روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
1- یکی از اصلیترین و بزرگترین حربههای «عاملان وضع موجود» برای حمله به رقبا، تکیه بر تحریمهای دشمن بوده است. یعنی برای اینکه بگویند رقبای سیاسی شان ناتوانند، تحریمهایی را که در دوران مسئولیتشان اعمال شده بود، یک به یک میشمردند؛ هر چه تحریمها بیشتر بود، حملِ بر ناتوانی بیشتر تحریم شوندگان میکردند! این منطق یعنی، هر کس بیشتر تحریم شده باشد، ناتوانتر، با زبان دنیا ناآشناتر و در حوزه دیپلماسی بیسوادتر است.
پیگیری گسترده این منطق غلط، یک پیام ضمنی هم با خود داشت و آن اینکه، آنها هستند که سواد دیپلماسی دارند، توانا هستند و زبان دنیا را بلدند و اگر مردم به آنها رای دهند، تحریمها را با همین توان دیپلماسی و مذاکره از میان برخواهند داشت! صاحبان این منطق با همین ترفند مردم را فریب داده و به قدرت رسیدند. با تحریم ظریف اما ناگهان ورق برگشت. منطقشان تبدیل به ضد خود شد! اینجا و حالا دیگر تحریم شدن نشانه بیسوادی و ناتوانی نبود.
اینجا دیگر بر خلاف قبل، اگر تحریمی صورت میگیرد، علت آن بیعرضگی و بیسوادی تحریمشونده نیست، علت در ناتوانی و ترس تحریمکننده است! حالا دیگر تحریم شدن «خوب» است، آنقدر خوب که اگر تحریم شوی «قهرمان ملی» میشوی!
2- آقای ظریف محترم است قبول. دیپلمات کشورمان و از خودمان است، این هم قبول. اما شرافتا قهرمان ملی هست؟! «برجام» و «وضعیت موجود» بهترین سند بر شکست سیاستهای ایشان است، نیست؟ کسی از تحریم ایشان خوشحال نیست الا همان کسانی که چنین ادعایی دارند!
ما هم به قول «حاج حسین»، در مصاحبه با واشنگتنپست، یک تار موی ایشان را با غربیها عوض نمیکنیم اما، این دلیل نمیشود اشتباهات ایشان را «پیروزی»، منتقدان ایشان را «هم ردیف پمپئو» و خود ایشان را «قهرمان ملی» جا بزنیم. چه خوشمان بیاید چه نه «برجام»، این چاه ویل دستپخت ایشان است. بگذارید با کمال احترام همچنان ایشان و دستاوردشان را نقد کنیم.
3- معتقدیم از اشتباهات نباید حمایت کرد. حمایت جریان غربگرا از راه و رسم غلطی که جز خسارت، چیزی عاید کشور نکرده، اگر خیانت نباشد، حتما حماقت است. انتقاد ازاشتباهات آقای ظریف، هم به نفع ایشان است هم به نفع کشور؛ اما دامن زدن به ایناشتباهات و تشویق ایشان به ادامه این راه پر خسارت، شاید به نفع برخی جریانهای اطراف ایشان باشد اما قطعا به نفع ایشان و کشور نیست.
مذاکره با آمریکا اشتباه بود. این را دیگر فقط ما نمیگوییم، شخص آقای ظریف و رئیسجمهور محترم نیز بارها با زبان بیزبانی گفتهاند. مذاکره با دولت فعلی آمریکا نیز به قول رهبر انقلاب «سم» است. حالا چرا برخی با هندوانه گذاشتن زیر بغل وزیر خارجه کشور به دنبال این «سم» هستند، در نکته پایانی این وجیزه خواهیم گفت.
4- اینکه بگوییم، «چون آمریکا علیه ظریف وارد عمل شده و منتقدان هم علیه او وارد میشوند پس این دو همردیف هستند» منطق سستی است. تحریم در دوران دولتهای نهم و دهم هم صورت میگرفت.
با این منطق اگر بخواهیم قضاوت کنیم باید گفت، این جریان هم در آن دوران با اوباما و نتانیاهو همصدا و هم ردیف میشد چرا که پس از هر تحریم علیه دولت وقت موضع میگرفت! چنین قیاسی سست است چون، دلایل دو طرف برای مخالفت، زمین تا آسمان با یکدیگر متفاوت است.
اگر منتقدان با برجام مخالفند، به این دلیل است که توان هستهایمان را «تضعیف» کرد اما اگر آمریکا با برجام مخالفت میکند، به این دلیل است که توان هستهای، موشکی و منطقهای ایران را توامان نابود نکرد تا ایران تبدیل به لقمهای راحت برای بلعیدن شود! حالا شما بفرمایید، منتقدان برجام همردیف ترامپ و پمپئو هستند یا هواداران آنکه خواستار مذاکره این بار بر سر موشک و مسائل منطقهایمان هستند؟!
5- چند روزی است برخی مدعیان اصلاحات (نه همه اصلاحطلبان) به بهانه تحریم ناجوانمردانه و غیرقانونی آقای ظریف از سوی آمریکا، به طرز عجیبی مشغول قهرمانسازی از ایشان با چاشنی حمله به منتقدان هستند. منتقدان را کنار پمپئو و ترامپ قرار داده با ادبیات زشت، سخیف و غیر مودبانهای آنها را مینوازند.
گاهی برای رسیدن به نتیجه دلخواه حتی، لابهلای اخباری که کنار هم قرار میدهند، دروغهای شاخداری میگذارند تا نتیجه تحلیل، همانی باشد که آنها میخواهند. «حمله همزمان ترامپ و منتقدان به ظریف» و «تحریم ظریف تقصیر منتقدان بود»، از جمله این دروغهای شاخدار است.
آدمی گاهی آرزوهای خود را در غالب خبر بیان میکند. وقتی به دروغ میگویند منتقدان به ظریف اهانت کردند، یعنی قلبا دوست دارند به این دیپلمات کشورمان اهانت شود. دوست و دشمنتان را بشناسید آقای ظریف!
6- کارلوس گون را قهرمان ملی ژاپن میدانند چون، غول خودروسازی «نیسان» را از یک بحران جدی نجات داد. این خودرو ساز امروز بخش عظیمی از بازار جهان را قبضه کرده و در رشد اقتصادی کشورش سهم بسزایی دارد. ایشان به طور همزمان مدیریت چند خودروساز بزرگ جهانی را هم بر عهده داشت.
اینجا اما همزمان با انتشار خبر توقف تولید یک خودروی دیگر و جمعآوری خط تولید آن، و در حالی که بیکاری و گرانی افزایش یافته و دولت منتظر معجزه است! یکی از عاملان وضع موجود - با همه احترامی که برایشان قائلیم- ناگهان میشود «قهرمان ملی»! قهرمانی که منتقدان قدر او را نمیدانند.
قهرمان ملی شدن اصولی دارد، شرایطی دارد. در کشورهای دنیا به کارنامه نگاه کرده و فرد را به دریافت نشانی چیزی مفتخر میکنند؟ شما با استناد به کدام کارنامه نشان قهرمانی میدهید؟
می گویند، «درست است که به وعدههای اقتصادی که داده بودیم نرسیدیم، اما توانستیم آمریکا را در دنیا بیآبرو کنیم. دنیا امروز حق را به ما میدهد و بین آمریکا و اروپا اختلاف انداختیم و این بزرگترین دستاورد است.» که باید گفت، آمریکا پیش از مذاکره با برجام هم آبرویی نداشت.
بمباران اتمی ژاپن و کشتار صدها هزار غیر نظامی (که همین روزها 74 ساله میشود)، حمله به عراق و افغانستان و کشتار صدها هزار انسان بیگناه، تحمیل جنگی 8 ساله به ایران و شهادت صدها هزار هموطن، سرنگونی هواپیمای مسافربری ایران و این اواخر راهاندازی غائله داعش، همه نشان میدهد آمریکا اصلا آبرویی نداشته که شما ببریدش. اصلا فرض بگیریم همه این دستاوردسازیها درست؛ به قول آقا مگر ما برای اختلاف انداختن بین آمریکا و اروپا مذاکره کردیم؟!
7- ایرانی جماعت را مردمان عاطفی و دلسوز میشناسند. به نظر میرسد این بار با حربه مظلومنمایی به دنبال اهداف سیاسی و شاید هم انتخاباتیاند. شما پاسخ دهید! دشمنان جمهوری اسلامی ایران و در راس آنها آمریکاییها، ترجیح میدهند کدام جریان سیاسی قدرت را در ایران به دست بگیرد؟!
براساس چه ضابطهای دولت امریکا وزیر خارجه ایران را تحریم کرده است؟
ظاهراً هیچ ضابطهای برای این تصمیم وجود ندارد. رئیس جمهوری و وزیر خارجه امریکا در حوزه حقوق بینالملل هیچ خط فکری مشخصی ندارند. اینان گرفتار تناقض عقلی، علمی و عدم درک واقعیتها در روابط بینالملل هستند. این حالت را میتوان پارانویای روابط بینالملل خواند. بنابراین اینان با دانایان حقوق بینالملل مخالفت وهمی دارند که برخوردشان با محمدجواد ظریف نقطه اوج این مخالفت است.
وزیر خارجه امریکا ادعا میکند که ضوابط تردد دیپلماتهای کشورهای عضو سازمان ملل برای حضور در نیویورک را وزارت خارجه امریکا تعیین میکند.
طبق قرارداد تأسیس سازمان ملل، امریکا در اکتبر 1947 قراردادی با این سازمان امضاء کرد که «قرارداد با دولت میزبان» نامیده شد. طبق این قرارداد دولت امریکا متعهد است از دخالت در امور این سازمان و انجام وظایف دولتهای عضو و نمایندگان آنها خودداری کند.
ولی در عمل امریکا با سوءاستفاده از متن این توافقنامه میگوید: «هرجا دولت امریکا تشخیص دهد حضور نمایندهای از کشوری موجب خلل در امنیت ملی امریکا میشود اجازه حضور او را برای ورود به خاک امریکا نمیدهد یا میتواند حضور آن نماینده را بین فرودگاه و حوزه ساختمان سازمان ملل محدود کند.» در این تناقض دولت امریکا هم مدعی، هم قاضی و هم مجری است!! که مانع فعالیت دیپلماتیک کشورها در سازمان ملل میشود.
تحریم وزیر خارجه ایران نمونه خاص نقض قرارداد لازم الاجرای بینالمللی است. حیله تحریم اشخاص، سازمانها، بنگاهها و کشورها را در امریکا تشکیلات صهیونیسم بینالملل برنامهریزی و اجرا میکنند. اصولاً تحریم از نظر حقوق بینالملل عمومی زمانی میتواند مشروعیت داشته باشد که براساس منشور ملل متحد و بویژه فصل هفتم آن در شورای امنیت سازمان تصویب شده باشد و لذا تحریمهای یکطرفه امریکایی غیرقانونی و براساس زورمداری انجام میشود که با متد هژمونیهای پولی و نظامی به کشورها تحمیل میشود. این تناقض تحمیل تحریم را امریکا با سوءاستفاده از روابط تجاری خود با کشورهای ثالث پیش میبرد که به ویژگی اجرایی دولتهای امریکایی در 30سال اخیر تبدیل شده است.
در اسرائیل چند صد خبره مالی، اطلاعاتی، نظامی، حقوقی روی پروژههای تحمیل ضعف بر جمهوری اسلامی ایران کار میکنند. آنها تعیین کردهاند که معاونت مربوط به تحریم در وزارت خزانهداری امریکا در اختیار عوامل اسرائیل باشد.
سالیانی است که این معاونت را افراد دو تابعیتی از خانوادههای یهودیهای دستراستی امریکایی- اسرائیلی عهده دار بودهاند. این اتفاقی نیست که افرادی مانند استوارت لوی، دیوید کوهن و اکنون هم یک زن که از دو تابعیتیهای اسرائیلی- امریکایی هستند، پست معاونت وزارت خزانهداری امریکا برای همکاریهای بینالمللی (بخوانید طراحی و اجرای تحریمها در جهت منافع اسرائیل) را در سالهای اخیر بهعهده داشتهاند.
در این بخش از وزارت خزانهداری امریکا 1500 کارشناس خبره کار میکنند. همکاران آنها هم در کشورهای دیگر 1000 نفر هستند که تعداد فعالین در سازمانهای مافیایی اسرائیل در این زمینه برای من دانسته نیست.
تحریم دکتر ظریف نشان ضعف مطلق دیپلماسی امریکاست. وقتی وزیر خارجه امریکا اعلام میکند آقای دکتر ظریف طرف مناسب آنها نیست و ایشان تهدیدی علیه سیاستهای امریکاست که حتی ناتوانی پمپئو در مقابل ظریف صدای رسانههای دستراستی امریکا مانند فاکسنیوز را هم درآورده است.
این نشان میدهد که ظریف نه تنها در صحنه دیپلماسی حریف قدری است بلکه تعامل او حتی با رسانههای امریکایی قویتر از پمپئو است که با زبان مادریاش مانند کودکان صحبت میکند. این نشان میدهد که ظریف به امنیت جهانی کمک میکند. حتی اصحاب علم و فکر و عقل در امریکا از افزایش نفوذ نئوکانها در نقض معاهدات بینالمللی اظهار نگرانی میکنند.
برخی میگویند تحریم دیپلماتها یعنی رویگردانی از دیپلماسی و روی آوردن به جنگافروزی است.از سوی دیگر تیم تصمیمگیری سیاستخارجی در ایران یکدست است و مثل امریکا تیم در خفا یا بهقول دکتر ظریف تیم B ندارد که براساس مزاج تندروان عربستان و اسرائیل عمل کنند و خرج آن از جیب مالیات دهنده امریکایی برآورند.
اعلام امریکا برای صلاحیت یا توانایی کارگزاران دولتهای دیگر مصداق آشکار دخالت در امور داخلی کشوری دیگر و نقض آشکار منشور ملل متحد و ضوابط حقوق بینالملل است.
تیراندازی ال پاسوی تگزاس، نخستین تیراندازی کور در آمریکا نیست و در عین حال ، مسلما آخرین هم نخواهد بود. با این حال، مرگ حدود 20 تن در پی تیراندازی پاتریک کراسیوس 21 ساله اهل دالاس بر آتش منازعه نژادی در آمریکا شدت خواهد بخشید.
تا چند سال پیش به نظر می رسید موفقیت های جنبش حقوق مدنی در دهه های ۵۰ و ۶۰ قرن بیستم ، غول نژادپرستی در آمریکا را به داخل چراغ جادو بازگردانده است. با این حال، تحولات چند سال اخیر، به ویژه در پی راهیابی دونالد ترامپ به کاخ سفید، جامعه آمریکا بار دیگر و آن هم در آستانه ورود به دهه سوم قرن بیست و یکم دچار درگیری های نژادی شده است.
جدیدترین نمونه از درگیری های خونین نژادی در شهری نزدیک مرز مکزیک رخ داده است. کراسیوس پیش از اقدام به تیراندازی کور در فروشگاه وال مارت، طی بیانیه ای در فضای مجازی، اقدام خود را تلاش برای مقابله با سیل مهاجران غیر قانونی و پناهجویان از مرز جنوبی آمریکا، به ویژه از مکزیک اعلام کرد.
وی همچنین در این بیانیه، اقدام تروریستی سال گذشته یک استرالیایی در کشتار 50 مسلمان در شهر کریس چرچ نیوزیلند را ستایش کرد . بدین ترتیب، تروریست سفید پوست ال پاسو، بیگانه ستیزی ضد مکزیکی را به اسلام ستیزی پیوند زد.
نژادپرستان سفیدبرترپندار در آمریکا، قویا با اختلاط نژادی، تنوع مذهبی و ورود مهاجران و پناهجویان خارجی به آمریکا مخالف هستند و سیاست های چند نژادی را عامل از بین رفتن هویت انگلوساکسونی این کشور در سال های آینده قلمداد می کنند، برخی از برآوردهای آماری حکایت از آن دارد که تا سال 2050 ، تعداد سفیدپوستان برای نخستین بار در تاریخ آمریکا به زیر 50 درصد کاهش می یابد.
این موضوع موجب شده است تا طیف های وسیعی از هویت گرایان از رئیس جمهوری که در کاخ سفید واشنگتن زندگی می کند تا جوان 21 ساله دالاسی دست به کار شوند و با رشد «دیگران» مقابله کنند. در این میان ، دونالد ترامپ رئیس جمهوری آمریکا به توئیتر متوسل شده است و پاتریک کراسیوس به مسلسل.
با این حال، نتیجه یکی است و آن این که جامعه چندنژادی و چند فرهنگی هرچه بیشتر به سوی سقوط به پرتگاه جنگ های نژادی نزدیک شود. در دو سال اخیر، دونالد ترامپ برای حفظ پایگاه رای خود و جلب رضایت محافظه کاران هویت گرا در آمریکا، هر روز بیش از گذشته بر آتش اختلافات نژادی دمیده است.
وی نخستین نطق انتخاباتی خود را برای ورود به انتخابات ریاست جمهوری سال 2016 با حمله به مکزیکی ها شروع کرد و آنان را بیماران روانی و متجاوزان جنسی لقب داد. ترامپ در طول رقابت های انتخاباتی در سال های 2015 و 2016 وعده داد در صورت راهیابی به کاخ سفید، در مرز جنوبی دیوار احداث و ورود مسلمانان به آمریکا را ممنوع کند.
وی در هفته نخست تصدی ریاست جمهوری آمریکا، فرمانی را امضا و ورود اتباع چند کشور مسلمان به آمریکا را ممنوع کرد.همچنین برای تامین بودجه دیوار مرزی، فعالیت های دولت فدرال را برای سه هفته به تعطیلی کشاند. رئیس جمهوری آمریکا در آستانه انتخابات میان دوره ای کنگره، حملات لفظی خود را به مهاجران و پناهجویان شدت بخشید و آنان را مشتی دزد و خلافکار نامید که قصد دارند جان و مال و ناموس شهروندان آمریکایی را بربایند.
سرانجام این که ترامپ این اواخر، جدال نژادی بی سابقه ای را علیه تعدادی از سیاستمداران رنگین پوست آمریکا به راه انداخت تا جایی که به چهار زن ترقی خواه مجلس نمایندگان توصیه کرد به کشورهای شان برگردند. همچنین در این مدت ترامپ از استفاده عباراتی همچون چاه توالت برای کشورهای آفریقایی و آمریکای لاتین دریغ نکرد و در نهایت، بالتیمور، شهر الیجاه کامینگر، عضو سیاه پوست کنگره آمریکا را به زباله دانی از موش تشبیه کرد.
در چنین فضای متشنجی، در نهایت تعدادی نژادپرست دست به اسلحه می برند و جنایات هولناکی را در گوشه و کنار آمریکا رقم می زنند. با توجه به آزادی حمل سلاح در آمریکا و فرهنگ دیرپای خشونت در این کشور، تروریسم نژادپرستانه سفیدبرترپنداران به معضل عمیق امنیتی در آمریکا بدل شده است که اگر این بیماری علاج نشود، این کشور را تا پای جنگ های نژادی و کشتار شهروندان پیش خواهد برد.
چنانچه اخبار مربوط به عربستان و امارات مبنی بر اینکه سیاست جدیدی را در ارتباط با ایران در پیش گرفتهاند، واقعیت داشته باشد، رویکردی مثبت است. به هر حال اگر تنشزدایی در منطقه صورت بگیرد با هر انگیزهای هم که باشد، خروجی مثبتی دارد و بنابراین باید استقبال کرد.
از طرف دیگر کشورها در تعیین سیاست خارجی خودشان منفعت ملی را به عنوان متغیر اصلی دخالت میدهند و این منفعت ملی هر لحظه میتواند با توجه به اوضاع و احوال و تغییراتی که در سیاست جهانی و بینالمللی رخ میدهد، تغییر کند. امارات و عربستان هم در چارچوب یک واقعبینی، دارند سیاستهای خودشان را در چارچوب منافع ملی تعدیل و تنظیم میکنند.
البته بنده متخصص مسائل امنیت داخلی و منطقهای نیستم که بیان کنم با توجه به اقدامات و تحولاتی که رخ داده، به این نتیجه رسیدهاند که تقابل با ایران و دنباله روی از سیاستهای آمریکا برایشان هزینه دارد ولی در هر صورت تنشزدایی در منطقه برای همه منفعت دارد و عربستان و امارات هم از این امر مستثنا نیستند.
بنابراین در مسیر تامین منافع ملی و امنیتشان به درستی تشخیص دادهاند که تنشزدایی با ایران و همکاری و رعایت اصل حسن همجواری بیشتر به نفعشان است و دارند در این مسیر گام بر میدارند. هرچند تحلیلهایی نیز وجود دارد که چون عربستان میزبان اجلاس سال آینده جی20 است، تمایل دارد که به سمت استراتژی بدون تنش پیش رود یا اماراتیها در حال فاصله گرفتن از سعودیها در قضایای مربوط به یمن هستند ولی این موارد بیشتر توصیفاتی است که از یک نگاه سیاسی خاص موضوع را تحلیل میکند و نمیخواهم در داخل تعبیر و تفسیری قرار بگیرم که معطوف به یک نگاه خاص است و بگویم که همیشه رفتارهای درستی در منطقه داشتهایم بلکه به طور کلی ارزیابی این است که چون دنبال منافع ملی شان هستند، این امر با تنش زدایی حاصل میشود.
ایران به عنوان یک کشور و قدرت منطقهای بیشترین منافع را به لحاظ استراتژیک در حفظ امنیت در اینجا دارد و به نوعی مدیریت و کنترل تنگه هرمز را هم در اختیار دارد، باید از تمام امکانات و منابع خودش استفاده کند که بهانهای برای حضور قدرتهای خارجی در منطقه نباشد و به همین دلیل ایران هم نیاز دارد که ضمن تنش زدایی، سطح همکاری خودش را با کشورهای منطقهای به حداکثر برساند.
چون ائتلاف یا ورود قدرتهای بزرگ یا قدرتهای خارج ازمنطقه به منطقه خلیج فارس وقتی صورت میپذیرد که زمینه برای این مساله فراهم باشد و زمینه زمانی فراهم است که اختلاف و تنش بین کشورهای منطقهای وجود دارد و برخی کشورها برای تامین امنیت خودشان متوسل به کشورهای خارج از منطقه میشوند.
بنابراین ایران در این مقطع باید تلاش حداکثری را انجام دهد که هرچه بیشتر تنشزدایی در منطقه صورت بگیرد و با کمک کشورهای منطقهای امنیت خلیج فارس و تنگه هرمز را تامین کند.
۱۴ مرداد، روز «حقوق بشر اسلامی و کرامت انسانی» نامگذاری شده است. حقوق بشر همواره از موضوعاتی بوده که کشورهای استعمارگر از آن بهعنوان حربهای برای سلطه بر کشورهای دیگر در طول تاریخ استفاده کردهاند. اعلامیه جهانی حقوق بشر از همان ابتدا با موضعگیری دولتها و اندیشمندان اسلامی مواجه شد.
این اعلامیه در مواردی با احکام اسلامی کاملاً مغایر است، مانند حق تغییر مذهب. مسلمانان تنها اسلام را دین حق میدانند و ارتداد را گناهی بزرگ و درخور مجازات میشمارند.
با این حال، پس از مدتی، تحت فشار جامعه جهانی و تبلیغات وسیع به نفع حقوق بشر و مقبول افتادن اعلامیه مذکور در سطح دنیا، برخی از متفکران جهان اسلام با پذیرش اصول اعلام شده در اعلامیه جهانی حقوق بشر، درصدد تطبیق آنها با موازین اسلامی برآمدند و کوشیدند ثابت کنند که این اصول و حقوق به نحو کاملتر و بهتری در اسلام وجود دارد و بعدها با الگوگیری از چارچوب کلی اعلامیه حقوق بشر، بر آن شدند اصول و قواعد حقوق بشر را از متون اسلامی استخراج کنند و آن را به صورت متنی مدون به جامعه جهانی ارائه دهند.
اعلامیه حقوق بشر اسلامی در اجلاسی که در ۲۱ ژوئیه تا ۵ اوت ۱۹۹۰ میلادی مطابق با ۱۰تا ۱۵ مرداد ماه ۱۳۶۹ در قاهره در نوزدهمین اجلاس وزرای خارجه کشورهای عضو سازمان کنفرانس اسلامی برگزار شد، به تصویب رسید.
از منظر حقوق بشر اسلامی استبداد و دیکتاتوری و هر نوع سوء استفاده از قدرت، خیانت در امانت تلقی شده و ممنوع است. بنابراین، مزایای حقوق بشر اسلامی نسبت به اعلامیه جهانی حقوق بشر را در موارد زیر میتوان برشمرد:
الف) حق فضل و کرامت ناشی از عمل و عقیده که در بند الف ماده یک اعلام حقوق بشر اسلامی آمده است.
ب) حرمت اقدام به کاری و یا پناه بردن به وسیلهای که باعث به فنا رفتن نوع بشری شود.
ج) حق حفاظت و نگهداری از افراد بیگناه و زنان و کودکان در هنگام جنگ و نزاع، مداوای زخمیها و حفاظت و نگهداری از اسیران و حرمت مُثله کردن کشتهها که این موضوع در ماده ۱۳ اعلامیه حقوق بشر اسلامی آمده است و این در حالی است که این موضوع در اعلامیه جهانی حقوق بشر، محلی از اعراب ندارد. هرچند بعدها در معاهدات ژنو مورد توجه آنها نیز قرار گرفت.
در مجموع میتوان گفت که اعلامیه حقوق بشر اسلامی تلاشی از سوی جامعه اسلامی برای ابراز هویت اسلامی خود در سطح بینالمللی و بیان دیدگاهها و نظرات این دین الهی درخصوص حقوق انسانهاست. بارزترین نکته در حقوق بشر اسلامی، تأکید بیشتر آن برکرامت انسانی است که ویژگیهای متفاوتتری نسبت به اعلامیه جهانی حقوق بشر دارد که میتواند به عنوان یک الگوی جهانشمول در این حوزه مورد توجه قرار گیرد.
اما با همه تلاشی که برای تصویب حقوق بشر اسلامی صورت گرفته است، همواره برخی از کشورهای اسلامی به نقض این حقوق پرداخته و حتی مسائل صریحی مانند حرمت جان انسانها را که در قرآن کریم و دین مبین اسلام بر آن تأکید شده، نادیده میگیرند.
عربستان به عنوان میزبان حرمین شریفین، بزرگترین ناقض حقوق بشر اسلامی است. این در حالی است که نخستین اسناد مربوط به اعلامیه حقوق بشر اسلامی در مکه و طائف امضا شده است. در این کشور، اعدامهای زیادی خارج از مبانی اسلام انجام میشود. شیعیان در عربستان به اتهامات واهی گردن زده میشوند و این مسئله کاملاً در تعارض با اصول اسلام است.
حقوق اولیه شیعیان در عربستان رعایت نمیشود و انواع تبعیض و سرکوبها در مورد شیعیان این کشور انجام میشود. مردم یمن به عنوان همسایه جنوبی عربستان نیز در چند دهه گذشته همواره مورد سوء استفاده و ظلم قرار داشتهاند. اوج این اقدامات از سال ۹۴ و حمله ریاض به یمن صورت گرفته است.
عربستان ابتداییترین مبانی حقوق بشر اسلامی را در یمن رعایت نکرده و ۶۰ هزار غیرنظامی را تاکنون با حملات هوایی به شهادت رسانده است. ۸۵ هزار کودک یمنی نیزبر اثر گرسنگی و سوءتغذیه قربانی این حملات شدهاند. در کنار جنایات سعودیها در یمن، رژیم سعودی با کمک به تروریستها، آتش جنگ و فتنه را در سوریه هشت سال است که روشن نگه داشته است.
در بحرین نیز شیعیان تحت شدیدترین ظلمها و سرکوبها قرار دارند. رژیم آل خلیفه با حربه سلب تابعیت از مردم شیعه این کشور، به دنبال آن است تا به تدریج با تابعیت دادن به افرادی از کشورهای دیگر، شیعیان را به اقلیت تبدیل کند.
اعدامها در بحرین نیز مصداق واقعی نقض حقوق بشر اسلامی است. در دو کشور عربستان و بحرین، شیعیان از حقوق اولیه خود محرومند. این در حالی است که حقوق بشر اسلامی، بر تأمین اولیه حقوق مسلمانان تأکید کرده است.
مسئله دیگری که حقوق بشر اسلامی را مکرر، نقض میکند، حملات رژیم صهیونیستی و امریکا در کشورهای جهان اسلام است. اسرائیل با کشتار روزانه مردم فلسطین، طولانیترین بحران انسانی تاریخ را رقم زده است. منابع فلسطینی با انتشار آماری جدید اعلام کردند که از سال ۱۹۶۷ تاکنون طی ۵۲ سال اخیر، دستکم ۴۲ هزار فلسطینی، به شهادت رسیدهاند.
اسرائیل با محاصره ۱۰ ساله غزه یک نسلکشی در این منطقه به راه انداخته است، به گونهای که مردم غزه حتی دارو و آب آشامیدنی کافی در اختیار ندارند. این در حالی است که در برابر این جنایت بزرگ، کشورهای عربی و اسلامی مانند عربستان، بحرین و امارات، نه تنها اقدامی نکردهاند، بلکه عملاً با همدستی صهیونیستها برای اجرای طرح خائنانه معامله قرن و زیر پا گذاشتن آن چیزی هستند که خودشان در اوت ۱۹۹۰ میلادی (۱۰ تا ۱۵ مرداد ۱۳۶۹) در قالب حقوق بشر اسلامی برای احقاق حقوق مسلمانان تصویب کرده بودند.
اعلامیه حقوق بشر اسلامی هرچند مورد تأیید کشورهای اسلامی است، اما با توجه به اینکه ضمانت اجرایی ندارد قادر نیست دولتهایی مانند عربستان، بحرین، نیجریه و میانمار که حقوق اولیه مسلمانان را نقض و جان بیگناهان را میگیرند، مورد تعقیب و بازخواست قرار دهد. در واقع اعلامیه حقوق بشر اسلامی برای جبران کاستیهای اعلامیه جهانی حقوق بشرتدوین شده است، اما در شرایط کنونی، هیچ سازوکاری برای عملیاتی کردن آن طراحی نشده است.
روز ۱۴ مرداد که در تقویم ایران با عنوان روز حقوق بشر اسلامی به ثبت رسیده است، فرصت مناسبی است تا ایران اسلامی بار دیگر رفتار حقوق بشری خود را نسبت به حقوق اقلیتهای غیرمسلمان در ایران را که از عمق اعتقاد به حقوق انسانها نشئت گرفته است، به رخ جهانیان بکشد و دستاوردهای حقوق بشر اسلامی را برای جهانیان تبیین کند و تشت رسوایی دولتهای غربی را که بر طبل توخالی منشور جهانی حقوق بشرمی کوبند، برملا سازد. طبیعی است که در این زمینه، رسانهها حرف اول را میتوانند بزنند.
مصطفی ملکیان درباره اهمیت گفتوگو میگوید: «اگر گفتگو از جامعهای حذف شود، دو چیز جای آن را خواهند گرفت که حقیقتا مصیبتبار هستند: فریبکاری و خشونت». آنچه که این روزها در جامعه ایرانی به شدت در محاق به سر میبرد شاید در همین کلیدواژه نهفته باشد عدم توانایی گفتوگو با یکدیگر.
هرچند باید گفت در این نوشتار همه اقسام گفتوگو مد نظر نیست. چنانکه اگر گفتوگو به نیت اثبات برتری خود بر دیگران باشد فقط پوسته این امر مهم را شامل شده است و در ذات خود گفتن را نگه داشته و شنیدن را کنار گذاشته است. خلا گفتوگو البته در تمام شئون اجتماعی، سیاسی و فرهنگی تبعات خود را دارد.
در واقع اگر بپذیریم که خشونت و فریبکاری جایگزینهای اصلی امر گفتوگو قرار میگیرد با جامعهای روبهرو خواهیم بود که همواره افراد در هر جایگاهی برای رسیدن به اهداف خود یا باید دست به فریبکاری بزنند و یا از خشونت استفاده کنند. دو مقولهای که همواره در واقعیت جامعه ایران نمود عینی پیدا کرده است.
چنانکه در سپهر سیاسی کشور نیز هستند افرادی که تعامل و گفتوگو را با این دو حربه عوض میکنند. همینطور است که در برخی از ارکان اجتماعی و شغلی نیز آنکه در موضع قدرت قرار میگیرد تحکم را جایگزین گفتوگو با زیردستان میکند و البته این مسئله کاملاً یکطرفه نیست.
در واقع چه آنکه در موضع قدرت قرار دارد و چه آنکه در موضع ضعف هر دو به یک اندازه در محاق رفتن گفتوگو نقش دارند. این روزها شاید فضای شبکههای اجتماعی نمونه دقیقتری از فضای جامعه بدون دیالوگ را عریان به تصویر کشیده است. مردم و حتی طبقه روشنفکر اساساً به جای تعامل مبتنی بر مدارا و هماندیشی یا به ناسزا متوسل میشوند و یا با توانمندی در کلام خشم خود را نثار مخالفان خود میکنند.
این نشاندهنده آن است که مبانی تعامل و هماندیشی از همان کودکی و در نظام آموزشی ما مغفول مانده و محصول آن جامعه عصیانزده امروز است. به نظر میرسد باید همه افراد جامعه یاد بگیریم که تفکر و نوع اندیشه ما یک امر متقن و وحیانی نیست و هر نوع تفکری در مواجه با تفکر دیگری قابلیت بازنگری دارد.
چنین است که امروز با وجود تمام دشواریهای زندگی و معیشتی باز هم میتوان به مقوله گفتوگو برای برونرفت از بحرانهای شخصی و اجتماعی اندیشید. توجه به این مقوله قطعاً در نوع رفتار مسئولان تصمیمگیر و همینطور مردم تغییر ایجاد کند. تغییری که در آن فریبکاری و خشونت به انزوا خواهد رفت و میتوانیم با هم آسودهتر گفتوگو کنیم.
حرف این است که یارای نه گفتن به ثروتمندان را داشته باشیم. ثروتمندانی که گویی سیر نمی شوند و هر چه هست و نیست، حق و سهم آنان است. دولتمردان و قانون نویسان و ناظران هم، آنچنان که باید و شاید معنا و مفهوم عدالت را درک نکرده اند.
گویی هدفمند قرار است به ثروتمندان یارانه بیشتری بدهیم! به کسانی که مصرف گرا هستند و می خواهند از هر چیزی بیشتر داشته باشند یارانه بیشتری می رسد و سهم کسی که کمترین مصرف از موارد مشمول یارانه را دارد عموما نادیده انگاشته می شود.
جیب ثروتمندان پر از یارانههایی است که باید به فقرا می رسید اما حالا هم مستقیم و نقدی و هم غیرمستقیم و غیر نقدی چندبار یارانه می گیرند. یارانه ای که قرار بود ضعفا را یاری دهد، بی جهت به کسانی می رسد که مستحق دریافت آن نیستند.
آری، نه تنها ثروتمندان و برخورداران، هیچ حقی برای دریافت یارانه ندارند و این یارانه برای آنان نیست که صدالبته حق فقرا باید از دارایی های آنان ستانده شود. «و فی اموالهم حق معلوم للسائل و المحروم؛ و در اموال آنها حقی برای سائل و محروم بود» این در جامعه اسلامی باید به عنوان یک فرهنگ درآید و عموم مردم که دارا هستند و متقاضی حمایت نیستند، حق مابقی افراد را بپردازند؛ آن هم به عنوان حق آنها نه لطفی در حق آنان؛ اما فارغ از وظیفه آحاد مردم، قدر متیقن این است که نهادهای حاکمیتی، اجرایی، تقنینی و نظارتی خود را مکلف به انجام این اصل بدانند.
امروز با عنایت به سیستم های یکپارچه و شفافیت ولو ناقص در احوال و اموال و املاک می توانیم دست اغنیایی که بی نیازند از یارانه را کوتاه کنیم و سهم کسانی که به آن نیاز فوری دارند را بیشتر کنیم. بالاخره این جراحی باید انجام شود؛ مجلسی ها ادعا می کنند قانونش را گذرانده اند و دولتی ها در اجرای این قانون، کوتاهی می کنند؛ اما قطعا هم این دو نهاد و هم قوه قضائیه کمکاری و کوتاهی کرده اند که مسئله ای اینچنینی سالها در صف اجراست.
یک نکته مهم دیگر در این امر، مصرف پول ذخیره شده از حذف یارانه ثروتمندان، فقط و فقط در مسیر افزایش سهم و سبد نیازمندان است نه پوشش بدهی های دولت در امور دیگر. مردم باید به این اعتماد برسند که آنچه از مالیات، یارانه، پول نفت و درآمدها یا صرفه جویی های دیگر حاصل می شود، صرف خود مردم می شود آن هم با اولویت دهی به اقشار آسیب پذیر و نیازمند.
روزی که خط بطلانی به این تفکر که ثروتمندان، ثروتمندتر و فقرا فقیرتر می شوند کشیده شود، سرمایه اجتماعی حاکمیت رو به فزونی خواهد رفت و مردم بیش از پیش همراهی خود را با دستگاه های مختلف کشور نشان می دهند.
ارسال نظرات