روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
کرونا میتواند ما را واکسینه کند؟
محمد ایمانی در کیهان نوشت:
آیا اتفاقات مهم و پیاپی سال 98 میتواند ما را به یک درک مشترک و مدلی قابل اتکا رهنمون شود؟ سرنگونی پهپاد جاسوسی آمریکا، راهزنی دریایی انگلیس و سپس توقیف نفتکش انگلیسی، سفر پر هیاهوی نیویورک و توکیو، آشوب زنجیرهای در عراق و لبنان و سپس ایران، راهپیمایی چند ده میلیونی اربعین، ترور دزدانه شهیدان سلیمانی و ابومهدی و آن تشییع معجزهآسای چند ده میلیونی، موشکباران بیسابقه پایگاه نظامی آمریکا در عینالاسد، حادثه سرنگونی هواپیمای مسافربری، راهپیمایی بزرگ ضدآمریکایی در بغداد و تصویب اخراج آمریکا در پارلمان این کشور، نماز جمعه با شکوه تهران و سپس راهپیمایی عظیم 22 بهمن، برگزاری انتخابات یازدهمین دوره مجلس، و سرانجام، شیوع عالمگیر ویروس کرونا.
قله این اتفاقات و تحولات کدام است؟ انواع دشواریهایی که پیش آمد؛ یا نوع مواجهه دوگانهای که هریک از ما با این چالشها داشتیم؟ اینجاست که جنگ روایتها شکل میگیرد. مهمتر از خود حوادث، این است که چگونه به آنها نگاه کردیم و کدام رفتار از ما سر زد؟
1- از کره جنوبی و ژاپن تا انگلیس و فرانسه و ایتالیا و اتریش و نروژ و دانمارک و آمریکا، وقتی شایعه شیوع کرونا منتشر شد، مردم به فروشگاهها و داروخانهها هجوم بردند، گلاویز شدند و تا میتوانستند غذا و دارو و ماسک و مواد ضدعفونیکننده خریدند. نوع انسانها مفهوم ترس از مرگ و ضرورت ذخیره برای آینده و تلاش برای امنیت را میفهمند. این ترس، یک زبان بینالمللی است که میگوید «هراسان و مراقب باش! و توشه ذخیره کن!».
در این تلاطم نگرانیها کدام کیمیاست که عنصر وجودی ما را تابآور و واکسینه میکند؟ کدام رویکرد میتواند از تهدیدها و نقصها و کمبودها، فرصت قدرتمندی و بالندگی بسازد؟ چگونه میتوان از ابتلائات، واکسنی برای قویتر شدن ساخت؟ با فرار یا مواجهه شجاعانه و مدبرانه؟
2- امیر مومنان علیهالسلام به مردم میفرمود «تجهزوا رحمکم الله فقد نودی فیکم الرحیل. برای مرگ بار سفر فراهم کنید - خدا شما را رحمت کند- که همانا میان شما ندای کوچیدن سر داده شده است». امام حسن(ع) در بستر شهادت به جنادهًْ بن ابی امیه فرمود «استعدَّ لِسَفَرک وحصِّل زادک قبل حلول أجلک... خود را برای سفری که در پیش داری آماده کن و توشه خود را فراهم ساز، پیش از آنکه اجل تو فرارسد، و بدان که تو دنیا را میطلبی و مرگ تو را طلب میکند، و اندوه آن روزت را که نرسیده بر آن روزی که در آن هستی بار مکن... و اگر عزتی خواهی بدون عشیره، و بزرگی و هیبتی خواهی بیآنکه از طریق سلطنت باشد، پس خود را از ذلت نافرمانی خداوند به عزت و بزرگی اطاعت درآور».
3- مرگ، یقینیترین پیشامد زندگی است. ما در حالی از مرگ میگریزیم که به سوی همان روانیم. باید با مرگ کنار آمد تا زندگی روح پیدا کند. آبادکنندگان زندگی بشر، آنانند که با مرگ کنار آمدهاند. و نابودکنندگان زندگی ملتها کسانی هستند که به هر قیمت و از سر توهم خواستهاند از مرگ و نقصان بگریزند.
ما در شرایط بلا و ابتلا، هم خدمتگزاران جهادی را دیدیم و هم محتکران زراندوز و سیریناپذیر را؟ هم قاسم سلیمانی را دیدیم که شهید اصغر پاشاپور، او را از جلوتر رفتن در خط مقدم باز میدارد و او میگوید «بابا، آقا اصغر زشته! منو میخوای بترسونی بهخاطر دو تا گلوله؟»؛ و هم مدیرانی که هنگام راهبندان سیل و برف، به جای حضور در کانون بحران، در کیش استراحت میکردند.
هم مدافعان سلامت را دیدیم که چند هفته است خانه نرفتهاند و هم درندهخویانی را که فضای شایعه را فرصت تیغ زدن مردم یافتند! از انبوه متوسلان به اهلبیت علیهمالسلام تا انگشت شمار کسانی که با الکل از ترس مرگ خودکشی کردند! اگر دل به اهلبیت(ع) بسپارید، هدف «لیثیروا دفائن العقول» محقق میشود: استخراج عقل مدفون بشر. وگرنه، راهزنان خرد و حکمت در این دنیای وانفسا فراوانند.
4- یک مدل و یک نسخه نجاتبخش، مدل قاسم سلیمانیهاست که به فرموده امیر مومنان(ع) در نامه 31 نهجالبلاغه عمل کردند: «وجاهد فی الله حق جهاده و لا تأخذک فی الله لومهًْ لائم. وخض الغمرات للحق حیث کان. در راه خدا آنگونه که سزاوار جهاد است، مجاهدت کن. و سرزنش ملامتگر، تو را نگیرد. و بهخاطر حق، در دریای سختیها فرو شو هر جا که باشد». و یک مدل، بیعملی و اشرافیتگزینی و امتیازطلبی. آن هموطن سیل زده را به یاد دارید که این سخنان را گفت وگریست؛ «آخوندها رو مسخره میکردم. ولی آخونده اومد خونه ما رو تمیز کرد، حتی دست کرد تو کاسه توالت تمیزش کرد.
تازه وقتی رفت، گفت حلالم کنید... چی بگم؟». حالا هم انبوه پزشکان و پرستاران، خود را در میدان مجاهدتی دیگر مییابند و دوشادوش آنها، طلبههای گمنام مشغول خدمت هستند. طلبه جوان و برومندی را دیدیم که با وجود بستری شدن همسر باردار و بیمارش، سخت مشغول امدادرسانی بود تا اینکه در همان بیمارستان، خبر درگذشت همسر و فرزندش را به او دادند. او که شریک غم و گرفتاری دیگران بود، کسی را شریک غصه بزرگ خویش نکرد و در گوشهای به تنهاییگریست.
اینها اگر فرصت رشد و بالندگی یک ملت نیست، پس چیست؟ این نسخه، نجاتبخش ماست. نسخه سلیمانیها، نسخه نترسیدن و تاب آوردن و تدبیر کردن و به دل خطر زدن برای حق است. این کیمیاست که عنصر وجودی ما را تابآور و مقاوم میکند و راه تمدنسازی را در آخرالزمانِ پر بلا، پیش پای ما میگشاید. مدیریت و حکمرانی خوب یعنی این. و چنین است که پای تابوت شهید سلیمانی، دهها میلیون نفر به حرکت در میآیند.
5- آدرسهای گمراهکننده هم در این کوران ابتلا کم نیست. از یاوهگوییهای ترامپ و پمپئو بهخاطر بیماری کرونا بگیرید تا آن عضو حزب اشرافی که مدعی شد «کرونا ایران را به سمت سکولاریسم پرتاب کرد». کرونا بهانه است، همچنان که سیل و تحریم و تورم بهانه بود تا مرد از نامرد و صادقان خدمتگزار از لافزنان بیمایه باز شناخته شوند. «فی تقلّب الاحوال عُلِمَ جواهر الرّجال». مردم ما در همین فراز و نشیبها، کارکنهای امیدبخش را از نقزنهای بیعمل و یاسپراکن و هراسافکن باز شناختند.
کار به جایی رسیده که «اکبر- گ» از افراطیون مدعی اصلاحطلبی (عضو «اتاق فکر جنبش سبز در خارج از کشور» به ریاست مهاجرانی و عضویت سروش و عبدالعلی بازرگان) مینویسد: «ما کارمندان دولتهای راست افراطی، از طریق کروناهراسی، ایران و ایرانیان را نابود خواهیم کرد. ما کارمند رسمی بخش پروپاگاندای دولت ترامپ، بوریس جانسون، نتانیاهو و سعودی هستیم. من کارمند پروپاگاندای بنسلمان هستم. وظیفه ما وحشتافکنی پیرامون شیوع کرونا در ایران است تا با فرو پاشاندن سازمان اجتماعی، مردم را به خشونت جمعی بکشانیم.
ما بهگونهای عمل میکنیم که گویی کرونا فقط در ایران وجود دارد و دولت ایران در این مورد پنهانکاری میکند... گمان باطل نکنید که ما «مخالف سیاسی»، «مدافع حقوق بشر»، «فمینیست» و... هستیم؛ نه، ما فقط کارمند پروپاگاندای دولتهای راست افراطی هستیم. تلویزیون مال بنسلمان است و «منبع معتبر» هم کسی جز خود او نیست... ما تشنه مرگ و خون مردم ایرانیم. کاری را که شدیدترین تحریمهای تاریخ نتوانست با ایران انجام دهد، ما موظف هستیم با کروناهراسی انجام دهیم».
6- این جبهه ضدایرانی، طیفی است که زمانی حجاریان گفت «از سروش تا گوگوش» را شامل میشود. اکنون ادمین کانال «جانبازان اصلاحطلب»، دنباله دروغ صهیونیستها درباره کرونایی شدن سیدحسن نصرالله را میگیرد و آرزوی مرگ برای این همسنگر حاج قاسم میکند تا یقین کنیم تکرار شعار صهیونیستی نه غزه نه لبنان و ترور شخصیت مدافعان حرم در دهه اخیر اتفاقی نبوده است. خوانندگان لسآنجلسی وطنفروش، سر از همان دربار جنایتکاری در آوردهاند که زمانی، تیمارکننده وزیر ارشاد و رئیس دولت اصلاحات بود.
تلویزیونMBC Persia عربستان، گروهی از خوانندگان را دور هم جمع میکند که زمانی مدعی ایرانیگری و آریاییگری در برابر اعراب بودند. «مهدی- م» عضو حزب اتحاد ملت توییت میزند «دیدن کنسرت اِبی یکی از آرزوهای دوران جوانی تا میانسالیام بود. کاش امشب ترانه خلیج فارس رو بخونه تا همونی بمونه که توی انفرادی، دیدن کنسرتش رو در اولویت آرزوهام در دیوار نوشتم؛ بخون از ایران»، اما همان خواننده وطنفروش که سبیلش از دلارهای خونین سعودی رنگین شده، با وقاحت میگوید «من احساس زیبایی دارم برای عربستان و در مقابل احساس خیلی بدی برای ایران دارم»!
۷- کرونا با همه خطرناکیاش، یک فرصت است؛ فرصت بازاندیشی در مسائل مهم، فرصت همدلی و مراعات طبقات ضعیفتر و فرصت تغییر برخی روالهای مدیریتی. فرصت اندیشه درباره اینکه آیا به سلامتی روح و فکر مردم به اندازه کافی بها دادهایم و آیا به اندازه شیوع ویروس کرونا، نگران نفوذ امواج مسموم شایعه یا بیاخلاقی هستیم؟
اکنون بهتر میفهمیم که فرهنگ به من چه یا به تو چه، ضد انسانیت و عقلانیت است. تکاپو مقابل کرونا میتواند یک رزمایش کامل و یک توفیق اجباری برای واکسینه شدن در مقابل همه بدخواهان باشد. ما سالها موظف بودهایم طرحی نو در اقتصاد در اندازیم و آن را مقاوم کنیم؛ هم در زمینه درآمد غیرنفتی و هم درباره نظام باز توزیع ثروت، هم شفافیت در معاملات و مالیات و هم رشد اقتصادی.
اکنون مجال مناسبی برای تغییر رویههای غلط مدیریتی است. مبارزه با احتکار و زراندوزی و اخلالگری، اکنون تبدیل به ضرورت شده و مردم بیش از هر زمان دیگری از آن استقبال میکنند. یکبار برای همیشه باید سازوکارهای شفافیت بخش بازار و معاملات را حل کرد و چه فرصتی بهتر از همین حالا که در مقابل دهها هزار کادر درمانی خدمتگزار، جماعت سوداگر مفسدی هم هستند که به معیشت مردم آسیب میزنند. خشک کردن بسترهای ناسالمی که مورد سودجویی عناصر زالوصفت قرار میگیرد، از طریق شفافیت مالی و مالیاتی و معاملاتی ممکن است.
فرصت دیگر، ظرفیت پزشکی کمنظیر کشور ماست. ما در مواجهه با کرونا، بسیار بهتر از اغلب کشورهای پیشرفته رفتار کردیم که تحسین سازمان بهداشت جهانی را بهدنبال داشت. ما در مرور زمان با برنامهریزی میتوانیم تبدیل به قطب صادرکننده خدمات پزشکی و بهداشتی شویم. این توانمندی درمانی میتواند در میانمدت برای کشور ارزآوری بزرگی داشته باشد. از این طریق میتوان ضمن کمک به دیگر کشورها زنجیره منحوس تحریم را هم از هم گسیخت.
۸- رفتار جزیرهای یا هم فرسا در مجموعه دولت معنا ندارد. اکنون وزارت بهداشت و پزشکان و پرستاران با جان و دل مشغول مبارزه با کرونا هستند، اما وزارت ارتباطات، فضای مجازی را به شکل بیدر و پیکر در خدمت عملیات روانی مسموم بدخواهان رها کرده است. این کوتاهی، در زمان تلاشهای طاقتفرسای بانک مرکزی برای آرامش بازار ارز نیز تکرار شده است. آیا دولت به تلاشهای وزارت بهداشت و بانک مرکزی و دیگر خدمتگزاران ارج نهد یا همچنان قرار است دشمنان خبیث و گروهکهای وطنفروش از طریق فضای مجازی شبیخون بزنند؟!
گرچه به لحاظ اخلاقی و انسانی نباید از گسترش هر نوع رنج و بیماری خود به دیگران ابراز خوشحالی کرد ولی این واقعیتی است که رخ داده و پساز ایتالیا سایر کشورهای غربی نیز دچار مشکل کرونا شدهاند.
البته کشورهای غربی بهدلیل تواناییهای اقتصادی خود میتوانند حمایتهای حداقلی را از جامعه و مبتلایان به عمل آورند، ولی ابتلای آنان به این ویروس از یک نظر میتواند برای مردم ایران آموزنده باشد. سعی میکنیم این مسأله تا حدی باز شود.
1ـ اظهارات مقامات سیاسی کشورهای غربی و بهطور مشخص ترامپ و بوریس جانسون نشان داد که بیان این مواضع منحصر به ایران نیست. اگر توجه کنیم آنان حتی پساز تجربه ایران چنین مواضع عجیبی را گرفتهاند و یک تجربه بیشتر نیز پیش روی آنان بوده است. بنابراین نباید داوریهای قطعی درباره اظهارات سیاسیون کرد، زیرا آنان از منظر و با اطلاعات گوناگون موضع میگیرند که گاه مطابق واقع نیست.
2ـ تجربه چین در ووهان را هیچ کشور دیگری تکرار نکرده است. گرچه همه آن را موفق میدانند. چرا؟ شاید دو علت مهمتر باشد. اول ساختار اجرایی و اقتدارگرای دولت چین است که توان انجام چنین کاری را با اقتدار دارد. ولی مهمتر از آن ووهان مرکز اشاعه این بیماری بود و قرنطینه کامل معقول مینمود. عجیب اینکه در مناطق دیگر چین هم به شکلی این سیاست در اندازه محدودی اجرا شد که از نظر ناظران بسیار عجیب و گسترده است.
بنابراین تأکید بیش از حد بر اجرای تجربه چین آن هم در یک جزء به نسبت محدودی از سرزمین چین را نباید برای دیگران نسخهپیچی کرد. شاید در این میان تا حدی سیاست بریتانیا و بهطور مشخص آلمان قابل فهمتر و عملیتر باشد که میکوشند شیب افزایش مبتلایان را کاهش داده و رسیدن به نقطه اوج را به تأخیر بیندازند.
کاری که در ایران هم باید انجام میشد و با تهیه وسایل شناسایی همه افراد مشکوک به کرونا را قرنطینه میکردند و با آموزش مردم و تعطیلی مراکز پرجمعیت اجازه میدادند که بیماری به نحو دیگری کنترل شود و فشار بر بیمارستانها و کادر درمان وارد نشود و واقعیت ویروس تا حدی به رسمیت شناخته ولی کنترل میشد.
3ـ هجوم رسانهای شبکههای مجازی و رسانههای فرامرزی و بیاعتمادی به رسانههای معتبر رسمی، ایران را در برابر کنترل این بیماری تا حدی بیدفاع کرد. و این فشار رسانهای؛ بیشترین اختلال را در مدیریت و کنترل بیماری وارد کرد.
4. رفتار مردمان مغرب زمین که نه در تحریم هستند و نه حتی از کمبود مواد غذایی و درآمد در رنج هستند در مواجهه با خبر شیوع کرونا آموزنده است. همان کسانی که خیلی مؤدبانه و آرام در صفهای خرید میایستادند و متمدنانه به یکدیگر تعارف و کمک میکردند، در جریان کرونا چنان حملهای به فروشگاهها کردند که از قحطیزدگان نیز چنین رفتاری بعید مینمود.
قصد تخطئه کسی را نداریم، میخواهیم بگوییم نکند مصداق آن ضربالمثل شویم که مرغ همسایه غاز است. همه جا آسمان به همین رنگ است و اگر آسمان ایران و مردم ما آبیتر نباشد قطعاً تیرهتر نیست.
«دولت از ما می خواهد در خانه بمانیم تا این بیماری زودتر مهار شود اما آیا خدماتی از قبیل دستمزد، بیمه بیکاری و وسایل بهداشتی به کارگران روزمزد و فصلی اختصاص داده است؟ اصلا آیا برای این موضوع تصمیمی گرفته اند؟ مگر نمی دانند کارگران فقط با مزد کار روزانه می توانند نانی بر سر سفره های خود بیاورند...»(ایلنا- 25اسفند)
این ها جملات یا بهتر بگوییم درددل های مسئول انجمن صنفی کارگران ساختمانی استان کردستان است که شرایطی دور از پایتخت و البته وضعیتی دور از نگاه مسئولان را در رسانه روایت کرده است.
اما کیست که نداند در کنار این روایت، ده ها نمونه دیگر نیز از شرایطی شبیه این قشر می توان فهرست کرد؛ کارگران فصلی، رانندگان و کارگران خانگی، دست فروش ها و... که اغلب نیز در جایی اسم و رسم و صنف و ثبتی ندارند و از مدتها قبل، رسیدن این شب و روزهای عید را انتظار میکشیدند، حالا باید در خانه بمانند و دست شان بیشتر از هر زمان دیگری خالی است.
اگر قرار است در خانه بمانیم...
سوی دیگر این چالش، قطع زنجیره شیوع ویروس کرونا با حذف تجمعات و کاهش رفت وآمدها به عنوان تنها راهکار مشترک میان متخصصان و نهادهای مسئول در تمام کشورهای مبتلا به این ویروس است. حالا با این پارادوکس چه باید کرد؟ به هرحال نمی توان این موضوع را نادیده گرفت که بخشی از مردم تهیه نان شب شان در بیرون آمدن از خانه است.
الزامات خلوت سازی ها شهرها چیست؟
و اما الزامات خلوت سازی شهرها یا شبه قرنطینه ها چیست و حاکمیت در این بحران چه مسئولیتی برعهده دارد تا این شرایط سخت به معیشت طبقات ضعیف، کسب کاسبان خرد و حتی صاحبان سرمایه صدمات کمتری وارد کند.
طی روزهای اخیر که توصیه های مسئولان بیشتر بر «خانه ماندن» متمرکز شده است، هنوز آن طور که باید شهرها را خلوت نمی بینیم و بخشی از جامعه به هشدارها توجه کافی ندارند. شاید پیمایش پنج روز قبل مرکز ملی افکارسنجی دانشجویان ایران(ایسپا) مبنی بر این که هنوز حدود60 درصد تهرانی ها ماجرای کرونا را جدی نگرفته اند، شاهد مثال دقیقی در کنار مشاهدات خودمان از وضعیت کنونی برخی شهرهاباشد.
این کم توجهی به هشدارها چرا؟
اما دلیل این کم توجهی چیست و چرا این بخش از مردم هشدارها را جدی نگرفته اند؟ آیا خود را مصون از ابتلا به آن می دانند؟
به طور قطع پاسخ این پرسش ها، این نیست که افراد معدودی به «سلامت» خود و خانواده شان بی توجه اند . قطعا آنان هم دوست دارند این روزهای پرخطر را در خانه بنشینند، کنار فرزندان شان تلویزیون تماشا کنند و از اضطراب های بیرون از خانه دور باشند.اما احتمالا بخشی از این گروه به این اندیشیده اند که فردای کرونا یا آخر همین ماه اجاره خانه یا محل کسب خود را باید بپردازند.بخشی از این گروه که حتی در فهرست 10 گانه کسب و کارهای مورد زیان کرونا هم هستند، از آن جا که از نحوه و کم و کیف حمایت دولت اطلاع ندارند نمی توانند از بازار هرچند کم رونق این روزهای ترسناک چشم بپوشند.
ضمن این که بسیاری از مشاغل و کسب و کارهای خرد مانند بخشی از مسافربرهای شخصی، پیک های موتوری و... باید به کدام حمایت و وعده دلخوش باشند؟ البته ما هم از تنگناهای مالی و بودجه ای دولت به ویژه در شرایط تحریم ها آگاه هستیم و بدیهی است تامین معیشت حداقلی بخش زیادی از مشاغل که نیازمند خروج از خانه هستند، شاید بودجه و اعتبار زیادی می طلبد اما چه می شود کرد وقتی خلاصی از این ویروس مهلک به بستن تمام منافذ واز بین بردن پاشنه های آشیل مبارزه با آن گره خورده است و طبیعتا برای حل این موضوع هم مردم و هم دولت باید هزینه هایی را متقبل شوند که در این راستا ورود سازمان های مردم نهاد، خیریه ها و ... نیز می تواند بخشی از خسارتها را جبران کند.
بنابراین خلوت سازی شهرها و حذف رفت و آمدها در وضعیت کنونی که تنها راه قطع زنجیره ابتلا به این بیماری است، در گرو دو الزام اساسی است که هر لحظه تاخیر در اقدام و تدبیر عملی برای آن، متاسفانه ما را با دامنه وسیع تری از شیوع ویروس روبه رو می کند:
1– افزایش دایره حمایت ها از مشاغل دارای ثبت و صنف و تعیین مصادیق و تسریع در اعلام تقویم دریافت نوع حمایت که میتواند شامل دریافت تسهیلات، بخشودگی عوارض و مالیات، تخفیفات ویژه مصارف انرژی و ... باشد
همچنین در کنار مشاغل دارای ثبت و صنف، شاید ضروری تر انبوه قشرهایی هستند که دست شان از اصناف و انجمن ها کوتاه است و صدایشان کمتر به جایی می رسد. کارگران ساختمانی و فصلی نمونه بارزی از این گروه هستند که البته در مجالی فراخ می توان فهرست بلندی از این قشر ارائه داد.
2 – پایان دادن به ابهامات، تصمیم ها و دوگانگی های اطلاع رسانی
اگر شرایط کرونا مانند تجربه چین، قرار باشد 70 یا 80 روز مهمان ناخوانده و ناخوشایند ما باشد، به طور قطع با این وضعیت ناهماهنگی در اعلام تصمیم گیری ها، نوع اجرا و اطلاع رسانی مشکلات و چالش های کشور بیشتر خواهد شد.
نمونه این ناهماهنگی ها را می توان در موضوع «قرنطینه» و «خلوت سازی شهرها» در همین روزها مشاهده کرد. اگر طرحی به نام قرنطینه در نظر و تصمیم ستاد ملی کرونا وجود ندارد، پس چه دلیلی دارد حتی مسئولی در سطح رئیس شورای شهر تهران یا شهردار آن خواستار شفاف سازی درباره آن باشند؟
بی شک این نحوه مدیریت حواشی مقابله با شیوع کرونا مشکل امروز ما نیست بلکه در فقدان آموزه ها و برنامه های «مدیریت بحران» است که تجربههای پیشین به ما می گوید؛ اگر رویه همین باشد این کرونا هم شاید نتواند دردهای این ناهماهنگی ها را درمان کند...
زندگی اجتماعی الزامات و تکالیفی را متوجه افرادی میکند که در آن گستره حضور دارند. اصولا زندگی اجتماعی تا حد زیادی آزادیها و حقوق فردی اشخاص را محدود میکند و برای بقای جامعه تکالیف عمومی و اجتماعی را جایگزین بخشی از حقوق و آزادیهای فردی میکند.
جالبتر آنکه برای بقای یک نظام اجتماعی که به تدریج حاکمیت سیاسی هم از اجزای تجزیه ناپذیر آن شده است، معمولا در چارچوب دو قانون یکی قانون نوشته که ما به آن قانون اساسی میگوییم و میثاق بین ملت و حاکمیت است و دیگری قوانین نانوشتهای است که ما بهعنوان آداب و سنن و رسوم مینامیم که در این خصوص غیر از قانون اساسی که برای اجرا و تشریح و تنویر گستره آن قوانین عادی تصویب میشوند، در خصوص عرف و عادات و آداب و سنن که بهعنوان منابع حقوقی در اجتماع میباشند در مجموع ضمن شناخت حقوق و آزادیهای افراد حقوق و الزامات اجتماعی را هم تعریف میکند.
در مقام معارضه و تناقض یعنی زمانی که بین حقوق و آزادیهای فردی و الزامات زندگی اجتماعی اختلاف ایجاد میشود، معمولا منابع حقوق و اجتماع در این موارد غلبه داده میشود. برای روشن شدن مطلب مثالی میزنم که هم در قوانین ایران و هم در قوانین بسیاری از کشورها وجود دارد و آن زمانی است که فردی در معرض خطر قرار میگیرد. تصور کنیم در حال غرق شدن است یا تصادف کرده است. در تطبیق با آزادیها و حقوق فردی افراد میتوانند کوچکترین کمک و مساعدتی نکنند اما بعد از بحثهای فراوان حقوقی، سیاسی، فلسفی نهایتا در این قوانین پیشبینی شد در صورتی که همنوع ما در خطر باشد، فرد الزاما باید نسبت به ارائه خدمات و مساعدت برای رفع خطر آن شخص اقدام کند البته در صورتی که برای او خطری وجود نداشته باشد.
با استفاده از این قانون که در کشور ما در دیماه 1350 تصویب گردید و یا سایر قوانین مشابه در مواردی که ضرورت اجتماعی به صورت واقعی ایجاب کند، نه اینکه حکام وقت تحت عنوان الزامات اجتماعی حقوق و آزادیهای فردی را محدود کند، میتوان قواعدی وضع کرد و براساس آن مردم برای حفظ یک منفعت و مصلحت عمومی با محدود کردن حقوق و آزادیهای قانونی تکالیفی را به عهده بگیرد. با استناد به چنین فلسفهای است که در پیوند با پدیده موجود مردم از چند جهت ملزم به رعایت تصمیمات و تدابیر سلامت بخش و پیشگیرانه دارند.
در این خصوص غیر از پیام قانون 1320 مربوط به جلوگیری از اشاعه بیماریها که تاکید میکند افراد برای جلوگیری از انتشار امراض باید به شیوهای عمل کنند که موجب فراگیر شدن و واگیری آن بیماری نشود و اگر رعایت چنین ضوابطی نگردد و شخص موجب انتقال بیماری شود هم به مجازات حبس و هم با توجه به قانون مجازات اسلامی اگر حَسَب مورد یعنی انتقال عمدی و یا غیرعمدی به مجازات قصاص و پرداخت دیه محکوم خواهد شد. متاسفانه قوانین جسته گریخته ما از جمله ماده 688 و یا ماده 290 و 291 و ماده 616 قانون مجازات ما قوانین به روز و پاسخگویی در پیوند با اپیدمی فراگیر مانند کرونا ویروس نداریم.
به همین جهت است که برخی از کشورها مانند ایتالیا یا سایر کشورها عدم رعایت ضوابطی که باعث شود شخص ناقل بیماری کرونا گردد تا مجازات بیش از 20 سال هم برای این اشخاص پیش بینی شده است. بهتر بود در شرایط فعلی براساس اصل قانونی بودن جرم و مجازات به صورت سه فوریت قانونی برای رعایت الزامات نهادهای مربوط به بهداشت و درمان به تصویب میرسید. ولی متاسفانه به علت فقد این قانون، لاجرم ما باید به دو سازوکار قانونی و عرفی متوسل شویم. یکی همان قوانین مربوط به جلوگیری از نقل و انتقال بیماریها مصوب 1320 و مفاد قانون مجازات اسلامی که مورد اشاره قرار دادیم و دیگری با فرهنگسازی، اطلاع رسانی، صداقت افکار عمومی را به نوعی همکاری و مشارکت جاموی دعوت کنیم. خوشبختانه در این راستا با توجه به جهانی شدن این اپیدمی بخشی از مردم خود را منطبق با توصیههای نهادهای مربوطه هماهنگ کردهاند. اما بخش مهمی یا به علت عدم اعتماد به دولت و شعارهای حاکمیتی یا به علت خودمحوری و خودخواهی یا به دلیل ضرورتهای اقتصادی و یا ناآگاهی و جهل به اینکه این بیماری مهلک، خطرناک و جانستان است و غیر از اضرار به خود فرد، به خانواده، همنوعان، همکیشان و هموطنان نیز میتواند خسران و خسارت جبران ناپذیر وارد کند؛ جامعه با مشکل لاینحل مواجه شده است. سوال این است چه باید کرد؟
صادقانه با مردم
اگر حاکمیت با کمک نهادهای قضائی و یا انتظامی و نظارتی مبادرت به اعمال محدودیت کند، قطعا به دلیل عدم پیشبینی قانونی این اقدام مغایر با حقوق و آزادیهای فردی تلقی میشود. اما اگر در این برهه خاص با تغلیب منافع اجتماعی به منافع فردی و اینکه قانونگذاران اصلی کشور یعنی افکار عمومی نه در داخل بلکه در دنیا ضرورت رعایت بسیاری از تدابیر ایمنی را پذیرفتهاند، نهادهای عمومی کشور میتوانند با اعمال برخی محدودیتهای تعیین کننده مانند جلوگیری از تردد، مسافرت از شهری به شهر دیگر و پیشگیری از برگزاری اجتماعات، جشنها، مراسم سوگواری، ضیافتها و همایشها و همچنین محدودکردن رفت و آمد در یک کشور در چارچوب قرنطینه به نوعی با پیشگیری وضعی آن بخش از افرادی که منافع فردی و یا جهالت خود را بر منافع عمومی غلبه میدهند، مورد مدیریت قرار داد و درواقع با چنین تدابیری از انتقال ویروس کرونا به دیگر هموطنان و اشخاص جلوگیری به عمل آورد.
هرچند شخصا بهعنوان یک حقوقدان این محدودیتها را به دلیل فقدان قوانین پاسخگو از لحاظ نظری در تعارض با حقوق و آزادیهای فردی میدانم اما در شرایط فعلی که اوضاع بحرانی است و شرایط عادی نیست، با این توصیه که نهادهای امنیتی عندالاقتضاء با رعایت معیارهای نوشته و نانوشته قانونی نسبت به اجرای تدابیر پیشگیرانه به گونهای عمل کنند که هم هدف مورد نظر یعنی محدود کردن انتشار ویروس کرونا حاصل آید و هم حتیالامکان حقوق و آزادیهای شهروندی در حداقل خود مورد محدودیت واقع شود.
یعنی در چارچوب عمل معتقدم این پیشگیری وضعی ضرورت دارد. اما در مقام پاسخ به این سوال که اگر کسی این ضوابط را رعایت نکرد، چه باید کرد؟ و با عنایت به اینکه قانون بهروزی در این خصوص نداریم، الزاما باید ارجاع به قانون 1320 در مورد جلوگیری از انتشار بیماریهای واگیر و آمیزشی و غیره نمود. نکته آخر هرچند ملت ایران در سالهای اخیر با نوعی افول اخلاقی مواجه شده و درواقع به شیوهای برای برخی مسائل با نگاه کاسبکارانه نگریسته میشود اما با توجه به بحران موجود که میتوان گفت به صورت فعلی که درجهان فراگیر شده، تاریخ چیزی به خاطر ندارد و برای اولین بار اتفاق میافتد، ملت شریف ایران با اعاده بر اخلاقیات ملی و میهنی و باورهای واقعی دینی حداکثر استفاده از فرصت موجود را خواهند داشت که ضمن توجه به سرنوشت همنوعان و اینکه نوع بشر با تمام ادعا از یک موجود غیرقابل رویت اینگونه عاجز و ناتوان است، و با توجه به اینکه هر لحظه ممکن است من یا ما یا اطرافیان و خویشاوندان، هموطنان، همکیشان و همنوعان به علت بیاحتیاطی و خودخواهی ما دچار بلیّه جسمی غیرقابل جبران شوند، با تکیه بر شرافت انسانی ضوابط و تدابیر اعلامی نهادهای مسئول در بخش بهداشت و درمان را رعایت کنند. سخن آخر اینکه مسئولان بدانند که اگر صادقانه با این ملت همکلام شوند مسلما با جلب اعتماد آنان مشارکت عمومی را بهتر میتوانند به دست آورند و در ادامه حل بحران موجود آسانتر خواهد بود.
سال ۱۳۹۸ در حال پایان یافتن است و اینک شیوع کرونا به چالشهای موجود اقتصادی و اجتماعی کشور اضافه شده و بار بیشتری بر دوش افراد کم برخوردار تحمیل کرده است. طی دو سال اخیر غول تورم افسارگسیخته در حال بلعیدن سفره و تنگ کردن معیشت خانواده ایرانی است و از سویی معضل بیکاری نیز که از گذشته وجود داشت، جدیتر شده است. در واقع علاوه بر آنکه بهاندازه کافی شغل ایجاد نشده است، به دلیل تعطیلی کسبوکار و مشاغل پیشین، بر انبوه بیکاران افزوده شده است.
علاوه بر اینها همهساله تعدادی از جوانان کشور دانشآموخته شده و وارد بازار کار میشوند که برای آنها نیز کارآفرینی مناسب انجام نپذیرفته است. در این شرایط میتوان گفت: بحران بیکاری مهمترین معضل اقتصادی کنونی کشور است که تبعات منفی اجتماعی را نیز به همراه دارد. کمتر خانوادهای در کشور یافت میشود که با این مسئله دستوپنجه نرم نکند و حداقل یک جوان بیکار در خانواده نداشته باشد.
اما راهحل این معضل چیست؟ اینجاست که ارائه نشانی صحیح از راهحل مهم است. هرچند در گذشته برخی مدیران دولت، تلاش میکردند همهچیز را به مذاکرات و دیپلماسی گره بزنند و منتظر معجزه برونزا باشند، اما اکنون تجربه رکود عمیقی که در حال گسترش و تعمیق بیشتر است، نشان داد که راهحل این معضل نیز در داخل است. ارزیابی بسیاری از صاحبنظران آن است که تنها راه مطمئن و اثربخش برای ایجاد شغل پایدار، تقویت و رونقبخشی به تولید داخلی است.
همه تسهیلات، ظرفیتهای حمایتی و منابع موجود، اعم از مالی، لجستیکی، قوانین و مقررات و فرهنگ مصرفی باید در خدمت تقویت تولید قرار گیرد تا هم چرخ اقتصاد به حرکت دربیاید و بهطور واقع از رکود عبور کنیم و هم به میزان قابل قبولی شغل واقعی در کشور ایجاد شود.
ذکر این نکته ضروری است که برای ایجاد اشتغال و تقویت تولید باید به واقعیتهای اقتصاد توجه کرد و امید بستن واهی به آمارها، حلال مشکلات نیست. واقعیت آن است که هنوز در رکود هستیم و رشد اقتصادیای برای ما ارزشمند است که به ایجاد شغل پایدار بینجامد.
اما نکته ظریفی که باید بدان پاسخ داد این است: «کدام اشتغال؟» آیا هرگونه اشتغالی مولد و پایدار است و باید موردحمایت قرار گیرد. اکنون نشانههایی از جابهجایی در نوع اشتغال در کشور از بخش کشاورزی و صنعت به سمت بخش خدمات مشاهده میگردد که در خور تأمل بیشتر است.
توصیه به کشاورزان برای رها کردن کشاورزی در قالبهایی همچون «طرح نکاشت» و سوق دادن آنها به مشاغل گردشگری و امثال آن، تبلیغ مفرط مشاغلی همچون «فروشندگی کالا یا خدمات در فضای مجازی» بهجای حمایت از گسترش «کسبوکارهای مبتنیبر تولید با فناوریهای نوین و اقتصاد دانشبنیان» همگی نشان از وجود سیاستهای مشوق اشتغال نامولد یا –خدایناکرده- کاهنده مشاغل مولد موجود در بخشهای دولتی و اجرایی است. روشن است که بهجای سوق دادن جمعیت بیشتری بهسوی فروش در فضای مجازی، باید کسبوکارهای سنتی موجود را به ورود به این عرصه تشویق کرد.
اگر روند تحولات اقتصادی چند دهه گذشته را دقیقتر بنگریم، هرچند سال یکبار شاهد بروز نوسان گستردهای در قیمت ارز و بهتبع آن فلزات گرانبها بودهایم. فارغ از چرایی تکرار این واقعه تلخ، در این روند تکراری هرچند سال یکبار شاهد بروز دگرگونیهای جدی در ثروتهای افراد و طبقاتی خاص میشویم.
کافی است به دو سال اخیر و نوسانات بازار نگاه بیندازیم: عمده کسانی که در طول یک سال اخیر در حوزه واسطهگری، دلالی بهخصوص در بازار ارز و فلزات گرانبها و نیز واردات کالای مصرفی بودهاند، عملاً از سود چندصددرصدی و بیشتر برخوردار شدهاند! آیا حقوقبگیران، کشاورزان، کارگران و تولیدکنندگان نیز چنین افزایش درآمدی داشتهاند؟
اینها در حالی است که اگر حمایت از تولید ملی و کالای ایرانی بهمعنای واقعی کلمه شتاب بگیرد و رونق به این عرصه بازگردد، برکات آن برای کل اقتصاد و جامعه ایران است. رونق صنعت بومی موجب رشد و ارتقای بخش تولید اعم از صنعت، معدن و کشاورزی شده و همین امر موجب اشتغالآفرینی برای جوان ایرانی خواهد شد. صنایع کشورمان اعم از کارخانهها و کارگاهها به دلیل از دست دادن بازار در حال تعطیلی مداوم بوده و نتیجه آن افزوده شدن بر جمعیت بیکاران است؛ بنابراین رونق بازار کالای ایرانی مانع از بیکاری کارگر ایرانی خواهد شد.
با رونق صنعت داخلی درآمد دولت افزایش مییابد و زمینه برای فعالیت عمرانی بیشتر در کشور فراهم میشود؛ بنابراین کالای ایرانی چرخ پیشرفت اقتصادی را در کشور به حرکت درخواهد آورد و با اشتغالزایی پایدار و کاهش بیکاری، آسیبهای اجتماعی ناشی از بیکاری (همچون فقر، طلاق و اعتیاد) را کاهش خواهد داد و به سالمسازی جامعه کمک خواهد کرد.
حمایت از کالای ایرانی، اقتصاد ملی را قدرتمند ساخته، موجب بهبود رفاه خانوار ایرانی شده و سطح معیشت جامعه را ارتقا خواهد داد. اقتصاد تکمحصولی و واردات پایه کشور بهشدت در مقابل تلاطمات خارجی و تحریمهای اقتصادی آسیبپذیر است. همین روزنه امید است که دشمنان ایران را به وضع تحریم علیه کشورمان ترغیب میکند. مصرف کالای ایرانی وابستگی اقتصاد به خارج را کاهش داده و تحریمهای دشمن بحرانهای اقتصادی بینالمللی را بر جامعه ایرانی بیاثر خواهد کرد.
بر این اساس است که رهبر معظم انقلاباسلامی در ابتدای سال ۱۳۹۸ با نامگذاری این سال بهعنوان «رونق تولید»، فرمودند: «امسال، باید سال رونق تولید باشد... مسئله اصلی و اساسی، رونق تولید است. اگر تولید شد، آنوقت در بخشهای مختلفی تحوّل ایجاد خواهد شد؛ اگر رونق تولید وجود داشته باشد، هم تأثیر میگذارد در اشتغال، هم تأثیر میگذارد در کمکردن تورم، هم حتی تأثیر میگذارد در وضع توازن بودجه، هم تأثیر میگذارد در بالا رفتن ارزش پول ملی. ببینید، اینها همه مشکلات مهم اقتصادی ماست.
صاحبنظران و کسانی که مطلع از مسائل اقتصادی هستند، تصدیق میکنند، تأیید میکنند که اگر تولید در کشور رونق پیدا بکند، مسلماً یک چنین فواید و نتایجی خواهد داشت. این باید انجام بگیرد و در برنامه قرار بگیرد؛ هم در برنامه دولت، هم در برنامه مجلس، هم در برنامه آحاد مردمی که توانایی ورود در وادی تولید را دارند... دستگاههای دولتی متمرکز بشوند امسال در رونق بخشیدن به تولید و اگر مقرراتی لازم دارد، از مجلس بخواهند که مجلس اقدام کند، اگر در بخشهایی به حضور قوه قضائیه و دستگاههای نظارتی دیگر نیاز هست، از آنها بخواهند - در همین جلسهای که ما گفتیم، آقایان دور هم جمع میشوند؛ [جلسه]مسئولان قوا- بخواهند و اقدام کنند و همکاری کنند؛ بالاخره تولید باید در داخل رونق پیدا کند.»
امروز دقیقا ده سال از جنگ داخلی سوریه میگذرد. جنگی که علاوه بر از بین رفتن صدها هزار نفر، آواره شدن میلیونها انسان و تخریب سراسری سوریه، تبدیل به بحرانی شد که نه تنها منطقه خاورمیانه، بلکه نظام جهانی را نیز درگیر خود کرد. به همین واسطه است که اگر بخواهیم تعبیری نزدیک به واقعیت را برای بحران این کشور به کار ببریم، از آن میتوان به عنوان جنگ جهانی کوچک یاد کرد. جنگی که به نظر میرسد همچنان تا صلح فاصله زیادی داشته باشد و پیامدهای بعدی آن نیز چیزی به جزء تغییر ساختار و نظم منطقه و ورود آن به فضایی نوین نخواهد بود.
در سوریه همه چیز از یک بازی کودکانه آغاز شد؛ جایی که به واسطه سرایت موج قیامهای عربی به این کشور، دستگیری چند کودک در شهر درعا به واسطه شعار دادن علیه بشار اسد به اعتراضاتی دامن زد که کمتر کسی گمان میکرد، تبعات بعدی آن چیزی به جز مرگ و ویرانی نباشد. عملکرد خاندان اسد در طول دوران حکومتشان در سوریه را اگر علت اصلی بروز بحران بدانیم، بسط دامنه آن به سراسر کشور و منطقه در ابتدای امر چیزی جز عملکرد متعارض کشورهای منطقه در قبال این بحران نبود؛ امری که سبب شد با باز شدن پای قدرتهای جهانی به میدان سوریه، نه تنها ابتکار عمل از دست کشورهای منطقه خارج شود، بلکه به دامنه منازعات آنها نیز بیفزاید.
پس از این ماجرا بروز و ظهور داعش در سوریه و عراق نیز فصل نوینی از بحران را در خاورمیانه گشود. این موضوع در پیوند خوردن به سایر گروههای افراطگرای مستقر در منطقه آنچنان سوختی به آتش منطقه افزود که شعلههای آن همچنان در حال افزایش است و رفته رفته سراسر منطقه از شمال آفریقا تا حتی افغانستان، اروپا و آسیای مرکزی را درگیر خود ساخت. در چنین شرایطی نه تنها از دامنه منازعات کاسته نشده، بلکه اکنون استان ادلب سوریه تبدیل به نقطه کانونی نبرد با گروههای افراطگرا از یک سو و نیز دعواهای ژئوپلتیک بازیگران حاضر در بحران سوریه از سوی دیگر شده است.
هرچند گفته میشود بازپسگیری استان ادلب توسط نیروهای دولتی سوریه و با پشتیبانی روسها، میتواند آخرین سنگر مخالفان اسد را در هم کوبیده و راه صلح در این کشور را هموارتر از گذشته کند، اما وقایع چند ماه اخیر در سوریه چیزی جز این مسئله را نشان میدهد. از اشغال شمال سوریه توسط ترکیه تا حضور نظامی آن در استان ادلب که منجر به رویارویی مستقیم میان ترکیه با نیروهای دولتی و روسیه شده است، نشان میدهد که با تضعیف ظاهری نیروهای تروریستی به خصوص داعش، اکنون نزاع دیگری بر سر امتیازگیری میان کشورهای مختلف در سوریه در جریان است.
از سوی مقابل همزمان با اینکه بازیگران حاضر در سوریه در حال منازعات ژئوپلتیک هستند، خطر نیروهای افراطی در سوریه نادیده گرفته شده و همین امر تهدیدی فوری برای سراسر منطقه خاورمیانه به شمار میرود. طبق بررسیهای صورت گرفته، سوریه به درستی به بهشت تروریستهای دنیا تبدیل شده است. به جزء داعش، جبهه النصره، اهرار الشام و برخی دیگر از گروه های شناخته شده در سوریه، بیش از 2 هزار گروه تروریستی دیگر نیز در این کشور وجود دارند که هرچند در طول دو سال گذشته سرکوب شدهاند، اما به طرز خطرناکی هستههای خود را حفظ کرده و به راحتی در ائتلاف با گروههای دیگر قرار میگیرند.
در همین راستا جدیدترین آمار سازمان ملل نشان میدهد که تنها 24 هزار جنگجوی داعشی در عراق و سوریه سرگردان و مخفی هستند که در صورت پیدا کردن کوچکترین روزنهای، قادر خواهند بود موج وحشت دیگری را در سراسر منطقه پخش کنند. به همین دلیل اکنون نه تنها پس از 10 سال نظام جهانی نتوانسته برای بحران داخلی سوریه چارهای بیاندیشد و مقدمات حل و فصل سیاسی جنگ داخلی در این کشور را فراهم سازد، بلکه از آتش زیر خاکستر گروههای تروریستی نیز غافل مانده است؛ امری که اگر درنهایت به توافق میان تمامی بازیگران خارجی بحران سوریه ختم شده و مسیر برای حل و فصل این بحران از طریق سیاسی فراهم شود، تازه به عنوان اصلیترین مشکل این کشور بروز کرده و دورهای جدید از جنگ و درگیری را برای منطقه خاورمیانه رقم خواهد زد.
ارسال نظرات