روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
۱- وقتی قبیله بنیاسد میخواستند سیدالشهداء(ع) را دفن کنند، زخمهای آن حضرت را شماره کردند. زخمهای شمشیر و سنان و نیزه و تیر را شماره کردند تا در تاریخ باقی بماند. زخم عمیقی در شانه حضرت بود که معلوم بود زخم تازهای نیست و به جنگ روز عاشورا ارتباط ندارد. از حضرت سجاد سؤال کردند، این چه زخمی است، و مربوط به چه زمانی است؟ حضرت فرمود چه بسیار شبها پدرم بر روی دوش غذا برای بیوه زنان و ایتام میبرد، بدون اینکه کسی بفهمد... این زخمهای کهنه یادگار آن شبهاست...
إِنَّ الَّذِینَ آمَنُوا وَعَمِلُوا الصَّالِحَاتِ سَیَجْعَلُ لَهُمُ الرَّحْمَنُ وُدًّا(مریم - ۹۶)
۲- مردم «حاج قاسم» را دوست داشتند و دارند برای اینکه حاج قاسم هم با همه وجود مردم را دوست داشت. مردم در سراسر ایران برایش خالصانه و عاشقانه اشک ریختند و این مراسم و اشک و شورها را برپا کردند و دنیایی را به بهت و تحسین واداشتند، چون که او نیز بیتوقع و بیادعا و در خلوص کامل برای مردم کار میکرد. برای همه مردم. او پیرو امام و ابرمردی بود که درباره مردم خطاب به سردار رشید و کارگزار اعزامی به مصر فرمود «... اما اخ لک فی الدین و اما نظیر لک فی الخلق...»(مردم یا برادر دینی تو هستند و یا همنوع تو...) هر جا پای مردم و مشکلات مردم در میان بود حاج قاسم هم با سینه سپر کرده و دست از جان شسته «شجاعانه» و «مدبرانه»، حضور داشت. چه برای دفاع از مرزها و ناموس سرزمین به پاخاسته و عزتطلب در جریان هشت سال جنگ تحمیلی مقابل حرامیان اجیر شده از سوی قدرتهای شیطانی و...، چه در ماجرای سیل و... چه برای دفاع از امنیت و آسایش مردم در جبهههای عراق و سوریه در مصاف با وحشیانهترین تجاوزات و تهاجمات از سوی درندهترین دشمنان بشریت. حاج قاسم پیرو صدیق و راستگوی ابرمردانی بود که بار مردم را بر دوش کشیدن و در تاریکی شب آذوقه بر دوش به سوی خانه بینوایان حمل کردن و در راه دفاع از مظلوم و یاری ستمدیده شجاعانه در میدان جنگ به مصاف دشمن رفتن سیره و مرام زندگیشان بود. مردانی که سیاست و حکومت و عبادت و جهادشان در راه نجات و هدایت خلق خدا بود. همان خدایی که فرمود: «الناس عیالی احبهم الیه انفعهم علیهم».
۳- در واکنش به شهادت مظلومانه سردار رشید اسلام فرزند خلف ایران، حاج قاسم سلیمانی، حماسهای که از سوی مردم در سراسر این سرزمین پهناور خلق شد حاوی نکات و دقائق فراوانی بود که بیگمان یکی از مهمترین - و شاید مهمترین- آنها این بود که این اتفاق شگفتانگیز از این واقعیت حکایت داشت که مردم پای انقلاب خود محکم و استوار ایستادهاند و کماکان به شعائر آن (استقلال و آزادی و عزت و عدالت و مقاومت و...) و همچنین آرمانهای بزرگ و متعالی آن (ایجاد جامعه اسلامی، برپایی تمدن اسلامی و...) وفادار مانده و خواهان عملی شدن این شعارها و حرکت به سوی تحقق آن آرمانها هستند. شعارها و آرمانهای بزرگی که جز به همت مردان صدیق و راستگو و درستکردار شدنی نیست. و حاج قاسم از جنس این مردم بود. مردم حاج قاسم را انقلابیای اصیل میدانستند که به اصول و مبانی آن پایبند بود.
انقلابیای که نه تنها «سهمی از سفره انقلاب» نمیخواست و طلبکار «مردم» نبود، نامزد هیچ مقام و پستی هم نبود بلکه فقط خود را «نامزد گلولهها» و کاندیدای مقام شهادت میدانست و با عهدی که با مردم و انقلاب مردم بسته بود از ایام جوانی تا لحظه شهادت وفادار مانده بود و آن را از طریق عمل مخلصانه به ارزشهای منبعث از انقلاب اسلامی (و در راس همه متابعت بیچون و چرا از مقام ولایت) و بالاخره با فدا کردن جان و ریخته شدن خون پاک خویش به دست «شقیترین آحاد بشر» به اثبات رساند. شهادت پر برکت حاج قاسم ثابت کرد مردم، همه مردم ایران، از هر قومیت و مذهب و قشر و طبقه و تیپ اجتماعی و... هم پای انقلاب خود ایستادهاند و هم به راحتی مرد را از نامرد، راستگو را از فریبکار و خادم را از خائن و فرصتطلب تشخیص میدهند و با همه وجود قدردان مجاهدات بیریا و تلاشهای بیتوقع آنها هستند. این درست است که مردم مشکلات بسیار دارند. مردم گله و شکایت و انتقاد و اعتراض دارند.
اما حضور دریایی مردم در مراسم تشییع و بدرقه شهدا به روشنی گواه آن است که اعتراض مردم و گل سرسبد مردم یعنی خانواده شهدا به افراد و عملکردهاست نه به اصل انقلاب و مبانی آن. خواسته مردم اصلاح امور با اصلاح عملکردها و روش و منشهای مدیریتی است نه دست برداشتن از انقلاب و آرمانهای آن. اتفاقا مطالبه اصلی مردم از مسئولین این است که با دست برداشتن از روشهای وارداتی و دل نبستن به کمک بیگانه و... با تکیه بر ارزشهای اعتقادی و اصول انقلابی که رویکرد معطوف به «درون» دارند برای حل مشکلات جامعه و زندگی بهتر گام بردارند. آنها ارزشهای اسلامی را «مایه عزت» خود و «موجب رشد استعدادها»ی این ملک و ملت میدانند و این بزرگترین دلیل برپایی انقلابی به نام اسلام از سوی این مردم و اصرار آنها بر تداوم و حیات پرخروش انقلاب است. «عدهای میخواستند وانمود کنند که انقلاب اسلامی در ایران تمام شده است و البته عدهای هم سعی میکنند که این اتفاق بیفتد، اما شهادت حاج قاسم نشان داد که انقلاب زنده است و همه دیدند که چه قیامتی در تهران و دیگر شهرها به پا شد.» (رهبر انقلاب)
۴- سقوط هواپیمای اوکراینی که منجر به شهادت عدهای از هموطنان عزیزما شد ملت ایران را عمیقا متاسف و بار دیگر عزادار و سوگوار کرد. این حادثه تلخ و جانخراش هرچند ریشه در خطای غیرقابل جبران انسانی داشت (البته هنوز کم و کیف ماجرا و احتمالات مختلف در حال بررسی است) اما در این میان دشمنان این آب و خاک که بدون تعارف ایرانی خوب و عزتمدار را ایرانی مرده میدانند! کرکسوار و با ریختن اشک تمساح از سوراخها و لاک خود بیرون آمدند. آنها با همراهی و معرکهگیری پادوهای داخلی و عناصر مزدور و اجیر شده طبق معمول سوار بر احساسات پاک و اعتراضات به حق مردم تلاش کردند اربابان کثیف کاخ سیاهنشین خود را نیز توجیه و تبرئه کنند و با تفکیک نکردن مسایل و در هم آمیختن حق و باطل کینه و بغض خود را نسبت به ارزشهای اعتقادی و آرمانهای ملی و چهرههای فداکار و شجاعی نظیر حاج قاسم سلیمانی نشان دهند و آنها را مورد اهانت قرار دهند و... فراتر از آن تاریخ چهلساله انقلاب و بلکه کل تاریخ ایران و اسلام را زیر سؤال ببرند! حال آنکه فراتر از خبط و خطاهای صورت گرفته در یک سنجش دقیق و تحلیل ریشهای و منصفانه به روشنی معلوم میشود که علتالعلل همه مشکلات و سختیها و مصیبتها ریشه در حضور نحس و شوم آمریکای تروریست و تجاوزگر در منطقه دارد.
۵- سیلی اول کوبنده و ویرانگر نواخته شد، انتقام سخت اما هنوز در راه است. آمریکای تروریست و منبع و محور همه شرارتها تا همین جای کار هم رسوا و چهره پلید و وحشیاش بیش از پیش از پس تبلیغات و القائات بیامان حتی برای دیرباورترین افراد آشکار و عیان شده است. رئیسجمهور قاتل و قانونشکن این کشور تا همین جا نیز قافیه را باخته است حتی قبل از عملیات کوبنده علیه پایگاههایش، آن وقتی که سیل مواج و خروشان جمعیت در آخرین عملیات به فرماندهی شهید حاج قاسم (به تعبیر امام جمعه محترم تهران) در پهنهای به گستردگی ایران به راه افتاد و دنیا را به تأمل و تحسین واداشت. این حرف ژنرال چهار ستاره و کهنهکار آمریکایی- که شاید خوانده و شنیده باشید- موید این ادعاست «حضور دریای عزاداران ایرانی و مشارکت میلیونها نفر در مراسم تشییع پیکر سردار سلیمانی، ترامپ را تا حد مرگ ترسانده است...» باید قدر این مردم و حمایت و مشارکت و حضور آنها را دانست. هنوز راه طولانی در پیش است. انقلاب اسلامی مراحل «نهضت» و «نظام» و «دولت» را با موفقیت پشت سرگذاشته است اکنون در مرحله ساختن «جامعه اسلامی» است جامعهای که رهبر انقلاب نشانهها و شاخصههای آن را چنین تعریف کرده است «جامعهای که در آن آرمانهای اسلامی، اهداف اسلامی، آرزوهای بزرگی که اسلام برای بشر ترسیم کرده است تحقق پیدا کند.
جامعهای عادل، برخوردار از عدالت، جامعه آزاد، جامعهای که مردم در آن در اداره کشور در آینده خود، در پیشرفت خود دارای نقشاند. جامعهای دارای عزت ملی و استغنای ملی، جامعهای برخوردار از رفاه و مبری از فقر و گرسنگی، جامعهای دارای پیشرفتهای همهجانبه- پیشرفت علمی، پیشرفت اقتصادی، پیشرفت سیاسی- و بالاخره جامعهای بدون سکون، بدون رکود، بدون توقف و در حال پیشروی دائم، این آن جامعهای است که ما دنبالش هستیم.»(دیدار دانشگاهیان استان کرمانشاه، ۲۴ مهرماه ۹۰) تحقق چنین جامعهای قرآنی بدون شک «تیپ ایدهآل» و «الگوی جهانیان» خواهد بود و این ویرانکنندهترین ضربهای خواهد بود که نه فقط آمریکا بلکه کل نظام لیبرال دموکراسی و تمدن غرب را از پای در میآورد. و این بزرگترین انتقام از قدرتهای استکباری و ضد بشری است. ساختن چنین جامعهای که بر خلاف خواست کافران و مرعوبان غرب حتما شدنی است چنانکه بالاتر دیدیم از یکسو بدون شک مستلزم حضور و حمایت همهجانبه مردم است همان مردمی که تمام تلاش دشمن این است آنها را از نظام جدا نماید، و از دیگر سو اعمال مدیریت مدبرانه و متعهدانه و مومنانه است. بیاغراق الگو و شاخص چنین مدیریتی چه در بعد نظری و چه از حیث عملی میتواند حاج قاسم سلیمانی باشد.
مدیری شجاع، با تدبیر، دلسوز، بیتوقع، مخلص، خدمتگزار، دارای نگاه پدری، با قوه جاذبه حداکثری، انقلابی و فراجناحی و...مهمتر از همه «مراقب حدود شرعی» حتی در مردافکنترین صحنههای نبرد و در مصاف با وحشیترین و مهیبترین دشمنان «آن هم در حالی که خیلیها در عرصه نظامی اهل احتیاط و رعایت حدود شرعی نیستند». یکی از بزرگترین نشانههای «مراقبت از حدود شرعی» رعایت حق مردم یا حقالناس است.خیلی صریح و بودن تعارف عرض کنیم جامعه ما به «مدیریت حاج قاسمی» بهشدت نیازمند است. مردم ما به وزیران و وکیلان و مدیرانی چنین احتیاج دارند. مدیریتی مبتنی بر آموزههای مکتبی و مطابق سیره بزرگان دین که «مدیریت علمی» هم آن را تایید میکند.
۶- شهادت حاج قاسم که مثل زندگیاش بلکه بیشتر از آن، پربار و پربرکت بود و روح امید و وحدت و اعتماد به نفس را در پیکر جامعه بیش از پیش تزریق کرد «فرصتی طلایی» را به وجود آورده است که باید بر خلاف خواست و اراده دشمنان خبیثی که میخواهند به لطائفالحیل و بازیهای کثیف آن را خنثی نمایند و به «تهدید» تبدیل نمایند، زیرکانه و مومنانه از آن استفاده کنیم که فرمود «الفرصت تمر مر السحاب، فانتهزوا، فرص الخیر». باید از این فرصت طلایی و دیگر فرصتهایی که به لطف خداوند نصیب ملت ما میشود، در جهت ساختن «جامعه ایدهآل» اسلامی استفاده کنیم. تا روح حاج قاسم و همرزمان شهید و ظلم ستیز او را در طول تاریخ شاد نماییم و زمینه را برای حضور «منتقم بزرگ» خدا و عدالتگستر جهان فراهم آوریم.
صیانت از جان، مال و حیثیت انسانها اصلیترین و بدیهیترین وظیفه حکومتها است. حتی حکومتهای غیرمردمسالار هم در صیانت از جان و مال شهروندان تردیدی به خود راه نمی دهند، چه برسد به آنکه حکومت های مبتنی بر آرای مردمی خود را نسبت به این امور بیتفاوت نشان دهند.
حادثه هواپیمای اوکراینی در هفته گذشته، حادثه بسیار اسفناکی بود که هیچ گونه کم توجهی به آن روا نیست. اینکه چرا این اتفاق رخ داد، نیاز به دانش و تحلیلهای نظامی و غیرنظامی دارد که جدای از مباحث حقوقی قضیه است.
از منظر حقوقی رخ دادن خطا در هر حوزهای محتمل است اما اینکه برخورد نظام سیاسی و مدیریتی به این خطاها چگونه باشد، از اهمیت بسیار بالایی برخوردار بوده و نقش تعیین کنندهای در آن دارد. در برخورد با خطا، در نظامهایی که همه اجزای آن برگرفته از مردم و اراده عمومی است اصالت با منفعت مردم خواهد بود نه منافع نظام.
به همین دلیل در مواردی که حادثهای این چنینی رخ میدهد نظام حکمرانی هرگز فاصلهای را بین خود و مردم احساس نمیکند. در این گونه نظامها برای هر موضوعی شفافسازی صورت گرفته، دادهها صادقانه در اختیار مردم گذاشته شده و در نهایت جبران خسارات احتمالی به آسیب دیدگان نیز به صورت دقیق و سریع در دستور کار قرار می گیرد.
در ماجرای هواپیمای اوکراینی باید یادآوری کرد که مردم ایران با همه مشکلاتی که در کشور وجود دارد، بسیار فهیم هستند و هرگاه حکومت با آنان صادقانه برخورد کرده آنها هم کنشهای عاقلانه داشتهاند. حال نحوه مواجهه حقوقی با این ماجرا خود میتواند نمونه همین برخورد صادقانه با مردم و در نهایت کنش عاقلانه مردم نسبت به آن باشد.
عملکرد سردار سلامی و سردار حاجیزاده از فرماندهان سپاه و پذیرش مسئولیت خطای صورت گرفته، مثبت بوده و برخورد شفاف و صادقانه آنان و همکاری آنها در کشف حقیقت، قابل دفاع است و جای تشکر دارد و قاعدتاً این همکاری در جریان بررسیهای حقوقی هم میتواند کمک کار باشد. با وجود نقدهایی که به هر روی ممکن است وجود داشته باشد، اما نباید فراموش کنیم که در یک منطقه جنگی به سر میبریم. خاورمیانه منطقه جنگی بزرگی است که اگر خطایی پیش آمده از وجود فضای این چنینی بوده است.
باور به همه این جوانب باز هم سبب نخواهد شد که از اصل برخورد حقوقی با این اتفاق غافل شویم. رئیس قوه قضائیه از همان روز اطلاع یافتن از اصل قضیه در دستوری وظیفه رسیدگی به این ماجرا را به سازمان قضایی نیروهای مسلح سپرد و این پرونده در کمیسیونی در این سازمان در حال بررسی است. از سوی دیگر با توصیه رئیس جمهوری در خصوص این ماجرا مبنی بر تشکیل دادگاه ویژه رسیدگی، روبهرو هستیم که خود نشان از عزم مسئولان کشور برای جبران خسارات ناشی از این حادثه تأسفبار است.
مسئولیت حقوقی خاطیان و مسببان این حادثه هرگز منتفی نیست. مسئولیتهای مدنی، انتظامی و حتی در صورت لزوم مسئولیت کیفری خاطیان در چارچوب قانون و دادرسی منصفانه اعمال خواهد شد. هرچند طبق قانون سازمان قضایی نیروهای مسلح و دادگاههای نظامی صلاحیت رسیدگی به این پرونده را دارند اما این قضیه باید با دستور شخص آیتالله رئیسی به طور ویژه بررسی و مورد رسیدگی قرار بگیرد، دادگاهها به طور علنی برگزار شود و خانوادههای قربانیان نیز از حق انتخاب وکیل برخوردار باشند. بخصوص که رئیس دستگاه قضایی اطمینان دادهاند که در استیفای حقوق جانباختگان و خانوادههای آنها کوتاهی نخواهد شد. به نظر میرسد تسریع در انجام تحقیقات حقوقی و برگزاری دادگاه و اعلام نتیجه آن حتماً در کاهش آلام خانوادههای جانباخته و البته تلطیف و آرامش جامعه مؤثر خواهد افتاد.
در حالی که تحولات منطقه پیچیده و بسیار گسترده شده است، تهران میزبان مقامات کشورهای مختلف از جمله سوریه و قطر و سران گروه های مقاومتی در عراق بود . کارشناسان معتقدند قطر قصد ورود به سوریه را دارد اما اقدامات اخوانی ها در حوادث پس از سال ۲۰۱۱ به این سو مانع از حضور دولت قطر در فرایند آینده سیاسی سوریه است. به عبارت دیگر دمشق هیچ علاقه ای برای حضور و فعالیت جریان اخوانی ندارد. اما فعالیت اخیر قطر را می توان در چند بعد تحلیل کرد. بعد اول، تلاش اخوان برای مشارکت در کنشگری سیاسی و بی میلی آن به اجلاسیه ها و نشست های جبهه معارض دولت سوریه است. در واقع اخوان و تشکل های سیاسی سوریه که پیشتر اقدامات نظامی و امنیتی گستردهای علیه دولت رسمی داشتند، حالا به این جمع بندی رسیدند که هیچ راه تغییری به جز مشارکت از درون ندارند و در واقع دمشق و دولت اسد ساقط شدنی نیست!
بدین معنا مجبورند با واسطه قرار دادن تهران یا کشورهای دیگر، پایگاه سیاسی خود را در سوریه مجدد فعال و بازسازی کنند. بعد دوم، تلاش قطر برای گشودن جبهه جدید در فعالیت های منطقه ای است. دوحه به طور رسمی از جبهه سیاسی عربستان جدا شد و تلاش ریاض برای واسطه کردن کاخ سفید در دعوت از مقامات قطری برای حضور در اجلاسیه ریاض بی پاسخ ماند. به عبارت دیگر قطر در حال طراحی سازوکار جدیدی برای کنشگری سیاسی و باز کردن دروازه های اقتصادی و فرهنگی جدیدی در منطقه است. جبهه ای که با استفاده از ظرفیت ایران خواهان حضور و تعامل بیشتر با کشورهایی است که بتوانند ظرفیت اقتصادی قطر را از فشارهای پیرامونی نجات دهند. البته بعد دیگری هم در این دیدار وجود دارد.
قطر یکی از پایگاه های اصلی آمریکا در منطقه است. ایران پیشتر اعلام کرد از هر پایگاه و خاک نظامی عملیاتی علیه تهران و منافع آن صورت گیرد، آن کشور مقصر خواهد بود و ایران واکنش جدی خواهد داشت. پس از بحران اخیر در ترور فرماندهان و مقامات ایرانی، کشورهای منطقه ای احساس خطر جدی دارند. در حقیقت آن ها نگران این هستند که تهران تصمیم به مقابله بگیرد. بر همین اساس یکی از ابعاد دیدار امیر قطر را باید این تصمیم دانست. ازسوی دیگر،اما عراق فضای دیگری دارد. شهادت دو چهره سرشناس، جدی بودن مقاومت در عراق برای انتقام و مسئله دولت پیشبرد موضوعات مهمی است که به نظر می رسد چالش های آینده بغداد در مسیر استقرار سیاسی و ثبات داخلی است. هنوز تظاهرات کنندگان در عراق نگران کنشگری سیاسی و افزایش فساد سیستماتیک در لایه های مختلف اجتماعی هستند. با این حال اخبار منتشر شده در ساعت اولیه روز دوشنبه ۲۳ دی ماه نشان می دهد، مقامات عراقی به جمع بندی درباره دو موضوع رسیده اند.
موضوع اول تکلیف سیاسی و آینده کابینه عراق است. شنیده ها حاکی است دولت عبدالمهدی قرار است تا یک سال دیگر ادامه یابد. البته گروه های سیاسی و رهبران تظاهرات هنوز به جمع بندی نرسیده اند. اما شرایط پیچیده منطقه ای موجب شده برای حفظ امنیت عراق توافقات سیاسی به سمت ثبات سازی و گذر از شرایط کنونی برود. از سوی دیگر موضوع دوم مورد بحث، پاسخ به اقدامات آمریکاست. از منظر دولت عراق حضور نظامیان آمریکایی اشغالگری است و از طرفی مقاومت خواهان انتقام از مقامات آمریکایی در عراق به سبب نقض حاکمیت و شهادت سردار رشید اسلام ابو مهدی المهندس است. جلسه اخیر رهبران مقاومت از جمله دبیر کل عصائب اهل حق، نجبا و سرایا السلام نشان می دهد آن ها تصمیمات جدی گرفتند که در چند روز آینده مشخص می شود.
به نظر می رسد این پاسخ به دلیل مجاورت نیروهای مقاومت در نوار پادگانی ارتش آمریکا در خاک عراق سنگین تر از درگیری های پیشین است. سرعت تحولات در منطقه زیاد شده است. این سرعت با بازیگری آمریکا افزایش یافته و کاخ سفید به دنبال تغییر ساختار و رویکردهای دولت های منطقه است. تخاصم امنیتی و نظامی نیروهای آمریکایی با محور مقاومت افزایش یافته است و به نظر می رسد در هفته های آینده تحولات سرعت بیشتری می گیرند و این تحولات به دو نکته باز می گردد. نکته اول ثبات در دولت عراق است. هرچقدر دولت عراق با ثبات تر باشد، آمریکا چالش بیشتری خواهد داشت. نکته دوم ساختار محور مقاومت و سازوکار سیاسی شدن تحولات اخیر سوریه است. اگر دولت سوریه بتواند تحولات آینده را با محوریت سیاسی پیش ببرد باید شاهد چرخش کشورهای منطقه از جمله ترکیه به آینده سیاسی دمشق بود.
وسعت سیل در استان پهناور سیستان و بلوچستان و حجم بارندگی که در 24 ساعت، 200 میلیمتر (برابر با متوسط بارندگی کشور) که در خاک این استان رخ داد، بیانگر میزان خسارت به مردمانی است که از حداقل امکانات برخوردارند. سیل ویرانگر حداقل سرمایه و منابع مردم این استان محروم را با خود برد و اوج نیاز آنها را برجسته کرد، که در این بین وسعت نگاه مردم و حکومت را میطلبد تا بتواند به نوعی احساس قشنگ نوعدوستی را دوباره به نمایش بگذارد. بیشک مردم همانطور که خاطره زیبای کمک به زلزله کرمانشاه و سیل خوزستان، لرستان و گلستان را ایجاد کردند، این بار نیز نشان خواهند داد که مردم محروم استان سیستان و بلوچستان، به خصوص منطقه بلوچستان که بیشترین خسارت را دیده است، تنها نیستند. این یک واقعیت است که مدیریت استان با امکانات محدود، برای استانی که 187 هزار کیلومتر مربع وسعت دارد، قادر به جبران این حجم از خسارت نیست و بیشک مردم سیستان و بلوچستان در انتظار حضور گرم هموطنانشان در مناطق سیل زده هستند.
به دلیل شناختی که از مردم این استان و مناطق سیلزده دارم، به جرات میگویم که همیشه آنها به حداقل امکانات قانع بودهاند و اگر فردی همه سرمایهاش 10 راس گوسفند بود و سیل آنها را با خود برد، آن فرد راهی جز مهاجرت پیش رویش نخواهد بود و به حجم حاشیهنشینان کشور اضافه خواهد شد. لذا از مردم خوب کشور عزیزمان تقاضا دارم همانگونه که همیشه احساس زیبای انسانی را در شرایط سخت حاکم بر مردمان بلادیده به نمایش گذاشتهاید، این بار هم در حق مردمانی که از اقوام اصیل ایرانی هستند، اقدامی شایسته را به نمایش بگذارند. هموطنانمان در سیستان و بلوچستان همیشه پاسدار مرزهای ناامن این دیار بودهاند، چون آنچه که در مرزهای شرقی میگذرد، بر کسی پوشیده نیست.
بیتردید اگر شرق کشور از امنیت بالا برخوردار است، سهم اعظم این امنیت با آگاهی و حضور مردم غیور این استان در مسیر یاری و دفاع از مرزهاست. در یاریرسانی مردم باید به همه سطوح اقشار توجه شود وبه نیازهای خردسالان، زنان، دانشآموزان و پدران توجه شود تا آنها بتوانند دوباره زندگیشان را بازسازی نمایند و از حداقلهای زندگی برخوردار باشند. وقوع این حوادث در فصل زمستان، سختی آنها را دوچندان میکند و عامل رنج، آزار، زحمت و شاید کسالتها، بیماریها و امراض میشود، پس همه مردم ایران باید دست همت بلند کنند و به یاری مردمان نجیبی برویم که همیشه یاریرسان کشور از لحاظ امنیت، مرزداری و تولید بودهاند و اطمینان دارم در این آزمون نیز مردم ایران سربلند بیرون خواهند آمد و یک خاطره زیبایی در نگاه مردمان سیستان و بلوچستان رقم میزند. امروز روز حضور در سیستان و بلوچستان است و فقط واریز و ارسال کمک کفایت نمیکند.
حضور در کنار مردم و ابراز همدردی با آنها میتواند دلها را بههم نزدیک کند و تسکینی بر زخمهای پرشمار مردمان قدرشناس آن دیار باشد. اگر به نیکشهر، قصرقند، زرآباد و... سر بزنید آن وقت به حجم خسارت و آنچه که به این مردم گذشته است، پی خواهید برد. حضور تشکلهای مردمی و انجمنهای خیریه در این مناطق میتواند تسکینی بر دردها و آلام آنها باشد. من چهار سال در خدمت مردم این استان بودم و به جرات بهترین دوران زندگیام را در کنار نگاه پر مهر آنها سپری کردم. بزرگی نگاه آنها را هیچوقت از خاطر نخواهم برد.
بررسی نقش شهید سپهبد حاج قاسم سلیمانی در ابعاد مختلف به خصوص در سطح منطقه و جهان کاری است پر دامنه و محتاج زمان مناسب که در این یادداشت به یکی از هزار میپردازیم تا عظمت نقش او در حال و آینده منطقه و مسلمانان روشن شود.
شاید بتوان گفت، از روزی که بوش با بهرهگیری از نظریه برخورد تمدنهای هانتینگتون، جهان اسلام را به عنوان یک دشمن آینده در ذهن خود و دولتمردانش ترسیم میکرد، اتاقهای فکر استکبار جهانی، برنامههای طولانی مدت خود را برای نابودی این منطقه طراحی میکردند. آنها در معادلات خود، هسته اصلی شکلگیری تمدن نوین اسلامی را ایران اسلامی و بیشتر مناطق غرب آسیا محاسبه کرده بودند، چرا که اولاً رهبران جمهوری اسلامی ایران از بدو پیروزی انقلاب و با وجود حمایتهای اکثریت کشورهای حوزه خلیج فارس از رژیم بعثی عراق، به هیچ عنوان آنها را دشمن انگاری نکردند، چرا که نگاه به افق آینده تمدنی اسلام داشته و مبنای عمل خود را به اتحاد جهان اسلام استوار کرده بودند. با شروع بیداری اسلامی در منطقه، نظام استکباری فرصتی به دست آورد تا حضور خود را در قلب جهان اسلام تثبیت نماید، لذا پس از جنگ دوم خلیج فارس، تلاش فراوانی کرد تا در صورت امکان از طریق تجزیه عراق بتواند با بهرهگیری از اختلافات قومی و منطقهای، این منطقه را چند پاره کرده و از فضای آشوبی که خود به وجود آورده بود، سوءاستفاده نماید.
اما هوشیاری مرجعیت شیعه در عراق و حمایت مردم از رهبران سیاسی و مذهبی، ناکامی امریکا را در پیاده کردن نقشههای خود در پی داشت، لذا با ایجاد داعش و سوق دادن نیروهای داعش به عراق و سوریه، تلاش کرد فضای آشوب زده را در منطقه گسترش دهد. در چنین شرایطی از یکسو، با چند پاره کردن کشورهای اسلامی منطقه و کاشتن بذر نفاق در آنها، اتحاد و همبستگی اسلامی را از بین ببرد و از سوی دیگر، با القای سیاستهای خود، نقشه دلخواهش را در منطقه پیاده کند؛ لذا ملاحظه میگردد که پس از ورود داعش به منطقه و حمایتهای آشکار و پنهان بعضی از دولتهای خودکامه منطقه و نظام سلطه از آن، بهانه لازم برای حضور امریکا و همپیمانانش در منطقه ایجاد شد، که در نهایت با یک فضای آنارشی در درون عراق و سوریه که منجر به از بین رفتن مرزهای جغرافیایی آنها شد و منطقه را دچار بحران امنیتی کرد، مواجه شدیم. در چنین شرایطی، گروه تکفیری داعش که در اندک مدتی بر برخی مناطق مسلط شده بود، مرتکب جنایتهایی شد که واقعاً دل تمامی انسانهای آزاده و منصف جهان را به درد آورد، لذا ترس و وحشت داعش نهتنها در منطقه بلکه بر کل جهان اثر گذاشته و امنیت روانی انسانهای بی شماری را به خطر انداخته بود و با گستاخی و شعارهای ساختار شکنانه سودای جولان دادن در تهران را داده بودند و هدف اصلی را ایران معرفی میکردند.
در این اوضاع و احوال، پاسداران صلح و امنیت ایران به فرماندهی سپهبد شهید حاج قاسم سلیمانی، پای به میدان مبارزه با جنایتکاران داعش گذاشتند. تا زمان ورود جدی ایران به مبارزه با داعش، این گروهک توانسته بود با بهرهگیری از پول و سلاحهای پیشرفته حامیان خود، از جمله امریکا، رعب و وحشت را در دل ملتهای منطقه و جهان ایجاد نماید، به طوری که دولتهای منطقه گمان میکردند شکست این گروهک امکانپذیر نیست، بنابراین آنچه که شهید سلیمانی در اولین گام در منطقه ایجاد کرد، تولید امنیت روانی درون زا بود. سردار دلها، اولین راهبرد خود را در تولید امنیت در سوریه و عراق، بر محور احیای اعتماد به نفس مردم و دولتهای قانونی بنا نهاد. آن فرمانده بزرگ برای پیادهسازی این راهبرد، اول اعتماد مسئولان این کشورها را به نیروهای مردمی جلب کرد و پس از آن توانست با کمک خود آن کشورها، با جذب، ساماندهی و هدایت نیروهای مردمی، سپاه بزرگی از داوطلبان مردمی را در قالبهای مختلف با بهرهگیری از تجارب بسیج در ایران اسلامی، آماده مبارزه با نیروهای داعش و تروریستها نماید، لذا اولین راهبرد امنیتساز حاج قاسم، راهبرد تولید امنیت بومی و درون زا در مناطق آشوب زده بود. دومین راهبرد امنیتساز شهید سلیمانی، خنثیسازی عملیات روانی بزرگ و القای توطئه اختلافتراشی بین شیعیان و اهل سنت و در نهایت جلوگیری از تبدیل شدن منازعات منطقه به اختلافات مذهبی و تبدیل شدن آن به جنگ شیعه و سنی بود.
حاج قاسم در دفاع از مردم منطقه، تفاوتی بین اهل سنت و شیعیان قائل نشد و اتفاقاً مناطق شیعهنشین را برای دفاع از اهل سنت و پیروان سایر مذاهب، همانند ایزدیان بسیج کرد و در نهایت در میدان عمل اثبات کرد که این نزاع شیعه و سنی نیست که در منطقه به جریان افتاده است، بلکه یک توطئه شوم استکباری است که از طریق یک گروهک وحشی و تکفیری بهنام داعش و با حمایت بعضی ازقدرتهای بزرگ پیاده شده است، لذا از یکسو، توطئه تاریخی دشمنان جهان اسلام را در ایجاد اختلافات مذهبی بین مسلمانان خنثی کرد و از سوی دیگر با ایجاد اتحاد بین پیروان مذاهب مختلف اسلامی، آنها را به تجربه ارزشمند اتحاد و همبستگی و نتایج موفقیت آمیز آن متوجه ساخت. سومین راهبرد هوشمندانه حاج قاسم، تغییر نگاه کشورهای منطقه به خصوص مسلمانان به شیعه بود که سالها بود رژیم صهیونیستی و رسانههای غربی، آنها را به عنوان یک تهدید و طرح ایران اسلامی برای منطقه و مقابله با پیروان اهل سنت، تبلیغ کرده بودند. در واقع، منطقه مسلمانان با اتصال کشورهای ایران، عراق، سوریه و لبنان به همدیگر، به یک تهدید بزرگ برای صهیونیستها و به تبع آن امریکای جنایتکار تبدیل شد، چرا که از یکسو در این راهبرد، منطقه وسیعی از امت اسلامی در کنار هم قرار گرفتند و از سوی دیگر، هسته مرکزی تمدنسازی برای مبارزه با رژیم غاصب صهیونیستی و نظام استکباری در قالب جبهه مقاومت شکل گرفت.
پیروزیهای درخشان جبهه مقاومت و تبدیل شدن آن به یک قدرت منطقهای، نشان داد که این جبهه نه تنها برای امت اسلامی تهدید محسوب نمیشود، بلکه حافظ و حامی منافع تمامی امت اسلامی از مذاهب مختلف است، لذا این راهبردها، نه تنها سپهبد سلیمانی را تبدیل به یک قهرمان و اسطوره در منطقه بلکه کل جهان ساخت که در شهادت این فرمانده بزرگ، شاهد بازخورد احساسات ملت ایران، منطقه و جهان بودیم. او برخلاف چکمهپوشان نظامی که ترس و وحشت را در دل انسانها ایجاد میکنند، رأفت و مهربانی را به همه انسانهای مظلوم منطقه نثار کرد و نشان داد که همه انسانهای مظلوم در اندیشه او واجبالدفاع هستند و در دفاع از آنها هیچگونه تبعیضی روا نمیداشت، به این خاطر یک قهرمان و انسان برجسته برای تمامی انسانهای آزاده شد که تا سالهای متوالی در دل و یاد آنها باقی خواهد ماند و مردم منطقه نیز به حق نهایت قدردانی خود را از او نشان دادند. یاد و نامش جاویدان و راهش پر رهرو باد.
فرانسه، آلمان و بریتانیا روزگذشته(سهشنبه) در گزارش به اتحادیه اروپا درباره آخرین تحولات مربوط به «برجام» از قصد خود برای به جریان انداختن «سیستم ماشه» خبر دادند. سه کشور اروپایی عضو گروه 1+4 هدف از این اقدام را نه لغو برجام، بلکه واداشتن تهران برای بازگشت به اجرای تعهدات برجامیاش اعلام کردهاند.
سه کشور مدعیاند؛ به جریان انداختن سیستم ماشه، سازوکار حل اختلافهای مانع در ادامه برجام است. اروپائیان اقدام خود را در خدمت به وادار کردن تهران به اجرای تعهداتش در این توافق بینالمللی تفسیر کردهاند. بند 37 برجام، رسیدگی به شکایت هریک از اعضای امضاکننده این توافق را درباره تخلف دیگری به مراحلی موکول کرده که آخرین ایستگاه آن شورای امنیت سازمان ملل است. بنابراین هرنوع تصمیمگیری نهایی در اینباره مربوط به قضاوتی خواهد بود که شورای یادشده اعلام میکند. از اینرو سه کشور اروپایی هدف خود را نه بازگشت کامل به تحریمهای بینالمللی علیه ایران، بلکه واداشتن این کشور به قبول بازگشت به اجرای تعهدات برجامی خواندهاند. اقدام اروپائیان اگرچه میتواند نمادین تلقی شود، ولی هدف از آن اعمال تهدید و هشدار جدی به ایران برای بازگشت از تصمیمی است که پانزدهم آبانماه گذشته اعلام کرد. ایران پیش از این به چهار عضو باقی مانده در برجام هشدار داده بود که اگر به تعهداتشان در جبران خسارتهای این کشور در پی خروج آمریکا از توافق هستهای عمل نکنند، گام پنجم و نهایی را در کاهش تعهدات هستهای خود برخواهد داشت.
گامهای اعتراضی ایران مربوط به بیعملی گروه 1+4 و درک این کشور از ماهیت رفتار اروپائیان در حفظ وضعیت ثابت میان تنشهای ایران و آمریکاست. به عبارت دیگر، با خروج آمریکا از برجام در بهار سال گذشته و اجرای سیاست «فشار حداکثری» دولت «دونالد ترامپ» تهران سیاست خویشتنداری را پیشه کرد با این امید که اروپائیان علاوهبر مواضع اعلامی در محکوم کردن خروج آمریکا از برجام، به عمل در جبران خسارتهای ایران همت کنند. اما نهتنها در اینباره اقدام موثری انجام نشد؛ بلکه رفتهرفته اروپائیان در مواضع خود با کاخ سفید همسو شدند. در واقع تفاوت مواضع اروپائیان با دولت ترامپ، تغییرات توافقی در چارچوب برجام یا ترسیم قاعده تازه برای یک توافق هستهای است.
اعلام اجرای سیستم ماشه از سوی سه کشور اروپایی میتواند اوضاع را از آنچه بود و هست، بحرانیتر کند؛ بهویژه این گمان را نزد تهران تقویت میکند که اروپائیان بهرغم ادعاها در حفظ برجام، سودای همپیمانی تازه با واشنگتن در تحمیل توافق تازه با تهران یا بازتعریف برجام با سازوکاری همسان با خواستهای ترامپ دارند. اظهارات اخیر «بوریسجانسون» نخستوزیر بریتانیا حکایت از آمادگی لندن در به رسمیت شناختن ایدهای دارد که دولت ترامپ برای توافق هستهای با ایران در چارچوبی بیرون از قاعده برجام اعلام کرده است. جانسون سهشنبه( 14 ژانویه 2020) به «بیبیسی» گفته است: «طرح دونالد ترامپ در باره برنامه اتمی ایران میتواند جایگزین توافق هستهای (برجام) شود.» او تاکید کرده:«طرح احتمالی ترامپ قدم بزرگ و رو به جلوست.» اظهاراتی چنین و نیز اعلام اجرای سیستم ماشه از سوی سه کشور اروپایی عضو برجام، نهتنها به افزایش اختلافها در روابط ایران و اروپا میانجامد؛ بلکه به تقویت سیاست فشار حداکثری دولت ترامپ و بالتبع آن افزایش سوءظنها و تنشها در منطقه خلیج فارس خواهد افزود.
چنین به نظر میرسد که بهرغم خویشتنداریهایی که طی روزهای پرحادثه اخیر از سوی همه طرفها به نمایش گذاشته شد، حالا همه دست بر ماشه از رفتار یکدیگر مراقبت میکنند. پرسش این است: آیا باید بازگشت اروپائیان به سیستم ماشه را نزدیک شدن به پایان دیپلماسی تلقی کرد؟ یا نمایشی نمادین برای واداشتن تهران به قبول وضعی دانست که به طور اصولی با خواستهای آن تعارض دارد؟
فعالسازی مکانیسم ماشه توسط تروییکای اروپایی، بار دیگر ماهیت بازیگران اروپایی و تبعیت مطلق آنها از کاخ سفید را در پروسه «بازی با توافق هستهای»نشان داد. انگلیس، آلمان و فرانسه با این اقدام، نهتنها برجام را در آستانه مرگ و انهدام قرار دادهاند بلکه وابستگی خود به کاخ سفید را علنی ساختهاند. تجمیع دو رخداد اخیر، یعنی «فعالسازی مکانیسم ماشه از سوی اروپا» و مواضع اخیر نخستوزیر انگلیس، نشاندهنده پازل استراتژیک مشترکی است که واشنگتن و اروپای واحد در تقابل با ایران طراحی کردهاند.نخستوزیر انگلیس، در تازهترین اظهارات خود به نکات قابلتوجهی در خصوص رخدادهای تروریستی اخیر در منطقه غرب آسیا و سرنوشت توافق هستهای با ایران اشارهکرده است.بوریس جانسون در این خصوص میگوید:«خروج آمریکا از برجام علت اصلی تنشهای اخیر در خاورمیانه است. لندن به همراه متحدان اروپاییاش به آمریکا فهماند که آنها خواهان تنش در منطقه نیستند. بهتر است با همکاری یکدیگر، «توافق ترامپ» را جایگزین توافق برجام کنیم.»
در خصوص آنچه میان ایران و اروپا میگذرد، نکاتی وجود دارد که نمیتوان بهسادگی از کنار آنها گذشت : نخست اینکه میان «مقدمه» و « نتیجهگیری» جانسون در اظهارات اخیرش، کمترین تناسبی وجود ندارد! اینیکی از خصائص بارز دیپلماتها و مقامات انگلیسی در طول تاریخ روابط بینالملل بوده است! اینکه ابتدا مقدمهای را برای جذب افکار عمومی و اثبات تسلط خود بر واقعیت اوضاع بیان کرده و در ادامه، نتیجهگیری مطلوب خود را به مخاطبان القا میکنند! در حال حاضر نیز بوریس جانسون ابتدا ریشه بحرانهای اخیر در منطقه را خروج آمریکا از برجام دانسته و بهگونهای غیرمستقیم، ایالاتمتحده و دولت ترامپ را بابت این موضوع مورد شماتتی نرم قرار میدهد. شاید بابیان این مقدمه، اهالی فکر و منطق انتظار داشته باشند که جانسون خواستار بازگشت همهجانبه آمریکا به توافق هستهای شود اما نخستوزیر انگلیس به فکر بازی مکارانه دیگری است!
او پس از متهم کردن آمریکا ، اینگونه نتیجه میگیرد که اکنون باید کاملا مطابق میل و ذائقه دونالد ترامپ رفتار کرد و توافق برجام با توافقی دیگر، که دربرگیرنده تمامی دغدغهها و خواستههای ترامپ است، جایگزین شود.
دوم اینکه تروئیکای اروپایی از ابتدای سال ۲۰۱۷ میلادی تاکنون، در حال همکاری مستقیم با واشنگتن در خصوص اعمال محدودیتهای بیشتر هستهای، منطقهای و موشکی علیه کشورمان هستند. اعمال محدودیتهای فرازمانی در برجام ( برای پس از سال ۲۰۲۵ میلادی)،اعمال محدودیتهای موشکی ایران بازرسی دائمی از اماکن نظامی ایران و درنهایت، تحدید قدرت منطقهای کشورمان اصلیترین مواردی هستند که ترامپ خواستار اعمال آنها در قالب یک توافق جدید یا همان «توافق جامع» بوده است.
بنابراین، اظهارات نخستوزیر انگلیس ، نقطه آغاز بازی مستقیم اروپائیان در زمین کاخ سفید ( در تقابل با کشورمان و در ذیل استراتژی مهار ایران قدرتمند ) نیست، بلکه «نقطه آشکارساز» آن است. بدون شک در اینجا، دیگر جایی برای مانور طرفداران فرضیه «تفکیک اروپا از آمریکا» باقی نمیماند!
نکته سوم اینکه دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان، هماکنون میبایست ضمن اخراج سفیر انگلیس از خاک ایرا ن ( که محصول نقض کنوانسیون وین از سوی او بوده است)، پیام آشکاری را به لندن و متعاقبا پاریس و برلین در خصوص «توافق جدید»مخابره کند: اینکه جمهوری اسلامی ایران نهتنها پذیرای توافقی جدید با غرب بر سر فعالیتهای هستهای ، موشکی و منطقهای خود نیست، بلکه مسئولیت و تبعات هرگونه اقدام تروئیکای اروپایی در همراهی استراتژیک و تاکتیکی با ایالاتمتحده را مترادف با اعلانجنگ اقتصادی ،امنیتی و سیاسی مشترک اروپا-آمریکا علیه ایران قلمداد خواهد کرد. در این صورت، سه کشور عهدشکن انگلیس، فرانسه و آلمان قطعا قدرت مواجهه با عواقب و تبعات اقدامات تقابلی ایران در مصاف با این نبرد اقتصادی و سیاسی و امنیتی را نخواهند داشت.در این صورت، قطعا جایی برای گلایه مقامات اروپایی از ایران در آیندهای نزدیک باقی نخواهد ماند.بهتر است سران اروپایی بدانند که اگر قرار باشد ماشهای درنهایت چکانده شود، طرف مقتول نه ایران، بلکه اتحادیه اروپاست…
ارسال نظرات