روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
سفر «عمرانخان» به تهران، سفر «پوتین» به ریاض و سفر چندی پیش «عبدالمهدی» به ریاض روی نقطه پایان دادن به جنگ یمن تمرکز داشته است اما ادامه بمباران یمن در حین این سفرها بیانگر آن است که طرفی که جنگ را شروع کرده است، به امتیاز نیاز دارد و این امتیاز هم در «میدان نظامی» قابل تحقق نیست و لاجرم باید در همین مذاکرات سیاسی تأمین شود.
اما آیا عمرانخان، پوتین و عبدالمهدی میتوانند واسطه اعطای این امتیاز از جانب یمنیها باشند؛ به فرض که یمنیها نقش میانجی یا به قول نخستوزیر پاکستان «نقش کمککننده» این سه را قبول داشته باشند، آیا مشت آنان را در مذاکرات آنطور که سعودیها میخواهند، پر خواهند کرد؟
به جز این آیا آنچه را سعودیها طی چند هفته اخیر در فضای گفتاری بیان کردهاند، در صحنه عملی پیاده خواهند کرد؟ سعودیها در سال گذشته به نماینده دبیرکل سازمان ملل قول دادند که به توافق بینطرفین در استکهلم معتقد بوده و به آن التزام عملی خواهند داشت، اما با وجود آنکه از زمان برگزاری مذاکرات استکهلم -30 آذر ماه ۹۷- نزدیک به ده ماه گذشته و طرف یمنی به تعهدات خود کاملاً عمل نموده، سعودیها حتی یک گام هم به سمت آن برنداشتهاند. در این خصوص نکاتی وجود دارد:
1- اگرچه عمرانخان نخستوزیر پاکستان تأکید دارد که از سوی هیچکس به ایفای نقش میانجی دعوت نشده و این ابتکار خود اوست و با هدف حل مسالمتآمیز مسایل میان همسایگان، به ایران و عربستان سفر کرده است، اما تقریباً هیچکس تردید ندارد که از او خواسته شده است تا شرایط موجود را به لحاظ آمادگی برای پایان دادن به جنگ یمن مورد بررسی قرار دهد.
دیدار عمرانخان رئیسحزب «تحریک انصاف» از تهران و عزیمت او از تهران به ریاض بیانگر آن است که تهران از او خواسته است تا برای حل مسئله اقدام کند. در همین جا یک سؤال مطرح میشود مبنیبر اینکه آیا ایران بدون مقدمه برگ مذاکراتی را به دست نخستوزیر پاکستان داده است؟
پاسخ آن بدون تردید منفی است، چرا که جمهوری اسلامی بسیار پیچیدهتر از این عمل میکند و «بیگدار به آب نمیزند». بنابراین کشش مذاکراتی اولیه متعلق به ریاض است که تهران به طور جدی از آن استقبال کرده است. کما اینکه بعضی تحولات هفتههای اخیر در مراودات سیاسی نیز از همین منطق پیروی میکنند.
عمرانخان «دوست مشترک» به حساب میآید. کما اینکه «پاکستان» در پروندههایی که مستقیم یا غیرمستقیم به ایران ربط پیدا میکند، یا نقش همراه داشته و یا به صورتی عمل کرده که ناراحتی مقامات ارشد ایران را برنیانگیزد.
عمرانخان در تهران طرح چهار مادهای ایران را - که در فرمایشات رهبر معظم انقلاب به آن تصریح شد- دریافت کرد که شامل توقف جنگ، شروع گفتوگوهای بدون واسطه یمنی-یمنی، تشکیل دولت وحدت ملی و برگزاری انتخابات پارلمانی بود.
منطق و ماهیت طرح ایران به طور خلاصه ناظر به پایان دادن به جنگ ظالمانه یک طرفهای است که 43 ماه از آغاز آن میگذرد و نیز حل داخلی مسائل یمن است که این هر دو در عین اینکه کلید حل مسئله است، عملیترین اقدام هم در حل مسئله به حساب میآیند.
در واقع ایران معتقد است با توقف جنگ و «جانگرفتن» مذاکرات یمنیها با یکدیگر هر موضوعی قابل بحث و توافق خواهد بود و در این میان دخالت دیگران در این امور باید صرفاً «تسهیلگر» و «پشتیبانیکننده» باشد.
2- سفر ولادیمیر پوتین به ریاض هم اگرچه توأم با بیش از 20 قرارداد تجاری با طرف سعودی بود، اما در عین حال براساس آنچه از خبرها برمیآید، بیشترین وقت رئیسجمهور مقتدر روسیه به بحث لزوم پایان یافتن جنگ خونین رژیم سعودی علیه یمن سپری شده است. تا پیش از این، روسیه در پرونده یمن عملاً نقشی نداشت.
روسیه حتی در جریان صدور قطعنامه 2216 شورای امنیت سازمان ملل علیه یمن اگرچه -از میان 15 عضو آن- تنها کشوری بود که رأی ممتنع داد، اما در عمل راه را برای جنگ علیه یمن باز کرد و در واقع در نقطه مقابل عربستان قرار نگرفت. در این فاصله روسیه یک بار با جبهه مقاومت «مشق همکاری» کرد و آن در پرونده سوریه بود که از قضا ایفای نقشی در نقطه مقابل نقش دولت سعودی بود و در نهایت به یکی از افتخارات روسیه و پوتین تبدیل شد.
سفر ولادیمیر پوتین به ریاض نشان میدهد که سه سال پس از جنگ یمن، مسکو متوجه اهمیت این کشور در تحولات منطقه شده است. اگرچه پیش از این لااقل دوبار هیئت انصارالله با مقامات ارشد روسیه در مسکو دیدار کرده و روابط اولیه را با روسیه برقرار نموده است، اما ورود پوتین به پرونده یمن در هفته اخیر یک اقدام اساسی به حساب میآید که اگر با قبول طرف سعودی مواجه گردد، «راهبردی» نیز خواهد بود.
بر این اساس برای آنکه شبههای درباره اهداف سفر پیش نیاید، رئیسجمهور روسیه گفت: «ایران و عربستان برای برقراری دوباره رابطه نیازی به واسطه ندارند.» در عین حال با توجه به وزن سیاسی پوتین در مقایسه با وزن سیاسی عبدالمهدی و عمرانخان و به خصوص عدم وجود رابطه صمیمانه پیشین بین آنان و خاندان سلمان این احتمال به طور جدیتر وجود دارد که فرمولی از مذاکرات میان پوتین و سلمان ناظر بر توقف جنگ به دست آید.
3- بعضی در داخل ایران روی روابط ایران و عربستان تمرکز کردند و به آمارها و نشانههایی اشاره کردند که از تمایل سعودی برای از سرگیری رابطه با ایران حکایت میکرد و بعضی دستگاهها در ایران نیز روی لزوم فعالسازی رابطه تهران-ریاض تمرکز کردند که اگرچه فینفسه امر مذمومی به حساب نمیآید، اما واقعیت این است که -منهای بحث یمن- نه سعودیها به طور واقعی خواستار بهبود روابط با تهران هستند و نه اینکه اقدام یکجانبه ایران میتواند روابط سیاسی میان دو کشور را گرمی ببخشد.
به نظر این قلم سعودیها به دلایلی که به آن اشاره خواهد شد، برقراری رابطه با ایران را برای حل مشکل خود در یمن مطابق الگوی ریاض میخواهند و در شرایط فعلی، خود رابطه با تهران برای آنان موضوعیت ندارد. در واقع عربستان میخواهد برقراری مجدد رابطه با ایران را به تهران بفروشد و مابهازای آن را وادار شدن انصارالله به پذیرش طرح ضدیمنی دولت سعودی قرارداده است!
این در حالی است که از یکسو خواسته سعودیها از یمنیها «زیادهخواهانه» و غیرعملی است و از سوی دیگر رابطه ایران با یمنیها یک رابطه استعماری نیست که تهران خواسته خود را به آنان دیکته کند. بعضی گمان کردهاند با آغاز دوباره رابطه میان ریاض و تهران، دو کشور میتوانند در پرونده یمن به راهحل برسند و به فرمولهای مرضیالطرفین دست یابند در حالی که به طور واقعی، سعودی تقدم رابطه با ایران را بر بحث درباره یمن قبول ندارد و لذا هرگاه بحث رابطه میکند، بلافاصله از لزوم قطع «مداخلات!» ایران سخن میگوید که به معنای واگذاری پرونده یمن به ریاض است.
4- طرحی که سعودیها دنبال میکنند ظاهری و باطنی دارد که به طور کلی با هم متفاوت هستند سعودی برخلاف ایران که میگوید اول توقف جنگ، روی پذیرش منصور هادی به عنوان تنها فرد مشروع یمنی تأکید دارد. این به آن معناست که سعودی در مذاکره سیاسی با طرفهای مختلف با همان منطق جنگ سخن میگوید.
یعنی میجنگد برای اینکه رژیم وابسته را تحمیل کند و مذاکره میکند تا همین رژیم را بر کرسی بنشاند. مقامات سعودی در مذاکرات گفتهاند طرفهای یمنی روی ریاستجمهوری و دولت موقت به ریاست منصور هادی توافق کنند -یعنی انصارالله به هادی تمکین کند- و دولت و مجلس و ارتش سابق برگردند و پس از شش ماه انتخابات مجلس قانونگذاری برگزار شود و براساس آراء، ریاستجمهوری و کابینه تشکیل شود و درباره ترتیبات اداره کشور تصمیم بگیرند و ضمناً در این مدت کل کشور یمن در اختیار دولت و ارتش تحت فرمان منصور هادی باشد.
اما این طرح در واقع برای تحمیل دائمی دولت وابسته به سعودی و از بین بردن مقاومت مردم یمن و هدر دادن خون نزدیک به صد هزار انسان شریفی است که برای عزت و استقلال یمن به شهادت رسیدهاند. قید شش ماه که از سوی سعودیها مطرح میشود، در عمل دربردارنده محدودیت زمانی نیست کما اینکه کلمه «انتخابات» که در طرح آنان آمده به معنای برگزاری انتخابات حین شش ماه و تن دادن به نتایج آن نیست.
مدت شش ماه حتی میتواند به چند سال منتهی شود کما اینکه دولت منصور هادی که براساس طرح موسوم به مبادره خلیجی در سال 2012 قرار بود شش ماهه باشد، تا 2015 ادامه یافت و هنوز هم سعودیها از قانونی بودن این دولت سخن میگویند و درصدد تداوم آن هستند.
دوره شش ماهه میتواند با رضایت یا بدون رضایت طرفهای یمنی تمدید گردد و یا در این میان با گروهی وابستهتر جابهجا شود. انتخابات هم با همین کیفیت میتواند بارها به تأخیر بیفتد و حتی هیچگاه برگزار نشود و یا مجلس منحله سال 2015 تا مدتهای مدید دیگر امتداد پیدا کند.
نکته مهم دیگر تحویل مراکز استانها و شهرستانهای شمالی به منصور هادی و بخشی از ارتش به فرماندهی سرلشکر محسن الاحمر که به شدت به سعودی وابسته بوده و دستش تا مفرق به خون یمنیها آغشته است، در واقع از بین بردن امنیت نیروهای جهادی است و اگر آنان به این تن دهند و یا حتی به حداقلی از این هم تن دهند -که تردد آزاد عناصر نظامی و امنیتی وابسته به محسن الاحمر در استانهای شمالی است- مقدمات نابودی خود را فراهم کردهاند.
ترک کردن میدان جهاد آن هم در شرایطی که مقاومت یمنیها رژیم سعودی و پشتیبانان غربی و عربی آن را به ستوه درآورده است و اعتراف به مشروعیت منصور هادی، اعتبار نیروهای جهادی و داعیههای آنان را لطمه میزند و از آن پس مردم به فراخوان آنان در مسایل امنیتی یا سیاسی اعتماد نکرده و از آن پشتیبانی نمینمایند. از سوی دیگر چنین توافقی به نیروهای امنیتی و نظامی وابسته به سعودی و امارات امکان میدهد تا نیروهای جهادی را به نحوی که چندان بازتاب اجتماعی هم نداشته باشد، یکییکی قلع و قمع نمایند.
5- البته سعودیها که متوجه شدند طرح آنان با اشکالات عمده مواجه است، کمی عقب نشستند و مثلاً از «آتشبس» سخن به میان آوردند که معنایی متفاوت از توقف جنگ دارد و نیز به جای خلع سلاح کامل نیروهای خارج از دولت، از تحویل سلاحهای سنگین سخن میگویند که در عمل تفاوتی با ادامه جنگ و نیز با خلع سلاح مقاومت ندارد و از این رو یمنیها یک روز پس از آنکه یکی از مسئولان میانی یمن، به اشتباه از موافقت انصارالله با آتشبس سخن گفت، رهبری انصارالله طی بیانیهای و نیز طی اظهارات متعدد، آن را رد کرده و گفت به چیزی کمتر از توقف کامل جنگ به عنوان شرط آغاز هر نوع و هر سطح از مذاکره تن نمیدهد.
عربستان البته در شرایطی نیست که بتواند نوع مذاکره و نتایج آن را تعیین کند. توقف کامل صادرات نفت آرامکو در استان الشرقیه که طی حملات به الشیبه و بقیق و حریص روی داد، میزان آسیبپذیری این کشور را به همه نشان داد و تداوم و تصعید حملات موشکی و پهپادی انصارالله هم از توان بالای مقاومت یمنیها خبر داد. بنابراین در وضعیت فعلی آنکه میتواند شروطی را تعیین کند، مقاومت یمن است نه شکستخوردگان سعودی.
مصاحبه مطبوعاتی آقای رئیس جمهوری پس از یک وقفه به نسبت طولانی انجام شد. نفس برگزاری مصاحبه مطبوعاتی و آزاد در جامعه ما نشانهای از اعتماد به نفس و ذیحق بودن است. مدیرانی که سالهای سال است که مجموعههای اجرایی و نظارتی مهمی را تحت مدیریت خود دارند، ولی توانایی انجام حتی یک گفتوگوی محدود را ندارند و با توئیتبازی میخواهند مسائل را رفع و رجوع کنند، باید قدری اعتماد به نفس پیدا کرده و وارد عرصه رسانه شوند و پاسخهای مستدل به پرسشهای فراوانی دهند که همچنان بی پاسخ مانده است. به نظر میرسد، زمان زیادی لازم است که این افراد شهامت لازم را برای چنین حضوری پیدا کنند.مصاحبه آقای روحانی وجوه گوناگون و مهمی داشت.
در این یادداشت به یکی از مهمترین آنها یعنی اصل 113 اشاره میشود. زیرا بسیاری از پرسشهای اهالی مطبوعات و مردم از ایشان درباره مسائلی است که فراتر از قوه مجریه است. ولی چون مطابق قانون رئیس جمهوری را در این موارد صاحب حق و وظیفه میدانند از او پرسش میکنند؛ از جمله مسائلی که درباره حقوق شهروندان و تضییع حقوق آنها یا حذف نامزدهای نمایندگی و غیره است. اصل 113 چنین میگوید که: «پس از مقام رهبری رئیس جمهوری عالیترین مقام رسمی کشور است و مسئولیت اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه را جز در اموری که مستقیماً به رهبری مربوط میشود، برعهده دارد.»
روشن است که براساس این اصل رئیس جمهوری دو وظیفه دارد. اجرای قانون اساسی و ریاست قوه مجریه. شاید بگوییم که تعریف دقیق این اصل روشن نیست. ایرادی ندارد باید آن را در قانون عادی توصیف و تشریح کرد. ولی حق نداریم که آن را به گونهای تفسیر کنیم که عملاً بلاموضوع شود. آقایان با قاعده اصولی قُبحِ اِسناد لغو به شارع یا مُقِنِّن آشنا هستند بر این اساس نمیتوان وظیفه اجرای قانون اساسی مصرح در قانون اساسی را بلاموضوع کرد. شورای نگهبان در تفسیر این اصل چنین نتیجه گرفته است که:
«۱ ـ مستفاد از اصول متعدد قانون اساسی آن است که مقصود از مسئولیت اجرا در اصل ۱۱۳ قانون اساسی، امری غیر از نظارت بر اجرای قانون اساسی است.
۲ ـ مسئولیت رئیس جمهوری در اصل ۱۱۳ شامل مواردی نمیشود که قانون اساسی تشخیص، برداشت، نوع و کیفیت اعمال اختیارات و وظایفی را به عهده مجلس خبرگان رهبری، شورای نگهبان، مجمع تشخیص مصلحت نظام، مجلس شورای اسلامی، قوه قضائیه و هر مقام و دستگاه دیگری که قانون اساسی به آنها اختیار یا وظیفهای محول نموده است.
۳ ـ در مواردی که به موجب قانون اساسی رئیس جمهوری حق نظارت و مسئولیت اجرا ندارد، حق ایجاد هیچ گونه تشکیلاتی را هم ندارد.»
اول اینکه شورای نگهبان در این تفسیر خود گفته است که این وظیفه مشمول چه چیزهایی نیست، در حالی که میتواند بگوید مشمول چه چیزهایی میشود. چیزهایی که قطعاً باید متفاوت از ریاست قوه مجریه باشد. به علاوه فرض کنیم که این اصل و مسئولیت اجرای قانون اساسی از سوی رئیس جمهوری حذف شود، در این صورت چه تغییری در وظایف کنونی رئیس جمهوری رخ خواهد داد؟ هیچ.
پس با چنین تفسیری شورای نگهبان عملاً این اصل را حذف کرده است. این چگونه تفسیری از قانون است که به کان لم یکن بودن آن ختم میشود؟ هنگامی که سخنگوی شورای نگهبان در برابر موضع درست و قانونی رئیس جمهوری فوری واکنش نشان میدهد که تفسیر قانون اساسی از وظایف شورای نگهبان است، توجه ندارد که کسی منکر این وظیفه نیست، بلکه همه این سؤال را دارند که؛ این چگونه تفسیری است که منجر به پوچ شدن این بخش از اصل 113 شده است؟ آیا نویسندگان قانون اساسی همین طوری و از روی سهوالقلم این اصل لغو را نوشتهاند؟ چرا در بازنگری سال 1368 این اصل دوباره تصویب شد و بر مسئولیت اجرای قانون اساسی از سوی رئیس جمهوری همچنان تأکید شد؟
به علاوه استثنا کردن وظیفه جز در مواردی که در اختیارات رهبری است به معنای مستثنی نبودن سایر موارد است، چرا شورای نگهبان در تفسیر خود همه موارد ممکن را مستثنی کرده است؟! کدام حقوقدانی است که چنین تفسیری را در چارچوب اصول حقوقی قابل قبول تعریف کند؟
شورای نگهبان هر نظری دارد باید بر پایههای محکم حقوقی بنا شود و اگر چنین شد، به طور طبیعی عرف حقوقدانان کشور آن را میپذیرند و محترم میدارند. اکنون پیشنهاد میکنیم که شورای نگهبان کلیه استدلالهای خود در تفسیر اصل 113 را که در مشروح مذاکرات آن شورا هست ، منتشر کند و به داوری حقوقدانان کشور بگذارد.
بعید میدانیم که حتی کسر کوچکی از حقوقدانان پیدا شوند که قادر به دفاع از این تفسیر باشند. آقای رئیس جمهوری به درستی گفت که: «وقتی من در سخنرانیها بعضی از اصلها را مطرح میکنم، برخی عصبانی میشوند، گویا من از قانون اساسی آسمان هفتم حرف میزنم. موضوعاتی مانند همهپرسی در همین قانون اساسی آمده که اگر بد است آن را حذف کنیم و اگر خوب است چرا نگران و ناراحت هستید؟»
روز گذشته، آیین نامه اجرایی قانون مبارزه با پولشویی از سوی معاون اول رئیس جمهور به دستگاه های مختلف ابلاغ شد. آیین نامه ای که تکالیف متعددی را برای دستگاه های مختلف در زمینه راه اندازی سامانه های نظارتی در بخش های مختلف اقتصادی تعیین کرده است. قانونی که اصلاحات آن حدود یک سال پیش در مجلس تصویب شد و 15 دی ماه به تایید مجمع تشخیص مصلحت نظام رسید.
ابلاغ این آیین نامه در شرایطی است که طی ماه های اخیر، سه اتفاق جدید در عرصه شفاف سازی اطلاعات اقتصادی مردم و نظارت بر آن ها صورت گرفته است و توجه به آن ها نشان می دهد تا چه اندازه فرصت ها برای شفاف سازی اقتصادی از دست رفته است و اکنون چه میزان از طریق شفاف سازی اقتصادی می توان به اصلاح برخی فرایندهای غلط در اقتصاد امید داشت.
ثبات نسبی بازار ارز با نظارت بر تراکنشهای بانکی
با گذشت بیش از یک سال از تغییر رئیس کل بانک مرکزی و تلاش اثرگذار همتی در مدیریت بازار ارز و ثبات نسبی در این بازار، مشخص شد که تا چه اندازه نظارت بر تراکنش های ریالی در مدیریت بازار ارز موثر است.
به گونه ای که چندی پیش وی با اشاره به این که تقویت کنترل بر ریال و تراکنش های آن - که به طرز غیراصولی و بدون نظارت در جریان بود- بر مدیریت بازار ارز موثر بود، اعلام کرد: پول شویی آشکار از طریق چک های تضمینی و کارت های بانکی توسط سفته بازان انجام می شد که خوشبختانه این روند متوقف شده است.
این در حالی است که پیش از این کارشناسان بر ضرورت مدیریت تراکنش های بانکی و اصلاح رویه های بانکی و نظارت بر جریان نقدینگی برای جلوگیری از سوداگری در بازارهایی از جمله بازار ارز تاکید داشتند و اکنون مشخص می شود که چگونه مدیریت بر این تراکنش ها، ثبات نسبی بازار ارز را رقم زده است.
کشف 24 هزار میلیارد تومان فرار مالیاتی
آمارهای مسئولان سازمان امور مالیاتی نشان می دهد که طی سه سال اخیر، 24 هزار میلیارد تومان فرار مالیاتی از طریق بررسی حساب های بانکی شناسایی شده است.این اتفاق در شرایطی است که با ظرفیت های فنی و زیرساختی شبکه بانکی که سال هاست ایجاد شده، امکان نظارت بر این حساب ها پیش از این نیز فراهم بوده است. شناسایی این رقم و اقدام به بررسی حساب های بانکی با گردش بیش از پنج میلیارد تومان نشان می دهد که چه میزان بررسی حساب های بانکی می تواند برای احیای منابع عمومی موثر باشد.
حذف یارانه ثروتمندان این بار به کمک حساب های بانکی
حذف یارانه ثروتمندان در ماه های اخیر مجدد در دستور کار قرار گرفته است و این بار معترضان به شرط دادن مجوز بررسی حساب های بانکی خود، اجازه اعتراض به حذف یارانه را دارند. البته تراکنش های بانکی اشخاص نیز برای شناسایی درآمد آن ها در این دور بررسی حذف یارانه ثروتمندان مدنظر است.
شاید همین توجه نصفه و نیمه به ضرورت بررسی حساب های بانکی است که موجب شده است حذف یارانه ثروتمندان این بار به صورت جدی تر اجرایی شود.این سه اتفاق مثبت که هر کدام بار مهمی از دوش منابع عمومی کشور برمی دارد و فرصت اختصاص منابع به قشرهای نیازمند را فراهم می سازد، نشان می دهد که تا چه اندازه اقتصاد ایران، فرصت نظارت بر قلب فعالیت های اقتصادی را از دست داده است.
همه می دانیم که هر فعالیت اقتصادی، ردپای خود را در نقل و انتقال پول نشان می دهد و در همه جای دنیا با وجود همه آزادی های اقتصادی مختلف، حاکمیت بر سر راه نقل و انتقال پول نشسته واین فرایند را به دقت رصد می کند تا حقوق عمومی را از چنگ فراریان مالیاتی و افرادی که اقدام به پول شویی می کنند، بستاند.
اکنون با ابلاغ آیین نامه مبارزه با پول شویی فرصت مناسبی ایجاد شده است تا مجموعه حاکمیت و دستگاه های نظارتی بر روند نقل و انتقالات بانکی نظارت جدی تری داشته باشند و بتوانند ضمن مهار سوداگری در عرصه های مختلف اقتصاد، مسیر گردش نقدینگی را نظارت پذیر کنند. مسیری که نظارت پذیری آن به سالم سازی اقتصاد کمک بسیار شایانی خواهد کرد.
چند ماهی میشود که بحث مبارزه جدی با فساد در دستور کار دستگاه قضا قرار گرفته است. مخصوصا از زمانی که آقای سیدابراهیم رئیسی بر مسند ریاست قوه قضائیه تکیه زده، این رویکرد با عزمی راسختر دنبال میشود. اما مبارزه با فساد زمانی در جامعه میتواند تاثیرگذار باشد که نخست، مقطعی و گزینشی نباشد و پس از آن نیز مردم از نوع محاکمه از جریان و عواملی که دست اندرکاران فساد بودند مطلع باشند.
اگر دادگاههای ویژهای اختصاص پیدا کرد و در این دادگاهها وکلای ویژه و گزینش شده حضور داشته باشند و مهمتر از آن با عوامل ایجاد کننده فساد برخورد صریح صورت نگیرد، به دشواری میتواند اعتماد عمومی را جلب کند. مثلا وقتی گفته میشود فلان پرونده 4هزار میلیارد معوقه بانکی دارد آیا باید فقط فرد را مورد محاکمه قرار داد؟ آیا نباید عزمی وجود داشته باشد که سیستم بانکی را پاسخگو کند؟
آیا بانکی که چند هزار میلیارد معوقه دارد دایره حقوقی و مسئولان آن بانک نباید مورد محاکمه قرار بگیرند که چگونه اموال بیتالمال را در یک زمانی در اختیار این فرد گذاشتند. وقتی که بخواهیم ریشهای و با بستر فساد مبارزه کنیم باید با عوامل تشکیل دهنده و فضای ایجاد شونده فساد نیز برخورد شود.
تا این اتفاق رخ ندهد مردم نسبت به مبارزه با فساد به دیده تردید نگاه میکنند. شفافیت نیز به همین صورت است. مثلا در همین پرونده اخیر گروه عظام کدام مسئول بانکی و گمرکی مورد باز جویی و محاکمه قرار گرفت و کدام آییننامه یا مواد قانونی مربوط به حقوق گمرکی یا معوقات بانکی که باعث شده یک مجموعه بتواند چند هزار میلیارد اختلاس کند و فساد تا این حد رشد کند، زیر ذرهبین نقد و اصلاح رفت؟
ما از این جریانی که امروز راجع به مبارزه با فساد راه افتاده متوقعیم که با سرشاخهها و بسترهای ایجاد کننده فساد مبارزه کند. چه منافذی در گمرک وجود دارد که میشود جنس چینی وارد کشور کرد، از گمرک رد کرد و در قالب جنس ایرانی با مهر ایرانی عرضه کرد؟
با چنین کارهای روشن و موثری است که مردم مبارزه با سرشاخههایی را که در گمرکات و دیگر گلوگاههای فسادساز هستند و تاکنون با آنها برخوردی نشده، باور میکنند و ثمربخش خواهد بود. امیدواریم جریانی که در راستای مبارزه جدی با فساد به راه افتاده و با این ارادهای که رئیس محترم قوه قضائیه دارد و از حمایت دیگر مسئولان نظام نیز برخوردار است، فقط در مبارزه با معلولها نباشد و با علتها نیز مبارزه گردد.
اگر با علتها نیز مبارزه صورت گرفت هم میتوان به مبارزه با فساد امیدوار بود هم این شفافیت میتواند موجبات اعتماد جامعه را فراهم آورد. اکنون مقرراتی که اجازه داده این حجم از فساد در گمرک شکل بگیرد نیاز به بازنگری دارد.
دستگاه قضایی باید همزمان با برخورد با مفسدان به این مسائل نیز بپردازد چرا که اینها همه مواردی است که تا صورت نگیرد و به سرانجام نرسد شفافیت نخواهد آمد و تا این شفافیت عیان نباشد مردم درباره مبارزه با فساد اطمینان خاطر نخواهند یافت و متعاقب آن اعتماد عمومی نیز شکل نخواهد گرفت.
راهپیمایی بزرگ اربعین، سال هاست که نه تنها به یک اتفاق بزرگ در کشور ما تبدیل شده است، بلکه چشم جهانیان را نیز معطوف به خود کرده، به طوری که علاوه بر اینکه شاهد حضور پیروان اهل بیت (ع) در آن هستیم، بلکه آمارها نشانگر آن است که روز به روز شاهد افزایش پیروان مذاهب مختلف اسلامی و معتقدان ادیان آسمانی دیگر در این راهپیمایی بزرگ هستیم.
امروز به جهت عظمت راهپیمایی اربعین که آن را بیتردید میتوان بزرگترین اجتماع انسانی برای یک مراسم نامید، بسیاری از تحلیلگران و جامعهشناسان نگاه ویژه مطالعاتی روی آن دارند و از آن به عنوان یک پدیده خاص اجتماعی که میتواند نقشهای متفاوت و عمیقی در منطقه و جهان بر جای بگذارد، یاد میکنند.
بنا براین راهپیمایی اربعین را به عنوان یک پدیده مهم و تأثیرگذار، میتوانیم از جهات مختلف مورد بررسی قرار دهیم که در این یادداشت تلاش داریم به برخی از جهات آن بپردازیم.
اولین ویژگی پدیده راهپیمایی اربعین، در حوزه نگاه مذهبی و دینی قابل بررسی و تبیین است. منشأ این راهپیمایی بزرگ در اعتقاد پیروان اهل بیت (ع) و سایر مذاهب اهل سنت که قطعاً نگاه ویژه و احترام آمیز به رسول گرامی اسلام (ص) و سلاله پاک آن حضرت دارند، نهفته است.
معتقدان و پیروان ائمه معصومین (ع) برای ابراز ارادت و تقرب به حضرت حق با تمسک به دوستی و ارادت خود به اباعبدالله الحسین (ع) بر اساس حدیث ثقلین، از اقصی نقاط ایران و جهان تلاش دارند با احیای سنت پیاده روی اربعین و شرکت در این همایش بزرگ، میزان علاقه و محبت خود را به سالار شهیدان کربلا نشان دهند و در این راه با وجود سختیهای راه و ازدحام جمعیت، مشقت سفر را به حلاوت عشق آسان میکنند.
این حضور بی مانند از همه مذاهب و پیروان ادیان الهی غیر از شیعه، آن را به یک نماد وحدت در حوزه مذاهب اسلامی تبدیل کرده است و این نمود وحدت بخش و وحدت آفرین سال به سال بیشتر خود را نشان میدهد و جلوهای از وحدت امت اسلامی را که میتواند گره گشای همه مسائل جهان اسلام باشد، به نمایش میگذارد دومین زاویه دید در راهپیمایی بزرگ اربعین مربوط به حوزه اجتماعی و فرهنگی است. اجتماع بزرگ اربعین و همکاری و همیاری زائران و خادمین با هم و تقریباً یکی شدن آنها، به یک کنش اجتماعی جمعی در جامعه اسلامی و الگوی مدیریت فرهنگی اجتماعات بزرگ تبدیل شده است.
به عبارت دیگر اگر متولیان فرهنگی و جامعهشناسان ما بتوانندرفتار جمعی در ایام راهپیمایی اربعین را به سایر حوزههای مورد نیاز جامعه برای بهره مندی از توان جمعی، تسری دهند، بی گمان به یک نیروی ملی بیکران در حل مسائل بزرگ دست پیدا خواهیم کرد.
البته میتوان مصادیق تأثیر نهادینه شدن همکاری و همیاری در راهپیمایی اربعین را در حادثه سیل در مناطق مختلف کشور مورد ملاحظه قرار داد که به نظر میرسد، حرکت ملی برای کمک به همنوعان آسیب دیده از سیل و زلزله، به مراتب بسیار بیشتر و اصولیتر از سالیان گذشته بود و حضور موکب داران ایرانی و غیر ایرانی در خدمات رسانی به سیل زدگان، نمادی از یک همگرایی در زمانهای مورد نیاز است؛ بنابراین میتوان تأثیرات وحدت بخش راهپیمایی اربعین حسینی را در فعالیتهای اجتماعی و تبدیل شدن آن به یک فرهنگ اصیل اسلامی مورد مداقه و توجه قرار داد. سومین منظر مهم که میتوان راهپیمایی اربعین را مورد توجه قرار داد، به تأثیرات امنیتی آن بر میگردد.
واقعیت این است که حضور این تعداد از جمعیت انسانی در یک مناسک خاص، با کمترین دغدغه امنیتی از ناحیه خود شرکتکنندگان، یک امر فوق العاده و خارج از تصور کارشناسان مسائل امنیتی است. به یکباره در یک برهه زمانی کوتاه و عبور آنها از مرزهای چند کشور، هیچ کدام از این کشورها، نسبت به آن دغدغه امنیتی پیدا نمیکنند، از برکات مهم راهپیمایی اربعین است، که مدلی از امنیت جمعی با مشارکت خود خواسته همه زائران است که این هم از برکات وحدت اسلامی است.
این پدیده نشان میدهد که اگر جهان اسلام بتواند از زیر سلطه کاسبان نظام استکباری که پیوسته تلاش دارند به بهانههای امنیتی، حضور خود را در مناطق اسلامی توسعه و تثبیت نمایند، خارج شود، در این صورت شاهد شکلگیری پیوندهای مستحکم وحدت و اتحاد میان ملتهای اسلامی و کشورهای مسلمان خواهیم بود.
پرواضح است پیام آشکاری که راهپیمایی اربعین به جهانیان صادر میکند، وحدت و امنیت مثالزدنی امت اسلامی است و این اتفاق به تنهایی توانسته است، تمامی تبلیغات چند ماهه و چند ساله نظام استکباری و امریکا را که تمام همت خود را معطوف ناآرام کردن منطقه و ایجاد تنش و اختلاف در منطقه نموده است، ناکام بگذارد و به جهانیان و نظامهای وابسته بفهماند که امنیت یک امر درون زاست و دشمنان جهان اسلام به هر بهانه و با هر تجهیزاتی بخواهند در منطقه حاضر شوند، قادر به تأمین امنیت آنها نخواهند بود، چرا که اصولاً امنیتی که دیگران ایجاد کنند، خود در واقع منشاء ناامنی است؛ بنابراین با توجه به آنچه به طور مختصر به آن اشاره شد، باید گفت که راهپیمایی اربعین نماد و مصداق و آثار عینی اتحاد و همبستگی در جهان اسلام است و باید از درسهای آن به نفع جهان اسلام بهرهگیری کرد. بی تردید اینگونه جلوههای کم نظیر و الهام بخش، نویددهنده ظهور تمدن نوین و بزرگ اسلام در سایه تعالیم رهایی بخش اسلام عزیز است.
یک هفته از هجوم همهجانبه ارتش ترکیه به شمال سوریه میگذرد. عملیاتی که با واکنشهای وسیع بینالمللی مواجه شده و به موازات آن تاکنون علاوه بر صدها کشته و زخمی، بیش از 275 هزار نفر نیز آواره شدهاند. در این میان، جامعه جهانی به خصوص اروپا و آمریکا ضمن مطرح کردن انتقادات شدید از شروع عملیات نظامی ترکیه علیه کردها، انواع و اقسام ژستها و تهدیدها را نسبت به لزوم توقف این حملات در دستورکار خود قرار دادهاند.
ایالات متحده آمریکا همانطور که ترامپ تهدید کرده بود، طی فرمانی اجرایی، سه وزیر و دو وزارتخانه ترکیه را مورد تحریم قرار داد. همچنین پنج کشور اروپایی تاکنون صادرات سلاح خود به ترکیه را متوقف کرده و قرار است موضوع شمال سوریه، دستورکار نشست آتی سران اتحادیه اروپا باشد.
در میان تمامی این هیاهوها که از گوشهکنار فریاد فغان و همدردی را با کردهای سوریه به آسمان بلند کرده، گویا یک موضوع مهم فراموش شده یا اینکه به صورت عامدانه به آن پرداخته نمیشود. موضوعی که مانند روز روشن در کنار دست تحلیلگران و تصمیمسازان بینالمللی قرار دارد، ولی گویا کسی علاقه به بازگو کردن آن ندارد. افشای این ژست دروغین کار چندان دشواری نیست و با چند گزاره به راحتی شفاف میشود.
نخست اینکه آمریکا سربازان خود را از سوریه خارج کرده و پس از آن ترکیه به سراغ یگانهای مدافع خلق رفته است. حالا خبر رسیده که نیروهای ویژه بریتانیا نیز قصد خروج از شمال سوریه را دارند. مقامات آمریکایی و اروپایی هم از یک هفته گذشته تاکنون این اقدام ترامپ را خالی کردن پشت متحدان عنوان کرده و به سختی به او و اردوغان میتازند.
در این میان سوال مهم این است که اگر ورود نظامیان ترکیه به شمال سوریه به این میزان برای آنها دردناک و غیرقابل قبول است، چرا از حدود دو سال پیش یعنی زمستان سال 96، وقتی ترکیه عفرین را اشغال کرد و از آن زمان تاکنون از بام تا شام شعار نابودی کردها و شروع عملیات سپر فرات را سر میداد، همه این بازیگران سکوت کرده و نسبت به پیامدهای این اقدام سخنی به میان نیاوردند؟
ترکیه با اشغال عفرین و پیشروی به سمت منبج عملاً ماده 56 منشور ملل متحد را نقض کرده و از آن زمان تاکنون مشغول احداث دانشگاه، مراکز اقتصادی و نظامی در این مناطق است. از همان زمان مشخص بود که تحولات آتی در منطقه شمال سوریه به جایی ختم میشود که ایالات متحده پس از توافق و بدهبستانهای نهایی با آنکارا و مسکو، مجوز تارومار شدن نیروهای دموکراتیک را به راحتی هرچه تمامتر به دشمن خونی آنها یعنی اردوغان خواهد داد.
دومین نکته این است که ترکیه بدون چراغ سبز آمریکا و روسیه هرگز قادر به انجام چنین عملیاتی نبود. شاهد این مدعا، نشستِ هفته قبل شورای امنیت است که واشنگتن و مسکو مانع محکوم کردن اقدامات اردوغان شدند.
سومین مسئله این است که علیرغم تمامی ژستهایی که اکنون جامعه جهانی به واسطه کشته و آواره شدن غیرنظامیان کرد به خود میگیرد، مشخص است که ترکیه برای ایالات متحده و غرب بهعنوان سومین ارتش بزرگ ناتو، متحدی استراتژیک بوده و نیروهای دموکراتیک سوریه برای ترامپ نهایتاً متحدان تاکتیکی محسوب میشوند.
در نتیجه زمانی که طبق اصول رئالیسم راهبردهایشان، مجوز سلاخی کردن آنها توسط اردوغان را صادر میکنند، در گوشهای دیگر به حال کردها و روزهای دشوارشان اشک تمساح میریزند. هر چند که اینبار هم در مقطع کنونی، قرعه بحران خونبار سوریه در آستانه تشکیل کمیته قانون اساسی این کشور بار دیگر به نام کردها افتاده و در پرده نهایی آن بشار اسد بر روی ویرانههای این سرزمین سوخته لبخند پیروزی میزند، اما سرانجام این نمایش برای خاورمیانه پرآشوب، رهاورد دیگری جز ریخته شدن خون غیرنظامیان و شعلهورتر شدن آتش بحران نخواهد داشت.
سالهاست که ادبیات تحریمی، بر زبان ما ایرانیان جاری و بر فکر اغلب ما حاکم است. اگر از اطرافیان کماطلاع خود هم پرسوجویی کنید، اغلب آنها با الفاظ و عباراتی همچون داماتو، ایسا، پالرمو و هر قانون، توافقنامه یا تعهد بینالمللی که قرار است برای ایران محدودیتهایی به همراه بیاورد، آشنا هستند.
زمانهای است که مقامات یک کشور که سابقه همه نوع تجاوزی هم به ایران داشته، رسما از وضع تحریمهای دردناک و فلجکننده علیه دولت و ملت ایران سخن میگویند، زمانهای که مردم شریف ما، 6 سال است منتظرند، دو سال منتظر امضای برجام، دو سال اجرای برجام و حالا پس از خروج آمریکا و تعلل اروپا، منتظر احیای برجام.
کلمات و عباراتی را آنقدر از مسئولان دولت شنیدهایم که برای گوشمان آزاردهنده شده است. کار بهجایی رسیده که حتی رهگذران کوچه و خیابان از دورههای برجام و پسابرجام سخن میگویند و حتی به این نمیاندیشند که برجام مگر چه نقطه عطفی بود که بخواهد پیش و پسی داشته باشد.
کشور تحت شدیدترین تحریمهاست، کسی منکر نیست، حتی معتقدم طراحی نظام تحریمها، بهصورت وحشتناکی حسابشده و غیرانسانی است که تشریح این موضوع، خود نیازمند مقاله مستقلی است. فقط از باب نمونه، کافی است بدانیم در سالهای گذشته، از فروش و انتقال برخی داروهای حساس به ایران اسلامی ممانعت بهعملآمده، درحالیکه در همین سالها، میزان فروش سیگار به کشور ما افزایش هم داشته است. این یعنی طراحان تحریم میخواهند مرد سالخورده یا زن باردار ایرانی از فلان داروی حساس محروم بماند، اما جوان ایرانی بیش از گذشته سیگار بکشد.
مخاطب این کلام، پیش از همه، خواهران و برادرانم در خانواده بزرگ رسانه و پسازآن مسئولان کشورند. بیایید از امروز کمتر از تحریم سخن بگوییم. هر مسئولی بهمحض پیش آمدن مشکل و اختلالی در حوزه کاریاش، سریع پای تحریم را وسط نکشد، حتی اگر تحریم واقعا در آن حوزه مؤثر بوده باشد که گاهی اوقات همچنین نیست.
اشتباه نشود، حرف این نیست که در مجامع بینالمللی و خارج از کشور، مظلومیت خود را فریاد نزنیم و حقخواهی نکنیم، این وظیفه را باید وزارت محترم خارجه و سایر دستگاههای مسئول با جدیت پیگیری کنند، اما هر مسئول ارشد یا جزئی، به هر مناسبت نام تحریم را به میان نیاورد.
این کار تنها دو اثر دارد، اول اینکه اذهان خودمان را خسته و مشوش میکند و دوم، به دشمن پیغام میدهد که تحریمها مؤثر است. بیایید اینطور تصور کنیم که ما همسایهای داریم که بویی از انسانیت نبرده و حتی اگر در منزل ما، کسی در حال جان دادن باشد، او باوجودآنکه داروی آن بیمار را دارد، حتی حاضر است آن را دور بریزد اما به شما ندهد.
راهحل چیست؟ شما بهعنوان مسئول و مدیر خانه، نباید هرروز با زن و فرزندان از تأثیر فشار همسایه بیرحم سخن بگویید و با این کار محیط خانه را ناآرام کنید، بلکه باید با درایت راه دیگری برای یافتن داروی موردنیاز پیدا کنید، یا از محل دیگری آن را تأمین کنید و یا اگر میشود، در داخل منزل شبیه آن را تولید کنید. یقین کنید اگر چنین شد، همان همسایه بیرحم هم حاضر است داروهای خود را زیر قیمت به شما بفروشد.
کلمات تحریم و برجام و مذاکره و آمریکا و اروپا را رها کنید، بیایید کاری کنیم واژگان کلیدی و پرکاربرد ادبیات روزمره ما، تلاش و علم و جوان و تولید و ابتکار باشد، چراکه ادبیات، فکر میسازد و فکر و اندیشه، پایه و جهت حرکت را معین میکند.
دشمن، از دیرباز دشمن بوده و تا زمانی که تغییر ماهوی نکند، همچنان دشمن است، گرگصفت و درندهخو و بیرحم هم هست، اما تا همین جای کار هم در خیلی از میادین بزرگ در برابر ما به خاک افتاده، بیایید باور کنیم از دشمن، فقط دشمنی سر میزند و مذاکره و تحریمش، دو راه مختلف برای رسیدن به یک مقصد است که آنهم آسیب زدن به ما باشد.
دشمن را باید مدیریت کرد و راه دفع دشمنی او، نه موضع ضعف که اتفاقا موضع اقتدار و بینیازی است. اگر گام اول، اصلاح ادبیات باشد، گام دوم، بیشک تحکیم و تقویت احساس بینیازی از خارج، در یکایک مردمان این سرزمین است.
ارسال نظرات