حال و روز این روزهای افغانستان از یک سو بسیار حساس و از سوی دیگر بسیار عبرت آموز است. کشوری که روزگاری، زمین درگیری غرب و شرق بود و روزی دیگر وارد دوران 20 ساله اشغال شد تا بهزعم آمریکا، دولتی کارآمد از سوی نظام لیبرال دموکراسی بر آن حاکم شود و با قدرت بتواند زمام امور را در دست گیرد، امروز حتی از حفظ سرزمین و مرزهای رسمی خود هم عاجز است. این کشور امروز شرایط خاصی را تجربه میکند که طبعاً، تصمیمات غلط در این شرایط حساس، میتواند تبعاتی را برای سالهای آینده در پی داشته باشد. هر روز صبح که مردم افغانستان از خواب بیدار می شوند خبری از گرفتن شهری از شهرهای خود توسط طالبان را می شنوند. دوشنبه صبح منابع خبری گزارش دادند که مناطق اطراف « قندوز » هم سقوط کرد و می رود هر لحظه خبر سقوط شهر قندوز هم به گوش برسد. طالبان یکی یکی وارد شهرهای افغانستان می شود و سربازان حکومت مرکزی هم با کمترین مقاومتی تسلیم می شوند و انگار فقط پایتخت برای حکومت مرکزی اشرف غنی اهمیت دارد. آمریکا هم که مذاکرات « دوحه» قطر را تمام شده تلقی کرده و آخرین سربازهای خود را پس از 20 سال اشغالگری از این کشور خارج کرد، اکنون سعی دارد با اعزام بمب افکن بی 52 و ریختن بمب بر سر نیروهای طالبان به دولت اشرف غنی این پیام را بدهد که او در حال مبارزه با این گروه است. انگار افکار عمومی افغانستان این صحنه را نمی بینند که اکنون طالبان بیش از 80 درصد خاک افغانستان را در تصرف دارد و آمریکا نمی تواند حضور طالبان در این وسعت زیاد را محوکند. آمریکایی ها تصور می کنند زدن یک یا چند موضع طالبان همان کاری را می کند که آنها با بمب افکن بی 52 در کوههای « بور بورا » کردند و پس از آن ، کشته شدن « بن لادن » را دروغ یا راست جشن گرفتند و نابودی القاعده را در افغانستان اعلام کردند و تصورکردند از آن پس با خیال آسوده برای همیشه بر این سرزمین می توانند حکمرانی کنند. این سناریو آمریکا دیگر سوخته شده است چراکه نه طالبان القاعده است و نه رهبری و حکمرانی طالبان با نابودی « ملا محمد عمر» تمام شدنی است. از همین رو است که ایران و برخی کشورهای منطقه و غیرمنطقه ای، طالبان را یک پدیده و واقعیت افغانستان می دانند و معتقدند در مواجهه با این گروه ، تنها راه ، « مذاکره» آنهم مذاکره دولت و گروه های داخلی این کشور با طالبان است و این میز مذاکره است که تعیین کننده است. در این مقاله با توجه بهاهمیت این کشور همسایه شرقی جمهوری اسلامی ایران ، لازم است ریشه های بحران افغانستان، کالبد شکافی و بررسی شود.
ناکارآمدی دولت حاضر در بهبود مشکلات مردم و ضعف عدیده در رفع اصلیترین امور، شاید محوریترین دلیل بحران حاضر در افغانستان بهنظر برسد. این مسأله بههمراه فقدان پایگاه مردمی شخص «اشرف غنی» در هر دو دوره انتخاباتی که برگزار شد، مزید بر علت شد. چراکه در این کشور انتخاباتها هم مشارکت خیلی پایین بود و هم شبهه تقلب بسیار پررنگ بود. همچنین در دوره «غنی » امنیت داخلی بسیارکاهش یافت و شاید استقبال مردمِ بخشهای زیادی از افغانستان از طالبان، ریشه در همین ترجیح امنیت بر آزادیهای اجتماعی داشته باشد. در انتخابات 6 مهر 98 این کشور، اشرف غنی تنها با 923 هزار رای بهریاست جمهوری رسید و همه می دانند که وادادگی و وابستگی شدید اشرف غنی بهآمریکا و سیاستهای فریبنده او نتوانسته برای او و کشورش کاری بکند.
نظام لجام گسیخته حکومتی در افغانستان
علت دوم، بلبشوی حاکم بر سیستم حکومتی افغانستان است. طبیعی است که در زمانی که شرایط بحرانی است، نباید لحظهای مسئولیتهای مهم بدون مسئول باقی بماند، اما جالب است بدانیم که در همین مدت اخیر، طی 7 ماه این کشور وزیر دفاع نداشت و 3 ماه هم بدون وزیر کشور بود.باید بهاین مسئله، نا کار آمدی جدی نیروهای نظامی و امنیتی یعنی دو بال ثبات یک کشور برای کنترل وضعیت را هم اضافه کنید که ریشه در بیانگیزگی و نوع آموزش آنها دارد که این وضعیت محصول آموزش ارتش این کشور توسط آمریکا در این سال ها بوده است. طالبان چریکی و پارتیزانی عمل میکند، اما ارتش کلاسیک است. راحت مناطق را تخلیه میکند و این طالبان است که بدون درگیری پیشروی می کند. افغانستان 220 هزار پرسنل ارتش و 80 هزار پلیس دارد. اما در طرف مقابل، در بهترین وضعیت، نیروهای طالبان به90 هزار نفر میرسند.
خروج غیرمسئولانه و تنش آفرین آمریکا
دلیل دیگر را می توان در خروج غیر مسئولانه آمریکا از افغانستان دانست. ایران همیشه از خروج آمریکا از این کشور دفاع میکرد؛ اما پسوند خروج مسئولانه را می گذاشت. یعنی این خروج نباید پس از 20 سال صورت می گرفت، بلکه می بایست تدریجی، برنامهریزیشده و با آمادهسازی انجام می شد تا بهفروپاشی دولت و سیستم این کشور منجر نشود. ولی آمریکاییها ناگهان تصمیم گرفتند افغانستان را خالی کنند. در اینکه با طالبان توافق کردند یا با پاکستان؛ تا اسلام آباد میداندار شود؛ نظرات متفاوتی است. برخی نیز میگویند که فشار بر دولت است تا طرح 50-50 را قبول کند که غنی تاکنون نپذیرفته است. علت اصلی روشن نیست؛ اما این سبک خروج، ناگهانی و غیر مسئولانه است که پیامد آن خلاء های زیادی را بهوجود آورده است.
ارتش این کشور، توان مدیریت صحنه نبرد را ندارد؛ زیرا متکی بهحملات هوایی آمریکا بوده و امروز ناگهان اینرا از دست داده است. از نظر بودجه هم ارتش افغانستان وابستگی 90 درصدی بهبودجه ارتش و نیروهای امنیتی ایالات متحده دارد و عدم حضور نیروهای آمریکایی برای پشتیبانی و تجهیزات، نیروهای کابل را زمینگیر میکند. ارتشی که براساس نسخه آمریکایی ها حتی سهم روزانه گوشت مصرفی آنها را آمریکا تعیین می کند و هر نیروی نظامی این کشور در شرایطی که مردم با فقر مطلق دست و پنجه نرم می کنند، 300 گرم روزانه باید گوشت مصرف کنند، انتظار دارید بتواند با انگیزه در مقابل طالبان بایستد؟
اکنون طالبان درصدد است بدون درگیری نظامی همزمان با استفاده از خلاء و ضعف نیروهای نظامی و امنیتی وارد مناطق جدید شود. در گذشته؛ یک سوم افغانستان دست طالبان بود و یک سوم هم دست دولت؛ یک سوم باقی مانده هم دست بهدست میشد. امروز طالبان آن یک سوم را هم گرفته و بیش از دو سوم را در اختیار دارد؛ بدون اینکه بجنگد و یا درگیری و مقاومت جدّی ای را در مقابل خود ببیند.
اکنون آینده افغانستان چندان واضح نیست ؛ یا این وضعیت ادامه پیدا میکند و طالبان مسلط بر کل افغانستان میشود و یا اگر مذاکرهای شروع شود، این طالبان است که با دست برتر سخن میگوید. طالبان هنوز هم بر این عقیده است که او حاکم مشروع افغانستان است. طالبان معتقد است در سال 2001 با تجاوز خارجی کنار رفته و بههمین خاطر، انتخاباتهای بعدی مشروعیت ندارد. طالبان میگوید من باید حاکم شوم و بهدیگران سهم بدهم؛ نه اینکه دیگران بهمن سهم بدهند.
آنچه در این میان عبرتآموز است سرنوشت دلدادگی و وابستگی بهآمریکا است. محصول 20سال حضور آمریکا در افغانستان برای مردم مظلوم این کشور، یک دولت وابسته و غیرمردمی و یک ارتش ضعیف و بهشدت وابسته بهآمریکا که در مقابل یک گروه چنین زمینگیر شده است، می باشد. حال و روز امروز افغانستان- که از نگاه « کاندولیزا رایس » قرار بود روزی ویترین خاورمیانه بزرگ شود- درس عبرتی است برای کسانیکه در کشور ما و کشورهای دیگر شب و روز خود را با پیوستن بهآمریکا گذرانده و حل مشکلات خود را در گرو حل مشکل، با آمریکا میدانند. حال و روز این روزهای افغانستان، نمایشگاه درسها و عبرتهای فراوانی است.
ارسال نظرات