روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
یادداشت روز پنجشنبه نگارنده که بعد از سخنرانی آقای روحانی در مجمع عمومی سازمان ملل نوشته شده و با عنوان «آقای روحانی، دستمریزاد» از سخنان ایشان استقبال شده بود، بازتاب گستردهای داشت. بسیاری از آنان که یادداشت مورد اشاره را در کیهان و یا سایتها و فضای مجازی خوانده بودند، «آزاداندیشی کیهان» را ستوده بودند و از اینکه نشان داده است حزب و قبیلهگرا نیست ابراز خرسندی کرده بودند.
در این میان برخی از دوستان نیز تمجید کیهان از سخنان رئیسجمهور در مجمع عمومی سازمان ملل را اقدام شایستهای ندانسته بودند. تعداد منتقدان محترم اگرچه اندک و کمشمار بود ولی از آنجا که دوستان پاکباختهای در شمار آنها هستند، برخی از دوستان توصیه کرده بودند که برای رفع شبهه و یا دغدغه آنان توضیحی داده شود که هرچند یادداشت یاد شده را بینیاز از توضیح میدانیم ولی بیپاسخ گذاشتن آنچه برخی از آن عزیزان خواستهاند را هم شایسته نمیدانیم. از این رو گفتنی است که؛
۱- شماری از طرفداران آقای روحانی، تقدیر کیهان از سخنان ایشان را «تعجبآور» دانسته و گفته یا نوشتهاند «چه عجب که فلانی برای یک بار هم که شده از روحانی تقدیر کرده است»! در پاسخ آنان به همین اندازه بسنده میکنیم که کدامیک از مواضع قابل قبول آقای روحانی را سراغ دارید که کیهان به آن انتقاد کرده باشد؟ و یا، کدامیک از انتقادات کیهان به مواضع و عملکرد آقای روحانی را میتوانید نشان بدهید که ناوارد بوده و در آن انتقاد حق با کیهان نبوده است؟! اگر نمونهای دارید، بسم الله، بفرمائید!
۲- و اما عمده انتقاد و یا ابهام برخی از دوستان در این دو محور جای دارد. اول؛ آنکه عملکرد آقای روحانی با مواضعی که در سخنرانی سازمان ملل طرح کردهاند همخوانی نداشته و متناقض است و دوم اینکه؛ اگرچه سخنان ایشان از موضع انقلاب بود ولی در سفر نیویورک برخوردها و مواضع ناشایستهای هم داشتهاند که دیدار با سران سه کشور فرانسه و انگلیس و آلمان، آنهم بعد از صدور بیانیه ضدایرانی و اهانتآمیز این سه کشور اروپایی علیه کشورمان و قهقههای ایشان در دیدار با بوریس جانسون از جمله آنهاست. در این خصوص باید گفت؛
الف- اینکه مواضع آقای روحانی در سخنرانی یاد شده با برخی از مواضع و عملکرد ایشان همخوانی نداشته است در یادداشت کیهان به صراحت مطرح شده، آنجا که آمده است؛ «سخنان دیروز آقای روحانی با برخی از دیدگاههای قبلی ایشان و نگاه بارها اعلام شده جمعی از مدعیان اصلاحات و کارگزارانیها و شماری از اطرافیان وی که بعضا به فتنه آمریکائی - اسرائیلی۸۸ آلودهاند، تفاوت جدی و فاصلهای پُر ناشدنی دارد».
ب- اینکه نوشتهاند آقای روحانی در سفر اخیر خود برخی از برخوردهای ناشایست هم داشتهاند، نیز در یادداشت کیهان مورد تاکید قرار گرفته و حتی این اقدام را اهانت به مردم ایران دانستهایم، آنجا که در یادداشت مورد اشاره آوردهایم؛ «هنوز بر این باوریم که بعد از بیانیه مشترک خصمانه و اهانتآمیز سه کشور اروپایی، ملاقات آقای روحانی با آنان و قهقهه و.. شایسته و در شأن رئیسجمهور ایران نبود و اهانت به مردم این مرز و بوم بوده است».
ج- این دغدغه که مبادا مواضع اعلام شده آقای روحانی ادامه نداشته باشد نیز در همان یادداشت کیهان آمده و ابراز امیدواری شده است که؛ جناب روحانی با دیدگاهها و بینش و منشهای قبلی مرزبندی کرده و فاصله گرفته باشند و به لطف خدای منّان و گرهگشا، این مسیر آنگونه که دیروز در سخنان ایشان بروز یافته بود ادامه داشته باشد.
ملاحظه میشود که انتقاد این دوستان به یادداشت کیهان وارد نیست و البته معدود افرادی که درپی ایجاد فاصله میان نیروهای انقلاب هستند، حساب جداگانهای دارند که پرداختن به آن وارد شدن به میدان فریب آنان تلقی کرده و لازم نمیدانیم.
۳- کیهان بارها نشان داده است که «قبیلهگرا» و «حزب و گروهگرا» نیست و به همان اندازه که عملکرد و مواضع ناحق و ضد انقلابی را برنمیتابد و علیه آن به سختی موضع میگیرد، در همان حال سخنان حق و انقلابی را از سوی هر کسی مطرح شده باشد شایسته تقدیر و دفاع میداند. در کلام خدای منّان است: «یا أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا کونوا قَوّامینَ لِله شُهَداءَ بِالقِسطِ وَلا یَجرِمَنَّکُم شَنَآنُ قَومٍ عَلی أَلّا تَعدِلُوا اعدِلوا هُوَ أَقرَبُ لِلتَّقوی وَاتَّقُوا الله إِنَّالله خَبیرٌ بِما تَعمَلون... ای کسانی که ایمان آوردهاید! همواره برای خدا قیام کنید، و از روی عدالت، گواهی دهید! دشمنی با جمعیّتی، شما را به گناه و ترک عدالت نکشاند! عدالت کنید، که به پرهیزگاری نزدیکتر است! و از (معصیت) خدا بپرهیزید، که از آنچه انجام میدهید، باخبر است».
حضرت آقا در این خصوص میفرمایند؛ «اگر به نام عدالتخواهی و به نام انقلابیگری، اخلاق را زیر پا بگذاریم، ضرر کردهایم» و توضیح میدهند که:
«و لایجرمنّکم شنئان قوم علی الّا تعدلوا». قرآن به ما دستور میدهد و میگوید: مخالفت شما با یک قومی، موجب نشود که عدالت را فرو بگذارید و فراموش کنید. «اعدلوا»؛ حتّی در مورد مخالف هم عدالت به خرج دهید. «هو اقرب للتّقوی»؛این عدالت، نزدیکتر به تقواست. مبادا خیال کنید تقوا این است که انسان مخالف خودش را زیر پا له کند؛ نه، عدالت ورزیدن با تقوا موافق است. همه هوشیار باشیم، همه بیدار باشیم. این بُعد هم نباید ابعاد دیگر را در سایه قرار بدهد» (۷/۴/۸۹ در دیدار رئیس و مسئولان قوه قضائیه).
۴- دشمن با صراحت اعلام کرده بود که انتظار دارد از ایران درباره مذاکره با ترامپ، دو صدا شنیده شود! و حضرت آقا همین دو هفته پیش (۲۶ شهریور ۹۸) در درس خارج فقه خود تاکید فرموده بودند: «مذاکره با آمریکا یعنی تحمیل خواستههای آنان بر جمهوری اسلامی. مذاکره یعنی نمایش موفقیت سیاست فشار حداکثری آمریکا. برای همین است که مسئولان کشور از رئیسجمهور و وزیر امور خارجه و دیگران، یکصدا اعلام کردند که با آمریکا مذاکره نخواهیم کرد، نه مذاکره دوجانبه نه چندجانبه».
خُب حالا که رئیسجمهور، علیرغم اصرار پیدرپی سران اروپایی و برخی از کشورهای دیگر، دقیقاً همین موضع را اعلام میکند، انتظار دارید همخوانی ایشان با نظر رهبری را نادیده بگیریم؟! و مثلاً بنویسیم نخیر، از ایران درباره مذاکره با آمریکا دو صدای متفاوت بلند میشود؟! یا هنگامی که ایشان اعلام میکند پاسخ ما به مذاکره تحت تحریم نه خواهد بود بنویسیم تحت تحریم هم مذاکره میکنیم! و یا وقتی آمریکا را راهزن بینالمللی معرفی میکند، توقع دارید کیهان بنویسد، نه! حرف دل رئیسجمهور این نیست؟!
یا وقتی میگوید؛ آمریکا بانی افراطیگری، طالبانیگری و داعشیگری است و یا «آمریکا حقیرتر و کوچکتر از آن است که قدرت حل مسائل منطقه را داشته باشد و...» با آن مخالفت کنیم؟! آیا نباید از این اظهارات دفاع و حمایت کرد؟! این سخنان که تکرار همان مواضع کیهان و نیروهای انقلاب است. نیست؟! چرا بعضیها از روی غفلت و برخی نیز با انگیزههای ناصواب دیگر اصرار دارند توپ آمریکا را در میدان نظام نگاه دارند؟!
۵- نکتهای که برخی از دوستان به آن اشاره دارند، آن بخش از سخنان آقای روحانی است که خطاب به غربیها گفته بود؛ «برجام حداقل بود، چه برای ما و چه برای شما. اگر بیشتر میخواهید باید بیشتر بدهید»! و معتقدند این بخش از سخنان رئیسجمهور چراغ سبز برای برجام ۲ و مذاکره درباره صنایع موشکی است! در این باره باید گفت که ما هم به این بخش از سخن ایشان انتقاد جدی داریم ولی برداشت دوستان یاد شده را صحیح نمیدانیم. چرا که؛
الف- ایشان با صراحت اعلام کرده است که به هیچوجه مذاکره تحت تحریم را نمیپذیریم و به صراحت نیز گفته است آمریکا و هیچ کشور خارجی حق مداخله در امنیت منطقه را ندارد و امنیت منطقه باید توسط کشورهای منطقه تامین شود و یا «امنیت را نمیتوان خرید و توسط دولتهای خارجی، تأمین کرد» و «آمریکا وکیلِ هیچ ملتی و کفیلِ هیچ دولتی نیست. هیچ دولتی به دولتِ دیگر، وکالت نمیدهد و کفالت خویش را به دیگری نمیسپارد» و یا «ما حاضریم برای صلح از همه توان ملی و اعتبار منطقهای و اقتدار بینالمللی خویش، مایه بگذاریم» و...بنابراین جمله یاد شده - با آن معنی و مفهوم که برخی دوستان میگویند - با جغرافیای سخنان ایشان همخوانی ندارد.
ب- ایشان و آقای ظریف پیشنهادی داشتند که اگر آمریکا همه تحریمها را لغو کند، ما هم پروتکل الحاقی (بازرسی از تاسیسات در هر مکان و در هر زمان) را در مجلس به تصویب میرسانیم که این نیز به شدت قابل انتقاد است و کیهان پیش از این به آن پرداخته است. بنابراین، نمیتوان جمله فوق را آنطور که برخی از مدعیان اصلاحات با ذوقزدگی و برخی از دوستان با نگرانی مطرح کردهاند، دعوت به برجام ۲ و ۳ دانست.
۶- میگویند آنچه آقای روحانی اعلام کرده است با آنچه در عمل دولت دنبال میکند، متفاوت است که باید گفت کیهان از آنچه ایشان رسماً اعلام داشته، حمایت کرده است و چنانچه در عمل مسیر دیگری را در پیش بگیرد، موضع کیهان نیز متفاوت خواهد بود.
7- و بالاخره رئیسجمهور در یک مجمع عمومی و بینالمللی سخن میگفته، اگر سخنی خلاف بود، حق داشتیم اعلام کنیم که آن سخنان مواضع جمهوری اسلامی ایران نیست اما وقتی ایشان همان مواضع افتخارآفرین جمهوری اسلامی را اعلام میکنند - چه خدای نخواسته ظاهراً و چه واقعاً - آیا حق داریم بگوئیم مواضع ایران نیست؟!
مجمع عمومی سازمان ملل متحد امسال به وضوح به عرصه منازعه دیپلماتیک ایران و امریکا تبدیل شده است. این منازعه را نباید فقط به موضعگیری رسمی رؤسای جمهوری دو کشور در سخنرانیهای خود و مصاحبههای وزرای خارجه ایران و امریکا محدود کرد. این در حالی است که اغلب بازیگران مهم جهان در خلال نشست جاری سازمان ملل بر کاهش تنش میان ایران و امریکا و یافتن راهکاری جهت نجات برجام متمرکز شدند. تحلیل ملاقاتهای دیپلماتیک رؤسای کشورهای مطرح جهان با رئیسجمهوری ایران و بهطور مشخص حضور رهبران فرانسه، انگلیس و آلمان در محل اقامت روحانی در نیویورک در یک گزاره خلاصه میشود
کاهش تنش میان ایران و امریکا. رهیافتی که از مدتها پیش با ارائه ابتکارعمل از سوی امانوئل مکرون رئیسجمهوری فرانسه آغاز شد و بهرغم پیچ و خمها و دشواریها با جدیت دنبال میشود. مکرون رایزنیهای فشردهای را با آقای روحانی در نیویورک به جریان انداخته است و در حالی که بوریس جانسون، نخستوزیر انگلیس هم طی روزهای گذشته به او پیوسته بود، تلاش زیادی به عمل آورد فاصله دیدگاههای ایران و امریکا را برای برونرفت از بحران برجام کم کند.
نکته دیگر که در این رابطه باید بهطور جدی مورد توجه قرار داد چند اتفاقی است که قبل از ورود آقای روحانی به نیویورک رخ داد که نباید آنها را دستکم گرفت. اول اینکه جنگ افروزان دستگاه ترامپ، با خواست و اراده شخص رئیسجمهوری امریکا، یکی پس از دیگری یا کنار گذاشته شدند یا مجبور به عقبنشینی و همراهی با مواضع ترامپ شدند. بهطور مشخص میتوان به برکناری مفتضحانه جان بولتون، یکی از کلیدیترین چهرههای دستگاه سیاستگذاری امریکا اشاره کرد.
همچنین مایک پمپئو، وزیر خارجه امریکا عملاً به تعدیل سیاست خصمانه خود و همراه شدن با دیدگاه ترامپ روی آورد چنانکه او از 12 شرطی که برای مذاکره با ایران مطرح کرده بود، عقبنشینی و در کنار رئیسجمهور امریکا از گفتوگوهای بدون پیششرط با ایران صحبت کرد. مسأله اخراج بولتون از دولت امریکا را نباید دستکم گرفت، او نماد ضدیت با ایران و همبستگی با گروههای برانداز ایران و سمبل کوبیدن بر طبل جنگ در همراهی با نتانیاهو و رژیم غاصب صهیونیستی بود.
نکته دیگر در این رابطه، اصرار ترامپ بر مذاکره با مقامهای ایران حتی در سطح دیدار با وزیر خارجه بود. این مسأله را میتوان به دو شکل تفسیر کرد؛ اول نیاز ترامپ به گفتوگو با ایران برای بهرهبرداری در انتخابات آتی امریکا و دوم درک درست او از ظرفیتهای بیبدیل ایران در منطقه است. این همان استدلالی است که حتی ریگان را وادار کرد در توجیه اعزام مک فارلین به تهران در برابر مردم امریکا به آن اعتراف کند. مسأله دیگر وقوع رویدادهای مهمی چون سرنگونی پهپاد امریکایی و نوع عکسالعمل امریکا مقابل این رویدادها پیام روشنی به جهان داشت و نشان داد که این کشور تا چه اندازه به جایگاه و اقتدار منطقهای ایران واقف است.
پیدا بود که نوع مواجهه ترامپ با این رویدادها، چندان خوشایند اسرائیل، عربستانسعودی و حتی برخی کشورهای منطقه نباشد. رئیسجمهور امریکا حتی پس از گزارش وزیر دفاعش درباره موضوع آرامکو به صراحت باور خود را به راهحلهای دیپلماتیک و گفتوگو با ایران تکرار کرد. در حالی که همه بر این باور بودند که بعد از آن او به تهدید شدیدتر ایران و کوبیدن بر طبل جنگ ادامه خواهد داد.
نکته آخر اینکه فضای بینالمللی در رابطه با ایران و رویدادهای منطقه خاورمیانه فضای بشدت ملتهب است. آقای روحانی در سخنرانی خود هم اقتدار ایران را به نمایش گذاشت و هم باب مذاکره را نبست. مطالبه ایران کنار گذاشتن همه تحریمها از سوی امریکا و بازگشت به میز مذاکره براساس برجام است. اگر مطالبه ایران برای برونرفت از این بحران انجام ملاقات دوجانبه است، این امر نیازمند وجود یک محلل است.
اگرچه ترامپ بارها گفته که نیازی به طرف سوم یا میانجی وجود ندارد و ایرانیان میدانند کجا و چطور با ما صحبت کنند، اما این یک شعار پوچ تبلیغاتی است؛ زیرا او بهخوبی میداند که در این شرایط نه ایران پای میز مذاکره مینشیند و نه امکان مذاکره وجود دارد. این محلل اکنون در عرصه حضور دارد و آن آقای مکرون و ابتکاری است که اگرچه زوایای آن برای ما مشخص نیست، اما به نظر میرسد گزاره تعدیل در برابر تعدیل را دنبال میکند. به این معنی که امریکا بخشی از تحریمها را بردارد و ایران از گامهای سهگانه کاهش تعهدات برجامی خود برگردد.
اگر ما در این شرایط بتوانیم با دیپلماسی قدرتمندانه و هوشمندانه ابتکار مکرون را تکمیلتر نموده و مطالبه ایران را به گونهای که امریکا وادار به بازگشت به برجام شود، مورد پیگیری قرار دهیم، میتوان امیدها برای حفظ برجام را زنده نگاه داشت. بر پایه چنین ابتکاری که به نوعی در سخنرانی آقای روحانی هم مورد اشاره قرار گرفت، میتوان محتوای برجام را حفظ کرد هر چند اگر لازم باشد تغییراتی هر چند ظاهری در آن رخ دهد. این اقدام میتواند مشابه همان کاری باشد که درباره نفتا انجام شد؛ زیرا توافق نفتا میان امریکا، مکزیک و کانادا حفظ شد اما طرفین پذیرفتند که نام آن را تغییر دهند. به نظر من این نکته در سخنرانی آقای روحانی هم بهطور مشخصی گفته شده بود و ایران باید این نکته را مدنظر قرار دهد.
از سوی دیگر رئیسجمهوری ایران برای حلوفصل بحرانهای جاری منطقه خاورمیانه طرحی موسوم به «ائتلاف برای امید» و «ابتکار صلح هرمز» مطرح کرد. این در حالی است که پیششرط موفقیت اجرای این طرح پیگیری آن از طریق کشورهایی چون عربستان، امارات و قطر، عمان و کویت است. اما اکنون دو عنصر اصلی یعنی امارات و عربستان عناصر مفقودهای هستند و بعید به نظر میرسد امکان گفتوگو میان ایران و این کشورها مهیا باشد. به باور من اگر اتفاق اول شکل بگیرد، یعنی امکان گفتوگوی ایران و امریکا فراهم شود، تأثیر بسیار مهمی در اراده عربستان و امارات برای ورود به بحث درباره ابتکار عمل منطقهای آقای روحانی فراهم خواهد شد.
واقعیت این است که اتحادیه اروپا خواهان حفظ برجام است و برجام را یک توافق خوب برای حل مناقشه هستهای ایران میداند و میداند که با برجام، ثبات و امنیتی در منطقه خلیج فارس ایجاد شده. از طرفی قدرتهای اروپایی مثل آلمان و فرانسه بهخصوص وابسته به نفت منطقه هستند و به نوعی علاوه بر اینکه نفت منطقه برای آنها مهم است، از طرف دیگر نگران این هستند که وقوع یک درگیری در منطقه، باعث سرازیر شدن سیل مهاجران به سمت کشورهایشان شود به همین دلیل دنبال حفظ برجام هستند، اما زورشان به آمریکا نمیرسد.
ایران هم انتظاراتی از اروپاییها داشته، ایران انتظار داشت با برجام بتواند یک وضعیت عادی پیدا کند. کاهش تعهدات گامی برای فشار بر طرفهای دیگر برجام است که آنها به برجام برگردند و ایران دنبال این است که با این فشارها مجددا برجام را احیا کند، اما پیام ایران از طرف اروپاییها گرفته نمیشود و اگر هم گرفته شده، توان این را ندارند که بیش از این برای حفظ برجام تلاش کنند. از طرف دیگر اروپاییها متحد بزرگتری به نام آمریکا دارند که از برجام خارج شده و در غیاب آن متحد بزرگتر، نمیتوانند اهداف ایران را برآورده کنند چون مراودات تجاری و اقتصادی خیلی وسیعی با همان متحد بزرگتر دارند.
باید توجه کرد که شرکتهای اروپایی حرف شنوی چندانی از دولتها ندارند، آنها منافع خودشان را دنبال میکنند و منافع آنها هم در ارتباط با آمریکا تامین میشود. آخرین تلاش اروپا هم همین طرح امانوئل مکرون بود که 15میلیارد دلار به ایران داده شود و یک خط اعتباری در اختیار ایران قرار بگیرد تا بتوانند ایران را راضی کنند ولی عملا نتوانستند کاری از پیش ببرند. اینکه اعلام میکنند اگر ایران گام چهارم را بردارد، آنها هم از برجام خارج میشوند سوالی که مطرح میشود این است که برجام در شرایط فعلی چه کمکی به ایران کرده؟ شاید آنها هم دنبال بهانهای برای خروج از برجام هستند.
یعنی درواقع فشارهای ایران و آمریکا از دو طرف به اروپاییها باعث شده که آنها هم کمکم به این نتیجه برسند که بخواهند برجام را رها کنند. اما به نظر میرسد تهدید اروپاییها برای خروج از برجام از جنس تهدید ایرانیهاست. ایران تهدیداتی کرده که طی آن تعهدات برجامی را کم کرده در عین حال تابهحال اعلام نکرده از برجام خارج میشود اما همواره بحث این را مطرح کرده در چارچوب خود برجام تعهداتش را کاهش میدهد.
کاری که خوشایند اروپاییها نیست که ایران از برجام خارج شود. ایران میخواهد که برجام حفظ شود و از منافع برجام هم استفاده کند اما اروپاییها میخواهند ایران در برجام باشد هرچند توانشان به بازگشت آمریکا به برجام نرسد و خواهان این هستند که ایران یکطرفه به تعهداتش عمل کند چون این منافع اروپاییها را تامین میکند. درواقع اروپاییها بیش از این توان ندارند که گامی در جهت حفظ برجام بردارند و در این مسیر تلاش میکنند که اگر نتوانند ایران را در برجام حفظ کنند، دیگر نهایتا آنها هم از برجام خارج شوند.
پس از خروج یک طرفه آمریکا از برجام، راهبرد ایران صبر استراتژیک برای امتیاز گرفتن از اروپا بود. صبری که تا یک سالگی خروج ادامه یافت و البته غیراز همراهی سیاسی اروپا و وعدههای سیاسی نافرجام عایدی دیگری نداشت. پس از آن ایران که در موضع منطقی و طلبکارانه از لحاظ سیاسی قرار داشت، شروع به کاهش پلهبهپله از تعهدات برجامی خود کرد. فرایندی که طرف اروپایی را به تکاپوی بیشتر کشاند. این تکاپو تا مرحله ایجاد خط اعتباری مالی برای خرید نفت ایران نیز رسید اما از آن جهت که شرایط سیاسی-اقتصادی اروپا اجازه نمیدهد تصمیم مستقل از آمریکا بگیرد، سرانجامی نداشت.
در ششماه گذشته اتفاقات بسیاری در حوزه منطقهای رخ داد که در تمامی آن ها اروپایی ها تلاش کردند از تقابل سیاسی-دیپلماتیک با ایران حذر کنند، اما حمله انصارا... به تاسیسات آرامکو یک بیانیه و برخی اظهارنظرهای سیاسی را موجب شد که فضای دیپلماتیک مابین را تغییر داد. تا قبل از این نیز برخی صحبتها درباره تغییر برجام یا اضافه کردن بندهای موشکی و منطقهای از اروپا شنیده میشد اما با واکنش ایران، اروپا سکوت کرد و دوباره بر حفظ برجام به عنوان اصل تاکید داشت. اما به نظر میرسد اینبار موضوع متفاوت است.
اظهارات جدید مقامات ارشد اروپایی همه بر مذاکره ایران و آمریکا و معامله برسر موضوع موشکی و منطقهای تاکید دارد. مذاکراتی که باتوجه به تجربه برجام و وضعیت دولت کنونی آمریکا نمیتوان هیچ نتیجهای برای آن تصور کرد. صحبتهای جانسون درباره ناقص بودن برجام، تلاشهای ماکرون برای دیدار غیرمشروط دو رئیسجمهور و اظهارات مرکل درباره غیرواقعبینانه بودن خواست ایران در برداشتهشدن تحریمها قبل هر مذاکره، واقعیت های جدیدی است که تا قبل از این به وضوح بیان نمیشد. حتی گاردین خبرداده که اروپا به ایران اعلام کرده اگر گام چهارم شامل اقدام مهمی باشد آن ها هم از برجام خارج خواهند شد.
نباید تصور کرد که این تغییر مواضع علنی پس از حمله آرامکو رخ داده است و نباید آن را با این فاکتور تحلیل کرد، چراکه حمله به نفتکشها، ساقط کردن پهپاد و توقیف کشتی یکی از سه طرف اروپایی در تمام مدت شش ماه گذشته رخ داده است و اروپاییها موضع حفظ برجام به هرقیمت را دنبال میکردهاند. آن چه این موضع را تغییر داده موضوعی دیگر است.به نظر میرسد اروپاییها -بهویژه فرانسه و آلمان- پس از بی نتیجه ماندن تلاشهای شان در باز کردن راههای مالی و شکست در راضی کردن ترامپ و جدیت ایران در احقاق حقوق خود و برداشتن قدمهای کاهش تعهدات برجامی، به این نتیجه رسیدهاند که حفظ برجام به شکل کنونی ممکن نیست.
به بیان دیگر آنان دریافتهاند دیگر نمیتوانند با شعارهای زیبا ایران را مجبور به نگه داشتن تعهدات برجام کنند و در طرف دیگر نیز نمیتوانند آمریکا را با دورزدن تحریمها عصبانی نکنند. آنان که تا این جا نقش بازیگری در میانه دو طرف را داشتند و یکی به نعل و یکی به میخ میزدند، حالا باید یک طرف را انتخاب کنند؛ یا برجام را حفظ کنند و تحریمها را دور بزنند که خشم ترامپ را بههمراه خواهد داشت یا به طرف آمریکا سر بخورند و حرف از برجام جدید بزنند.انتخاب اروپاییها واضح است.
حجم مبادلات مالی و اقتصادی اروپا و نداشتن استقلال سیاسی-اقتصادی این کشورها از آمریکا آنان را مجبور میکند که طرف آمریکایی را برگزینند. گرچه واضح است خودشان نیز میدانند که این موضع منطقی یا برحق نیست اما در فضای سیاست بینالملل امروز منطق و حق جای خاصی ندارد. از همین جهت و باتوجه به این تحلیل، نباید تغییر موضع اروپا را موضوعی صرفا مرتبط با حمله به آرامکو یا مواضعی مقطعی دانست. به نظر میرسد این یک تغییر جدی در فضای سیاسی سه کشور اروپایی است.
بنابراین ایران باید راهبردهای جایگزین خود را پیگیری کند.ایران که تا امروز قدمهای سیاسی و منطقهای خود را با دقت و حفظ صبرعاقلانه برداشته و از حرکتهای هیجانی دوری جسته است، از این به بعد نیز باید با همین عقلانیت به پیش رود. اول از همه دیپلماسی عمومی و رسانهای قوی که با گفتمان منطقی پیش گرفته شده بود، بازهم باید پیگیری شود. در این زمینه اندیشمندان کشورهای غربی مخاطب اصلی قرار گیرند. دوم این که باید در این موضوع به دیگر کشورهای اروپایی مراجعه کرد. اتحادیه اروپا خواهان حفظ است و این اتحادیه فقط شامل سه کشور -که یکی انگلیسِ درحال خروج است- نیست بلکه اروپای دوم شامل کشورهایی مانند ایتالیا، اتریش، اسپانیا، سوئیس و... است که در تصمیم گیریها اثرگذارند و باید با ارتباط گیری با این کشورها توازن سیاسی در اروپا را تا حد ممکن به سمت خود کشاند. سوم این که باید دانست وضعیت ترامپ در داخل متزلزل است.
گرچه استیضاح وی احتمالا به جایی نمیرسد اما اگر نتیجه نظر سنجی ها همین طور باقی بماند، انتخابات سال آینده را باخته است. البته نباید و نمیتوانیم به چنین اموری امیدوار باشیم یا وضعیت خود را به چیزی که در دست خودمان نیست گره بزنیم اما دانستن این موضوع میتواند به ما در گفت وگو با سه کشور و استفاده از اختلافات آن ها با ترامپ کمک کند. چهارم این که گفت وگوهای منطقهای به ویژه برای پایان دادن جنگ یمن -که خودبهخود نوعی شکست برای سعودی است- باید پیگیری شود. کاری که میتواند توازن فشار ترامپ را کاهش دهد و منافذ اقتصادی و سیاسی برای کشور ایجاد کند.
پنجم این که نباید یادمان برود همه کشورهای جهان آمریکا و سه کشور اروپایی نیست، همسایهها و کشورهای قدرتمند جهانی -مانند چین و روسیه- در برهههای سخت میتوانند به ما کمک کنند بنابراین باید با پیگیری ارتباطات سیاسی، مالی، اقتصادی و... با این کشورها از طرف های غربی به شکل کامل مستقل و بی نیاز شد کما این که هماکنون نیز این کمک ها بسیار اثرگذار بوده است و هنوز جای گسترش دارد.اما همه این ها درگرو کار فعالانه در داخل کشور است. چنان چه شرایط اقتصادی داخل کشور به سمت بازیابی اقتصادی و رشد حرکت کند –آن گونه که بخش غیرنفتی به این سمت حرکت کرده است- میتوان تمام توفان های خارجی را از سر گذراند.
در واقع راهحل اصلی و نهایی در داخل کشور است گرچه باید تمام منافذ بیرونی پیگیری و تمام امکانات به کار گرفته شود. مسئولان اولا (به لحاظ منطقی) باید به داخل امید داشته باشند و ظرفیت های آن را فعال کنند و سپس امکانات بیرونی را به کار بیندازند تا فضا برای فعالیت داخلی بیشتر و بیشتر شود. به بیان دیگر فعال کردن ظرفیت های خارجی باید با هدف افزایش توان داخلی باشد و نه صرفا ارتباطات بی ثمر برای بخش های مختلف کشور. از همین جهت سیاست خارجی پویا با استفاده از ظرفیت های ممکن میتواند به کمک تولید داخلی بیاید و شرایط را برای عبور از مشکلات کنونی مهیا سازد.
برجام برای سفره ملت و خالق ایرانی آن -یعنی روحانی- آوردهای نداشت. اما اینکه بگوییم برجام هیچ دستاوردی نداشت نشان از سطحینگری و تکزاویهای دیدن صحنه است. این برجام بود که عطش روشنفکران غربزده ایرانی را برای مذاکره سیراب و آنان را خلع سلاح کرد. برجام بود که چهره کریه امریکا را برای نسل سوم و چهارم انقلاب اسلامی روشن کرد. برجام بود که معادل میلیاردها دلار که جمهوری اسلامی میبایست برای شناساندن چهره امریکا به نسلهای خود خرج رسانه میکرد، مؤثر واقع شد.
برجام بود که نسبت بین اروپا و امریکا را از بعد هویت و استقلال روشن کرد. پس از برجام بود که ملت ما منطق نظام جمهوری اسلامی را واجد حقانیت و دفاع دانست و تابستان داغ امثال بولتون را به پاییز خزان آنها تبدیل کرد. برجام برای حزبالله و برای انقلاب اسلامی دستاوردهای بینظیری داشت و باید از روحانی به خاطر آوردههای او که خودش هم نمیداند چیست، تشکر کنیم. اصلاحطلبان ۳۰ سال اصرار داشتند که میتوانیم با یکپارچه ندیدن غرب، بین امریکا و اروپا شکاف ایجاد کنیم و با اروپاییان کار کنیم. برجام این فرضیه را نیز باطل کرد. برجام ثابت نمود که اجماع اروپا و امریکا معنا ندارد بلکه الحاق، پیوست و سنجاق شدن اروپا به امریکا واقعیت صحنه است. ثابت شد که اروپای منهای امریکا موجود عقیمی است که باید از پسر بزرگتر از پدر اجازه بگیرد. برجام ثابت کرد که ورود اروپاییها و اصولاً تشکیل گروه چند بهعلاوه چند یک پز توخالی جهانی بوده است، اما همه اجازههای غرب به یک نقطه ختم میشود.
دولتمردان ما به شدت نیازمند اصلاح نگرش خود در دو مقوله هستند که عدم اصلاح این نگرش آنان را در تاریخ به بدترین شکل ممکن ثبت خواهد کرد. تاریخ آنان را به عنوان کسانی ثبت خواهد کرد که هم فرصت را از دست دادهاند و هم تدبیر را، هم در باتلاق گیر کردهاند هم جای پای محکمی برای نجات خود نمییابند. اشتباه اول دولتمردان ما در حوزه نگرش این است که گمان میکنند با محترم شمردن قواعد، عرف و حقوق بینالملل میتوانند به مقاصد منطقی جمهوری اسلامی ایران برسند. درحالی که طرفهای غربی برای اجرای تعهداتشان نه سازمان ملل میشناسند نه امضا و تعهد خود را. اشکال دوم این است که دولتمردان ما فکر میکنند غرب چند مطالبه مشخص از ما دارد و با دادن آنها میتوانیم به سرمنزل مقصود که رفاه و توسعه است دست یابیم. اکنون باید با همه وجود بفهمند که مشکل غرب با ما بر سر ماهیت/هویت است و هستهای، تروریسم، موشک و... بهانههایی است که در عرف بینالملل با آن دیالوگ میکنند.
فرمول مقام معظم رهبری که همه پیشبینیهایش مانند کشف و شهود به عینیت میپیوندد، الهام غیبی نیست. او از اول معادله مفهومی را کشف کرده است که مشکل غرب با ما بر سر «وجود» و «ماهیت» است نه بر سر «حدود» و «مسئله». اگر دولتمردان ما این مدل را باور کنند نه در عرف بینالملل غرب را باور میکنند و نه منتظر میمانند تا غربیان در مقابل قطعنامههای سازمان ملل کرنش کنند و نه منتظر رفع تحریم میمانند.
عجیب است که حضرت امام ۳۱ سال پیش فرمودهاند: «چه ما بخواهیم و چه نخواهیم استکبار و صهیونیستها در تعقیبمان خواهند بود تا حیثیت مکتبیمان را لکهدار کنند» و ما پس از این مدت هنوز طور دیگری به صحنه مینگریم.
اکنون اروپا تهدید به خروج از برجام کرده است و ما به جرم پایبندی به خلع سلاح هستهای هر روز تحریم میشویم. اگر قرار است ما به قواعد بینالمللی پایبند و تعهدات خود را انجام دهیم تا تحریم شویم، چرا باید در NPT بمانیم و هم چوب را بخوریم و هم پیاز را؟ امریکا اکنون از قواعد بینالمللی و امضای خود عدول کرده است و گویی در امریکا انقلاب اتفاق افتاده است. حتی در انقلابها نیز دولت جدید تعهدات دولت پیشین را انجام میدهد، اما در امریکا انجام نمیشود.
ماندن یکساله ما با اروپاییان در برجام حکمتآمیز بود تا امثال زیباکلامها ببینند که سگ زرد برادر شغال است، اما اگر اردیبهشت ۱۳۹۷ به همراه امریکا خارج شده بودیم اکنون شیپورهای روشنفکری میگفتند اروپا که اصرار بر ماندن داشت! شما چرا خارج شدید؟ اکنون منطق نظام جمهوری اسلامی ایران مسیر اروپا باوران و امریکاپرستان را مسدود کرده است و موعد مانور نیروهای مؤمن به انقلاب اسلامی علیه قوانین جنگلی حاکم بر جهان است. دولت روحانی برای عزت خویش هم که شده است باید تصمیم سخت بگیرد؛ تصمیمی که خواب را از چشم جهانخواران بگیرد.
مهمترین نقطه قوت چنین تصمیمی همراهی ملت سختی کشیده و مقاوم ایران است که زیر بار جهانخواران به بهانه نان نسیه بزرگتر نخواهد رفت. امروز روزی است که باید برجام اروپایی-امریکایی را تبدیل به دو واحد درس غربشناسی کنیم تا نسلهای آینده به لزوم تولد تمدنی جدید و بومی رهنمون شوند و متوجه شوند که راهی جز ایستادگی وجود ندارد در غیر اینصورت باید زانوی «غلط کردیم انقلاب کردیم» بزنیم و «هرچه شما بفرمایید» را جایگزین «مرگ بر امریکا» کنیم که امام فرمود: هیهات که امت محمد (ص) سیراب شدگان کوثر عاشورا و منتظران وراثت صالحان به مرگ ذلت بار تن در دهند».
در نشان دادن ضرورت و فضیلت عدالت نیاز به هیچ احتجاجی نیست. به نوعی میتوان آن را مادر سایر فضایل نامید. میزان تحقق آن در هر جامعهای، سطح سعادت آن جامعه را نشان میدهد. مهمترین بانیِ اجرای آن، حکومتها هستند. حکومت بیشترین مسئولیت را پیرامون اجرای عدالت دارد. به همین سبب اعمال حکومت، مورد بیشترین قضاوت از حیث عادلانه بودن یا نبودن قرار میگیرد. به نوعی قضاوت پیرامون اعمال حکومت، بیشترین سهم را در ساختن احساس عدالت یا احساس بیعدالتی در جامعه دارد.
تبعات احساس بیعدالتی، بیش از خود بیعدالتی میتواند به سامانِ جامعه آسیب بزند. جامعهای که احساس مداومِ بیعدالتی کرد، امنیت روانی این جامعه به مخاطره میافتد. در واقع، اگر حس تبعیض و بیعدالتی در یک جامعهای ایجاد شد، نمیتوان به آن جامعه احساس امنیت کامل داد. احساس امنیت با حس امکان پیشرفت و امکان صیانت بخشی از داشتهها نسبت مستقیم دارد. در وضعِ بیعدالتی، اکثریت جامعه این دو «امکان» را شهود نمیکنند. از این روی، احساس ناامنی در پی احساس بیعدالتی خواهد آمد. شاید این اصلیترین دلیل له این نظر است که منبع اصلی تولید امنیت در وضعیت درونی هر کشور است.
عدالت خود مراتب دارد. گاه در معنای رقیق میتوان آن را در عدالتِ سلبی دید؛ بدان معنی که جامعه در نداشتهها و نرسیدنهایش تبعیضی ندارد! وضعیتی که فرصتها در آن به طور عادلانه از همه سلب میشود! به عبارتی، توزین عادلانه فقر روی میدهد. این عدالت، اگر هم عدالت باشد، چندان امنیت نمیسازد. شاید حس تبعیض نیاورد اما احساس فقر و ناتوانی خواهد آورد. عدالت سلبی درست است که از بیعدالتی احتمالاً بهتر است و شاید ستم نسازد، اما سرخوردگی و خمودگی خواهد ساخت.
هرچه در فضیلتِ عدالت گفتهاند، پیرامون «عدالتِ اثباتی» است؛ عدالتی که در آن فرصتها و منابع به طور عادلانه توزیع میشود. فرصت تولید ثروت به همه داده میشود و برای عادلانه کردنِ توزیع فرصتها، آن را از برخوردارها سلب نمیکنند بلکه آن را برای محرومین بیشتر میکنند. برای عدالت اثباتی، فرصتها را برنمیچینند بلکه آن را میبخشند. آن چیزی که امنیت روانی جامعه را ارتقا میبخشد عدالت اثباتی است. وضعی عادلانه که در آن همه احساس کنند امکان پیشرفت دارند؛ همه احساس کنند که داشتههای مشروعشان، در مصونیت است. این وضعیت، امنیتساز است.
فساد اثباتی اما توانِ ساختنِ حسِ عدالت اثباتی را ندارد؛ بلکه شاید ازیادِ آن، عکسِ آن را هم بسازد! در واقع، رشد آمار کشف فساد، وقتی از حد فراتر رود، دیگر حس عدالت نمیسازد؛ بلکه حکایت از کشور بیمار و ساختار فسادپرور میکند که حکمرانانِ آن راهی جز داغ و درفش برای جلوگیری از فساد نمیدانند. همه هم میدانند که علاج آن ایجاد شفافیت است و با برخورد پلیسی، هیچ فسادی از بین نمیرود؛ از این روی، نهتنها فساد اثباتی احساس عدالت و امنیت نمیآورد بلکه ضد آن را هم میتواند بسازد. فساد اثباتی، هم حکایت از فساد میکند، هم حکایت از ناتوانی در جلوگیری از آن و هم حکایت از سلطه نگاه عدالت سلبی میکند.
در واقع، عدالت و فساد رابطه متعاکس دارند؛ همانقدر که عدالت اثباتی امنیت روانی جامعه را ارتقا میدهد به همان هم میزان فساد اثباتی امنیت روانی جامعه را مختل میکند.
برای چندمینبار در ماههای اخیر، رهبر معظم انقلاب نسبت به مساله نفوذ فرهنگی هشدار داده و آن را از جمله اصلیترین مشکلات کشور در کنار مساله اقتصادی دانستهاند؛ فرهنگ چونان هوا برای زندگی است و اگر مسموم یا کم شود، زیست را با دشواری مواجه میکند.
از سه دهه قبل، با افول هژمونی سوسیالیستی در جهان بهعنوان آلترناتیو کاپیتالیسم، اسلام، اسلامگرایی و اسلام سیاسی در جایگاه جایگزینهای اصلی قرار گرفتند که ایران پرچمدار آن تلقی میشد؛ طبیعیترین واکنش، ازمیانبردن این نگرش برای حل مسائل جهانی بود که با استفاده از ایجاد نمایشهای کاذب (نظیر افراطگرایی داعشی)، تزلزل در فرهنگ عمومی کشورهای انقلابی و ایجاد سایش فرهنگی وسیع برای آنها در دستور کار قرار گرفت.
در ایران نام این هجمه، تهاجم فرهنگی گذاشته شد و تقریبا معضلی بود که بهواسطه آمریکاییسازی جهان، همه کشورها به آن مبتلا بودند. اشاعه انقلابیگری ایرانی در منطقه، حساسیتها را افزون کرد تا جایی که امروزه بالغ بر 400 شبکه ماهوارهای فارسیزبان، هزاران صفحه و سایت و کانال مجازی و صدها مبلغ مخرب فرهنگ بهکار گرفته شدهاند تا فرهنگ ایران اسلامی را مضمحل کنند (این وضع آرایش رسانهای را با یکی از کشورهای همسایه مقایسه کنید تا به عمق خباثت پی ببرید)؛
با این همه فشارهای مالی هر روز از دامنه فعالیتهای فرهنگی ایران کاست و در دو ساله اخیر، نخستین بودجههایی که کم شده، از این بخش بوده است. واقعیت آن است که اگر مدیران ارشد باور به دشمنی دشمن را قبول داشته باشند، در کنار آنچه برای نان شب مردم هزینه میشود، باید برای هوایشان هم فکر کنند. فرهنگ در حال مسمومشدن است؛ آن را دریابیم.
ارسال نظرات