روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
«انگلیس با رادیو گندم وارد و با کامیون خارج میکند.» این عبارت طعنه آمیزی بود که روزنامههای ایران در ایام قحطی ناشی از جنگ جهانی دوم، برای توصیف گزارشهای خلاف واقع رادیو لندن(BBC) به کار بردند. BBC در حالی با وارونه کردن واقعیت از ارسال گندم به ایران توسط انگلستان برای کمک به قحطی زدگان خبر میداد که این کشور نه تنها گندمیارسال نمیکرد بلکه نیروهای اشغالگر انگلیسی محصولات غله ایران را از کشور خارج میکردند!
آن روزها بخش فارسی رادیو لندن یا همان BBC به تازگی با هزینه دولت انگلستان، توسط حسن موقر بالیوزی(رهبر وقت محفل بهائیان انگلیس) راهاندازی شده بود و هنوز در خبرسازی و دروغپراکنی، ناشیانه و خام عمل میکرد. چیزی در حدود 10 سال بعد آنها کمیحرفهایتر شدند و در حالی که انگلستان منافع خود را با ملی شدن صنعت نفت ایران در خطر میدید، تمام قد در کنار استعمار انگلیس ایستادند و علیه نهضت ملی ایران خبرسازی کردند. رادیو BBC و همکاران ایرانیاش آنقدر در میان جامعه ایران منفور شده بودند که برخی از کارمندان آن تصمیم به استعفا از این رسانه دولتی انگلستان گرفتند. ابوالقاسم طاهری یکی از گویندگان وقت بخش فارسی رادیو BBC به نمایندگی از چند تن از همکارانش در نامهای به روزنامه باختر امروز نوشت: «[آنها از] کسانی نیستند که بیشرمانه خود را ایرانی بخوانند و به منافع ایران حمله کنند.» با ملی شدن صنعت نفت ایران در 29 اسفند 1329 رادیو BBC دور تازهای از خبرسازی و وارونهنمایی را آغاز کرد شاید جانمایه این تبلیغات سیاه را بتوان اختلاف افکنی در میان گروههای فعال سیاسی و بزرگنمایی خطر کمونیست به منظور مردد کردن علما و مردم برای ادامه مسیر دانست. 24 تیر 1330 رادیو BBC با تحلیلی غیرواقعی از اوضاع ایران، نسخه مورد نظر خود را ارائه داد و گفت: «کمونیستها در کمین هستند که ایران را ببلعند و اگر انگلستان پای خود را کنار بکشد، کار ایران تمام است.» آنها آشکارا با تحریف واقعیات، حضور و مداخله انگلستان در ایران را توجیه و تجویز میکردند.
اما این فقط بخش فارسی رادیو دولتی انگلستان نبود که در خارج از مرزها به تحریف و وارونهنمایی واقعیات ایران میپرداخت. گروهی از نویسندگان، روشنفکران، روزنامهنگاران و اصحاب رسانه در داخل کشور وجود داشتند که در همکاری با سرویسهای اطلاعاتی انگلستان و آمریکا و همسو با رادیو BBC ادامه تبلیغات سیاه را در درون مرزها پیگیری میکردند. این گروه بخشی از شبکهای گسترده بودند که در اسناد اطلاعاتی آمریکا از آن با اسم رمز «بدامن» یاد میشد. شبکه «بدامن» دستکم متشکل از دو شاخه عملیاتی و رسانهای بود. نیروهای عملیاتی به بحرانسازی و غائلهآفرینی دست میزدند و شاخه رسانهای با ارائه تحلیلهای وارونه از اوضاع به بهرهبرداری از آن غائله میپرداخت. حوادث 23 تیر 1330 و 25 تا 27 مرداد 1332 را میتوان بهعنوان دو نمونه از این سیاست تحلیل کرد. سیاستی که در آن آشوبهای میدانی با آدرسهای غلط رسانهای تکمیل میشد. شبکه سازماندهی شده تحریف، نزاع 23 تیر را به لزوم حضور انگلستان در ایرانترجمه کرد و از درگیریهای 25 تا 27 مرداد، بازگشت شاه را نتیجه گرفت. با کودتای 28 مرداد 1332، الگویی موفق از مداخله غیرمستقیم در جهت تأمین منافع سیاست خارجی برای دولتهای غربی شکل گرفت. آنقدر که جان پرکینز مأمور سابق آژانس امنیت ملی آمریکا(NSA) نوشت: «اگر آمریکا میخواهد رؤیای«امپراتوری جهانی» خود را به منصه ظهور برساند باید راهبردهایی را به کار گیرد که بر اساس الگوی ایرانی روزولت(مأمور CIA در ایران برای پیشبرد کودتای 1332) شکل گرفته باشد.»
تقریبا 10 سال بعد همین الگو در اندونزی پیاده شد. مانند نمونه ایران، بخش رسانهای و فرهنگی به اندازه عوامل میدانی کودتا اهمیت داشت. باز هم ماجرا با یک بحرانسازی و غائلهآفرینی شروع شد و در ادامه این شبکه رسانهای کودتا بود که توانست با تحریف واقعیت از یک دیکتاتور خونریز فرشته نجات بسازد و راهکار مورد نظر غرب برای عبور از این بحران را جا بیاندازد. «پیتر دیل اسکات» با تحلیل بخشی از این تبلیغات سیاه در نشریه «پاسفیک افرز» نوشت: «سیاستمداران، دیپلماتها، خبرنگاران و دانشوران مغرب زمین که برخی از آنان با سازمان جاسوسی ایالات متحد آمریکا ارتباطهای مهمیدارند شاید مسئولان اصلیترویج این افسانهاند که ژنرال سوهارتو و نظامیانش در مقام ناجیان شرافت ملت اندونزی عمل کردند.» اتفاقا باز هم BBC یکی از رسانههای اصلی کودتا بود. «نورمن رداوی» ریاست بخش آی.آر.دی(یکی از واحدهای تبلیغاتی بهوجود آمده در جنگ سرد) را در وزارت امور خارجه انگلستان بر عهده داشت که یکی از وظایف آن «شکلدهی اخبار» بود. مطابق سازوکار تعیین شده توسط رداوی روایتهای مورد تأیید دولت کودتایی اندونزی برای BBC فرستاده میشد و «سپس فورا از طریق BBC در خاک اندونزی منعکس میشد.» «رونالد چالیس» خبرنگار BBC که از افراد مرتبط با رداوی بود بعدها گفت: «این کودتا برای دستگاه تبلیغاتی غرب پیروزی بزرگی بوده است.» کودتایی که در آن دکتر احمد سوکارنو(رهبر استقلال اندونزی و بنیانگذار جنبش عدم تعهد) به زیر کشیده شد و با روی کار آمدن دولت کودتایی ژنرال سوهارتو، اندونزی تسلیم سیاستهای اقتصادی غرب در «صندوق بینالمللی پول» و «بانک جهانی» شد. یکبار دیگر پیروزی در تحریف رسانهای، آغازی برای جریان تسلیم بود. کودتای شیلی و عملیات ققنوس در ویتنام را نیز میتوان نمونههای دیگری از همین الگو دانست.
با گذشت سالها و با وجود تغییرات اساسی در توازن قوای منطقهای و جهانی اما همچنان این الگو یکی از شیوههای مورد اعتماد برای مداخله و اعمال قدرت در کشورهای هدف است. تصور اینکه «شبکه بدامن» که طی سالها با حمایت مالی، اطلاعاتی و امنیتی انگلیس و آمریکا در ایران شکل گرفت؛ یک شبه با انقلاب اسلامی ایران فروپاشیده و غیرفعال شود، کمیخامدستانه است. دستکم ردپای فعالیت بخشی از این شبکه وجود دارد. خط خبری برخی جریانهای رسانهای در داخل کشور و هماهنگی آنها با رسانههای بیگانه برونمرزی میتواند شواهدی برای این ادعا باشد. جریانی رسانهای که در «بحران» زیست میکند. با دوستنمایی دشمن به تحریف واقعیت و تزئین دشمن دست میزند و پس از هر غائله با القای انسداد سیاسی، اقتصادی، اجتماعی و فرهنگی در کشور نسخههای مورد نظر غرب را بهعنوان راهکار عبور از بحران تجویز میکند. از این منظر نبرد خزندهای که برای فتح افکار عمومی از طریق رسانه، پس از جنگ جهانی دوم شکلگرفت همچنان پابرجاست. اما شاید جالب باشد که بدانیم در شرایطی مشابه؛ دولتهای غربی با عوامل نبرد رسانهای علیه خود چه کردهاند. در این مورد ناگزیریم یکبار دیگر به تاریخ جنگ جهانی دوم بازگردیم و سرنوشت برخی عوامل بخش انگلیسی زبان رادیو برلین را مرور کنیم:
«ویلیام جویس» یکی از برنامهسازان بخش انگلیسی رادیو برلین بود. پدرش آمریکایی و خودش در1940شهروندی آلمان را پذیرفته بود. با این حال پس از جنگ جهانی دوم در آلمان دستگیر و در حالی که اصلا شهروند انگلستان نبود، در لندن به جرم «خیانت بزرگ» از طریق پخش برنامههایی با هدف تضعیف روحیه ملت و ارتش انگلیس بهدار آویخته شد.
«میلدرد گیلرز» گوینده آمریکایی بخش انگلیسی رادیو برلین بود. پس از جنگ جهانی دوم، آمریکا گروهی ویژه را برای تعقیب و دستگیری او به آلمان فرستاد. گیلرز در مارچ 1946 دستگیر و به دلیل همکاری با تبلیغات رسانهای علیه آمریکا به جرم خیانت به 10 تا 30 سال حبس محکوم شد. او اولین زنی بود که توسط آمریکا به این اتهام محاکمه و مجرم شناخته شد.
«ایوا توگوری» از والدینی ژاپنی در لس آنجلس متولد شد. او گوینده بخش انگلیسی رادیو توکیو در ایام جنگ جهانی دوم بود. پس از جنگ به مدت یک سال توسط ارتش آمریکا در یوکوهاما بازداشت بود اما در نهایت به دلیل عدم مدارک کافی آزاد شد. وی پس از بازگشت به آمریکا مجدداً دستگیر، محاکمه و به جرم خیانت به 10 سال حبس محکوم شد.
«لئونارد بانینگ» معلم زبان انگلیسی در دوسلدرف بود. سال 1940 قصد خروج از آلمان را داشت که توسط گشتاپو بازداشت و به شرط کار برای بخش انگلیسی رادیو برلین آزاد شد. انگلیسیها پس از جنگ او را دستگیر و به جرم تبلیغ برای دشمن به 10 سال زندان با کار اجباری محکوم کردند.
در مقایسه با این موارد میتوان گفت اقدام قوه قضائیه ایران در ممنوعالمعامله کردن تعدادی از عوامل شبکه تلویزیونی BBC و یا حبس کوتاهمدت برخی عناصر مرتبط با این جریان رسانهای در داخل کشور؛ بسیار مهربانانه و انساندوستانه بوده است!
مفهوم استقلال در ســیاســـت خارجـــی و روابط بینالملل در چارچوب خاص خود معنا میشود. این مفهوم در دوره دکتر مصدق بسیار متأثر از فضای پس از سوم شهریور 1320 بود؛ یعنی در دوره حاکمیت رضا شاه که انگلیس، روسیه و امریکا در ایران نیرو پیاده کرده و به صورت مستقیم کشور را اشغال کرده بودند و شرایط به حدی وخیم بود که نخستوزیر وقت بعد از شهریور 1320 حتی نمیتوانست از سفرای این کشورها وقت ملاقات بگیرد. در چنین شرایطی که بخشی از مردم، ایران باستان را دوره باشکوهی میدانستند، با اشغال رسمی سه کشور و پیامدهای وخیم پس از آن روبهرو شده بودند تا جایی که حتی روایت شده است که در جریان برگزاری انتخابات مجلس در دوره پس از سوم شهریور 1320 نمایندگان با کامیونهای ارتش شوروی، امریکا یا انگلیس تبلیغات میکردند.
این وضعیت ایرانیان را دچار حس تحقیر ملی کرد. بخشی از واکنش به این حس به ملی شدن صنعت نفت و شکلگیری نوعی ناسیونالیسم دموکراتیک با پرچمداری دکتر مصدق منتهی شد و در نهایت به تعارض میان او با انگلیس و امریکا و کودتای 28 مرداد 32 انجامید.
مفهوم استقلال در 28 مرداد 1332 از چنین بستری بیرون میآید و اتفاقاً این کودتا کار را بدتر کرد و آن حس تحقیر ملی که از سال 1320 تا 1332 وجود داشت، بیشتر شد و حس بدبینی نسبت به نیروهای خارجی را در بخشی از نیروهای مخالف نظام سیاسی موجود تقویت کرد.
در سیر تاریخی این مفهوم، انقلاب 1357 رخ میدهد که گفتمان آن از ناسیونالیسم برنمیآید بلکه مبتنی بر یک نگاه فقهی و بر اساس قاعده نفی سبیل است. البته همچنان نیروهای ناسیونالیسم حضور دارند اما قدرت در دست روحانیت شیعی است که از نگاه فقهی خود استقلال را تعریف کرد و در شعارهای انقلاب اسلامی هم بروز یافت. قاعده نفی سبیل یعنی مسلمانان خودشان باید در امور خود تصمیم بگیرند و این اتفاق رخ میدهد. چنانکه شماری از دانشجویان سفارت امریکا را اشغال میکنند و بعدها به وضوح مشاهده میشود که حداقل نفوذ کشورهای خارجی هم از میان میرود؛ یعنی واقعاً یک نظام تصمیمگیری به معنای واقعی مستقل شکل میگیرد که رویکرد آن در جنگ با عراق دیده میشود و ایران در نهایت خودش تصمیم به صلح میگیرد نه تحت فشار کشورهای خارجی. اصل عدم مداخله کشورهای خارجی در قانون اساسی هم به صراحت مورد اشاره قرار گرفت و این سیاست در گفتمان حاکمیت و سیاست خارجی در مقابله با نظام سلطه تحت عناوین مختلف از جمله حمایت از محور مقاومت یا جنبشهای آزادیبخش متجلی شد.
بعد از پایان جنگ سرد در سیاست بینالملل به جای واژه استقلال، مفهوم وابستگی متقابل شکل گرفت یعنی اگر در گذشته استقلال برای کشورها اهمیت داشت و نشانه اعمال حاکمیت بود در دهه 90، بحث جهانی شدن و گشایش در عرصههای فرهنگی و ارتباطاتی مطرح میشود و مفهوم وابستگی متقابل جایگزین مفهوم استقلال و به یک ارزش تبدیل میشود که ذیل آن منطقهگرایی در اروپا، امریکای لاتین و امریکا و همه جای دنیا شکل میگیرد؛ اما بعد از یازده سپتامبر که امریکا بحث مبارزه با تروریسم را پیش میکشد دوباره نیروهای ناسیونالیسم در سیاست بینالملل سر بر میآورند. جریان راست افراطی یا ناسیونالیستهای راستگرا در اروپا رشد میکنند و در نهایت موفق میشوند یکی از بزرگترین و مؤثرترین پروژههای خود را که خروج بریتانیا از اتحادیه اروپاست، رقم بزنند. بعد از 2010 جریان احیای مجدد ناسیونالیسم به راه میافتد که در امریکا به شکل انتخاب ترامپ، حضور اردوغان در ترکیه و در روسیه با حضور پوتین و... ظهور میکند بنابراین موجی از ناسیونالیسم جدید راه افتاده که نه در مقابل استعمار که در مقابل فرآیند جهانی شدن قد علم کرده است. از نظر این جریان یازده سپتامبر و بدتر شدن وضعیت اقتصادی اروپا در نتیجه بیتوجهی به مرزها و عدم جلوگیری از حضور مهاجران بود.
در ایران هم جریانهایی به مواجهه با سیاستهایی پرداختند که از منظر آنها استقلال کشور را خدشهدار کرده است. باید دید این منتقدان از چه گفتمانی صحبت میکنند. به عنوان مثال توافق راهبردی 25 ساله ایران و چین به عنوان یکی از کشورهای بزرگ حوزه شرق با انتقاداتی روبهرو شد. این در حالی است که اصولگرایان جریان سیاسی پیشروی رابطه با شرق بودند و اصلاحطلبان علاقه چندانی به این رویکرد نداشتند. در اینجا منتقدان توافق با چین دو گروه هستند؛ گروهی که ممکن است از زاویه قاعده نفی سبیل بگویند که این قرارداد موجب سلطه چین بر امور داخلی ایران میشود که شمار منتقدانی که از این دیدگاه سخن میگویند، کم است. عده دیگر سلطنتطلبانی هستند که خارج از ایران خود را داعیهدار ناسیونالیسم ایرانی میدانند. ادعای این گروهها در حالی مطرح میشود که بیشترین نفوذ در ایران زمانی بوده که اتفاقاً همین سلطنتطلبان فعلی قدرت را در دست داشتند. چنانکه شاهد بودیم انگلیسیها در آستانه ششم شهریور 1320 در گزارش معروفی که به رضا شاه دادند گفتند که چندصد نیروی جاسوسی سرویسهای اطلاعاتی آلمان در ایران به نام مهندس، پزشک و معلم فعالیت میکنند.
در مقطع کنونی سیاست گروه اپوزیسیون که در موضوع توافق چین یا توافق خزر علیه دستگاه دیپلماسی جوسازی میکنند، مبتنی بر فراموشی گذشته است. تندترین سلطنتطلبان هم میپذیرند 28 مرداد یک کودتا علیه مصدق بوده است و نقش سازمانهای اطلاعاتی انگلیس و امریکا در آن به اثبات رسیده است. بنابراین واضح است کسانی که امروز میگویند که خزر ایران فروخته شد، کسانی هستند که کودتای آشکار علیه مصدق را یک قیام مردمی اعلام میکنند. نسل جدید این منتقدان سلطنتطلب به دلیل عدم آشنایی با تاریخ ایران، تصویری فانتزی از نکات مثبت رژیمهای گذشته را بدون اشاره به اصل واقعیات ساختهاند و بر دوش مردمی که ممکن است تحت تأثیر تنگنای اقتصادی قرار گرفته باشند، موجسواری میکنند. این گروه اما باید به یک سؤال بزرگ جواب دهند که اگر شرایط گذشته به اندازهای خوب بوده است که آنها ادعا میکنند چرا مردم انقلاب کردند؟ نگاه آنها برآمده از یک نگاه دیکتاتوری است که میگوید مردم اشتباه کردند و ما شرایط را بهتر تشخیص میدهیم. بنابراین قاعده نفی سبیل همچنان بر سیاست خارجی ایران حاکم و هنوز هم ایران نسبت به نفوذ خارجی حساس است.
امروز برای هر انسان خردورز و دارای وجدانِ فطری پاک، روشن است که صهیونیسم یا همان کانون نظام سلطه استکبار جهانی و همچنین جریانات و عناصر وابسته و پیرو آن، پیوسته با تمام توان برای ستیز و ضربهزدن به اسلام اهلبیتی مترصد فرصت هستند. این تقابل، همان «تقابل ریشهای و همیشگی تاریخی جبهه حق و باطل» است که در هر زمانی با جلوهای خاص بروز میکند. نظام سلطه جهانی در فضای حاکمیت کرونا نیز تلاش میکند از کرونا بویژه در ایام سوگواری حسینی به نفع خود بهرهبرداری کند.
مواجهه دنیا و ایران با کرونا: دنیا و ایران، امروز متمرکز بر کرونا و درگیر مبارزه با آن است. هرگونه قصور یا تقصیر در این مبارزه، از سوی حکومتها یا هر جریان و عنصر مؤثر، برای مردم قابل پذیرش نیست. بر این اساس، توجه همهجانبه برای مبارزه با کرونا و پیشگیری از سرایت آن و نیز کشف داروی کارآمد برای درمان مبتلایان، تا تلاش همهجانبه مراکز مسؤول، برای کشف واکسن پیشگیری، به یک تکلیف عمومی کشورها از جمله ایران تبدیل شده است.
ایرانستیزی: در چنین جو روانیای، هر جریان و قدرتی بتواند حکومت یا جریان و عنصر مؤثری را با هر عنوانی، متهم به کوتاهی در امر مبارزه با کرونا کند، برگ برنده برای تاخت و تاز در عرصه اجتماعی را در اختیار خواهد گرفت. براین اساس، دشمنان در کمین نشسته و مترصدند تا اسلام اهلبیتی، نظام برآمده از آن و جریانات و عناصر مکتبی را با هر عنوان و بهانهای، متهم به کوتاهی یا بیتوجهی و تقصیر کنند. ایران از این جهت نیز، نوک پیکان تهاجم همهجانبه حکومتهای استکباری فرصتطلب و وابستگان منطقهای آنها قرار گرفته است. در این راستا نمونههایی تقدیم میگردد.
1- اتهامزنی به ایران و قم: فراموش شدنی نیست که اوایل جولان کرونا در ایران، برنامههای گوناگون تحلیلی، عقیدتی، سیاسی، اجتماعی، روانی و ... از همه سو علیه ایران، تشیع و حوزه علمیه قم، توسط استکبار رسانهای سامان داده شد. تلاش عجیبی برای معرفی ایران و قم به عنوان کانون شیوع کرونا در منطقه تدارک شد.
2- تضعیف رابطه ایران و همسایگان: در پی این اتهام، خط ایجاد بدبینی و ایجاد فاصله بین ایران و کشورهای دارای رابطه با ایران بویژه کشورهای همسایه، با هدف تخریب ایران و حوزه علمیه قم به عنوان کانون تشیع صورت گرفت. چنین وانمود کردند که ایران تحت تحریم است و هرگز قادر به مبارزه با کرونا نخواهد بود، لذا کشورها باید در روابطشان با ایران، جانب احتیاط را پیش بگیرند تا گرفتار ویروس نشوند. با این روش، بار دیگر خط ایرانهراسی و در پی آن، شعلهورتر کردن آتش ایرانستیزیشان را دامن زدند.
3- هدف گرفتن رابطه ایران و چین: مرموزانه ارتباط سازنده ایران و چین را هدف گرفتند و چنان وانمود کردند که ارتباط میان بخشهای گوناگون این ۲ کشور، از جمله روابط تجاری و ارتباط نخبگانی، سبب انتقال ویروس کرونا از چین به ایران و از ایران به منطقه و همسایگان شده است.
4- ایران و کرونای ایتالیا: حتی آن زمان که شیوع وحشتآور کرونا در ایتالیا، دنیا را متوجه این کشور کرد، چنان وانمود کردند به خاطر شباهتهای ژنتیکی مردم ایتالیا با ایران، ویروس به راحتی از ایران به ایتالیا منتقل و ایتالیا را ذلیل خود کرد. آن گروه از دولتهای غربی که ایرانستیزند، از این فضای آشفته خودساخته، خواستند پرچم پیشگامی مبارزه با کرونا را به نام خود بلند کنند، تا مثل فریبکاری همیشگیشان، چنان وانمود کنند که ما در نقطه مقابل ایران، مدافع اصلی و واقعی حقوق انسانها در جهان هستیم. البته چیزی نگذشت که خداوند رحمتگر، توطئه دشمنان را وسیله رسواییشان (حتی در ناتوانی مدیریت بحران داخلی ناشی از کرونا) و سبب شکسته شدن هیمنه استکباریشان قرار داد. به عنایت الهی با تدابیر رهبر حکیم انقلاب، هوشمندی و تکلیفمداری ملت بزرگ و صبور ایران اسلامی و نیز درایت و همت بسیاری از مسؤولان نظام، بحران کرونا و فرصتطلبی دشمنان علیه ایران، خنثی شد و خدای مهربان، حقیقت را نمایان و دسیسه را به ضرر خودشان و به نفع ایران عزیز وارونه کرد و آن را به برگ برندهای برای سربلندتر شدن ملت مؤمن، جهادی، بصیر و خیراندیش ایران تبدیل کرد.
کرونا بهانه دیگر دشمنان اسلام ناب جهت کاهش تأثیر پیام نهضت حسینی
پیامی که بیش از هر زمانی جامعه انسانی نیازمند و جویای حق و حقیقت را اشباع میکند، پیام روحبخش جهانی است که از حلقوم بریده سالار شهیدان حسین بن علی(ع) در گودال قتلگاه کربلا در طول تاریخ عقل و دل را مخاطب خود قرار داده است. جلوههای فوقتصوری از قدرت نجاتبخش مکتب عاشورا، در طول تاریخ انقلاب اسلامی و پیروزیهای جبهه مقاومت بر یزیدیان زمان، بروز کرد. برخی نخبگان پاکسرشت دنیا، با درک این تجربه امیدبخش و بینظیر، گمشده خود را یافتند و در پی آن، مشتاق و پیشقدم در رساندن پیام نجاتبخش کربلا به روح و ذهن نیازمند بشر شدند؛ بشری که خسته از ظلم نظام استعمارگر سرمایهداری لیبرال است.
همین که مسؤولان و پیشگامان کشور به ضرورت عزاداری محرم سال ۹۹ (البته با رعایت جزء به جزء پروتکلهای بهداشتی) اشاره کردند، دشمنان با بهانهسازی، آن را به وسیلهای برای اسلامستیزی و ایرانهراسی تبدیل کردند. به شیوههای مختلف سعی میکنند عزاداری محرم ۹۹ که با انضباط شرایط کرونا انجام خواهد شد را عامل شیوع کرونا و اگر بتوانند محرم را عامل کهنهگرایی و ارتجاع تشیع معرفی کنند. به خیال واهی، مصمم و مترصدند تا از این رهگذر، محرمستیزی یا دست کم محرمسوزی را به یک جریان تبدیل کنند. اتاقهای فکر و غولهای رسانهای آمریکا، اسرائیل غاصب، برخی کشورهای اروپایی ایرانستیز و نیز سران و شیوخ خودفروخته، مرتجع و هواپرست عرب منطقه، با سیاستگذاری و برنامهریزی به دور از تصور و باور مصممند از جو حاکم کرونا برای تحریف و به حاشیه بردن نهضت حسینی و کاهش تأثیر آن، علیه اسلام اهلبیتی و ملت مسلمان ایران و جبهه مقاومت بیشترین بهره را ببرند. البته تکلیف آحاد مردم، پیشگامان هیئات عزاداری، رسانهها، کاربران فضای مجازی و همه دستگاههای مسؤول، در این سناریوسازی دشمنان بسیار روشن و بدون ابهام است.
در این راستا نیز گروهها و عناصری که دیدگاه اعتقادی و سیاسیشان دارای انحراف یا نقص است؛ برخی خواسته و برخی ناخواسته، با موضعگیری و کنشها و واکنشهای حاشیهساز، به رونق جبهه جریان شبههسازی، شبههافکنی و شبههپراکنی دشمنان اسلام و ایران اسلامی دامن میزنند. میتوان به نمونههای زیر اشاره کرد:
- سنی بدلی: چون فرقه وهابیت و گروههای تکفیری متولد از وهابیت
- تشیع بدلی: چون تشیع لندنی، فرقه احمدالحسن، آن دسته از دراویش خودفروخته و ...
- روشنفکران غربزده و واگرای داخلی
- منافقین
- شیفتگان تکبعدی حسینی: دل و احساسات این گروه تابع عقل و عقلانیت نیست و این طیف کمبصیرت یا بیبصیرت، فاقد تحلیل درست از اوضاع دنیا و فاقد تشخیص دوست از دشمن هستند؛ چه بسا آنان در زمانی خاص و بخشی از آنان پیوسته و همیشه، دوست و دشمن را جابهجا میپندارند.
- برخی صاحبمنصبان در نظام جمهوری اسلامی ایران و ...
در پایان برای عاقبت به خیری و رشد و بلوغ همهجانبه ملت قهرمان ایران و جهان اسلام و نابودی نظام سلطه صهیونیستی، دست نیاز به درگاه حضرت بینیاز دراز میکنیم.
آمریکا در تمدید تحریمهای تسلیحاتی ایران نتوانست بقیه کشورها را با خود همراه کند و همراهی تنها کشور دومینیکن به معنای شکست سیاسی آمریکای ابرقدرت و صاحب حق وتو در شورای امنیت است؛ شکستی که از یکطرف برای ما میتواند یک فرصت باشد از این جهت که آنها به هدفشان نرسیدند و چون بازی حاصلجمع جبری صفر است؛ قطعا باخت آنها، پیروزی ماست. از طرف دیگر، با توجه به اینکه غرور آمریکا در این عرصه جریحهدار و دچار مشکل شد، احتمال اینکه تبدیل به یک تهدید هم شود، وجود دارد.
از این رو، ترامپ بلافاصله دنبال فعالسازی مکانیسم ماشه رفت تا به تعبیر برخی پیکر نیمهجان برجام عملا بیجان شود. طی این مکانیسم که در دل برجام است، ابتدا یک کمیسیون به منظور حل اختلاف تشکیل و بعد از آن به شورای امنیت ارجاع میشود و نحوه رایگیری طوری در نظر گرفته شده که قابل وتو نیست و آنوقت اگر بحث رایگیری در شورای امنیت پیش آید، کافی است یک کشور همراهی نکند و نهایتا تحریمها مجددا برمیگردد که خطری جدی است و بدین ترتیب عدم تمدید تحریمهای تسلیحاتی با اینکه به فرصت تبدیل شد، میتواند به تهدیدی اینچنینی مبدل شود.
سوالی که اکنون مطرح است اینکه آمریکا عضو برجام نیست و با توجه به اینکه از این توافقنامه خارج شده به لحاظ حقوقی این حق که مکانیسم ماشه را فعال و برجام کاملا بلااثر شود ندارد. هرچند احتمال همراهی فرانسه در اینباره ضعیف به نظر میرسد اما از آنجا که انگلیس به آمریکا نزدیکتر است، این احتمال که آمریکا بخواهد از ظرفیت این کشور استفاده کند، وجود دارد. ترامپ در آستانه انتخابات ریاستجمهوری بهدنبال پُرکردن دستهایش در عرصه سیاست خارجی است، زیرا در این زمینه موفقیتی در ارتباط با ایران، کرهشمالی و سایر کشورها نداشته است. ترامپ با خروج از پیمانهای بینالمللی نظیر برجام و معاهده زیستمحیطی پاریس و مناقشاتی که با برخی کشورها داشته، پرستیژ آمریکا را خدشهدار کرده و در انتخابات پیشرو حرفی برای گفتن ندارد و قطعا رقیب دموکرات، سیاست خارجیاش را زیر سوال خواهد برد. آمریکا برای فعال کردن مکانیسم ماشه سرسختی میکند و تلاش اخیر یک تهدید جدی علیه برجام و کشورمان است.
هرچند برجام با مشکلاتی همراه است اما هنوز تحت تحریمهای شورای امنیت نیستیم و آمریکا تابهحال یکجانبه و یکطرفه تحریمهای سختی اعمال کرده که اثربخش نبوده و نتوانسته به اهدفش برسد و اکنون دنبال پیمودن راه جدید فعالسازی مکانیسم ماشه است. هرگونه پیشدستی در این زمینه از سوی ما به نفعمان نخواهد بود و ارائه طرح دوفوریتی خروج خودکار از برجام در صورت فعالسازی مکانیسم ماشه به لحاظ سیاسی فاز خوبی نخواهد داشت. آمریکا چنانچه در این زمینه دست به کاری زند با تقابل افکارعمومی مواجه میشود و هرگونه پیشدستی ما در راستای خواست ترامپ و آمریکاست.
در شرایطی که دشمنان سعی در بحرانسازی دارند، از احساسات پرهیز و با عقلانیت و خردگرایی سعی در مدیریت بحران داشته باشیم نه اینکه عمق آن را بیشتر کنیم. تلاش ایران از طریق دیپلماتیک میتواند به استفاده از ظرفیت کشورهای دیگر منجر شود. آنچه فعلا در انتخابات پاشنه آشیل ترامپ است، بیشتر از آنچه مسائل سیاست خارجی باشد، مسائل مربوط به سیاست داخلی است.
نحوه مدیریت نامناسب ترامپ در مواجهه با بیماری کرونا، از دست رفتن مشاغل آمریکاییها که به همین خاطر اتفاق افتاد و درافتادنش با رنگینپوستان برای افکار عمومی داخل آمریکا بیشتر مورد توجه قرار میگیرد. ترامپ با اطلاع از قدرت ایران در منطقه و با علم به اینکه ایران، کشوری متفاوت از کشورهایی است که با آنها وارد جنگ شده، به حمله نظامی فکر نمیکند. هرچند احتمال ترغیبش به جنگ از سوی برخی تندروهای داخل آمریکا وجود دارد اما شخصا فردی نیست که به سمت درگیری نظامی با ایران تمایل داشته باشد ضمن اینکه همراهی کنگره در این زمینه نیز منتفی به نظر میرسد. ترامپ فعلا در افکار عمومی آمریکا متهم است که معاهده فعال برجام را تبدیل به یک توافق بلااثر کرده و بیشتر به دنبال مذاکره و گفتوگو با ایران است تا این اتهام را از خود دور کند.
وقتی نام ۲۸ مرداد میآید، کودتا علیه دولت مصدق و تحولات قبل وبعد از آن برای ایرانیان مرور میشود. تحولانی که اگر به خوبی درک نشود، میتواند منجر به تکرار تاریخ برای ملتهای دیگر شود. ۲۸ مرداد نشان داد که مستکبرین علیه هیچ دولتی با هر درجه از همراهی یا آزادیخواهی، به حداقلها راضی نخواهند شد. رهبر معظم انقلاب در این خصوص میفرمایند: «بعضیها هستند که میگویند حالا یکجوری، مثلاً یک ذرّه، با امریکا کنار بیاییم، شاید دشمنیشان کم بشود؛ نه، حتّی به آنهایی هم که به امریکا اعتماد کردند، به امریکا امید بستند، به سراغ امریکا رفتند برای کمک گرفتن، رحم نکردند؛ [مثل]چهکسی؟ دکتر مصدق. دکتر مصدق برای اینکه بتواند با انگلیسیها مبارزه کند و در مقابل انگلیسها بایستد به خیال خودش، رفت سراغ امریکاییها؛ با آنها ملاقات کرد، مذاکره کرد و درخواست کرد؛ [به آنها]اعتماد کرد. کودتای بیستوهشتم مرداد نه بهوسیله انگلیس [بلکه]بهوسیله امریکا در ایران انجام گرفت، علیه مصدق. یعنی حتّی به امثال مصدق هم اینها راضی نیستند؛ اینها نوکر میخواهند، سرسپرده میخواهند، توسریخور میخواهند؛ مثل چهکسی؟ مثل محمدرضای پهلوی؛ اینجور آدمی میخواهند؛ که بر این کشورِ پُرنعمتِ پُربرکتِ ثروتمندِ حسّاسی که ازلحاظ موقعیت جغرافیایی حسّاس است، ازلحاظ تواناییهای گوناگون حسّاس است، حکومت کند؛ یک نفری باشد دستبسته و تسلیم آنها؛ امریکاییها این را میخواهند؛ اگر نشد، میشوند دشمن.» سابقه خیانتهای امریکا به ملت ایران و دیگر ملت ها، ریشهای تاریخی دارد که تکرار و یادآوری آن برای مردم ما در وضعیت کنونی بسیار حیاتی است. بخشی از خیانتهای امریکا حتی نسبت به هم پیمانانش و علیه مردم ایران بهویژه در سالهای اخیر آنچنان زیاد است که قطعاً در یک یادداشت نمیگنجد و در اینجا صرفاً به برخی از این دشمنیهای خباثت آمیز اشاره میشود:
۱. دشمنی امریکا با مردم ایران با اخراج دانشجویان: دولت امریکا در سال ۹۵ در اقدامی بیسابقه طی دستوری، ویزا را برای دانشجویان لغو کرد. این اقدام به نوعی اخراج بسیاری از دانشجویان ایرانی از امریکا بود. دلیل این اخراجهای گسترده همکاری با دولت ایران، خرابکاری یا مشکلات سیاسی و امنیتی نبود، بلکه تنها جرم این دانشجویان، ملیت ایرانی آنها بود.
۲. دشمنی با مردم ایران با اتخاذ سیاست تحریم دارویی: هدف اصلی امریکای دوران بوش و اوباما و ترامپ از اعمال تحریم ها، آسیب پذیر کردن و ضربه زدن به ملت ایران بوده است. نمونه واضح این مسئله، تحریمهای دارویی در برهههای مختلف باوجود اعلام همدردی دروغین با ملت ایران.
۳. دشمنی با مردم ایران با حمایت آشکار از اقدام تروریستی گروهک الاحوازیه: شهریور ۱۳۹۶، اهواز باردیگر، چون سالهای دهه ۶۰ رنگ خون به خود دید؛ حمله تروریستی در رژه هفته دفاع مقدس، هدفش نشانه رفتن مردم بود. حمایت امریکا و دولت مرتجع سعودی از جریانهای تروریستی داعشی و تجزیه طلب در ایران، عیان کننده ماهیت ضدیت استکبار با ملت ایران است.
۴. دشمنی با مردم با خیانت به دولت مصدق: دکتر محمد مصدق نخست وزیر منتخب مردم ایران بود که به دنبال ملی کردن صنعت نفت بود. او برای رسیدن به این خواسته، به سراغ امریکا رفت. دولت امریکا از طرفی با او وارد مذاکره شد و از طرفی برای برکناری او کودتای نظامی ۲۸ مرداد را طراحی و سرانجام او را برکنار کرد.
۵. دشمنی با مردم با سرنگونی هواپیمای مسافربری: در سالهای پایانی دفاع مقدس، قوای نظامی عراق بیش از پیش تحلیل رفته بود و شرایط به سود ایران در حال پیش روی بود. امریکا برای جلوگیری از این اتفاق، تصمیم به حمایت علنی از عراق گرفت و در اولین اقدام ۲۷۰ تن از ایرانیان بی گناه را با حمله به هواپیمای مسافربری شهید کرد. فشار بر ملت و مردم؛ رمز جنایتهای امریکاست.
۶. دشمنی با ملت ایران با به شهادت رساندن سردار سلیمانی: در ۱۳ دی سال گذشته مقامات امریکایی وقتی شکستهای پی در پی خود را در منطقه اعم از عراق، سوریه و لبنان دیدند و با تجاوز به حریم هوایی ایران شاهد سقوط پیشرفتهترین پهباد جاسوسی خود بودند به این نتیجه رسیدند با زیر پا گذاشتن تمام قواعد بینالمللی بزرگترین فرمانده نظامی ایران سرلشگر سلیمانی را آنهم در فرودگاه بغداد به شهادت برسانند و عملاً اسوه مقاومت ملت ایران و منطقه را هدف قرار دهند در حالی که میدانستند شهید سلیمانی نماد ملت ایران و شهادت ایشان یعنی دشمنی آشکار با ملت ایران.
۷. خیانت به مردم ایران؛ بدعهدی در برجام: امریکا از سال ۱۳۸۲ برای متوقف کردن برنامه هستهای ایران به سراغ تاکتیک مذاکره رفت. تا سال ۹۲ که ایران همزمان با مذاکره، به فعالیتهای علمی و تحقیقاتی خود ادامه میداد امریکاییها از مذاکرات اعلام نارضایتی میکردند و وعده میدادند که اگر برنامه هستهای متوقف شود، امتیازهایی برای ایران قایل خواهد شد. درحالی که پس از امضای برجام و پس از توقف برنامه هستهای ایران، برخی منتظر تحقق وعدههای امریکا بودندکه امریکا از برجام خارج شد و بدون دادن آن امتیازها، بهدنبال زیاده خواهیهای دیگر از ایران رفت.
این امریکا را باید شناخت؛ این موارد و موارد بیشمار دیگر، به خوبی نشان میدهد که امریکا اعم از دولتهای گوناگون دوران قبل و بعد از جنگ سرد، بزرگترین خیانتها را به ملتهای جهان از جمله ملت ایران داشتهاند. یکی از راههایی که امریکای جنایتکار همیشه به دنبال آن بوده است، ایجاد ناامنی داخلی در کشورمان بوده است. او با استفاده از تروریست ها، عوامل نفوذی و مزدوران فریب خورده داخلی به دنبال ایجاد ناامنی، اغتشاش و... است تا امنیت را از مردم جامعه سلب کند و علاوه بر فشار اقتصادی، امنیت و آرامش مردم را هم تحت فشار و آسیب قرار دهد. رهبر معظم انقلاب در همین رابطه میفرمایند: «بسیاری از مسائل ما با امریکا اساساً قابل حل نیست، علّت هم این است که مشکل امریکا با ما، خود ما هستیم -یعنی خود جمهوری اسلامی- مشکل این است. نه انرژی هستهای مشکل است، نه حقوق بشر مشکل است؛ مشکل امریکا با نفْس جمهوری اسلامی است. اینکه یک دولتی، یک نظامی، یک حکومتی به وجود بیاید، آنهم در یک جای مهمّی مثل ایران، آنهم در یک سرزمین ثروتمندی مثل ایران، یک حکومتی سرِ کار بیاید که به «آری و نه» قدرتی مثل امریکا اعتنا نداشته باشد و خودش در مسائل «آری و نه» بگوید، این برایشان غیرقابل تحمّل است؛ با این مخالفند، با این معارضند.»
اگر تا پیش از رد قطعنامه پیشنهادی دولت آمریکا در شورای امنیت سازمانملل متحد «دونالد ترامپ» به شریکان اروپایی و نهادهایبینالمللی این کشور نگاه تحقیرآمیز داشت اما حالا از آنها خشمگین است. در نگاه ترامپ، متحدان سنتی آمریکا با رای مخالف خود به طرح پیشنهادیاش برای تمدید تحریم تسلیحاتی ایران، غرور او را شکستند. در باور ترامپ، اروپائیان و دیگر اعضای شورای امنیت سازمان ملل در راستای تضعیف او در آستانه انتخابات نوامبر آینده عمل کردند. از این رو نباید زخم عمیق ترامپ را در این ماجرا نادیده گرفت.
تصمیم اکثریت قاطع اعضای شورایامنیت سازمانمللمتحد در رد اقدام دولتترامپ برای تمدید تحریم تسلیحاتی ایران؛ آن هم در آستانه ماههای نزدیک به انتخابات آمریکا بهمعنای عدم همراهی عمومی با سیاست فشار حداکثری علیه ایران و در اینحال تقلیل قدرت هژمونیک ایالات متحده نزد جامعه جهانی است. این دو میتواند تاثیر سرنوشتساز در نتیجه انتخابات پیش رو داشته باشد. در نگاه دولت ترامپ، جامعه جهانی در بزنگاهی چنین به تضعیف مواضع دولت او و تقویت دعوی حقوقی ایران پرداخت. به اینترتیب برخلاف سالهای اخیر که واشنگتن حرکت بر مدار عصبی تهران را در دستور کار خود داشت، اکنون این واشنگتن است که به گونه کم سابقه، عصبانی و مستعد هر اقدام خطرآفرین احتمالی است.
اعلام ابتکار «ولادیمیر پوتین» برای تشکیل جلسه سران کشورهای عضو دائم شورای امنیت سازمانملل با مشارکت ایران و آلمان با نگاه به خشمی است که اکنون کاخ سفید را در برگرفته است. رئیس فدراسیون روسیه در بیانیه خود اگرچه تصریح کرده: «بحث درباره موضوع ایران بیش از پیش پرتنش شده و اوضاع در حال بغرنجتر شدن است» ضمن بیاساس خواندن اتهامهای آمریکا علیه ایران اما با اشاره به لزوم نشست یاد شده در بالا تاکید کرده: «لازم است پارامترهای کار مشترک با هدف تسهیل شکلگیری مکانیسمهای قابل اطمینان برای تامین امنیت و تحکیم اعتماد در منطقه خلیج فارس توافق کنیم. این امر میتواند با توام کردن اراده سیاسی و انرژی خلاق همه پنج کشورهای ما (اعضای دائم شورای امنیت به اضافه آلمان) و کشورهای منطقه حاصل شود». «کونتر ساوتر» نماینده آلمان در سازمان ملل نیز گفت: «برای رسیدن به قطعنامهای که برای همه اعضای شورای امنیت پذیرفتنی باشد، به رایزنی بیشتری نیاز است». اظهارات مقامهای کشورهای عضو دائم شورای امنیت بیش از هرچیز خصلت بازدارنده دربرابر هرگونه رخداد غیر قابل کنترل است که ممکن است در واکنش عصبی کاخ سفید بروز کند. این احتمال بهویژه هنگامی برجسته است که ترامپ با رد ابتکار پیشنهادی پوتین و انتقاد از شورای امنیت سازمان ملل، بر اجرای سیستم ماشه تاکید کرده است. او وعده داده در هفته جاری مسیحی به تشدید اقدامهایش در اینباره خواهد پرداخت.
مهمتر از آنچه ترامپ آن را فعالسازی سیستم ماشه یا «اسنپبک» و بازگشت تحریمهای سازمانملل علیه ایران میخواند، تشدید تحرکات واشنگتن برمدار عصبی تهران است. یکی از جنبههای اعلام برقراری رسمی روابط میان اماراتمتحده عربی با اسرائیل در چارچوب تهدید و تحریک تهران قابل تفسیر است. بیراه نیست اگر در همین روزها و هفتههای پیش از اکتبر آینده که براساس مفاد برجام تحریم تسلیحاتی ایران برداشته میشود، اتفاقات دیگری رخ دهد که موجب تحریک عصبی تهران باشد. پرهیز از بازی در زمینی که تیم ترامپ و متحدان منطقهای آن تدارک دیدهاند، هنر تهران در هفتهها و ماههای پیشرو خواهد بود. ترامپ زخمی است و برای عبور موفق از انتخابات نوامبر و ترمیم زخم اخیر خود در شورای امنیت سازمان ملل تا حدود زیادی غیر قابل پیش بینی.
فدراسیون فوتبال ایران درحالی در پرونده ویلموتس متحمل شکست سنگین نزدیک به 170میلیارد تومانی شد که این شکست سنگین، اسفناکترین اتفاق تاریخی برای فوتبال ایران است. هرچند که فدراسیون اعلام کرده هنوز حکمی از سوی فیفا دریافت نکرده است اما منابع خبری و برخی خبرگزاریها، صدور چنین حکمی را با انتشار سندی از کمیته انضباطی فیفا تایید کردهاند.
این فاجعه نه تنها فوتبال ایران را با یک ورشکستگی هولناک روبه رو کرده بلکه موجب بی اعتمادی مردم و از دست رفتن مبالغ گزافی از بیتالمال کشور شده است چرا که این رقم اعجابآور میتوانست در این اوضاع بد اقتصادی مرهمی بر دردها باشد نه آن که با بی تدبیری مسئولان به جیب کسی برود که حضورش در فوتبال ایران به دو ماه هم نرسید!
از روزی که مهدی تاج رئیس مستعفی فدراسیون فوتبال در دو برنامه تلویزیونی «بدون تعارف» و «فوتبال برتر» حاضر شد تا تمام قد از قرارداد با ویلموتس دفاع کند، زمان زیادی نگذشته است اما با رونمایی قرارداد در همین دو برنامه مشخص بود اتفاقی وحشتناک در انتظار فوتبال ایران است. این اتفاق نشان از این دارد که در نوشتن قراردادهای بینالمللی نه تنها تبحر نداریم بلکه یک بازنده محض در کمیته انضباطی فیفا هستیم. حال سوال این است چرا این روند اصلاح نمی شود و حکم ها و جریمه های کلان یکی پس از دیگری برای فوتبال ایران صادر می شود؟
شکست در پروندههای جنجالی خارجیها زمانی کلید خورد که تیم فوتبال پرسپولیس در پرونده مانوئل ژوزه سرمربی پرتغالی خود متحمل غرامت سنگین حدود 10میلیارد تومانی شد اما نه تنها مقصران این پرونده بازخواست نشدند بلکه پرداخت این غرامت سنگین به مدیران بعدی تحمیل شد تا بابی شود برای قراردادهای این چنینی، بدون هیچ نظارتی از سوی نهادهای مربوط.
ماجرای پروندههای بازیکنان خارجی هم سالهاست گریبان فوتبال ما را گرفته و مدیران وقت به جای حداقل یک عذرخواهی ساده، در توجیه آن با اقداماتشان فوتبال ایران را در منجلاب بدهیهای سنگین تری فرو برده اند.
اما اوج شاهکار ماجرا، پرونده ویلموتس است که نشان از این دارد قرارداد، کاملا غیرحرفهای و غیرکارشناسانه تنظیم و بسته شده است.
خیلی شفاف باید سوال کرد، تنظیم قرارداد برعهده چه کسی بوده است ؟ باید پرسید آیا وزارت ورزش و جوانان و نهادهای نظارتی قبل از امضای نهایی قرارداد آن را تایید کردهاند یا نه؟ و مهمتر این که آیا دلال یا دلالانی در این قرارداد نقش داشتهاند؟حداقل انتظار این است، هر فرد یا افرادی که در این پرونده نقش داشتهاند، از سوی مراجع قضایی یا هر نهاد نظارتی بازخواست شوند تا از این پس شاهد چنین فجایعی نباشیم.
نباید فراموش کرد نقش دلالان بدون شک یکی از کلید های اصلی ماجرای چنین قراردادهایی است؛ دلال یا دلالانی که با زیرکی خاص ردی از خود به جا نمیگذارند. برخی از همین دلالان با عنوان های مختلف مانند وکیل و ایجنت، سالهاست که در کنار فدراسیون فوتبال و دیگر باشگاههای فوتبال هستند و بدون هیچ مشکلی فعالیت خود را ادامه میدهند.
یکی از اقداماتی که نهادهای نظارتی باید انجام دهند، ورود جدی به زد و بندهای پشت پرده وحضور این افراد در کنار فوتبال و باشگاههای ایرانی است. باید گذشته این افراد در بستن قراردادهای خارجیها بررسی و به آن رسیدگی شود تا اگر تخلفی مرتکب شدهاند، نه تنها بازخواست شوند بلکه از ادامه فعالیت آن ها جلوگیری شود.
به هر شکل، حال که چنین فاجعهای بر فوتبال ایران تحمیل شده، انتظار این است برای جلوگیری از چنین فجایعی در آینده، بخش حقوقی وزارت ورزش و نهادهای نظارتی به طور کاملا شفاف به قراردادهای خارجی ورود و قبل از امضای نهایی، نظر کارشناسی خود را به طور قانونی تحمیل کنند.
هرچند قوه قضاییه از چندی پیش اقدامات خود را برای ورود به پروندههای فساد در فوتبال به خصوص پرونده ویلموتس آغاز کرده اما انتظار این است، حال که حکم پرونده ویلموتس از سوی فیفا اعلام شده، قوه قضاییه نیز براساس آن چه قانون میگوید، هرچه سریع تر مقصران این پرونده را بازخواست کند تا دیگر شاهد بسته شدن چنین قراردادهای اسفناکی در فوتبال ایران نباشیم.
ارسال نظرات