دوشنبه ؛ 26 شهريور 1403
26 دی 1397 - 15:37

خواب آشفته رضاخانِ استحاله شده براي استحاله مذهبي-فکري جامعه

رضاخان نه تنها در یک مقطع زمانی دچار دگردیسی فکری و روانی می‌شود بلکه بستر لازم برای فعالیت گروه‌های وابسته به غرب که هدف‌شان استحاله مذهبی و فرهنگی جامعه ایران است را نیز فراهم می‌کند.
کد خبر : 2136

رضاخان نه تنها در یک مقطع زمانی دچار دگردیسی فکری و روانی می‌شود بلکه بستر لازم برای فعالیت گروه‌های وابسته به غرب که هدف‌شان استحاله مذهبی و فرهنگی جامعه ایران است را نیز فراهم می‌کند. پدر حسین نصر (ولی‌الله خان نصرکاشانی) به عنوان رئیس مدرسه سیاسی و پزشک معتمد رضاخان (که عامل راه‌اندازی دانشگاه تهران است) همراه با افرادی نظیر محمدعلی فروغی، علی‌اصغر حکمت و علی‌اکبر سیاسی از شخصیت‌های مهمی هستند که رشد سکولاریسم، تزریق فرهنگ بی‌بندوباری، ترویج ملی‌گرایی و فرهنگ باستان‌گرایی را دنبال می‌کردند. حسین نصر پدرش را پدر آموزش عالی‌نوین ایران معرفی کرده و می‌گوید: «بسیاری پدر من را بنیان‌گذار نظام آموزشی نوین در ایران می‌دانند که بی‌گمان چنین است. کسانی، چون دکتر صادق علم و دکتر سیاسی زیر نظر پدر من کار می‌کردند. او خواهان پست وزارت فرهنگ نبود، هرچند برای مدتی عنوان سرپرست وزارت فرهنگ را پذیرفت، چرا که در دوره رضا شاه همواره وزرا در حال تغییر بودند و پدرم می‌خواست که در نظام آموزشی، که از دوره قاجاریه پا گرفته بود، پایگاه استواری داشته باشد. ایشان، از آنجا که پدر آموزش نوین در ایران بود، کل نظام آموزشی را مدیریت می‌کرد». (نصر. در جستجوی امر قدسی. ص. ۱۷) نصر در گفتگو با مجله «مهرنامه» (شماره ۳۰) عضویت پدرش را در لژ‌های ماسونی تأیید کرده است و اذعان کرده که پدرش نه یک عضو عادی که حایز رتبه ۳۳ (بالاترین رتبه در تشکیلات ماسونی) بود.

تشویق فراماسون‌ها توسط رضاخان جهت استحاله مذهبی- فرهنگی مردم

حسین نصر همچنین در گفتگو‌های دیگری ارادت خود به رضاخان را بدلیل سازماندهی یک نهاد رسمی از ماسون‌ها با هدف ایجاد استحاله در جامعه ایرانی طبق افکار کانون‌های فراماسونری اینگونه بیان می‌کند: «من شخصاً برای رضاشاه، که در کودکی به‌چشم شگفتی به او می‌نگریستم، احترام بسیاری قائل بودم به این دلیل که او دستور اجرای برنامه‌ای به‌نام پرورش افکار را داده بود که هفته‌ای یک بار برگزار می‌شد... جلسات پرورش افکار زمستان‏ها در دارالفنون و تابستان‏ها در باغ فردوس برگزار می‌شد. در بیش‌تر این جلسات پدرم و گاهی نیز دیگران سخن می‌گفتند. اغلب اوقات که پدرم سخن می‌گفت، خود رضا شاه نیز می‌آمد. این جلسات تقریباً غیررسمی بود. رضا شاه به منظور تشویق این نشست‌ها در آن‌ها حضور می‌یافت. البته بسیاری از مقامات مملکتی نیز در کنار بسیاری از روشنفکران و اندیشمندان برجسته‌ای همچون فروغی، حکمت، گلشائیان، اسفندیاری و رهنما در آن‌ها شرکت می‌جستند. به‌یاد دارم که شاه در ردیف جلو می‌نشست و پدرم درست در پشت سر رضا شاه می‌نشست و مرا نیز همیشه همراه خود می‌برد و در کنارش می‏‌نشاند.»

استحاله شخص رضا شاه

رضا خان بر اساس اسناد بسیاری خود استحاله شده بود و پس از این استحاله با شرکت در جلسات مذکور تلاش می‌کرد تا اقدمات را در جهت تغییر باور‌های مذهبی و فرهنگی مردم تسریع ببخشد. تاج‌الملوک همسر دوم رضاشاه در پاسخ به این پرسش که چه خاطراتی از سیاستمداران و رجال معروفی که نزد رضاشاه می‌آمدند دارید؟ بیان می‌کند: «همه می‌آمدند. یکی و دو تا نبودند که به یادم مانده باشند. مثلاً مرحوم آقای محمدعلی‌خان فروغی بود که خیلی با سواد بود و علاوه بر آنکه طرف مشورت رضا قرار می‌گرفت ساعت‌ها می‌نشست و برای رضا از تاریخ گذشته ایران تعریف می‌کرد و حتی او را تعلیم خط می‌داد و سواد می‌آموخت....»

تاج‌الملوک همچنین می‌گوید: «فروغی علت همه بدبختی ایرانیان را اعراب پیرامون ایران می‌دانست و با آنکه خودش را مسلمان می‌دانست، اما می‌گفت: چندان به اسلام اطمینان ندارد، و بلکه مادر همه ادیان الهی و وحدانی آئین زرتشت است و بقیه ادیان به ترتیب از روی آئین باستانی ایرانیان تقلید شده‌اند. رضا از این حرف‌ها خوشش می‌آمد؛ و فروغی مرتباً از مجد و عظمت گذشته ایران صحبت می‌کرد. کار به جایی رسیده بود که رضا می‌گفت: شب‌ها خواب کورش هخامنشی و داریوش را می‌بیند!» وی همچنین ادامه می‌دهد: «بنده باید عرض کنم که مرحوم محمدعلی‌خان فروغی که مدت‌ها وزیر فرهنگ و معارف بود و خیلی خدمات به فرهنگ مملکت ما کرد به تاریخ بسیار وارد بود و همین روایت‌های تاریخی او به‌کلی ضمیر رضا را عوض کرد. البته رضا اهل نماز و روزه و این قبیل امور نبود. به اصطلاح هرهری مذهب بود.»

تغییرات ماهوی رضاخان

همسر دوم شاه می‌گوید: «حرف‌های مربوط به بهشت و جهنم را اوایل ازدواج‌مان قبول داشت، حتی قبل از رسیدن به پادشاهی دنبال دسته‌سینه‌زن راه می‌افتاد و یکی دو بار هم در جوانی قمه زده بود. اما کم‌کم حرف‌های فروغی در او اثر کرد و کار به جایی رسید که به‌کلی منکر بهشت و جهنم شد.» استحاله مذهبی و فکری رضاخان در روحانیت ستیزی نیز مصداق پیدا می‌کند به طوری رضاخان، نهاد‌های حقوقی و قضایی و نیز نهاد‌های مربوط به آموزش، تعلیم، تربیت، اسناد و املاک که عمدتا در اختیار روحانیت بود را از اختیار این قشر از جامعه خارج کرد.

شخصیتی به نام هیراد!

تاج‌الملوک بخشی از استحاله رضاخان را که در روحانیت ستیزی مصداق داشت را در بخشی از گفته‌های خود می‌آورد، که در ادامه به آن اشاره خواهد شد. رضا زمانی که برای بازدید از عملیات احداث کارخانه حریربافی که فرانسوی‌ها آن را بنا کرده بودند، رفت و با یک روحانی جوان که خط بسیار خوبی دارد آشنا می‌شود و همین مسئله باعث می‌شود رضا او را به تهران آورده و در امور دفتری مشغول به کار کند. به همین دلیل روحانی جوان لباس آخوندی را در آورد و کت‌و‌شلواری می‌پوشد و رضا اسم او را هم تغییر و «هیراد» گذاشت. هیراد بعدا رئیس دفتر مخصوص شاهنشاهی شد و به شاه سواد می‌آموخت. تاج الموک در این باره می‌گوید: «هیراد که رگ خواب «رضا» را به دست آورده بود مرتباً از هم لباس‌های خودش بدگویی می‌کرد و داستان‌های شگرفت می‌گفت و رضا را آموزش بی‌دینی می‌داد! خلاصه این جمع مغز رضا را عوض کردند و رضا تصمیم گرفت تاریخ گذشته ایران را احیا کند. از آن به بعد دستور داد ساختمان‌های دولتی با توجه به نقشه بنا‌های تخت جمشید ساخته شوند، که مجموعه ساختمان‌های بانک ملی در خیابان فردوسی از آن جمله است.» وی در ادامه می‌گوید: «بعضی وقت‌ها هیراد حرف‌هایی می‌زد که خیلی باب طبع رضا بود، اما من با آن عقل خودم این حرف‌ها را قبول نداشتم. مثلاً می‌گفت: آلمانی‌ها اصلاً ایرانی و نژاد آن‌ها از اهالی کرمان است و به همین خاطر به آن‌ها می‌گویند «جرمنی» (!) که معرب «کرمانی» خودمان است!»

ناسیونالیسم باستان‌گرا، تجددگرایی و مذهب‌زدایی سه محوری بود که استحاله مذهبی-فکری رضاخان بر پایه آن شکل گرفت و تلاش می‌کرد استحاله جامعه را بر اساس همین سه محور ریل‌گذاری کند. تاسیس مراکز نوظهور، توسعه و ترویج باستان‌گرایی، تمرکز به تاریخ شاهان قدیم، تلاش جهت بزرگ‌نمایی دولت‌های شاهنشاهی ایران در همین جهت صورت گرفت. تضعیف ارزش‌های دینی، بخشی از برنامه‌های نوسازی فرهنگی دولت رضاشاه در جهت تجددگرایی بود به این دلیل که رضاشاه تعمیق تفکرات دینی و مبانی ارزشی حاکم بر جامعه ایرانی را عامل پسرفت کشور و دست انداز اساسی بر سر راه فرایند مدرن‌سازی می‌دانست؛ بر همین اساس بود تصمیم‌گیران رژیم پهلوی از راه رواج بی‌قیدی و تحقیر نهاد‌های دینی و سنت‌های ملی را وظیفه خود می‌دانستند.

ارسال نظرات