18 آبان 1399 - 20:34
سخن روز مطبوعات

۱۸ آبان ماه /نمایشی به نام دموکراسی آمریکایی/ پیام غیرنفتی شدن بودجه چیست؟

انتخابات ریاست جمهوری امریکا، فارغ از نتیجه آن، تصویری واقعی از آنچه را که به نام «لیبرال دموکراسی امریکایی» به دنیا عرضه کرده، به نمایش گذاشته است.
کد خبر : 7594

پایگاه رهنما :

روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********


شکست آمریکا و تولد جریان سوم

سعدالله زارعی در روزنامه کیهان نوشت:


توماس فریدمن، ستون‌نویس مشهور نیویورک‌تایمز درباره انتخابات اخیر آمریکا نظریه‌ای دارد که با آنچه این روزها در آمریکا می‌گذرد نیز در همخوانی کامل است. فریدمن می‌نویسد؛ «با گذشت چند روز از انتخابات ریاست جمهوری آمریکا هنوز نمی‌دانیم چه کسی برنده است اما قطعاً می‌دانیم که آمریکا شکست خورده است». «شکست ترامپ در انتخابات آمریکا، شکست یک «دوره خاص» از خصومت شدید آمریکا علیه ایران نیز هست» و از این رو این شکست برهه‌ای خاص از تاریخ سیاسی آمریکا در مقابل ایران هم تلقی می‌شود. همه می‌دانند که موضوع نحوه مواجهه با ایران یکی از چند سوژه انتخاباتی بود که از سوی دو طرف مطرح می‌شد. در این بین ترامپ با استناد به سیاست «فشار حداکثری» مدعی بود توانسته ایران را مهار کند و حتی وعده می‌داد در روزهای اول پس از پیروزی دوباره، ایران مذاکره مجدد را خواهد پذیرفت. از این‌رو شکست دونالد ترامپ، شکست سیاست‌های خارجی آمریکا در مقطع «چهار ساله اخیر» هم هست و این یعنی ایران در هماوردی به پیروزی رسیده چرا که معمار سیاست فشار حداکثری میدان را ترک می‌کند، در حالی که حریف او همچنان هل من مبارز می‌طلبد و در صحنه مبارزه باقی مانده است. بدیهی است این به معنای استقبال از بایدن نیست چرا که او نیز در دشمنی و کینه‌توزی علیه ایران اسلامی با ترامپ تفاوتی ندارد. بایدن در یادداشتی که برای CNN فرستاده بود تاکید کرده بود که سیاست فشار حداکثری نتوانسته ایران را به زانو در آورد و باید تحریم‌های هوشمند نیز به آن افزوده شود! این نکته نیز گفتنی است که طی ۴۱ سال گذشته دموکرات‌ها بیشترین دشمنی و توطئه و تحریم را علیه جمهوری اسلامی ایران اِعمال کرده‌اند.


درخصوص شرایط پیش‌روی آمریکا و نیز آنچه به ما مربوط می‌شود، نکاتی وجود دارد؛

1- آنچه برای حریف در صحنه مبارزه مهم است، شکست طرف مقابل در «میدان» است وقتی حریف میدان را ترک می‌کند و یا زمان را از دست می‌دهد، این برای طرف مقابل پیروزی به حساب می‌آید. در خود آمریکا و میان مقامات این کشور مطرح بود که در دوره ترامپ فشار آمریکا بر ایران متراکم گردیده و دامنه این فشار به هر فرد و یا شرکت خارجی که در مظان همکاری با ایران بود هم رسید و لذا بسیاری از راه‌های ورود کالا به ایران و یا خروج کالا از ایران مسدود گردید. شکست ترامپ در انتخابات دور دوم، از حیث شکست یک مقطع از سیاست‌های ضدایرانی آمریکا برای ما بسیار مهم است و می‌تواند یک دستاورد بزرگ هم تلقی شود. در این فضا دولت جمهوری اسلامی باید از فرصت حدود شش ماهه‌ای که تا تثبیت دولت جدید آمریکا پیش‌رو دارد، حداکثر تلاش خود را برای رفع محدودیت‌های قبلی و دورزدن تحریم‌ها به کار گیرد چرا که آمریکا با ضعیف‌ترین دوران حاکمیت خود روبه‌روست و بسیاری از کشورهای طرف تجارت ایران مانند گذشته حاضر به پذیرش دستورات دیکته شده آمریکا نیستند. الان زمان ‌آن است که دولت از شرایط فشل آمریکا برای کاهش فشارهای موجود بر ملت ایران استفاده نماید و همه ظرفیت خود را برای آن بسیج کند.


2- پس از چند دهه، این اولین‌بار است که در آمریکا «بگومگوهای انتخاباتی» با پایان یافتن زمان انتخابات به پایان نخواهد رسید. کما اینکه مداخله رؤسای‌جمهور پیشین در انتخابات اخیر آمریکا که توأم با تاختن به «رئیس‌جمهور مستقر» بود ‌سابقه نداشت. از سوی دیگر رئیس‌جمهور شکست‌خورده، پیروزی رقیب را نپذیرفته و مدعی است انتخابات -که فرمانداران و نه دولت برگزار می‌کنند- سالم برگزار نشده است. در عین‌حال دونالد ترامپ اگرچه شکست‌خورده اما آراء او نسبت به دوره قبل افزایش هم داشته است. او در دوره قبل 64/5 میلیون و هم‌اینک تقریبا 75/4 میلیون رأی آورده است. از این‌رو قطعاً بگومگوها به پس از انتخابات منتقل می‌شود و این به آن معناست که گرچه -حسب روندی که مشاهده می‌شود- بایدن برنده انتخابات خواهد بود اما آراء او در بسیاری از ایالت‌ها به آراء رقیب بسیار نزدیک بوده تا جایی که گاهی به کمتر از یک درصد رسیده بود و از سوی دیگر رقیب او با افزایش رأی نسبت به دوره اول میدان را خالی کرده است. این به آن معناست که بایدن پیر از همین الان با یک اپوزیسیون قوی که در ضمن پایگاه اجتماعی قدرتمند و «آراء معنادار»ی دارد مواجه است و این موقعیت دولت آینده آمریکا را لرزان و ضعیف می‌کند.


3- افزایش «آراء تهاجمی» انتخابات آمریکا که در دو دهه گذشته سابقه نداشت، وضع به هیجان‌رسیده جامعه آمریکا را به تصویر کشید. افزایش آراء در انتخابات 2020 آمریکا نشانه افزایش محبوبیت دو حزب دموکرات و جمهوری‌خواه نبود. چرا که وضع به هم‌ریخته آمریکا در دوره‌های اخیر در حوزه‌های مختلف از جمله در مسایل بهداشتی، اقتصادی و سیاست خارجی جایی برای افزایش اقبال به دو حزب سنتی آمریکا نگذاشته بود. در واقع جامعه آمریکا فقط می‌توانست در داربست سیاسی میان دو حزب نقش‌آفرینی کند و این نقش‌آفرینی با رفتارهای خارج از کنترل توأم گردید که به وجهه (Position) هر دو حزب آسیب وارد کرد. بنابراین همچنان‌که از نظر مدل رفتاری دو کاندیدای اصلی، این یک انتخابات تهاجمی بود، در تحلیل نوع عملکرد مخاطبین و مشارکت‌کنندگان نیز این یک انتخابات تهاجمی بود.


رفتار دو طرف و گرایش هر دو به سمت خشونت بیانگر آن است که جامعه آمریکا به «جامعه‌ای قطبی‌شده» بدل گردیده است و تنش‌های اجتماعی میان دو قطب رو به افزایش خواهد گذاشت و عناصر افراطی هر دو طرف تلاش خواهند کرد در میان دستگاه حاکمیتی برای اجرای اهداف تنش‌افزای خود یارگیری نمایند. در اینجا سؤال اصلی این است که این دو حزب سنتی تا کجا می‌توانند به این خواسته‌ها تمکین کنند و تا چه حد می‌توانند با تأکید بر اصول پیشین به سطحی از مهار تمایلات تندروانه اجتماعی دست پیدا کنند. رفتار دو حزب در روزهای اخیر بیانگر آن است که هر دو حزب به این موضوع توجه دارند. مهار شدید رسانه‌های سنتی (تلویزیون‌ها) و رسانه‌های جدید (شبکه‌های اجتماعی) نشان داد که هر دو حزب از افزایش مطالبات و رخنه مطالبات‌گران به سطوح حکومت نگرانی داشته و حاضرند سهم خود را در کنترل وضعیت بپذیرند. اما سؤال این است که آیا چنین رویه‌ای رفتارهای ‌گریز از مرکز رأی‌دهندگان را افزایش نخواهد داد و در نهایت داربست‌ها و هنجارهای سیاسی دو حزب را در انتخابات‌های بعدی نخواهد شکست. این دو حزب ممکن است بتوانند تا حد زیادی شورش‌های پس از انتخابات را مهار کنند که نشانه‌های آن هم کم و بیش آشکار شده است، اما قطعاً نمی‌توانند نارضایتی‌هایی که به پدیدارشدن موج سنگین سوم نوامبر انجامید را مهار نمایند.


4- ترامپ از صحنه ریاست‌جمهوری کنار می‌رود اما «ترامپیسم» در جامعه آمریکا باقی می‌ماند. ترامپ به نماد به هم ریختن وضعیت و زیر پا گذاشتن هنجارها و قواعد و پروتکل‌ها تبدیل شده بود و با همین مدل رفتاری توانست انتخابات 2016 را ببرد و در انتخابات 2020 نیز با افزایش بیش از یازده میلیون رأی نسبت به دوره قبل دست یابد. در این میان ترامپ بیش از آنکه آراء خود را مدیون حمایت حزب جمهوری‌خواه بداند، مدیون «موج مردمی سوم نوامبر» می‌داند که شکستن داربست‌ها را مدنظر داشته‌اند. بر این اساس هیچ بعید نیست، ترامپ هواداران خود را به تأسیس حزب جدیدی ترغیب کند به خصوص که او از عدم همراهی حزب جمهوری‌خواه با خود پس از آنکه او موضوع وقوع تقلب گسترده توسط بعضی فرمانداری‌ها را مطرح کرد، دلخور شده و پسر ترامپ به شدت از آن انتقاد نمود. با این وصف می‌توان پیش‌بینی کرد از جریانی که در انتخابات اخیر دور ترامپ جمع شد، یک جریان رسمی شکل بگیرد و این می‌تواند با محوریت دونالد ترامپ و خانواده او یا حتی بدون آنان باشد که احتمالاً با محوریت ترامپ خواهد بود. شکل‌گیری «جریان سوم» در آمریکا، وضعیت هر دو حزب سنتی را تضعیف خواهد کرد. این جریان که به «راست‌گراهای افراطی» (Extreme Rightists) هم خوانده می‌شود، می‌تواند بحران‌های نه چندان فروخفته‌ای مثل جدایی‌طلبی را دامن بزند. البته هنوز زود است که ما از آینده این جریان جمع‌بندی داشته باشیم. برای رسیدن به جمع‌بندی چند هفته‌ای زمان نیاز است.


5- پیروزی جو بایدن از همین حالا با لیت و لعل مواجه است. یعنی بسیاری در داخل جامعه آمریکا روی سلامت انتخابات و صحت آرایی که به نام بایدن ثبت شده، تردید دارند و حتی به شدت در مقابل آن قرار گرفته‌اند. پیروزی بایدن قاعدتاً پای مقامات قضایی و دادگاه عالی را هم به میان می‌کشد. قضات دیوان اگر چه با نسبت 6 به 3 طرفدار ترامپ هستند، اما در نهایت به‌خاطر مصالح آمریکا زیر ورقه پیروزی رقیب او را امضا می‌کنند. به میان آمدن پای قضات برای تأیید صحت انتخابات و صحت آراء بایدن یک نقطه ضعف برای رئیس‌جمهور آینده به حساب می‌آید و این موضوع قطعاً تا پایان این دوره ریاست‌جمهوری -که به دلیل شرایط سنی بایدن بیش از یک دوره به درازا نمی‌کشد- او را دچار مخمصه می‌کند. جو بایدن ضمن آنکه برای رسیدن به مقام خود مسیر آسانی پیش‌رو ندارد، برای اداره کشور نیز با شرایط آسانی مواجه نخواهد بود. این به آن معناست که حزب دموکرات و شخص رئیس‌جمهور در دوره چهار ساله با چالش ‌جدی مواجه و این خواه‌ناخواه جبهه آمریکا را در محیط خارجی تضعیف می‌کند.


همین الان هم آمریکا با انواعی از مشکلات کمرشکن مواجه است؛ کاهش شدید درآمدها، رسیدن بدهی داخلی آمریکا به بیش از 3 تریلیون دلار، وضع به‌هم ریخته بهداشت و درمان که نیازمند سرمایه‌گذاری دست‌کم یک تریلیون دلار است؛ وضع به‌هم ریخته محیط‌زیست که به گفته بایدن به بیش از 1000 میلیارد دلار نیازمند است و افزایش بیکاری، اداره دولت را برای بایدن بسیار سخت خواهد کرد و اختلافات داخلی و اتهاماتی که متوجه صلاحیت اوست، کار او را سخت‌تر هم می‌کند. پس می‌توانیم بگوییم در دوره بایدن، محیط‌هایی که صحنه مداخلات خارجی آمریکا بوده، با شرایط آرام‌تری مواجه خواهند شد و این می‌تواند به خصوص برای جبهه مقاومت در منطقه ما فرصت‌های جدیدی به وجود آورد.


6- اگر شکست ترامپ را بر اساس آنچه گفته شد و به قول توماس فریدمن، شکست آمریکا بدانیم که به یقین اینگونه است، قطعاً این شکست -‌بخوانید شکست آمریکا- برای جمهوری اسلامی و جبهه مقاومت، خوشایند خواهد بود. شکست اخیر آمریکا، از نظر یمنی‌ها به مثابه شکست «سعودی متجاوز» نیز هست کما اینکه برای فلسطینی‌ها شکست ترامپ به معنای شکست نتانیاهو و شکست سیاست‌های ضدفلسطینی که در قالب معامله ‌قرن، یا الحاق کرانه باختری و یا انتقال سفارت‌خانه‌ها از تل‌آویو به بیت‌المقدس دنبال شد هم مطرح است. در لبنان شکست ترامپ به معنای شکست جبهه آمریکایی‌ سعودی فعال در این کشور نیز تلقی می‌شود. شکست قاتل خبیث سردار سلیمانی برای جمهوری اسلامی به خصوص یک نتیجه خوب به حساب می‌آید. این شکست از یک سو به ما فرصت می‌دهد تا با بهره‌گیری از آمریکای فشل و گرفتار در مشکلات عدیده، فشارهای کنونی را با برنامه‌ریزی درست از بین ببریم و از سوی دیگر شکست سیاست «فشار حداکثری» اعتماد هیئت‌حاکمه جدید آمریکا به این سیاست را کاهش می‌دهد و این برای ما در فضای بین‌المللی هم وضع بهتری را رقم می‌زند.


البته در نهایت همان‌طور که دستاوردهای ما مرهون مقاومت و برنامه‌ریزی درست ما بوده، از این پس نیز میزان موفقیت جمهوری اسلامی و ملت ایران به میزان مقاومت، خوداتکایی و اصلاحات اقتصادی بستگی دارد.

بپذیریم که بایدن، ترامپ نیست

محمد رضا تابش در روزنامه ایران نوشت:


در جریان برگزاری انتخابات امریکا و شمارش آرای آن، میزان بالای حساسیت جامعه ایرانی و پیگیری مستمر تحولات این موضوع توسط مردم یک واقعیت بود که نمی‌توان آن را انکار کرد. فراتر از اینکه با یک ارزیابی فنی بپذیریم که آیا نتیجه انتخابات امریکا در ایران تأثیر واقعی دارد یا خیر، واکنش جامعه نشان می‌داد که مردم بر وجود چنین تأثیری باور دارند. شاید بتوان این باور را نقد کرد و گفت که باوری غلط است اما نمی‌توان وجود آن را در سطح عمومی انکار کرد.


در نگاه اول این وضعیت جای تأسف دارد و با آموزه‌های ملی، فرهنگی و حتی دینی ما قدری فاصله دارد. با این حال این تأسف نمی‌تواند باعث انکار چنین وضعی شود. بنابراین جا دارد وقتی سیاستگذاران و استراتژیست‌های ما به مسأله انتخابات امریکا نگاه می‌کنند، این عامل مهم را در حاشیه نگذارند و به بررسی و تحلیل دقیق آن بپردازند.


در تجربه تاریخی روابط ایران و امریکا نشانه‌هایی وجود دارد که شیوه رفتار امریکا در ایران هم بی‌تأثیر نبوده است. نمونه برجسته آن آخرین تجربه این موضوع در سال 2016 است. جایی که اگر به‌ جای ترامپ، هیلاری کلینتون رئیس‌جمهوری شده بود، شاید این حجم از تحریم‌ها که به فشار حداکثری موسوم شده اعمال نمی‌شد. این ادعا البته به آن معنا نیست که کلینتون دست از دشمنی با ایران بر می‌داشت و به کمک اقتصاد ایران می‌آمد. اما قطعاً رفتار متفاوت او و دموکرات‌ها، وضعیتی متفاوت در حوزه مناسبات خارجی ایران و اثرات اقتصادی ناشی از آن ایجاد می‌کرد.


به‌عبارتی، اگرچه در دشمنی و تمایل هر دو حزب امریکا علیه ایران تردیدی نیست اما همزمان این هم واقعیتی است که تاکتیک‌های آنها در اجرای این سیاست‌ها متفاوت است. آنچنان که محمد جواد ظریف، وزیر امور خارجه کشورمان هم تأکید کرده که بین ترامپ و بایدن تفاوت‌هایی وجود دارد. به‌همین اعتبار نمی‌توان و نباید این دو طرف را صرفاً به‌دلیل اشتراک نظر در دشمنی با ایران یکی فرض کرد و در تنظیم سیاست با امریکا لازم است متغیر تفاوت تاکتیک آنها را نیز لحاظ نمود.


آن چیزی که مردم را در نهایت به جایی می‌رساند که در رفتار خود اینگونه واکنش نشان دهند که نتیجه انتخابات امریکا در زندگی آنها تأثیر دارد، مجموعه اتفاقاتی است که روی زمین رخ می‌دهد. نمونه آن سیر اتفاقات بعد از امضای برجام است؛ جایی که تا قبل از قدرت گرفتن ترامپ رشد اقتصادی در کشور رقم می‌خورد و اوضاع اقتصادی چشم‌انداز کاملاً مثبتی می‌گیرد اما به محض تغییر سیاست در واشنگتن و تقابل کاخ سفید با برجام، تحریم‌ها مشکلاتی را برای اقتصاد کشور به‌وجود می‌آورد چنان که رئیس جمهوری هم تأکید دارند ریشه بسیاری از مشکلات کشور در کنار کرونا، همین تحریم‌های حداکثری دونالد ترامپ است.


مردمی که در چنین صحنه‌ای زیست می‌کنند و شاهد چنین تغییراتی هستند چه برداشتی از عوامل مؤثر برای این تغییرات دارند؟ در چنین وضعیتی واقعیت ضعف‌های مدیریت داخلی کشور هم عموماً نادیده گرفته می‌شوند و عرصه عمومی بیشتر عامل خارجی را دلیل موقعیت و وضعیت زندگی خود می‌داند.


به‌هر حال بخشی از مشکلات امروز کشور ناشی از برخی سیاست‌ها و مدیریت‌های نادرست در طول ساله‌های گذشته است و قاعدتاً ربطی به عوامل تحمیلی و بیرونی ندارد اما اتفاقی که می‌افتد این است که از یک سو عدم پرداختن به شکاف‌ها و مشکلات واقعی اجتماعی و سیاسی داخلی و از سوی دیگر تأکید بسیار زیاد بر یکدست دیدن امریکا و به هیچ گرفتن تأثیر آن اتفاقاً در تصور عمومی اثر معکوس گذاشته و تصویری دیگر در اذهان عمومی می‌سازد.


به‌نظر می‌رسد در کنار این واقعیت محتوم که دو حزب امریکایی از نظر میزان تمایل به تقابل با جمهوری اسلامی فرقی با هم ندارند باید این تبصره هم جدی گرفته شود که این دو، با دو تاکتیک کاملاً متفاوت این کار را انجام می‌دهند و به همین اعتبار نمی‌توان و نباید با یک سیاست واحد با این دو تاکتیک متفاوت برخورد کرد. بنابراین باید پذیرفت که بایدن، ترامپ نیست و تفاوت‌هایی با او دارد و به‌همین اعتبار برای مهار سیاست‌های تقابلی او هم باید با روشی متفاوت از آنچه در این چهار سال گذراندیم، با دولت احتمالی بایدن برخورد کنیم. در واقع روشن است که بایدن کسی نیست که بگذارد انزوای امریکای ترامپ ادامه پیدا کند و این یعنی آنکه منافع ایران ایجاب می‌کند در این برهه، متوجه شیوه متفاوت تقابل امریکا باشد و برای آن تدبیر و سیاستی متفاوت طراحی کند.


نه ترامپ قدرت برانداختن جمهوری اسلامی را داشت و نه بایدن انگیزه و تمایلی برای سرو سامان دادن به اقتصاد ما دارد. عمده مسأله ما در داخل کشور است که اتفاقاً تشخیص دقیق و درست تحولات امریکا به‌عنوان یکی از مسائل مهم سیاست‌ خارجی ایران است که می‌تواند فرصت واقعی تحول در داخل را ایجاد کند. اتفاقاً اصرار بر داشتن یک سیاست واحد در قبال هر دو حزب امریکا از جهتی می‌تواند عکس آنچه مد نظر این سیاست است، عمل کند و اهمیت تأثیر رفتارهای امریکا بر مسائل ما را افزایش دهد. می‌طلبد راهبرد مرتبط با سیاست‌های احتمالی جو بایدن را طراحی کنیم و از فرصت‌های احتمالی ناشی از تفاوت رویکرد او با دونالد ترامپ به نفع منافع ملی بهره ببریم.

ان‌الله بصیر «بالعباد»!

محمدحسین مهدوی‌زادگان در روزنامه وطن امروز نوشت:

علی ربیعی، سخنگوی دولت در یادداشتی در روزنامه ایران به استقبال پیروزی جو بایدن در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا رفت. وی در این باره ‌می‌نویسد:
«مقام معظم رهبری اشاره کردند هرکسی رئیس‌جمهور آمریکا شود، تأثیری بر سیاست‌های ما نمی‌گذارد. آقای روحانی نیز بر همان سیاق یادآوری کرد برای ما مهم نیست چه کسی در آمریکا انتخاب می‌شود ولی شیوه‌ای که آمریکا در پیش می‌گیرد مهم است... به نظرم، همان‌گونه که برجام در ذات خود محافظت از توسعه ملی کشور و زمینه‌ساز بروز توانمندی‌های داخلی در اقتصاد جهانی بود، همچنین از بعد خارجی مقاومت در برابر قلدری و زورگویی و یکجانبه‌گرایی آمریکا علیه ملت ایران هم بود».
به نظر می‌رسد آقای ربیعی (عباد) در حال مخابره آدرس‌ها و علائم نادرست و البته هدفمندی درباره حقایق گذشته و جاری کشورمان است! او در نخستین آدرس غلط خود، جنس نگاه رهبر حکیم انقلاب نسبت به تحولات داخلی آمریکا را با نوع نگاه رئیس‌جمهور و دولت یکسان دانسته است! قطعا سخنگوی دولت خود بهتر از هر فرد دیگری می‌داند که 10 برابر شدن قیمت ارز در دولت فعلی، دخالت علنی دولت در بازار بورس (که مصداق بارز آن تعیین شاخص بورس از سوی آقای واعظی، رئیس دفتر رئیس‌جمهور بود!)، افزایش تصاعدی و لحظه به لحظه قیمت کالاها و خدمات و فقیرتر شدن اقشار کم‌درآمد و متوسط جامعه و در مقابل، فربه‌تر شدن سرمایه‌داران، محصول گره زدن مستقیم تحولات اقتصادی و داخلی سال‌های اخیر با تحولات داخلی ایالات‌متحده بود.


پس از خروج رسمی دولت آمریکا از توافق هسته‌ای با ایران، رهبر معظم انقلاب صراحتا تاکید فرمودند دل بستن به کشورهای اروپایی (تروئیکای اروپا) با هدف تامین منافع تعبیه‌شده در برجام خطاست اما دولت بیش از ۲ سال ملت ایران را معطل «اس‌پی‌وی»، «اینستکس» و... کرد! فراتر از آن، رهبر معظم انقلاب بارها در سخنان حکیمانه خود در طول سال‌های اخیر تاکید فرمودند معضل اصلی کشور، سوء‌مدیریت داخلی و دل بستن به آن سوی مرزها برای حل مشکلات معیشتی مردم است. بدیهی است گفتمان، روش و گفتار رهبر معظم انقلاب در مواجهه با تفکری که مروج «اقتصاد تحریم‌محور» و «وابستگی به آن سوی مرزها» است، کاملا محرز است. در چنین شرایطی بهتر است آقای ربیعی و همراهان ایشان در دولت، از توجیه رویکرد نادرست و مخربی که دولت طی سال‌ها و ماه‌های گذشته و اخیر در پیش گرفته دست بردارند، هر چند امیدی نسبت به این مساله نمی‌رود!


نقطه قابل تامل‌تر اظهارات آقای ربیعی، آنجاست که مدعی شده «برجام» در ذات خود مروج توسعه ملی کشور و زمینه‌ساز بروز توانمندی‌های داخلی در اقتصاد جهانی بوده است! به‌راستی منظور آقای ربیعی کدام «برجام» است؟! همان برجامی که دولت و تیم مذاکره‌کننده هسته‌ای اساسا خروج دولت آمریکا از آن را ناممکن دانسته بودند؟ همان برجامی که حتی در دوران ریاست‌جمهوری اوباما، کمک چندانی به ایران در راستای تعلیق تحریم‌های یکجانبه آمریکا و اروپا نکرد؟ همان برجامی که به واسطه نگاه مهلک و خوش‌بینانه دولت به غرب، به خمیرمایه و شالوده اقتصاد و سیاست خارجی کشور در بین سال‌های 95 تا 97 تبدیل شد؟!


خصلت برجام این بود که اقتصاد و سیاست خارجی ما را هضم در مناسبات آمریکایی- اروپایی کرد و «اقتصاد تحریم‌محور» را جایگزین «اقتصاد مقاومتی و تولیدمحور» کرد. متاسفانه از اظهارات آقای ربیعی این گونه برمی‌آید که ایشان و دیگر اعضای دولت قصد دارند با شعار «اقتصاد تولیدمحور» به استقبال دوباره «اقتصاد تحریم‌محور» بروند! گویا قرار است به واسطه حضور احتمالی بایدن و دموکرات‌ها در کاخ سفید، همان دور باطلی که طی سال‌های اخیر در سیاست خارجی و اقتصاد خود مشاهده کردیم احیا شود! بهتر است آقای ربیعی بدون آنکه بخواهند ذوق‌زدگی خود از حضور بایدن در کاخ سفید را پنهان کنند، پاسخگوی آسیب‌ها و بحران‌های عمیقی شوند که طی سال‌های اخیر معیشت و زندگی مردم را تحت تاثیر قرار داده است! بدون‌شک گذار از این وضعیت بحرانی، در گرو «تکرار بازی محکوم به شکست قبلی» نیست. اینکه ما «برجام» را که اکنون به جنازه‌ای مومیایی‌شده شبیه است در روز اول اعلام نتایج انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا، به مقدمه و عاملی برای ترویج توسعه ملی کشور(!) و ابراز توانایی‌های اقتصاد ایران در عرصه جهانی تشبیه کنیم، اصلا نشانه خوبی محسوب نمی‌شود! این اظهارات نشان می‌دهد دولت هنوز از رویکرد نادرست و خسارت‌بار خود در حوزه‌های اقتصادی و بین‌المللی درس نگرفته است.  ملت ایران تحت تاثیر رویکرد ایده‌آل‌گرایانه و نادرست دولت و محاسبات فاجعه‌بار آن در قبال برجام، هزینه «قدم زدن با جان کری» و «لبخندهای اوباما در روز انعقاد برجام» را پرداخت. امیدواریم اظهارات آقای ربیعی مقدمه‌ای برای تکرار این تجربه تلخ در دوران ریاست‌جمهوری احتمالی بایدن نباشد. در هر حال خداوند نسبت به نیات افراد عالم است؛ ان‌الله بصیر «بالعباد»...

معضل کشور، جوّ داخلی است نه جو بایدن خارجی

کامبیز مهدی‌زاده فرساد در روزنامه آرمان ملی نوشت:

 

انتخابات آمریکا از دو جنبه قابل تامل است: نخست ایجاد یک شکاف عمیق و جامعه دوقطبی‌شده آمریکا به دلیل رواج پدیده ترامپیسم و مدل جدید پوپولیسم آمریکایی و دوم حضور گسترده مردم در حمایت از دموکرات‌ها به نمایندگی جو بایدن در این دور انتخابات است.

مشی سیاسی و گفتمان دموکرات‌ها به نمایندگی جو بایدن در انتخابات فعلی، تفاوت چشمگیری با ترامپ و نه صرفا با محافظه‌کاران دارد. تفاوت آنجاست که، در کشوری که خود را مهد آزادی، دموکراسی و قانون‌مداری جهانی می‌خواند، امروز شاهدیم ترامپی قرار دارد که توئیت می‌کند، اعلام تقلب می‌کند، قوانین را زیر پا می‌گذارد و بر دموکراسی وقعی نمی‌نهد. بنابراین به‌سختی بتوان از چنین مشی و گفتمانی توقع پایبندی به تعهدات بین‌المللی را داشت.

همچنان که دیدیم از زمان روی کار آمدن ترامپ تا به امروز، آمریکا از سازمان‌ها و توافق‌های مهمی همچون سازمان بهداشت جهانی، پیمان‌پاریس و توافق برجام خارج شده است. اما نگاه کشور به نتیجه انتخابات آمریکا و انتظار برای روی کار آمدن دموکرات‌ها نیز تقلیل‌گرایانه است.

چراکه به قدرت رسیدن جو بایدن یا افرادی نزدیک به این تفکر تنها مسکنی موقت خواهد بود. با نگاهی بلندمدت باید اندیشید که اولا دولت جدید دموکرات تا چه حد بر رفع تحریم‌های ظالمانه علیه ایران اثرگذار خواهد بود و ثانیا چه ضمانتی وجود دارد که دولت بعد در آمریکا مدافع پدیده ترامپیسم و مشی سیاسی این فرد نباشد؟ و دوباره همین آش و همین کاسه نشود؟ ما نتوانسته‌ایم گره اقتصاد خود را از نفت باز کنیم، باید غده سرطانی نفت را جراحی کنیم و هر جراحی درد و هزینه دارد.

باید به سمت اقتصاد جایگزین یعنی اقتصاد فناورانه و بهره‌گیری از فناوری‌ها و نوآوری‌ها حرکت کنیم. معضل اصلی کشور ما جَوّ داخلی است، نه جو بایدن خارجی. اگر نظام جمهوری اسلامی ایران به جمع‌بندی به مذاکره برسد و آمریکا نیز به میز مذاکره‌ای که با عهدشکنی آن را ترک کرده برگردد، نیاز است مفصل‌بندی‌های جدیدی صورت گیرد. بدین ترتیب که ابتدا باید مکانیزمی حقوقی طراحی شود که با ضمانت‌هایی تعهدآور امکان خروج یکجانبه و بدعهدی هریک از امضاکنندگان را به حداقل برساند.

نکته بعد اما به خودمان و تصمیم‌گیران کلان در عرصه سیاست و اقتصاد کشور در این دهه‌های اخیر برمی‌گردد. چراکه ما تا همیشه وقت نداریم. باید ابتدا خود را باور کنیم و راه عملیاتی آن همانگونه که ذکر شد فاصله گرفتن از اقتصاد نفتی و حرکت به سمت اقتصاد مبتنی بر فناوری خواهد بود. باید پیشرفت ایران ملاک باشد. مشکل اقتصاد کشور ما هم مسائل داخلی است و هم مسائل بین‌المللی.


نمایشی به نام دموکراسی امریکایی

محمدجواد اخوان در روزنامه جوان نوشت:


انتخابات ریاست جمهوری امریکا، فارغ از نتیجه آن، تصویری واقعی از آنچه را که به نام «لیبرال دموکراسی امریکایی» به دنیا عرضه کرده، به نمایش گذاشته است. اندکی تأمل در ابعاد فرایندهای این انتخابات در این دوره و ادوار گذشته به خوبی نشان می‌دهد که این نمایش «خیمه‌شب‌بازی» تا چه حد به معیارهای مردم‌سالار دور یا نزدیک است. مروری گذرا بر رویدادهای چند روزه و دقتی جزئی در آن‌ها به خوبی نشانه‌هایی را پدیدار می‌سازد که مختصات واقعی دموکراسی غربی را برملا می‌سازد. در ادامه به اختصار به برخی از این نشانه‌ها اشاره می‌کنیم:

۱- انتخابات ریاست جمهوری امریکا پیچیدگی‌هایی دارد که یکی از مهم‌ترین آن‌ها نظام انتخاباتی انتخابگران (الکترال‌ها) است که سبب می‌شود رئیس جمهور با رأی غیرمستقیم مردم انتخاب شود. این ایده که «کل آرای هر ایالت برای برنده آن ایالت است»، عملاً سبب می‌شود به غیر از نامزدهای دو حزب اصلی «جمهوریخواه» و «دموکرات» که هر دو در ذیل مکتب لیبرال سرمایه‌داری تعریف می‌شوند، فرد دیگری عملاً شانسی برای پیروزی ندارد. بدین ترتیب ساختار دوحزبی بسته عملاً قدرت انتخاب چندانی برای مردم امریکا به جای نگذاشته است. از سویی می‌دانیم تعداد کرسی‌های مجمع انتخابگران برای ایالت، لزوماً متناسب با نسبت جمعیتی آن ایالت نیست و به همین دلیل رأی اهالی برخی ایالت‌ها نسبت به دیگر ایالت‌ها از تأثیر بیشتری در نتیجه نهایی انتخابات برخوردار است. نتیجه اینکه ساختار این نظام انتخاباتی، نشان‌دهنده آرای مردم نیست و در دوره‌هایی، چون ۲۰۰۰ و ۲۰۱۶ نامزد پیروز نفر دوم در آرای مستقیم شده بود.

سازوکار نظام الکترال کالج‌ها که یادگار دوره برده‌داری امریکا است، موجب مهندسی قدرت در این کشور شده و اجازه خرق عادت در این کشور و به قدرت رسیدن افراد خارج از ساختار موجود را نمی‌دهد و به نظر بسیاری از صاحبنظران در ایالات متحده امریکا با یک نظام «الیگارشیک» مواجه هستیم.

۲- وجود معیارهای چندگانه و بعضاً متناقض در ایالات مختلف و تأثیر گرایش حزبی فرمانداران و قوه مقننه ایالتی در نحوه برگزاری و حتی اعلام نتیجه انتخابات امری است که هرچند از گذشته وجود داشته، اما در این دوره جنجال‌ساز شده است. رئیس جمهور فعلی امریکا صراحتاً نظام انتخاباتی‌ای را که خود چهار سال پیش از آن برآمده است و دولت فدرال خود مجری انتخابات در همین نظام است، «فاسد» می‌خواند و از وقوع «تقلب» خبر می‌دهد. فارغ از اینکه ادعاهای ترامپ تا چه اندازه متکی به اسناد محکمه پسند و قابل بررسی است، وقتی رئیس یک دولت زیرمجموعه خود را چنین فاسد تلقی می‌کند، چرا دیگران برای فاسد ندانستن چنین انتخاباتی حتی لحظه‌ای تردید کنند؟

۳- از رویدادهای جالب در حاشیه انتخابات اخیر، آشکار شدن معیارهای دوگانه غرب در خصوص آزادی بیان بود. در حالی که در بسیاری از کشورهایی که سناریوی انقلاب مخملین و رنگین از سوی غرب در آن‌ها رخ داده، از جمله در فتنه ۸۸ ایران، پیام‌رسان‌ها و رسانه‌های غربی به کانون تردیدافکنی و هدایت اغتشاشات تبدیل شده بودند، در انتخابات اخیر امریکا این رسانه‌ها و شبکه‌ها صراحتاً به رد ادعاهای ترامپ در خصوص تقلب پرداختند. از همه تأمل‌برانگیزتر تقلاهای چند روز اخیر رسانه ملکه (بی‌بی‌سی فارسی) که حتی ظاهر کار حرفه‌ای را نیز کنار گذاشته و برای خود رسالت «اثبات بی اساس بودن ادعای تقلب در انتخابات امریکا» قائل شده است. هنوز فراموش نکرده‌ایم که این رسانه و پیام‌رسان‌هایی، چون توئیتر چگونه در فتنه ۸۸، آتش‌بیار معرکه اغتشاش آفرینی در تهران بودند.

۴- ذات نظام لیبرال سرمایه‌داری، متکی به «پول» است و طبیعی است که در انتخابات این نظام هم پول حرف اول و آخر را می‌زند. هرچند هزینه کردن در انتخابات در همه‌جای دنیا امری متداول و مرسوم است، اما قدرت مالی و لابی‌های مؤثر بر اردوگاه‌های انتخاباتی دو حزب چه در دوره رقابت و چه پس از آن، اصلی‌ترین عامل تعیین‌کننده سیاست‌های دولت و برای ملت سرنوشت­ساز است. طبیعی است که در چهار سال آینده غول‌های سرمایه‌داری حامی رئیس جمهور راه‌یافته به کاخ سفید بیشترین انتظار را برای اتخاذ تصمیماتی دارند که سود حداکثری را نصیب‌شان نماید.

۵- هزار نکته باریک‌تر از مو در خصوص انتخابات امریکا اتفاقاً این است که رژیمی که با یک انتخابات کنترل شده و غیرمردم سالار اداره می‌شود، به خود اجازه می‌دهد در خصوص انتخابات و مردم سالاری در دیگر کشورها، خصوصاً کشورهای مستقل اظهارنظر کند و حتی صدها میلیون دلار برای اعتبارزدایی از انتخابات دیگر کشورها به کمک پروپاگاندای رسانه‌ای هزینه می‌کند. از این عجیب‌تر غربگرایانی هستند که کاخ سفید را کعبه آمال خود می‌دانند و چشم و گوش بسته تنها در نعت و ستایش رژیم امریکا سخن رانده و قلم می‌فرسایند. اینان به هیچ روی نمی‌توانند این روی واقعی نمایش دموکراسی امریکایی را ببینند و به فرموده امام راحل عظیم‌الشأن (ره) «آن‌هایی که در خواب هستند، آن‌هایی که باز هم خواب می‌بینند، آن‌هایی که خواب امریکا را می‌بینند خدا بیدارشان کند.»

پیام غیرنفتی شدن بودجه چیست؟

مهدی حسن زاده در روزنامه خراسان نوشت:


 روز گذشته با انتشار آمار عملکرد شش ماهه بودجه امسال مشخص شد که درآمد نفت با تحقق 5.7 هزار میلیارد تومانی در نیمه نخست امسال، در عمل فقط سهم 2.2 درصدی از منابع بودجه را به خود اختصاص داده است. سهمی که از اواخر دهه 40 طی 50 سال اخیر در اقتصاد ایران بی سابقه بوده است.


طی نیم قرن اخیر، اقتصاد ایران را می توان یک اقتصاد نفتی دانست. ویژگی اقتصادهای نفتی، اتکا به درآمد بالای نفت است که موجب می شود تا بخش عمده بودجه، بدون اتکا به درآمدهای مالیاتی از منبع نفت تغذیه شود. علاوه بر این، اقتصادهای نفتی به لطف درآمد سرشار نفت و توان واردات انواع کالاها، تولید داخلی اندک و ضعیفی دارند. ویژگی مهم دیگر اقتصادهای نفتی، نوسان اقتصادی متناسب با تغییر قیمت و میزان فروش نفت است که هرگونه کاهش درآمد فروش نفت به رکود اقتصادی شدید در این اقتصادها منجر می شود.


اقتصاد ایران طی سال های مختلف به میزان وابستگی به درآمد نفت از این ویژگی ها برخوردار بوده است. در سه مقطع سال های میانی جنگ تحمیلی، نیمه دوم دهه 70 و سال 87، همزمان با بحران سال 2008 اقتصاد جهانی، اقتصاد ایران، افت شدید قیمت نفت را تجربه کرد که رشد اقتصادی ایران را به نزدیک صفر رساند. با این حال از ابتدای دهه 90 در دور نخست تحریم ها، اقتصاد ایران، حداقل درآمد نفت را در عمل تجربه کرد. اگرچه در آن مقطع به دلیل فروش 800 هزار تا یک میلیون بشکه نفت در روز و قیمت نسبتا بالای نفت، اقتصاد ایران دچار فروپاشی نشد ولی همان تجربه نشان داد که چرا باید به سمت اقتصاد غیرنفتی برویم.تجربه تحریم های اخیر که از سال 97 به بعد شروع شد، عملا فروش نفت را به کمتر از دور قبلی تحریم ها رساند.

کاهش قیمت نفت پس از کرونا نیز مزید بر علت شد تا از سهم بیش از 50 درصدی نفت در بودجه در دهه 80، به سهم 2 درصدی نفت در بودجه در انتهای دهه 90 برسیم.دو اشتباه بزرگ در دو مقطع تاریخی مهم اقتصاد ایران موجب شد تا این کاهش سهم نفت در بودجه، اقتصادمان را با فشار سنگین مواجه کند. اشتباه نخست، وابستگی بیش از حد به درآمد سرشار نفت در نیمه دوم دهه 80 که با اصرار دولت وقت و بر خلاف نظر کارشناسان دلسوز رقم خورد. اشتباه دوم، کندی و تعلل دولت فعلی در دهه 90 برای جایگزین کردن درآمدهای دیگر به جای نفت بود. این در حالی است که مطالبه رهبر انقلاب درباره اصلاح ساختار بودجه که هدف آن پیدا کردن جایگزینی مطمئن برای درآمد نفت در بودجه است، با گذشت دو سال از طرح آن، هنوز بدون نتیجه باقی مانده است و با وجود اصرار مجلس جدید برای اقدام دولت در اصلاح ساختار بودجه، تحرک خاصی از سوی دولت در این زمینه دیده نمی شود.

اکنون با انتخاب بایدن به ریاست جمهوری آمریکا و زمزمه بازگشت وی به برجام، دو سناریو پیش روی ماست. سناریوی نخست، مبتنی بر بازگشت واقعی وی به برجام و امکان افزایش صادرات نفت و در نتیجه بهره مندی دولت از درآمد نفتی بیشتر و فراموشی همه الزامات در زمینه کاهش وابستگی به نفت است. سناریوی دوم، مبتنی بر خلف وعده بایدن یا شروط غیرقابل تحقق وی برای بازگشت به برجام است که موجب تداوم روند فعلی می شود. این نگرانی جدی وجود دارد که تحقق سناریوی نخست، مجدد موجب وابستگی بودجه و در نتیجه اقتصاد کشور به درآمد نفت شود.

این نگرانی به این دلایل جدی است که تلاش ها برای اصلاح ساختار بودجه هنوز به نتیجه نرسیده است، همچنان اصلاحات مالیاتی در دولت معطل مانده است، صندوق های بازنشستگی همچنان به دلیل مشکلات مالی، وابستگی بالایی به اعتبارات دولتی دارند، دولت هنوز هیچ برنامه منسجم و مشخصی برای مولد سازی بیش از شش هزار هزار میلیارد تومان دارایی خود که بخشی از آن مازاد است، ندارد و... . در چنین شرایطی کاهش وابستگی بودجه به درآمد نفت، به دلیل ضعف در طراحی جایگزین های این درآمد نفتی محقق نمی شود یا تبعات سختی برای اقتصاد ایران به جا خواهد گذاشت و حتی ممکن است با سیاست به ظاهر ملایم تری که بایدن نسبت به ترامپ دارد، اقتصاد ایران را در امیدی واهی به درآمد نفت قرار دهد که اتفاقا موجب می شود تا ایران در مواجهه دیپلماتیک با آمریکای بایدن دچار ضعف شود. بنابراین اصلاح ساختار بودجه و پیدا کردن جایگزین های مناسب برای نفت، مسیر گریز ناپذیری است که چه با وجود ترامپ و چه با وجود بایدن، باید طی شود.

منبع: مشرق

ارسال نظرات