بی‌سابقه‌ای شامل اقدام به «قتل‌های فجیع» می‌شود و این قضایا ضرورت اجرایی برنامه‌های سرویس اطلاعاتی و دستگاه‌های سیاسی و نظامی می‌باشد. پیش از این بارها شنیده‌ایم که تئوری «هرج‌ومرج سازنده» مهم‌ترین راهکار اجرایی آمریکا برای سیطره بر واحدهای ناهمخوان بوده و از این طریق توانسته‌اند حتی حکومت‌های مقتدری را سرنگون کنند.

از منظر آمریکایی‌ها اگر گروه‌های نوپدید که ابتدا فاقد «ایدئولوژی»، «رهبر» و «محبوبیت اجتماعی» هستند را بتوان برای مدتی در کانون توجه شهروندان یک کشور نگه‌داشت، می‌توان آنان را ایدئولوژیژه کرد، برای آنان رهبری ساخت و به جامعه به‌عنوان تنها جایگزین یا حتی «جایگزین - Alternative- محبوب» قبولاند.

۲- آمریکا در مواجهه با جمهوری اسلامی سیاست «زمین‌گیر کردن» را در پیش گرفته و در این راهبرد می‌گوید اگر نمی‌توانیم مانع بقاء انقلاب و یا مانع بقاء جبهه مقاومت باشیم، باید مانع توسعه آن در محیط پیرامونی و در دوردست‌ها ‌شویم. آمریکایی‌ها راهبرد رسیدن به زمین‌گیر کردن ایران را محاصره دوستان منطقه‌ای ایران قرار داده‌اند.

این محاصره از یک‌سو دارای ابعاد حقوقی است، یعنی از طریق توسل به ساختارهای نظام بین‌الملل و قطعنامه‌ها، تلاش می‌کند آنان را در شرایط دشوار قرارداده و متهم‌سازی آنان به «فقدان مشروعیت» را تسهیل نماید و از سوی دیگر از طریق اجتماعی تلاش می‌کنند تا یک جبهه ظاهراً بی‌مهار را در مقابل آنان فعال کنند و در نهایت از طریق چانه‌زنی افرادی در حکومت، دوستان ایران را از اریکه به زیر بکشند و یا آنان را ضعیف گردانند.

در واقع ما این سه وضعیت را به‌طور همزمان در عراق، لبنان و یمن شاهد هستیم. یک بار هم همین فرمول -استفاده از ظرفیت‌های حقوقی، اجتماعی و سیاسی- در سوریه علیه حکومت بشار اسد امتحان شد و البته علی‌رغم تلاشی ۸ ساله در نهایت به جایی نرسید و معلوم شد که صخره مقاومت در برابر موج‌آفرینی‌های آمریکا مستحکم است.

محاصره متحدان منطقه‌ای ایران در لبنان با شدت دنبال می‌شود. در روزهای گذشته شاهد فشار عوامل آمریکا برای ایجاد اعتصاب در سازمان‌های دولتی بودیم و راه‌های منتهی به مناطقی از بیروت به‌خصوص بخش جنوبی آن‌که محل زندگی شیعیان است، مسدود گردید، در این صحنه آمریکا به زبان اقدامات متظاهرین، به حزب‌الله لبنان می‌گوید اگر تسلیم خواسته‌های ما نشوی باید خود را برای مواجهه با نیروها و عناصری که به هر حال لبنانی دیده می‌شوند، آماده کنی و این در حالی است که واشنگتن می‌داند که عدم درگیر شدن در داخل لبنان یک استراتژی است که بخش بزرگی از اعتبار حزب‌الله به آن وابسته است.

۳- برنامه‌های آمریکا در مواجهه با جبهه مقاومت با مشکلات و محدودیت‌های زیادی نیز مواجه است. از یک‌سو این‌طور نیست که میدان برای آمریکا و عوامل منطقه‌ای و اجتماعات دست‌ساز آن باز باشد، اما برای جبهه مقاومت بسته باشد. محدودیت‌های آمریکا و در نتیجه عوامل شکست آن در منطقه زیاد است، اما ما فقط به دو مورد بسنده می‌کنیم.

اولین موضوع «پدیده اسلام‌گرایی» است که در کل منطقه، توجه «اکثریت» جمعیت‌های شیعه و سنی را به خود جلب کرده است. مردم در منطقه غرب آسیا و شمال آفریقا حاکمیت اسلام را طلب می‌کنند به همین دلیل در جریان انقلاب‌های منطقه‌ای سال‌های گذشته که آمریکایی‌ها تلاش می‌کردند با به‌کارگیری عبارات مبهمی مثل «بهار عربی» هویت آنها را مخدوش نمایند، در هر کجا انتخابات شد، اسلام‌گراها اکثریت را به‌دست آوردند و این وضعیت در انتخابات سال‌های بعد این کشورها هم تکرار شد و از سوی دیگر بعد از انقلاب‌ها، هر کجا قانون اساسی نوشته شد، در آن، اسلام به‌عنوان رکن مدنظر قرار گرفت و تصویب هر قانون ضداسلامی ممنوع شد.

بنابراین آمریکا در به نتیجه رساندن برنامه‌های خود با یک سد بزرگ در درون متن جوامع مسلمان مواجه است که این داستان در میان جوامع شیعی پررنگ‌تر هم می‌شود. آمریکا نمی‌تواند با کار روی هویت‌بخشی از جامعه، کل آن جامعه را تحت تأثیر خود قرار دهد و باز این موج اصیل اسلام‌گرایی است که بر همه چیز در منطقه، سایه‌افکن می‌شود.

دومین مانع تحقق سیاست‌های آمریکا کانون‌های سنتی قدرت در جبهه مقاومت است. آمریکا طی ده‌ها سال گذشته به اختلاف میان نحوه اداره و تفکر در دو حوزه بزرگ قم و نجف دل بست و امیدوار است بتواند با دامن زدن به بحث تفاوت در مشرب فقهی و سرایت دادن آن به حوزه سیاسی و حکومتی، عراق را از رسیدن به حکومتی دینی بازدارد. از سوی دیگر آمریکا گمان می‌کند قادر است در فرایند تغییر مرجعیت شیعه دخالت کند و در زمان‌هایی که افرادی جای مراجع به ملکوت اعلی پیوسته را می‌گیرند، به نوعی این «فضای مقدس» را در اختیار بگیرد.

لذا شاهد اقدامات متنوعی از سوی آنان علیه مرجعیت و روند آن هستیم. در همین میدان تحریر در روزهای گذشته -هر چند به طور محدود- شعار کلا للمرجعیه الایرانیه و کلا للمرجعیه العجمیه سر داده شد که این شعارها از یک‌سو علیه شخص آیت‌الله سیستانی و از سوی دیگر اساساً علیه مرجعیت شیعه بود چرا که شیعه مرجعیت خود را در طول تاریخ، بدون ملاحظه ملیت مرجع، انتخاب و به آن تمکین کرده است.

آمریکا در رسیدن به موفقیت با موانع مهم دیگری هم مواجه است که رهبری معظم انقلاب، سپاه پاسداران، روحانیت و ساختارهای حقوقی برجای مانده از انقلاب اسلامی در رأس آنها قرار دارند و اینها را نمی‌توان با صحنه‌سازی و بدیل‌هایی نظیر آنچه گفته شد به حاشیه برد.

بله یک زمانی آمریکایی‌ها، مرجع تقلید بزرگواری را از ایران تبعید کردند که ایرانی و اعلم بود و توانستند با گلوله‌های ایرانی، سینه دانش‌آموزان ایرانی را در پایتخت ایران بشکافند و یک روز توانستند از طریق سفارت خود، تهران را به کانون توطئه علیه انقلاب اسلامی تبدیل کنند؛ اما امروز زمان این‌گونه اقدامات گذشته است. آمریکا امروز نه می‌تواند بر قدرت مرجعیت در عراق فایق آید، نه می‌تواند نظام سیاسی عراق را علیه جوانان ضدآمریکایی وادار به اقدام کند و نه می‌تواند از دل حکومت عراق گروهی را وادار به تعقیب سیاست‌های آمریکا نماید.

 

 

 

 

 

مواضع هزینه‌ساز

 

در سرمقاله روزنامه ایران آمده است:

 

هنگامی که یک ناظر بیرونی به ایران نگاه می‌کند، دچار تعجب می‌شود. هر کس و در هر مقامی و در هر موقعیتی به خود اجازه می‌دهد که در همه امور اظهار نظر کند. البته اظهار نظر آزاد است، مثل همین نوشته که نوعی اظهار نظر است ولی هنگامی که یک مرجع رسمی سخن می‌گوید اثرات آن متفاوت از سخنان افراد عادی است. به طور مشخص در امور سیاست خارجی باید ملاحظات کامل را رعایت کرد. بویژه اینکه روابط خارجی حساس است و کوچک‌ترین کلمه‌ای می‌تواند حساسیت‌برانگیز باشد و حتی موجب بحران در روابط با کشورهای دیگر شود. فراموش نکنیم که سخنرانی کردن بدون تأمل و دقت کافی در امور حساس مثل روابط خارجی می‌تواند پرهزینه باشد. به همین علت است که مسئولین کشورها عموماً سخنان خود را از روی متن مکتوب اظهار می‌دارند تا کوچک‌ترین اشتباهی صورت ندهند.

حال این را مقایسه کنید با شلختگی گفتاری رایج در ایران که هر کس در هر موضوعی اظهار نظر می‌کند و حتی همان نظر را هم به صورت شفاهی و نه مکتوب و حتی فی‌البداهه اظهار می‌دارد و اوضاع هنگامی بدتر می‌شود که آن بیان شفاهی را در برنامه‌ای خطاب به مردم و در فضای احساسی بیان می‌کند که به صورت مستقیم نیز پخش شود. واقعاً باید بر شجاعت چنین افرادی غبطه خورد!! آن هم در جامعه‌ای که رهبری آن معمولاً یادداشت برمی‌دارد و هنگام سخنرانی به یادداشت نگاه می‌کند و با حداکثر احتیاط کلمات و جملات را به کار می‌برد چون می‌دانند که مطلب اظهار شده اهمیت دارد و باید با دقت بیان شود. در چنین وضعی مشاهده می‌کنیم که یک امام جمعه بدون توجه به همه قواعد سیاسی و گفتاری درباره همه مسائل خارجی اظهار نظر می‌کند و بعد مخالفان ایران با شوق و اشتیاق فراوان فیلم آن اظهارات را با زیرنویس ترجمه، منتشر و درباره آن تبلیغ می‌کنند.

آیا یک مرجع قانونی نیست که بگوید که چرا و به چه حقی چنین سخن می‌گویید؟ اصل سخن گفتن افراد مسأله‌ای نیست ولی کیست که نداند منبرِ نماز جمعه تا حدودی یک نهاد رسمی شناخته می‌شود. حتی اگر بگوییم که اینها رسمی نیستند، در خارج از کشور کسی این را نمی‌پذیرد. همه می‌دانند که به صورت سنتی مواضع مهم کشور از ابتدای انقلاب در نماز جمعه طرح می‌شد، هرچند در سال‌های اخیر این واقعیت به حاشیه رفته است و این مراسم جایگاه گذشته خود را از دست داده است ولی در خارج از کشور کماکان به عنوان همان جایگاه شناخته و معرفی می‌شود.

در مواضع سیاست خارجی باید به شدت محتاط بود و به طور دقیق مشخص شود بجز رهبری و رئیس جمهور و وزیر خارجه چه کسانی و در چه محدوده‌ای حق اظهار نظر دارند. این مسأله باید بـــــــــــرای همه دست‌اندرکاران روشن باشد.

شاید اگر اظهارات آقای علم‌الهدی درباره مسائل منطقه را همه ائمه جمعه محترم می‌گفتند، می‌توانستیم بفهمیم که از مرکز معینی چنین توصیه‌ای شده است، ولی هنگامی که می‌بینیم این اظهارات منفرد است و تاکنون نیز هیچ‌کدام از مقامات مسئول اصلی کشور حتی مشابه آن را بیان نکرده‌اند، به این نتیجه می‌رسیم که اینها مواضع شخصی است، که از تریبون رسمی بیان می‌شود؛ در حالی که می‌دانیم فرض است که ائمه جمعه باید به نحوی بازتاب‌دهنده سیاست رسمی نظام باشند و حق ندارند خارج از این چارچوب اتخاذ موضع کنند.

اکنـــــــــــون یـــــک پرســـــــش از دست‌اندرکاران نمازهای جمعه داریم. این سخنان ایشان که با بازتاب شدیدی در کشورهای عربی مواجه شده است و آن را نشانه دخالت ایران در امور داخلی این کشورها و وابستگی نیروهای داخلی آنجا به ایران تفسیر کرده‌اند، آیا کسی مسئولیت هزینه‌های آن را عهده‌دار می‌شود؟ اصولاً اگر کسان دیگری اظهارات تا این حد غیرمسئولانه نمایند با چه وضعی مواجه خواهند شد؟ آیا ما به عنوان شهروندان این کشور حق داریم که خواهان رسیدگی به این مواضع هزینه‌ساز باشیم؟

 

 

 

 

گام مهم تر پس از احیای واحدهای تعطیل شده

 

محمد حقگو در خراسان نوشت:

 

حرکت امیدوارکننده‌ای به تازگی از سوی دستگاه‌های کشور آغاز شده مبنی بر این که مانع از فروپاشی بنگاه‌های اقتصادی در نتیجه تبعات ناخواسته تحریم‌ها و شرایط اقتصادی ویژه کشور شوند. نمونه آن را در تلاش‌های اخیر قوای قضاییه و مجریه در حمایت از بنگاه‌های تولیدی در مقابل تعطیل شدن می‌توان دید. با این همه، نگاهی به عقبه تعامل نهاد دولت با اقتصاد، تردیدهای جدی درخصوص اثربخشی این حرکت در آینده به وجود می‌آورد.

متاسفانه باید گفت تاکنون نقش دولت در اقتصاد ایران عمدتاً از صدور مجوزها یا اعطای وام به بنگاه‌های اقتصادی فراتر نرفته است. توجه قوه قضاییه در حوزه اقتصاد نیز، به رفع و رجوع پرونده‌هایی معطوف شده که حاصل کارکرد فسادزا، ناقص و معیوب نظام اقتصادی بوده‌اند. در نتیجه امور جاری سرلوحه اقدامات دستگاه‌ها قرار گرفته و پرداختن به اصلاح ساختارها  برای شکل دهی تولید رقابت پذیر در کشور، اولویت اصلی خود را از دست داده‌اند.

غیر رسمی ماندن بخش بزرگی از اقتصاد ایران، ناشفاف ماندن جریان پول و کالا در کشور، غفلت از زمینه‌های مردمی مبارزه با فساد در دستگاه‌های دولتی مانند سوت زنی و. .. بخشی از این تکالیف و معضلات باقی مانده است. مواردی که  به سهم خود ضربات جانکاهی به حوزه تولید رسمی در کشور وارد کرده‌اند.  

اما هم اکنون که تنگنای شرایط، مدیران دولتی را به میانه میدان تولید کشانده، فرصت خوبی است تا از این رهگذر برای درمان ریشه‌ای مشکلات این بخش استفاده کرد. در غیر این صورت بیم آن می‌رود عملیات احیا و ابقای بنگاه‌های در حال تعطیلی در نهایت به همان وام و تامین نقدینگی همیشگی منتهی شود. این اقدامات اگر چه در کوتاه مدت، ممکن است موفقیت آمیز باشد، اما نهایتاً به مثابه تنفس مصنوعی یا مسکنی موقت عمل خواهد کرد.

بنابراین به نظر می‌رسد حمایت‌های نهاد دولت از تولید باید مشروط و هدفمند انجام شود. اگر اهدافی وجود ندارد، با بضاعت موجود کارشناسی و اطلاعاتی این اهداف برای ولو بازه زمانی میان مدت، جمع بندی و بسته به شرایط جغرافیایی، بخش‌های مختلف یا رده‌های متفاوت تولید اعلام شود.

ممکن است در برخی حوزه ها، زمینه برای هم افزایی مجموعه‌ای از بنگاه‌ها برای تولید صادراتی وجود داشته باشد. در برخی دیگر مانند صنعت خودرو و قطعه سازی، نیاز و زمینه برای تقویت ساخت داخل وجود دارد. در دیگر رده‌های صنعت و تولید، مانند تولیدات کارگاهی از قبیل کفش، پوشاک و... ایجاب می‌کند که ضمن شفاف سازی در این عرصه، زمینه نوسازی و برندسازی تولیدات در این بخش فراهم شود. برخی حوزه‌ها برای افزایش رقابت پذیری، نیازمند ارتقای استانداردها هستند.

برخی دیگر از حوزه‌ها به‌خصوص حوزه کشاورزی، نیازمند هدایت منابع مالی به سوی تولید بر مبنای قرارداد کشاورزان خرد با بنگاه‌های بزرگ هستند و در برخی حوزه‌های دیگر ممکن است بتوان از حضور مشاوران تخصصی و سرمایه گذاران بخش خصوصی برای عملیات احیای بنگاه‌ها استفاده کرد. بنابراین دولت می‌تواند از این زمینه‌ها برای آن چه به طور خلاصه تکمیل و توسعه زنجیره‌های ارزش در اقتصاد خوانده می‌شود، در کنار عملیات نجات از بحران فعلی، استفاده کند.

از سوی دیگر، به نظر می‌رسد حجم زیادی از پرونده‌های قوه قضاییه با اصلاح بخش دیگری از زیرساخت‌های نهادی و قانونی اقتصاد قابل کاهش است. به این صورت که قوه قضاییه می‌تواند از طریق وزارت دادگستری، دولت و نهایتاً مجلس را در برابر نیاز به تغییر قوانین و رویه‌ها قرار دهد تا مثلاً اگر نیاز به پیاده سازی دولت الکترونیک برای کاهش پرونده‌های رشوه خواری و افزایش توان نظارتی است، این اقدام انجام شود یا در صورتی که امکان استفاده از ظرفیت‌های مردمی برای گزارش دهی فساد وجود دارد، قوانین و ترتیبات اجرایی مربوط در نهادهای اجرایی تعریف و پیاده سازی شود. این موارد نیز نیاز به آسیب شناسی و جمع بندی قوه قضاییه دارد تا قواعد بازی تولید رقابت پذیر نیز از این منظر اصلاح شود.

در مجموع، باید گفت همان طور که مدیریت اقتضایی ایجاب می‌کند، در دل بحران یعنی همان زمانی که افکار عمومی نیز بیشترین همراهی را دارد، بهترین زمینه برای ریشه یابی مسائل و خداحافظی با ساختارهای معیوب است. این اقدامات که عمدتاً نرم افزاری هستند، الزاماً نیاز به بودجه هنگفت ندارند، اما از منظر بهبود فضای تولید بسیار حائز اهمیت‌اند. البته اگر جدی گرفته شوند و در دام روزمرگی‌های پیشین نیفتند.

 

 

 

 

 تهدید و تخریب رئیس‌جمهور قابل تعقیب است

 

علی نجفی توانا در آرمان نوشت:

 

یکی از ویژگی‌های جامعه مردمسالار وجود آزادی بیان، امکان نقد کردن دیگران، پذیرش نقد، ظرفیت نقدپذیری با لحاظ ارزش‌ها و نزاکت‌های اجتماعی، سیاسی و فرهنگی است. در کشورما به حدی التهاب سیاسی بر چگونگی گفتمان افراد خواه مدیر و خواه فرد عادی، اثر گذارده است که بیانات ما نشانه‌ای از هیجان، اقدامات ما نشانه‌ای از اهداف مخرب و به نوعی حذف رقیب از گردونه قدرت به هر وسیله و سازوکار ممکن است. مسلما مردم یک جامعه در الگوپذیری برای سلوک اجتماعی و زندگی جمعی از مدیران جامعه و جناح‌های حاکم اثر می‌پذیرند.

در کشور ما در این دو سه دهه اخیر در هر زمان کوشش کرده‌ایم که به نوعی به جای تکمیل برنامه‌های انجام شده و ارائه راه‌حل برای مشکلات و چالش‌های باقی مانده در جزیره مدیریتی با هر بهانه‌ای رقیب را به سخره گرفته یا با نقد غیرمنصفانه و اقدامات و انتصاب برخی از اتهامات اهداف تخریبی را پی بگیریم.

قطعا بدانید که گفتمان‌های مطروحه در همایش‌ها، مجامع و شعارهایی که داده می‌شود نمی‌تواند بی‌تاثیر از این نوع رقابت مضر سیاسی باشد. رقابت‌های مدیریتی و جناحی در چارچوب اصول جامعه شناسی قابل تعمیم، انتشار و الگوگذاری برای افراد عادی جامعه خواهد بود.

متاسفانه با وصف زیان‌های فراوانی که مردم و مدیران جامعه و مهم‌تر از همه اخلاق اجتماعی از این شیوه و روش تامل کرده‌اند گویا بدون تجربه اندوزی از مضار و معایب چنین شیوه‌هایی بدون آنکه درس گرفته باشیم از اثرات مخرب این روش‌ها و اخلاق عمومی از هر فرصتی کماکان استفاده می‌کنیم تا رقیب را آنگونه که ممکن است در هر فرصتی با استفاده از ادبیاتی غیر متعارف مورد حمله و تخریب قرار دهیم.

تصور می‌کنم که اگر مدیران کشور در سیاست فرهنگی‌ای که به‌کار می‌برند اندکی دقت کنند با وجود هزینه‌های ناشی از افول اخلاق عمومی و استفاده از مزایای دموکراسی و آزادی بیان زین پس کوشش خواهند کرد که با رعایت نزاکت اجتماعی و سیاسی در چارچوب قوانین از طرفداران خود و آنهایی که از جبهه آنها حمایت می‌کنند درخواست کنند که شعارها، مطالب، مکنونات قلبی و دیدگاه‌های اجتماعی و سیاسی خود را با ادبیاتی متعارف و در چارچوب عرفی بیان کنند و اگر نقدی دارند همراه با دلیل، مستند و با راه‌حل ارائه دهند.

در تطبیق با قوانین قطعا استفاده از ادبیات یا اعمال و رفتاری که نشانه بی‌احترامی به شخص به گونه‌ای که توهین تلقی گردد و یا بتوان آن را به عنوان نشر اکاذیب یا افترا شناخت و یا آنکه تهدید تلقی گردد قابل تعقیب و مجازات است. اما واقعیت این است که در چارچوب جامعه‌شناسی حقوقی و اصول مرتبط با آن برخورد با این شیوه‌ها با مجازات و اقدامات قهرآمیز چندان موثر نخواهد بود مگر آنکه با شیوه‌های پیشگیرانه فرهنگی و همچنین با فرهنگ‌سازی و آموزش این مسائل را حل و فصل کنیم.

اصولا همزیستی مسالمت‌آمیز در جامعه مسیر نخواهد بود مگر آنکه ما به یکدیگر احترام بگذاریم. آزادی در تمام دنیا محدود به این است که موجب اعتراض اعم از مادی و معنوی نشود. من آزاد هستم سخن بگویم، اما این آزادی نمی‌تواند موجب شود که با سوء‌استفاده از آن به دیگران از لحاظ مالی و جسمی ضرری وارد شود. ماجرای اخیری که در حواشی راهپیمایی ۱۳ آبان اتفاق افتاد و طی آن برخی با شعارهایی به تخریب و تهدید رئیس‌جمهور پرداختند در گذشته نیز سابقه داشته و واقعا نمی‌دانیم که چرا مسئولان کشور نمی‌خواهند با استفاده از آسیب شناسی علمی علت این شیوه واکنشی در میادین ورزشی، اجتماعی و تظاهرات را شناسایی کنند.

به چه میزان باید هزینه این نوع فرهنگ غیرقابل مهار را بپردازیم؟ افرادی که محرک این نوع ادبیات هستند به خوبی می‌دانند که از لحاظ بدآموزی و الگوگذاری ممکن است این شیوه مورد استفاده رقیب نیز قرار گیرد و طرفداران آنها در اولین فرصت ممکن مبادرت به تقابل و پاسخگویی نمایند. اگر واقعا ما مسلمان و دلسوز این کشور و مردمیم باید در تمام سکنات و رفتارها به‌گونه‌ای عمل کنیم که طرفداران ما از ما الگوهای مثبت دریافت کنند و تحریک افراد به توهین، تخریب، دادن شعارهای غیر متجانس با فرهنگ و ارزش‌های اخلاقی و دینی مانند نشستن بر شاخ و بریدن بن است.

قطعا این افول موجب شکست محورهای اخلاقی و سقوط همه خواهد شد. آیا به اندازه کافی جامعه ایران دچار بد اخلاقی نشده و آیا این سقوط اخلاقی را با چشم بصیرت نمی‌بینیم و حس نمی‌کنیم؟ آمار بالای فساد اداری، جرم، جنایت، درگیری‌های فیزیکی، ارتشا، اختلاس، احتکار و گرانفروشی کفایت نمی‌کند؟ قطعا جناح‌ها بدانند هرچه سطح اخلاقی اجتماع افول کند و تضعیف شود آنها نیز در مدیریت خود دچار چالش خواهند شد و قطعا هزینه بیشتری برای حصول به اهداف خواهند پرداخت.

 

 

 



چرایی تحریم بخش عمران و ساخت‌وساز ایران

 

رسول سنایی‌راد در جوان نوشت:

 

در ادامه تحریم‌های ظالمانه علیه جمهوری اسلامی ایران، وزارت خارجه امریکا خبر از تحریم بخش عمران و ساخت‌وساز کشورمان به بهانه دسترسی سپاه پاسداران به این بخش داده است. این نوع تحریم، حاکی از شکست سیاست فشار و تحریم علیه ایران اسلامی و حرکت به سمت اقدامات نمایشی و تبلیغاتی برای جبران ناکامی‌های پیاپی کاخ سفید محسوب می‌شود که با توجه به خودکفایی کشورمان در این زمینه هیچ تأثیری بر این بخش از اقتصاد ملی نخواهد داشت.

در همین حال این تلاش، نشانگر این است که امریکایی‌ها دستیابی به چند هدف را از اعمال آن متصور هستند: ۱-جلوگیری از رونق گرفتن بخش ساخت‌وساز و عمران که می‌تواند نقش مهمی در افزایش اشتغال و درآمد مردم و ارتقای رضایتمندی و امید آنان داشته باشد.

۲- ایجاد مانع در روند کاهش قیمت مسکن که در ماه‌های اخیر به طور میانگین نرخ نزولی ۳۵ درصدی را تجربه کرده و از نگرانی مردم نسبت به تأمین مسکن کاسته شده است.

۳- ممانعت و کارشکنی در روند کارآمدی و حل مشکلات مردم و جلب اعتماد و سرمایه اجتماعی توسط حاکمیت که مقدمه ثبات و آرامش در کشور به حساب می‌آید.

۴- ایجاد دست‌انداز و مانع در مسیر پیشرفت و آبادانی کشور، که علاوه بر ایجاد اعتماد و امید در داخل به اعتبار بیرونی نظام و الهام بخشی به سایر ملت‌ها برای طی مسیر استقلال و پیشرفت بدون باج‌دهی به قدرت‌های استعمارگر کمک می‌کند؛ بنابراین سران کاخ سفید که فروپاشی یا تسلیم کشورمان را پس از تشدید تحریم‌های ظالمانه انتظار می‌کشیدند، با مشاهده عبور ایران اسلامی از این مرحله سخت و سرنوشت ساز و تخلیه بدون نتیجه بار تحریمی، به بهانه دسترسی سپاه به بخش ساخت‌وساز و عمران، تحریم‌های ظالمانه خود را به این بخش مهم اقتصادی در کشور تسری داده‌اند تا با ایجاد فضای روانی بر روند رونق در این بخش که با ورود دولت به تولید مسکن و اختصاص درآمدهای نفتی به پروژه‌های عمرانی می‌تواند به مثابه موتور محرکه در سایر بخش‌های تولیدی کمک کند، فشار را بر مردم کشور حفظ کرده و اگر از سایر تحریم‌ها نتیجه دلخواه نگرفته‌اند، در این بخش اهداف ناجوانمردانه، ضد انسانی و ظالمانه خود را دنبال کنند. اما این بار و در این عرصه نیز ناکامی کاخ سفید قابل پیش‌بینی است. چراکه؛

۱-سال‌ها است کشورمان در این عرصه به خودکفایی رسیده و حتی صادرات به خارج را نیز تأمین می‌کند.

۲- تمسک امریکایی‌ها به این نوع تحریم‌ها ولو به بهانه محدود ساختن سپاه در این عرصه هیچ توجیهی نزد افکار عمومی ایرانیان نداشته و تنها تنفر و تمسخر مردم کشورمان نسبت به سران کاخ سفید و بی اعتباری بیشتر آنان را موجب می‌شود.

۳- این اقدام امریکا، پس از زده شدن هواپیمای جاسوسی آنان، شکست جنگ نیابتی و سقوط داعش و نافرجام ماندن جنگ یمن و تحمل خسارت‌های سنگین عربستان و امارات به‌رغم حمایت و پشتیبانی مستقیم امریکا از آنان تنها نوعی اعتراف به عجز و ناتوانی با ادبیات وزارتخارجه امریکا به حساب می‌آید که بارها نشان داده فاقد دانش، مهارت و تجربه کافی است و نتیجه‌ای جز خسارت و هزینه برای امریکا نخواهد داشت. همین ضعف‌ها است که به حرکت امریکا در مارپیچ افول قدرت سرعت بیشتری می‌دهد.

 

 

 

 

 

سر‏ریز کاسه صبر تهران

 

جلال خوش‌چهره در ابتکار نوشت:

 

تنش در روابط ایران و آمریکا بدون تغییر باقی مانده است. این وضع در نگاه تهران تابعی از دو متغیر اصلی است: نخست، استمرار سیاست فشار حداکثری کاخ سفید برای فرسوده کردن مواضع تهران و دوم؛ فقدان اراده اروپا در دوسطح جبران خسارت‌های ناشی از خروج دولت ترامپ از برجام بر اقتصاد ایران و نیز سطح مطالبات اروپائیان از ایران که همسویی به نسبت کاملی با سیاست‌های دولت آمریکا دارد.

اظهارات مقام‌های ایرانی در مخالفت با سیاست فشار حداکثری آمریکا و نقد آنچه اقدام‌های اروپائیان به بی‌عملی تعبیر می‌شود، ناشی از تجربه مماشات و تن سپردن به زمانی است که با بیشترین هزینه به ایران تحمیل شده است. تهران بر این باور است که طی دوسال گذشته برای ایجاد تغییر در فضای پر‏‏تنش میان ایران و آمریکا، انعطاف‌های لازم را در مواضع خود بروز داده است.

در این مدت، نه‏تنها واشنگتن از سیاست‌های فرساینده خود علیه ایران نکاسته، بلکه اروپائیان نیز با اقدام‌های کج‌دار و مریز خود، جاده‏صاف‏کن دولت ترامپ بوده‌اند. مصداق این مدعا، سیاست صبر و مماشات تهران یکسال پس از خروج آمریکا از برجام بود.

در این مدت همه نگاه‌ها به واکنش عملی اروپائیان دوخته شده بود که در سیاست‌های اعلامی خود شماتت‏گر واشنگتن بوده و جبران بلافاصله خسارت‌های ناشی از سیاست فشار حداکثری را وعده می‌دادند اما در عمل نتیجه‌ای قابل قبول برای ایران در پی نداشت.

تهران در کاهش تعهدات برجامی خود که واکنش اعتراضی است به بی‌عملی دیگر اعضای گروه به جامانده از ۵+۱، سیاست گام به گام را اجرا کرده است. انگیزه اقدام تهران، واداشتن جامعه جهانی‌، به‌ویژه اتحادیه اروپا به انجام فوری تعهدات خود در قبال برجام است. نقض این توافق شش‌جانبه که از سوی شورای امنیت سازمان ملل متحد هم رسمیت یافت، اوضاع را به نوامبر ۲۰۱۶ یعنی پیش از امضای توافقنامه برجام می‌تواند بازگرداند.

از همین‌رو، تهران تاکنون امیدوار بود که اروپائیان فارغ از همه آنچه سیاست واشنگتن در قبال ایران تعریف می‌شود، برای صیانت از تعهدات همه طرف‌های امضاءکننده برجام، واکنش عملی و ترغیب‏کننده‌ای را نزد تهران اجرا کنند. تصورات نخستین از واکنش‌های احتمالی اروپائیان به زودی نقش بر آب شد.

رفتار اروپائیان این باور را هر روز بیش از گذشته تقویت کرد که آنان بیش از آنکه متعهد به جبران خسارت‌های ناشی از اقدام دولت‌ ترامپ باشند، رویکردی زیرکانه را در همسویی با کاخ‌سفید در فرسوده‌سازی مواضع تهران دنبال می‌کنند.

حاصل‌جمع آنچه اعضای به‌جا مانده از گروه ۱+۵ برای ترغیب تهران طی نزدیک به دوسال گذشته به عمل آورده‌اند، تقریباً هیچ است. همین مهم سبب شده تا تهران تلاش‌ها برای میانجیگری میان ایران و آمریکا را برای بازگشت به میز گفت‌وگو با بدبینی تعبیر کند، علاوه‌براین اراده اروپائیان را برای برون‏رفت از اوضاع جاری مورد تردید قرار دهد. زمان، عنصر کلیدی برای همه طرف‌ها است.

دستمایه سیاست فشار حداکثری، خرید زمان برای ناکارآمد کردن کیان اقتصادی و تاثیرگذاری بر فضای عمومی ایران است. ترجیح اروپائیان، توقف در وضع فعلی تا ایجاد موقعیت تازه است. تهران اما زمان و بلاتکلیفی در آن را همانی می‌داند که مخالفانش در پی آن هستند.

خشم تهران را باید در آنچه دانست که دیگر اعضای به‏جا‏مانده از گروه ۱+۵، از خود بروز داده‌ و می‌دهند.

 

 

 

بازگشت به دوره چرخش سانتریفیوژها

 

سیدمحمد بحرینیان در رسالت نوشت:

 

۶سال قبل، کمی بیشتر از ۵۰ درصد مردم ایران، به امید اینکه کسی می‌تواند قفل‌های اقتصاد را با کلید تدبیر باز کند به حجت‌الاسلام حسن روحانی رأی دادند.

مهم‌ترین گزاره و شعار انتخاباتی روحانی این بود: «هم چرخ سانتریفیوژها باید بچرخد و هم چرخ زندگی مردم». این شعار، اگرچه منطقا درست بود، اما در عمل، بسیار زیرکانه، چرخش سانتریفیوژها و چرخیدن چرخ زندگی مردم را در برابر هم و در تعارض با یکدیگر جلوه می‌داد.

پنج سال زمان نیاز بود تا باطل بودن این گزاره برای هر که طالب فهمیدن باشد، کاملا روشن شود، پنج سالی که طی آن، هر روز یک تحریم جدید را پذیرفتیم و تنها از دولتمردانمان شنیدیم که «متأسفانه روح برجام نقض شده است».

پنج سالی که طی آن، شاید خانواده و دوستان دانشمندان شهید حوزه هسته‌ای، بارها به این موضوع اندیشیده باشند که اگر قرار بود بسیاری از تأسیسات ما تعطیل شود، پس چرا پای پیشرفت آن‌ها، خون پاک‌ترین و نخبه‌ترین فرزندان ما ریخته شد. سخن در این باب بسیار است، کافی است یک‌بار پای آن دست درد و دل‌های خانواده یکی از شهدای هسته‌ای نشسته باشید.   

بگذریم؛ اخبار خوبی از گام‌های کاهش تعهدات برجامی و چرخش بهتر سانتریفیوژها به گوش می‌رسد. هم چرخ سانتریفیوژ، هم چرخ معیشت، شده بود نه چرخ سانتریفیوژ و نه چرخ معیشت؛ اما به فضل الهی و فشار مردم و رسانه‌ها، دوباره قطار انرژی هسته‌ای روی ریل خود قرارگرفته؛ شاید دوباره لبخندی بر لب خانواده شهدای هسته‌ای بنشیند و این دل هر ایرانی آزاده را شاد می‌کند.

امروز دیگر همه می‌دانند که چرخ زندگی مردم و چرخ سانتریفیوژ، نه‌تنها در برابر هم نیستند، بلکه مکمل و مقوم یکدیگرند، بدین معنا که یا هر دو با هم می‌چرخند و یا اگر به بهانه یکی، دیگری از کار افتاد یا کند شد، هر دو به سمتی می‌روند که از چرخش بازایستند.

این روزها که به نام استکبارستیزی نام‌گذاری شده، خوب است بر این تأکید کنیم که مرگ بر آمریکا گفتن هرچند درست و مؤثر است، اما قطعا کافی نیست. دشمن را باید با همین چرخش قدرتمند سانتریفیوژها و همان چرخش معیشتی که وعده داده بودند خاک کرد. دشمن را باید به‌جایی رساند که تحریم توسط آمریکا، تحریم آمریکا باشد نه ایران و این شدنی است.

منبع: مشرق

ارسال نظرات