- عکس / تصاویر دیده نشده از شهید رائد سعد
- بانک اهداف در جنگ شناختی
- کشتار دانشجویان در ۱۶ آذر و یک سند تاریخی از شکنجه مخالفان با «خرس» در دوره پهلوی!
- آیا نبرد حضرموت نقشه یمن را تغییر خواهد داد؟
- یادداشت ها / آیا پایان ماه عسل صهیونیستها در سوریه نزدیک است؟!
- قیام جوانان سوری | پیام عملیات «بیت جن» برای جولانی و صهیونیستها
- بسیج تمدنساز، نفس آخر استکبار
- دومین شب مراسم عزاداری شهادت حضرت فاطمه(س) با حضور رهبر انقلاب
- انصارالله: جنگافروزی عربستان علیه یمن عواقب سنگینی دارد
- منظور: برنامه هفتم با کار کارشناسی کمسابقه تدوین شد/ بخش بزرگ برنامه قابل اجراست
- ۶۵۶ میلیون دلار صادرات با «مجوزهای رد شده» /بازهم پای کارتهای اجارهای در میان است؟
- نصراللهی، استاد ارتباطات: مستند عبری تسنیم آغاز عصر جدیدی از حرکت رسانهای ایران است
- ایران لولای ژئوپلیتیک جهان
- یادداشت / کد حیفا
- حل مسائل ایران را از کنیسههای آمریکا طلب نکنید
دوشنبه ؛ 24 آذر 1404 
نمیباریم مگر اینکه...!


فاجعه تلخ شهادت جمع زیادی از هموطنان عزیزمان در کرمان در سالگرد شهادت سردار سلیمانی، اگرچه بسیار سنگین و ناگوار بود، اما نشان داد که دشمنان اسلام و جبهه مقاومت از استمرار و پویایی راه و مکتب شهید سلیمانی که این روزها در عرصه مواجهه یکپارچه این جبهه با استکبار جهانی و صهیونیسم تجلی بیشتری یافته است، به شدت نگراناند. تصور آنها این است که با انتقام شکستهای میدانی خود از زائران مرقد سردار سلیمانی قادرند حرکت پرشتاب این جبهه را که آمران و عاملان این جنایت یعنی امریکا، رژیم صهیونیستی، گروهکهای تکفیری و مرتجعان منطقه مستأصل کرده، مهار کنند.
همین نقش را این روزها در غزه میتوان دید، عرصهای که مقاومت مردم مظلوم غزه در برابر بمبارانهای وحشیانه صهیونیستها و مبارزات فرزندانشان در سنگرهای نظامی، امریکائیها را مستأصل کرده وباردیگر وزیر خارجه خود را به منطقه فرستادهاند تا به فشار بر حکام منطقه، نقشه راهی برای رهانیدن صهیونیستها از باتلاق غزه بیابند و با رقم زدن اتحادی دیگر به بهانه بازسازی غزه این رژیم مفلوک را از فروپاشی نجات دهند.
اما عرصه جنگ غزه و جنایات صهیونیستها و تحرکات گروهکهای تکفیری در هدفگیری زائران احیاگر جبهه مقاومت و تحرکات اخیر امریکاییها در منطقه را باید در مقیاسی دیگر به ارزیابی نشست، چراکه در ورای آن فراتر از فروپاشی رژیم صهیونیستی، افول تمدن لیبرال دموکراسی به عنوان حامی اصلی این جنایات رقم میخورد و آنچه که این روزها در عرصه افکار عمومی مردم در کشورهای اروپایی وامریکا در مخالفت با حمایتهای سرانشان از صهیونیستها بروز یافته نشانههایی از آن است. دلایل این مدعا را در ابعاد زیر میتوان دید:
۱- پیروزی انقلاب اسلامی در میانه رقابت دو ابرقدرت در دوران جنگ سرد موج جدیدی از گرایش به اسلام را در جهان ایجاد کرد؛ موجی که زمینه ساز تضعیف دو ابرقدرت امریکا و شوروی و سران کشورهای مرتجع منطقه شد و به همین دلیل در جریان جنگ تحمیلی همه آنها برای شکست انقلاب به حمایت از صدام برخاستند ولی به رغم حمایتهای آنها، پیروزی ایران در جنگ تحمیلی موج جدیدی از بیداری اسلامی و گرایش به سمت اسلام را در جهان ایجاد کرد. بنیان گذاری گروهکهای تکفیری القاعده، طالبان، داعش و نسخههای دیگر آنها در منطقه، مبتنی بر یک راهبرد طراحی شده امریکاییها و اروپاییها و مرتجعین منطقه در اواخر قرن بیستم بود، تا از طریق آن هم بتوانند از جذب جوانان انقلابی و مسلمان اهل سنت به سمت انقلاب اسلامی و ایران جلوگیری کنند، و هم در عرصههای مورد نیاز آنها را برای اهداف غرب به کار بگیرند. خانم کلینتون در سال ۲۰۰۹ در مقام وزیر خارجه امریکا در مقابل یکی از کمیتههای کنگره امریکا بر این امر تأکید کرده و میگوید گروهی که اکنون امریکا با آنها در حال جنگ است (طالبان) ۲۰ سال پیش با حمایت امریکا شکل گرفته است، ما با عربستان و دیگران همکاری کردیم و اسلام وهابی را به منطقه وارد کردیم تا با شوروی مبارزه کند. نکتهای که دونالد ترامپ، رئیسجمهور سابق امریکا هم بر آن تأکید کرده و گفت باراک اوباما و هیلاری کلینتون مشترکاً بنیانگذاران داعش هستند. پیشینه تحولات تاریخی نشان میدهد که تمامی تحرکات نسخههای متعدد این گروهک تکفیری، جلوگیری از گسترش اسلام ناب را هدف گرفته و تقابل آنها با امریکا در افغانستان، عراق و سوریه بر سر تقسیم قدرت بوده است.
۲- در میانه جنگ غزه و در شرایطی که امریکا و رژیم صهیونیستی در پیشبرد اهدافشان در نابودی مقاومت فلسطین و آزادی اسرا و کوچاندن اجباری فلسطینیها ناکام شده و به دلیل جنایات بینظیر صهیونیستها در غزه با یک تنفر عمومی در جهان مواجه شده بودند، اسحاق هرتسوک رئیس رژیم صهیونیستی، در ۱۴ آذر ماه ۱۴۰۲در مصاحبهای با ادعای اینکه جنگ ما در غزه برای نجات «تمدن غرب» است، از چرایی حمایت امریکاییها و اروپاییها از این رژیم رمزگشایی میکند.
۳- چند روز بعد از او وزیر خارجه جدید این رژیم در نخستین روز کاری خود میگوید که در میانه جنگ جهانی سوم علیه اسلام رادیکال به رهبری جمهوری اسلامی هستیم. «اسرائیل کاتز» این جنگ را متفاوت از جنگ جهانی اول و دوم دانست و با تلاش برای تحریک اروپاییها و ادعای اینکه نفوذ جمهوری اسلامی ایران به اروپا رسیده است، مدعی میشود که اسرائیل تنها نیست و کشورهای عربی میانهرو نیز علیه جمهوری اسلامی ایران قرار دارند.
۴- آنچه که از آن به عنوان جنگ تمدنها یاد میشود، متأثر از روند تحولات جهان بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و فروپاشی شوروی است که دو نظریه در سطح جهان مطرح شد؛ یکی نظریه فوکویاما و دیگری نظریه هانتینگتون. فوکویاما معتقد بود که جهان آینده نظامى تک قطبى و تحت سیطره لیبرال دموکراسى غرب خواهد بود که این نظریه به دلیل روند افول قدرت امریکا به سرعت ابطال شد؛ اما نظریه دوم که به هانتینگتون تعلق داشت، معتقد بود دنیاى جدید به مرحله اى نایل آمده که در آن نه کشورها و سیاست پردازان، بلکه تمدنها و فرهنگ سازان نقش آفرینان اصلى خواهند بود. او با برشمردن هفت تمدن مطرح جهان، جنگ آینده را جنگ بین تمدن لیبرال دموکراسی و اسلام میدانست. مبتنی بر آن تلاش غرب برای درگیرسازی اسلام در درون برای کاهش ظرفیتش در مقابل غرب که راهبرد ایجاد گروهکهای تکفیری مبتنی برآن بود، به مبنای استراتژی غرب در مواجهه با اسلام تبدیل شد. از این رو رژیم صهیونیستی و وزیر خارجه این رژیم جنگ غزه را مرحلهای از آن میدانند.
۵- مقاومت وایستادگی سه ماهه مردم فلسطین در برابر صهیونیستها پس از حماسه طوفان الاقصی و شکوفایی جبهه گسترده مقاومت در بستر آن از لبنان تا سوریه و عراق و یمن مبتنی برمبانی اندیشه انقلابی اسلام و اثبات کارآمدی آن در برابر سلطه گران مدعی تمدن غربی، علاوه بر کشاندن رژیم صهیونیستی به فاز فروپاشی و استیصال قدرتهای مطرح غربی، انزوای افراطیون تکفیری در جهان اسلام را هم در پی دارد؛ لذا اقدام هماهنگ ائتلاف صهیونیسم و تکفیریها در سالگرد شهادت احیاگر جبهه مقاومت و طراحی یک اقدام مشترک برای انتقامگیری از مردم ایران به دلیل میزبانی از جبهه مقاومت، مقاومت را وارد مرحلهای جدید کرده است که ضامن بقای آن در عین امتزاج خون کودکان و جوانان شهید در غزه وکرمان، لزوم پایداری و ایستادگی بیشتر وحضور مردم در صحنههای انقلاب است

گشودن راههای نقش آفرینی مردم
هوشمند سفیدی
بی تردید، اساس کار هر حکومتی، تحقق خواسته های مردم است و فلسفه تأسیس آن هم بر همین موضوع تأکید دارد؛ لذا، وظیفه اساسی حاکمیت، مهیا ساختن تحقق آرمان ها، آمال و انتظارات و ملت است که ناظر بر حق تعیین سرنوشت آنان توسط خودشان است؛ چه بسا اگر ملتی نبود، به دولتی هم نیاز پیدا نمی شد. طبق رسالت مذکور، دولت باید بسترها و راههای نقش آفرینی ملت را در تمامی عرصه ها فراهم کرده و باز کند تا ملت به نحوی که مایل است در همه امور سرنوشت خود را تعیین کند بیانات مقام معظم رهبری در دیدار با مردم قم نیز در راستای چنین نگرشی است و آن را باید حق مردم بر دولت ارزیابی کرد. این موضوع در علوم سیاسی به ویژه جامعه شناسی سیاسی تحت عنوان “مشارکت سیاسی” بررسی میشود.
ناگفته پیداست که مشارکت سیاسی و مشارکت انتخاباتی، محتاج فراهم بودن بسترهای لازم است و این موضوع را می توان از زوایا و ابعاد مختلف مورد بررسی قرار داد. لیکن در این یادداشت، صرفاً به “نظریه وضعیتی” که ناظر بر موضوع مشارکت است، اشاره می شود. طبق این نظریه، برای مشارکت در یک موضوع چهار شرط لازم است. نخست، آگاهی به موضوع مشارکت است که باید از لحاظ کمی و کیفی در وضعیت مناسب خود و مبتنی بر شناخت مخاطب و مخاطب پژوهی انجام پذیرد. دوم، شناخت محدودیت است؛ باید دید برای مشارکت مورد نظر چه محدودیت هایی وجود دارد و مشارکت چگونه انجام شدنی است. سوم، منافع مشارکت است که باید برای افراد مورد نظر تشریح و تبیین شود، مثلاً در انتخابات، باید برای هر فرد رأی دهنده روشن و مفهوم باشد که مشارکت او، چه مزیت و منافعی را در پی دارد و عدم مشارکت او، چه زبان هایی را در پی خواهد داشت، این موضوع هم باید با بیان صادقانه و استدلالی انجام پذیرد. چهارم، روشن شناختن این موضوع است که با توجه به سه شرط قبلی، مخاطب یا رأی دهنده تا چه اندازه ای باید در این موضوع ورود کند و درگیر شود.
اگر این چهار شرط هر کدام در بهترین وضعیت باشد، شکی نیست که مخاطب را از حالت انفعالی به حالت فعال کشانده و او را در موضوع مورد نظر مشارکت خواهد دارد وگرنه، صرف دعوت نمی تواند ضمانتی برای مشارکت باشد.
به نظر می رسد آنچه که رهبری در سخنان خود مطرح کردند که مسئولان باید راههای مشارکت را برای مردم باز کنند، مبین فراهم ساختن پیش نیازهای مشارکت و نقش آفرینی توسط مردم است در مورد مثال مشارکت انتخاباتی به ویژه شناخت منافع مشارکت، بی تردید نیازمند وجود نامزدهایی انتخاباتی از همه گرایش ها و سلایق و به میزان کافی و در همه حوزه های رأی گیری لازم است.
در مورد شرط اول که آگاهی و شناخت کافی هم به ویژه در زمینه حساسیت و اهمیت دوازدهمین دوره انتخابات مجلس و نیز انتخابات خبرگان رهبری باید بیش از این و در سطح گسترده ای، اطلاع رسانی شود و این امر مهم، صرفاً به زمان تبلیغات و تبلیغات نامزدها محدود نشود، الان آن زمانی تبیین اهمیت و حساسیت انتخابات است آن هم محتاج طراحی پویش ۳۶۰ درجه ای است وگرنه آنچه که الان در میدان انتخابات و در ذیل اطلاع رسانی انجام می شود، انرژی لازم را برای ایجاد شور انتخاباتی فراهم نمیسازد

دغدغه چابهار خیالانگیز
چابهار گویی به زمانی دیگر، به زمانی دیر و دور تعلق دارد. مردانش زرتشتوار لباس سفید میپوشند و روی آن کتی که بگویند مدرن هستند و زنانش، لباسهای سوزندوزیشده رنگارنگ، و گاه با چادرهای بزرگ و سیاه. آراماند و صمیمی. خوشرو و بدون تظاهر. در پیِ کمکردن فاصلهها و جداافتادگیها، ولی نه به هر قیمت. میگویند: اگر پتروشیمی بخواهد بیاید و دریامان را از بین ببرد، بهترست نیاید! و این را پرقدرت و صریح میگویند. اما کو کسی که به حرفشان توجه کند؟ اصالتا مردمانی قدرتمندند. در عین فقر مطلق! از خشکسالی درماندهاند و به شهر سرازیر شدهاند. اما منش و خرامیدن شاهزادگان را دارند. آراسته و باوقار گام برمیدارند... لبخندشان غمگنانه است و از دردهای کهن نشان دارد... با وجود این، سخاوتمند هستند. میگویی برای 20، 30 نفر میهمان تدارک ببینید. وعده پشتِ وعده سفرههای 150 نفره میاندازند. حیرتزده نگاهشان میکنی. (که این دیگر چه بساطی است؟)... میخندند. یعنی بیخیال!... پسرک میگوید: این رسم ماست! طبیعتش هم شگفت و رازآلود است. دریا به زیباترین شکلش رخ مینماید: خشمگین و عاشق، خود را به صخرهها میکوبد و کف و آب را تا 10 متر به هوا میپاشد! پس، آرام روی ماسههای ساحل پهن میشود و زمین را تصاحب میکند. و این گفتوگو تا بینهایت ادامه دارد. بیآنکه تو خسته شوی یا او خود را تکرار کند... و کوههایش در همان نزدیکیهای ساحل چنان غریب و حیرتانگیزند که گویی ایستادهاند تا به سرزمین پریان ببرندت! سندباد بحری و غولهای قصههای هزار و یک شب را در نظرت هویدا میکنند و سواحل باهاما را و خیالت را به هزار جهت میبرند...
اما آن دیاری که اول دل مرا برد نه ساحل دریا بود و نه سرحدات کوهستانی. آن دیار، کمی بالاتر از چابهار است. رودخانه دارد و نخل! آنجا قلب مکوران است! شبی که حمیرا ریگی به شب شعر کاجو (رودخانهای که در قصرقند جریان دارد)، دعوتمان کرد تا به مناسبت تولد حضرت علی (ع) در حیاط فرمانداریاش بنشینیم و به شعرهای فارسی و بلوچی در مدح نخلستان گوش دهیم، باران سختی بارید. خانم رضوی، شاعر کرمانی نخلستان، از خواندن شعرش بازنایستاد و ما هم که سرتاپا تر شده بودیم- از جایمان تکان نخوردیم! اگر تهران بود همه میدویدند تا زیر سقفی پناه بگیرند. اما در بلوچستان همه دل به شعر داده بودند... همه آرام ماندند تا باران بند آمد. شبی در چابهار به خانه محمدحسین رئیسی رفتم تا بعد از یک سال و اندی، دیداری تازه کنیم. آن سال در تهران کمکم کرده بود تا بلوچستان را بشناسم و مشکلاتش را بدانم تا در چابهار کنفرانسی شایسته برای آمایش مکوران برپا کنم. حیاط خانهاش بزرگ بود و دو درخت عظیم نخل و انبه در آن بود. در اتاق بیرونی چند نفر نشسته بودند و با آقای رئیسی اختلاط میکردند... روحش شاد که حتما به جاهای بهتری از این دنیا رفته... .
او برای توضیح هر چیزی به بلوچی شعر میخواند و دختر جوانش سیما خانم ترجمه میکرد: میگفت میگه:
«اون مثل خورشیده! اما قدش مثل ستاره سهیله. چشمان و بینیاش را از آهو گرفته ولی از کبک راهرفتن خرامانش را. و از بلدرچین هم تند راهرفتنش را. و سفیدیاش را هم از خرگوش... میگه: تو که آن را میگویی، پسر مرا ندیدهای. من برای پسرم پیراهنی دوختهام که وقتی او میپوشد همه دختران به او عاشق میشوند. به او میگویم اگر رنگ روز را میخواهی حتما از قوم پدرت انتخاب کن. ولی اگر ماهرنگ میخواهی از قوم مادرت انتخاب کن. ولی اگر سبز رنگ میخواهی (دختر سبزه!) از غریبه انتخاب کن. سبز رنگ همیشه میماند تا رابطهات با خانوادهات خراب نشه!». محمدحسین رئیسی از طایفهها هم برایم میگفت. چابهار طایفههایش هوتاند و جدگالی. در مکوران چهار خردهفرهنگ داریم. یکی سردسیری طرفهای تفتان که به آن سرحد میگویند. سرحد و سیستان... سیستان غلات داشته. بعد که افغانستان جدا شد کل اینجاها به هم ریخت. هرات مرکز فرهنگی بوده. سیستان هم انبار غله ایران. بعد در «کاروان در» رودخانه شروع میشود. اطراف خاش. پایین به طرفهای سراوان نخل و خرماست. پس آنجا که رود هست خرما هست و برنج. قصرِقند یعنی گنج! بمپور یا بهمنپور. که قلعه دارد نوک کوه. و بعد زرنج بوده که نوشتار آنجا پدید آمده. در شعر هم رودکی بوده و راوی خزداری که زن بوده... اینور کلا فارسیزبان بودهاند.
در سیلابس مدارس علمیه بوستان و گلستان سعدی را درس میدادهاند. در قندهار فقه را به فارسی میخواندهاند. ... حرفهایش را عینا نقل کردم. از زبان سیما دخترش...
ابریشم را از کولومبو میآوردهاند... یک آوازهایی هم بوده که برای موقعیتهای خاص میخواندهاند.
در شعر: میگه: ای هامی! (هامی نام بادی است که از دریا میوزد). هامی! زودتر بیا! اون دوستان مرا برایم از کنار دریا به بالا بیاور.. سه ماه مردمان از لب دریای چابهار میرفتند مکران – قصر قند و تمام مدت با دهل و ساز میرقصیدند و خوش بودند و خرما میخوردند... لانگو مال قصر قنده. باقالا مال نیکشهره... بعد شام میارند و برای خود رئیسی یادشون میره بشقاب بگذارند.
میگه: «همان موقع که پسرتون متولد شده گفتهاند: چشم من چهار مرتبه نورانیتر شده! باران شروع کرد به باریدن با رگبار و بشارت داد که این پسر تو را سربلند میکنه! من وقتی خواستم چراغ روشن کنم دیدم تو از چراغ روشنتری! تمام فامیل شوهرم آمدند و به من تبریک گفتند. برادرم هم آمد. شوهرم رفت گوشت خرید و آورد و به همه داد. ولی برادرم کلاه پوستیاش را آرام پشت گوشش انداخت و گفت: امروز روز شادی منه! دیدم این حصیری که کنار گهواره هست هم نورافشانی میکنه!


وضعیت تغییر قانون با مخالفت مردم
به طور معمول پس از تصویب قانون یا اجرای آن در سطح جامعه، مخالفین سعی بر تبیین مغایرت آن قانون با مقبولات داشته که گاه این صدا پس از اعدام یک فرد در رسانه ها و گاه با بازتاب آوای محلی یک مرد سالخورده خود را نشان می دهد؛ در این هنگام، اولین اقدام توسط آحاد جامعه، نقد قانون و مجری آن می باشد.
مهمترین خاستگاه علم حقوق، دوری از استثمار و جلوگیری از «هرکه زورش بیش، سهمش بیشتر» میباشد؛ بدین خاطر قانونی یافت نمی گردد
مگر با وجود مخالف، به ندرت مخالف ایدئولوژیک و به وفور مخالفی که منافع خود را در خطر می بیند.
اما واکنش قانون گذار، مجری و ضمانت اجرایی آن در مقابل مخالفِ قانون چه باید باشد؟
آیا قانون بایستی خط قرمز باشد و عمل بدان لازم یا به خواست مخالفان تغییر کند؟ و اگر باید به خواست مخالف احترام گذاشت و قانون را تغییر داد، این تغییر را تا به کجا می توان ادامه داد؟
به نظر میرسد برای پاسخ صحیح، باید به ۳ مبنا پرداخت:
اول
نظام حقوقی را نباید نظامی کاملا مستقل از هرگونه ایدئولوژی دانست، بلکه سخن از مفاهیمی چون عدالت، تنازع، الزام، تنظیم روابط اجتماعی و … متوقف بر تعدادی از مبانی است که حسن و قبح و مرز هر کدام را معین می کند؛ بدین خاطر قانونی وضع می گردد که متناسب با آن ایدئولوژی و منسجم با کلّ باشد.
دوم
هرچند نقش مردم در وضع، نسخ و تغییر قانون را باید از مبنا و ایدئولوژی که نظام حقوقی بر آن استوار است پرسید اما فارغ از مبنای سابق، این سؤال مطرح می شود که آیا عادلانه یا ظالمانه بودن قانون، متوقف بر آرای مردم است؟ یعنی هرگاه مردم قبولِ الزام نکنند، وضع و اعمالِ آن قانون ظالمانه است؟
معنای عدالت و ظلم مقید به امری همچون خواست یا مخالفت شخص یا جماعتی_معین یا فراگیر_ نمی باشد، هرچند می توان برای مصادیق عدالت و ظلم چنین ادعایی کرد اما قانون با توجه به کلی بودن، نه برای صحت خود نیاز به قبول و نه برای نسخ نیاز به مخالفت دارد.
سوم
قوانین با توجه به نیاز، مجال بروز و ظهور پیدا می کنند و قانونی که بدان نیازی نباشد، یا وضع نمی گردد و یا پس از رویگردانی علم حقوق از آن، دیگر اعمال نمی شود؛ در نتیجه همراه با تغییر نیازها، قوانین نیز بایستی مورد بررسی دوباره قرار گیرد تا برای تغییر یا ثبات آن تصمیم گرفته شود.
اما تمام نیازهای جامعه با توجه به اعضای تشکیل دهنده آن، متغیر نیستند و برخلاف شکل زندگی و قوانین شکلی، روح زندگی و بسیاری از قوانین ماهوی می تواند و بلکه بایستی دارای ثبات و عدم تغییر باشد.
در نتیجه اگر سیستم قضائی و مراجع قانون گذار با مخالفت با قانون به منظور مطالبه تغییر آن مواجه شدند:
ابتدا بایستی موافقت و یا عدم تضاد قانون درخواست شده با ایدئولوژی نظام حقوقی را احراز و انسجام آن با کل را در نظر گیرند.
اگر ایدئولوژی موافق و یا ساکت بود و عدم تضاد احراز گردید، نوبت به قبول تغییر و یا ثابت بودن قانون با توجه به نیازهای انسان و جامعه می رسد.
پس از قابلیت تغییر قانون مورد نظر، قانون گذار بایستی به نقش مخالف و موافق در وضع و نسخ قانون بپردازد که اگر قانون را الزامی و مرتبط به روابط اجتماعی بدانیم، چه قانونی می توان وضع کرد که مخالف نداشته باشد و مدام دستخوشِ تغییر نباشد تا بتوان نظام زندگی جامعه را بر آن استوار کرد؟ آیا هیچ گاه هدف قانونگذار از حفظ نظم عمومی، عدالت یا رفع خصومت با تغییر قوانین به خواست مخالفین، محقق می شود
ارسال نظرات