08 مرداد 1398 - 09:47
سخن روز مطبوعات

۸ مرداد ماه / تحقیر آمریکا و انگلیس در گام دوم! / شرط حضور پمپئو در ایران

آقای دکتر ظریف اجازه بدهید، پمپئو با میزبانی خانواده بیماران، شهدا، جانبازان، رنج‌دیده‌ها و اقشار باغیرت ایرانی، به ایران سفر کند و سپس در فرودگاه به شما تحویل شود.
کد خبر : 3579

پایگاه رهنما :

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********

 


تحقیر آمریکا و انگلیس در گام دوم!

 

محمدحسین محترم در کیهان نوشت:

 

۱- طرح ائتلاف دریایی آمریکا، اعلام نشده شکست خورد، چون اولا این طرح یک طرح نمایشی برای اعاده حیثیت بر باد رفته آمریکا و ترساندن ملت ایران بود. ثانیا کشورهای مختلف اروپایی و عربی به علت ترس و برخی کشورهای دیگر از جمله کشورهای آسیایی مثل ژاپن با نگرانی از هرگونه رویارویی با ایران و تحت تاثیر قرار گرفتن اوضاع اقتصادی و سیاسی کشورشان ناشی از هر گونه تنشی، از طرح ائتلاف دریایی استقبالی نکردند.


۲- بعداز اعلام طرح ائتلاف دریایی آمریکا، انگلیس و فرانسه و روسیه نیز هر کدام طرح‌های جداگانه‌ای برای تامین امنیت کشتیرانی در دریاها بدون حضور آمریکا به علل همان ترس و یا نگرانی از پیامدهای همراهی با آمریکا پیشنهاد دادند. این یعنی از یکسو اختلاف بین کشورهای جهان و از سوی دیگر اتحاد در جامعه جهانی برای دوری از طرح‌های آمریکا در منطقه.


۳- یک روز بعد از اعلام طرح انگلیس باعنوان «نیروی دریایی مستقل اروپا»، وزیر امور خارجه فرانسه با همراهی آلمان نسخه معتدل‌تری را پیشنهاد کرد که براساس آن اولا به گفته ژان لودریان این طرح با طرح آمریکا که مبتنی بر اعمال فشار حداکثری ضد ایران است، مغایرت دارد و برعکسِ طرح آمریکا، به تضمین امنیت کشتیرانی از طریق دیپلماسی می‌اندیشد.

ثانیا به گفته اگنس فون درمول، سخنگوی وزارت امور خارجه فرانسه این طرح فقط یک پیشنهاد برای درک بهتر اوضاع در دریا به منظور تسهیل تردد کشتی‌ها است نه طرحی عملیاتی و نظامی!. ثالثا اذعان وزیر خارجه فرانسه به تناقض بین رویکردهای آمریکا و اروپا، از ترس اقتدار جمهوری اسلامی و مقاومت منطقه است که شکست هرگونه ائتلاف جدیدی علیه ایران را تسهیل کرد و نشان داد دیگر نمی‌توانند با دیپلماسی و مذاکرهِ پشت پرده با برخی مقامات مرعوب ایرانی به اهداف خود در همراهی با آمریکا برسند و درک کرده‌اند برخلاف مسیر برجام، از امروز به بعد ورق برگشته و با مقاومت ملت ایران و پاسخ قاطع نیروهای مسلح جمهوری اسلامی طرف هستند.


۴- در طرح انگلیس نیز که به «ائتلاف دریایی اروپایی» معروف و توسط وزیرخارجه این کشور در نشست اخیر بروکسل مطرح شد، گفته شده اتحادیه اروپا، ناتو و یا آمریکا مشارکت مستقیم نخواهند داشت!.


۵- اما ائتلاف دریایی روسی که به نظر می‌رسد منطقی‌تر باشد و تحت عنوان «طرح امنیت جمعی در خلیج فارس» رونمایی خواهد شد،«یک سیستم امنیتی منطقه‌ای جامع با رویکرد گام به گام، چندجانبه‌گرایی و پایبندی کامل به قوانین بین‌المللی و مشارکت یکسان همه کشورهای منطقه» زمینه‌ساز برگزاری کنفرانسی بین‌المللی درباره امنیت و همکاری در خلیج فارس است.


۶- اولا به نظر می‌رسد مخاطب طرح‌های انگلیس و فرانسه و روسیه بیش از اینکه جمهوری اسلامی باشد، ترامپ است. چرا که وقتی پای منافع استراتژیک و مرگ و حیات در میان باشد حتی متحدان آمریکا نیز به علت هراس از اقتدار نظامی جمهوری اسلامی در دریا و همچنین حفظ منافعشان از هرگونه رویارویی با ایران پرهیز می‌کنند و آنها نگرانند که پای ائتلاف نظامی تحت فرماندهی آمریکا به رویارویی احتمالی با ایران کشیده شود.

ثانیا با توجه به برگزیت و احتمال خروج با توافق و یا بدون توافق انگلیس از اتحادیه اروپا، پیشنهاد تشکیل نیروی دریایی اروپا از سوی این کشور بی‌معنا می‌شود و حتی طرح فرانسه نیز ائتلافی ضعیف‌تر از ائتلاف دریایی ضد راهزنی دریایی در آبهای سواحل سومالی است، هرچند در این منطقه نیز شاهد قدرت‌نمایی ایران در مقابله با دزدان دریایی بودند.

ثالثا پیشنهادهای انگلیس و فرانسه در حالی مطرح شده که کاخ سفید با وجود برخورداری از ناوگان بزرگ دریایی در جهان از رویارویی نظامی با جمهوری اسلامی ایران می‌ترسد و بعد از دیدن اقتدار بدون ملاحظه ایران و نیروهای مقاومت در منطقه در هفته‌های اخیر، از ائتلاف دریایی‌اش عقب‌نشینی کرد و ابتدا هدف از آن را جمع‌آوری اطلاعات و جاسوسی اعلام نمود و بعد ترامپ با همان نگاه تاجرمابانه خود گفت «چرا ما باید برای چین و ژاپن، عربستان سعودی، امارات متحده عربی و کشورهای اروپایی که خیلی ثروتمند هستند، نگهبانی بدهیم و ناوهای خود را به آنجا ببریم؟. آنها صورتحساب‌هایشان را پرداخت نمی‌کنند و بسیار بد کلاه ما را برداشته‌اند!».

رابعا هرچند این سخنان ترامپ به نوعی سرپوش گذاشتن به شکست ایجاد ائتلاف دریایی‌اش و تنها ماندن قابل ارزیابی است اما نشان می‌دهد علاوه ‌بر ناتوانی آمریکا، اروپایی‌ها نیز بدون آمریکا در تشکیل نیروی دریایی اروپایی ناتوانند و آمریکا هم به دلیل نفوذ خود در اروپا اجازه تشکیل چنین اقدامی را به آنها نمی‌دهد. خود اروپایی‌ها هم می‌دانند اکنون دیگر قرن ۱۸ و ۱۹ نیست و نیروی نظامی مستقل آنها دیگر کارآیی حتی حداقلی نیز در تنگه هرمز و در برابر جمهوری اسلامی ایران نخواهد داشت و نمی‌تواند بصورت نظامی عرض اندام کند.

خامسا ترامپ بعداز عدم استقبال کشورهای جهان از ائتلاف دریایی‌اش برای تحت‌الشعاع قرار دادن تحقیرش ادعا کرد«آمریکا نیازی به تنگه هرمز ندارد و نمی‌خواهد پلیس و نگهبان آنجا باشد. آمریکا نفت کمی را از طریق تنگه هرمز وارد می‌کند و دیروز دیدم هیچ نفتکش آمریکایی آنجا نیست بیشتر نفتکش‌های چین و ژاپن و...هستند»!.

گرچه ادعاهای ترامپ اهداف تبلیغاتی- رسانه‌ای و سیاسی دارد، اما با یک فریبکاری و نیرنگ همراه است چراکه آمریکا به دلایل ژئوپولیتیک پایگاه‌های نظامی متعددی در خلیج فارس دارد و به سهولت نمی‌تواند نسبت به سرنوشت آنها بی‌تفاوت و یا حاضر به ترک منطقه باشد.


۷- اگر چه انگلیسی‌ها تلاش دارند القا کنند که به علت دوری ناوچه‌های انگلیسی از محل توقیف نفتکش این کشور در خلیج ‌فارس، ایران موفق شد آن را توقیف کند و اگر یگان‌های دریایی انگلیس نزدیک بودند و باشند، ایران نمی‌توانست و در آینده نمی‌تواند دست به چنین اقدامی بزند، اما اولا علیرغم ادعای دروغ انگلیسی‌ها ناوچه نظامی آنها در محل حضور داشت و با آغاز عملیات نیروهای سپاه برای ورود به نفتکش و توقیف آن حتی دو بالگرد نظامی‌شان نیز از عرشه ناوچه به پرواز درآمدند اما با هشدار قاطع نیروهای سپاه و از ترس هرگونه درگیری با نیروهای ایرانی، بالگردها دستور برگشت به عرشه ناوچه و ناوچه نیز از لندن دستور ترک منطقه را دریافت کرد. ثانیا این ادعای دروغ آنها تلاشی برای سرپوش گذاشتن بر حقارت و ناتوانی‌شان در رویارویی با نیروهای سپاه و جلوگیری از توقیف نفتکش خود در فضای سیاسی و افکارعمومی هم داخل انگلیس و هم در عرصه بین‌الملل بود.

ثالثا تلاشی برای القای ضرورت ایجاد ائتلاف دریایی هرچند از قبل شکست خورده، با هدف ترساندن ملت ایران و بهره‌برداری‌های سیاسی- رسانه‌ای تلقی می‌شود. رابعا مدیرعامل شرکت انگلیسی استانا بولک مالک کشتی در گفت‌وگو با متیو چانس خبرنگار بین‌المللی سی‌ان‌ان اذعان کرده «این کشتی با پرچم انگلیس در حال تردد بوده است»!.اریک هانل با رد کردن ادعاهای وزیر خارجه انگلیس در مجلس عوام این کشور، اظهارات جرمی هانت را متعارض خواند که گفته بود «این نفتکش قوانین بین‌المللی را رعایت کرده‌اما وقت کافی در اختیار نیروی دریایی انگلیس قرار نداده است، چون نیروی دریایی انگلیس پیشتر به این نفتکش هشدار داده بود که قبل از رسیدن به آبهای ایران اگر اتفاقی افتاد فوراً خبر دهد»!.


۸- اگر زمانی شاهان ترسو و بی‌لیاقت و فرومایه قاجار و پهلوی مجبور بودند برای در امان بودن از انگلیسی‌ها نماینده ویژه به لندن بفرستند و با عذرخواهی و التماس و پذیرش مطالبات زیاده خواهانه آنها تن به ذلت و تسلیم بدهند، اکنون این بریتانیای کبیر! مجبور است برای آزاد کردن نفتکش خود و جلوگیری از عمیق‌تر شدن اوضاع و آشکارتر شدن احساس حقارت ملی بوجود آمده در داخل این کشور، نماینده خود را به تهران اعزام و التماس کند و وزیرخارجه‌اش برای رسیدن به نخست‌وزیری در رقابت با هم حزبی‌اش مجبور شد در مجلس عوام از خوداری از هرگونه عملیات تلافی جویانه علیه ایران سخن بگوید و تاکید کند «لندن از هرگونه درگیریِ با ایران که ممکن است برای انگلیس ویرانگر و مشکل‌ساز باشد، پرهیز می‌کند».

این نشان می‌دهد اگر زمانی انگلیسی‌ها در گماردن مسئولان ایرانی دخالت می‌کردند، اکنون این جمهوری اسلامی است که بر سرنوشت حتی انتخاب عالی‌ترین مقام این کشور تاثیرگذار است. البته انگلیس با متوسل شدن به نخست‌وزیر کشور همسایه و دوست ایران، تحقیر مضاعفی را تجربه کرد، همان‌گونه که آمریکا با فرستادن نخست‌وزیر ژاپن این تحقیر را با مواضع عزتمندانه رهبرمعظم انقلاب تجربه کرد. برخی منابع خبری اعلام کرده بودند عادل عبدالمهدی با رهبر معظم انقلاب نیز دیدارمی‌کند، اما عدم انجام این دیدار تحقیر انگلیسی‌ها را آشکارتر کرد.


۹- اخطار و توقیف نفتکش‌های انگلیسی، و سرنگونی پهپاد آمریکایی به یک بحران سیاسی و حقارت ملی در بریتانیای کبیر و ایالات متحده تبدیل شده است که زمانی برای استثمار ملت‌ها و مستعمره کردن کشورها هواپیماها و کشتی‌های جنگی خود را عازم منطقه می‌کردند و دولت‌های منفعل و بریده از مردم از هیبت آنها می‌ترسیدند و به خاطر حفظ ثروت و قدرت خود تسلیم می‌شدند.

اما امروز ملت بزرگ ایران با اقتدار نیروهای مسلح و رهبری مقتدرانه و مدبرانه خود در حال تلافی تحقیرهای تحمیل شده از سوی انگلیسی‌ها و آمریکایی‌ها در قرن گذشته هستند و این تازه اول کار است. شکست‌هایی که آمریکا و انگلیس با پیروزی انقلاب و جنگ تحمیلی و ناکام ماندن صدها توطئه و فتنه‌های گوناگون تاکنون از سوی ایران متحمل شده‌اند، در حقیقت مقدمه‌ای برای شکست‌های بزرگ‌تر و اصلی آنها در گام دوم انقلاب بود.

 

 

 

رفتار تقابلی به جای تعاملی

 

در سرمقاله روزنامه ایران آمده است:

 

وارد سال انتخابات مجلس شده‌ایم و برخی نمایندگان مجلس متأسفانه به جای کمک به حل مشکلات، تبدیل به تریبونی برای تبلیغات انتخاباتی خود می‌شوند. نمایندگان و مجلسی که باید یار قوای دیگر باشند، درصدد منزه کردن جایگاه خود از وضعیت امور می‌شوند.

یکی از موضوعات مورد اختلافی که از همین جهت پیش آمده تفاوت نظر دولت و مجلس درباره مصوبه مجلس در اصلاح آیین‌نامه داخلی مجلس و الزام دولت به گزارش سالانه با شیوه خاص است که شائبه برنامه‌ای سیاسی را در پشت این طرح ایجاد کرده است.

واقعیت این است که دولت آقای روحانی برخلاف دولت قبلی، همکاری کاملی را با مجلس داشته است. گزارش کار را نیز نه فقط برای مجلس، بلکه برای مردم نیز ارائه کرده است. هنوز فراموش نکرده‌ایم هنگامی که دولت پیش در سال 1384 وارد پاستور شد، اولین اقدامش جلوگیری از انتشار گزارش جامع سازمان برنامه و بودجه بود. گزارشی که سالانه طی سه جلد منتشر می‌شد و یکی از بهترین منابع تحلیلی برای کلیه وجوه وظایف دولت و روند تحولات کشور است.

این کار مطابق قانون الزامی شده بود. جالب اینکه در شرایطی باید انجام می‌شد که درآمدهای نفتی کشور در اوج بود، تحریمی هم در کار نبود و دولت ملزم به تهیه و ارائه این گزارش بود. ولی دولت احمدی‌نژاد در اولین اقدام مانع تهیه و تدوین و انتشار عمومی آن شد و از آن پس گزارش‌های سالانه تحولات اقتصادی و اجتماعی کشور که مهم‌ترین منبع برای ارزیابی تحولات کشور بود، منتشر نگردید و متأسفانه مجلس اصولگرا نیز از کنار آن گذشت و آن قانون به فراموشی سپرده شد.

ولی اکنون چند قدم بیشتر برداشته‌اند و نه تنها به قانون گذشته بسنده نکرده‌اند، بلکه دولت را موظف به ارائه گزارش عملکرد در مجلس کرده‌اند و تک‌تک وزرا نیز باید چنین کنند و در صورت عدم تأیید، به طور خودبه‌خود وارد مرحله استیضاح می‌شوند. مشکل اصلی این است که درک درستی از مفهوم استقلال قوا در ایران وجود ندارد. استقلال قوا به معنای تعارض قوا و روبه‌روی یکدیگر ایستادن نیست، بلکه به معنای استقلال در وظایف است.

همان طور که هر یک از اجزای ‌بدن ما کار مستقل و مربوط به خود را انجام می‌دهند، ولی همه اجزای بدن در اصل اجزای یک پیکر واحد هستند. از نظر مردم تمایز جدی میان قوای کشور وجود ندارد آنها اجزای یک حکومت و حاکمیت هستند.

هرچند به لحاظ عملکردی تا حدی متفاوت از یکدیگر عمل می‌کنند، ولی همه، چرخ‌دنده‌های یک وسیله هستند و هرگونه تقابلی میان آنان جز تخریب کلیت این وسیله نتیجه دیگری در برندارد. متأسفانه برخی نمایندگان فقط در پی انتخاب شدن و کسب محبوبیت در منطقه و حوزه انتخابیه خود هستند. البته تا اینجا مشکلی نیست و این هدف ایرادی هم ندارد، مشکل از هنگامی آغاز می‌شود که این هدف را در ذیل تخریب دیگران تعریف کنیم.

در نظام‌های حزبی که تصمیمات و بررسی‌های اصلی حکومت در احزاب و با حضور نمایندگان‌شان در مجلس گرفته می‌شود، این مشکل وجود ندارد و نمایندگان حزبی همراه و همسو با دولت‌هایشان هستند و خودشان نیز از طریق مجلس وظایف قانونگذاری و نظارتی را انجام می‌دهند.

در واقع در این کشورها، حزب حلقه اتصال دو قوه مجریه و مقننه است ولی در ایران که ساختار سیاسی حزبی نیست، نمایندگان به سوی تقابل و مچ‌گیری از دولت پیش می‌روند و حتی مسئولیت اقدامات خودشان را نیز عهده‌دار نمی‌شوند.

برای نمونه بودجه را تصویب می‌کنند ولی هیچ مسئولیتی در برابر عملی بودن تحقق درآمدهایش عهده‌دار نمی‌شوند. ردیف‌های درآمدی بودجه‌های مصوب بیشتر به شکل مجموعه‌ای از ارقام است که لزوماً واقعیت خارجی ندارد ولی به تناسب همین درآمدهای خیالی و واهی، در ردیف هزینه‌ها موارد قطعی تصویب می‌کنند و خواهان اختصاص بودجه به آن هستند و اگر اختصاصی صورت نگیرد منتقد می‌شوند.

در حالی که آنان باید در ابتدا پاسخگوی عملی بودن تأمین ردیف‌های درآمدی بودجه باشند. بودجه‌ای که با یک و نیم میلیون بشکه نفت بسته شود ولی در عمل بسیار کمتر از این فروخته شود را نمی‌توان از حیث ارزیابی عملکردی دولت نقد کرد.

در هر حال فارغ از اینکه مصوبه نمایندگان برای ارائه گزارش به ترتیبی که تصویب کرده‌اند، قانونی باشد یا نباشد، و طبعاً هیأت حل اختلاف به مسأله رسیدگی خواهد کرد، ولی مشکل رفتار مجلس و نمایندگان با دولت همچنان برقرار است. رفتاری که در پی کسب وجهه برای نماینده و رأی آوردن است و ربطی به واقعیات جامعه ندارد. آنان به جای آنکه رفتار تعاملی و سازنده داشته باشند بعضاً رفتار تقابلی را پیشه می‌کنند.

 

 

 

ترامپ در تنگنای تعرفه فرانسوی

 

امیرعلی ابوالفتح در خراسان نوشت:

 

جنگ تجاری که دونالد ترامپ علیه شرکای آمریکا راه انداخته است ، بعد از کانادا ، مکزیک ، چین و کره جنوبی ، اکنون به فرانسه رسیده است . این جنگ نیز با توهینی کم سابقه شروع شد : دونالد ترامپ ، رئیس جمهوری آمریکا، اقدام امانوئل ماکرون، همتای فرانسوی خود را احمقانه خواند .

ماجرا زمانی آغاز شد که دولت فرانسه تصمیم گرفت بر فعالیت غول های فناوری اطلاعاتی آمریکایی مالیات وضع کند . فرانسویان اعلام کردند، شرکت‌های فناوری اطلاعات آمریکایی که درآمد سالیانه جهانی بیش از 750 میلیون یورو  و در فرانسه نیز دست کم 25 میلیون یورو فروش داشته باشند ، باید معادل سه درصد از عایدی فعالیت‌های شان در فرانسه را به عنوان مالیات پرداخت کنند .

این تصمیم پاریس موجب خشم واشنگتن شد و دونالد ترامپ با سلاح توئیتر به ماکرون تاخت. رئیس جمهوری آمریکا نوشت: "حماقت ماکرون" اقدامات متقابل علیه فرانسه را به همراه خواهد داشت.

 دولت آمریکا تهدید کرد درباره تبعیض علیه شرکت‌ های مستقر در آمریکا ساکت نخواهد نشست . با این حال ، وزارت اقتصاد و دارایی فرانسه هشدار داد پاریس از موضع خود برای دریافت مالیات از شرکت های فناوری اطلاعات آمریکا چشم پوشی نخواهد کرد .

شرکت ‌های بزرگ فناوری اطلاعات اغلب با ارزش ترین شرکت های جهان هستند. به عنوان مثال ، شرکت آمازون با 315.5 میلیارد دلارعنوان با ارزش ترین برند جهان را در سال 2019 از آن خود کرد و در رتبه بعدی ، شرکت گوگل با 309 میلیارد دلار قرار گرفت .

با این حال ، اتحادیه اروپا برآورد کرده است که کسب ‌وکارهای دیگر در این اتحادیه نرخ مالیاتی حدود 23 درصد دارند ، اما صنایع اینترنتی و فناوری اطلاعات فقط 8 تا 9 درصد مالیات می‌دهند. با توجه به این تبعیض آشکار، فرانسه گام اول را برداشته و با وضع مالیات سه درصدی، در صدد است تا مالیات عادلانه را از این شرکت ها دریافت کند، اقدامی که خشم ترامپ را بر انگیخته است.

دولت آمریکا نگران است اقدام فرانسه از سوی دیگر اعضای اتحادیه اروپا تکرار شود و غول های فناوری اطلاعاتی آمریکا برای ادامه فعالیت های تجاری خود در حوزه اتحادیه، سالیانه ده ها میلیارد دلار مالیات به کشورهای اروپایی پرداخت کنند.

این در حالی است که اغلب همین شرکت ها به ویژه شرکت اپل به دلیل ادامه جنگ تجاری میان آمریکا و چین به شدت تحت فشار هستند و با خطر از دست رفتن فرصت های شغلی و سودهای کلان مواجه شده اند . این وضعیت می تواند بر شاخص های اقتصادی در آمریکا تاثیر منفی به جا گذارد و روند رو به بهبود اقتصاد آمریکا را در ماه های نزدیک به زمان برگزاری انتخابات ریاست جمهوری کُند کند . به همین دلیل ، ترامپ در نقش مدافع شرکت های فناوری اطلاعاتی آمریکا ظاهر شده و رئیس جمهوری فرانسه را به باد حملات لفظی گرفته است .

با این حال ، به نظر نمی رسد موجی که دونالد ترامپ با اتخاذ سیاست حمایت گرایانه تجاری به راه انداخته است ، به زودی در جهان فروکش کند . رئیس جمهوری کنونی آمریکا بارها به قواعد تجارت جهانی از جمله جهانی شدن اقتصاد و رفع تعرفه ها تاخته و این اقدامات را مغایر منافع کارگران آمریکایی خوانده است .

ترامپ در قالب شعار " اول آمریکا " اعلام کرده است که فقط منافع ملی این کشور را مد نظر قرار می دهد و به همکاری های تجاری منطقه ای و بین المللی توجه چندانی ندارد . در این زمینه، ترامپ در هفته های نخست آغاز ریاست جمهوری ، خروج آمریکا از پیمان ترانس – پاسیفیک را اعلام کرد و هشدار داد بدون تغییرات اساسی در پیمان تجارت آزاد آمریکای شمالی – نفتا ، از این پیمان نیز خارج خواهد شد . این اقدامات رئیس جمهوری آمریکا سپس گریبان توافق های تجاری با چین را گرفت و به گسترده ترین جنگ تجاری تاریخ میان دو غول اقتصادی آمریکا و چین انجامید .

به نظر می رسد نظریه " اول آمریکا " در نظریات " اول چین " ، " اول کره جنوبی " ، " اول فرانسه " و " اول اروپا"  در حال بازتولید است . به عبارت دیگر ، ملی گرایی اقتصادی آمریکا با عبور از دو اقیانوس آتلانتیک و پاسیفیک، به اروپا و آسیا راه یافته و نگرش های مشارکت جویانه تجاری را به حاشیه رانده است .

در چنین محیطی ، هر کشور تلاش می کند میزان بهره برداری از فرصت های موجود را به حداکثر برساند و منافع دیگر کشورها حتی شرکا و متحدان دیرینه را نیز نادیده بگیرد .ملی گرایی اقتصادی یک بار در نیمه نخست قرن گذشته فجایع انسانی همچون جنگ جهانی اول و دوم را رقم زد و این نگرش قابلیت آن را دارد که در نیمه نخست قرن کنونی نیز بحران های اقتصادی شدیدی را خلق کند .

 

 

 

خطر مرتبط شدن برجام با سایر مسائل

 

محمدرضا ستاری در ابتکار نوشت:

 

روز شنبه نشست فوق‌العاده کمیسیون مشترک برجام میان ایران و 1+4 در وین برگزار شد. در این نشست که بنا به درخواست ایران قرار بود در سطح وزیران صورت بگیرد، به منظور هماهنگی‌های بیشتر در خصوص برجام و مسائل به‏وجود‏آمده در منطقه خلیج‏فارس در سطح معاونان و مدیران برگزار شد. بنا بر اعلام منابع خبری، عباس عراقچی نماینده ایران در نشست روز شنبه، مذاکرات را سازنده عنوان کرده و سایر شرکای برجام نیز بر لزوم پایبندی تمامی طرفین به توافق هسته‌ای تاکید کرده‌اند.

با توجه به این تاکیدات مکرر از سوی شرکای برجام مبنی بر لزوم پایبندی به این توافق بین‌المللی، اکنون علاوه بر موضوع خروج آمریکا از برجام و بازگشت تحریم‌ها، کم‌کاری یا ناتوانی اروپا برای انجام تعهدات و گام‌های هسته‌ای ایران، بحث تشدید تنش‌ها در منطقه و نیز ماجرای توقیف کشتی‌های نفتکش از جمله موارد مهم در مذاکرات میان ایران و اروپا است. این در حالی است که به گفته کارشناسان؛ برجام در شرایط اضطراری قرار داشته و هر لحظه ممکن است به پایان خود نزدیک شود.

در همین راستا و در حالی که اکنون ماجرای تحریم‌های ایران به خصوص تحریم‌های نفتی و نیز ناکارآمدی سازوکار مالی اینستکس برای بهره‌مندی ایران از مزایای برجام از موارد پیچیده مذاکرات در طول یک سال گذشته بوده است، ربط پیدا‏کردن مواردی همچون تحرکات معنادار آمریکا در منطقه و توقیف کشتی‌ها به توافق هسته‌ای، می‌تواند همزمان با پیچیده‌تر کردن معادلات به مرگ زودهنگام برجام منجر شود.

اینکه ایران اعلام می‌کند که توقیف کشتی گریس 1 در تنگه جبل‌الطارق نقض برجام بوده، در واقع امری بدیهی است؛ زیرا اولاً اروپا امکان تسرّی فراسرزمینی تحریم‌های خود علیه یک کشور را ندارد و دوم اینکه ایران تحت تحریم‌های اتحادیه اروپا نیست که بر فرض کشتی حامل نفت ایران به مقصد سوریه توسط دولت محلی جبل‌الطارق توقیف شود.

این ماجرا که با اقدام متقابل ایران در 28 تیرماه در توقیف یک کشتی نفتکش انگلیسی روبه‏رو شده، می‌تواند در مسیر و کانال‌های جداگانه خود مورد بررسی و مذاکره قرار بگیرد، اما پیوند دادن صرف این موضوع به نشست کمیسیون برجام که باید بحث تعهدات طرفین و راهکار خروج از بن‌بست توافق هسته‌ای را دنبال کند، می‌تواند در واقع تامین‏کننده خواسته اروپایی‌ها در شانه‌ خالی کردن از تعهدات‏شان باشد.

در تابستان سال گذشته و زمانی که اروپا پس از خروج آمریکا از برجام و بازگشت تحریم‌های ایران تحت فشار فزاینده برای اقدامات عملی بود، به ناگهان موضوع دست داشتن ایران در عملیات تروریستی در خاک اروپا و دستگیری دیپلمات ایرانی در صدر اخبار قرار گرفت. امری که به سردی روابط دو طرف منجر شد و پس از آن اروپایی‌ها بعد از چند‏ماه از سازوکار spv در نهایت به اینستکسی رسیدند که هنوز هیچ تراکنشی در مورد آن صورت نگرفته است.

امسال هم همزمان با گام‌های هسته‌ای ایران برای کاستن از تعهدات برجامی و در حالی که ضرب‌الاجل دو ماهه ابتدایی تمام شده و ایران به غنی‌سازی بالای 3.67 وارد شده است، حملات مشکوک به شش نفتکش در دریای عمان و نیز توقیف کشتی‌ها، بیشتر از منظر کارشناسان به جریان سال گذشته شباهت پیدا می‌کند.

جایی که بار دیگر ضمن تحت تاثیر قرار‏ دادن افکار عمومی جهان توسط اروپا و آمریکا، چالش موجود از مسئله اصلی که توافق هسته‌ای باشد به مسائل دیگری مانند تشدید تنش در منطقه گره می‌خورد. در نتیجه هر‏چند نشست‌های کنونی به نظر نمی‌رسد که بتواند اقدامی خاص در برابر برجام انجام دهد، اما باز بودن پنجره دیپلماسی‏ و گفت‏و‏گو، خود کورسوی امیدی به منظور گشایش در آینده است؛ به شرط آنکه موضوع اصلی در این گفت‏و‏گوها تحت تاثیر تحولات سریع کنونی در منطقه قرار نگرفته و فراموش نشود.

 

 

 

 

آقای ظریف، اجازه بدهید بیاید!

 

هادی محمدی در جوان نوشت:

 

پایه فعال و حداکثری راهبرد مرحله‌ای امریکا در قبال ایران بر جنگ روانی استوار شده و مدتی است که ترامپ برای گفتگو با ایران، درخواست التماسی را تکرار می‌کند، ولی این حربه به دلیل بی اعتباری بین‌المللی و تکیه ترامپ بر شنا کردن برخلاف تمامی موازین و قواعد بین‌المللی و بر هم زدن اغلب معاهدات و توافقات، به جای کسب امتیاز برتری جهانی، به تنزل جایگاه وی و امریکا منتهی شده است.

دستیار سیاست خارجی ترامپ هم از یک هفته پیش تاکنون اصرار دارد با مردم ایران سخن بگوید و حقایق نظام اسلامی را بدون واسطه با مردم ایران در میان بگذارد. این جنگ روانی پمپئو و دیدارهای وی با رسانه‌ها و مجموعه‌های اجتماعی و گاه سیاسی که از وی دعوت به عمل می‌آورند، شبیه‌سازی شده و می‌گوید، چرا ظریف در سفر به نیویورک از فرصت دیدارهای گوناگون با افکار عمومی امریکا برخوردار است، ولی پمپئو، نمی‌تواند از شرایط همتراز برخوردار شود. البته وزارت خارجه ایران به پمپئو گوشزد کرده که می‌تواند با خانم مرضیه هاشمی که خبرنگار و گزارشگر پرس‌تی‌وی می‌باشد، مصاحبه کند. پاسخ امروز پمپئو این است که وی می‌خواهد با مردم ایران سخن بگوید و افشاگری کند.

جناب دکتر ظریف می‌داند که تعداد زیادی از رسانه‌های امریکایی در طول هر سال، به ایران سفر می‌کنند و در مراسم‌های گوناگون و تظاهرات و انتخابات و رخدادهای سیاسی حضور داشته‌اند، در حالی که هیچ رسانه ایرانی به جز در نیویورک که آن هم مربوط به سازمان ملل است، اجازه حضور و فعالیت موردی در امریکا ندارد. نکته مهم این است که دیدارهای رسانه‌ای و اجتماعی مقامات ایرانی در امریکا، که با دعوت و درخواست آن‌ها و به شکل غیررسمی بوده، تا حدی مؤثر و آگاهی‌ساز بوده که حداقل، دروغ‌های امپراتوری رسانه‌ای امریکا را در افکار عمومی امریکا و نخبگان آنان به چالش کشیده است.

البته دیدارهای مخفی و رسمی دکتر ظریف با برخی مقامات امریکایی از بحث جداست و تنها به دیپلماسی عمومی و رسانه‌ای توجه داریم. همانگونه که سفر دکتر ظریف یا دیگر مقامات ایرانی هیچ‌گاه با دعوت رسمی امریکا نبوده و با سازمان ملل مرتبط است و دیدارهای آن‌ها با رسانه‌ها و نخبگان نیز با درخواست و دعوت آن‌ها صورت گرفته، آقای دکتر ظریف هم می‌تواند به پمپئو تأکید کند که هیچ دعوت رسمی و حکومتی به شما در ایران خوشامد نمی‌گوید، ولی اگر ایشان آمادگی دارد با میزبانی مردم ایران، این سفر را بپذیرد و از پاویون فرودگاه، مهمان مردم باشد، ضمن اینکه مردم ایران و نخبگان حقایق ایران و بلکه امریکا را به ایشان آموزش داده و بفهمانند.

اگر فقط مردم ایران تلافی رنج‌هایی را که بیماران از جنایت جنگی تحریم تحمل کرده‌اند، به وی بچشانند، دیگر هوس روبه‌رو شدن با مردم ایران را در رؤیا هم دنبال نمی‌کند. حکومت و نظام جمهوری اسلامی ایران، امروز راهبرد مقاومت فعال و بازدارندگی و اقدام همتراز را در دستور کار ملی خود قرار داده است، ولی پمپئو هرگز قادر نیست، اقدام همتراز مردم ایران در قبال بخش کوچکی از جنایات ضدبشری و جنایات جنگی آن‌ها را که علیه مردم ایران به اجرا گذاشته‌اند، تحمل کند. این گفتمان عملی، بهترین روش برای تفهیم حقایق به پمپئو و با روش امریکایی است.

اتفاقاً مردم ایران و اغلب طیف‌های اجتماعی و سیاسی، امروز به نقطه‌ای از درک از ماهیت امریکا رسیده‌اند که بهترین روش مفاهمه و تبادل نظر را همانند آنچه با پهپاد متجاوز آن‌ها کردند و یا در مکالمات با فرماندهان ناوهای جنگی در عبور از تنگه هرمز به اجرا گذاشتند و آن‌ها را مجبور کردند با نزاکت و احترام و با زبان فارسی سخن بگویند و قواعد بازی راهبردی در حوزه امنیت ملی ایران را رعایت کنند، باید به شکل مستقیم با امریکا به اجرا بگذارند.

آقای دکتر ظریف! در هفت سال گذشته و شاید هم بیشتر، دیپلماسی ایران، تلاش کرده این پذیرش قواعد را به امریکا بفهماند، ولی دیپلماسی سیاسی برای امریکا قابل فهم نبوده و بهترین راهی که آن‌ها درک می‌کنند، دیپلماسی عمومی و مستقیم است تا مردم بدون هرگونه واسطه رسمی، حقایق را به آن‌ها تفهیم کنند و دیپلماسی مقامات فعال است که آن‌ها را در بن‌بستی قرار داده تا واقعیات مرتبط با ایران و منطقه را با گوشت و پوست احساس کنند.

آقای دکتر ظریف اجازه بدهید، پمپئو با میزبانی خانواده بیماران، شهدا، جانبازان، رنج‌دیده‌ها و اقشار باغیرت ایرانی، به ایران سفر کند و سپس در فرودگاه به شما تحویل شود.

 

 

 

 گاندوی احمدی‌نژاد را بسازید!

 

محمد محمودی در آرمان نوشت:

 

خدا رحمت کند آیت‌ا... هاشمی را که فرموده بود عوض کردن جای خادم و خائن بزرگترین خیانت به نظام است و در جایی دیگر اشارت ظریفی داشتند که نفوذی‌ها در لباس انقلابی‌گری می‌آیند! واقعیت آن است که این موضوع تبدیل به یکی از بزرگترین بلیه‌های کشور در دو دهه اخیر شده است و در فضایی که انتظار بحق رهبر معظم انقلاب بر ترویج انقلابی‌گری به وجود آورده، متاسفانه شاهد آن شده‌ایم که عده‌ای خلاف منویات معظم‌له پیدا شده‌اند که در لباس انقلابی‌گری، دو قطبی ملت-حکومت می‌سازند، دفع حداکثری می‌کنند، تهمت می‌زنند و دروغ می‌گویند و به نام دفاع از نظام دولتی را می‌کوبند که میراث بالاترین خرابی‌های ممکن از صدارت ۸ ساله جریان انحرافی را بر بالاترین مسند اجرایی کشور بر دوش می‌کشد! دیروز وقتی خبر واکنش رهبر معظم انقلاب به نامه گلایه‌آمیز آقای ظریف درباره سریال گاندو را خواندم که در آن تصریح شده بود که آقا «مطلقا راضی به اهانت درباره وزیر خارجه خستگی ناپذیر نیستند»، از خود پرسیدم واقعا دست‌اندرکاران این سریال چه پاسخی برای این کلام رهبری خواهند داشت؟

 

آیا بازهم خواهند گفت که کدام اهانت و چه گلایه‌ای؟ یا خطای خود را پذیرفته و سعی در جبران آن خواهند داشت؟ از نظر نگارنده احتمال پذیرش خطا، بسیار کم و احتمال توجیه آنها فراوان است. پس با توجه به اعلام ساخت سریال گاندوی۲ به نظرم رسید پیشنهاد کنم این دوستان به‌جای غرق شدن در فرآیند پیدا کردن جاسوس‌های فکل کراواتی -که آنهم البته در جای خود لازم است- دومین قسمت گاندو را به ساخت سریالی درباره ظهور و سقوط احمدی‌نژاد و جریان انحرافی با عنوان پیشنهادی پروژه «A. N» اختصاص دهند تا مقوله نفوذ در لباس انقلابی‌گری تا ابعاد بسیار زیادی برای مردم روشن شود. ساخت این سریال فرصت غیرقابل تکراری را در اختیار سازندگان گاندو قرار خواهد داد که با نگاهی دراماتیک به وقایع سال‌های ۸۲ تا ۹۲ نقش و تاثیر جریان انحرافی را بر سرنوشت ایران و منطقه به نمایش درآورند و نشان دهند که چگونه یک جریان نقابدار و ظاهرالصلاح می‌تواند در پازل طراحی شده دشمنان بازی کند و با ایجاد شکاف عمیق داخلی در سایه اعتقادات و ارزش‌ها، بر تنور درگیری‌های منطقه‌ای با طرح شعار موهوم «اسلام ایرانی» دامن بزند و در نهایت با توجیه ظلم هیلتر در «هولوکاست» موجب مظلوم‌نمایی رژیم صهیونیستی در سطح جهانی شوند! سازندگان گاندو باید از خود بپرسند جیسون رضاییان و امثالهم خطر و خسارت بیشتری می‌توانستند و می‌توانند به انقلاب بزنند یا احمدی‌نژاد و دارودسته جریان انحرافی که ۸ سال تمام بر تمام ارکان اجرایی کشور مسلط بودند و حتی در مقابل احکام صریح رهبری نیز مقاومت و خانه‌نشینی می‌کردند؟

 

واقعا کدام اینها اولویت بیشتری برای سریال‌سازی دارد؟ اگر پاسخ‌شان به این سوال مثبت است و از اهانت به شخصیت فداکاری همچون ظریف و تخریب خدماتش هم متنبه شده‌اند، راه جبران خطا باز است که یکی از تاثیرگذارترین آنها می‌تواند عمل به پیشنهاد ساختن گاندوی احمدی‌نژاد باشد که به نظر نگارنده یکی از بزرگترین خدمت‌ها به نظام و انقلاب و خون شهداست، تا همه ببینند که چگونه می‌شود فردی ظاهرالصلاح سال‌ها در پشت سنگری پنهان شود و در نهایت نقاب از صورت گرفته و خنجر از پشت به همان سنگر بزند. البته ساخت سریال گاندوی احمدی‌نژاد در کنار تمام برکات سیاسی اجتماعی و حتی اعتقادی که خواهد داشت یک مزیت ادای حق‌الناس را هم برای سازندگانش به ارمغان می‌آورد و محمود بصیری بازیگر را هم از ممنوع‌التصویری نانوشته سالیان طولانی -به‌خاطر شباهتش به آقای احمدی‌نژاد- نجات می‌دهد! حرف آخر اینکه هرگز به دنبال طرح مصادیق در مطالبم نبوده و نیستم ولیکن استثنائا این مورد به‌خصوص را مورد اشاره قرار دادم تا شاید از انحرافات آتی در حوزه سریال‌سازی سیاسی -که بسیار هم امر رایجی در دنیاست- جلوگیری به‌عمل آورم. البته که قصدی هم در نادیده گرفتن زحمات و نیت دلسوزانه دست‌اندرکاران سریال گاندو نداشته و ندارم ولیکن امیدوارم آنها مصداق این ماجرای این شعر مولانا نشوند که: گفت، شخصی خوب ورد آورده‌ای/ لیک سوراخ دعا گم کرده‌ای!

 

 

 

 

مدرسه درست شود، مافیا می‌میرد

 

سید محمد بحرینیان در رسالت نوشت:

 

بیش از پانزده سال است که اغلب مسئولان دولتی حوزه آموزش، از معضل بزرگی به نام مافیای کنکور و اژدهای هفت سر فساد در حوزه های آموزش و سنجش آموزشی کشور سخن می گویند، ادعایی که باعث شده بتوانند تمام کوتاهی ها و ناکارآمدی های خود را پوشش دهند و به جای آن که به عنوان مسئول، مورد سوال و مطالبه قرار گیرند، بر صندلی منتقد و مطالبه گر بنشینند.

 

اگر رتبه های برتر کنکور سراسری ورود به دانشگاه ها را در چند سال گذشته مورد بررسی قرار دهیم، اغلب آن ها و در برخی سال ها تمامشان، دانش آموز مدرسه غیرانتفاعی بوده اند. این یعنی آن که بخش دولتی آموزش، در برابر بخش خصوصی آن، عملا هیچ حرفی برای گفتن ندارد و خانواده ای که انگیزه جدی برای پیشرفت فرزند و تا حدی تمکن مالی داشته باشد، حتما از فرستادن فرزندش به مدرسه دولتی اجتناب می کند. جالب آن جاست که اغلب مسئولان دولتی هم که علیه بخش خصوصی آموزش کشور موضع گیری می کنند، فرزندان خود را به مدارس غیرانتفاعی می فرستند.

 

بالاتر و مهم تر از بحثی مانند کنکور، عدالت آموزشی است. به صورت کلی دولت و در یک نگاه خاص تر وزارت آموزش و پرورش، بیش از هر چیز متولی تحقق عدالت در آموزشند. دولتی ها و برخی نمایندگان مجلس و هر مسئولی که خود را در حوزه آموزش کشور متولی می داند، به جای آن که مرتبا به بخش خصوصی بتازد، باید در جهت ارتقای کیفیت بخش دولتی آموزش تلاش کند. واقعا اگر مدارس دولتی، آن چیزی بودند که باید باشند، کسی حاضر بود میلیون ها تومان هزینه کند تا فرزندش را به مدرسه غیرانتفاعی و آموزشگاه و کلاس های مختلف بفرستد.

 

از باب نمونه، این همه آموزشگاه زبان در کوچه ها و خیابان های تهران و سایر شهرها نشانه چیست؟ آیا غیر از این است که بچه ها در کلاس های زبان مدارس خود، چیزی یاد نمی گیرند. جالب است بدانید که در برخی کشورهای اروپایی، حتی در شهرهای بزرگ حداکثر چند آموزشگاه زبان انگلیسی وجود دارد، چون آموزشگاه در آن کشورها مخاطب ندارد. چرا؟ چون آموزش زبان در مدارس آن قدر با کیفیت و کارا بوده است که هر کس به دانستن آن نیاز داشته، زبان را فرا گرفته است. این تعداد از آموزشگاه زبان که مانند قارچ در هر کوی و برزن سر برآورده تقصیر کیست؟ تقصیر آن آموزشگاه هاست؟ معلوم است که نه. قصور و بلکه تقصیر اصلی، متوجه متولیان و مسئولان آموزش و پرورش کشور است.

 

معلوم است که نحوه سنجش و گزینش کشور برای ورود داوطلبان به دانشگاه درست نیست. چه کسی است که نداند چند سال تحصیل در دبیرستان، نمی تواند در یک آزمون چهار ساعته به صورت عادلانه مورد ارزیابی قرار گیرد. اتفاقا همین نوع غلط سنجش است که موجب رشد آموزشگاه های ریز و درشت می شود.

 

همان طوری که سیاست های غلط توزیعی در اقتصاد، موجب ایجاد بازار سیاه می شود، تصمیمات و شیوه غلط سنجش و ضعف در آموزش رسمی و دولتی، موجب می شود مردم به بخش خصوصی آموزش مراجعه کنند. اگر بخواهم دقیق تر بگویم، چیزی به نام مافیای کنکور، اگر هم وجود داشته باشد و صرفا دست آویزی برای پنهان کردن ناکارآمدی ها در حوزه آموزش نباشد، پیکان اصلی آن متوجه مسئولان دولت، نمایندگان کمیسیون آموزش و تحقیقات مجلس و وزارت آموزش و پرورش است.

منبع: مشرق

ارسال نظرات