روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
جعفر بلوری در کیهان نوشت:
«تحقیر کردن» جزو ذات متکبر و مستکبر است. فرقی هم نمیکند طرف مقابل این متکبر دوست باشد، دشمن باشد یا حتی متحد استراتژیک. عربستان متحد استراتژیک آمریکاست. این کشور پس از رژیم صهیونیستی مهمترین متحد تجاری و سیاسی آمریکا بهشمار میرود. این را بارها هم عربستان گفته هم آمریکا، چه در این دولت چه در دولتهای گذشته دو کشور. این کشور فقط در یک قلم قرارداد، چیزی نزدیک به 500 میلیارد دلار به خزانه آمریکا واریز کرد(یا در حال واریز کردن است.) حدود100 میلیارد از این رقم فوقنجومی، قرار داد تسلیحاتی است، بقیه تجاری. قرار هم نیست که عربستان به آمریکا سلاح و کالا بفروشد! 100 میلیارد دلار قرارداد نظامی، رقمی است که تاریخ به خود ندیده است. هدایا و رشوههایی که پشت و جلوی پرده به آمریکاییها میدهد جای خود دارد.
عربستان به نتانیاهو و ترامپ کمکهای زیادی کرد تا پایتخت آمریکا از تلآویو به قدس منتقل شود. با اینکه 90 درصد درآمد ارزیاش به نفت متکی است، بارها با افزایش تولید نفت به کاهش قیمت آن به نفع آمریکا و غرب و به زیان مردم خود اقدام کرد. بدون حمایتهای سعودی شاید آمریکا و رژیم صهیونیستی نمیتوانستند بسیاری از توطئهها را علیه مقاومت، فلسطین و ایران تدارک ببینند. توطئههایی را که جزو آرزوهای دیرین آمریکا و رژیم صهیونیستی بودند، اما جرات انجام آنها را نداشتند، بن سلمان با دادن هزینههای سنگین مالی، حیثیتی و سیاسی پیش برده است. خلاصه اینکه، ولیعهد سعودی کم به آمریکا و صهیونیستها خدمت نکرده است. بسیاری از این هزینهها شاید هرگز قابل جبران نباشند. بن سلمان به نوشته بسیاری از رسانهای آمریکایی و انگلیسی، با این خدمات حتی، عربستان را به لبه پرتگاه برده و کشورش را دچار بحرانهای سیاسی، امنیتی و اقتصادی پیچیدهای کرده است. در همین دوران ولیعهدی بن سلمان، سعودیها مجبور شدند برای نخستین بار و برای جبران کسری بودجه وام بگیرند، شاهزادههای ثروتمند را زندانی و تلکه کنند و...
تحقیر پیدرپی ملک سلمان و بنسلمان از سوی آمریکا، در چنین فضایی صورت میگیرد! رئیسجمهور آمریکا کدام توهین و تحقیری است که نثار بن سلمان و پدرش نکرده باشد؟! هم پول میگیرد، هم تحقیر میکند. در مقابل، بنسلمان میگوید عاشق کار کردن با ترامپ است!
ممکن است گفته شود، این مربوط به شخصیت خاص ترامپ است و مثلا اگر اوباما بود، این رفتارها را شاهد نبودیم که در پاسخ میگوییم؛ هیچ تفاوتی، تاکید میشود هیچ تفاوتی بین اوباما و ترامپ، دموکرات و جمهوریخواه وجود ندارد، الا در روش دشمنی. این روش متفاوت کار، با دیگر کشورها هم وجود دارد. اوباما با دولا شدن مقابل شاه سعودی، عربستان را «میدوشید»، ترامپ با دولا نشدن مقابل وی، عربستان را «میدوشد.» در هر صورت عربستان در حال دوشیده شدن است. یکی با احترام، یکی با تحقیر.
آیا پیش از این آمریکاییها میلیارد میلیارد سلاح به سعودیها نمیفروختند؟! آیا پیش از این سعودیها بدون اجازه آمریکا اجازه آب خوردن داشتند؟! ترامپ فقط روی پنهان و واقعی جامعه سیاسی آمریکاست که بیپرده و غیردیپلماتیک حرف میزند، اما همان را میکند که اوباما میکرد.
مخاطب این وجیزه دوستان سادهلوح و برخی از خائنان وطنی هستند که سالهاست میگویند، اگر اقتصاد ما مشکل دارد، نتیجه مرگ بر آمریکا گفتن و نزدیک نشدن به این کشور متکبر زورگوست، مشکلات بهخاطر این است که ما نرمال نیستیم! FATF و ملحقاتش را نمیپذیریم، جلوی دوربین تلویزیون میگویند، خودمان انتخاب کردیم اینگونه باشیم و مثل سایر کشورها نباشیم و مورد آزار و اذیت دیگران قرار بگیریم!
گاهی مثال هم میزنند و میگویند، «ببینید! آمریکا یک گاو شیرده است، امثال ژاپن و چین به شیر این گاو مشغولند و امثال ما با شاخ آن!» غافل از اینکه، دقیقا همین نگاه را آمریکا به آنها دارد. رئیسجمهور آمریکا هم، آنها را «گاو» میبیند و معتقد است باید این گاوها را دوشید و به وقتش ذبحشان کرد! این را علنی هم میگوید. طرفداران نظریه «خودمان مقصریم» میگویند اگر با آمریکا ببندیم، به این کشور اگر باز هم امتیاز بدهیم، هم احترام به پاسپورت ایرانی بازمیگردد، هم مشکلات اقتصادی حل میشود و هم دنیا به پای ما میایستد! اینجا که میرسند، ژاپن وکره جنوبی را شاهد مثال میآورند و میگویند، این دو کشور به آمریکا نزدیک شدند با آنها سر شاخ نشدند، وضعشان شد این. کرهشمالی را هم بهعنوان «نماد مقاومت» جامیزنند و القاء میکنند، اگر به مقاومت در برابر کدخدا ادامه دهیم، میشویم کره شمالی!
اما هرگز به امثال بن سلمان اشاره نمیکنند، در تبیین دلایل رشد اقتصادی امثال کره جنوبی و ژاپن مغلطه میکنند. تاریخ امثال آنها زیاد به خود دیده. امثال بن سلمان را هم زیاد به خود دیده و باز هم خواهد دید. افرادی که مثل همین لیبرالهای وطنی در برابر دشمنی که شمشیر را از رو بسته عقبنشینی میکردند، وسط جنگ از لزوم تضعیف توان نظامی کشور میگفتند! گاهی پول و امتیاز میدادند اما تحقیر و بعضا حتی کشته میشدند. چرا؟ چون ذات مستکبر تحقیر کردن و از میان برداشتن حریفی است که احساس یا ابراز ضعف میکند. یاسر عرفات در فلسطین، قذافی در لیبی، صدام در عراق، محمدرضا شاه در ایران، بنعلی در تونس، محمد مرسی در مصر و... جزو دوستان یا متحدان آمریکا بودند. اینها هم معتقد بودند باید با سازماندهندگان نظم جهانی بست، امتیاز داد و مقاومت نکرد. چه بسیار افرادی که برای آمریکا و رژیم صهیونیستی یک عمر کار کردند، علیه کشور و مردمشان جاسوسی نمودند و دست آخر بهدور انداخته شدند. بخوانید:
امین عباسالحاج که مردم لبنان به ویژه اهالی ضاحیه جنوبی بیروت او را خوب میشناسند به عنوان خطرناکترین جاسوس اسرائیل در لبنان مشهور بود. وی ضمن افشای اسرار شخصی، کاری و حتی آنچه اسرائیل اصرار داشته فاش نشود مثل دیدارهای بشیرالجمیل عضو حزب الکتائب با مناخیم بگین، اسرار و اطلاعات زیادی را بازگو کرده است. الحاج در طول چندین سال در بسیاری از عملیاتهای جاسوسی بسیار مهم دست داشته و به گنج بزرگ اطلاعاتی اسرائیل تبدیل شده بود. الحاج اما میگوید: دستگاه جاسوسی اسرائیل مرا استخدام کرد و هرآنچه در وجودم بود را مکید و از من سوءاستفاده کرد، جان و قلبم را به آنها دادم اما اکنون مرا مثل یک سگ بیرون انداختهاند. طبق اظهارات الحاج، وی در بسیاری از عملیاتهای سری دست داشته، عامل بازداشت صدها فلسطینی و ضبط تجهیزات جنگی بوده و به هنگام جنگهای اسرائیل، مزدورانی به خدمت میگرفته و به ارتش در بمباران لبنان کمک میکرده است. این جاسوس لبنانی همچنین اطلاعات لازم برای ترور شخصیتهای لبنانی یا فلسطینی را در اختیار موساد قرار میداده است. (برگرفته از گزارش روزنامه صهیونیستی یدیعوت آحارونوت)
همه این افراد با کمی بالا و پایین به آمریکا اعتماد کردند، به این کشور نزدیک شدند، همه بلااستثناء تحقیر شدند، رها شدند و بعضا حتی کشته شدند آن هم در ایامی که ترامپی مطرح نبود. مورد بن سلمان، مثال نقد و نزدیکی است درباره کسانی که معتقدند، سازش با آمریکا و نزدیکی به این کشور بهتر از مقاومت در برابر آن است. کسانی که معتقدند، هزینه سازش کمتر از مقاومت است. غافل از اینکه به قول رهبر انقلاب، گاهی هزینه سازش بیش از مقاومت است!
دلیل رشد اقتصادی کشورها نیز نزدیکی به این کشور و آن کشور نیست. دلیل عقب افتادگیشان هم دوری از این کشور و آن کشور نیست. کشورهایی مثل چین، ژاپن و کره جنوبی نان تلاش و زحمات خود را میخورند. هیچ کشوری با تنبلی و نزدیک شدن به قدرتها، صنعتی نشده است، دلیل عقبماندگی هیچ کشوری نیز، دور شدن از قدرتها نیست. اتفاقا کشورهایی مثل ژاپن و کره جنوبی درست در همان نقطهای که به آمریکا نزدیک شده و آویزان این کشور بودهاند، عقب افتادهاند. قبلا در همین ستون نوشتیم، باز هم تکرار میکنیم، ژاپن و کره جنوبی کشورهای صنعتی هستند که در حوزه سیاست، عقب افتادهاند و درست مثل عربستان که بدون حمایت آمریکا نمیتواند دو هفته دوام بیاورد، بدون حمایتهای آمریکا نمیتوانند دوام زیادی در حوزههای نظامی و سیاسی بیاورند. جدیت توام با وحشت کره جنوبی و ژاپن در ماجرای مذاکرات دو کره را ببینید! آیا بدون حمایتهای سیاسی و نظامی آمریکا، این دو کشور صنعتی میتوانند در برابر دشمنشان (اینجا کره شمالی) دوام بیاورند؟پاسخ روشن است.
بنسلمان اگر امروز مرتب تحقیر میشود و نمیتواند با 100 میلیارد دلار سلاح حتی 4 روز در برابر ایران دوام بیاورد، بهدلیل نزدیکی به آمریکا و سازش با اسرائیل است و ایران اگر 40 سال است توانسته جلوی آمریکا و تمام متحدانش دوام بیاورد به دلیل مقاومت در برابر آمریکا و دوری از این کشور است.
محسن زنگنه در خراسان نوشت:
لایحه پیوستن ایران به کنوانسیون بینالمللی مقابلهبا تأمینمالی تروریسم (Combating the Financing of Terrorism) یا CFT از جمله شرایط کارگروه اقدام مالی، (Financial Action Task Force) یا FATF روز گذشته در مجلس بعد از بحث و گفت وگوهای فراوان به تصویب رسید.
در سخنان مخالفان و موافقان این لایحه، در روزهای گذشته و نیز در مابین سخنان موافقان و مخالفان پیوستن ایران به این کنوانسیون، بارها شنیده شد که قیمت ارز و سکه در کشور به اف ای تی اف گره زده شده است.
موافقان مدعی بودند که تصویب نشدن CFT (یا بنا بر عرف همان FATF)، باعث رشد مجدد دلار می شود و به کانال بالای ۲۰ هزار تومان خواهد برگشت.
مخالفان پیوستن ایران به اف ای تی اف ، استدلال می کردند که علت گرانی ارز در هشت ماه گذشته، انجام بیش از ۹۰ درصد تعهدات اف ای تی اف توسط دولت در دو سال گذشته ( و پس از تعهد وزیر اقتصاد وقت ) بوده که موجب محدودیت در ورود ارز به کشور شده است.
فارغ از مزایا یا مضرات احتمالی پیوستن ایران به اف ای تی اف و فارغ از این که ادعاهای مطرح شده ، صحیح باشد یا خیر (که نگارنده قصد پرداختن به آن را در این مجال ندارد)، یک خطای راهبردی در هر دو استدلال وجود دارد و آن «گره زدن افزایش یا کاهش قیمت دلار به اجرای اف ای تی اف » است.
موافقان دولت ، بدشان نمی آید که افزایش قیمت دلار را به هر چیزی غیر از خود دولت گره بزنند و بدین گونه، شانه خود را از زیر بار مسئولیت افزایش افسارگسیخته دلار طی چند ماه گذشته خالی کنند و با حذف نقش دولت، افزایش و کاهش قیمت دلار را به عامل خارجی پیوند بزنند.
منتقدان دولت هم که مخالف تصویب اف ای تی اف در مجلس بودند نیز به نظر می رسد دچار خطای راهبردی شده و در همان مسیر گره زدن قیمت دلار به عامل خارجی حرکت کردند. البته ممکن است گفته شود که سیاست های منطبق با شرایط FATF توسط دولت به بالا رفتن قیمت دلار منجر شده است که حتی اگر چنین هم باشد باز هم به نوعی قیمت ارز را به FATF گره زده ایم ( مانند گره زدن قیمت دلار به برجام).
اما واقعیت آن است که نه افزایش قیمت دلار طی چند ماه گذشته و نه کاهش آن طی یک هفته اخیر و نیز طی روزهای آینده ،ارتباطی به اف ای تی اف ندارد.
عامل اصلی افزایش قیمت دلار طی هشت ماه گذشته، سیاست ها، برنامه ها، اقدامات و بخشنامه های بانک مرکزی و وزارتخانه های اقتصادی دولت بوده است. مسلم است که اگر در هر کشوری ، تقاضا تحریک و در مقابل عرضه محدود شود، بازارهای رسمی بسته شود، از ابزارهای پولی و بازار سرمایه به درستی استفاده نشود، نظارت و کنترل صحیحی بر شرکت های دولتی صادر کننده صورت نگیرد، موضع گیری ها و سخنان نسنجیده توسط مدیران پولی به طور متعدد انجام شود، اطلاع رسانی دقیق و شفاف صورت نگیرد، سیستم مبارزه با فساد و رانت ارزی مختل باشد و در نهایت سرمایه اجتماعی دولت کاهش یابد، قطعا ارز افزایش خواهد یافت به خصوص که آن کشور در معرض تهدیدات اقتصادی خارجی باشد و وجود یک قرارگاه فرماندهی منسجم و هماهنگ با دیگر قوا در بدنه دولت ضرورت می یابد و طی این هشت ماه، شاهد این امر ( به جز طی هفته های اخیر) نبوده ایم. حتی موافقان و برخی کارشناسان و مدیران دولت و بانک مرکزی نیز به این خطاهای در تصمیمات و اقدامات اذعان دارند و بهترین دلیل بر ضعف دولت و بانک مرکزی در کنترل قیمت ارز ، برکناری رئیس سابق بانک مرکزی، دستگیری معاون ارزی آن و استیضاح وزیر اقتصادی است.
و اما کاهش قیمت ارز نیز از ۷ مهرماه جاری،عمده دلیلش، اقدامات خوب و هماهنگ دولت و بانک مرکزی و دیگر قواست. باز گذاشتن دست بانک مرکزی در استفاده از ابزارهای در اختیار برای بازارگردانی و کنترل بازار ارز، بازگرداندن ظرفیت صرافی ها، تامین ارز مورد نیاز توسط بانک های عامل، ارائه تسهیلات برای ورود سرمایه خارجی ، شفافیت در اعلام شرکت های دریافت کننده ارز دولتی، اطلاع رسانی هماهنگ و تک صدایی در دولت و قوای دیگر، تسهیل در خروج کالا از گمرک ، افزایش نظارت و بازرسی بر فرایندهای مرتبط با ارز و... از اقدامات و سیاست هایی است که موجبات کاهش قیمت ارز را فراهم آورد و بعد از این هم ادامه همین روال می تواند در روند کاهش نرخ ارز موثر باشد.
هرچند اقتصاد یک امر خطی نیست و دیگر مسائل فرهنگی، اجتماعی، سیاست خارجی و به ویژه رسانه در تعیین شاخص های کلان اقتصاد کشور تاثیر گذار است اما در مسائل اخیر، قطعا سهم سیاست ها و اقدامات و تدابیر داخلی به مراتب بیش از دیگر علل است و اصولا قبول کردن تاثیر پذیری اقتصاد از عوامل خارجی و بی تاثیر دانستن عوامل داخلی، بر خلاف سیاست های اقتصاد مقاومتی است ضمن آن که واقعیت هم این نیست.
بنابراین دولت می تواند با استفاده از ابزارهای موجود و یک برنامه هدفمند و جامع، قیمت ارز را به قیمت اصلی خود که به عقیده نگارنده بسیار پایین تر از کانال ۹۰۰۰ تومان است، بازگرداند و حتی اگر به رغم تصویب FATF باز هم ، دشمنان ، ما را در فهرست به اصطلاح سیاه خودشان قرار دهند (که محتمل هم هست)، به لطف خدا و با اتکا به ظرفیت های درونی و اعتماد و حمایت مردم، بر مشکلات اقتصادی غالب شود.
مهدی محمدی در وطن امروز نوشت:
آزاردهندهترین نکته درباره تصویب کنوانسیون مقابله با تامین مالی تروریسم در مجلس و توجیهات دولت در این باره این است که با هدف اجرای قولی که به یک طرف خارجی داده شده، عمدا حرفهای عجیب و غریب به مردم تحویل داده میشود.
این اکنون مسالهای پنهان نیست و محمدجواد ظریف هم آن را تایید کرد که راز اصلی اصرار دولت بر کامل شدن برنامه اقدام FATF، فشار اروپاست مبنی بر اینکه اگر اجرای استانداردهای FATF در ایران کامل نشود، توافق نصفه و نیمه فعلی با اروپا درباره ایجاد یک مکانیسم تعامل اقتصادی با ایران اجرا نخواهد شد.
در واقع دولت چشم بر همه ریسکهای امنیتی و اقتصادی FATF بسته و فقط برای از دست ندادن توافقی که با اروپا کرده- و هیچ کس لااقل در داخل نمیداند چیست و بناست چه معجزهای کند- شتابان به دنبال تکمیل برنامه اقدام در ایران است.
طبیعتا سادهترین سوالی که دولت باید در اینجا به آن پاسخ دهد این است: آیا چیزی که به دست میآورد، ارزش هزینهای که میپردازد را دارد یا نه.
در اینکه اجرای کامل برنامه اقدام FATF در ایران ریسکهای امنیت ملی بسیار هنگفتی دارد، حتی مدافعان آن چندان تشکیک نکردهاند.
فهرست ساده این تهدیدها چنین است:
1- تحریم داخلی نهادهای انقلابی و منع شدن بانکها و نهادهای مالی در داخل از خدماتدهی به آنها
2- ملزم شدن ایران به افشای مورد به مورد اطلاعات بانکی که مصرفکننده آن بدون تردید سرویسهای اطلاعاتی دشمن هستند.
3- ایجاد یک کانال جدید فشار بر ایران
4- هوشمندتر و موثرتر شدن تحریمهای آمریکا از طریق افشای نقشه کامل تراکنشهای مالی ایران برای دشمن
5- محدود شدن مبارزه با پولشویی به استانداردها و درخواستهای مورد توجه FATF و جلوگیری از مبارزه موثر با پولشویی و اصلاح نظام بانکی در ایران.
برای اینکه ببینیم چیزی که دولت ادعا میکند به دست آورده ارزش این هزینهها را دارد یا نه، زحمت چندانی لازم نیست. حتی لازم نیست بدانیم توافق انجام شده با اروپا چیست و توان حفاظت از روابط اقتصادی ایران با اروپا در مقابل تحریمهای ثانویه آمریکا را دارد یا نه. پاسخ را آقای ظریف خود ساده و سرراست به ما داده و همین دیروز به صراحت در مجلس اعلام کرد حتی اگر CFT تصویب و اجرای برنامه اقدام FATF در ایران کامل شود باز هم هیچ تضمینی نیست که مشکلات بانکی ایران حل یا حتی سبک شود. آقای ظریف تنها قول داد با این کار از ایجاد مشکلات جدید برای ایران جلوگیری خواهد شد. پس آقای ظریف از همین حالا سعی کرده اشتباه برجام را تکرار نکند و آب پاکی را روی دست کشور ریخته و میگوید امتیاز نقد خواهیم داد اما اینکه حتی به طور نسیه چیزی به دست بیاوریم روشن نیست.
سوالهای مهم اینهاست:
اولا- کدام عقلانیت اقتضا میکند امتیازی چنین بزرگ در ازای وعدهای مبهم به طرفی غیر قابل اعتماد مانند اروپا داده شود؟ آیا بهتر نبود آقایان که مذاکرهکنندگانی چیرهدست هستند برگ FATF را در دست نگه میداشتند تا حداقل پس از مطمئن شدن از کارآمدی مکانیسم پیشنهادی اروپا، به آن ملحق شوند؟
ثانیا- در حالی که تحریمهای ثانویه بانکی آمریکا به تمامی تا یک ماه دیگر بازخواهد گشت، اساسا FATF چگونه میتواند به تسهیل روابط بانکی ایران کمک کند؟ آیا در شرایط برقراری تحریمهای ثانویه کارکرد FATF معکوس نبوده و منجر به پر کردن خلأهای اطلاعاتی آمریکا از نظام بانکی ایران به منظور هوشمندتر کردن تحریمها نخواهد شد؟
ثالثا- میدانیم که بانک مرکزی از ماهها قبل به طور زیرپوستی و باز هم تحت فشار برنامه اقدام FATF ترغیب شبکه بانکی به تحریم داخلی نهادهای مورد تحریم آمریکا را آغاز کرده است. دولت تا امروز هیچ گامی برای جلوگیری از وارد شدن نهادهای مالی داخلی به تحریم ریالی نهادهای انقلابی برنداشته است.
آیا این معنایی جز این دارد که بخشهایی از دولت اساسا بدشان نمیآید بخش دفاع و امنیت تحت فشار قرار گیرد؟
و رابعا- ایران اکنون بیرون بیانیه عمومی یا به تعبیر عامیانه لیست سیاه FATF نیست اما اقدامات محدودکننده ضد آن تعلیق شده است. تا جایی که به FATF مربوط است، سفیدترین حالتی که ایران اساسا میتواند در آن قرار داشته باشد همین است. بدترین حالت این است که ایران مجددا به بیانیه عمومی بازگردد. برای این کار همه 35 عضو شورای عمومی FATF باید اجماعا به بازگشت ایران به لیست سیاه رای بدهند و تنها اگر یک عضو با این کار مخالفت کند، ایران این ریسک را پشت سر خواهد گذاشت. این کار سادهای است که وزارت امور خارجه باید میکرد ولی راه سخت تصویب CFT را برگزید.
و در نهایت اینکه همه اینها به ما نشان میدهد دولت اصرار دارد چیزی از تجربه سالهای گذشته نیاموزد، برجام را نگاهی بشدت ایدئولوژیک و توأم با شیفتگی تحلیل کند، امتیازهای بزرگ بدهد و در انتظار وعدههای نسیه بماند و آرزوهای توهمآلودی نظیر ایجاد شکاف علیه اروپا و آمریکا چنان عمیق شود که ایران بتواند از دل آن مشکلات خود را حل کند. این ذهنیتها خطراتی عمیقتر و بزرگتر از FATF یا چیزهایی شبیه آن است.
در سرمقاله روزنامه ایران آمده است:
لایحه FATF برخلاف جوسازیهای مخالفان سازماندهی شده آن از تصویب مجلس گذشت. ولی مسأله مهمتر از تصویب و رد این لایحه نحوه مواجهه مخالفان آن با این لایحه بود. این رفتار نشانهای آشکار از سقوط آزاد یک جناح سیاسی تندرو بود.
1- اولین اقدام نادرست آنان آتشتهیهای بود که از مدتها پیش علیه نمایندگان مجلس ریختند. استفاده از عناوینی چون خیانت، لایحه استعماری و خلاف شرع و انواع و اقسام صفات ناپسند به این لایحه بدون اینکه کوچکترین توضیحی ارائه کنند، نمونه آن است. بعد هم در روز رسیدگی چند صد نفر را پلاکارد به دست جلوی مجلس قرار دادند و در داخل مجلس گفتند که هزاران نفر در بیرون مجلس نسبت به تصویب این لایحه اعتراض دارند!! و نگفتند که میلیونها نفر پای رادیو منتظر دلایل مخالفان بودند و هیچگاه دلیلی نشنیدند. چرا این رفتار زشت است؟ پاسخ ساده است. اگر این رفتار از سوی مخالفان نظام صورت گیرد قابل فهم است ولی کسانی که خود را طرفداران دوآتشه نظام معرفی میکنند، یک لحظه فکر نمیکنند که این چه نظامی است که مجلس و نمایندگان آن را باید تهدید کرد و با پیامک آنها را ترساند تا مبادا به لایحهای استعماری و خیانتبار و خلاف شرع رأی دهند؟ مگر نظام شورای نگهبان، مجمع تشخیص و از همه مهمتر رهبری ندارد که این قدر نگران آن هستید؟ بدیهی است که طرفداران احمدینژاد و کاسبان تحریم پشت ماجرا بودند.
2- نکته بعدی مایه گذاشتن فریبکارانه و نادرست از رهبر معظم انقلاب بود که نشانهای از نداشتن استدلال است. فرض کنیم رهبری نظام با یک چیزی مخالف باشند. خب حتماً برای آن استدلال دارند و طبیعی است استدلال هم به نحوی است که در صورت بیان مجابکننده است. در این صورت چرا کسی چنین استدلالهایی را بدون ارجاع به ایشان بیان نمیکند؟ و فقط در پی ارجاع بدون استدلال هستند و بدتر از همه اینکه معلوم شد چنین ارجاعی نادرست و خلاف واقع نیز هست و خواندن نظر ایشان از سوی رئیس مجلس آبی بود که بر آتش این خلافگویی پاشیده شد.
3- رفتار مخالفان در مجلس که بهجای اظهارنظر منطقی، همواره با فریاد و بهم زدن جلسه سعی در پیشبرد اهداف خود داشتند، نشانه دیگری از سقوط آزاد این جماعت بود. مجلسی که بیش از 270 نفر در آن حاضر بودند و از رادیو نیز مذاکرات آن پخش میشود و همه ملت آن را میشنوند، چه جای فریاد زدن و جار و جنجال است؟ اگر حرفی دارید منطقی بیان کنید، مردم متوجه حقیقت ماجرا خواهند شد. اینکه میگویند بیمایه فطیر است مصداق روشن این وضع مخالفان است.
4- فضای رعب و وحشت ایجاد کردن موجب شد که نمایندگان از ترس تبعات آرای خود، رأیگیری را مخفی اعلام کنند و این هم از عجایب سیاست در ایران است که برای رأیگیری نسبت به لایحه پیوستن ایران به شفافیت مالی، نمایندگانش بهصورت غیرشفاف رأی میدهند!! چرا چنین شد؟! برای خنثی کردن فضای تهدیدآمیز و ارعاب مخالفان لایحه.
5- بدتر از همه عصبانیت مخالفان است که یک مسأله را تبدیل به یک بازی صفر و یک و به قول معروف ناموسی کردند! به همین علت است که وقتی متوجه شدند لایحه رأی آورد، یکی از آنان آن را پاره کرد و به سوی رئیس مجلس پرتاب کرد. درست مثل اقدامی که طرفداران احمدینژاد در آتش زدن حکم بقایی جلوی سفارت بریتانیا!! انجام دادند. این کارها خلاف بدیهیات سیاسی است و نشانه نداشتن منطق و نیز عصبانیت شدید است.
6- چند صد نفر که به طور معمول خود را تحت پوشش دانشجو درمیآورند و بعضاً از فرط کهولت سن با عصا راه میروند، جلوی مجلس تجمع کردند و با سر دادن «عزا عزاست امروز»! معلوم نکردند که صاحب عزا کیست؟ ولی حضور همین افراد بهترین نشانه بر بیمنطق بودن کار مخالفان است. چرا که همه میدانند هیچکس اجازه ندارد که حتی یک تظاهرات آرام در دفاع از FATF برگزار کند و بسرعت پراکنده یا بازداشت خواهند شد، همین رفتار و موقعیت تبعیضآمیز آنان بهترین دلیل برای ذیحق نبودن آنان است. آنان اگر اندکی حریت داشتند متوجه میشدند که حضور آنان جلوی مجلس و شلوغ کردنشان، بیش از آنکه ناشی از حق آنان برای ابراز عقیده و نظرشان باشد، متأثر از نوعی تبعیض شدید است که آنان را مجاز به چنین حضوری میکند. این همان تبعیضی است که FATF میخواهد آن را در حوزه مالی از میان ببرد و اجازه ندهد که فقط طرفداران پولشویی تظاهرات کنند، بلکه برای همه مردم و در هر موضوعی امکان اظهارنظر و تجمع باشد.
سقوط آزاد سیاسی از خیلی وقت پیش آغاز شده است، اینها فقط نمونههایی از زمین خوردن آن است.
محمد کاظم انبارلویی در رسالت نوشت:
هفته گذشته شورای هماهنگی اقتصادی با حضور سران قوا و مسئولین اقتصادی کشور تصویب کرد؛ «ستاد اطلاع رسانی و تبلیغات اقتصادی کشور» ایجاد شود. فلسفه ایجاد ستاد و حکم رئیس جمهور به وزیر کشور به عنوان رئیس این ستاد، بنا بر آنچه که خبرگزاری دولتی ایسنا می گوید، این بود؛ اقدامات اقتصادی دولت تحت تأثیر تبلیغات مخرب نه تنها به چشم نمیآید بلکه وارونه جلو داده میشود، لذا این باعث آشفتگی بازار میشود. رئیس جمهور در حکم خود به وزیر کشور آورده است: «وظیفه ستاد سیاستگذاری و برنامه ریزی رسانهای و نظارت بر اجرای آنها برای ایفای نقش فعال و موثر در مواجهه با جنگ روانی و اقتصادی است.» وزیر کشور در پیشینه خدمات خود به نظام، کار رسانهای در صدا و سیما، نمایندگی مجلس و نیز ریاست دیوان محاسبات کشور را دارد. لذا بهترین گزینه برای این سمت است.
به نظر نگارنده او سه وظیفه کلیدی برای حسن انجام این مأموریت دارد:
1- یک جمعبندی از مصوبات شورای هماهنگی اقتصادی و نتایج اجرای آن را در نبرد اقتصادی با دشمن ارائه دهد و بگوید همین مصوبات که وظیفه ذاتی دولت و دستگاههای زیر مجموعه دولت در حوزه اقتصاد است آیا می شد انجام بگیرد یا نه؟ از جمله همین مصوبه موسوم به « ستاد اطلاع رسانی و تبلیغاتی اقتصادی کشور».
2- تصویب نامههای هیئت دولت در حوزه اقتصاد و مسائل مالی کشور را که مورد رصد رسالت طی دو سال اخیر بوده، فهرست کند و نسبت این تصویب نامهها با مسائل و حل مشکلات اقتصادی کشور را بیان نماید. اغلب این تصویب نامهها بنا بر نظر رئیس مجلس وفق اصل 85 و 138 خلاف قوانین و مقررات عمومی کشور است که در نقد رسالت به آنها اشاره شده و متأسفانه تا کنون پاسخی دریافت نشده است.
این دو سوال، کلیدی ترین سوالات در اولین مواجهه او با رسانههای کشور برای روشنگری است.
3- رئیس جمهور در حکم خود به وزیر کشور، او را موظف کرده است که در مواجهه با جنگ روانی و اقتصادی دشمن، هم سیاستگذاری و هم برنامهریزی و هم نظارت کند.
رحمانی فضلی یک عنصر آشنا با رسانه و کارکردهای آن است، لذا او می داند امروز جنگ سیاسی و اقتصادی و روانی دشمن در فضای مجازی، طراحی و عملیاتی میشود، اما سیاست دولت مدارا با رسانههای دشمن در فضای مجازی است و حتی نه تنها مدارا بلکه کمک به پیام رسانهای آنهاست. شاهد این ادعا مقاومت دولت در برخورد با تلگرام است که علیرغم مصوبات قرص و محکم در شورای عالی مجازی، دولت همچنان از برخورد با تلگرام پرهیز دارد.
سخن آخر این که؛ اگر پاسخگویی به سه وظیفه یاد شده را مقدمه شروع کار آقای وزیر کشور در این حوزه خطیر تلقی کنیم، فوریترین سوال این است که؛ ذهن جامعه اکنون در ارتباط با اغتشاش در قیمتها و بی انضباطی در بازار و ورود به حوزه تورم دو رقمی درگیر است. مردم میخواهند بدانند چرا قیمت ارز از 3500 به 4220 و بعد 7 و 8 هزار تومان تا 19 هزار تومان بالا رفت؟ چرا قیمت طلا این قدر دچار تلاطم شد؟ چرا نرخ برابری ریال با طلا وفق قوانین کشور صورت نگرفته است؟ چرا دولت وظیفه ذاتی خود در حفظ ارزش پول ملی را فراموش کرده و بازار پولی و مالی و بانکی را به امان خدا رها کرده است؟ به هر حال او باید به این سوال پاسخ دهد که چه اتفاقی در کشور افتاده است، چرا بالا رفت، چرا پایین آمد، دلایل توجیهی آن چیست و دولت در این معرکه بالا رفتن و پایین آمدن کجای قضیه بوده است؟
او باید به این سوال نیز پاسخ دهد که آثار مخرب این پدیده در حوزه مالی و پولی چیست؟ چگونه آن را میتوان در نقطه مطلوب و حقیقی تثبیت کرد؟
مجموعه این پاسخ ها می تواند در جامعه برای ابهامات مطرح در حوزه کارکرد اقتصادی دولت روشنگری ایجاد کند. این روشنگری ها حتی می تواند جای خالی سخنگوی دولت را نیز پر کند.
علاءالدین بروجردی در اعتماد نوشت:
جلسه روز گذشته مجلس شورای اسلامی برای تصویب لایحه CFT نمادی از دموکراسی و آزادی رای و تضارب آرا بود. این لایحه هم مثل هر لایحه دیگری که در مجلس بررسی شده و به رای گذاشته میشود موافقان و مخالفانی داشت که هر کدام نمایندگانی را پشت تریبون مجلس فرستادند و در مورد تاثیرات آن سخن گفتند. همچنین این جلسه نشان داد که همه نمایندگان مردم در مجلس شورای اسلامی دغدغه منافع ملی دارند و آنچه در سخنان موافق و مخالف CFT به چشم میخورد دغدغه منافع ملی و امنیت ملی بود. نمایندگان هم نشان دادند که مبارزه با تروریسم برای ما که کشوری قربانی حوادث تروریستی هستیم اهمیت دارد چه آنکه به تازگی همه ایران داغدار حادثه تروریستی اهواز شدیم. از سویی همه نمایندگان نیز دغدغه امنیت ملی دارند و ...
نمیخواهند کشور تن به عضویت در گروه و کنوانسیونی بدهد که به واسطه آن امنیت اطلاعاتی و اقتصادی تحت تاثیر قرار گیرد. در این میان البته برخی مخالفتها به تجمعهایی روبهروی مجلس یا در دانشگاهها و... منجر شد. حتی در جریان بررسی این لوایح بعضا پیامکهای هم برای برخی نمایندگان مجلس ارسال میشد تا از تصویب این لوایح به خصوصCFT جلوگیری شود. نباید به این اتفاقات به چشم تهدید نگاه کرد بلکه به نظر من همین اتفاقات هم نمونهای از آزادی بیان درکشور ما است. طبعا روندی که طی شد تا این لایحه به تصویب برسد به نوعی نشان از آزادی رای و نظر در کشور ما دارد.
از سویی چه پیش از تصویب و چه پس از تصویب شاهد بودیم که برخی نمایندگان رای منفیشان به این لایحه را ابراز داشتند و حتی برخی تاکید کردند که اگر CFT در مجلس تصویب شود در شورای نگهبان رد خواهد شد. البته فکر نمیکنم که هیچ نمایندهای الان و پس از تصویب بخواهد روندی غیرقانونی طی کند. با توجه به اینکه ما در مرکز قانونگذاری هستیم قطعا نمایندگان مخالف اجرایی شدن مصوبه قانونی مجلس نخواهند بود. هر طرح و لایحهای موافق و مخالف دارد اما پس از تصویب قطعا همه به قانون تمکین میکنند.
ارسال نظرات