دکتر محمدحسین محترم
۱-قبلا به استناد دهها مدرک مستند و قرائن و شواهد موجود درخصوص ناتوانی آمریکا و اسرائیل گفته بودیم که بعداز ناتوانی در نابودی جمهوری اسلامی به عنوان محور مقاومت به سراغ کشورهای سوریه و عراق در خط مقدم مقاومت رفتند، اما پس از اینکه سردار شهید سلیمانی شکست و پایان داعش را در این دو کشور اعلام کرد، سودای نابودی یک گروه مقاومت را در سر پروراندند. پس از ناتوانی از نابودی حزبالله نیز به سناریوی نابودی یک گروه کوچکتر یعنی انصارالله یمن رسیدند و پس از ناتوانی، خواستند انتقام تمام شکستهای خود را از حماس بگیرند، اما اکنون پس از ناتوانی در مقابله با گروههای مقاومت در میدان نبرد، به حملات حقارتآمیز کور و ترورهای بزدلانه موردی رسیدهاند! بررسی همین روند برای اثبات ناتوانی و افول قدرت آمریکا کافی است تا به این نتیجه منطقی برسیم که جمهوری اسلامی قدرتمندتر از گذشته در صحنه حاضر است و گروههای مقاومت قویتر از قبل ایستادهاند و از دل این حوادث گروههای قوی دیگری متولد میشود. این یعنی روند مستمر و پایدار «انتقام سختِ استراتژیک» که همچنان ادامه خواهد داشت. وقتی سخنگوی کاخ سفید رسما اعلام میکند «نتوانستیم در میدان نبرد تهدید حماس را نابود کنیم» و در میدان افکار عمومی هم تفکر مقاومت به عنوان تنها سلاح در مقابل اسرائیل و آمریکا مشروع شناخته میشود، چنین اقدامات تروریستی را باید نتیجه «شکست در غزه» و «شکست در دریا» و نشانه ناتوانی در نابودی حماس و ناتوانی در اقدام دریایی دانست. وقتی یک گربه در یک محوطه کوچک خود را در وضعیتی ببیند که راه فراری ندارد ممکن است به صورت آدم یک چنگی هم بیندازد! آیا این نشانه پیروزی و قوی بودن گربه است؟ این اقدامات تروریستی آمریکا و اسرائیل در کرمان و عراق و لبنان هم دقیقا همین مصداق چنگ انداختن یک گربه است. آنان در وضعیت بغرنجی از نظر نظامی و سیاسی- رسانهای قرار گرفتهاند که نه راه پیش دارند و نه راه پس.
۲-همین که فضاسازی میکنند «کی بود؟ ما نبودیم!»، یعنی به قول معروف ضمیر مرجع خود را پیدا کرده است. اولا عاملان حادثه انفجار در مزار شهید سلیمانی را باید همان کسانی دانست که شخص سلیمانی را ترور کردند و همان کسانی هستند که در زمان حیات شهید سلیمانی از او در امان نبودند و از روز شهادتش تا به امروز نیز از ضربات یارانش در امان نیستند. ثانیا صراحت در انکار نقش آمریکا و اسرائیل در حادثه تروریستی کرمان ناشی از ترس از «پاسخ سختی باذن الله!» و واکنش مستقیم و یا غیرمستقیم ایران است. ثالثا روزنامه گاردین خواسته و یا ناخواسته خط خبری انکار رسانههای غربی-عبری را به باد هوا داد و با بیان اینکه «چنین حملاتی در ایران مرسوم و رایج نیست»، این سؤال را مطرح میکند «آیا این حمله به کارگردانی اسرائیل انجام شده است؟» گاردین در پاسخ به این سؤال خود تاکید کرده است، «اسرائیل از گذشته در ترورهای هدفمند دانشمندان هستهای و عملیات در ایران تخصص دارد». فرانس 24 هم نوشت «در حالی که اسرائیل حملاتی در ایران بر سر برنامه هستهای این کشور انجام داده، ترورهای هدفمند را نیز در پیش گرفته است»! و اسکات بنت افسر سابق ارتش آمریکا تصریح میکند «هیچ تردیدی ندارم که اسرائیل پشت حادثه کرمان است و غافلگیر نشدم که گردن نمیگیرند»!. رابعا نکته مهمتر اینکه وقتی سخنگوی وزارت خارجه آمریکا ادعا میکند «ادعای دست داشتن آمریکا و اسرائیل مسخره است»، خبرنگار حاضر در کنفرانس خبری او میگوید
«با توجه به سابقه عملکرد و اقدامات آمریکا در ایران چرا باید مسخره باشد؟ از کودتا علیه دکتر مصدق تا ساقط کردن هواپیمای مسافربری ایران و تا ترور قاسم سلیمانی که به انجام این اقدامات تروریستی هم افتخار کردید»! خامسا در دو هفته گذشته بارها خود اسرائیلیها اعلام کرده بودند که وارد فاز بعدی یعنی ترور سران مقاومت و گوشمالی دادن به ایران میشویم. سادسا همزمانی حادثه تروریستی کرمان با شهادت العاروری در حملات به لبنان و همچنین حمله به مقر حشدالشعبی عراق و... همگی واکنش مستاصلانه رژیم صهیونیستی و آمریکا به عملیاتالاقصی و مقاومت 90 روزه در غزه، و واکنشی عاجزانه به «شکستهای ترمیمناپذیر» و «تهدیدات روزافزونِ غیرقابل تحمل و غیرقابل تصور» است. سابعا بیانیه داعش را هر چند باید انحرافی دانست اما به نوعی اذعان به این نکته بسیار مهم است که «مغزهای مفسد و شرارتزا» پشت پرده این حادثه تروریستی همان مغزهای فاسد به وجود آوردنده داعش هستند که خودشان بارها به ایجاد داعش توسط دولت آمریکا اذعان کردهاند و «دستهای آلوده به خون بیگناهان» همان جرثومههای دستساز آمریکا و اسرائیل هستند که نتانیاهو در بیمارستان به عیادتشان میرفت. لذا هدف قرار دادن زائران مزار حاج قاسم پاسخی از سوی سه دشمن مشترک مکتب شهید سلیمانی یعنی آمریکا و اسرائیل و داعش به پیامدهای مبارزه گسترده و استمراریافته حاج قاسم با این مغزهای مفسده زا و دستهای آلوده است.
۳- اما مواضع سیاسی و رسانهای اسرائیلیها نشاندهنده درستی سیاست هوشمندانه جمهوری اسلامی در دور نگه داشتن جغرافیای ایران از صحنه نبرد همهجانبه در منطقه و «صبر استراتژیک هوشمندانه» است، حکیمانهترین تصمیمی که محور مقاومت اتخاذ کرده است. این ناشی از درک درست وضعیت میدان نبرد و فضای سیاسی–رسانهای دنیا و علم از نوع مطالبه افکارعمومی و سطح و میزان آن است. به همین دلیل تصمیم سازان محور مقاومت تحت تاثیر احساسات و فضاسازیهای رسانهای قرار نمیگیرند و دچار اشتباه محاسباتی و اشتباه جبرانناپذیری نمیشوند. البته نمونههای عینی این سیاست پایدار و بدون تناقض جمهوری اسلامی در گذشته نیز نمود پیدا کرده است. عدم ورود به جنگ با طالبان در پی حادثه تروریستی مزارشریف و عدم ورود به جنگ صدام علیه کویت و تجاوز آمریکا در جنگ اول خلیجفارس و... از جمله این موارد است که در اولی منجر به خروج خفتبار آمریکا از افغانستان و در دومی منجر به خروج از خلیجفارس شد. سیاست هوشمندانه محور مقاومت دو انتقام را پیگیری میکند. یک انتقام راهبردی یعنی «تهدید غیرقابل تحمل» اخراج آمریکا از منطقه که بعداز شهادت حاج قاسم اتفاقات مهمی در این سطح رخ داده است. دو انتقام تاکتیکی که کشته شدن دهها ژنرال اسرائیلی در عملیات طوفانالاقصی در میدان نبرد و حتی در اتاق خوابشان و همچنین زندگی همراه با ترس و وحشت امثال پمپئو و برایان هوک در حلقه تنگ محافظین به دلیل آنچه که وزارت خارجه آمریکا آن را «تهدید جدی و معتبر» و البته «غیرقابل تحمل» از سوی گروههای مقاومت در جهان خوانده، به دنبال داشته است، همچون زندگی سلمان رشدی مرتد. لذا باید به این نکته توجه داشت که انتقام تاکتیکی نباید بر انتقام راهبردی سایه بیندازد و یا در تحقق آن خللی ایجاد کند. دشمن با تنشزایی به دنبال تهدیدزایی و خنثیسازی انتقام راهبردی است، اما جمهوری اسلامی از دل تنشآفرینیهای تاکتیکی آمریکا به دنبال تهدیدزدایی برای فراهمکردن زمینه سیاست انتقام راهبردی است و به دنبال انتقام تاکتیکی کور و بدون برنامه و در زمان و مکان نامناسب نیست. در حالی که ایران توانسته به خوبی میدان نبرد را مدیریت کند، یکی از اهداف این حمله تروریستی تلاش ناامیدانهای برای وارد کردن ایران به جنگ مستقیم است که اسرائیل بتواند اجماع جهانی افکارعمومی علیه خود را تحتالشعاع قرار دهد. لذا سیاست صبر استراتژیک هوشمندانه در کنار کمک و تجهیز بیش از پیشِ متحدان و گروههای مقاومت در منطقه بهترین راهبردی است که موجب خواهد شد هم انتقام راهبردی و هم انتقام تاکتیکی به خوبی به اهداف خود برسد و هم موجب خواهد شد اسرائیل و آمریکا آرزوی آسیب زدن به زیرساختهای هستهای و اقتصادی و نظامی و موشکی و از همه مهمتر از بین بردن امنیت و آسایش ملت ایران را به گور ببرند.
۴- بررسی میزان خسارتهای همهجانبه نظامی و سیاسی و اقتصادی و رسانهای و روانی از فرار صهیونیستها تا بحرانهای سیاسی و جنگ داخلی و خسارات اقتصادی و مختل شدن تجارت دریایی و تا تلفات سنگین نظامی و کشته و زخمی شدن صدها اسرائیلی بخصوص برخی از ژنرالهای این رژیم و همچنین بسیج فشار افکارعمومی دنیا علیه آمریکا و اسرائیل در جنگ سه ماهه بدون دستاورد، و پیامدهای آن بر کشورهای غربی و... افکارعمومی را به این نتیجه میرساند که ارزش امنیتی-سیاسی حادثه تروریستی کرمان در مقایسه با عملیات طوفانالاقصی و پیامدهای آن چقدر ناچیز است.
5- فاز ترور و عملیات تروریستی آمریکا و اسرائیل هدفی جز تحریک عواطف مردم منطقه برای رو در رو قراردادن آنها در مقابل سیاستهای جبهه مقاومت ندارد. اما مردم عجیب و غریبی داریم! به ساعت نکشیده زوار مزار شهید سلیمانی و کرمانیها در حالی که شاهد شهادت حدود نود نفر از هموطنان بودند، حرکت خود را در آن مسیر نورانی متوقف نکردند و در روز تشییع باشکوه شهدا در عمل با صدای بلند فریاد زدند: چیزی تغییر نکرده، مسیر و هدف همان مسیر و هدف شهید سلیمانی است! کجای دنیا سراغ دارید مردم به خاطر هدفشان این چنین در صحنه یک حادثه تروریستی باقی بمانند! لذا امروز هم آنکه دارد میجنگد، شهید سلیمانی است! و جنایتکاران سنگدل منتظر «پاسخ سختی» از ناحیه سلیمانیِ شهید، شهید قدس باشند، باذن الله!.
اکنون جای اقدام ماست
مصطفی منتظر
از همان لحظات اولیه مخابره خبر حمله به سرزمینهای اشغالی در ۷ اکتبر، مشخص بود که این درگیری، آینده منطقه را تغییر خواهد داد. هرچه زمان گذشت، این گزاره بیشتر تثبیت شد. حضور جدی آمریکا و بلوک غرب در ماجرا، تلاش های مخفیانه امارات برای پایان دادن به حیات حماس، کوتاه آمدن سعودی از موضع جدی هفته اول، بازی دوگانه ترکیه و مصر در ماجرا و رفتار بخشهای مختلف جبهه مقاومت در شمال و جنوب فلسطین اشغالی و... همه نشان از اهمیت این ماجرا داشت. دولت اشغالگر که قصد داشت بخشی از کریدور شرق به غرب ذیل پرچم آمریکا باشد و خود را به عنوان قدرت منطقهای اثبات کند، توسط یک گروه کوچک به چنان چالشی کشیده شد که در پنجاه سال گذشته بیسابقه بود. از همین جهت با وحشیگری بیسابقه به آن پاسخ داد. اینکه پنجاه درصد از ساختمانهای این باریکه از بین رفتهاند را باید در تاریخ جنایات جنگی ثبت کرد. اما مشکل از همان هفته اول بروز کرد. جایی که اهداف اعلامی، بیش از حد بزرگ بود. برگرداندن اسرا و نابودی حماس با واقعیت روی زمین حتی اگر به اندازه چند بمب هستهای روی آن بریزند، همخوانی نداشت. مهم است درک کنیم که توازنهای قبلی همه بههم خورده است. در شمال هر روزه موشک پرتاب میشود و کشتیهای صهیونیستی امکان عبور از بابالمندب را ندارند. از طرف دیگر توازن یک کشته در مقابل یک کشته که در شمال حاکم بود، توسط حزبا... کنار گذاشته شده. درواقع خطوط قرمز و توازنها در حال رسم شدن مجدد هستند. این جاست که دو تحلیل درباره واقعیت موجود نمایان میشود. یکی که میگوید رژیم در غزه شکست خورده و به اهداف خود نرسیده است و به همین علت قصد دارد دایره جنگ را گسترش دهد یا با اقداماتی، اذهان را از شکست خود در غزه را بپوشاند. از همین جهت سردار شهید سید رضی موسوی و شیخ صالح العاروری معاون حماس را در دمشق و بیروت به شهادت میرساند. هدف یا گسترش جنگ با حضور آمریکاست یا این که اگر نشد و پاسخی دریافت نکرد، دستاوردتراشی برای خود خواهد بود. فراموش نکنیم که بازگرداندن اعتماد به نفس، یکی از ذاتیات حفظ مهاجرین اشغالگر در سرزمینهای اشغالی و البته حفظ نتانیاهو در قدرت است. تحلیل دوم میگوید که رژیم گرچه نتوانسته به اهداف خود در غزه دست یابد اما حماس را تضعیف کرده و با آزادسازی نیروهای ذخیره و تثبیت نسبی در روی زمین، قصد دارد دیگر جبهه ها را زیر ضرب ببرد و خطوط جدید را رسم نماید. دولت افراطی سعی دارد تا نشان دهد که نتیجه هرگونه حمله به رژیم چه خواهد بود و توازن جدید چیست. امروز و در این لحظات که اتفاق تروریستی کرمان رخ داده، برای نوع پاسخ لازم، مهم نیست چه تحلیلی درست باشد؛ هر دو تحلیل یک نتیجه را لازم دارد. اگر پاسخ لازم در سطح حملات و با همان شکل علنی داده نشود، خطوط جدید علیه ایرانِ اسلامی و کل محور مقاومت ترسیم خواهد شد. نباید اجازه داد ضربه مهم طوفان الاقصی، ترمیم شود. این پاسخ هم نباید صرفا از یک جبهه صورت گیرد تا رژیم امکان پاسخ یک به یک را داشته باشد. پاسخی یکپارچه با همان عظمت هفت اکتبر لازم است تا کمپین ترور متوقف گردد. دشمن صهیونیست و گروهک های اذنابش نشان داده اند که صرفا با مشت محکم متوقف خواهند شد و نه با تحلیلهایی که میگوید باید سکوت کنیم. باید درک کنیم که اگر پاسخ لازم با هزینه لازم داده نشود، ما احتمالا از مناسبات آینده منطقه حذف خواهیم شد. مثل این است که ایران در 2010 به سوریه نمیرفت و محور مقاومت را برای مقابله با جریان آمریکایی داعش به خط نمیکرد. امروز چه وضعیتی در منطقه حاکم بود؟ آن روز اما تصمیم درست با تمام هزینههایش گرفته شد و نتیجه قدرت ایران در منطقه در یک دهه گذشته بود. باید به فرمان امیرالمومنین(ع) تمسک کرد و از جنگ در خانه پرهیز کرد. کار را نباید به دوش دیگران انداخت، اکنون جای اقدام ماست والا آنچه را به دست آوردیم از دست خواهیم داد. قطعا باید از احساسات دوری کرد و پاسخی معقول داد
تغییر استراتژی غرب در برابر ایران
سیدعبدالله متولیان
۱- جنایت ضدبشری و حادثه تروریستی کرمان پرده از یک حقیقت غرورآمیز برای ما و تلخ برای دشمن برمیدارد. نظام سلطه (ائتلاف غربی عبری) بیش از آنکه از حضور پرفروغ معنوی شهید سلیمانی در کنار رزمندگان مقاومت در غزه عصبانی باشد از حمایت مردم از جمهوری اسلامی ایران و از مکتب و اندیشه ظلم ستیز شهید سلیمانی عصبانی است. صهیونیست ها، شهید سلیمانی و مردم ایران را عامل اصلی شکستهای مفتضحانه و پی درپی خود میدانند.
۲- غرب و رژیم صهیونیستی از این عصبانی هستند که نهالی را که شهید سلیمانی در محور مقاومت غرس کرده، اینک پس از چهار سال (فقط در ایران) به نخلستانی ۸۸ میلیونی تبدیل شده و در عمق استراتژیک جمهوری اسلامی نیز بلوغ جبهه مقاومت را در پی داشته که توانسته با طرحریزی و انجام عملیات محیرالعقول طوفان الاقصی اراده ائتلاف غربی عبری را درهم بشکند. اینک میلیاردها انسان در جهان به چشم خود میبیند که چهارمین ارتش جهان با کمک اولین ارتش جهان (ارتش امریکا) و همراهی دولتهای اروپایی در برابر جبهه مقاومت فلسطین زانوی عجز و ناتوانی بر زمین زده و ناچار به تغییر استراتژی خود از «استراتژی نظامی» به «استراتژی امنیتی» شده است.
۳- پس از آنکه امریکا و رژیم صهیونیستی رسماً گفتند در این حادثه نقش نداشتهاند، گروهک تکفیری و تروریستهای داعش در بیانیهای ناشیانه و غیر متعارف (و ۳۰ ساعت پس از وقوع حادثه) مسئولیت این حمله را به عهده گرفتند. صرف نظر از دلایل متعددی که نشان میدهد این بیانیه توسط داعش صادر نشده است، از آنجا که به گفته ترامپ و رئیس اطلاعات ارتش امریکا و مشاور امنیت ترامپ، داعش توسط امریکا و صهیونیستها ایجاد شده است، مسئولیت همه اقدامات تروریستی داعش به عهده امریکا و رژیم صهیونیستی بوده و از نظر حقوقی به هیچ وجه پذیرفتنی نیست که بگویند در حادثه تروریستی کرمان نقش نداشتهاند.
۴- پیام رهبر معظم انقلاب (سربازانِ راه روشن سلیمانی هم رذالت و جنایت آنان را تحمل نخواهند کرد. چه دستهای آلوده به خون بیگناهان و چه مغزهای مفسد و شرارتزا که آنان را به این گمراهی کشاندهاند، از هم اکنون آماج قطعی سرکوب و مجازات عادلانه خواهند بود. بدانند که این فاجعه آفرینی پاسخ سختی در پی خواهد داشت باذن الله.) در نوع خود متفاوت و منحصر به فرد بوده و بیشتر از آثار مثبت آن در داخل کشور، نگرانی نظام سرمایه داری غرب و رژیم صهیونیستی را درپی داشته است.
۵- مصوبه شورای امنیت سازمان ملل متحد مبنی بر درخواست از تمامی کشورهای جهان برای همکاری با ایران جهت مقابله با عاملان حمله تروریستی کرمان یک پیام روشن دارد: دنیا به ویژه نظام سلطه و ابرسرمایهداران غربی خوب میدانند که زلف امنیت جهان با امنیت ایران گره خورده و اگر ایران ناامن شود بیشک ناامنی در همه ابعاد آن به همه جهان سرایت خواهد کرد. ائتلاف غربی عبری اگر چه از نوع، حجم و زمان پاسخ ایران به مسببان اصلی و حامیان حادثه بیاطلاع هستند، اما پیش از ما و بهتر از ما پیام رهبر فرزانه انقلاب اسلامی ایران حضرت امام خامنهای را درک کرده و میدانند هر گونه تعلل و کوتاهی ممکن است عوارض سنگین، سهمگین و جبرانناپذیر برای امنیت جهان درپی داشته باشد.
۶- حادثه تروریستی کرمان از معدود عملیاتهای تروریستی است که دارای پیوست تبلیغاتی بوده و همزمان با انجام عملیات، موجی از بمباران شایعات و اخبار جعلی و مهندسی شده با هدف ایجاد اغتشاش ذهنی، دوقطبی سازی، ایجاد ناهماهنگی شناختی به ویژه در دنیای مجازی سراسر کشور را فراگرفت و به صورت گسترده تلاش کردند اولاً توجه افکار عمومی را از توحش و جنایات صهیونیستها به ناامنی داخل ایران جلب کنند، ثانیاً با زیر سؤال بردن امنیت نظام، نقطه قوت جمهوری اسلامی ایران را به عنوان نقطه ضعف تبدیل کنند، ثالثاً دستگاههای اطلاعاتی و امنیتی ایران را آماج حملات ناجوانمردانه قرار دهند و رابعاً بر انتخابات پیش رو تأثیرگذاری کنند.
۷- درپی مطالبه مقام معظم رهبری از سربازان و افسران جنگ نرم برای حضور پررنگ در عرصه جهاد تبیین، خوشبختانه شاهد حضور مؤثر و امیدبخش یاران ولایت در این میدان بودیم، به گونهای که به دور از هیجان زدگی نه تنها تلاش مذبوحانه دشمن را خنثی کردند بلکه از این حادثه دردناک برای ایجاد اتحاد و همدلی، افزایش اعتماد به نظام و موج آفرینی علیه عاملان و بانیان حادثه استفاده کردند. اگر چه مسئولان اطلاعاتی، امنیتی، و قضایی با رسیدگی فوری به این حادثه مرهمی بر آلام و دردهای جامعه خواهند گذاشت، اما مردم بصیر و انقلابی ایران پاسخ دشمن را در ۱۱ اسفند ماه پای صندوقهای رأی خواهند داد
۱۰شاخصه جهاد تبیین
محمدمهدی ایمانی پور
اخیرا رهبر معظم انقلاب اسلامی در دیدار هزاران نفر از مداحان اهل بیت؟ ع؟ و شاعران آیینی، فرمودند: مداحان و ستایشگران مکتب اهل بیت علیهمالسلام با تأسی به این سنت نورانی و درس بزرگ فاطمی، جهاد تبیین را با دو شاخص «توانایی برانگیختن دلها و حرکتآفرینی» و «جهتگیری درست و دقیق» وظیفه اصلی خود بدانند. با بهره گیری از این دو شاخصه کلان، میتوان ده مولفه مبنایی و عملیاتی جهاد تبیین را احصاء کرده و مورد تاکید قرار داد.
۱- موضوع شناسی: بیشک مهمتریناصل در جهادتبیین، بصیرتکافی به مفاهیم و موضوعات و اشراف به مقومات و زمینههاست. فقدان تسلط بر مبحث تبیینی، مصداق عینی ضدتبیین و ضدتبلیغ است. دراین چارچوب، پرداختن به «معلول» بهجای «علت» از مصادیق بیبصیرتی است.
۲-مخاطب شناسی: شناخت جامعه هدف و مهمتر از آن، مخاطب شناسی از ارکان جهاد تبیین است. در اینجا ویژگیهای کلان اجتماعی، محیطی، سن مخاطبان وزمینه پذیرش آنها نسبت به مقوله تبیینی موردنظر، جملگی ازاهمیت فوقالعادهای برخوردار خواهد بود. باید زبان مخاطب را فهمید و به لسان قوم سخن گفت.
۳- شیوه نو در بیان: برای کارآمدسازی امر تبیین، میبایست به مساله روزآمدی توجه داشت. نمیشود از شیوههای قدیمی که کارآمدی خود را از دست دادهاند، انتظار نتیجه داشت. استفاده از ابزار روز که برد مناسب و تاثیر عمیقتری داشته باشد یک ضرورت است.
۴- گفتمان سازی: تکرار و ریشهدار کردن و ابتنای به محکمات درامرتبیین و تبدیل آن به یک منظومه مقبول فکری، از شروط تبیین درست و صحیح است. فقط در این صورت میتوانیم از مسیر تبیین به گفتمانی غالب در جامعه برسیم.
۵- امید بخش بودن: توجه به خروجیها و نتایج حاصله از تبیین بسیار حائز اهمیت است. تبیین باید روشنگرانه و امیدآفرین باشد. این مهم، فقط از طریق باز کردن گرههای ذهنی مردم امکانپذیر خواهد بود. به تعبیر رهبر حکیم انقلاب، داشتن «گوش شنوا و زبان اقناعگر» در این مسیر ضروری است.
۶- اتخاذ موضع آفندی و پیشدستانه: در ادبیات نظامی تعبیری وجود دارد که میگوید: حمله، بهترین دفاع است. فارغ از برخی شبهات در این تعبیر از این واقعیت نمیتوان گذر کردکه اگرهمیشه منتظر طرح شبهات باشیم و سپس به پاسخ بیندیشیم، همواره در موضع انفعال هستیم. طرح مباحث تبیینی، قبل از ایجاد شبهه و انجام اقدامات پیشدستانه بهویژه در جایی که رقبا و معارضین خود دچار ضعف و مشکلات عدیده هستند ما را از انفعال خارج میکند.
۷- روند پژوهی دقیق عرصه تبیین: تبیین یک مقوله، یک پروژه یا اتفاق نیست، بلکه ابعاد پیشینی و پسینی دارد؛ بنابراین در این خصوص باید از نگاه پروژه محور پرهیز کرد.
۸- اقدام به موقع: تبیین اگربه موقع انجام نشود، تاثیرکافی نخواهدداشت. روایت اول اهمیت فراوانی دارد. اگربه دشمن فرصت تحریف، کتمان و جعل حقایق داده شود، غلبه دادن روایت حقیقی، کار دشواری خواهد بود.
۹- تمرکز بر ۲ مولفه تابآوری و برانگیختگی: همان گونه که اشاره شد، عرصه تبیین مبتنی بررصدگری، محاسبه، درک صحنه و عملیات موثر است. محاسبه دقیق تابآوری (ظرفیت تبیینی مخاطبان) و سنجش کیفی برانگیختگی ذهنی آنها (در قبال درک مقوله تبیینی) باید به خوبی صورت گیرد تا در روند تبیین دچار افراط یا تفریط نشویم.
۱۰- آیندهپژوهی تبیین: داشتن برآوردی از روندهای تاثیرگذار برآینده جوامع، پیامدهای ناشی ازآن، طراحی الگوهای جدید تعامل با مخاطبان و نهایتا، ترسیم منظومهای عملیاتی (براساس نگاه کمی و کیفی) درراستای تثبیت وبسط مباحث تبیینی در جوامع هدف، امری اجتنابناپذیر است.
منطق کالا در بازار سیاست
مهرداد احمدی شیخانی
همسالان من به یاد دارند که از اواخر دهه 40 تا اواخر دهه 70 و حتی اوایل دهه 80 وسیلهای وجود داشت به نام «نوار کاست» که روی آن صدا ضبط میشد و مردم با آن موسیقی گوش میدادند. شاید اوج استفاده و اهمیت نوار کاست در ایران به زمان انقلاب برگردد که انقلابیون به کمک آن، گفتهها و سخنرانیهای امام خمینی(ره) و دیگر رهبران و مخالفان حکومت سابق را در بین مردم منتشر میکردند. این وسیله در اواخر دهه 70 با همگانیشدن استفاده از لوح سخت یا همان سیدی، به ناگهان از جامعه رخت بربست و ناپدید شد. همنسلان من یادشان هست که یک موقعی، موضوع نوار کاست چقدر مهم بود؛ اینکه چه مارکی بهتر است و تفاوتهای کاست ۶۰ دقیقه با ۹۰ دقیقه چیست و اگر نوار پاره شود چگونه ترمیمش کنیم و الی آخر. اما الان همه اینها خاطره شده و دیگر کمتر کسی از آن یاد میکند. بهواقع، وقتی یک چیز اهمیت و موضوعیتش را از دست میدهد، بهسرعت فراموش شده و تبدیل به خاطره میشود و به هیچ شکلی نمیشود آن را در ذهن جامعه زنده نگه داشت و هر تلاشی برای زنده نگهداشتن آن بیثمر است. برعکس این هم صدق میکند؛ یعنی وقتی موضوعی در دهن مردم زنده است و اهمیت دارد، تبدیلکردن آن به یک موضوع مرده و بیاهمیت، به این راحتیها امکانپذیر نیست. من اوایل دهه ۴۰ به دنیا آمدم و خاطراتی را که به یاد میآورم از اواخر این دهه آغاز میشود؛ برای همین یادم نیست که تا میانه دهه ۴۰، آیا مسئله انتخابات برای مردم اصلا موضوعیت داشت یا خیر؟
ولی خوب به یاد دارم که از همان اواخر دهه 40 تا پیروزی انقلاب، هیچوقت و هیچ کجا صحبتی از انتخابات نشنیدم، چه برسد به اینکه حالا به چه کسی رأی بدهیم یا ندهیم. اما با پیروزی انقلاب، ناگهان نفس رأیدادن تبدیل به مسئله و موضوع مردم شد. در این چند سال و بهخصوص از سال ۹۸، بسیار میشنویم که انتخابات دیگر موضوعیت ندارد و مسئله جامعه نیست. اما آیا واقعا چنین است؟ بگذارید به مثال نوار کاست برگردم. فرض کنید امروز یک نفر مغازهای باز کند و در آن نوار کاست بفروشد؛ کاستهایی از بهترین و محبوبترین خوانندگان همه اعصار یا سخنرانیهای معروفترین و پرطرفدارترین افراد. به نظرتان غیر از چند نفر که ممکن است خاطرهباز باشند و شاید چند نفری هم کلکسیونر، خریداری برای این کاستها، حتی به کمترین قیمت ممکن، پیدا میشود؟ انتخابات یک امر سیاسی است و سیاست هم یک کالاست و برای همین هم عبارت «کالای سیاسی» را برای آن ساختهاند. حالا به گمان شما انتخابات کالایی است که دیگر موضوعیتش را در جامعه ما از دست داده یا آنکه همچنان بهعنوان یک کالا، مسئله مردم است؟ فهم این موضوع چندان سخت نیست. یک کالای باارزش را از توجه یا بیتوجهی مردم به آن میشود شناخت؛ آنوقت موضوع انتخابات از این وجه در جامعه ما و بهخصوص در بین نخبگان، در چه وضعیتی است؟ جواب بسیار ساده است؛ همین که بخش بزرگی از نخبگان در مورد انتخابات به جد صحبت میکنند و با اصرار فراوان از این میگویند که انتخابات دیگر موضوعیت ندارد، نشان میدهد همچنان انتخابات مسئله بسیار مهمی است. دقت کنید، من نمیگویم مردم در انتخابات شرکت میکنند یا نه، بلکه دارم از خود موضوع انتخابات، فارغ از شرکتکردن یا شرکتنکردن مردم و جدای از اینکه چه کسی کاندیدا شده یا نشده و چه کسی صلاحیتش تأیید شده یا نشده صحبت میکنم. موضوعی که مسئله مردم نباشد، درست وضعیت همان نوار کاست را دارد. مگر امروز کسی در مورد نوار کاست حرفی میزند؟ یا مگر در اواخر دهه 40 تا پیروزی انقلاب کسی در مورد انتخابات چیزی میگفت؟ آن زمان هم انتخابات مجلس وجود داشت، ولی برای مردم موضوعیت نداشت. همین الان که همه از مرگ اصلاحات سخن میگویند، غیر از نسل «زد» که بسیار در این سالها تلاش شد که نسلی غیرسیاسی باشند -که الحق تلاش موفقی هم بود و نتیجهاش را در سال ۱۴۰۱ دیدیم- آیا نسل پیش از آن نمیداند «دوم خرداد» به چه چیزی اشاره دارد؟ اما حالا از یکی از همنسلان من بپرسید که در فاصله 10 سال پیش از انقلاب، کدام انتخابات را به یاد دارد؟ چند نفر جواب میدهند؟ این دقیقا یعنی زنده بودن و خریدار داشتن، یا مرده بودن و بیخریدار بودن یک کالا. برای همین است که میگویم انتخابات همچنان یک کالای زنده در بازار سیاست است؛ هرچند ممکن است به آن قیمتی که عرضه میشود، خریدار نداشته باشد، اما همچنان یک موضوع و یک مسئله برای جامعه است.
خب حالا که انتخابات بهعنوان یک کالا همچنان در ذهن جامعه ما زنده است، چه باید بکنیم؟ منطق کالا و بازار میگوید عرضهکننده کالا باید نشان بدهد که اولا این کالا، کالایی بهدردبخور است و ثانیا، به قیمتی که عرضه میشود میارزد و ثالثا لازم است که خریدار مطمئن شود از این خرید کالا پشیمان نمیشود. آنوقت سؤال این است که این سه اصل اساسی در حوزه وظایف کیست؛ خریدار یا کسانی که کالا را عرضه میکنند؟ وقتی کالایی، حتی با وجود آنکه هنوز در ذهن مردم زنده است و به بایگانی خاطراتشان نرفته، چندان خریداری ندارد، تقصیر از کیست؛ خریدار یا عرضهکنندگان آن؟ و اگر عرضهکنندگان آن بسیار هم از این بگویند که کالایشان خیلی خوب و عالی است، آیا برای فروشرفتن آن کفایت میکند؟ موضوع این است که اگر متولیان عرضه نخواهند در آن سه اصل اطمینان خاطر خریدار را جلب کنند، هرچقدر هم که تبلیغ و اصرار کنند، نمیتوانند انتظار فروش کالای خود را داشته باشند؛ آنهم وقتی خریدار نسبت به کالا، به هر دلیلی، از پیش دارای ذهنیت است. پس اگر عرضهکنندگان تلاشی برای جلب رضایت خریدار نکنند، کالا روی دستشان میماند
چشمانداز رقابت قوی
محمدكاظم انبارلویی
۱– شورای نگهبان با بررسی یکمیلیون و هفتصد و پنجاه هزار سند، صلاحیت ۱۱ هزار نفر از ثبتنامکنندگان را که واجد شرایط بودند تأیید کرد.
بدین ترتیب برای تصاحب هر کرسی در مجلس ۳۸ نفر رقابت میکنند.
در میان کسانی که تأیید صلاحیت شدند ۸۰۰ استاد دانشگاه ، ۱۵۰ پزشک ، ۲۰۰ نفر از اصحاب فرهنگ و نیز ۲۰۰ وکیل و حقوقدان دیده میشوند.
همچنین ۳ برابر کرسیهای موجود مجلس از زنان در شمار کسانی هستند که تأیید صلاحیت شدهاند.
بنابراین میشود پیشبینی کرد امسال انتخابات مجلس شورای اسلامی پررقابتترین انتخابات پس از انقلاب باشد.
رویکرد شورای نگهبان بهانه را از دست کسانی که نظارت استصوابی را مانع رقابت قوی میدانستند، گرفت.هرچند کسانی که
رد صلاحیت شدند بازهم فرصت دارند به لحاظ حقوقی در فرآیند رسیدگی به صلاحیت خود موضوع را پیگیری کنند و شانس بازگشت به رقابتها را دارند.
۲- هفته گذشته مجمع روحانیون مبارز و مجمع مدرسین حوزه علمیه قم در مرقد
امام (ره) نشست مشترک داشتند. یکی از اعضای مجمع در گفتوگوی با تسنیم گفته بود: « مردم تمایلی به شرکت در انتخابات ندارند دلیلش نظارت استصوابی شورای نگهبان است.» او دلیلی برای این گفته خود نیاورد.تمام نظرسنجیها نشان میدهد کسانی که معتقدند به دلیل نظارت استصوابی در انتخابات شرکت نمیکنند ۲ درصد هم نمیشوند.
لذا این ادعا که مردم به دلیل نظارت استصوابی در انتخابات شرکت نمیکنند، به کسانی برمیگردد که از پیش خود میدانند به چه دلیلی واجد شرایط نیستند. اینها کسانی هستند که همنوا با نامحرمان، عدم مشارکت را ترویج میکنند.
در همین مصاحبه گفته شده است:« مجمعین بنا ندارند کنش انتخاباتی داشته باشند لذا به تصمیم جمعی اصلاحطلبان تمکین میکنند.»
این بیرمقی و بیرغبتی در شرکت درانتخابات در مرقد امام از سوی یک تشکل روحانی بیمهری به امام (ره) است که در وصیتنامه خود تأکید فرموده است : «به جامعه محترم روحانیت خصوصا مراجع معظم وصیت میکنم خود را در مسائل جامعه خصوصا مثل انتخاب رئیسجمهور و وکلاء مجلس کنار نکشند و بیتفاوت نباشند.
همه دیدید و نسل آینده خواهد شنید که دست سیاستبازان پیر شرق و غرب، روحانیون را که اساس مشروطیت را بنیان گذاشتند از صحنه خارج کردند و روحانیون همبازی سیاستبازان را خوردند.
صحنه را به دست غربزدگان سپردند و به سر مشروطیت و قانون اساسی و کشور و اسلام آن آوردند که جبرانش احتیاج به زمان طولانی دارد.»
۳- اصلاحطلبان به شرح آنچه در بیانیهها و نشستهای خود گفتهاند دودستهاند یک عده رقابت در درون نظام را دنبال میکنند یک عده هم به سفارش سرویسهای امنیتی سیا و موساد که مشوق آنها در فتنه ۸۸ بودند رقابت با نظام و تحریم انتخابات را پی میگیرند. معلوم نیست مجمعین که میخواهند به تصمیم جمعی اصلاحطلبان عمل کنند به کدام سو نظر دارند.
برای هر کرسی مجلس به روایت سخنگوی شورای نگهبان ۳۸ نفر در صف انتخابشوندگان زنبیل رقابت خود را گذاشتهاند.شمار زیادی از آنها از اصلاحطلبان هستند. منتظرند ببینند مجمعین به وصیت امام (ره) مبنی بر شرکت در انتخابات عمل میکنند یا فقط رفتند مرقد امام (ره) یک عکس یادگاری بگیرند .
۴- رهبر معظم انقلاب در دیدار جمعی از مداحان فرمودند : « یک عده نمیخواهند انتخابات آنطور که جمهوری اسلامی میخواهد برگزار شود.»
و نیز فرمودند :«کسانی هستند که میخواهند حضور مردم در اداره کشور که ثابتکننده تحقق مردمسالاری دینی در کشور است ضعیف بشود تا حرف امام بزرگوار دروغ دربیاید.»
بر کسی پوشیده نیست که دشمنان قسمخورده نظام و در رأس آنها آمریکا و رژیم صهیونیستی به دنبال کاهش مشارکت و اثبات عدم مشروعیت مردمی نظام هستند.
هر سخن و هر موضعی که دشمن را در این موضع تقویت کند، نوعی همصدایی و همگرایی با دشمنان نظام است.
۵- اصلاحطلبان اکنون دچار بحران هویت، بحران گفتمان، بحران بههمریختگی سازمان رأی و بحران رهبری هستند. مجمعین نباید تسلیم این بحرانها شوند و بگویند؛ «هرچه تصمیم جمعی اصلاحطلبان باشد به آن تمکین میکنند.»مجمعین با این موضع چرا خود را از رهبری جریان اصلاحات فرو کاهیدهاند؟! این رویکرد بیتوجهی به وصیت امام (ره) است که آنها را از بازی سیاستبازان و سپردن صحنه به غربزدهها انذار داده بود
درس فراموش نشدنی صنعا به لندن
حنیف غفاری
نشریه انگلیسی «تایمز» گزارش داد ارتش انگلیس در حال تدارک یک طرح تحریکآمیز برای حملات هوایی علیه مواضع نیروهای یمنی در دریای سرخ است. بر این مبنا، نظامیان انگلیسی به نیروهای آمریکایی ملحق میشوند تا حملاتی موشکی علیه اهداف از پیش برنامهریزی شده متعلق به نیروهای مسلح یمن در دریا یا در داخل خود یمن اجرا کنند. متعاقبا مقامات انصارالله به لندن درباره تبعات هر گونه ماجراجویی در دریای سرخ یا خاک یمن هشدار دادهاند. هشدارهای صریح مقاومت یمن در حالی به لندن مخابره میشود که انصارالله قواعد مقاومت هوشمندانه و ثمربخش را در مواجهه با دشمنان فرامنطقهای و منطقهای بخوبی آموخته است. در تشریح رویکرد دولت و ارتش انگلیس همین بس که ورود پرریسک و از پیش شکست خورده لندن به عرصه تقابل نظامی با مقاومت یمن، بیانگر شوک بسیار سختی است که غرب در دریای سرخ به واسطه ابتکار عمل انصارالله دریافت کرده و هنوز قدرت هضم و تحلیل اولیه آن را نیز ندارد. به عبارت بهتر، در برهه کنونی شاهد واکنش عصبی و خشمگینانه بازیگران غربی در قبال استفاده انصارالله از مزیت استراتژیک، نظامی و جغرافیایی یمن در صیانت از ملت فلسطین هستیم. این واکنش، نشات گرفته از نوعی استیصال بوده نه اقدام خلاقانه! نباید فراموش کرد سال 2014 میلادی، زمانی که محمدبنسلمان تصمیم به اشغال یمن و نابودی مقاومت این کشور گرفت، از حمایت مطلق لندن و واشنگتن برخوردار بود. جو بایدن که آن زمان معاون رئیسجمهور وقت آمریکا (اوباما) بود، بلافاصله از ایده حمله به یمن استقبال کرد. مقامات انگلیسی نیز به کاخ سفید و ریاض تعهد دادند در کسوت «تسهیلگر» این جنایت و نسلکشی تمامعیار وارد صحنه شوند. آموزش مستمر خلبانان سعودی و اماراتی توسط ارتش انگلیس (با هدف بمباران مناطق گوناگون یمن) و حتی حضور صدها نظامی انگلیسی در نسلکشی یمنیها، بیانگر نقش لندن در این جنایت تمامعیار محسوب میشود. اما انگلیس در این قمار شکست خورد!
اکنون همان جریان مقاومتی که قرار بود طبق محاسبات سنتکام، انگلیسیها و سعودیها تا قبل از سال 2016 میلادی از بین برود، تبدیل به پشتوانهای قدرتمند در دفاع از ساکنان غزه و فلسطینیان شده است. مقامات انگلیسی به وضوح آگاه شدهاند انصارالله نهتنها قدرت اقدام، بلکه قدرت موازنهسازی یا حتی «تعیین وضعیت جدید» را در دریای سرخ و بابالمندب خواهد داشت و ابایی از به کارگیری مولفههای قدرت بالقوه و بالفعل خود در این مسیر نخواهد داشت. نباید فراموش کرد تصمیمات ۲ حزب محافظهکار و کارگر در خانه شماره 10 داونینگ استریت، هیچگاه در طول دهههای اخیر تابعی از منطق راهبردی نبوده و صرفا در راستای بازی کورکورانه لندن در زمین واشنگتن و تلآویو قابل توجیه است. از سوی دیگر، دولت کنونی انگلیس (دولت ریشی سوناک) که طبق تحلیل رسانههای غرب در آستانه سقوط قرار دارد، بیش از پیش جهت بقای حداقلی، خود را محتاج کاخ سفید و رژیم اشغالگر قدس میپندارد. سوناک در حالی سرنوشت خود را به بایدن و نتانیاهو گره زده که وجه اشتراک این ۳ سیاستمدار، چیزی جز «ناکامی مطلق» نخواهد بود. نکته پایانی اینکه تهدیدات لفظی اخیر دولت انگلیس علیه مقاومت یمن اکثرا از زبان «دیوید کامرون» وزیر خارجه کنونی و نخستوزیر اسبق این کشور اروپایی صورت میگیرد. دیوید کامرون همان فردی است که در دوران نخستوزیری خود، پیشبینی کرد همهپرسی برگزیت در سال 2016 رای نخواهد آورد. همچنین کامرون همان فردی است که نابودی مقاومت یمن را در تجاوز ائتلاف سعودی به صنعا قطعی قلمداد میکرد. با این حال هیچ یک از این پیشبینیها تحقق پیدا نکرد و بالعکس، تبدیل به پاشنه آشیل کامرون و حزب محافظهکار شد. اکنون نیز کامرون با همان اعتماد به نفس کاذب همیشگی خود از حمله به مقاومت یمن خبر میدهد! مقاومت یمن تاکنون درسهای بسیار بزرگی به صاحبان جریان زور و سلطه در منطقه و جهان داده و این بار نیز کامرون و سوناک میتوانند چنین موضوعی را امتحان کنند!
ارسال نظرات