08 اسفند 1400 - 09:29

پایگاه رهنما:

 

روزنامه کیهان **

اوکراین، هفتادوهفتمین جنگ داخلی اروپا / سعدالله زارعی

«بحران اوکراین» و جنگ کنونی آن در واقع «آئینه تمام‌نمای نظم غرب» به حساب می‌آید. این یک جنگ کاملاً اروپایی است و میان «متفقین»، همان‌ها که پیروز جنگ جهانی در اروپا بودند، درگرفته است. خیلی‌ها طی 70 سال گذشته در  دانشگاه‌های ایران و طبعاً در دانشگاه‌های خارج از اروپا، وانمود و تبلیغ می‌کردند که وقوع جنگ مربوط به ملت‌های غیرمتمدن - یعنی غیراروپایی‌ها! - و از مختصات جوامع عقب‌افتاده است! این اساتید در بیان به ظاهر تئوریک و علمی، خاورمیانه - غرب آسیا - را کانون درگیری‌های پایان‌ناپذیر و خونین معرفی می‌کردند و می‌گفتند جنگ در خاورمیانه پایان نمی‌یابد و مثل یک ابر، فقط از جایی در خاورمیانه به جایی دیگر از آن می‌رود. در این میان هیچ اشاره‌ای هم نمی‌شد که جنگ‌های خونین خاورمیانه، در فرایندی داخلی روی نمی‌دهد، بلکه محصول سیاست‌های جهانی است.

ممکن است ما حافظه تاریخی ضعیف داشته باشیم اما تاریخ که فاقد حافظه نیست. واقعیت این است که هم از نظر تعداد، هم از نظر حجم تلفات و هم از جهت ویرانی، اروپا و به تعبیری غرب بیش از مناطق دیگر درگیر جنگ‌های داخلی بوده است. اروپا در حد فاصل جنگ‌های30 ساله (1027 - 997ش) تا جنگ هفته پیش اوکراین، 76 جنگ را میان خود تجربه کرده است؛ یعنی در این 373 سال به‌طور متوسط در هر پنج سال یک جنگ در اروپا روی داده است. این تازه اروپای دوران صنعتی و مدرن است نه اروپای قرون وسطی! این نکته را هم در نظر داشته باشید که در مقایسه بین چهار قاره جهان، اروپا کمترین مساحت، کمترین حجم و کمترین تعداد کشور را در خود جای داده است.

جالب این است که آنچه به عنوان «نظم» و «نظم بین‌الملل» و «توافقات افتخارآمیز بین‌المللی»، در ادبیات اروپا و از این طریق در ادبیات رایج جهان مطرح شده و در دانشگاه‌های ما بی‌دریغ و به عنوان دستاوردهای مهم بشری از آنها یاد می‌شود، از طریق جنگ‌های خونین بین قدرت‌های اروپایی و ریخته شدن خون صدها هزار و گاهی کشته شدن حدود 80 میلیون نفر از افراد نظامی و مدنی  به دست آمده‌اند!

قرارداد یا پیمان «وستفالی» که گاهی «نظام وستفالی» هم گفته می‌شود و در دانشگاه‌های ما از آن به عنوان مبدأ حل و فصل صلح‌آمیز منازعات و رقابت‌ها یاد شده و به نام اروپا سند زده می‌شود، پس از جنگ‌های 30 ساله میان دولت‌های اروپای مرکزی یعنی اتریش و اسپانیا از یک‌سو و فرانسه، هلند، دانمارک و سوئد از سوی دیگر، در سال 1027ش (1648م) منعقد گردید. هدف از این قرارداد تثبیت قدرت دولت‌های اروپایی و محترم شمردن تمامیت ارضی کشورهای اروپای مرکزی از سوی یکدیگر بود. پس این نظم نوین، اصلاً موضوعش خود اروپا و تلاش برای مهار جنگ در میان کشورهای محوری آن بود و ربطی به بقیه کشورهای جهان نداشت، تا «دستاورد بشری» خوانده شود! البته بعداً که این شش کشور اروپای مرکزی بنای توسعه مستعمرات خود در آمریکای لاتین، آفریقا و آسیا را گذاشتند، در کشورهای مستعمره هم این قاعده به اجرا گذاشته شد که باز هم به معنای جلوگیری از مداخله یک کشور در امور کشورهای آسیایی و آفریقایی و آمریکای لاتین نبود بلکه به معنای محترم شمردن مستعمرات اسپانیا و عدم دست‌اندازی اتریش به مستعمرات این کشور و هکذا بقیه دول اروپای مرکزی بود. کما اینکه در فاصله انعقاد پیمان وستفالی تاکنون هیچ‌گاه تمامیت ارضی کشورهای دیگر از سوی قدرت‌های اروپایی محترم شمرده نشده است.

نکته جالب این است که قرارداد وستفالی حتی نتوانست مانع وقوع جنگ‌های جدید میان قدرت‌های اروپای مرکزی شود! همان‌طور که گفته شد در فاصله انعقاد وستفالی تا جنگ هفته پیش اوکراین، 76 جنگ خونین بزرگ، متوسط و کوچک میان کشورهای اروپای مرکزی روی داده است. کما اینکه جنگ کنونی اوکراین هم میان کشورهای پیروز اروپا در جنگ جهانی دوم است؛ جنگی که در جغرافیای اروپا در گرفت و به سایر نقاط دنیا هم کشیده شد.

نظام چندقطبی موسوم به کنسرت اروپا که ابتدا ترکیب چهار کشور روسیه، پروس، اتریش و انگلیس بود هم در واقع پس از وقوع جنگ‌های ناپلئون در اروپا که به کشته شدن میلیون‌ها نفر اروپایی منجر گردید، در سال 1815 منعقد شد. تأسیس این نظام، در دانشگاه‌های ما به عنوان یک ابتکار مؤثر بین‌المللی مطرح می‌گردد! این نظام که تا آغاز جنگ جهانی اول در سال 1293 ش - 1914م - بر دنیا حکومت داشت، برآمده از جنگ اروپایی‌ها با یکدیگر بود و با هدف متوقف کردن جنگ میان خودشان و حاکم کردن توافق به جای جنگ تأسیس گردید. اما این نظام که هیچ نفعی برای کشورهای غیراروپایی نداشت، حتی نتوانست از وقوع جنگ در اروپای مرکزی جلوگیری کند و منجر به وقوع جنگ جهانی  دوم شد. در این جنگ حدود 85 میلیون نفر از اروپایی‌ها کشته و حدود دو برابر آن مجروح و معلول شدند. قدرت‌های پیروز در جنگ جهانی اول، «پیمان ورسای» را با هدف متوقف کردن جنگ میان خود امضا کردند، اما این پیمان کمتر از دو دهه دوام آورد و دوباره قدرت‌های اروپایی، تمامیت ارضی رقبای داخلی خود را نقض کردند و در پی آن جنگ جهانی دوم پدید آمد که شش سال به درازا کشید و در آن حدود 85 میلیون نفر که فقط 20 میلیون آن از ارتش روسیه بود، کشته شدند؛ هر چند روسیه در این جنگ ابتدا بی‌‌طرف بود و نمی‌خواست درگیر جنگ آلمان با کشورهای فرانسه و انگلیس شود. جنگ جهانی دوم هم به شکل‌گیری یک نظام جدید - موسوم به نظام دوقطبی-

میان روسیه و غرب انجامید. نظام دوقطبی بر مبنای قوانین ورسای و وین شکل گرفت و در واقع ادامه ابتکار سابق اروپایی‌ها محسوب می‌شد. نظام دوقطبی با شعار توقف جنگ و حل و فصل مسایل از طریق قانون و نظم تأسیس شد و نهاد شورای امنیت از کشورهای پیروز در جنگ جهانی دوم به وجود آمد و هدف‌گذاری آن جلوگیری از جنگ میان کشورهای صاحب حق وتو بود.

اما با این وجود مهم‌ترین بانی نظم نوین جهانی که آمریکا بود، جنگ میان کشورهای پیروز جنگ جهانی دوم را از سال 1947 یعنی دو سال پس از پایان جنگ جهانی دوم، شروع کرد نام این جنگ، «جنگ سرد» بود که شوروی و شرکای اروپایی آن را در ابعاد سیاسی، اقتصادی، تبلیغاتی، جاسوسی و جنگ‌های نیابتی هدف می‌گرفت. با وجود آنکه آمریکایی‌ها سررشته این جنگ را در دست داشتند، اما از نظر عملیاتی، این جنگ هم در نهایت میان اروپای شرقی (شامل روسیه، لهستان، آلمان شرقی، چک، بلغارستان، مجارستان، رومانی و آلبانی) از یک‌سو و اروپای غربی (شامل بقیه اروپا) از سوی دیگر راه افتاد و آثار آن کمتر از جنگ گرم نبود و اتفاقاً ظرف دو سال جنبه نظامی هم پیدا کرد و به پیدایی دو پیمان جمعی نظامی میان اروپائیان یعنی پیمان ناتو (در سال 1949) و پیمان ورشو (در سال 1955) منجر گردید که آثار آن هنوز هم مشاهده می‌شود. کما اینکه جنگ اوکراین را باید نتیجه جنگ سرد و پیامد پیمان‌های نظامی ناتو و ورشو برشمرد.

برخلاف آنچه تصور می‌شود، جنگ اصولاً با اروپا معنا پیدا می‌کند و این جنگ نظم‌پذیر نیست در واقع جنگ و استفاده از آن برای حل و فصل اختلافات تنها عنصر «نظم اروپایی» است.

اروپایی‌ها در کنار آمریکا یا تحت فرمان آمریکا در همه جنگ‌های فرااروپا هم نقش اساسی داشته و دارند؛ مثلاً در همین زمان، آمریکا، فرانسه، انگلیس، آلمان و بعضی دیگر از دولت‌های اروپایی در جنگ یمن و ادامه آن نقش اساسی دارند. اگر تردید دارید به سلاح‌های مرگباری که بر سر مردم این کشور ریخته می‌شوند، نگاه بیندازید! روی هیچ‌کدام ننوشته Made in Saudi Arabia و نگاه کنید به پشتیبانی‌های بی‌دریغ حقوقی، سیاسی، نظامی، اطلاعاتی و تسلیحاتی این کشورها از طرف متجاوز.

اروپا بدون تردید در جنگ‌هایی که میان کشورهایی در فراسرزمین‌های اروپایی جریان یافته است، نقش دارد. گاهی این نقش در شکل جنگ نیابتی و به منظور از میان برداشتن مخالفان اروپا در قاره‌های دیگر بوده است؛ جنگ علیه همان کشورهایی که ظاهراً توافق وستفالیا، توافق ورسای و وین و اساسنامه شورای امنیت سازمان ملل، «تمامیت ارضی» و «استقلال» آنان را به رسمیت شناخته است! جنگ اوکراین، جنگ اروپاست. جنگی که دو طرف آن میراث‌داران وستفالیا، ورسای، وین و نیویورک هستند. این جنگ‌ها پایان نمی‌یابند کما اینکه هیچ‌گاه متوقف نشده‌اند. جهان باید با قواعد واقعی انسانی اداره شود و این فقط زمانی به وقوع می‌پیوندد که کشورها به یک اندازه در اداره جهان نقش داشته باشند.

 ***************************************

روزنامه خراسان**

دو قطبی سرمایه در تهران و غیرتهران/مهدی حسن زاده

 روز گذشته وزیر امور اقتصادی و دارایی در نامه‌ای به وزیر صنعت، معدن و تجارت از وی خواست شرکت‌های بزرگ صنعتی و معدنی استان‌ها را ملزم به بازگرداندن حساب‌های بانکی خود به استان محل استقرار شرکت کنند. این درخواست در نگاه نخست شاید چندان مهم تلقی نشود اما اگر به نحوه توزیع منابع بانکی در کشور نگاه کنیم می بینیم که مسئله تا چه اندازه مهم است.در گزارش امروز روزنامه خراسان در صفحه 10 با عنوان «مصوبه کوچ حساب‌های بانکی بزرگ از تهران به استان ها» به این بحث پرداخته ایم که استان تهران با وجود سهم 20 تا 25 درصدی از تولید ناخالص داخلی، 53 درصد سپرده های بانکی را جذب و 63 درصد تسهیلات بانکی را دریافت می کند. در شرایطی که نظام بانکی سهم بلامنازع و حدود 90 درصدی از تامین مالی در اقتصاد کشور را دارد، نحوه توزیع منابع بانکی نقش تعیین کننده ای را در اقتصاد ایران ایفا می کند.

این مسئله از این نظر اهمیت دارد که منابع بانکی با وجود سیالیت و امکان تبادل از هر گوشه کشور به یک حساب بانکی در گوشه ای دیگر، از جهت شهر و استان محل استقرار بانکی که حساب بانکی در آن افتتاح شده است، توزیع مکانی دارد. به عبارت دیگر اگر حسابی در تهران افتتاح شده باشد، سپرده های صاحب آن حساب (فارغ از این که کجا مستقر است و کار می کند) متعلق به استان تهران و شهر تهران است.

بر این مبنا، این سپرده ها مبنای پرداخت تسهیلات بانکی به شرکت ها و مراکز مستقر در تهران قرار می گیرد. به این ترتیب استان تهران با وجود سهم 16.6 درصدی از جمعیت کشور (براساس سرشماری سال 95) و دارا بودن سهم 24.9 درصدی از تولید ناخالص داخلی (براساس گزارش مرکز آمار در سال 99)، 53 درصد منابع بانکی را در بانک های خود دارد و 63 درصد تسهیلات بانکی (براساس آخرین آمار بانک مرکزی از مانده سپرده ها و تسهیلات بانکی در پایان آبان ماه 1400) نیز در این استان پرداخت می شود.در حقیقت بیش از نیمی از سپرده های بانکی، ارتباطی به فعالیت های اقتصادی مستقر در تهران ندارد بلکه مربوط به ثروت تولید شده در قالب معادن، شرکت های صنعتی درشت، مجموعه های خدماتی بزرگ و میادین نفت و گاز است و چون در شعب بانک های تهران ثبت شده است، مبنای پرداخت تسهیلات بانکی به تهران نشینان می شود و همین مسئله یکی از اساسی ترین سازوکارهای تمرکزگرایی و بزرگ شدن تهران و عقب ماندگی استان هاست.

شبیه همین مسئله را در مالیات واحدهای صنعتی و معدنی استان ها  هم می بینیم.  در حالی که کارخانجات مختلف آلودگی محیطی و هزینه های دیگر خود را به استان ها تحمیل می کنند اما مالیات خود را براساس محل استقرار دفتر اصلی  خود که عمدتا در تهران است در پایتخت پرداخت می‌کنند مالیاتی که باید در استان ها پرداخت شود و بخشی از آن به موجب قوانین در اختیار بودجه های استانی و برای توسعه زیرساخت های مناطق مختلف کشور هزینه شود،جزو درآمدهای استانی قرار نمی گیرد و هر سال بر این مبنا، چند هزار میلیارد تومان از درآمدی که می تواند جزو منابع بودجه ای استان ها باشد راهی پایتخت می شود.با این سازوکار بی دلیل نیست که بسیاری از افراد و حتی شرکت ها تمایل به تهران نشینی دارند. تهران مالک بخشی از ثروت استان های دیگر است و علاوه بر دسترسی نزدیک تر به رانت‌های ملی و لابی های مرکزنشینی، محل اصلی توزیع منابع بانکی و بودجه ای است.

تا زمانی که این سازوکار ناعادلانه در عرصه نظام بانکی و مالیاتی برقرار است، صحبت از عدالت منطقه‌ای و کاهش تمرکزگرایی بی فایده است. باید سهم واقعی هر استان از منابع بانکی و درآمدهای مالیاتی محقق شود تا بتوان به توسعه منطقه ای و کاستن از تمرکز ثروت و به تبع آن جمعیت و ترافیک و آلودگی و سایر معضلات در پایتخت فکر کرد. به همین دلیل پیگیری درخواست وزیر اقتصاد از وزیر صمت و نظارت بر اجرای آن و مشوق های لازم و تنبیهات مقتضی در این زمینه ضروری است.

***************************************

روزنامه وطن امروز**

فتح خیبر میدان مجاهدت مخلصان/محمدامین علیدوست

 روز بیست‌وچهارم رجب‌المرجب، سالروز فتح قلعه خیبر به دست مسلمانان با مجاهدت‌های خیره‌کننده کرار غیرفرار، حضرت امیرالمومنین(ع) است؛ فتح‌‌الفتوحی که هیمنه پوشالی دشمنان دین حق و عدل را درهم شکست و یهود مستکبر را از اریکه قدرت به زیر کشاند. اما قبل و بعد از واقعه فتح خیبر، اتفاقات قابل توجه و تاملی درباره تقسیم غنائم افتاد که حتی قرآن کریم نیز به آن پرداخته است. بازخوانی وقایع آن روزها از جهت شناختن و دفع خطر طماعان و نان به نرخ روزخوران که در همه حرکت‌های قدسی حضوری فعال دارند، ضروری به نظر می‌آید. طبق روایات، هنگامى که پیامبراعظم(ص) از حدیبیه بازمى‌گشتند به فرمان خدا، مسلمانان شرکت‌کننده در حدیبیه را بشارت به فتح خیبر دادند و تصریح فرمودند در این پیکار فقط آنها شرکت کنند و غنائم جنگى مخصوص آنهاست، و تخلف‌کنندگان را نصیبى از این غنائم نخواهد بود! امـا دنیاپرستان ترسو همین که از قرائن فهمیدند پیامبر(ص) در جـنگى کـه در پیش دارد قطعا پیروز مى‌شود و غنائم فراوانى به دست سپاه اسلام خـواهد افتاد، از فرصت استفاده کرده، خدمت پیامبر(ص) آمدند و اجازه شرکت در میدان خیبر را خواستند!

نه‌تنها در این مورد کـه در موارد دیگر نیز مى‌بینیم این تن‌پروران طماع سراغ لقمه‌هاى چرب و کم‌دردسر مى‌رفتند، و از میدان‌هاى سخت و خطرناک و دوردست گریزان بودند.

قـرآن کریم در آیه 15 سوره «فتح» به این گروه سودجو و فرصت‌طلب مى‌گوید: «آنها مى‌خواهند کلام خدا را تغییر دهند؛ یریدون ان یبدلوا کلام‌الله».

سـپـس مى‌افـزایـد: «بـه آنها بگو: شـما هرگز نباید به دنـبال ما بـیایید (و حق ندارید در این مـیدان شرکت کنید)؛ قل لن تتبعونا».

خداوند دستور داده غنائم خیبر مخصوص اهل حدیبیه باشد و احدى با آنها در این امر شرکت نکند!

ولى این متخلفان بى‌شرم و پرادعا، باز از میدان درنمى‌روند و شما را متهم به حسادت مى‌کنند و بزودى مى‌گویند: مطلب چنین نیست، بلکه شما نسبت به ما حسد مى‌ورزید (فسیقولون بل تحسدوننا).

سرانجام پیغمبر اکرم(ص) طبق نقل تواریخ، غنائم خیبر را تنها بین اهل حدیبیه تقسیم کردند و حتى کسانى که در حدیبیه بودند و مـوفق بـه شرکت در غزوه خیبر نشدند سهمى براى آنها قرار دادند، البته این موضوع یک مصداق بیشتر نداشت و آن جابربن‌عبدالله بود.

بدین ترتیب خداوند متعال و رسول اکرم(ص) دست طماعان و سودجویان را کوتاه کردند.

***************************************

روزنامه ایران**

اوکراین، آزمایشی برای چین/بهزاد شاهنده/استاد مطالعات شرق آسیا

چین در تلاشی مستمر برای رهبری جهان است و در کنار آن از قدرت اقتصادی لازم جهت تحقق آن بهره می‌برد. با این مشخصات، پکن در بحران اوکراین تاکنون از محکوم کردن مسکو برای به رسمیت شناختن مناطق جدایی‌طلب در اوکراین و اعزام نیرو پرهیز کرده است و بعد از عملیات روسیه در این کشور نیز غرب را به پرهیز از تفکر جنگ سرد دعوت کرد. علت این رویکرد مشخص است؛ دو کشور چین و روسیه تحت زعامت شی جین پینگ و ولادیمیر پوتین، روابط نزدیکی دارند که در دوره 10 ساله «شی» و 20 ساله «پوتین» گسترش کم‌سابقه‌ای داشته است به‌طوری که حجم تجاری دو کشور به 142 میلیارد دلار رسیده است. تنش رو به رشد در روابط دو کشور با واشنگتن نیز نزدیکی آن دو را سرعت بخشیده است. ضمن اینکه همکاری‌های گسترده آنها بخصوص در زمینه‌های نظامی و امنیت انرژی کاملاً مشهود است به نحوی که اکنون چین بزرگترین بازار در حال توسعه کالای حیاتی گاز مایع روسیه به شمار می‌رود.  پیوند دو کشور در المپیک زمستانی تازه برگزار شده پکن با حضور «ولادیمیر پوتین» به عنوان برجسته‌ترین میهمان آن مشهود بود.در اعلامیه 5 هزار کلمه‌ای که پس از پایان دیدار رسمی پوتین انتشار یافت به تعداد کثیری از موضوعات مشترک اشاره شد که در نوع خود بی‌سابقه محسوب می‌شود. در این اعلامیه اسمی از کشور اوکراین و بحران آن دیده نمی‌شود، این در حالی بود که هفته قبل رسانه‌های چین از خویشتنداری مسکو مقابل تحریکات واشنگتن مباحثی را منتشر کرده بودند.

مسأله حائز اهمیت این است که چین روابط دوستانه‌ای نیز با اوکراین دارد و مشتری اصلی تسلیحات نظامی از آن کشور است. اوکراین همچنین در مرکز برنامه «کمربند- جاده» چین قرار دارد و گلوگاه جاده ابریشم جدید محسوب می‌شود؛ جاده‌ای که چین را از شرق به غرب اروپا متصل می‌کند.چین هرچند الحاق «کریمه» به روسیه را به رسمیت نشناخته و بخصوص برای خنثی کردن سیاست‌های ضد چینی امریکا در اروپا خواهان حفظ روابط خوب با کشورهای قاره سبز است، اما به همراه روسیه در اعلامیه‌ای رسمی مخالفت خود را با ناتو و جنگ سرد برافروخته امریکا در حوزه اروپا اعلام کرده است.در این میان چین که دیگر در قد و قامت یک بازیگر سوم در رقابت‌های امریکا و روسیه وارد شده است، با توجه به تمایل اوکراین به پیوستن به ناتو (به عنوان خط قرمز روسیه) و تبدیل این کشور به عرصه جدید رقابت روسیه و غرب، راه و روش محتاطانه‌ای را در قبال مسأله اوکراین در پیش گرفته و با هر دو طرف مخاصمه ارتباط خود را حفظ کرده است. از یک‌سو طرف روسیه را گرفته و گسترش ناتو را علت اصلی اختلافات دانسته  و آن را  مخرب می‌داند و از طرف دیگر حراست از روابط تجاری با اوکراین، حفظ اروپا در منظومه تجاری خود و جلوگیری از گسترش بحران به اقدامات تحریمی غرب را سرلوحه کار خود قرار داده است.بر همین مبنا چین با پیوند استراتژیکی که با روسیه دارد، برای خنثی کردن تحریم‌های غرب علیه مسکو که گفته می‌شود بی‌سابقه خواهند بود، به کمک کرملین خواهد شتافت که بلاشک بر روابط چین با اروپا لطمه خواهد زد و باعث تیرگی بیشتر روابط با ایالات متحده امریکا خواهد شد که هم‌اکنون در پایین‌ترین سطح خود در 40 سال گذشته قرار دارند. در این راستا مسأله تایوان ابعاد گسترده‌تری خواهد یافت و حل و فصل آن مشکل‌تر می‌شود.   بحران اوکراین از جنبه دیگری نیز برای چین هزینه خواهد داشت که گرایش کشورهای ظاهراً بی‌طرف مثل هند به سوی غرب را تسریع خواهد کرد. مسأله اوکراین حتی با عقب‌نشینی روسیه حل و فصل نخواهد شد زیرا امیال و آرزوهای مسکو در بازگشت به گذشته قدرتمند ، هر ازچند صباحی سر بلند خواهند کرد بخصوص اگر کشور اوکراین به ناتو و پس از آن به اتحادیه اروپا بپیوندد و به یک کشور غربی مبدل شود.

پکن به‌طور ناخواسته در وضعیتی قرار گرفته که برایش همراه با تنش خواهد بود و هرگونه حمایت از روسیه می‌تواند کشورهایی را که چین با آنها مراوده تجاری دارد به مخاطره بیندازد که نه تنها وخامت در روابط با اروپا را دربر خواهد داشت که کشورهایی مثل ژاپن را که هم‌اکنون موضع مخالف روسیه اتخاذ کرده‌اند، دربرخواهد داشت. پکن در وضعیتی قرار گرفته که حمایت از مسکو برایش پرهزینه بوده و مخاطرات زیادی را برای آن دربر خواهد داشت، سناریویی که چین خواهان پرهیز از آن است. چین ترجیح می‌داد چنین بحرانی به‌وجود نمی‌آمد. از همین‌رو از نگاه چین، این بحران در زمانی بسیار غیرمناسب رخ داده است.

***************************************

 روزنامه شرق **

استاندارد دوگانه در سیاست خارجی/کیومرث اشتریان

روسیه و غرب درگیر جنگ سرد طولانی‌مدتی در اوکراین هستند. معادله ساده است: غرب در حال تحمیل «خفگی استراتژیک» بر روسیه است و روسیه هم برای گریز از چنگال سرد ناتو، چنگال داغ خود را بر گلوی اوکراین نهاده است. چنگال سرد ناتو با لبخند دیپلماتیک و انسان‌دوستانه غربیان و فضاسازی جهانی آنان توأم است و چنگال داغ روسیه از فضاسازی رسانه‌ای جهانی بی‌بهره است. در واقع روسیه در ورطه‌ای است که دو سوی آن می‌تواند به سود غربیان باشد؛ یا باید «خفگی استراتژیک» را بپذیرد یا تحریم‌های گسترده غربیان را. برای گریز از این دو گزینه، تسلط کامل بر اوکراین و روی کار آوردن یک حکومت کاملا وابسته به خود را در دستور کار قرار می‌دهد. در این صورت تحریم‌های آتی کم‌اثرتر خواهد بود. در این میان، این مردم اوکراین هستند که بهای هماوردی تفوق استراتژیک قدرت‌های جهانی را می‌پردازند. به همان میزان که روسیه خشونت می‌ورزد، غرب نیز همان خشونت را به شکلی سرد و در لفافه «بشر‌دوستانه» بر اوکراین اعمال می‌کند. ایران چه کند؟ در موضع‌گیری‌های سیاست خارجی گریزی از استاندارد دوگانه نیست. انتظار اتخاذ موضع‌گیری‌های ظاهرا «اخلاق‌مدار» از سیاست خارجی نداشته باشید. وزیر خارجه ایران به درستی گفته است: «بحران ‎اوکراین ریشه در اقدامات تحریک‌آمیز ناتو دارد. ما توسل به جنگ را راه‌حل نمی‌دانیم. برقراری آتش‌بس و تمرکز بر راه‌حل سیاسی و دموکراتیک یک ضرورت است». او، هم جنگ سرد غرب را رد کرده است و هم راه‌حل نظامی روسیه را؛ یعنی عملا در هیچ سوی ماجرا نایستاده است و البته این نافی بهره‌برداری از فرصت پیش‌آمده نیست؛ چون رئیس‌جمهور ایران هم «تجارت گاز» را در قطر دنبال می‌کند. اینجاست که شما دیگر در جبهه روسیه نیستید، به همین دلیل بود که شما را در پشت آن «میز روسی» نشانده بودند. فارغ از تعارفات دیپلماتیک، هر دو طرف دست هم را خوانده‌اند. ممکن است گفته شود که این استانداردی دوگانه‌ است؛ چرا‌که به هر حال تجاوز، تجاوز است از هر سو که باشد. از‌قضا اینجا استاندارد دوگانه بر موضع‌گیری‌ها اعمال می‌شود؛ چون شما با معادله‌ای مواجه هستید که بار اخلاقی قطعی ندارد. دو سوی ماجرا درگیر نبردی استراتژیک‌اند. موضع شما را هم ملاحظات استراتژیک طرف سوم (یعنی خودتان) تعیین می‌کند و نه ملاحظات استراتژیک غرب یا روسیه. در هماوردی‌های استراتژیک شما ممکن است در طرف دشمنان سنتی خود قرار بگیرید. اینکه ایران به لحاظ استراتژیک در کجا قرار دارد، مسئله‌ای مهم است. کشورها تخته‌بند استراتژی‌های بین‌المللی‌اند. در این ماجرا، اتفاقا ایران عملا در جبهه دشمنان خویش است؛ فارغ از هر لحنی که به کار بگیرد. حضور ناتو در اوکراین برای ایران حیاتی نیست، بلکه می‌تواند مفید هم باشد. تضعیف قدرت‌های استراتژیکی که به شما نزدیک‌اند، اجمالا مناسب است؛ چه رسد به آنکه این قدرت استراتژیک مانع صدور کالای استراتژیک شما (یعنی گاز) باشد. فارغ از تعارفات دیپلماتیک ایران و روسیه، جنگ اوکراین استقلال عمل ایران را در عرصه بین‌الملل بیشتر می‌کند. شما لازم نیست صریحا در سوی غربیان باشید؛ آنها کار خود می‌کنند و راه شما را نیز باز می‌کنند؛ چون به گاز شما نیازمندند. به همین دلیل است که چینی‌ها و روس‌ها در جلسات غیر‌رسمی به ایرانیان می‌گویند «شما هر کارتان که بکنند، در جبهه غرب هستید». این سخن یک معنای استراتژیک دارد و نه ضرورتا مفهومی سیاسی.

 

فضای منفی رسانه‌های اجتماعی درباره موضع‌گیری ایران در قبال این بحران تا حدودی ناشی از عدم شناخت روابط بین‌الملل از حیث بازی‌های استراتژیک و ضرورت اعمال استانداردهای دوگانه در این روابط است. مادامی که استقلال عمل در سیاست خارجی داشته باشیم، «فرصت استراتژیک» داریم؛ حتی اگر کنش فاعلانه‌ای هم نداشته باشیم. بنابراین، اولا مراقب این استقلال باشیم، ثانیا استاندارد دوگانه را غیراخلاقی ندانیم؛ استاندارد یگانه ضرورتا اخلاقی نیست و ثالثا پرونده هسته‌ای خود را به بحران اوکراین گره نزنیم. در سیاست خارجی شما ناچار از اعمال استانداردهای دوگانه هستید؛ چون معادله پیچیده است و معمولا شرایط یکسان نیست. این، مسئله‌ای مهم در موضع‌گیری‌های شما در سیاست خارجی است. نمی‌توان گفت چون در فلان‌جا موضع‌گیری مثبتی در برابر یک رخداد داشته‌اید، همان معیار را برای رخداد مشابه به کار ببرید. واقعیت «شطرنج چندنفره» در سیاست بین‌الملل به‌کارگیری استانداردهای دوگانه را حکم می‌کند. شما ممکن است مخالف تجاوز نظامی به کشور دیگری باشید (حمله روسیه به اوکراین)، شما ممکن است مخالف یک رژیم سیاسی در جنگ آن با مخالفان باشید (بشار اسد در سوریه)، اما در برابر این هر دو سکوت کنید. روابط بین‌الملل «تک‌منطقی» نیست، بلکه عرصه تکثر منطق‌هاست. بنابراین ناچار از اعمال استانداردهای دوگانه هستید. متأسفانه، تا اطلاع ثانوی در روابط بین‌الملل، استاندارد اخلاقی یگانه‌ای وجود ندارد. نه اینکه معیارهای اخلاقی به کلی وجود ندارد، بلکه «اخلاق روابط بین‌الملل» نسبی است؛ حقانیت‌ها متکثر است. قاعده مثلث‌بندی در سیاست‌گذاری عمومی همین است. معمولا در یک بحران بین‌المللی شما حداقل با سه سویه مواجه هستید و قضاوت‌ها و موضع‌گیری‌های شما در چشم‌اندازهای متعددی محصور است. بنابراین کشورها معمولا استاندارد قطعی و یگانه‌ای ندارند.

منبع: بصیرت

ارسال نظرات