۱- سبب انفعال ارتش عراق شد، به گونهای که نظامیان عراق تقریباً تا پایان دیگر نتوانستند از لاک دفاعی خارج شوند. ۲- سبب بازگشت روحیه و اعتماد به نفس نیروهای مسلح ایران شد. ۳- دفاع مقدس را وارد مرحله جدیدی کرد و ایران در موضع قدرت و آفند قرار گرفت. ٤- تمام محاسبات و نقشههای ائتلاف غرب و شرق علیه ایران را به هم ریخته و نقش بر آب کرد. ۵- بیش از آنکه فتح خاک و سرزمین باشد فتح ارزشهای والای انسانی بود. ۶- به همان میزان که سبب غرور و عظمت ملی مردم ایران شد، به همان میزان غرور و ابهت رژیم بعثی و ائتلاف جهانی علیه ایران را درهم شکست. ۷- آرزوی غرب برای واگذاری نقش ژاندارمی و حافظ منافع نظام سلطه غربی به صدام را نقش بر آب و به کابوس تبدیل کرد. ۸- نشان داد که همه مردم ایران پشت خاکریز دفاع مقدس حاضرند. ۹- اندیشه تصرف ایران توسط صدام را به کابوس تصرف عراق از سوی رزمندگان ایران تبدیل کرد. ۱۰- نام مردم ایران را بهعنوان ملتی بزرگ و شکستناپذیر بر سر زبان مردم جهان انداخت. ۱۱- آنقدر بزرگ و عظیم بود که دستگاه تبلیغاتی و امپراتوری عظیم رسانهای دشمن را وادار به اعتراف به پیروزی ملت ایران کرد. ۱۲- نماد رشادت و دلاوریهای مردمی است که خاطرات کم نظیر آنان برای همیشه در قلب تاریخ ثبت شده است. ۱۳- در نظر تئوریسینهای نظامی امریکایی مانند هنری کیسینجر به منزله سفوط رژیم بعثی عراق و فروپاشی همه کشورها و رژیمهای عربی در منطقه غرب آسیا بوده و به همین دلیل با تمام قوا برای جلوگیری از سقوط صدام به میدان آمدند. ۱٤- از نظر نظامی و الگوهای راهبردی جنگ در جهان و از دید نخبگان نظامی و کارشناسان مسائل جنگ، بیشتر به معجزه شبیه بود. بزرگداشت حماسه آفرینی مردم ایران در خونین شهر از آن جهت دارای اهمیت است که با فتح خرمشهر تاریخ ورق خورد و دنیای استکباری و نظام سلطه، حرکت عمیق انقلاب اسلامی و عظمت ملت ایران را باور کرد. مردم ایران در دفاع از تمامیت ارضی و هویت ملی خود حماسهای آفریدند که کمترین دستاوردهای آن عبارت بود از:
۱- سلب قدرت مانور سیاسی عراق و دشمنان انقلاب اسلامی در محافل سیاسی و مجالس دنیا، نظیر مجالس سازمان ملل متحد، شورای امنیت، شورای همکاری خلیج فارس، کنفرانس غیرمتعهدها و.... ۲- احترام به حق حاکمیت نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران از سوی عراق.
۳- تثبیت نظام مقدس جمهوری اسلامی در بعد سیاسی، به ویژه از نظر بین المللی به عنوان نظامی که بدون اتکای به قدرتهای خارجی، در شرایط خطیر و حساس، قادر به طرح و تحقق مکانیسمهای مهم و پیچیده سیاسی ـ نظامی است. ٤- انعطاف و انفعال مواضع سیاسی عراق و عقب نشینی از خواستههای نامشروع خود. ۵- عدم اعتماد شورای همکاری خلیج فارس به رژیم عراق که باعث تزلزل این رژیم از نظر مالی شد. شورای همکاری با فتح خرمشهر از پیروزی صدام در جنگ دچار یأس گردید و ارسال کمکها را باعث هدر دادن امکانات تلقی کرد.
به این ترتیب حماسه عظیم فتح خرمشهر مانند شمشیر داموکلس بر گرده اجانب و دولتهای مستکبر است که در صورت حماقت و حمله به ایران شمشیر فاتحان خرمشهر همچون صاعقهای بر فرق آنان فرود خواهد آمد؛ و بالاخره دلیل اصلی پیروزی رزمندگان اسلام در حماسه فتح خرمشهر حذف تفکر لیبرالی در جنگ بود. فتح خرمشهر محصول پایان یافتن مدیریت لیبرالی بنی صدر و جایگزینی الگوی مدیریت تراز انقلابی و میوه شجره طیبه انقلابیگری در برابر تفکر سازشکار و واداده غیرانقلابی در عرصه دفاع مقدس است؛ و در شرایط کنونی که نظام سلطه با تمام ظرفیت رسانهای خود به تحریف و وارونهنمایی پرداخته و با بنبست نمایی و سیاه نمایی در پی القای ناکارآمدی نظام جمهوری اسلامی ایران است، الگوی فتح خرمشهر راهگشا است و فرمایش حضرت امام خامنهای درباره خرمشهرهای بعدی، متضمن غلبه تفکر انقلابی بر تفکر غربگرای اشرافی و سازشکار برای تحقق گام دوم انقلاب در بزرگترین جنگ ترکیبی تاریخ بشری است.
می گویند عصر، عصر ارتباطات است. شاید در روزگاری احساس می شد، قدرت برتر از آنِ کشوری است که تسلیحات پیشرفته تر و مخرب تری دارد یا شاید این تصور وجود داشت که عمر پایداری یک نظام، به میزان دسترسی اش به منابع انرژی است. اگرچه همه این ها در جای خود باقی است، اما اکنون این عقیده هم طرفداران زیادی دارد که قدرت برتر در یَد حکمرانانی است که بتوانند بهتر و شایسته تر افکار عمومی جامعه را با خود همراه سازند. در مدیریت افکار عمومی و احیای حس اعتماد و انسجام سازی، ارکان موثری نقش ایفا می کنند و دستگاه های مختلفی وظیفه دارند، اما یکی از مهم ترین ایفاگران این نقش، «رسانه» است. رسانه ای که می تواند همچون شمشیر دو لب در این مسیر ایفای نقش کند. این رسانه است که امروز در فرم دهی سبک زندگی افراد جامعه موثر است، به آن ها می گوید چگونه زندگی کنند، چگونه غذایی بخورند، کدام فیلم را ببینند، چگونه بپوشند و حتی چگونه مرگی برای خود انتخاب کنند. مثال های فراوانی وجود دارد که چطور یک رسانه می تواند واقعیتی را آن طور که می خواهد، منعکس کند و بخشی از جامعه را با خود همراه سازد. موضوعی که استادان این حوزه با عنوان «سواد رسانه ای» در دوره های آموزشی به تفصیل درباره آن سخن گفته اند و این سطور مجالی برای آن نیست. هر چند هنوز که هنوز است این مسئله، یعنی این که رسانه چقدر می تواند در اقناع و تنویر افکار عمومی، در اطلاع رسانی بهنگام، در فرهنگ سازی، ایجاد همبستگی و انسجام سازی موثر باشد، توسط بسیاری از مسئولان و دست اندرکاران کشورمان درک نشده یا نادیده انگاری می شود. در حالی که اعتراضات و سپس اغتشاشات اخیر تا حدودی برای این دسته از مسئولان روشن کرد که دوران «نگفتن»ها و «ننوشتن» ها تمام شده است. امروز دوران چگونه گفتن و چگونه نوشتن است. دورانِ گفتن ناگفته ها و شنیدنِ ناشنیده هاست. حالا تصور کنید ابزاری با این قدرت عالی، عاری از معرفت و به دور از بصیرت و اخلاق حرفه ای باشد! خواسته یا ناخواسته چه آسیبی به جامعه وارد خواهد کرد؟ بسیاری از حوزه های مهم کاری اسناد بالادستی دارند که حداقل به هنگام بحران به آن پناه می برند یا صاحبان برخی مشاغل، به هنگام تصدی آن شغل، سوگندی یاد می کنند، در واقع یک چارچوب اخلاقی برای خود متصور می شوند که در مسیر انجام وظیفه مبادا قدمی کج بردارند. حال ما چه چارچوبی برای اخلاق رسانه تدارک دیده ایم؟ شاید بگویید «قانون». اما اولا که تجربه زیستی نشان داده بگیر و ببندهای قانونی، گرهی از این ماجرا کاملا باز نمی کند و اتفاقا می تواند مخاطب را به سمت رسانه های غیررسمی سوق دهد، دوم این که بدون تعارف رسانه بهتر از هر کسی می داند که گاهی چطور گزارشی را از دَم تیغ قانون عبور دهد که با هیچ کدام از مفاد و تبصره های قانونی منافاتی نداشته باشد، اما بتواند اخلاق را دور بزند، بدون آن که ردی از خود باقی بگذارد! بالطبع هر کشوری با توجه به فرهنگ و قوانین حاکمه خود، تدبیر و مسیر راه گشایی برای پایمال نشدن اخلاق حرفه ای در رسانه تدارک دیده است، این جا دقیقا همان جایی است که «سیره رضوی» می تواند دستگیر ما باشد. جایی که می توانیم در چارچوب نظری حضرت علی بن موسی الرضا (ع)، قدم و قلم برداریم. کاری که آقایان در ارشاد و ... می توانند بکنند، نگارش میثاق نامه رسانه ای با الهام از سیره و سلوک رضوی است. مگر نه این است که ما در مملکتی زندگی می کنیم که هر روز صبح خورشید، زیر سایه شمس توس طلوع می کند و اتفاقا همه جا صحبت از ترویج فرهنگ رضوی می کنیم، به خصوص این روزها در دهه کرامت و میلاد حضرت رضا (ع) یا دهه پایانی ماه صفر که سالروز شهادت ایشان است. اما در عمل چه اتفاقی می افتد؟ رسانه های ما چقدر اخلاقی و امام رضایی هستند؟ به عنوان نمونه این روزها شاهد برگزاری مناظره های داغ در رسانه ها هستیم که اتفاقا هر چقدر به انتخابات هم نزدیک تر شویم، این بحث و جدال ها، بیشتر رنگ و بوی سیاسی به خود می گیرد. چرا منش و اصول اخلاقی امام رضا(ع) در مناظرات شان را که بسیار هم معروف است به عنوان الگویی برای فرم دهی مناظرات استخراج نمی کنیم و به کار نمی بندیم؟ کتاب های روایی شیعه، مناظرات ایشان با سه گروه از جمله اهل کتاب، ملحدان و متکلمان دیگر فرقه ها و ادیان را ثبت کرده است. کتاب عیون اخبار الرضا (ع)می تواند در این باره استفاده شود. در حالی که هر گاه صحبت از «رسانه رضوی» و ترویج فرهنگ رضوی می شود، نگاه ها به سمت نگارش صفحه یا ستونی درباره سبک زندگی حضرت رضا (ع) می رود و به همین بسنده می شود. در حالی که اصل حرف این است که باید صفحه به صفحه، ستون به ستون و سطر به سطرِ رسانه رضوی منطبق با هنجارهای اخلاقی حضرتش باشد. تصور کنید در این روزگار که ما کار خبرنگاری و رسانه ای می کنیم، امام رضا(ع) حیات جسمانی داشتند و هر روز صبح نسخه ای از رسانه ما به رویت ایشان می رسید، از خودمان بپرسیم ایشان چقدر از نحوه مطالبه گری ما خرسند می شوند؟ آیا قلم فرسایی های ما مورد پسندشان است؟ اگر به هنگام نگارش هر پست، استوری یا توئیت به این اصل توجه کنیم بدون شک شاهد خیلی از دعواهای کف تایملاین و تهمت پراکنی ها نخواهیم بود. واقعیت این است که ما در این ایام حواسمان به آذین بندی کوچه ها، برپایی ایستگاه های صلواتی و برگزاری جشن ها و مولودی ها و حتی برگزاری مسابقات مذهبی - که البته در جای خود بسیار نیکو و پسندیده است – هست، اما از این رکن مهم که فرهنگ رضوی باید در لحظه لحظه زندگی شخصی و کاری ما جاری باشد، غفلت کرده ایم، وگرنه اکنون می توانستیم سرمان را با افتخار بالا بگیریم و بگوییم: این جا ایران، صدای ما را از رسانه امام رضا(ع) می شنوید...
سید محمدعماد اعرابی
خانههای به کلی ویران، زمینهای سوخته و ستونهای دودی که تا قلب آسمان بلند شده؛ اینها تازهترین دستاوردهای یک چهره(celebrity) برای کشورش است. باخموت این روزها به همه چیز شبیه است جز یک شهر!
چهرهها(celebrities) همیشه دردسر سازند. آنها با بلاهت مثالزدنیشان یا با شهوت دیدهشدنشان طعمههای خوبی برای بازی خوردن در زمین صاحبان قدرت و ثروت به حساب میآیند. سال 1985 «باب گلداف» هنرمند ایرلندی بانی یک کنسرت خیریه بزرگ در ورزشگاه ومبلی لندن با اجرای «فِرِدی مرکوری» شد. هدف، کمک به قحطیزدگان اتیوپی بود. بیش از هفتاد هزار نفر در کنسرت خیریه «لایو اید»(Live Aid) شرکت کردند و چیزی حدود 127 میلیون دلار کمک نقدی جمعآوری شد. نتیجه کار اما اصلا خوشایند نبود. تمام کمکهای نقدی در قالب یک چک، طی مراسمی ویژه و پر از تشریفات به «منگیستوهایله ماریام» دیکتاتور اتیوپی داده شد و او نیز کمکهای خیریه را صرف خرید سلاح و سرکوب مخالفان داخلیاش کرد. «هایله ماریام» به پول کافی برای خرید سلاح رسید و «باب گلداف» و «فردی مرکوری» به شهرت و اعتبار اجتماعیشان افزودند اما در این فرآیند کسانی که قطعا هیچ سودی نکردند قحطیزدگان اتیوپی بودند. هر چند «هایله ماریام» مدتی بعد به جرم نسلکشی در اتیوپی ابتدا به حبس ابد و سپس به اعدام محکوم شد.
چهرهها(celebrities) معمولا فکر نمیکنند، آنها این فعالیت کسالتآور(!) را به نفع شهرتطلبیشان برونسپاری کردهاند یعنی دیگران برایشان فکر میکنند. در واقع آنها نه فقط در خوراک و پوشاک که حتی در خلاقیتها ذهنی و تحلیلهای فکری نیز مصرفگرا هستند. وقتی «بن افلک» و «نیکول ریچی» بازیگران سرشناس آمریکایی به همراه برخی دیگر از چهرههای هالیوود در سال 2010 پویشی برای نخریدن مواد معدنی از مناطق تحت کنترل شبهنظامیان کنگو به راهانداختند؛ اینطور توجیه شده بودند که چنین تحریمی سبب از بین رفتن منابع مالی شبهنظامیان کنگو، تضعیف آنها و در نتیجه کاهش خشونتها خواهد شد. در همین رابطه آنها از قانونی حمایت کردند که شرکتهای آمریکایی را ملزم میکرد تا منابع تهیه مواد اولیه خود مانند قلع، تنگستن، طلا و... را تعیین و روش تهیه آن را افشا کنند. نتیجه دخالت چهرهها(celebrities) در سیاست باز هم خسارتبار بود البته نه برای خودشان. آنها از رهگذر حضور در رسانهها، شرکت در تجمعات و سخنرانی به بهانه خشونتهای کنگو چند رتبه به شهرت اجتماعیشان افزودند اما کیلومترها آن طرفتر در کنگو چندین پله به شدت خشونتها افزوده شد. با تحریم مواد معدنی تهیه شده در مناطق تحت تصرف پیکارجویان کنگویی، بسیاری از کارگران معدن در این مناطق بیکار شدند و از تأمین هزینه زندگیشان بازماندند. عدهای از آنها به ناچار شروع به قاچاق مواد معدنی کردند و شماری دیگر نیز به شبهنظامیان کنگو پیوستند. دنیای واقعی بهاندازه فیلمهای هالیوودی خیالپردازانه نیست و مناقشات پیچیدهای مثل آنچه در کنگو میگذشت با سادهسازیهای احمقانه چهرهها(celebrities) قابل حل نبود؛ آنها فقط آتش نزاعها را شعلهورتر کردند و پس از پایان پروژه دیگر خبری از دلسوزی آنها برای کنگو نبود!
امروز دیگر کمتر کسی است که با نقش مخرب «جورج کلونی» بازیگر سرشناس هالیوود در تجزیه سودان آشنا نباشد. جنوب سودان منطقهای نفتخیز و دارای معادن غنی مس و اورانیوم بود. همین عامل، بهانه خوبی برای تشکیل گروههای شورشی و جداییطلب غربگرا در این منطقه بود تا جنگی طولانی را برای مردم سودان رقم بزنند. این گروهها در مقاطعی توسط رژیم صهیونیستی آموزش دیدند و مورد حمایت قرار گرفتند. سالها نبرد و درگیری در این مناطق به یک همهپرسی تحمیلی برای سودان منجر شد تا ساکنان منطقه جنوبی نظرشان را نسبت به استقلال از سرزمین مادر اعلام کنند. سال 2011 این وظیفه «جورج کلونی» بود که به عنوان بازوی دیپلماسی عمومی وزارت خارجه آمریکا برای همهپرسی تحمیل شده به سودان مشروعیتسازی کند و با تبلیغات به نفع استقلال سودان جنوبی به ساکنان این مناطق وعده آزادیهای بیشتر و شرایط زندگی مناسبتر بدهد. کلونی بارها به سودان سفر کرد و حتی اندکی قبل از روز برگزاری همهپرسی در 9 ژانویه 2011 نیز به این کشور رفت. همهچیز آنطور که کارفرمایان
«جورج کلونی» در کاخ سفید و تلآویو میخواستند پیش رفت و کشوری به نام سودان جنوبی تشکیل شد اما تقریبا هیچچیز مطابق میل ساکنان مناطق جنوبی سودان پیش نرفت. امروز بیش از 11 سال از استقلال سودان جنوبی میگذرد اما سودان جنوبی همچنان یکی از فقیرترین کشورهای دنیاست که در رتبه آخر سلامت عمومی شهروندان قرار دارد و مردمش هیچ بهرهای از منابع سرشار زیرزمینی آن مثل نفت ندارند؛ و البته دیگر هیچ خبری هم از «جورج کلونی» نیست.
آخرین مورد از چهرههای ویرانیآفرین، «ولودیمیر زلنسکی» است. بدون شک هیچکدام از چهرهها(celebrities) در قدرت نابودگری با او برابری نخواهند کرد. دلقکی که سادهلوحانه فکر میکرد اداره کشوری مثل اوکراین مثل بازیاش در نقش «واسیل پتروویچ» در مجموعه تلویزیونی «خادم ملت» است. تجربه زلنسکی یک بار دیگر صحت این ادعا را ثابت کرد که هیچکس بهاندازه یک چهره(celebrity) نمیتواند برای اجرای چشم و گوش بسته سیاستهای واشنگتن مورد استفاده قرار گیرد. ایالات متحده بهتر از هر کشور دیگری میدانست در صورت عضویت اوکراین در ناتو چه اتفاقی رخ خواهد داد؛ این را «ویلیام برنز» سفیر وقت آمریکا در مسکو (و رئیسفعلی سازمان اطلاعات مرکزی آمریکا- CIA) اوایل فوریه 2008 طی گزارشی برای «کاندولیزا رایس» وزیر خارجه وقت آمریکا فرستاد: «عضویت این کشور [در ناتو] یکی از خطوط قرمز بسیار جدی پوتین است. تمامی چهرههای سیاسی روسیه نیز در این خصوص با پوتین اتفاق نظر دارند. در تمام گفتوگوهای دو سال و نیم گذشتهام با چهرههای سیاسی روسیه، از حامیان پوتین گرفته تا منتقدان سرسخت لیبرال او، همه به اتفاق معتقد بودند عضویت اوکراین در ناتو به معنای به چالش کشیدن منافع روسیه است. در این مرحله خاص، اگر نسبت به عضویت اوکراین در ناتو اقدام کنیم، روسها به این اقدام به عنوان گام فنی در مسیری طولانی برای عضویت اوکراین نخواهند نگریست، بلکه اقدام ما را به منزله حریفطلبی استراتژیک واشنگتن تعبیر خواهند کرد. و روسیهای که امروز میبینم به این حریفطلبی پاسخ خواهد داد. اگر در این خصوص دست به اقدام بزنیم روابط روسیه و اوکراین به اغما خواهد رفت و زمینه مساعد برای مداخله روسیه در کریمه و شرق اوکراین فراهم میشود.» برنز اندکی بعد دوباره نسبت به عضویت اوکراین در ناتو هشدار داد و در دومین یادداشتش با این موضوع برای وزیر خارجه وقت آمریکا نوشت: «اگر دوست داشتید میتوانید این یادداشت را نخوانید. فکر میکنم این قرصی که داریم به خورد روسها میدهیم با یک سطل آب هم از گلویشان پایین نمیرود.» اما ایالات متحده حتی با وجود مخالفت متحدان اروپاییاش یعنی فرانسه و آلمان، آوریل 2008 عضویت اوکراین در ناتو را طی سالهای آینده وعده داد و در نهایت با روی کار آوردن «ولادیمیر زلنسکی» در اوکراین به سمت عملیاتی کردن این وعده پیش رفت. شاید زلنسکی نمیدانست با حماقتش برای پیوستن به ناتو چه بلایی بر سر اوکراین میآورد اما مقامات واشنگتن دقیقا میدانستند مشغول باز کردن درهای جهنم به روی اوکراین هستند. رابرت کندی، نامزد انتخابات ریاستجمهوری آمریکا 2 می2023(12 اردیبهشت 1402) به برنامه اینترنتی «آنهرد»(Unherd) گفت: «لوید آستین(وزیر دفاع آمریکا) درآوریل ۲۰۲۲، گفته بود هدف ما در اینجا از پای درآوردن ارتش روسیه است. از پای درآوردن یعنی چه؟ یعنی به کشتن دادن اوکراینیها... ما ۳۰۰ هزار اوکراینی را قربانی کردهایم. فرمانده یگان نیروهای ویژه اوکراین گفته که ۸۰ درصد از نیروهایش کشته یا زخمی شدهاند و نمیتوان این واحد را بازسازی کرد.»
ارمغان زلنسکی به عنوان یک چهره(celebrity) برای اوکراین، تبدیل این کشور به بارانداز سلاح و میدان جنگ ناتو با روسیه بوده است. آمریکا، انگلیس، آلمان، فرانسه و اتحادیه اروپا تا ژانویه 2023 بیش از 58 میلیارد دلار کمکهای تسلیحاتی به اوکراین ارسال کردهاند و آنطور که جوزف بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا میگوید اگر این کمکها متوقف شود ظرف چند روز جنگ به پایان میرسد. داگلاس مکگرگور سرهنگ بازنشسته آمریکا 3 می2023 در مصاحبه با برنامه اینترنتی «آمریکای واقعی»(Real America) گفت: «ما کاملا در محاسبات خود اشتباه کردیم و حالا نشستیم و خیره به این فاجعه مینگریم. نیرویی که ما در اوکراین مسلح کردیم، نابود شد. آنها هزاران تن را از دست میدهند که روزانه به طور میانگین پانصد تا هشتصد نفر را از دست میدهند. در واقع روزانه نزدیک به یک گردان ناپدید میشود!... فکر میکردیم این فرصتی برای آسیب زدن به روسیه است. تمام کاری که کردیم تضعیف ناتو و آسیب به اعتبار و آبروی خود در برابر دیدگان همه بود و حالا باید اعتراف کنیم که اشتباه کردیم و باید توافق کنیم.»
چهرهها(celebrities) غالبا دردسر سازند و وظیفه شهروندی همه شهروندان و همه مسئولان دور نگه داشتن آنها از سیاست است. آنها در مواجهه با مسائل جامعه، نه قسمتی از راهحل که بخشی از مشکلاند. چهرهها(celebrities) همه چیز را به حاشیه میبرند تا خود دیده شوند؛ درست مثل وقتی که در سالن نمایش همه در تاریکی فرو رفتهاند تا چهره اصلی نمایش زیر نور متمرکز نورافکنها روی صحنه خودنمایی کند.
مدیرکل آژانس یا مسؤول بازنگهداشتن پرانتزها؟!
محمدحسین مهدویزادگان
رافائل گروسی، مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی در تازهترین سخنان خود ضمن ابراز رضایت از همکاریهای شکل گرفته میان تهران و آژانس، مدعی شد احتمال احیای توافق هستهای در آینده نزدیک ضعیف است. در عین حال، گروسی هشدار داد اگر همکاریهای ایران و آژانس ادامه نیابد، در آینده شانس احیای توافق هستهای به صفر خواهد رسید! فارغ از اینکه برجام آش دهانسوزی نبوده و حتی در مواردی مصداق خسارت محض در حوزه سیاست خارجی کشورمان محسوب میشود، ادبیات و رویکرد مدیرکل آژانس در قبال فعالیتهای هستهای ایران و سرنوشت مذاکرات جای بسی تامل دارد.
بدونشک گروسی خود نیز بهتر از دیگران میداند قاعدتا نقشی در مذاکرات احیای برجام بر عهده ندارد و متعاقبا مسؤولیتی نیز بابت اظهار نظر درباره نتایج مذاکرات، آخرین وضعیت آن یا مواضع طرفهای مذاکرهکننده بر عهده او نیست! اینکه در چنین شرایطی وی به صورت قاطع احتمال احیای برجام در آینده را ضعیف قلمداد کرده و آن را در یک مصاحبه رسمی (با یک شبکه کانادایی) بر زبان میآورد، قطعا موضوع سادهای نیست. مدیرکل آژانس با توجه به شخصیت خاص و غیرمستقل خود، هدف مشخصی از بیان این سخنان داشته و مصدر بیان این ادعا نیز وین (مقر آژانس) نبوده است! در اینجا باید روی بازی خاص دولت آمریکا و رژیم اشغالگر قدس در قبال مذاکرات هستهای متمرکز شد؛ جایی که در آن بازیگران غربی و صهیونیست، خلق سیگنالهای متناقض و هدفمند را در دستور کار قرار دادهاند.
نکته مهمتر اینکه گروسی پس از تاکید بر احتمال اندک احیای برجام (حتی در صورت ادامه همکاری ایران و آژانس)، با وقاحت تمام تاکید کرد اگر سطح دسترسیها و نظارتهای مطلوب آژانس کاهش یابد، در این صورت شانس احیای توافق هستهای به صفر خواهد رسید و شرایط بدتر خواهد شد! گروسی رسما خطاب به کشورمان اعلام کرد باید میان ۲ گزینه «بد» و «بدتر» یک گزینه را انتخاب کند. البته بهتر است گروسی بداند در این معادله گزینههای دیگری نیز وجود دارد که جمهوری اسلامی ایران درصورت انتخاب آنها، تن امثال او را به لرزه درخواهد آورد! مصاحبه اخیر گروسی نشان داد سیاست مدارا با آژانس بینالمللی انرژی اتمی نیز مانند سیاست مدارا با غرب نمیتواند در حلوفصل گرههای کور در حوزه سیاست خارجی کشورمان موثر باشد.
موضوع پایانی، به خودساخته بودن بحرانی بازمیگردد که امروز گروسی طلبکارانه درباره آن صحبت میکند! مدیرکل آژانس بینالمللی انرژی اتمی خود بخوبی میداند «مختومه کردن» پروندههای ادعایی علیه ایران با توجه به تعلق نداشتن آنها به زمان حال و فراتر از آن، مخدوش بودن مصدر طرح این ادعاها اساسا روند دشواری ندارد! به عبارت بهتر، اعلام رسمی ختم پروندههای ادعایی تابع روندی پیچیده، چه به لحاظ فنی و چه حقوقی نیست. در این روند، نه نیازی به نظارت پیچیده و فراپادمانی وجود دارد و نه نیازی به همکاریهای نامحدود با آژانس! یک نمونهبرداری ساده از خاک مکانهای ادعایی (که آن هم میتواند به صورت غیرمستقیم توسط آژانس و با عاملیت سازمان انرژی اتمی کشورمان انجام شود) برای سنجش صحت و سقم ادعای آژانس کفایت میکند. نکته جالب توجه اینکه آژانس خود نیز بخوبی میداند نشانهای درباره غنیسازی اورانیوم در مکانهای ادعایی وجود ندارد اما قصد دارد به هر نحو ممکن، این نقطه مهم اختلافی را به واسطه عدم مختومهسازی این پروندهها، باز نگاه دارد. در چنین شرایطی گروسی نهتنها بابت این بازی دروغین و نخنما به ایران بدهکار است، بلکه صلاحیت اظهار نظر درباره سرنوشت موضوعاتی مانند مذاکرات هستهای را نیز ندارد. او در بهترین حالت ممکن، باید متوجه عواقب و تبعات بازی خود در زمین واشنگتن و تلآویو باشد.
در نهایت اینکه مواضع گروسی، بار دیگر اثبات کرد آژانس بینالمللی انرژی اتمی کاتالیزوری در مسیر حل واقعی نقاط اختلافی باقیمانده در مذاکرات وین نیست و بالعکس، مسؤولیت «باز نگاه داشتن پرانتزها» یا همان نقاط اختلافی به وی سپرده شده است. قطعا صبر جمهوری اسلامی ایران در برابر این رویکرد وقیح آژانس و شخص گروسی نامحدود نخواهد بود.
بازتعریف اصول سیاست خارجی
محمدكاظم انبارلویی
۱- دیدار سفرا و مسئولان سیاست خارجی، فرصتی برای بازخوانی و بازتعریف ۳ اصل مهم عزت، حکمت و مصلحت در سیاست خارجی جمهوری اسلامی از سوی رهبر معظم انقلاب بود.
پرهیز از دیپلماسی التماسی و تعاملات و فعالیتهای خردمندانه و محاسبه شده با کشورها و انعطاف نشاندادن برای دورزدن موانع سخت و صخرهای و ادامه دادن مسیر اصلی از مختصات این بازتعریف و بازخوانی بود.
۲- امروز جمهوری اسلامی ابتکارات و اقدامات فوق العاده و تعیینکننده در سیاست خارجی دارد. بهطوریکه تحمیل سیاست «انزوای جهانی» را پشت سر گذاشته است.
امروز ایران با همه کشورهای جهان روابط دوستانه با رویکرد احترام متقابل دارد. آمریکا و سه کشور شرور اروپایی این رویکرد را قبول ندارند. لذا بر طبل خصومت با ملت ایران همچنان میکوبند.
۳- تا وقتی که رسانههای اهریمنی آمریکا و سه کشور اروپایی روی فرکانس دروغ، تشویش اذهان ،
اغواگری ، توهین و تهمت مانور میدهند، امکان یک گفتوگوی سازنده برای عادیسازی روابط وجود ندارد.
آمریکا و سه کشور اروپایی اساس روابط با ایران اسلامی را روی اصل مداخلهجویی در امور داخلی ما از طریق موارد زیر گذاشتهاند:
الف- نقض حاکمیت سرزمینی ایران با حمایت از گروههای تجزیه طلب
ب- میزبانی از گروههای تروریست ضدایرانی و حمایت بیپرده از آنان
ج- عدم صیانت از اماکن دیپلماتیک وابسته به ایران در خارج
د- تشکیل و حمایت از داعش و گروههای تروریستی در خارج برای ضربه زدن به جمهوری اسلامی
۴- آنچه جمهوری اسلامی از سه نبرد نرم از ۷۸ تا ۹۸ و سروصدای پاییز سال گذشته در داخل تجربه کرده است یک کپیبرداری ناشیانه دشمن از جنگ نرم معاویه علیه حضرت علی (ع) در جنگ جمل، نهروان و صفین است . سیاست معاویه تکفیر علی (ع)، تنفیض علی (ع)، پوشاندن فضایل علی (ع) و … بود.
آنها هر چه بیشتر در این معرکه پیش رفتند کمتر به نتیجه رسیدند. دلیل آن ملتی آگاه و گوش به فرمان ولی و هوشمند نسبت به ترفندهای دشمن است که در زمان علی (ع) چنین ملتی وجود نداشت. این ملت امروز در داخل و خارج در قامت یک «امت» ظهور کرده است. این «امت» امام میخواهد و طی ۵ دهه اخیر آن را پیدا کرده است و هزینههای این پایداری را با خون هزاران شهید پرداخته است و خطاب به دشمن گفته است:
گیجید هنوز؟ فصل تردید گذشت
هر قصه که گفتید و شنیدید گذشت
۵- دشمن در اتاق جنگ نرم مدام در پی «رویدادسازی» است، اما نتوانسته است به این قله برسد. آنچه ساخته است «رخدادهای ساختگی» است. شورش و آشوبهای ساختگی یک رویداد تاریخی نیستند یک «رخداد» هستند که ساخته میشوند. دشمن با شبکهبندی ، نگرش ، گرایش و باور میسازد. از دل آن اراده و رفتار، نفرت و خشونت بیرون میآورد. این ساخت ذهنی عمری کوتاه دارد.
به همین دلیل زمان بندی براندازی نظام بیش از چهار دهه است ، جواب نمی دهد. ملت ایران جلوی پیشرفت دشمن در مدیریت ذهن جامعه را گرفته است.
۶- دیپلماسی خارجی کشور با بیش ازچهار دهه تجربه و پنجهافکندن با دشمنان قسمخورده نظام، راه پرخطری را تاکنون طی کرده است. کمکم دیپلماتهای قدیم جای خود را به دیپلماتهای جدید و جوان میدهند . رهبری در دیدار یاد شده ۶ ضابطه را در دیپلماسی خارجی الزامی دانستند :
الف- رعایت عزت، حکمت و مصلحت با بازخوانی و بازتعریف جدید
ب- حضور اثرگذار و جهتبخش در پدیدهها و حوادث جهان
ج- رفع و کاهش سیاستها و تصمیمات تهدیدآمیز علیه ملت ایران
د- تضعیف کانونهای خطرآفرین برای کشور
هـ- تقویت دولتها و مجموعههای متحد همراه ایران و توسعه عمق راهبردی کشور
و- بالا بردن قدرت تشخیص لایه های پنهان در تصمیمات و اقدامات منطقهای و جهانی
اجرای این ضابطهها و علائم انقلابی نیاز به یک کادر کارآمد و انقلابی دارد که به مبانی فکری و سیاسی جمهوری اسلامی معتقد باشد.
وزیر خارجه باید مراقب نفوذیها در پذیرش کادرهای جدید باشد.
ارسال نظرات