سعدالله زارعی
بعضی از مقامات ارشد رژیم صهیونیستی از جمله «اسحاق هرتزوک» اعلام کردهاند وضع فعلی این رژیم و اختلافات بیمهاری که پدید آمده و تکرویهایی که نخستوزیر میکند، به فروپاشی رژیم و انحلال دولت یهودی در سرزمینهای اشغال شده فلسطین میانجامد. اختلافات سیاسی میان احزاب رقیب در رژیم صهیونیستی، میتواند آغاز و انجامی داشته باشد و لزوماً به فروپاشی منجر نشود اما وقتی سران این رژیم اختلافات کنونی را فراتر از ظرفیت اسرائیل ارزیابی مینمایند، موضوع متفاوت میشود. بنابراین یک سؤال اساسی این است که چرا اختلافات کنونی در رژیم صهیونیستی میتواند به فروپاشی آن منجر شود؟
1ـ اختلافات سیاسی در رژیم اسرائیل میان احزاب سیاسی محدود نمانده تا بتوان از آن به «رقابت سیاسی» تعبیر کرد. این اختلافات هماینک از یکسو به اختلافات میان قوای رژیم و از سوی دیگر به اختلاف در کف خیابان انجامیده است. اختلاف اگر صرفاً میان احزاب باشد، وقتی به تصویب یک قانون میرسد، پایان مییابد؛ چرا که احزاب رسمی نمیتوانند در برابر قانون به کنشگری بپردازند. تفاوت احزاب رسمی و احزاب غیررسمی (اپوزیسیون) در همین است. اپوزیسیون
یک نظام سیاسی در برابر تصویب قانون به اعتراض دست میزند ولی اعتراض احزاب رسمی به یک لایحه تا زمانی است که به قانون تبدیل نشده باشد. هماینک در رژیم صهیونیستی احزاب رسمی که در پارلمان عضو هستند در برابر تصویب قانون و قانون تصویب شده قرار گرفتهاند.
الان خیلی از قوانینی که طی دو سال گذشته به تصویب رسیدهاند از سوی بسیاری از احزاب رسمی رژیم به عنوان قوانین یک حزب تلقی و وجهه «ملی» آنها مخدوش خوانده شده است. با ادامه این روند طی یک سال اخیر، نهادهای تقنینی، اجرایی و قضایی رژیم اسرائیل به نهادهای حزبی تقلیل یافتهاند و مخالفت با آنها رفتاری حزبی یعنی بلااشکال ارزیابی میشود. با حزبی خوانده شدن نهادهای حقوقی رژیم این سؤال شکل گرفته که «نهادهای قانونی و ملی چه شدهاند؟» در این فضا دولت، دولت اسرائیل نیست، پارلمان، پارلمان اسرائیل نیست و هکذا دستگاه قضایی و احکام آن «اسرائیلی» خوانده نمیشوند بر همین اساس «ایگدور لیبرمن» وزیر خارجه سابق و رئیسحزب
«اسرائیل خانه ماست» در واکنش به تصویب قانون مربوط به تثبیت ارزش مطالعه تورات به کانال 12 تلویزیون رژیم صهیونیستی گفته است این قانون سبب معافیت از خدمت سربازی برای ارتدوکسهای افراطی میشود و میل به خروج از ارتش را افزایش داده و سبب فروپاشی ارتش اسرائیل و پایان کار صهیونیستها میشود و «یائیر لاپید» نخستوزیر سابق رژیم غاصب، روز شنبه گذشته اعلام کرد «اسرائیل به سمت بحران قانون اساسی پیش نمیرود، بلکه فراتر از آن به سمت یک «بحران وجودی» پیش خواهد رفت.»
اگر به مصوبات ماههای اخیر کنست نگاه بیندازیم میبینیم رأی مثبت در همه موارد مربوط به ائتلاف نتانیاهو است که بدون استثنا از سوی همه 64 عضو این ائتلاف مورد تأیید قرار گرفته و رأی منفی در همه موارد مربوط به ائتلاف مخالف نتانیاهوست که آن هم بدون استثنا از سوی همه 56 عضو آن رد شدهاند. این همان مفهوم قانون حزب در برابر قانون ملی است. مقامات ارشد رژیم این را نشانه قرار گرفتن اسرائیل در وضعیت فروپاشی دانستهاند.
از سوی دیگر شهروندان غاصب یهودی در روزهای اخیر سی و یکمین هفته اعتراضی انبوه در کف خیابانهای تلآویو، حیفا، قدس غربی و... را علیه نتانیاهو و مصوبات اخیر کنست شکل دادهاند. کانال 13 تلویزیون رژیم اسرائیل به نقل از شرکت Crowd Solutions گفت در روز شنبه حدود 174000 نفر برای راهپیمایی اصلی - در سیامین هفته -در خیابان کاپلان تلآویو گردآمدند، دهها هزار نفر دیگر در حدود 150 شهر،
شهرک و نقاط دیگر از جمله 25000 نفر در حیفا، هزاران نفر در اورشلیم - قدس غربی - و 17000 نفر در کفار صبا تظاهرات کردهاند. این صفآرایی خیابانی در رژیم اسرائیل بیسابقه خوانده شده است. آمار میگوید نزدیک به نیمی از جمعیت رژیم غاصب در بیش از نیمی از سال در خیابانها به اعتراض پرداختهاند. این شهروندان غاصب معتقدند اقدامات حکومت ـ دولت، کنست، ارتش و سیستم امنیتی ـ قابل پذیرش نیست. این بدان معناست که از نظر آنان هم، اینک رژیم اسرائیل بهطور واقعی فاقد دولت، مجلس و قوه قضایی ملی است و کسانی که اکنون بر صندلیهای آن تکیه زدهاند اعضای، یک گروه هستند که قوانین را به نفع خود تغییر داده و قوانین حزبی را جایگزین قوانین ملی کردهاند. پس از این منظر هم دولت اسرائیل عملاً کنار رفته و به پوستی بند شده است.
2- یک جنبه دیگر فروپاشی رژیم اسرائیل، جنبه اجتماعی آن است. رژیم نژادپرست هیچگاه بهطور واقعی مردمی و دموکراتیک نبوده است و آنچه در این دههها در قاعده انتخابات جریان یافته، سلطه یک گروه بر جامعه رژیم غاصب بوده است. اما در عین حال در طول
75 سال گذشته، این رژیم دو بال داشته؛ یک بال سوسیال دموکراسی و یک بال لیبرال دموکراسی که در هر زمانهای با تکیه بر یکی از این دو بال به حیات نگین خود ادامه داده است. هماینک نتانیاهو و حزب لیکود از یکسو احزاب رقیب را از میدان خارج کرده و از سوی دیگر به ارتدوکسهای یهودی در دولت خود میدان داده و آنان به تشدید تعرضات و تعارضات علیه فلسطینیها از یکسو و علیه احزاب یهودی مخالف نتانیاهو و لیکود از سوی دیگر سرگرم هستند. اسرائیل حتی با دو بال سوسیال دموکرات و لیبرال دموکرات هم به سختی به حیات خود ادامه داده است و حالا که دچار شکاف و اختلاف شدید گردیده و به معنای واقعی کلمه «قطبی» شده، قادر نیست به زندگی ادامه دهد. قطبی شدن جامعه غاصب صهیونیستی آنان را به سمت نیستی سوق میدهد. کرانه باختری و حتی سرزمینهای غصب شده 1948/ 1327 در وضعیت انفجاری قرار دارد و از اینرو وقتی چند روز پیش بنگویر و لوپن وارد مسجدالاقصی شدند، احزاب مخالف نتانیاهو بیش از فلسطینیها زبان به اعتراض گشوده و معتقد بودند او چاشنی انفجاری کرانه را فعال کرده است.
موضوع «دموکراسی» در سرزمینهایاشغالی موضوعی چندوجهی و پیچیده است. دموکراسی که رژیم صهیونیستی مدعی است به وسیله آن 75 سال در برابر مخالفتهای خارجی و فلسطینی ایستادگی کرده و دوام آورده است، نمیتواند درباره فلسطینیها نادیده گرفته شود. وقتی رژیم اسرائیل علیرغم توافق 1993/ 1372 اسلو، در کرانه باختری دهها شهرک صهیونیستینشین ساخته و بر اسکان یهودیان در این منطقه اصرار دارد، در میانمدت نمیتواند ساکنان عرب آن را نادیده بگیرد. رژیم غاصب مدتهاست نتوانسته موج جدیدی از جلای وطن فلسطینیها پدید آورد و این به آن معناست که فلسطینیها هستند.
رژیم غاصب دو گزینه در مورد کرانه باختری پیشرو دارد یا باید استقلال آن را به رسمیت بشناسد و به فلسطینیها واگذار کند و یا اینکه به همین رویه کنونی یعنی اسکان یهودیان در کرانه ادامه دهد. ادامه اسکان بالاخره در نقطهای متوقف میشود و آن وقت واقعیتی بنام فلسطینیهای ساکن در آن برجستهتر و پررنگتر میشود. رژیم غاصب نمیتواند کماکان آنان را نادیده بگیرد همین الان نزدیک به 70 درصد عناصر ارتش را برای کنترل فلسطینیها به کرانه باختری گسیل کرده است. رژیم غاصب قادر به اخراج فلسطینیها نیست، پس بهزودی ناگزیر است آنان را به حساب آورد. اگر رژیم اسرائیل به این نقطه برسد نمیتواند از دموکراسی تعریفی یهودی ارائه دهد و خواهناخواه فلسطینیها را هم دربرمیگیرد.
اگر بنا بر دموکراسی باشد، جمعیت یهودی و جمعیت عرب مسلمان شکلدهنده به حکومت خواهند بود. رژیم اسرائیل، جمعیت خود را8/5 میلیون نفر میخواند که دستکم 1/5 میلیون نفر آنان مسلمانان عرب ساکن در سرزمینهای 1948/ 1327 هستند. بنابراین جمعیت یهودی حکومت غاصب اسرائیل حداکثر 7 میلیون نفر میباشند. جمعیت عرب مسلمان در سرزمین فلسطین (اعم از سرزمینهایاشغالشده 1948 و سرزمینهایاشغالی 1967 و غزه) حداقل 6/7 میلیون نفر میباشد و این در حالی است که یک آمار معتبر بینالمللی میگوید همین الان جمعیت عرب مسلمان ساکن در فلسطین 200 هزار نفر از جمعیت یهودی ساکن در آن بیشتر است. اگر اسرائیل بخواهد به رفتار ظالمانه کنونی خود در کرانه و قدس شرقی ادامه دهد یعنی آنها را به خود ملحق بداند، باید به حقوق مدنی عربهای مسلمان تن بدهد و این در حالی است که تن دادن به آن یعنی به فراموشی سپردن یهودیسازی فلسطین و رها کردن آرزوی تشکیل دولت یهودی در جهان. بنابراین از منظر اجتماعی و آنچه در کف خیابانها در تلآویو، هرتزلیا، حیفا، قدس، رامالله، جنین، غزه، صفد، کریات شمونه و نقب میگذرد نیز رژیم صهیونیستی در لبه نیستی قرار دارد.
پیروزی عشق بر مدیوم رسانهای
جواد شاملو
خوردن خاک حرام است. خوردن خاک مزار سید و سالار شهیدان نهتنها حرام نیست، بلکه شفاست. جزع کردن، مویه نمودن، بر سروصورت زدن در داغ عزیزان، مکروه است. تمام این کارها برای سیدالشهدا علیهالسلام، رمز بهشتی شدن و آمرزش گناهان است. خطر کردن و به سفری بدون امنیت جانی رفتن، جایز نیست؛ اما همین سفر اگر مقصدش کربلا باشد، نهتنها جایز که گویی سفر به عرش الهی است. این خصلت حضرت اباعبدالله و عشق و یاد و ماجرای اوست که ماهیتها را دگرگون میکند و بر هر ذاتی غالب میشود. هر زشتیای را زیبا میکند و هر ناپاکی را منشأ پاکی. خوردن خاک چرا حرام است؟ چون احتمالا آلوده و بیماریزاست. اما همین عنصر بیماریزا با ۱۸۰ درجه چرخش به کیمیای سلامتی تبدیل میشود. این اعجاز عشق و ایمان است.
یکی از ماهیتهایی که عشق امام شهیدان میتواند ازاینرو به آن رویش بگرداند، ماهیت رسانه است. اهالی رسانه و ارتباطات با این نظریه آشنایند که هر مدیوم رسانهای، نوع خاصی از محتوا را ایجاب میکند و بهخودیخود، تأثیری بر مخاطب میگذرد که اصلا مستقل از محتواست. شاهبیت این نظریات، سخن مارشال مک لوهان است که در کتاب «آینه جادو» شهید آوینی نیز مورد استفاده ایشان قرارگرفته است: «رسانه، پیام است». رسانه نه مدخل و محمل پیام، که خود پیام است. مدیوم رسانهای خواهناخواه سطح پیام را پایین میآورد و آن را مبتذل میکند. مثلا این ذات رسانه تلویزیون است که کارکرد سرگرمی یا خبررسانی دارد. هر پیامی که در آن تولید و مخابره شود نیز لاجرم همین دو کارکرد را دارد. همچنین چون تلویزیون عنصری است که زمان و مکان نمیشناسد، روح زمان و مکان را از برخی پدیدهها میگیرد.
بر مبنای ا ین دو گزاره تلویزیون اصلا جای خوبی برای نمایش عزاداری و ابراز ارادت به محضر امام معصوم و هرگونه امر قدسی نیست. چون سطح آن را پایین میآورد و روح آن را میستاند و آن را سبک میکند. همچنین آیینهای دینی زمان و مکان مخصوصی دارند. مثل شب قدر، شبهای محرم، عصر روز عرفه و همچنین مکانهایی مثل مساجد و تکایا و حسینیهها.
تلویزیون چون دستکم از عنصر مکان بیبهره است، راه خوبی برای ارتباط گرفتن با ذوات مقدسه نیست. این استدلال مقدمات درستی دارد؛ مقدماتی که حتی مورداشاره سید شهیدان اهل قلم نیز بوده است. اساسا نزد علمای ارتباطات این اصلا پذیرفته نیست که بگوییم رسانهها تنها یک ظرفند، بستگی دارد تو در آنها چه محتوایی بریزی.
اما برخی پدیدهها نتیجه این استدلالهای درست را خدشهدار میکند. مثل برنامه حسینیه معلیٰ که محرم امسال هم مهمانخانههای مردم شد. حسینیه معلیٰ یک برنامه تلویزیونی است که از برنامههای استعدادیابی و رئالیتیشو اقتباس شده است. یعنی هم مدیوم و هم جنس و ساختار برنامه کاملا سرگرمیمحور و به مسائل مقدس، بیربط است. اما در کمال تعجب دیدیم که اگر کسی از دلباختگان شهید محرم نمیتوانست خود را به مجلس و محفلی برساند، این برنامه را انتخاب میکرد و با آن اشک میریخت. برنامهای که شبیه به یک مجمعالذاکرین بود و گویی چند مداح بعد از یک مجلس در پشتصحنه به دور هم جمع شدهاند و برای هم روضه میخوانند، در فضایی بدون تکلفتر نسبت به فضای عمومی مجلسشان. برنامهای که در آن دقت شده بود «تماشاگران» در حقیقت «مستمع» باشند و «شرکتکنندگان» در حقیقت «ذاکر آلالله». مجری آن میتوانست مجری یک هیئت هم باشد و اشک در سرتاسر برنامه نقش اول را بازی میکرد.
این نتیجه جاری بودن عشق و ایمان در برنامه است و التفات سازندگان به اینکه این برنامه متفاوت از دیگر برنامههاست و نباید بدون نیت درست در آن قدمی برداشته شود. نام امام حسین علیهالسلام کیمیاست، ذات پدیدهها را عوض میکند. حسینیه معلیٰ گواهی بود بر اینکه با عشق حقیقی امام حسین، میتوان یک شوی تلویزیونی را تبدیل به مجلس عزا کرد.
طرح جدید آمریکا برای غرب آسیا نخنما و تکراری است
معامله یا فریب بزرگ؟
ثمانه اکوان
رسانههای آمریکایی در چند روز اخیر و بعد از سفر «جیک سالیوان» مشاور امنیت ملی بایدن به عربستان، گمانههای مختلفی را راجع به طرح ایالات متحده درباره عادیسازی روابط عربستان و رژیم صهیونیستی مطرح کردند. با وجود اینکه تا چند ماه پیش، بایدن اذعان میکرد عادیسازی روابط سعودی با رژیم صهیونیستی اقدامی پیچیده، زمانبر و بسیار سخت است، حالا او در مقابل هوادارانش بیان میکند «شاید عادیسازی روابط در حال انجام باشد». بایدن البته جزئیاتی از این توافق را اعلام نکرد اما جزئیات گفتوگوهای جیک سالیوان با همتایان عربستانی وی نشانمیدهد دولت بایدن آنچنان که مطرح میکند به این توافق یا به بیان توماس فریدمن، خبرنگار معروف روزنامه نیویورکتایمز «معامله بزرگ» نزدیک نیست. پایگاه خبری آکسیوس اخیرا نوشته است دولت بایدن تلاش دارد عادیسازی روابط عربستان سعودی و رژیم صهیونیستی قبل از آغاز کمپین انتخاباتی بایدن برای انتخابات سال 2024 به نتیجه برسد. دولت بایدن بر این باور است چنین توافقی میتواند یک پیشرفت تاریخی در صلح خاورمیانه باشد و منجر به تشویق سایر کشورهای عرب برای عادیسازی روابطشان با این رژیم باشد. با این حال خبرهایی که از شروط عربستان برای آغاز مذاکرات در این زمینه منتشر میشود، نشانمیدهد دولت بایدن راه زیادی برای رسیدن به هدف مورد نظر خود دارد که به احتمالزیاد تا زمان آغاز رقابتهای انتخاباتی به ثمر نمینشیند. به جرأت میتوان گفت بسیاری از رؤسایجمهور آمریکا - بویژه رؤسایجمهور دموکرات این کشور - در طول سال پایانی فعالیت خود در کاخ سفید تلاش کردهاند برنامه خود جهت صلح بین فلسطین و رژیم صهیونیستی را به نتیجه برسانند. با این حال تعداد کمی از آنها موفق شدهاند گامهای کوچکی در این زمینه بردارند. اگرچه این تلاشها منجر به یک جایزه صلح نوبل برای کارتر به عنوان رئیسجمهور دموکرات دهه 70 میلادی در آمریکا شد، در نهایت نتوانست منطقه را با آرامش بیشتری همراه سازد. نگاهی به جزئیات برنامههای بایدن در این زمینه نشانمیدهد تنیده شدن منافع ملی آمریکا در مذاکرات صلح بین فلسطین و رژیم صهیونیستی یا حتی عادیسازی روابط اعراب و این رژیم، مهمترین عاملی است که این تلاشها را با شکست مواجه میسازد. آمریکا در اصل بهعنوان کشوری که منفعت مستقیم در این مذاکرات دارد، نمیتواند نقش میانجی را ایفا کند و این عامل، از مهمترین عوامل شکست این نوع مذاکرات است. در مذاکرات فعلی نیز رقابتهای اقتصادی ایالات متحده با چین و تلاش این کشور برای جبران خروج فضاحتبارش از منطقه غرب آسیا، سایهای جدی بر مذاکرات انداخته است. عامل دیگر که نهایتا میتواند به شکست مذاکرات منجر شود، این است که هیچ تضمینی وجود ندارد اعضای دولت رژیم صهیونیستی (از هر گروه و جناحی که باشند) در نهایت به وعدههای ارائهشده توسط دولت ایالات متحده پایبند باشند و عدم ثبات در شرایط سیاسی سرزمینهای اشغالی نیز بر پیچیدگیهای این مساله افزوده است.
اما مهمترین موانع بر سر «معامله بزرگ» در غرب آسیا چیست؟
اولین مانع بر سر معامله بزرگ آمریکا با عربستان و تلاش برای عادیسازی روابط خاندان سعودی با رژیم صهیونیستی، نادیده گرفتن بازیگران دیگر در منطقه بهخصوص در فلسطین است. بایدن مانند مقامات پیشین ایالات متحده بهدنبال توافقی با اعراب بر سر فلسطین است که گروههای فلسطینی و حتی تشکیلات خودگردان فلسطینی در مذاکرات آن حضور نداشته و نقشی به آنها در این زمینه داده نشده است. غیر از تشکیلات خودگردان فلسطینی که در بسیاری از موارد، نقش هموارکننده تصمیمات رژیم صهیونیستی را برای فلسطینیان داشته است، سایر گروههای فلسطینی بهخصوص گروههای مقاومت در منطقه مطمئنا با این معامله بزرگ مخالفت کرده و بدین ترتیب راه برای اجرایی شدن آن بسیار دشوار میشود. تصور اینکه نزدیک شدن اعراب به رژیم صهیونیستی میتواند مقاومت در فلسطین را با مانع مواجه سازد، تصوری سادهلوحانه و بسیار غلط است.
دومین مانع بر سر توافق اعراب با رژیم صهیونیستی، ماهیت این رژیم و استراتژی قدیمی آن برای تصاحب سرزمین فلسطینیان است. رژیم صهیونیستی همانطور که از سالها پیش تاکنون رهبران آن همواره بیان کردهاند، تنها به سرزمینهای فعلی رضایت نمیدهد و در نهایت تلاش دارد غیر از تمام سرزمین فلسطین، حتی بر بخشهایی از لبنان و سوریه و حتی اردن نیز حاکمیت داشته باشد و برقراری توافقهای موقت برای جلوگیری از گسترش سرزمینی این رژیم با اهرم زور، نمیتواند این نقشه را با خلل مواجه سازد و در نهایت هیچ اعتباری نمیتوان برای وعدههای این رژیم و سرانش قائل شد. از طرف دیگر، ایالات متحده نیز بهدنبال جلوگیری از ادامه این وضعیت نیست. اگر دولتهای مختلف آمریکا میخواستند جلوی شهرکسازیهای غیرقانونی را بگیرند، از زمان ریاست جمهوری بیل کلینتون تاکنون اقدامی در این باره انجام داده و حداقل در مجامع عمومی از اقدامات این رژیم حمایت نمیکردند. به نظر میرسد اگر قرار باشد توافقی با اعراب منطقه بر سر فلسطین شکل بگیرد، در نهایت وعدههای آمریکا و رژیم صهیونیستی به اعراب، بسیار مبهم و غیرقابل اجرا باشد و حتی تضمینی برای اجرایی شدن «راهحل دو دولتی» که اکنون کشورهای غربی از آن به صورت لفظی حمایت میکنند نیز به فلسطینیان ندهد.
سومین مانع در این زمینه، منافع عربستان سعودی و شروطی است که این کشور برای عادیسازی روابطش با رژیم صهیونیستی در نظر گرفته است. این همان مسالهای است که توماس فریدمن نیز با جزئیات به آن اشاره کرده و نوشته است خاندان سعودی خواهان یک برنامه هستهای تحت نظارت ایالات متحده بوده، از دولت آمریکا میخواهد قرارداد دفاعیای مانند ناتو با این کشور ببندد که از هر حملهای در امان باشد و در عین حال خواستار خرید تسلیحات پیشرفته از ایالات متحده است که دولت بایدن به دلیل مخالفت کنگره اصولا قادر به انجام آن نیست، بنابراین در بهترین شرایط، قراردادی که ایالات متحده با عربستان میبندد در کنگره تصویب نمیشود و همان بلایی بر سر آن میآید که هر قرارداد غیرتاییدشدهای در کنگره با آن مواجه میشود: نادیده گرفتن مفاد قرارداد و فروپاشی توافق.
چهارمین مانع معامله بزرگ در غرب آسیا تغییر نظم جهانی و به صورت ویژه دولتهای چین و روسیه هستند. شی جین پینگ، رئیسجمهور چین، چندی پیش سفری به عربستان داشت و در این سفر قراردادهای بزرگ اقتصادی، امنیتی و تسلیحاتی بین 2 کشور بسته شد. حالا آمریکا قصد دارد برای نگه داشتن عربستان تحت سیطره سیاسی خود، با نزدیک کردن ریاض به تلآویو، شروط خود را نیز به این کشور تحمیل کند و آن بیرون راندن چین از منطقه و لغو تمام قراردادهای پیشین ریاض با پکن است. این مساله مطمئنا با سکوت چینیها همراه نخواهد شد و در عین حال روسیه نیز که تاکنون در ماجرای حمله به اوکراین حمایت عربستان بهصورت معنوی را نیز همراه خود داشت، با پیوستن دوباره این کشور و اعراب منطقه به دایره متحدان آمریکا در منطقه موافقت نخواهد کرد. شاید آمریکاییها بیان کنند بهدنبال بهتر کردن شرایط منطقه برای رژیم صهیونیستی هستند و تلاش دارند صلح را در منطقه به ارمغان بیاورند اما مهمتر از این نیات مطرحشده، حفظ منافع ملی آمریکا در منطقه است که مورد نظر بایدن بوده و به همین دلیل این مساله با واکنش جهانی روبهرو شده و احتمالا زمین نبرد نیابتی دیپلماتیک دیگری را بین قدرتهای جهانی از جمله چین و روسیه و ایران و ایالات متحده در زمین عربستان و سایر کشورهای عرب منطقه باز میکند. همه این موانع نشانمیدهد دولت بایدن ناامیدانه در سال پایانی فعالیت خود بهدنبال دستاوردی در حوزه سیاست خارجی در منطقه غرب آسیا است؛ منطقهای که ایالات متحده را در دوران ریاست جمهوری او از غرب آسیا اخراج کرده است. نشانهها و تحلیلها در این خصوص اما نشانمیدهد تلاشهای بایدن به دلیل پیچیدگیهای شرایط سیاسی و جغرافیایی منطقه همچنین تغییر نظم جهانی و نقش مؤثر منطقه در ایفای نقش کاتالیزور برای این نظم، با موفقیت روبهرو نخواهد شد. متحدان آمریکا در منطقه غرب آسیا، مدت زیادی است به این نتیجه رسیدهاند باید شرایط جدید مستولیشده بر جهان را بپذیرند. دولت بایدن برای تغییر این نگاه باید امتیازهای چشمگیری به کشورها بدهد که به نظر نمیرسد ایالات متحده آمادگی چنین کاری را داشته باشد. معامله بزرگ جدید در منطقه بیشتر از اینکه یک برنامه راهبردی از سوی دولت ایالات متحده باشد، یک برنامه فریب است که هیچ دستاوردی برای کشورهای منطقه نخواهد داشت و مساله صلح در منطقه را نیز با پیچیدگیهای بیشتری مواجه میکند.
ارسال نظرات