روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*************
کم نیستند مواردی که آمریکا و به طور کلی غرب در مواجهه با جمهوری اسلامی به یأس رسیدهاند این در حالی است که پیش از رسیدن به این نقطه، همه تلاشهای خود را برای تحقق آنچه اراده کرده بودند، به کار بستند. این یک کلید رمز به حساب میآید یعنی ما میتوانیم به کاربست شیوههایی، دشمنان خود را در نقطهای که هماینک «پاشنه آشیل» جمهوری اسلامی به حساب میآورند را در آخرین هدفگذاری خود نیز «مأیوس» گردانیم.
میتوانیم مواردی از آنچه دشمنان به یأس رسیده و اقدامات سابق علیه ما را تا حد زیادی کنار گذاشتهاند را فهرست نمائیم؛ آمریکاییها در یک زمانی روی کودتای نظامی و شبهنظامی و کودتای ترکیبی به عنوان راه از میان برداشتن جمهوری اسلامی حساب باز کرده بودند و چندین کودتا را به اجرا گذاشتند و بعد از شکست در همه آنها، از این شیوه منصرف شدند.
یک زمانی آمریکاییها روی «تهاجم مستقیم» یا «تهاجم نیابتی» نظامی در مواجهه با انقلاب اسلامی حساب ویژهای باز کرده بودند و مواردی از آن را شامل جنگ ۸ ساله و حمله به سکوهای نفتی ایران به اجرا گذاشتند اما حدود ده سال پس از کاربست این روش، به یأس رسیده و این نوع اقدامات را کنار گذاشتند.
آمریکاییها در یک مقطع روی درگیریهای قومی و اقدامات تجزیهطلبانه به منظور فروپاشی درونی کشور و بیاعتبارسازی نظام جمهوری اسلامی حساب ویژهای باز کرده بودند و به شکلدهی و حمایت از انواعی از گروههای با ظاهر قومی چپ و راست روی آوردند اما حدود ده سال بعد که به یکپارچگی کشور و عدم امکان خلل در آن پی بردند، از استفاده از این روش تا حد زیادی قطع امید کردند.
آمریکاییها یک زمان روی شکلدهی به جریانات شبهمذهبی و یا استفاده از جریانات معارض مذهبی برای مقابله ایدئولوژیک علیه جمهوری اسلامی توجه ویژهای معطوف نمودند و هزینههای سنگینی برای آن متحمل شدند. بر این اساس، شبکههای تلویزیونی زیادی با ظاهر مذهبی و مدیریت فلان شخصیت روحانی راه افتادند ولی یک دهه بعد متوجه شدند جمهوری اسلامی مذهبیتر از آن است که مذهبینماها بتوانند بر آن خللی وارد کنند. راهپیمایی اربعین هواداران مذهبی جمهوری اسلامی در واقع باطلالسحر استفاده از نماها و نمادهای مذهبی علیه جمهوری اسلامی بود و لذا آمریکاییها استفاده از این روش را نیز کنار گذاشتند.
یک زمانی آمریکاییها روی تحریک بعضی شخصیتهای سیاسی و مذهبی قدرتطلب که چشم به تصاحب مناصب جمهوری اسلامی داشتند و دیرزمانی هم بر آن تکیه زده بودند، حساب ویژهای باز کردند و به طور علنی و در بالاترین سطح هم به حمایت از آنان پرداختند اما یکی دو سال بعد متوجه بیفایده بودن این روش شده و از آن دست کشیدند و امروز از مشابهان آنان هم حمایتی نمیکنند و برای آنان تأثیری تعیینکننده قائل نیستند.
یک زمان آمریکاییها روی شبکهای از روشنفکران داخلی که خصیصه اصلیشان غربزدگی بود و در چهار بخش دانشگاهها، رسانهها، احزاب و گروهها و هنرمندان بطور گسترده فعالیت میکردند، متمرکز شده و آینده را از آن آنان ارزیابی کردند. برای مثال راجر کوپر که در ایران فعالیت میکرد و به جرم جاسوسی دستگیر شد، یک زمانی تصویری از تعدادی این روشنفکرها را به سرویس انگلیس منعکس کرده و در نامه پیوست نوشته بود اینها حکمرانی را از روحانیت بازپس میگیرند. اما حدود ۵ سال پس از آنکه این قشر میداندار دولت آقای خاتمی شدند و در نهایت در برابر انقلاب اسلامی، قافیه را باخته و به حاشیه رفتند، آمریکاییها و انگلیسیها از محور شدن آنان مأیوس گردیده و از این روش نیز چشم پوشیدند.
یک زمانی در اواسط دهه ۱۳۷۰ آمریکاییها روی نارضایتی کارگران و معلمان به عنوان دو قشر که بخشهای بزرگی از جمعیت ایران را دربر دارند، حساب باز کرده بودند و به تحریک آنان میپرداختند اما وقتی با بیاعتنایی این دو قشر زحمتکش مواجه شدند، مأیوس گردیده و تا حد زیادی کنار کشیدند.
در همین سالهای اخیر، آمریکاییها، انگلیسیها و فرانسویها برای تضعیف نفوذ و اعتبار منطقهای ایران، روی اخراج سپاه پاسداران از منطقه متمرکز شدند و حتی در عراق، سوریه و لبنان دست به اقداماتی زدند ولی با اقدامات متقابل سپاه علیه خود مواجه شده و به یأس مطلق رسیدند. امروز کار آمریکا در سوریه به جایی رسیده است که از ارتش سوریه علیه نیروهای محدود نظامی خود در شرق این کشور بیمناک است و به ارتش سوریه پیغام داده که من کاری به شما ندارم شما هم کاری به نیروهای من نداشته باشید. در عراق نیز که زمانی در اشغال بیش از ۱۷۰ هزار نیروی نظامی آمریکا بود، کار آنان به جایی رسیده که وقتی سفیر آنان در بغداد یک توییتی علیه ایران مینویسد به وزارت خارجه عراق فراخوانده میشود که این یکی از عجایب سیاسی زمان ماست. آمریکا از اخراج سپاه هم به یأس رسیده است و در همین دو هفته اخیری که ترامپ برای نجات نتانیاهو از شکست در انتخابات اخیر اسرائیل، سپاه پاسداران را در لیست تروریزم قرار داد، سه پیام مغایر این اقدام صادر کرد! اول پنتاگون یک ساعت پس از قرائت بیانیه روز دوشنبهپمپئو علیه سپاه به وال استریت ژورنال گفت ما هرگز سپاه را همسان القاعده ندانسته و علیه آن اقدام نظامی نمیکنیم؛ دوم وزارت خزانهداری آمریکا که در مرداد ۹۶ سپاه را وارد لیست تحریم کرده بود، یک روز پس از صدور بیانیه دوشنبه پمپئو اعلام کرد ما تعیینکننده مصادیق نیستیم و این کار به کشورهایی ربط دارد که طرف معامله با سپاه هستند که این به معنای عقبنشینی ستاد جنگ اقتصادی آمریکا بود؛ سوم یک هفته بعد از صدور بیانیه دوشنبه پمپئو، کاخ سفید اعلام نمود، هیچ خارجی طرف قرار داد با سپاه را مجازات نخواهد کرد. این هم یک یأس دیگر.
آنچه گفته شد در عین اینکه فهرستی از شکست سیاستهای زورمدارانه آمریکاست، در عین حال فهرست بلند بالایی از پیروزی جمهوری اسلامی عدالتخواه نیز میباشد و چه دقیق رهبر معظم انقلاب اسلامی فرمودند که ما سختیهای راه را پشت سر گذاشتهایم و آنچه پیش روی ماست شرایط بهتر و آسانتری است.
اما هنوز دشمن در یک نقطه به طور جدی مشغول کارزار است و آن فشار اقتصادی بر جمهوری اسلامی است. دشمن در جمعبندی خود که رد پای صهیونیستها و بعضی مترفین منطقهای در آن مشاهده میشود، اقتصاد را پاشنه آشیل جمهوری اسلامی میداند و گمان میکند میتواند از این راه جمهوری اسلامی را از حرکت انقلابی خود باز دارد. اما آیا ایران از نظر اقتصادی، واقعاً ضعیف است؟ سوال دقیقتر این است آیا ایران در مقایسه با اکثریت کشورهای جهان که به حیات خود ادامه میدهند، ضعیف به حساب میآید؟ نگاهی به بزرگی سرزمین ایران، تناسب جمعیت آن به بزرگی سرزمین، تنوع اقلیمی، فرهنگ قناعت، همبستگی ملی در مواجهه با مشکلات اقتصادی و سازوکارهای توسعه، منابع انسانی دانشپایه و… میگوید نه، ایران از نظر اقتصادی حتی از اکثر کشورهای اروپایی قویتر است. حال باید سوال دیگری طرح کرد، آیا آمریکاییها نمیدانند ایران در برابر فشار اقتصادی قدرت مقاومت دارد و آن را از سر رفع میکند؟ به نظر این قلم، پاسخ مثبت است یعنی آمریکاییها که بر دستگاههای عریض و طویل اطلاعاتی و سیاسی متکی هستند و به اطلاعات داخلی ما نیز- متأسفانه- دسترسی دارند، به خوبی میدانند که نه اقتصاد ایران ضعیف است و نه مردم ایران در فشار اقتصادی غیرقابل رفعی قرار دارند. پس آمریکا به واقع دنبال چیست؟
واقعیت این است که آمریکاییها روی «شکاف اجتماعی» در داخل ایران حساب کردهاند و از اهرم اقتصادی برای فعالسازی شکافهای اجتماعی استفاده میکنند. فراموش نکردهایم که در سال ۱۳۹۶، آمریکاییها در تحلیلهای خود میگفتند منتظر شورش فرودستان و شهرستانهای دوردست ایران باشید؛ شورشهایی که لایه به لایه به مراکز استانها و سپس به پایتخت میرسند و کار نظام را یکسره میکنند! مگر فراموش کردهایم که جان بولتون با همین تحلیل میگفت فشارهای اقتصادی ما فقرای جامعه ایران را به میدان میآورد و دقیقاً از همین رو بود که بعضی تئوریسینهای شناخته شده که پیش از این از شکاف طبقه متوسط با حاکمیت سخن گفته و معتقد بودند مطالبه آزادی بیشتر، حکومت ایران را با چالش بیمهاری مواجه میگرداند، در یکی- دو سال اخیر روی تحلیلهای قبلی خود خاک کشیده و از قریبالوقوع بودن شورش فرودستان و تهیدستان سخن گفته و خواستار همراهی همگنانشان با این شورشها شدند.
بله دشمن گمان میکند فشار اقتصادی به شکاف اجتماعی در ایران منجر میشود و آنچه جمهوری اسلامی را ساقط میکند نه خود تحریمهای اقتصادی بلکه آثار اجتماعی ناشی از آن است. اما باز باید بگوییم جمهوری اسلامی برای حل این مسئله مستأصل نیست هر چند دستهایی در داخل که وظیفه حل گرهها داشتند و تا حدی مسئولیتهای خود را وانهادند، سعی میکنند به کمک آمریکا و انگلیس بیایند و راهبرد شکاف در جامعه ایران را عینیت ببخشند اما جمهوری اسلامی امکانات زیادی در عرصههای مختلف اقتصادی و سیاسی و اجتماعی دارد از سوی دیگر مردم دقیقاً میدانند هدف آمریکا ربودن گوهری گرانبها از دستان ایران است.
در نقطه مقابل شکاف، همبستگی و مدارای ملی قرار دارد الان زمان آن است که مردم و حکومت بیش از پیش به هم نزدیک شوند. دشمن باید بداند حکومت ایران یکپارچه است و رخنه جدی در آن ممکن نیست. ما باید بدانیم که یک ملتیم و گروههای اجتماعی باید بدانند که با دشمن واحد مواجهاند. حمایت گروههای مختلف اجتماعی و سیاسی از سپاه پاسداران در برابر توطئه اخیر آمریکا نشان داد جامعه ایران درک روشنی از وقایع دارد و دستهای آن در وقت لازم درهم گره میخورند.
مشارکت مردم در مدیریت کشور و حرکت به سمت یک جامعه مدنی ایدهآل در پرتو شکلگیری نهاد شوراها، گامی مهم در تحقق مردمسالاری دینی به عنوان نماد جمهوریت نظام اسلامی است که با درایت امام راحل و حمایت آیتالله طالقانی در قانون اساسی گنجانده شد و در دولت اصلاحات عملیاتی شد.
بر اساس اصول قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران اداره امور کشور باید به اتکاءآرای عمومی انجام شود و شوراها جهت مشارکت هر چه بیشتر مردم بر سرنوشت خویش و اداره امور توسط خود مردم شکل گرفتهاند. از آنجایی که در تصمیمگیری شورایی خردجمعی حاکم است، لذا مشارکت و همفکری مردم تحت عنوان شورا میتواند از تصمیمگیریهای تحکمی از بالا به پایین کاسته و مردم خود در ساختار نظام و اداره حکومت نقش داشته باشند.
با توجه به اینکه شاهد سپری شدن ۵ دوره فعالیت نهاد شورا در کشور هستیم، این نهاد باید به عنوان یک تشکل مردم نهاد فراگیر، در فرآیند تصمیمگیریها، تصمیم سازیها و ارائه خدمات بهینه به جامعه شهری و روستایی نقش بسزایی داشته باشد اما متأسفانه هنوز در جایگاه خودش قرار نگرفته و همچنان مجموعه نهادهای اجرایی، مدیریتی و دولتی، شوراها را رقیب خود میدانند.
این در حالی است که براساس اصل ۴۴ قانون اساسی که مقام معظم رهبری، سالها پیش به صورت رسمی به تمامی نهادها و سازمانها ابلاغ کردند، تمامی تولیگریها و تصدی گریهای حوزه مدیریت شهری باید به شوراها و شهرداری و تشکلهای مردم نهاد واگذار شود.
جایگاه شوراها در قانون مشخص است و حکومت و دولت با اعتقاد به همین موضوع، زمینه برگزاری ۵ دوره انتخابات شوراها که از انتخاباتهای مهم، فراگیر و پرهزینه کشور است را فراهم کردهاند و حضور آحاد مردم مناطق و محلات شهرها و روستاها شاهدی بر اهمیت آن است. بنابراین، اعتقاد به اهمیت شوراها وجود دارد اما با توجه به اینکه شعار همه دولتها در طول دوران گذشته، چابک سازی دولت بوده است تا دولت بتواند به حوزه سیاستگذاری، راهبری، هدایت و نظارت و پیگیری مسائل کلان و راهبردی کشور بپردازد اما همچنان سعی میکنند تصدیگریها و تولیگریها را در گرو اختیارات خود داشته باشند.
تجربیات جهانی قابل توجهی نیز در حوزه شوراها در کشورهای توسعه یافته وجود دارد که نشان میدهد در کنار دولت و حاکمیت مرکزی یک حکومت محلی شامل پارلمانها و مجالس محلی و دولتهای محلی تعریف کردهاند و این یعنی تحقق عینی دموکراسی و مردمسالاری. اما باید گفت در کشور ما تا زمانی که تصمیم راسخ برای واگذاری مجموعه اختیارات تمامی نهادهای دولتی در حوزه شهرها و روستاها به مدیریت شهری شامل شوراها و شهرداریها صورت نگیرد و موازی کاریها همچنان وجود داشته باشد، شوراها به جایگاه اصلی خود دست پیدا نخواهند کرد. این در حالی است که مردم محلات و مناطق شهری و روستایی که به کاندیداهای شوراها به منظور ایفای نقش واقعی و مؤثر نمایندگی خود در پارلمانهای محلی رأی میدهند باید پس از برگزاری انتخابات توقع پاسخگویی نمایندگان خود در پیگیری مشکلات و توسعه و پیشرفت شهر و روستایشان را داشته باشند، نه اینکه همواره با توجیهات مبتنی بر عدم همراهی نهاد و مدیران دولتی و حاکمیتی یا عدم پاسخگویی مدیران شهرداریها یا کافی نبودن اختیارات اعضای شوراها و عدم وجود هماهنگی منسجم در تحقق مأموریتها مواجه شوند.
بنابراین مجموعه حاکمیت و نظام و بخصوص قوای مجریه و مقننه و نهاد شورای نگهبان، پس از ۵ دوره فعالیت این نهاد مردم سالار به این تصمیم برسند که نسبت به آسیبشناسی و ارزیابی تجربیات گذشته اقدام و شوراها را به مفهوم واقعی همان گونه که در قانون آمده است به رسمیت شناخته و اختیارات لازم به آنها سپرده شود تا در ایفای نقش نمایندگی مردم و مسئولیتهای محوله پاسخگوی تام و تمام مردم باشند. این مهم محقق نمیشود مگر اینکه نگرش دولتیها به نهاد مردمی شورا و اینکه این نهاد در تضعیف دولت شکل گرفته تغییر یابد.
نگارنده بر این اعتقاد است تا زمانی که موضوع حکمرانی و حکمروایی محلی در کنار حکمرانی ملی و مرکزی آن هم معطوف به واگذاری تمامی مسئولیتهای حوزه شهرها و روستاها به مدیریتهای شهری شکل نگیرد، علیرغم ظرفیت خوبی که در قانون اساسی پیشبینی شده و پنج دوره هم شوراها به فعالیت پرداختهاند، روز به روز شاهد ناکارآمدی و سلب اعتماد عمومی به آنها و هدر رفت سرمایههای اجتماعی و شهری در نتیجه موازی کاریها و ناهماهنگیها خواهیم بود و اکنون که به یمن تجلی شبکههای فضای مجازی، شاهد تحقق عینی نظارت همگانی هستیم و رکن چهارم دموکراسی در آستانه نهادینه شدن واقعیت است، باید تمام کنشگران این عرصه، تحقق مدیریت هماهنگ شهری و حکمرانی محلی را مطالبه کنند.
این روزها زمزمه حذف ارز ۴۲۰۰ تومانی جدیتر شده است و در عمل برخی کالاهای مشمول ارز ۴۲۰۰ در حال حذف از فهرست تخصیصی این ارز هستند. تردیدی نیست که اعلام نرخ ۴,۲۰۰ تومان برای ارز و وعده اختصاص ارز با این نرخ به همه نیازها و کالاها تصمیمی کاملاً شکست خورده بود و در عمل هم دولت مجبور به تجدیدنظر در آن شد و با راه اندازی سامانه نیما و سپس به رسمیت شناختن واقعیت تلخ بازار آزاد ارز و مداخله در آن برای مدیریت نرخهای نجومی ارز، سیاست ارزی را تغییر داد. با این حال ارز ۴۲۰۰ نه برای همه نیازها و کالاها که برای ۲۵ قلم کالای اساسی باقی ماند. این اتفاق البته باز هم کمک چندانی به مهار قیمت کالاهای اساسی نکرد و در عمل قیمت مواد خوراکی که واردات آنها یا تولید مواد اولیه شأن با ارز ۴۲۰۰ انجام میشود، با تورمی بالاتر از تورم متوسط کالاها مواجه شد. چنان که براساس گزارش مرکز آمار، تورم نقطه به نقطه خوراکیها در فروردین امسال نسبت به فروردین سال گذشته به ۸۵.۳ درصد رسید که نسبت به تورم نقطه به نقطه کل کالاها و خدمات که ۵۱.۴ درصد بود، تفاوت چشمگیری را نشان میدهد. این آمار نشان میدهد که یارانهای که دولت در قالب ارز ارزانتر از نرخ بازار به کالاهای اساسی داده، در عمل به شکست انجامیده است. این ناکارآمدی فارغ از رانت گستردهای است که واردات با ارز ۴۲۰۰ و توزیع و فروش کالا به نرخ ارز آزاد در اقتصاد ایران ایجاد کرده است. تردیدی نیست که خود دولتیها هم به این مشکل اذعان دارند و برخی مقامات دولت از جمله رئیس کل بانک مرکزی و وزیر اقتصاد در هفتههای اخیر به ناکارآمدی این سیاست اذعان داشتهاند. با این حال، مشکل بر سر سیاست جایگزین است. درباره سیاست جایگزین ارز ۴۲۰۰ توجه به چند نکته ضروری است:
۱- مهمترین معضل بر سر سیاست گذاری در اقتصاد ایران، اشتباه بزرگ سیاست گذاری واحد برای همه بخش هاست. به عبارت دیگر همواره صحبت بر سر این است که اختصاص ارز ۴,۲۰۰ تومان خوب است یا بد؟ در حالی که مسئله میتواند درباره برخی کالاها تفاوت داشته باشد. اساس مشکل توزیع ارز ۴۲۰۰، این بوده و هست که شبکه توزیع، به دلیل گسترده بودن و خاصیت مویرگی و پهنای وسیع جغرافیایی، قابل رصد نیست و این کالاها در مقایسه با کالای گران مشابه، به سمت قیمت بالاتر میل میکند. حال اگر کالایی با تعداد واردکننده محدود و بازار مصرف محدود مواجه باشد، این مشکل قابل حل است. به عنوان مثال در ماجرای کاغذ روزنامه که زمزمه حذف ارز ۴۲۰۰ برای آن موجب افزایش قیمت شده است، ما با تعداد محدودی وارد کننده و چند مصرف کننده عمده مواجه ایم که زنجیره توزیع را رصدپذیر میسازد. بنابراین تداوم اختصاص ارز ۴۲۰۰ برای کالاهایی که بازار مصرف محدود و قابل نظارت دارد، امکانپذیر است.
۲- اشکال مهمی که در روند حذف ارز ۴۲۰۰ در حال وقوع است، سبقت حذف بر ایجاد جایگزین است. به عبارت دقیقتر قرار بود به جای اختصاص ارز ۴۲۰۰، حمایت به شکل کالایی یا نقدی از خانوارها صورت گیرد ولی در عمل فرایند حذف ارز ۴۲۰۰ به صورت رسمی برای کالاهای اساسی نظیر گوشت قرمز، کره، حبوبات و چای و به صورت غیررسمی برای کاغذ در حال انجام است در حالی که سامانهای که به عنوان یکی از جایگزینهای ارز ۴۲۰۰ قرار است توزیع کالاهای اساسیبراساس کد ملی سرپرست خانوار و کالابرگ الکترونیکی را انجام دهد، همچنان در مرحله آزمایشی و اما و اگر و سکوت خبری نسبی به سر میبرد. بنابراین ضروری است که حذف ارز ۴۲۰۰ به قطعی شدن جایگزین مطمئن آن منوط شود.
۳- درباره جایگزین ارز ۴۲۰۰، گزینههایی مطرح شده اما مشکل این جاست که مفاهمهای کارشناسی و گفت و گویی نقادانه بین مجریان و کارشناسان در این باره شکل نگرفته است. توزیع نقدی مابه التفاوت ارز ۴۲۰۰ و ارز به نرخ نیما، اختصاص کالا در قالب کالاکارت و تداوم توزیع کالا با ارز ۴۲۰۰ با ایجاد شبکه توزیع مطمئن، سه گزینه پیش روست که باید درباره آن به طور جدی بحث و نقاط قوت و ضعف هر کدام از گزینهها برآورد شود تا به گزینه بهینه برسیم.
در مجموع به نظر میرسد که سیاست حذف ارز ۴۲۰۰ و جایگزینی آن، سیاستی است که باید دنبال شود ولی با این ملاحظه که حذف قطعی و ۱۰۰ درصدی این ارز برای همه مصارف شاید امکان پذیر نباشد و مهمتر از آن ضروری است، جایگزین مطمئن ارز ۴۲۰۰، مشخص شود بایدبهسراغ حذف آن برویم.
از سالهای دور دور جناحهای حاضر در درون نظام در نوع مواجهه با مسائل خارجی خصوصاً در برابرهای بزرگ و مناسبات موجود قدرت جهانی اختلافات عمیقی داشتند و اینها پس از اعمال فشارهای اختلاف حداکثری آمریکا علیه ایران همچنان باقی است و هرکدام بسته به دیدگاهی که دارند روشی متفاوت در برخورد با موضوعات کنند. دیدگاه اول معتقد به تقابل با آمریکاست و جدید ارائه میلامی توان رویارویی حداکثری با اعتقاد دارد که جمهوری استواند این کشور را هایمختلف را دارد و آمریکا در زمینه به زانو درآورد و او را از منطقه اخراج کند.
در مقابل دیدگاه دیگری هم هست که اعتقاد به تقابل خیر و شر دارد ولی ازهای زمانی و مکانی اجتناب میکند. تعمیم آن به همه عرصههای نگری محوریت دارد و خط کشی در این دیدگاه کهنسبیداند قائل به تقابل نرم گرایانه نمیقاطع و بدون انعطاف را واقعهای جهانی است.
مدافعان این دیدگاه به هزینه با قدرتوکم خواست عمومی مردم برای داشتن یک زندگی عادی و امن گذارند و هزینه دادن کسانی که اهل مبارزه نیستند را احترام میشمرند. صاحبان این تفکر در صلح بیشتر از جنگ جایز نمی جویانه حداقلی بینند و آلام مردم را در مشی مسالمت عدالت میگرایانه در مقابل کنند در جنگ آرمان ارزیابی میکنند. فکر میشود حقوق بسیاری قربانی خواهد شد و مردم حقی که ادا میشود از مناسبات موجود جهانی با زجرهای بسیار می کشند.
میشود درهای اضافه نداد. میهمه نواقصشان سود جست و هزینه شود کنار توجه به مردم خویش، به مظلومان جهان مدد رساند. میبه واقعیت اشغالگری اسرائیل اذعان داشت و هرجاممکن شد تضعیفش کرد. در این هنگامه سخت که کار و سرنوشت کشوربه مناسبات جهانی گره خورده است و اغیار ضدایرانی تشریک اند تا فشارهای خود را به حداکثر برسانند اصطکاک مساعیکردهتر شده است. حالا دیگر مردم دو دیدگاه فوق ظاهرتر و ملموس توانند تفاوت دو برداشت را دریابند و نتایج بهتر و بیشتر میاعمال هر یک ازآنها را درک کنند. گرچه تا کنون بیشتر دیدگاه اول مجال عمل یافته است و دیدگاه دوم چندان فرصت اجرایی پیدا کند تا فکر مسالمت جو نکرده است و مقدمات مفصلی طلب می اند و ها از دست رفته جاری و ساری شود، برخی از فرصت امکان ترک بازی هم فراهم نیست. به هر حال تشدید سطح تنش رود تا درستی و رجحان یکی بر دیگری میان آمریکا و ایران میهای آینده هر اتفاقی بیفتد و ها و سالرا به اثبات برساند.
طی ماه هر رویداد مثبت یا منفی محقق شود نشان خواهد داد که کدام راه و برداشت در بردارندهمنافع بلند مدت ملی است. پس از خروج طلبان هم ترامپ از برجام و عهدشکنی آشکار او حتی اصلاح راه مذاکره را منطقی ندانسته و نخواستند که در شرایطی نا برابر نمایندگان دو کشور پشت یک میز بنشینند و امکان حل عادلانه اختلافات مورد بررسی قرار گیرد.
با این حال با تشدید فشارهای های طرفین محدود تر میشود و آمریکا به نظر میرسد گزینهشایدروزی فرا برسد که از یک انتخاب بزرگ اجتنابی نباشد. شاید پیش از این و خصوصاً قبل از اقدامات تند کاخ سفید وگو از موضع آبرومندانه و ای برای گفتامکان باز شدن روزنهداشت ولی در حال حاضر موضوع بشدت رو به حیثیتی شدن گذاشته است.
این روزها که کمک همهجانبه به مردم سیلزده از یکسو و رونقبخشی عملی و واقعی و برنامهریزی برای رونق تولید، اولویتهای اصلی کشور را تشکیل داده و تقریباً تمامی بسیجیان و نیروهای انقلاب در قوای لشکری و کشوری همه هم و غم خود را مصروف کاهش آلام سیلزدگان کردهاند، افراطیون جریان موسوم به اصلاحطلب (در قد و قواره اپوزیسیون درون نظام)، مثل همیشه و در راستای ترجیح منافع حزبی خود بر منافع نظام و مردم و بر خلاف اراده عمومی و انتظارات نظام اسلامی، مزورانه به دنبال جریانسازی تقلبی و زودرس برای انتخابات مجلس شورای اسلامی (که در پایان سال قرار است برگزار شود) برآمدهاند. افراطیون اصلاحطلب دانسته یا نادانسته پازل دشمن را در «پروژه فروپاشی از درون» تکمیل میکنند. رفتارهای تند و خارج از چارچوب عقل و منطقِ افراطیونِ این جریان سیاسی و شنا کردن بر خلاف جریان آب، رویه دائمی آنان و مسبوق به سابقه بوده و مروری بر کارنامه سیاه و کالبدشکافی این جریان سیاسی نشان میدهد که همیشه و در همه مقاطع تاریخی به دنبال گلآلود کردن آب و ماهیگیری به نفع جریان سیاسی خود بوده است.
به جرئت میتوان گفت: افراطیون جریان موسوم به اصلاحات به رغم حمایتهای صادقانه و همهجانبه نظام و مردم از آنان، هیچگاه با مردم و حاکمیت صادق و رو راست نبوده و هیچ فتنه و غائلهای را در کشور نمیتوان یافت که ردپای این اردوگاه در آن دیده نشود. جریان موسوم به اصلاحطلبی عامل موجده تمامی فتنهها در کشور بوده و در هر فتنه، پس از غلبه مردم بر موج فتنه، بلافاصله عوامل افراطی اصلاحطلب فتنه به خارج از کشور متواری و به دامن غرب غلتیده و به استخدام رسانههای جاسوسی نظام سلطه درآمدهاند، اما شوربختانه هیچگاه سران این اردوگاه از ساختارشکنان، فراریان و پناهندگان به اردوگاه دشمن، ابراز انزجار نکرده و با سیاست یکی به نعل، یکی به میخ، در عین حمایتهای پیدا و پنهان از جاسوسان و فراریان، بر ماندن در نظام نیز تأکید کردهاند.
تجربه ٤۰ ساله پس از انقلاب نشان میدهد که جریان موسوم به اصلاحات در تمامی ادوار و دهههای انقلاب، برخلاف جریان نظام و رو در روی آرمانها و اهداف انقلاب اسلامی حرکت کرده و همواره تنور دشمن را گرم و آب به آسیاب بیگانگان ریخته است. جریانی که در کوران انقلاب اسلامی و در آغازین روزهای پیروزی، تحت عنوان چپهای انقلابی در صحنه دفاع از نظام و انقلاب وارد صحنه مبارزه شده و خود را معیار و شاخص انقلابی بودن دانسته و هر کس را که بهرادیکالیزم افراطی آنان اعتراض و با تندمزاجی آنان مخالفت میکرد، به اسلام امریکایی متهم میکردند، بلافاصله پس از جنگ و در عصر موسوم به سازندگی، خوابنما شده و به یکباره به گذشته چپنمای خود پشت کرده و از بیخ و بن منکر تندرویها و انگ زنیها شده و در دامن غرب غلتیده و در عمل بر زیر پا گذاشتن شعار محوری و استراتژیک «نهشرقی، نهغربی، جمهوری اسلامی» اصرار ورزیده و در قامت مدافع سرسخت ضرورت همسویی با غرب وارد میدان سیاست شدند. این جریان سیاسی که با افراطیگری خسارات و آسیبهای جبران ناپذیری به نظام اسلامی تحمیل کردند یک شبه از همه رفتارهای انقلابی («مقابله با منافقین و گروههای برانداز»، «تسخیر لانه جاسوسی»، «امریکا را شیطان بزرگ و دشمن شماره یک ملت ایران دانستن» و…) اظهار ندامت و پشیمانی کرده و مراتب سرسپردگی خود را به لطایفالحیل به نظام سلطه در قالب تلاش برای تحمیل تمامی قواعد و کنوانسیونهای استعماری غرب به نظام اسلامی اعلام کردند.
جریان اصلاحات ضمن اینکه هیچگاه تعریف روشن و مدونی از اصلاحطلبی ارائه نداده، همواره نیم نگاهی به تغییر قانون اساسی و عبور از جمهوری اسلامی ایران داشته و از هر فرصتی برای عبور از جمهوری اسلامی استفاده کرده است. در حالی که این جریان سیاسی در طول ۳۰ سال گذشته بیش از ۲۰ سال مستقیماً سکان دستگاه اجرایی کشور را در اختیار داشته، هیچگاه نسبت به عملکرد و نکردههای خود در پیشگاه ملت و مردم پاسخگو نبوده و با تدلیس فریاد دزد دزد سردادهو به مردم و افکار عمومی آدرس عوضی داده است.
از ویژگیهای بارز این جریان سیاسی در ۳۰ سال اخیر میتوان از «طلبکار بودن از نظام»، «تدلیس و عدم صداقت»، «کمک به غربگرایی»، «تلاش برای عبور از نظام»، «هنجارشکنی»، «تلاش برای تحریف انقلاب و امام راحل»، «تلاش برای تبعیت از سبک زندگی غربی»، «تلاش برای تحمیل خواستههای غرب به ایران و تمکین از قواعد استعماری نظام سلطه»، «افراطیگری» و… نام برد تا جایی که در افکار عمومی به سستکمربندها و تقی زادههای امروزی ملقب شدهاند.
یکی دیگر از ویژگیهای این جریان سیاسی این است که فاقد هویت سیاسی و ایدئولوژیک بوده و به همین دلیل همواره پشت سران خود سنگر گرفته و حاضر به پذیرش خطاها و اشتباهات آنان نبوده و بر حمایت کورکورانه از سران خطاکار اصلاحات اصرار میورزد. اصرار آنان به حمایت کور از سران کودتای امریکایی و فتنهگران سبز اموی در فتنه ۸۸ و عدم اعلام برائت از فتنهگران مصداق بارز این مدعاست.
اصلاحطلبان که در سالهای اخیر (۱۳۹۲ تا امروز) به دلیل اشتباهات فراوان و مواضع و حمایتهای غلط سیاسی از سوءمدیریتهای موجود و… پایگاه اجتماعی خود را از دست رفته میبینند و به شدت نگران آینده سیاسی خود هستند باید از تدلیس و نفاق دست برداشته و صادقانه به اشتباهات خود اعتراف نموده و ضمن اعلام پشیمانی رسمی از نقش خود در کودتای امریکایی و فتنه سبز اموی در سال ۱۳۸۸ در صدد جبران خساراتی که به نظام تحمیل کردهاند برآمده و تکلیف خود را با نظام به صورت دقیق روشن کنند و صریحاً بگویند که در نظامند یا بر نظام.
سیاست «تسلیم یا جنگ» به معنای بستن راه گفتوگو یا به تعبیر بهتر، مسدودکردن دیپلماسی است. به نظر میرسد دولت «دونالد ترامپ» رویکرد خود را در قبال ایران انتخاب کرده است.
یک سال پس از خروج آمریکا از برجام، تهران با پرهیز از واکنشهای دفعی، کوشیده در زمینی بازی نکند که به قول «محمدجواد ظریف» گروه «B» طراح آن است. وزیر امورخارجه ایران در اظهارات رسانهای در نیویورک، همتای آمریکایی خود، ولیعهد عربستان سعودی، حاکم امارات و نخستوزیر اسرائیل را که همگی نامشان با واژه «B» در زبان لاتین آغاز میشود، به همراه «جانبولتون» مشاور امنیت ملی ترامپ، طراحان سیاست ماجراجویانهای میخواند که نه تنها تغییر نظام سیاسی؛ بلکه تمامیت ارضی ایران را هدف گرفتهاند. ظریف، هشیارانه و در واکنش به اصرار کاخ سفید در تشدید منازعه با تهران، تصریح کرده است: «ما با احتیاط رفتار میکنیم، اما به آن معنا نیست که اگر آمریکا قوانین بازی یا قوانین چگونگی برخورد با نیروهای ایرانی را در منطقه تغییر دهد، هیچ پاسخی نمیگیرد.» اظهارات ظریف خطاب به افکار عمومی آمریکا به وسیله تریبونهای رسانهای این کشور بود.
این اظهارات به تعبیری تلاشهای دولت ایران در اجرای دیپلماسی عمومی و تلاش برای حفظ دیپلماسی در برونرفت از وضعیت بحران در روابط دو کشور محسوب میشود. به باور نهتنها مقامهای ایرانی، بلکه بسیاری از ناظران، هم اکنون میان هیئت حاکمه ایالات متحده درباره چگونگی رفتار با ایران تفاوت دیدگاه وجود دارد. رئیسجمهوری، وزارت دفاع و سازمانهای اطلاعاتی و دموکراتهای آمریکا با نگاه به واقعیتهای جاری در منطقه، جامعه جهانی و اوضاع داخلی این کشور، مخالف تشدید بحران تا نقطه جوش جنگ با ایران هستند. حتی در صورتبالاگرفتن منازعه، درگیری محدود را توصیه میکنند. اما گروه «B» خواستار درگیری در سطح گسترده هستند. اسرائیل، عربستان و امارات همواره با بزرگی سرزمین ایران دشمنی داشتهاند. این دشمنی تنها به چهار دهه گذشته محدود نمیشود، بلکه پیش از آن نیز همواره چنین بودهاند. یکی از اهداف کلیدی تحمیل جنگ به ایران از سوی رژیم «صدام حسین» که با حمایت مالی و لجستیکی برخی دولتهای عرب حوزه خلیج فارس انجام شد نیز همانا کوچککردن سرزمین ایران بود.
اکنون بهنظر میرسد لابی گروه «B» در رویکرد ترامپ نفوذ بیشتری یافته و این ترامپ است که در زمین آنان بازی میکند. در این صورت، مقاومت تنها چاره در برابر آن چیزی است که تمامیت ارضی و کیان نظام سیاسی ایران را تهدید میکند. سیاست دولت ترامپ، تسلیم کردن ایران در برابر خواستهای یکجانبهای است که بیش از هرچیز مطالبات متحدان منطقهای او را تأمین کند. بدیهی است مقاومت در برابر این خواست، افزایش فشارهایی است که از یکسو میخواهد اقتصاد را از نفس بیندازد و از سوی دیگر به ایجاد بیثباتی در کشور بینجامد. ظریف در سفر خود به نیویورک، تمایل تهران به دیپلماسی را نمایش داد. اگرچه هنوز همه درها بسته نیست. کشورهای گروه هفت در ماه میلادی آینده اجلاس خود را برگزار میکنند. مواضع قدرتهای بزرگ اروپاییآسیایی در اینباره تعیینکننده خواهد بود. علاوه براین، ایران همه امکانات خود را برای آنچه پیشروست، آماده کرده است.
۶ سال وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامی و عملکرد آقایان جنتی، صالحی امیری و سید عباس صالحی، کارنامه بسیار ضعیفی از فرهنگ دولتی که مدعی تدبیر بود بر جای گذاشته است که در سه حوزه و به اختصار، مورد اشاره قرار میگیرد.
یک. فیلم رحمان ۱۴۰۰ پس از چند هفته اکران در سینماهای تهران و سراسر کشور، با ۲۲ میلیارد تومان فروش و دهها هزار بیننده توقیف شده است، اما دلیل توقیف باورکردنی نیست. روابط عمومی سازمان امور سینمایی و سمعی بصری در اینباره اعلام کرد: «بر اساس گزارشهای رسیده به ادارهکل سینمای حرفهای معاونت ارزشیابی و نظارت سازمان سینمایی و بررسی بازرسان این ادارهکل، تخلف فیلم رحمان ۱۴۰۰ مبنی بر عدم حذف کامل برخی از صحنههای اعلامی از سوی شورای پروانه نمایش در برخی از سینماها محرز شد و با عنایت به مفاد ماده ۱۸ آئیننامه نظارت بر نمایش فیلم، از ادامه اکران این فیلم جلوگیری به عمل آمد.»
خلاصه یعنی اینکه وزارت فخیمه ارشاد، پس از چند هفته، متوجه شده است که بسیاری از دیالوگها و بخشهای زننده و رکیک فیلم که قرار به حذف آنها بود در اکران عمومی در حال پخشاند. این را البته بعد از آن فهمیدهاند که رحمان ۱۴۰۰، دومین فیلم پرفروش تاریخ سینمای ایران شده است. از سازندگان آثار اینچنینی که با مشاهده فروش آثار سخیفی چون هزارپا، با نگاه منفعت طلبانه، سعی در به حداکثر رساندن شوخیهای نامتعارف و جنسی دارند، انتظاری نیست، آنها میخواهند فیلمشان فروش کند و متأسفانه این راه را مناسب دانستهاند، اما طنز صریحتر و تلختر، وضعیت وزارتخانهای است که پس از آنکه فیلمی ۲۲ میلیارد تومان میفروشد، تازه بازرسانش متوجه میشوند که حذفیات در حال پخش هستند.
دو. وضعیت بخشهای دیگر وزارت ارشاد، تفاوت چندانی با سازمان سینمایی ندارد. یک سال جشنواره مطبوعات، آن قدر بد و ناعادلانه برگزار میشود که بسیاری از رسانهها از حضور در آن انصراف میدهند، یک سال دیر برگزار میشود و یک سال اصلاً برگزار نمیشود. جشنواره مطبوعات و جشنواره فیلم فجر، در ۶ سالی که از عمر این دولت میگذرد، بالندهتر که نشدهاند هیچ، عقب گرد شدید هم داشتهاند.
سه. از سیاست گذاری و عملکرد عمومی دولت در بخش کتاب بگذریم. همین وضعیت برگزاری نمایشگاه کتاب را مشاهده کنید. آیا این وضعیت، سزاوار سی و دومین دوره نمایشگاه بین المللیکتاب تهران است؟ نمایشگاه به شهر آفتاب منتقل میشود و پس از دو سال دوباره به مصلی بر میگردد، تا یک هفته قبل از شروع نمایشگاه، اغلب امور اجرایی و تقسیم بندیها انجام نشده است و ناشران بلاتکلیفند، یکی دو روز ابتدای نمایشگاه که تازه عوامل در حال آماده سازی هستند و بسیاری از امور تدارک نشده و سادهترین امور مانند حمل و نقل و تهویه و امکانات رفاهی و ایمنی همچنان با مشکل مواجهند و بهبود قابل توجهی نسبت به حتی یک دهه قبل ندارند. آن قدر سطح نقدها متناسب با فضای فعلی نمایشگاه کتاب، پایین است که اصلاً دیگر مجال نقد جدی نمایشگاه در آسیبزدن به شبکه توزیع، در نابود کردن کتاب فروشیهای خرد، در ترویج کتابسازی، در نداشتن اصالت و ویژگی اساسی یک نمایشگاه که باید محل تضارب آرای نویسندگان و شعرا و پژوهشگران ادبیات و فرهنگ باشد و نیست، وجود ندارد.
ارسال نظرات