سوم اسفندماه قوای قزاق بدون مقاومت وارد تهران شدند و پلیس تهران بلافاصله تسلیم شد. قزاقها در میدان مشق مستقر شدند و حکومت نظامی اعلام شد.
در نخستین ساعات روز سوم اسفند، بسیاری از سران و مقامات بازداشت شدند. رضاخان و سید ضیاء، هر دو این بازداشتها را مفید و مهم میدانستند زیرا میتوانست به کودتا چهرهای انقلابی دهد. تمام راههای ارتباطی با استانها قطع شده و پس از مدتی کوتاه، مقامات بلندپایه استانی نیز بازداشت شدند. 3 روز بعد از کودتا، احمدشاه، سید ضیاء را به رئیسالوزرایی گماشت و رضاخان نیز سردار سپه و فرمانده کل «دیویزیون قزاق شهریاری» نامیده شد.
کودتای سوم اسفندماه 1299 از این جهت مهم است که عملاً دخالت بیگانه را در تأسیس یک دولت بعد از چند سال به تأسیس یک حکومت ارتقا داد و سلسله پهلوی برخلاف تمام سلسلههای شاهنشاهی ایران با عاملیت اجنبی بر سر کار آمد و دو پارشاه دستنشانده 53 سال بر مقدرات ایران مسلط شدند.
سید امیر مکی پژوهشگر تاریخ معاصر در یادداشتی به نحوه مهیاسازی اسباب کودتا در ایران و نقش انگلستان در روی کار آمدن رضاخان میرپنج پرداخته است که در ادامه میخوانید:
تشکیل پلیس جنوب حدود یکسال قبل از انقلاب مشروطه ایران صورت گرفت که سرپرسی سایکس – کنسول بریتانیا در کرمان- پیشنهاد امنیت مال التجاره های انگلیسی و نیز حفظ امنیت مناطق تحت نفوذ بریتانیا را با نیروهای سوارهای که سربازان آن ایرانی و فرماندهان آن انگلیس باشند را ارائه کرد که سرانجام پلیس جنوب نام گرفت.
یکی از مهمترین تشکیلات فراماسونری ایجاد شده توسط پلیس جنوب صورت پذیرفت که لژ روشنایی نام گرفت و نفوذ و نقض آشکار حاکمیت ملی ایران در آن هنگام پدیدار شد.
با این مقدمه سرمایهگذاری اصلی بریتانیا بر نیروی قزاق ایران بصورت مستقیم کلید خورد که در پی آن در اکتبر سال 1917 درست زمانی که انقلاب روسیه به پیروزی خود نزدیک میشد، آتریاد(تیپ مختلط سواره و پیاده) همدان تشکیل شد.
مطابق با فروردین سال 1297 برابر با 1918 آتریاد همدان به فرماندهی رضاخان به مناسبت دومین سالگرد تشکیل آتریاد در باغی بیرون شهر مهمانی مفصلی برگزار کردند که دو هزار و پانصد تومان خرج آن جشن گردید و همه مخارج توسط انگلیسها داده شد.
مسلما این واقعه بهترین شاهد بر این ادعاست که قزاقهای تحت امر رضاخان حداقل سه سال قبل از کودتا با نیروهای انگلیسی ارتباط داشتند.
در این بین نخستین کایبنه ائتلافی پس از جنگ جهانی اول در بریتانیا کلید خورد و وینستون چرچیل 45 ساله وزارت جنگ را عهده دار شد که از زمان تشکیل کابینه ائتلافی تا اواخر بهار 1920، گستره فعالیت لرد کرزن در امور خاورمیانه بسیار باز بود تا جایی که او توانست قرارداد 9 اوت 1919 را با وثوق الدوله به امضاء برساند و اما جالب اینکه شاید کمتر به گوش رسیده باشد، شخص وثوق الدوله از پانزده سال پیش از آن تاریخ خبرنگار روزنامه تایمز لندن در تهران بود که از همان هنگام با مقامات بلندپایه انگلیسی روابط محرمانه بسیاری برقرار کرده و مسلما بنا به یاری آنان نیز به مقامهایی از قبیل وزارت مالیه، خارجه و نخستوزیری هم رسید.
در این مدت چرچیل سرگرم جنگ داخلی روسیه و اعزام نیرو به آن کشور بود و تقریبا وضعیت مسائل خاورمیانه و به خصوص ایران در اولویت دوم خود قرار داشت که توانست یکی از منتخبین خود را که درجه سرتیپی داشت را در سن 38 سالگی به درجه سرلشگری ارتقاء داده و به فرماندهی سپاه سی هزارنفره بریتانیا در شمال روسیه منصوب کند و با دقت عملیات آنها را زیر نظر داشت. افسر مزبور که جوانترین سرلشگر ارتش بریتانیا به شمار میرفت ژنرال سر ادموند آیرونساید نام داشت.
سرمایهگذاری اصلی بریتانیا بر نیروی قزاق ایران بصورت مستقیم کلید خورد که در پی آن در اکتبر سال 1917 درست زمانی که انقلاب روسیه به پیروزی خود نزدیک میشد، آتریاد همدان تشکیل شد.
از اوایل سال 1920 نیروهای متفقین و گارد سفید متشکل از ژنرالهای تزاری پی در پی از بلشویکها شکست خوردند و وقتی قوای سرخ سه جمهوری نوبنیاد قفقاز را بر انداختند، در 18 می 1920 در انزلی در خشکی پیاده شدند که آنجا توجه چرچیل به مسئله ایران به وضوح معطوف شد. در آن هنگام شکست قرارداد وثوق الوله محرز شده و مخالفت دولتهای آمریکا و فرانسه با قرارداد، همزمان با لشگرکشی شورویها به قفقاز گشت و سیاست اعمالی لردکرزن را به زیر سوال برد. از این رو چرچیل ، ژنرال آیرونساید را به ایران منتقل و به فرماندهی نیروی شمال ایران ( نورپرفورس – North Persia Force) منصوب کرد.
آیرونساید در 4 اکتبر 1920 وارد قزوین شد و فرماندهی نورپرفورس را تحویل گرفت و بدون توجه به سفارت انگلیس در تهران و وزارت خارجه در لندن، طبق دستور مستقیم وزیر جنگ مشغول به کار شد. وقت آیرون ساید محدود بود! او شخصا در ایران کسی را نمیشناخت که بتواند عملیات کودتا را برنامهریزی کند تا زمام امور کشور را به دستش بسپارد لذا به معاونش سرهنگ اسمایس و اردشیر ریپورتر نماینده اینتلیجنس سرویس متوسل شد تا یک رهبر نظامی برای کودتایی در ایران انتخاب کنند.
بنا به خاطرات اردشیر جی ریپورتر- یادداشت شده در نوامبر 1931 که به فارسی در آورده شده است:
«...در طی ملاقاتی در منزل ارباب جمشید در طهران، رضاخان توضیح داد که افسران روسی قزاق در حال جلب همکاری عدهای از قزاقهای ایرانی هستند که بموقع مناسب و به بهانه حفظ و حمایت از جان شاه پایتخت را در تسلط کامل خود درآورند و آن را اشغال کنند. احمد شاه به هیچوجه حاضر نبود که بر علیه فرمانده روسی قزاق عملی انجام دهد و شاید یکی از دلایل اصلی این بود که کلنل استارسلسکی مبالغ قابل ملاحظهای از بودجه قزاق را برداشته و به شاه رشوه میداد و این جریان بر سفارت انگلیس پوشیده نبود . در این مرحله به دستور وزارت جنگ در لندن و نایب السلطنه هند همکاری نزدیک ژنرال آیرونساید و من آغاز شد. من برای نظرات رضاخان درباره نیروی قزاق اعتبار فراوانی قائل بودم و سرانجام او را به آیرونساید معرفی کردم. آیرونساید همان خصالی را در رضاخان میدید که من دیده بودم و هردو برای این مرد احترام زیادی قائل بودیم. با تدابیر زیاد کلنل فرمانده و افسران روس لشگر قزاق را ترک گفتند و امور لشگر به دست فرمانده نیروهای انگلیسی در شمال ایران اداره میشد... .»
اما قسمتهایی از یادداشتهای آیرونساید در دومین ملاقات خود با رضاخان به این شرح است:
«... امروز باز هم برای سرکشی به اردوی قزاق ایرانی رفتم و وضعیتشان را از نزدیک دیدم. اوضاع نسبت به دفعه پیش خیلی تغییر کرده و روحیه سربازان در نتیجه دقت و توجه اسمایس خیلی بهتر شده است. حقوقشان اکنون مرتب میرسد و سر و وضع و لباسهایشان تمیز است .... لباسهای جدید به تن داشتند و از حیث منزل و خوابگاه نیز راحت بودند .... عقیده شخصی من این است که نباید این سربازان و افسران آنها را عاطل و باطل در اینجا نگهداشت ، بلکه باید راهشان را بسوی تهران ، پیش از آنکه من از صحنه خارج شوم باز گذاشت ... به حقیقت یک دیکتاتور نظامی در ایران تمام مشکلات کنونی ما را حل خواهد کرد و به قوای انگلیس مجال خواهد داد که بی هیچ زحمت و خطر ، خاک این کشور را ترک کنند... .»
رضاخان توضیح داد که افسران روسی قزاق در حال جلب همکاری عدهای از قزاقهای ایرانی هستند که بموقع مناسب و به بهانه حفظ و حمایت از جان شاه پایتخت را در تسلط کامل خود درآورند
آخرین ملاقات آیرونساید با رضاخان در 12 فوریه 1921 (23 دیماه 1299) در گراند هتل قزوین اینگونه صورت گرفت: «... پس از مصاحبهای که امروز با رضاخان داشتم اداره امور قزاقان ایرانی را بطور قطع به او واگذار کردم... برایش توضیح دادم که خیال دارم بتدریج از قید نظارت خودم آزادش کنم و او هم از همین حالا باید ترتیبات و تدارکات لازم را با سرهنگ اسمایس بدهد که اگر شورشیان گیلان پس از رفتن ما از منجیل خواستند به قزوین یا تهران حمله کنند جلوی ایشان را بگیرد. در حضور اسمایس یک فقره مذاکره طولانی با رضاخان داشتم... مع الوصف دو مطلب را برایش روشن کردم:
- یکی اینکه مبادا به این خیال بیفتد که همین اسلحهها و مهماتی که در اختیارش میگذاریم خود ما را از پشت سر مورد حمله قرار دهد که چنین عملی منجر به اضمحلال کاملش خواهد بود.
- دوم اینکه باید قول دهد که پس از ورود به تهران شاه را به هیچ عنوان از سلطنت برندارد.
رضا خان هردو درخواست من را با خوشرویی و میل آشکار پذیرفت. پس از ختم مصاحبه با هم دست دادیم و او رفت. به اسمایس گفتم که جلوی اقدامات این مرد را نگیرد و بگذارد که او قوای خود را به تهران ببرد.
همچنین وقتی در نیمه ماه فوریه 1921 وینستون چرچیل از وزارت جنگ به وزارت مستعمرات منتقل شد و سرپرستی وزارت هواپیمائی را نیز برعهده گرفت، کفه ترازوی قدرت برای چرچیل سنگین تر شد و او بطور مستقیم خود را درگیر مسائل خاورمیانه کرد.
در شانزدهم فوریه 1921 ژنرال به تهران وارد شد و طی جلسهای طولانی با احمد شاه در تهران، وی در این ملاقات درباره قول و قرارهائی که با رضاخان در قزوین گذاشته بود در میان گذاشت و حتی گفت که "حیف است اعلیحضرت از افسری چنین لایق که وجودش در قزوین عاطل و باطل افتاده استفاده بهتری نکند!!"
روز بعد که برای خداحافظی پیش نرمان – وزیر مختار انگلیس رفت، جریان نقشه کودتا و قول و قرارهائی را که با سرتیپ رضاخان گذاشته بود به اطلاع وی رسانید و در مقابل عکس العمل وزیر مختار را در خاطرات آیرونساید این چنین میخوانیم:
«... به او گفتم در وضع کنونی ایران، کودتا از هر درمان دیگری بهتر است... او بینهایت وحشت زده شد و گفت: این مرد پس از ورود به تهران شاه را حتما از تخت سلطنت پائین خواهد کشید. گفتم اینطور نیست و من به رضا اعتقاد دارم. بالاخره دیر یا زود میبایست تکلیف قزاق ها را معلوم کنیم و برای همیشه که نمیشود آنها را در قزوین نگه داشت... .»
روز هفدهم فوریه آیرونساید عازم بغداد شد که در آنجا با سرپرسی کاکس ملاقات کرد و متفقاً به قاهره رفتند تا وینستون چرچیل وزیر مستعمرات را ببینند و راجع به مسئله بین النهرین و ایران مذاکره نمایند.
سرپرسی کاکس کمیسر عالی بریتانیا در عراق بهمراه ژنرال آیرونساید و خانم گروترو دبل وابسته فرهنگی کمیساریای عالی در بغداد که در واقع مامور اینتلیجنس سرویس بود و همان نقشی را داشت که بعدها میس آن لمبتون در تهران ایفا کرد – به قاهره آمده بود و ضمن نشست مشترک فرصتی دست داد که آیرونساید گزارش اقدامات خود را ارائه نماید.
اما درمورد رهبر سیاسی کودتا، سید ضیاء الدین طباطبائی بهترین گزینه بود. سید ضیاء ویژگیهای خاص و منحصر بفردی داشت که وی را از هر حیث برای انجام کودتا ممتاز میساخت. انگلوفیل مشهوری که سرسپردگیاش به انگلیسیها شهره آفاق بود. فردی که در روزنامه معروف خود «رعد» در زمان جنگ جهانی اول به نفع انگلیسیها و متفقین مقاله مینوشت. مدافع سرسخت قرارداد 1919 بود و در دفاع از آن با همکاری کلنل هیک انگلیسی، کمیته آهن را تشکیل داد، سید ضیاء خاستگاه اشرافی نداشت و به خوبی میتوانست نقش یک رهبر انقلابی را ایفا کند. ضمن اینکه چیره دستی او در روزنامه نگاری به وی امکان نوشتن و صدور بیانیه های انقلابی و عوامفریبانه را میداد.
سید ضیاء برای اجنبی قلم و در رکاب ایشان قدم میزد آنچنانکه در تلگرام نورمن – وزیر مختار انگلیس در تهران که پس از کودتا به لندن مخابره شد به وضوح بیان شده است: «... سید ضیاء درباره سیاستی که پس از تشکیل کابینهاش اتخاذ کرده، اطلاعات محرمانه زیر را در اختیار من قرار داده است.... طبق اطمینانی که سید ضیاء به من داد قدمهای لازم بی درنگ برداشته خواهد شد تا عده ای از افسران و مستشاران انگلیسی در وزارتخانه های جنگ و دارائی مشغول کار گردند .... سید ضیاء مطمئن بود که اگر ما نصایح و پیشنهادهای او را به کار ببندیم چنین سیاستی در مرحله آخر به نفع کامل بریتانیا تمام خواهد شد و اغلب آن مزایایی را که دولت ما تحت قرارداد 1919 به دست آورده بود، بعد از الغای قرارداد هم کماکان در پشت پرده حفظ خواهد کرد.»
حال خواندن گزارش وابسته نظامی سفارت فرانسه در تهران در خصوص شرح کودتای 1299 خالی از لطف نمیباشد:
«روز نوزدهم فوریه در تهران مسافرانی که از راه میرسیدند میگفتند قزاقان از قزوین به سوی پایتخت در حرکت هستند... روز بیست فوریه به تدریج شایعات و خبرها به حقیقت نزدیکتر شد و دوهزار و پانصد قزاق با توپ و مسلسل به جانب تهران پیشروی کردند و میگفتند میخواهند شهر را تصرف کنند.
ایشان شکایت داشتند که به آنها جیره و مواجب داده نشده است. در راس قزاقها رضاخان میرپنج قرار داشت، همان افسری که کمک کرده بود تا سرهنگ استاروسلسکی در 1917 به فرماندهی دیویزیون قزاق برسد. بنابراین شورشیان عبارت بودند از سربازان بی نظم و یاغی و آشوبگر که از آنها هرکاری حتی چپاول و غارت شهر ساخته بود. با این همه در محافل رسمی احساس ناامنی و ناآرامی نمیشد.
پزشک شاه میگفت که کمترین تشویشی ندارد، رئیس دولت از سران نظامی مانند سرهنگ گلروپ و «ژنرال وستدال» خواسته بود که آماده دفاع از شهر بشوند ولی سرهنگ گلروپ فرمانده ژاندارمری در حدود ساعت شش بعدازظهر 20 فوریه تصمیم گرفت هیچ نوع دفاعی بعمل نیاورد و به ژاندارمها دستور داد در سربازخانههایشان بمانند اگرچه به بریگاد مرکزی دستور داده شد به سوی جاده قزوین حرکت کند ولی هیچگاه به آنان فرمان مقابله و نبرد داده نشد... در حدود ساعت 7 شب کلنل هادلستون وابسته نظامی سفارت انگلیس ، کلنل هیگ مشاور کنسولگری انگلیس و یکی از منش های مخصوص شاه با اتومبیل به جلوی شورشیان رفتند تا با آنان گفت و شنود کنند...
در ساعت یک صبح قزاقان از دروازههای قزوین و (حضرت) عبدالعظیم وارد شهر شدند. پانصد تن سوار نظامی که برای مقابله با قزاقها اعزام شده بودند در نخستین برخورد با آنان گریختند و یاغیانی که می گفتند بی انظباط هستند با نظم کامل و سرود خوانان طبق تعلیماتی که دریافت داشته بودند نقاط پراهمیت و استراتژیک شهر را تصرف کردند.... دروازه های شهر بلافاصله بسته شد و قزاق ها پیرامون کنسولگری ها و سفارتخانههای بیگانه به مراقبت پرداختند تا کسی در آن اماکن متحصن نشود.
ماژور کاظم خان خود را حاکم نظامی شهر معرفی کرد و مجموع عملیات درنهایت نظم و سرعت انجام گرفت. ماژور مسعود خان که خود یکی از عاملان اصلی کودتا به شمار میرفت برای آخرین مراقبتها و بررسی اجرای نقشه از نوزدهم فوریه در تهران به سر میبرد...
سرانجام توقیفها از روز 21 فوریه (سوم اسفند) شروع شد و دو دسته از مردم را دستگیر کردند و به قزاقخانه بردند: یک دسته از آنها تعلق به خانوادههای مهم و برجسته داشتند مثل نخست وزیران سابق، وزیران سابق، شخصیتهای عالیرتبه یا ثروتمردان. دسته دیگر عبارت بودند از سران گروهای مخالف قرارداد ایران و انگلیس ، رهبران حزب دموکرات ، آشوبگران خلقی یا عوامل بلشویکها.»
از قراری که در اسناد سیاسی وزارت خارجه انگلیس ذکر شده است، روز سوم اوت نورمن – وزیر مختار انگلیس در تهران با احمد شاه ملاقات کرد و شرح آن را به کرزن – وزیر خارجه انگلیس- چنین تلگراف کرد:
«... اعلیحضرت از من کسب تکلیف فرمودند که حالا چه باید بکنند. اعلیحضرت فوق العاده مشوش و ناراحت به نظر میرسید ولی تشویش و نگرانیش کمتر از روز قبل بود زیرا روز پیش در حضور اسمارت نتوانست از ابراز نگرانی و تشویش خودداری کنند. دلیل آن هم این بود که ورود قزاقها به تهران صدمه ای به شاه نرسیده بود و دیگر کلمه ای راجع به ترک تهران بر زبان نیاوردند.
در جواب سوال ملوکانه ، قبلا فکر شاه را از مقاصد رهبران کودتا نسبت به شخص اعلیحضرت راحت و سفارش کرده بودم که فورا با رهبران آنها ارتباط بگیرند و از نیات درونی و خواسته های آنه آگاه شوند و هر تقاضائی که داشته باشند، همه را بی چون و چرا و بیدرنگ بر آورند. زیرا در وضع کنونی پایتخت ، قزاقها حاکم مطلق بر اوضاع شده اند . تنها رویه عملی که مقام سلطنت می توانند اتخاذ نمایند ، همین است و لاغیر. اعلیحضرت موافقت کردند که توصیه مرا بپذیرند...»
در شانزدهم فوریه 1921 ژنرال به تهران وارد شد و طی جلسهای طولانی با احمد شاه در تهران درباره رضاخان گفت که "حیف است اعلیحضرت از افسری چنین لایق که وجودش در قزوین عاطل و باطل افتاده استفاده بهتری نکند!"
سرانجام در روز چهارم اوت نزدیک به غروب آفتاب، سرهنگ باقرخان با ماموریتی که از طرف سید ضیاء و رضاخان میرپنج داشت ، به کاخ فرح آباد میرود و تقاضای تشرف به حضور شاه مینماید که شاه او را می پذیرد.
شاه از او پرسید چرا به تهران آمدهاید؟
او گفت: بمنظور تقویت حکومت مرکزی و اجرای اوامر اعلیحضرت همایونی.
شاه پرسید : این رضا خان میرپنج کیست و چطور آدمی است ؟
سرهنگ باقرخان گفت: شخصی است کاملا شاه دوست و وطن پرست.
او به شاه اظهار داشت: «برای اینکه خاطر مبارک آسوده گردد بایستی دولتی تشکیل تا جبران گذشته شود.» لذا تشکیل دولت را بنام سید ضیاء و نیز دریافت لقب سردار سپهی را برای رضاخان میرپنج درخواست کرد و کودتاگران آنچه را که خواستند حاصل کردند.
روز پنجشنبه ششم اسفند 1299، روزنامه اومانیته (Humanite) چاپ پاریس در شماره امروز با انتشار مطلبی چنین نوشت: «منشاء بحران بوجود آمده را انگلستان معرفی کرده که آنها نیز تلاش میکنند به هر شکل از انعقاد قرارداد و عهدنامه مابین ایران و روسیه جلوگیری کنند»، این روزنامه در ادامه اشاره میکند: «دیویزیون قزاق که مجری کودتا بوده از ماه نوامبر بطور کامل تحت کنترل و نظارت انگلستان قرارداشت.» همچنین درباره سید ضیاءالدین طباطبائی رئیس الوزرای جدید ایران نوشته او یک روزنامه نگار است که سابقا از عمال حکومت پاریس بوده و اخیراً هم از طرف دولت انگلستان مقرری دریافت میکرده است.
«بارون آیرونساید دوم» فرزند ژنرال آیرونساید مینویسد: «چرچیل با رضایتی که از اقدامات پدرم داشت اورا برای فرماندهی نظامی عراق در نظر گرفته بود، چون از تجربه او در نیروی هوائی سلطنتی اطلاع داشت و از همدلی او با اهداف نیروی هوائی آگاه بود...»
در واقع بنا بود آیرونساید فرماندهی عراق را در سپتامبر 1921 از ژنرال هالدوین تحویل بگیرد اما پیش از آنکه به مقر فرماندهی اش در بغداد برسد، در پروازی که با هواپیمای DH9 از شعیبه به بغداد داشت گرفتار طوفان شن شد و سقوط کرد. این دومین حادثه هوایی برای او در طول چند هفته بود و باعث شکستگی استخوان ساق پایش شد که این اتفاق سبب شد که به انگلستان بازگردانده شود و در ژوئن 1921از سوی ستاد کل امپراتوری به ریاست دانشکده فرماندهی و ستاد کل منصوب شود که پاداشی بزرگ برای آیرونساید به شمار میرفت.
پس از کودتا تحولاتی در ایران به وقوع پیوست که نظام سیاسی مستقر را به چالشی عمیق و بزرگ واداشت. در راس این وقایع رضاخان میرپنج قرارداشت. سردار سپه به محض ورود به صحنه سیاسی ایران که با حمایت کامل انگلستان انجام گرفت، درصدد کسب قدرت بیشتر و پا نهادن بر بالاترین و بلندترین پلکان قدرت بود که اندکی پس از کودتا وزیر جنگ و مرد قدرتمند کابینه سید ضیاء شد و در تمامی کابینههای پس از کودتا مقام و موقعیت خود را حفظ و ارتقاء داد که سرانجام به نخست وزیری و پادشاهی خود منجر شد.
دولت بریتانیا از رضاخان راضی بود و تلاشهای وی را که تامین کننده منابع بریتانیا بود میستود چنانچه ترجیح بسیاری از سیاستمداران انگلیسی به ویژه سر پرسی لورن – وزیر مختار بریتانیا در ایران این بود که رضاخان در هیات یک پادشاه بر تخت حکومت ایران تکیه زند.
ارسال نظرات