10 بهمن 1400 - 10:35

پایگاه رهنما:

 

روزنامه کیهان**

نبرد «جهاد تبیین» و «جنگ شناختی» در شیار‌های خاکستری مغز/ محمد صرفی

ناتو تا سال ۲۰۲۰ پنج حوزه جنگی را به رسمیت می‌شناخت؛ زمین، هوا، دریا، فضا و فضای سایبری. از یک سال پیش کارشناسان این سازمان می‌گویند عملاً باید یک حوزه دیگر را هم به پنج مورد فوق افزود؛ «جنگ شناختی» (cognitive warfare). این حوزه جدید چیست و جنگ در آن چه ابعاد و ویژگی‌هایی دارد و چرا ما باید در این زمینه تامل کنیم؟ دقت در چیستی و چگونگی این جنگ، پاسخ سوال بعدی یعنی نسبت ما با آن را روشن می‌سازد.
در «جنگ شناختی»، ذهن انسان به میدان نبرد تبدیل می‌شود. «جیمز جوردانو»، متخصص علوم اعصاب، مغز انسان را میدان نبرد قرن بیست‌ویکم معرفی می‌کند. هدف این است که نه تنها آنچه مردم فکر می‌کنند، بلکه نحوه تفکر و عمل آن‌ها نیز تغییر کند. اگر این جنگ با موفقیت انجام شود، باور‌ها و رفتار‌های فردی و گروهی را شکل داده و تحت تأثیر قرار می‌دهد تا به نفع اهداف تاکتیکی یا استراتژیک مهاجم باشد. در شکل حداکثری خود، این پتانسیل را دارد که کل جامعه را بشکند و از هم بپاشد، به‌طوری که دیگر اراده جمعی برای مقاومت در برابر نیات دشمن را نداشته باشد. در این میدان نیروی مهاجم می‌تواند بدون توسل به زور یا اجبار آشکار، جامعه را تحت سلطه خود درآورد.
یکی از ویژگی‌های مهم این جنگ در هم آمیختن فضای زمانی جنگ و صلح است. وقتی از جنگ سخن به میان می‌آید، اذهان به‌طور سنتی تصاویری از درگیری‌های نظامی را به خاطر می‌آورند؛ بمباران هوایی، موشکباران، نبرد نیرو‌های پیاده و زرهی، درگیری‌های دریایی و... وقتی خبری از این تصاویر نباشد بطور خودبخود مفهوم صلح جای آن را می‌گیرد. در جنگ شناختی این دو فضای زمانی از یکدیگر جدا نیستند. نکته دیگر در پیوستگی زمانی این جنگ است. بسته به اینکه هدف از راه‌اندازی «جنگ شناختی» چه باشد، طول مدت آن متغیر است. یک عملیات منحصر و مجزا در این میدان می‌تواند بر هدف محدود جلوگیری از انجام یک مانور نظامی طبق برنامه‌ریزی، یا مجبور کردن به تغییر یک سیاست عمومی خاص تمرکز کند. چندین عملیات متوالی را می‌توان با هدف بلندمدت برهم زدن انسجام جوامع یا اتحادها، از طریق ایجاد شک و تردید در مورد اساس حکومت، براندازی فرآیند‌های مردم‌سالارانه، برانگیختن اغتشاشات مدنی یا تحریک جنبش‌های جدایی‌طلبانه، راه‌اندازی کرد. در چنین حالتی که هدفی استراتژیک دنبال می‌شود، این جنگ می‌تواند حتی چند دهه به طول انجامد.
به نظر می‌رسد در این میدان به‌طور مشخص دو گروه مورد هجمه قرار می‌گیرند؛ رهبران و مردم. ممکن است در آنِ واحد هر دو گروه یا یکی از آن‌ها هدف این جنگ باشند. هدف قرار دادن رهبران در ابتدای امر هدفی سهل‌الوصول‌تر است. ادراکات سران یک جامعه مورد تهاجم قرار می‌گیرد تا در ذهن آنان احتمال رسیدن به هدف اصلی کم‌رنگ شده و چاره‌ای جز سازش و تسلیم در برابر مهاجم، پیش پای خود نبینند. البته ماجرا همیشه به این سرراستی و وضوح نیست. گاهی وقت‌ها نیروی مهاجم در «جنگ شناختی»، سازش و تسلیم را در زرورقی از پیروزی و مصالحه‌ای از جنس برد - برد به حریف تحمیل می‌کند. توافق هسته‌ای سال ۲۰۱۵ موسوم به برجام نمونه‌ای تاریخی از چنین موردی بود. یکی از روزنامه‌های حامی دولت تدبیر و امید تیتر زد؛ «پیروزی بدون جنگ» و این دقیقاً خلاصه‌ای از هدف و ماهیت «جنگ شناختی» است. این دستکاری ادراکی نباید و نمی‌تواند موقت باشد و باید تا رسیدن به نقطه نهایی ادامه یابد. نقطه نهایی جایی است که طرف مقابل کاملاً تسلیم یا کنترل شود. تلاش مستمر آمریکا برای تحمیل برجام ۲ و ۳ و... در همین راستا قابل تفسیر است.
این همان چیزی است که رهبر معظم انقلاب از سال‌ها پیش در قالب «اختلال در دستگاه محاسباتی» بار‌ها نسبت به آن هشدار داده‌اند. این‌ها تنها چند نمونه از این هشدار‌ها هستند؛ آنچه ما امروز در مجموعه رفتار دستگاه استکبار مشاهده می‌کنیم، همین است؛ هدف ایجاد اختلال در نظام محاسباتی و دستگاه محاسباتی من و شما است. در میدان‌های دیگر، استکبار نتوانسته است، کاری از او برنیامده است. (۱۶ تیر ۱۳۹۳)
- یکی از کار‌های مهمّ دشمنان همین است: با شما که مواجه می‌شود، نیّت شما را که می‌داند، تصمیم شما را که می‌داند، درصدد برمی‌آید کاری کند تا محاسبات شما عوض بشود، دستگاه محاسباتی شما را دچار اختلال کند؛ یکی از کار‌های مهمّ دشمن در عرصه‌های گوناگون این است. (۱۴ خرداد ۱۳۹۸)
- تخریب محاسبات؛ ببینید یکی از کار‌های دشمن این است که محاسبات مسئولان کشور و مؤثّران فکری کشور و در درجه بعد آحاد ملّت را تغییر بدهد و در محاسبات این‌ها اثر بگذارد؛ مثل اینکه شما فرض بفرمایید بتوانید در رایانه یک شخصی یک بدافزار را وارد کنید که همه چیز‌هایی را که این رایانه به شما خواهد داد، عوضی بدهد، غلط بدهد؛ در رایانه عمومی و کلّی مدیریّت یک کشور، در اندیشه آنها، در محاسبات آن‌ها گاهی دشمن تأثیر می‌گذارد. (۸ آبان ۱۳۹۸)
- مهم این است که دستگاه محاسباتی را حفظ کنیم، سالم نگه داریم، نگذاریم دچار اختلال بشود. اگر دستگاه محاسباتی ما اختلال پیدا کند، بسیاری از امکانات ما هم از دست ما خواهد رفت، شرایط خوب ما تبدیل به شرایط بد خواهد شد. (۲۱ مهر ۱۳۹۹)
در «جنگ شناختی» گروه دوم هدف، مردم هستند. اعمال نفوذ و تغییر در ذهن چند شخصیت سیاسی نیاز به ابزار زیادی ندارد چرا که می‌توان به طرق مختلف آشکار و پنهان نقاط قوت و ضعف و منافذ ذهنی این افراد را شناخت، اما وقتی شما با یک جمعیت چند میلیونی مواجه هستید، تلاش برای تاثیرگذاری بر آن‌ها نیازمند داشتن اطلاعات از تک‌تک آنهاست. چند دهه پیش ابزار دقیق و قابل اتکایی برای این شناخت وجود نداشت. ظهور شبکه‌های اجتماعی و گوشی‌های هوشمند این مانع را برطرف کرده است. امروزه با کمک منبعی به نام «بیگ دیتا» که محصول رشد انفجاری فناوری‌های دیجیتالی است، جوامع بزرگ تبدیل به یک شیء شده‌اند که می‌توان ادراک آن را دستکاری کرد. چرا دشمن در برابر ساماندهی و حکمرانی در فضای مجازی چنین واکنش‌های سختی از خود نشان می‌دهد؟ پاسخ در مسئله کلیدی «جنگ شناختی» علیه توده‌هاست. آمریکایی که حتی انتشار تصویر و نام شهید سلیمانی در شبکه‌های اجتماعی را برنمی‌تابد، هرگونه تلاش ایران برای برقراری ضابطه و قاعده در این فضا را با ادعای آزادی بیان و گردش آزاد اطلاعات به شدت مردود می‌شمارد. گردش اطلاعات آزاد است، اما نه هر اطلاعاتی!
در چنین فضای سخت و سهمگینی چرایی مطالبه رهبر انقلاب درخصوص لزوم «جهاد تبیین» قابل درک است. در واقع «جهاد تبیین» آنتی‌ویروس «جنگ شناختی» پیچیده دشمن است. غرب، «علوم مغزی» را به جنگ‌افزار مبدل کرده تا با بهره‌برداری از آسیب‌پذیری‌های مغز انسان، زمینه «هک مغزی» و در نهایت «مهندسی اجتماعی» را فراهم سازد تا به «پیروزی بدون جنگ» دست یابد. از این روست که چند روز پیش حضرت آیت‌الله خامنه‌ای فرمودند؛ «این را من از روی اطّلاع عرض می‌کنم که امروز انبوهی از رسانه‌ها - نمی‌شود شمرد، به‌خصوص با این وضع فضای مجازی- با هزاران متخصّص: متخصّص هنر، متخصّص رسانه، متخصّص علوم ارتباطات، با پشتیبانی مالی انبوه، با پشتیبانی امنیّتی انبوه در کارند؛ برای چه؟ برای اینکه در نظام جمهوری اسلامی افکار را برگردانند، مذاق‌ها را برگردانند، ایمان‌ها را و باور‌ها را تضعیف کنند، تخریب کنند؛ این [جور]است. حالا دیگران برای کشور‌های دیگر چه کار می‌کنند، آن‌ها بحث‌های دیگری است؛ این مطلبی که من عرض می‌کنم، هدفی است متوجّه به کشور ما، مردم ما، جمهوری اسلامی ما، باور‌های ما، اعتقادات ما. هزاران دستگاه دارند در این زمینه کار می‌کنند با پول‌های گزاف و پشتیبانی‌های گوناگون. خب، این یک حرکت شیطانی است و جبهه شیطان است... از خودمان سؤال کنیم که ما در این جهادی که وجود دارد، در این جنگ بی‌امانی که وجود دارد بین اسلام و کفر، بین حق و باطل، بین روایت دروغ و حقیقت -این جنگی است بین این‌ها - ما در کجای این جبهه قرار داریم و حضور داریم؟»
 

***************

 روزنامه وطن امروز آرمان ملی**

مذاکرات وین و آخرین خروجی/ حسن هانی‌زاده

مذاکرات ایران و کشورهای 1+4 به رغم فراز و فرودها به یک نقطه حساس اما قابل اتکایی رسیده است. در طول ماه‌های گذشته مذاکرات در حــوزه‌های مختلف سیاسی، حقوقی و اقتصادی و فنی ادامــه یافت و یکسری ابهامات در سندهای ارائه شده بین ایران و کشورهای 1+4 در وین وجود داشت که به‌تدریج با مطرح شدن برخی مسائل حاشیه‌ای دیگر مذاکرات روند پیچیده‌ای به خود گرفت. از آنجا که ایران تجربه تلخی در گذشته با کشورهای 1+5 داشت که منجر به توافقنامه برجام شد لذا در مذاکرات دور ششم و هفتم ایران با ارائه اسناد جدیدی خواستار دریافت تضمین‌هایی از سوی آمریکا و سه کشور اروپایی انگلیس، فرانسه و آلمان شد که با توجه به خروج آمریکا در سال 2018 از برجام به نظر می‌رسد این موضوع از اهمیت بسیار بالایی برخوردار است. به اعتبار اینکه کشورهای اروپایی باید به طرف ایرانی تضمین‌هایی بدهند که اگر به یک توافق جدید دست یافتند، آمریکا نباید از این توافقات خارج شود. به همین دلیل مسائل فنی، اقتصادی و سیاسی وارد مسیر پرپیج و خمی شــده اما فرآیند مذاکرات و با توجه به اینکه مرحله حســاس مذاکرات وین آغاز شده، لذا گروه‌های شرکت‌کننــده در مذاکرات برای رایزنی با کشورهای متبوع خــود به پایتخت‌های خود بازگشتند که یکسری رایزنی‌هــا را با مسئولان رده بالای حکومتی انجام دهند و به نظر می‌رسد طی دو هفته آینده اتفاقات مثبتی رخ خواهد داد و شرکت‌کنندگان در مذاکرات وین با ابتکار عمل‌های جدیدی مذاکرات را از سر خواهند گرفت. درحقیقت تا پایان ماه بهمن به نظر می‌رسد که روند مذاکرات به یک خروجی قابل قبول و مثبتی خواهد رسید و یک توافق جدیدی مبتنی بر لغو بخشی از تحریم‌ها به دست خواهد آمد و به همین دلیل یک لیست که دربرگیرنده هفتصد مورد تحریمی است از سوی ایران به کشورهای اروپایی و آمریکا ارائه شد که این هفتصد مورد تحریمی از سال 2018 و بعد از خروج دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور سابق آمریکا از برجام علیه ایران اعمال شد، لغو خواهد شد. از این رو به نظر می‌رسد تا پایان بهمن ماه جاری اتفاقات بسیار خوبی در مذاکرات وین رخ خواهد داد. با توجه به استعفای دو نفر از هیات مذاکره‌کننده آمریکایی که رویکرد افراطی نسبت به ایران دارند الان مسیر برای توافق جدید بین ایران و کشورهای 1+4 هموار شده و تیم مذاکره‌کننده آمریکایی هرچند به طور مستقیم در مذاکرات شرکت ندارد ولی نرمش بیشتری از سوی آمریکا در برابر ایران صورت گرفته و به نظر می‌رسد بخش‌هایی از تحریم‌ها مثل فروش نفت ایران و بازگرداندن پول نفت ایران مسیر خوبی را طی می‌کند و طی هفته‌های آینده بخش زیادی از تحریم‌های اعمال‌شده علیه ایران لغو خواهد شد. از طرفی با توجه به سفر اخیر معاون وزیر خارجه کره جنوبی و حضور در مذاکرات وین این کشور موافقت کرده تا هفت و نیم میلیارد دلار پول ایران بابت فروش نفت به بانک‌های ایران واریز شود. درواقع کشور کره جنوبی بخشی ازپول‌های ایران را به عنوان بدهی ایران به سازمان ملل پرداخت کرد که گام مثبتی از سوی این کشور تلقی می‌شود که البته با اشاره آمریکا صورت گرفته است. کره جنوبی این آمادگی را دارد که پول‌های ایران را از طریق واسطه و بانک‌های دیگری تحویل ایران دهد. در مورد عراق هم گفته می‌شود دولت این کشور موافقت کرده طلب ایران بابت صادرات گاز و برق به عراق به حساب بانک‌های ایران واریز شود. بنابراین مجموعه پول‌هایی که قرار است واریز شود، 01 میلیارد دلار است که به زودی دو کشور کره جنوبی و عراق بدهی خود را به ایران پرداخت خواهند کرد. در خلال رویدادهای منطقه موضوع اوکراین نیز مطرح است که ارتباطی به ایران ندارد و درواقع یکسری اختلافات بین روسیه، ناتو، آمریکا و  کشورهای غربی است که وجود دارد. با توجه به اینکه روسیه از احتمال پیوستن اوکراین به پیمان ناتو بیمناک است و پیوستن اوکراین به ناتو یک تهدید امنیتی برای روسیه به شمار می‌رود، لذا این کشور حساسیت بالایی نسبت به دخالت ناتو و آمریکا در اوکراین دارد و رایزنی‌ها هم بین دو کشور یعنی آمریکا و روسیه آغاز شده است. به نظر می‌رسد هر دو کشور یعنی آمریکا و روسیه تمایلی برای تقابل نظامی ندارند زیرا اگر هرگونه درگیری صورت بگیرد، منحصر به اوکراین نخواهد بود و مناطق وسیعی را دربرخواهد گرفت. فلذا هر دو کشور تمایلی برای رویارویی ندارند و ممکن است به زودی مسئله اوکراین حل شود. روسیه به خوبی می‌داند که اگر به اوکراین حمله کند، با واکنش تند ناتو و آمریکا مواجه خواهد شد و در عمل به ضرر روسیه خواهد بود زیرا ممکن است روسیه آسیب جدی ببیند. فلذا خطوط قرمز از سوی آمریکا و روسیه در مورد اوکراین رعایت می‌شود تا دو کشور به این خطوط قرمز نزدیک نشوند. لذا این گمانه‌زنی‌ها که تعاملاتی بین روسیه و آمریکا بر سر اوکراین و ایران صورت گرفته، تحلیل‌های غیرواقع‌بینانه و غیرعلمی است و ارتباطی به ایران ندارد. ایران در چارچوب توافق برجام و گفت‌وگوهای وین به اهداف خود نزدیک می‌شود. تیم جو بایدن، رئیس‌جمهور آمریکا هم در مقایسه با تیم دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور سابق آمریکا نرمش بیشتری دارد و با توجه به اینکه ایران نقش تاثیرگذاری در حل مشکلات منطقه‌ای ایفا می‌کند لذا آمریکا به این حقیقت پی برده که فشار و تحریم نمی‌تواند ایران را وادار به تسلیم کند و باید فرصت بیشتری به ایران داده شود که بتواند به کشورهای اروپایی و آمریکا نزدیک شود و مشکلات بین ایران و اروپا و آمریکا از طریق گفت‌وگو حل شود.

**************

روزنامه خراسان**

بافت اطراف حرم؛ شاید فردا دیر باشد!/ دکتر سید علی علوی
 
شهری که به واسطه بارگاه ملکوتی علی بن موسی الرضا (ع) به عنوان پایتخت معنوی ایران شناخته می شود و از آن انتظار می رود نماد تمدن سازی انقلاب اسلامی باشد در نزدیک ترین مکان به این کانون نور و توجه به دلیل سوء مدیریت های مستمر درگیر گره کوری در بافت اطراف حرم شده که گزافه نیست اگر بگوییم بافت اطراف حرم در کنار  حاشیه نشینی ، بحران کمبود آب ، معضلات زیست محیطی و آسیب های اجتماعی یکی از 5 معضل اصلی مشهد است.گر چه سابقه بازسازی بافت اطراف حرم  به قبل از انقلاب و سفارش به شرکت های خارجی و فرانسوی باز می گردد اما در بیش از دو دهه گذشته درگیر دو طرح « طاش» و « حریم رضوی » بوده  است.طرح « طاش»  که رویکردی مدرن و برخاسته از ایده برخی مدیران اجرایی و براساس واقعیت ها و نه آرمان و اقتصاد سرمایه داری بود و طرح « حریم رضوی » که به نظر بیشتر خروجی منتقدان به طرح طاش است. در هر حال در چرایی مسئله بافت اطراف حرم دلایلی همچون اختلاف در اهداف و مبانی نظری ، منافع پیدا و پنهان مالی هنگفت ، تزاحم منافع و عدم تصمیم گیری متمرکز و... را می توان از عوامل گره کور امروز بافت اطراف حرم برشمرد. اما اختلاف ها در مبانی نظری و اهداف طرح را می توان یکی از دلایل اصلی منازعات و گره کور امروز بافت اطراف حرم دانست که به نظر می رسد گر چه امروز طرح طاش کنار گذاشته شده و طرح جدید حریم رضوی مبنای اجرای متولیان است اما برای جلوگیری از اصطکاک های آینده بهتر است مبانی نظری درباره مشهد به عنوان نماد تمدن سازی انقلاب اسلامی و الزامات و اقتضائات آن در سطحی ملی و بزرگان حاکمیت و تئوریسین های انقلاب اسلامی مورد تبیین و مداقه قرار گیرد. گر چه بهانه این یادداشت سایه یک هتل در منطقه « ته پل محله» بر منظر گنبد و بارگاه رضوی از خیابان امام رضا (ع) است اما با توجه به پیچیدگی و چندبعدی بودن مسئله بافت سرفصل های ذیل به شرح مختصر جهت خروج بافت اطراف حرم از بن بست فعلی پیشنهاد می شود:
 
1.تعیین تکلیف شرکت بازآفرینی شهری ایران در شرکت عمران و مسکن سازان ثامن
شرکت عمران و مسکن‌ سازان ثامن به‌ عنوان سازمان مجری در بافت اطراف حرم مطهر رضوی شناخته می‌شود. سهامداران این شرکت عبارتند از: آستان قدس رضوی با سهم ۳۵ درصد، شهرداری مشهد با سهم ۱۰ درصد، شرکت بازآفرینی شهری ایران به نمایندگی از وزارت راه و شهرسازی با سهم عمده ۵۵ درصد و استانداری خراسان رضوی به ‌عنوان نماینده عالی دولت در استان نیز در مجمع و هیئت ‌مدیره شرکت و سهیم بودن در تصمیم‌گیری‌ها دارای کرسی است. همان ‌طور که مشخص است، شرکت بازآفرینی شهری ایران به ‌عنوان سهامدار بزرگ شناخته می‌شود و در واقع تصمیم گیر اصلی در بافت اطراف حرم وزارت راه و شهرسازی و به عبارتی دولت است که به نظر می رسد با توجه به بعد مسافت و تغییر دولت ها و تزاحم منافع باید تصمیم گیر اصلی نه در تهران بلکه در مشهد باشد.پیشنهاد صریح  خراسان در این موضوع آستان قدس رضوی است .در هر حال برخی مسائل عمده درباره این شرکت که باید تعیین تکلیف عاجل در خصوص آن ها صورت گیرد، عبارت است از:
*نحوه تعیین تکلیف اسناد ثبتی و مالکیتی شرکت بازآفرینی؛
*سیاست ‌های خرید و فروش و تهاتر املاک شرکت بازآفرینی؛
*نحوه تأمین مالی اجرای کاربری ‌های عمومی روی زمین‌های بازآفرینی (به‌ طور نمونه اختصاص خط اعتباری دولتی)؛
*تعیین تکلیف حقوقی- مالی توافق نامه سال 1378و تبعات آن؛
*تعیین نماینده تام‌الاختیار برای هماهنگی با آستان قدس رضوی، شهرداری مشهد، شرکت بازآفرینی شهری ایران و شرکت مسکن ‌سازان ثامن؛
*و قاعده گذاری برای هبه یا فروش زمین‌های بازآفرینی با کاربری‌های خدماتی غیراقتصادی.
 
2.تعیین تکلیف شرکت عمران و مسکن ثامن
سازمان مجری یکی از چالش‌ های اساسی طی سه دهه عمر بازسازی بافت اطراف حرم مطهر رضوی است؛ فارغ از آن چه گذشته، هم اکنون با یک ساختار پیچیده و مبهم روبه‌رو هستیم که باید هرچه زودتر نسبت به آن تعیین تکلیف شود. نظرات مختلفی در این زمینه مطرح می‌شود؛ از حفظ و اصلاح ساختار موجود تا انحلال شرکت مسکن‌‌سازان ثامن. به ‌واسطه پیچیدگی و اهمیت مسئله، راه‌حل قطعی بین صاحب ‌نظران یافت نشد اما ایده و اولویت‌های کلان زیر فهرست شده‌اند.
*انحلال شرکت مسکن‌سازان؛
*تعیین وضعیت مطلوب در نسبت سهامداران شرکت و تغییر مدیریت کلان آن؛
*مشخص شدن  مأموریت‌ های جدید شرکت در راستای طرح جدید؛
*بازبینی سیاست ‌های مدیریت املاک شرکت و فرصت‌های موجود در شرکت برای احیای اقتصادی بافت؛
*مشخص شدن نقش آستان قدس رضوی در مسئله بافت پیرامون حرم مطهر رضوی.
 
 3.انتقال سهامداری عمده از شرکت بازآفرینی شهری ایران به آستان قدس رضوی در شرکت عمران و مسکن سازان ثامن
 
 4.اصلاح ساختار اجرایی شهرداری ثامن
اهمیت بافت پیرامون حرم مطهر رضوی باعث شده است که دو دهه قبل با ادغام مناطق مختلف شهری، شهرداری ویژه‌ای با نام ثامن تشکیل شود. شهرداری به ‌عنوان بدنه اجرایی و کف میدان موضوع شناخته می‌شود و نمی‌توان نقش جدی آن را کتمان کرد، نقشی که اتفاقاً پاشنه آشیل طرح در دوره ‌های مختلف بوده است؛ به‌ طور نمونه ناکافی بودن ظرفیت ‌های شهرداری منجر به ایده ایجاد سازمان مجری شده بود. به‌ هرحال با توجه به سرنوشت شرکت عمران و مسکن ‌سازان ثامن، موضوع شهرداری ثامن نیز اهمیت پیدا می‌کند و مسائل زیر در جهت حل مسئله باید در مطمح نظر قرار گیرد.
بررسی سیستم مدیریتی شهرداری ثامن در ادوار گذشته و ایجاد شفافیت در عملکرد برخی مدیران؛
تغییر ساختار اداری و سازمانی شهرداری حوزه‌های کلیدی همانند املاک، تسهیل گری، اقتصادی، حسابداری طرح و ...
سند اقدام شهرداری ثامن در طول چهار سال آینده مبتنی بر اقتضائات واقعی؛
 و تدوین سیاست‌ها و قوانین خاص مورد نیاز شهرداری ثامن در مقایسه با سایر شهرداری‌های مناطق مشهد.
 
5.تعیین تکلیف وضعیت حقوق مکتسبه ادعایی
یکی از مهم ترین موضوعاتی که باعث ادامه ناهنجاری در بافت پیرامون حرم خواهد شد، موضوع حقوق مکتسبه است .به زبان ساده؛ در گذشته مجوز هایی به برخی افراد داده شده ،سرمایه گذاری هایی انجام و حقوقی برای برخی افراد ایجاد شده حالا  چون قبلا مجوز داده‌ایم و پول جبران خسارت را نداریم و چون متولی خاصی هم نیست که این خسارت را جبران کند لذا اجازه می دهیم بناها  با وجود این که به حریم حرم لطمه می زند، ساخته شوند. به نظر می رسد درگام نخست باید این حقوق مکتسبه ارزیابی و صحت سنجی شود و در گام بعدی مواردی که محق هستند تعیین برآورد میزان خسارت شود و سپس منابع آن از هر منبعی، خزانه دولت یا آستان قدس رضوی یا صندوق ذخیره یا بخش خصوصی  یا ظرفیت های فعلی موجود در شرکت عمران ثامن تامین شود .
بنابراین سه مسئله اصلی در این خصوص حائز اهمیت است:
*زمان ‌بندی اتمام موضوع حقوق مکتسبه در سطح مدیریت استان؛
*سیاست‌ های مواجهه و جبران ضرر در مواردی که موضوع به شکایت قضایی منجر می‌شود.
*تعیین تکلیف سریع 174 پروژه ای که مجوز ساخت و ساز بالای 5-6 طبقه گرفته اند و تعیین خسارت و جبران خسارت های آن ها پس از صحت سنجی و ارزیابی دقیق.
 
6.تأمین مالی برای خدمات غیرانتفاعی و پروژه‌های محرک توسعه
با اصلاح رویکردی در طرح حریم رضوی، تراز منفی مالی طرح بهبود یافته است اما با این‌حال همچنان این طرح نیاز به منابع مالی به ‌ویژه در حوزه کاربری‌های عمومی همانند تعریض معابر، ایجاد کاربری‌های آموزشی، درمانی، فرهنگی و...دارد. بدون شک مسئولیت ایجاد کاربری ‌های عمومی با شهرداری و دولت است اما چگونگی آن و نحوه مشارکت سایر بازیگران نیز اهمیت دارد:
تعیین تکلیف متولیان تحقق کاربری‌های عمومی در بافت بر اساس واقعیت‌های مالی؛
بسته‌های مالی و سرمایه‌گذاری مرتبط با پروژه‌های موضعی- موضوعی؛
وضعیت خطوط اعتبار دولتی برای بافت و اولویت‌‌بندی آن (اوراق مشارکت- خط اعتبار دولتی بازآفرینی- صندوق حرم‌های مطهر- خطوط جدید قابل ‌بررسی مثل صندوق‌های زمین و مستغلات)
اگر امروز برای انجام یا تصمیم گیری درباره این موارد اقدام نکنیم شاید فردا که  انبوه غول های آهنی  بارگاه منور علی بن موسی الرضا (ع)  را احاطه کرده است هیچ تصمیمی نتواند  حتی ما را حداقل به وضعیتی که  امروز در آن قرار داریم برگرداند .لذا  تعلل و در گیر منافع مادی و روزمره شدن در این مسئله خیانتی بزرگ به مهم ترین جایگاه معنوی در ایران اسلامی است .

 

**************

 روزنامه ایران**

انقلاب اسلامی، انقلابی در شیوه بودن/ محمد صادق عبداللهی

میشل فوکو، فیلسوف فرانسوی، پس از بازدید از ایران طی گفتگو با روزنامه لیبراسیون که در کتاب «ایران: انقلاب به نام خدا» به چاپ رسیده است، ضمن ابراز تعجب از چرایی وقوع انقلاب اسلامی می‌گوید: «مشکلات اقتصادی ایران در این دوران آن‌قدر‌ها بزرگ نیست که مردم در دسته‌های صدهزارنفری و میلیونی به خیابان‌ها بریزند و در مقابل مسلسل‌ها سینه سپر کنند. در مورد این پدیده است که باید صحبت کرد... ایرانیان با قیامشان به خود گفتند – و این شاید روح قیامشان باشد: ما به‌طور قطع باید این رژیم را تغییر دهیم...، اما به‌ویژه باید خودمان را تغییر دهیم. باید شیوه بودنمان و رابطه‌مان با دیگران، با چیزها، با ادبیات، با خدا و ... کاملاً تغییر کند و تنها در صورت این تغییر ریشه‌ای در تجربه‌مان است که انقلابمان انقلابی واقعی خواهد بود.»
فوکو در واقع به عنوان فیلسوفی مؤثر بر دوران پست مدرن که در دسته نومارکسیست‌ها جا می‌یابد با مشاهده نهضت مردم ایران دریافته که انقلاب اسلامی، برخلاف نظریات مارکس که تنها اقتصاد را موتور محرکه یک جامعه می‌دانست، در واقع انقلابی در بطن نگاه انسان به هستی و انسان و در یک جمله انقلابی در هستی‌شناسی و معرفت‌شناسی است و ملتی آن را راهبری می‌کنند که دریافته‌اند، بنا بر وعده الهی سرنوشت هیچ قومی جز تا آن زمان که خودشان تغییر کنند، تغییر نمی‌یابد و از این رو بنا برداشته‌اند تا با جهان‌بینی اسلامی، جهان خود را تغییر دهند و انسانی نو بنا سازند که نسبتش با خود، خدا، سایر انسان‌ها و جهان هستی متفاوت خواهد بود.
از این رو انقلاب اسلامی را می‌توانیم انقلابی در وجود بنامیم. انقلابی که با رهبری امام خمینی (ره) در مبانی انسان‌شناسی، هستی‌شناسی و ارزش‌شناسی جامعه رخ داد و سپس از دل آن مبانی، ساختار‌های حکمرانی در حوزه‌های مختلف کم و بیش رویید و همچنان در جریان است. توجه به این مهم نشان می‌دهد تداوم انقلاب اسلامی نیز بایستی ناظر به همین تحولات مبانی باشد تا انقلاب به سر منزل مقصود رسد؛ لذا متفکران و اندیشمندان ما، به خصوص در گام دوم انقلاب اسلامی، بایستی آن مبانی را در ذهن داشته باشند و ضمن نفی ساختارسازی التقاطی و عاریت مدل‌هایی از شرق و غرب، با ساختار‌هایی برآمده از دل همین مبانی دولت اسلامی را بنا سازند.
این بدان معنا نیست که هیچ استفاده‌ای از دستاورد‌های شرق و غرب نشود، در این خصوص راه انقلاب مشخص است و رهبر معظم انقلاب به صراحت بیان داشته‌اند که گفتمان انقلاب اسلامی قائل به جدایی ظرف و مظروف است فلذا هر ابزار یا روشی را که از شرق یا غرب می‌پذیرد، ظرف را گرفته و محتوا را با تکیه بر مبانی خود استحاله می‌کند.
با وجود این، در بسیاری از اوقات شاهد آن هستیم که طرح‌ها، قوانین، شیوه‌ها و اسناد، توجهی به انطباق با مبانی ندارند و هر کدام به صرف داشتن تجربه‌ای موفق در گوشه‌ای از جهان، وارد نظام حکمرانی جمهوری اسلامی ایران می‌شود و اینگونه گاهی در برخی از حوزه‌ها با انباشتی از سیاست‌ها مواجه می‌شویم که دارای اختلافات فاحش در مبانی می‌باشند که این باعث می‌شود آنگاه که سیاست‌ها به حوزه اجرا آورده می‌شوند دارای تناقض باشند و به نتایجی آشفته دست یابیم.
لازمه این امر توجه واقعی به حوزه علوم انسانی به خصوص فلسفه است. البته مراد آن نیست که دائماً به مبانی پرداخته شود یا معتقد باشیم آغاز هر تحولی با پرداخت به مبانی است بلکه هدف توجه به مبانی در سیاستگذاری است. سیاستگذاری بدون در ذهن داشتن مبانی منجر به نتایج خسارت‌باری می‌شود که شاید در کوتاه مدت خود را نشان ندهد، اما در بلند مدت با نهادینه شدن سیاست‌ها جلوه می‌کند.

**************

روزنامه شرق**

 

دوئل فرانسه و آلمان بر سر روسيه/ مریم جعفری

 این ناپلئون بناپارت بود كه گفت «هر دولت جغرافیای سیاسی خود را دارد». پس بهتر است پیش از هر گمانه‌زنی‌ درباره جهان در سال 2022 و حوادث فراتر از آن، به یاد داشته باشیم كه در بررسی روابط بین‌الملل در قاره اروپا، به قول مارشال دوگل، منظور از اروپا، تمامی قاره اروپا از «اقیانوس اطلس تا كوه‌های اورال» است؛ نه اتحادیه اروپای 27‌عضوی كه بروكسل از نظر زبانی آن را با 44 كشور مستقلی كه سازمان ملل متحد از آن به‌عنوان اروپا یاد می‌كند، تركیب كرده است.
از این 44 كشور، چهار كشور همچنان از قدرت‌های بزرگ اروپایی هستند، همان‌طور‌كه از سال 1870 میلادی بوده‌اند؛ بریتانیا، آلمان، فرانسه و روسیه. آنها هنوز هم پرجمعیت‌ترین، ثروتمندترین (به‌جز روسیه) و دارای ارتش آماده (به‌جز آلمان) هستند. در این مدت طولانی، موقعیت ژئواستراتژیك آنان تغییر چندانی نكرده است؛ البته به غیر از آلمان پس از جنگ. ژول میشله از مورخان بزرگ قرن نوزدهم كه مردی آزادی‌خواه و روشنفکر بود، عادت داشت سخنرانی‌هایش را در دانشگاه با سخنی درباره بریتانیا آغاز كند: «آقایان، انگلستان یك جزیره است و اكنون شما به اندازه من، از تاریخ این كشور می‌دانید». در طول قرن‌های نوزدهم و بیستم، یكی از موضوعات اصلی در دیپلماسی بریتانیا، معضل سیاست‌های قاره‌ای در برابر استراتژی‌های امپراتوری بود: آیا بریتانیا باید برای مداخله در مسائل اتحادیه اروپا، تعهدی راهبردی داشته باشد یا باید منافع جهانی خود را در اولویت قرار دهد. به غیر از دو جنگ جهانی و فاصله 40ساله جوامع اروپایی از سال 1973، لندن همواره منافع جهانی‌اش را در اولویت قرار داده است. پس از برگزیت و با تقویت انگیزه انتقام در اتحادیه اروپا -كه همچنان دوست دارد اطمینان حاصل كند كه برگزیت موفق نخواهد شد- بریتانیا بیش از پیش مجبور به پذیرش انزوای باشكوه از قاره‌ای است كه زمانی سنگ‌بنای دیپلماسی‌اش بود و بسیاری از كشورها همچنان عمیقا از آن متأثر هستند.
بریتانیا همچنان یكی از قدرتمندترین كشورهای جهان است و بدون شك برای نخستین‌ بار در طول تاریخ خود، قدرتمندترین كشور در اروپای غربی است؛ ازهمین‌رو اتحادیه اروپا كه توسط وزیر خارجه پیشین بلژیك، «غول اقتصادی، كوتوله سیاسی و ك‍ِرم نظامی» توصیف شده، ممكن است از موضع انتقام‌جویانه خود پا پس بكشد؛ چراكه تنش جدید یا حتی وقوع درگیری می‌تواند تمام قاره اروپا را به نابودی بكشاند.
در اكثر دوران پس از جنگ، آلمان غربی قدرتی مطیع متعهد به ائتلاف غربی بود و نقشش به‌گونه‌ای توسط فرانسوی‌ها طراحی شده بود كه تحت كنترل جوامع اروپایی بماند. رانسوا موریاک، روزنامه‌نگار، نویسنده فرانسوی و برنده جایزه نوبل ادبیات سال 1952 به طرز طعنه‌آمیزی دوگانگی فرانسه با آلمان را به تصویر می‌كشد و می‌نویسد: «ما آلمان را دوست داریم؛ ما خوشحالیم كه دو تا از آن وجود دارد». اما با اتحاد آلمان غربی و شرقی، قدرت اقتصادی و سیاسی برلین افزایش یافت و بی‌پروا به‌سوی استقلال بیشتر گام برداشت؛ امری كه ناراحتی فرانسه را به دنبال داشت. تونی جود، مورخ و استاد مطالعات اروپا در دانشگاه نیویورک، رابطه پاریس و برلین را این‌گونه خلاصه می‌كند كه «شما وانمود می‌كنید كه قدرتمند نیستید و ما وانمود خواهیم كرد كه متوجه آن نمی‌شویم». آنچه این روزها به‌خوبی از پاریس مشاهده می‌شود، آن است كه آلمان كمتر از فرانسه تبعیت می‌كند، از مسائل مربوط به انرژی هسته‌ای تا وابستگی بیشتر به گاز روسیه. نخستین لحظه‌ای كه به نظر رسید آلمان در مسیری مستقل در حال حركت است و فرانسه به‌شدت از آن وحشت داشت، به دهه 1970 میلادی بازمی‌گردد؛ همان زمانی كه برلین سیاست «اوست‌پولیتیک» را در پیش گرفت و به‌طور فزاینده‌ای در آغوش اتحاد جماهیر شوروی غش كرد (ویلی برانت از حزب سوسیال‌دموكرات در ائتلافی با حزب لیبرال‌دموکرات آزاد، صدراعظم آلمان شد. دولت او سعی در عادی‌سازی روابط با آلمان شرقی و بلوک شرق داشت، سیاستی که به اوست‌پولیتیک معروف است). فرانسه از همان دوران نگرانی عمیقی از نزدیكی روسیه و آلمان به یكدیگر داشت و همچنان دارد.

منبع: بصیرت

ارسال نظرات