22 تير 1398 - 14:34
سخن روز مطبوعات

۲۲ تیر ماه / مرحله حساس جنگ یمن/ یکی به نعل و یکی به میخ اروپا

روز پنجشنبه مجلس نمایندگان آمریکا در مصوبه خود ترامپ را ملزم به اتمام حمایت از ائتلاف ضد یمن کرد.
کد خبر : 3420

پایگاه رهنما :

سرویس سیاست مشرق - روزنامه‌ها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاه‌ها و نظریات اصلی و اساسی خود می‌پردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و می‌توان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژه‌ای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقاله‌های روزنامه‌های صبح کشور با گرایش‌های مختلف سیاسی را می‌خوانید:

**********

 

 


مرحله حساس جنگ یمن

 

سعدالله زارعی در کیهان نوشت:

 

امارات بخشی از نیروهایش را از یمن خارج کرده و دو پایگاه مهم «المخا» و «الخوخه» در استان تعز که مهمترین مرکز هدایت عملیات‌های یک سال اخیر علیه بندر الحدیده بوده‌اند را به همتای متجاوز خود در ائتلاف واگذار کرده است.

 

یک مقام اماراتی به خبرگزاری فرانسه گفته است کشورش راهبرد خود را از جنگ به صلح در یمن تغییر داده است. «گریفیتیس» نماینده ویژه دبیرکل سازمان ملل در امور یمن دو روز پیش و در پایان سفر به چند کشور منطقه اعلام کرد سفرش فوق‌العاده مثبت بوده و در پایان یافتن جنگ یمن به امیدهای تازه‌ای دست یافته است.

 

روز پنجشنبه مجلس نمایندگان آمریکا در مصوبه خود ترامپ را ملزم به اتمام حمایت از ائتلاف ضد یمن کرد.

 

آنچه ذکر شد، چکیده‌ای از خبرهایی است که طی هفته گذشته درباره جنگ متجاوزان بین‌المللی و منطقه‌ای علیه یمن روی خروجی رسانه‌ها رفته است. در این خصوص ابهامات و نکاتی وجود دارد که به بعضی از آن‌ها اشاره می‌شود:


1- شکست ائتلاف ظالمانه بین‌المللی و منطقه‌ای علیه مردم مظلوم یمن واضح‌تر از آن است که تردیدی در آن روا باشد. 52 ماه از این جنگ گذشته است روزی که جنگ آغاز شد انصارالله بعنوان نماد عملیاتی یمنی‌ها بر حدود یک سوم سرزمینی که هم اکنون در اختیار دارد، مسلط بود و در طول جنگ وسعت اراضی تحت اداره آنها به حدود سه برابر رسیده است.

وقتی جنگ شروع شد، اسلحه یمنی‌ها کوتاه برد و میان برد و البته بسیار هم محدود بود. هم اینک و پس از 52 ماه جنگ به سلاح‌های دوربرد و بسیار پیشرفته و البته فراوان دست پیدا کرده‌اند. آن روز اگر صحبت از قطع ارتباط دریایی و هوایی یمنی‌ها بود، امروز صحبت از قطع صادرات نفت سعودی توسط یمنی‌ها و تعطیلی فرودگاه‌های نظامی و مدنی سعودی‌هاست. پس ائتلاف شکست خورده و ناگزیر است به این جنگ ظالمانه پایان دهد. اما چگونه؟


2- اختلاف، طبیعت شکست است و اتحاد، نتیجه پیروزی است. در یک ماه گذشته دولت تحت حمایت امارات در عدن سقوط کرده، منصور هادی و وزرای وابسته‌اش یکی یکی کنار رفته و بعضی مثل وزیر امور خارجه‌اش رسماً استعفا داده‌اند. فرمانده نظامیان سعودی در یمن امارات را متهم به خرابکاری در عملیات علیه نیروهای یمنی شمال کرده است. حاکمان امارات «دبی»، حکام ابوظبی را متهم به سوء‌مدیریت و ناتوانی در اداره جنگ یمن کرده‌اند.

مقامات وزارت خارجه سعودی، «گریفیتیس» و سازمان ملل را متهم به جانبداری از انصارالله کرده‌اند. مقامات مجلس نمایندگان آمریکا طی شش ماه گذشته بارها زمزمه لزوم کناره‌گیری آمریکا از جنگ یمن-ذیل عنوان ریاکارانه پایان دادن به حمایت از ائتلاف در جنگ یمن- را سر داده‌اند و مقامات انگلیس و فرانسه نیز بطور جداگانه و مکرر از روند اوضاع در جنگ یمن ابراز نارضایتی کرده‌اند و حال آنکه حتی همین الان هم بخشی از همین ائتلاف جنایتکارانه را تشکیل می‌دهند! در مقابل آنان، ائتلاف درونی مردم مظلوم یمن در بخش‌های مختلف دائماً مستحکم‌تر شده است اگر با چشم معنوی به این صحنه نگاه کنیم می‌بینیم که خداوند متعال در عمل به وعده‌های خود چه زیبا عمل کرده است؛ «ان تنصرالله ینصرکم و یثبت اقدامکم»


3- جنگ علیه یمن در بخش عربی دو پایه داشت؛ پایه زمینی نیروهای تحت فرمان امارات بودند که به دو بخش نیروهای اجیر خارجی و مستخدمین داخلی- مزدوران - تقسیم می‌شدند. شمار این نیروها نزدیک به 150 هزار نفر بودند و در این میان حدود 30 هزار نفر از آنان را نیروهای ارتش سودان تشکیل می‌دادند و «پایه هوایی» را سعودی‌ها با استفاده فراوان از جنگ‌افزارها و بمب‌های آمریکایی، انگلیسی و فرانسوی تشکیل دادند.

در واقع هم در بخش زمینی با محوریت امارات و هم در بخش هوایی با محوریت سعودی، طیفی از کشورها در کنار «ائتلاف متجاوز» قرار داشته‌اند. در این میان آنکه فرماندهی زمینی جنگ را برعهده داشته دستش را به علامت استیصال بالا برده است و حال آنکه به اعتبار نوع دفاعی که یمنی‌ها علیه ائتلاف اتخاذ کرده‌اند، این جنگ در درجه اول، جنگ زمینی است پس وقتی ضلع زمینی دست خود را بالا می‌برد به ضلع هوایی جنگ می‌گوید فایده‌ای در ادامه جنگ نیست و بمباران از هوا نمی‌تواند «واقعیت در زمین» را تغییر دهد.


4- در عین حال وضعیت موجود خالی از معما هم نیست. امارات بعضی از پایگاه‌های خود در عدن و تعز را به نیروهای نظامی وابسته به عربستان تحویل داده و به‌جای آن نیروهای رژیم سعودی در المخا، الخوخه، بریم‌الصغیره و پادگان‌های اطراف عدن مستقر شده‌اند مقامات امارات رسماً گفته‌اند هنوز به ائتلاف و منصور هادی وفادارند. یک مقام ابوظبی هم گفت آنچه روی داده یک توافق با سعودی است نه اقدامی یک‌جانبه و فوری.

با این وصف سه گزینه تحلیل پیش‌روی ما قرار می‌گیرد اول اینکه خروج از یمن برنامه‌ای است که به نیروهای امارات محدود نشده و به‌زودی نیروهای متجاوز و مزدوران خارجی سعودی را نیز دربر می‌گیرد؛ دوم اینکه آنچه روی داده یک جابجایی معمول نظامی و تغییر نقش است که در هر جنگی ممکن است پدید آید. در اینجا امارات برتری در زمین- به نسبت عربستان- را به وضعیتی متوازن‌تر تبدیل کرده است ولذا بحث خروج نظامیان امارات از یمن اصالت ندارد و آنچه اصالت دارد تحویل پاره‌ای از پادگان‌ها و موقعیت‌های نظامی امارات به عربستان است سوم اینکه آنچه روی داده بخشی از ابتکار محرمانه‌ای است که همزمان با بحث کاهش نیروهای نظامی اماراتی از سوی نماینده دبیرکل سازمان ملل در جریان سفر به پنج کشور منطقه و ملاقات با طرف‌های درگیر در یمن دنبال شده و گریفیتیس آن را «فوق‌العاده مثبت» خوانده است.


او روی این موضوع تأکید داشته که تلاشش روی «پایان جنگ در یمن» متمرکز بوده است اگر این واقعیت داشته باشد و یک حیله برای کاستن از حملات پرشتاب و مؤثری که طی دو ماه گذشته از سوی رزمندگان یمنی علیه مراکز حساس نفتی، نظامی و مدنی به اجرا درآمده نباشد، می‌توان گفت یمن وارد مرحله حساسی شده است. این یعنی جنگی که در بعد نظامی کاملاً با شکست آمریکا، انگلیس، فرانسه، عربستان، امارات و... مواجه گردیده با اقدام مشترک آنان وارد «مرحله سیاسی» شده و این می‌تواند به اندازه خود جنگ و حتی بیش از آن خطرناک باشد و البته در عین‌حال به مدد خداوند متعال و با هوشیاری «یمنی‌های پیروز» می‌تواند به صحنه دیگری از شکست برای متجاوزان تبدیل گردد اما به ‌هر حال باید اذعان کرد که مدیریت صحنه سیاسی جنگ با روباه‌صفتان مجرب کار بسیار دشواری است و اینجا یک سؤال اساسی پیش می‌آید: آیا انصارالله باید به این روند بپیوندد و یا به‌ همین استراتژی دفاعی مؤثر خود ادامه دهد.


5- اگر جنگ وارد مرحله جدید شده باشد این مرحله جدید توأم با دیده‌شدن منافع طرف‌های متجاوز است و این فقط «خروج آبرومندانه» از جنگی که 52 ماه پیش و به‌واسطه ارزیابی‌های غلط غربی عربی آغاز شده، نیست؛ بلکه یک عملیات ویژه برای رسیدن به «دستاورد بزرگ» است. مردم یمن و به‌خصوص بازوی پرقدرت نظامی آنان، انصارالله باید کاملاً هوشیار باشد. موضع آنان در خصوص این مباحث تاکنون خیلی هوشمندانه بوده است.

آنان در سطح بالا اظهارنظر نداشته‌اند و در سطح نیروهای غیرمسئول گفته‌اند مواضع و رفتار امارات برای ما ابهام دارد و فعلا چیزی معلوم نیست. این به آن معناست که انصارالله به‌طور دقیق سرگرم بررسی دلایل، عوامل و نتایج این وضعیت است و از آنچه به‌طور مکرر در رسانه‌های غربی و عربی مطرح می‌شود و در نمای تبلیغی به نفع یمنی‌هاست، ذوق‌زده نشده است.

واقعا هم همزمانی اظهارات گریفیتیس و مصوبه مجلس نمایندگان آمریکا و اقدامات امارات طبیعی نیست و به احتمال زیاد نشان می‌دهد یک طراحی دقیق پشت این مسایل وجود دارد و صد البته در عین حال تردیدی هم وجود ندارد که ائتلاف شیاطین پس از حدود چهار سال جنایت زانو زده است.


حدود دو سال پیش ابوظبی و ریاض اعلام کردند که در خصوص پرونده یمن به توافق در همکاری‌های استراتژیک دست یافته و بین خود توافق‌نامه رسمی امضا کرده‌اند. نتیجه این همکاری‌های استراتژیک، پذیرش هزینه زیاد در آزادسازی بندر استراتژیک الحدیده بود که البته همکاری‌ها به نتیجه مورد نظر نرسید هر چند برای آنان بدون نتیجه هم نبود. امضای توافق‌نامه استراتژیک بین ابوظبی و ریاض دو سال پس از آغاز جنگ یمن خود به خود سوال‌برانگیز است چرا که اساسا اقدام مشترک امارات و عربستان در حمله به یمن که دو سال پیش از توافق مورد اشاره آغاز شد، نمی‌توانست بدون رسیدن به توافق راهبردی صورت گرفته باشد.

اینک سوال این است که آیا این توافق استراتژیک به پایان رسیده است؟ پاسخ این سوال نمی‌تواند مثبت باشد چرا که اساسا جنگ علیه یمن یک توافق سعودی-اماراتی نبوده است که حالا یکی از این دو بتواند به توافق مبتنی بر جنگ پایان دهد و از این رو باید گفت آنچه امارات انجام می‌دهد و یک مقام آن در مصاحبه با خبرگزاری فرانسه تا حدودی از آن پرده‌داری کرد، به احتمال زیاد در داخل یک نقشه کلی است و ارزیابی آن نیازمند دیده شدن همه قطعات این نقشه است.

در یک جمع‌بندی می‌توان گفت جنگ یمن وارد مرحله حساس و جدیدی شده است. از منظر آمریکا، سعودی، انگلیس، امارات و فرانسه این جنگ در بعد نظامی می‌باید به پایان برسد این چیزی است که اظهارات گریفیتیس بر آن صحه می‌گذارد. اما آیا واقعا عملیات‌های ضد یمن به پایان خود نزدیک شده است؟ آری و خیر! آری اگر انصارالله وارد مرحله مذاکرات سیاسی برای پذیرش یک رژیم سعودی بر یمن باشد و خیر اگر انصارالله همان‌گونه که الان می‌گوید خروج تمام متجاوزین از یمن را مقدمه لازم شرکت در مذاکرات پس از جنگ بداند.

 

 

 

 

بی دولتی ایرانیان!

 

علی ربیعی در ایران نوشت:

 

آیا می‌توان رؤیای روزی را در سرپروراند که بحث و گفت‌وگوی منصفانه و مناظره به پدیده هر روزه  یا هر شبه، رسانه ملی تبدیل شود وحالت سریالی ومستمر به خود بگیرد؟ دراین حالت آنچه که از دل گفت‌وگو وبحث آزاد پیرامون مسائل مبرم و نفسگیر جامعه برخواهد آمد با نفع عمومی سازگار و حتماً متفاوت با موضوعاتی هست که با تکیه برامکانات عظیم مالی قصد نمایش آن به جامعه را دارند.

مردم ما مصرف‌کننده منفعل و پذیرش‌گر تکسویه برنامه‌ها و سریال‌های تلویزیونی داخلی و خارجی نیستند. درست از لحظه‌ای که سریالی تمام می‌شود سریالی دیگر در قالب بحث‌هایی بی‌انتها در سطح جامعه و شبکه‌های اجتماعی درباره «مضمون اصلی» آن نمایش آغاز می‌شود و فیلم را به اسارت «نقد فیلم» در می‌آورد.

آیا می‌توان به همان اندازه‌ای که یک سریال در صدد القای یک اندیشه معین است در همان رسانه، شاهد سریالی از مباحثات آزاد درنقد آن بود؟ در غیر این‌صورت، یعنی در شرایط فقدان مباحثه آزاد در نقد و بررسی فیلم‌ها و سریال‌ها، فرآیند مباحثه در زیر پوست شهر متوقف نخواهد شد بلکه متوجه آن چیزی خواهد شد که سریال ها بنا بر محدودیت‌های ذاتی خود نمی‌خواستند نشان دهند و با وجود این به‌طور ناخودآگاه و ناخواسته «نشان داده اند».

سریالی را به عرصه تصور وخیال درآورید که در صدد القای پدیده «دو دولتی» در یک کشور معین باشد.راه دوری نرویم، در همین کشور همسایه ما ترکیه، سریال «وادی گرگ ها» (به ترکی «کورتلار وادی سی») که ازسال 2003 آغاز وحدود 100 قسمت در سه سال استمرار یافت، پدیده «دو دولتی» وحتی «دو ملتی» را در ترکیه به‌شکلی خاص به‌تصویر می‌کشد. اگر همه پیرایه‌های تصویری و نمایشی را حذف کنیم سریال بر یک داستان ساده استوار شده است: ترکیه توسط شورایی امریکایی-اسرائیلی به‌نام «شورای گرگ‌ها» اداره می‌شود. دست‌های نامرئی آن شورا کنترل همه امور ترکیه را به دست دارند.

قهرمانی به‌نام «پولات علمدار» که از رده‌های پایین مافیا بالا آمده نهایتاً به شورای مرکزی آن سازمان مافیایی راه می‌یابد و بتدریج با آگاهی از ماهیت ضد ملی شورا آنرا منهدم می‌کند. پولات در همین حال ضربات سختی به شاخه آن شورای چند ملیتی در عراق وارد می‌آورد. جاسوسی امریکایی به‌نام «آرون فلر» را در این سریال می‌بینیم که رئیس یک مرکز مطالعات استراتژیک است و دولت ونهادهای ترکیه را در مشت خود دارد. پولات حق آن جاسوس-پژوهشگر را نیز کف دستش می‌گذارد.

نام «گرگ» در سریال مذکور نقشی نمادین دارد ونوعی داروینیسم اجتماعی را به نمایش می‌گذارد: آنجا که گرگ‌های بیگانه کنترل امور میهن را به‌دست گرفتند قهرمانان ملت هم اگرچه گرگ صفت نیستند اما پنجه‌های گرگین خود را بر پیکر گرگ های نفوذی که کنترل دولت ونهادها را به دست گرفته‌اند فرو می‌کنند.در آن سریال همچنان که «مافیای بد-مافیای خوب» داریم گرگ هم به خوب و بد تقسیم می‌شود وجنگ قهرمانان «وادی گرگ ها» علیه «شورای گرگ ها» را نمادینه می‌کند.گرگ خوب را می‌توان به اعتباری با وام گرفتن تعبیری از یک رمان ایرانی «گرگ اجنبی کش» نامید.

فیلم‌ها و سریال‌ها هم مثل هر اثر هنری چنین خاصیتی دارند: چیزی که به‌طور ناخودآگاه و ناخواسته در فیلم آمده از آن چیزهایی که به‌طور آشکار «داد می‌زند» معنای بیشتری دارد. آیا ما به‌طور ناخواسته در دام شبیه سازی‌های القایی توسط دشمنان نیفتادیم که تلاش دارند کشورما و حاکمیت ما را به‌شکل یک حکومت «غیر عادی» و ناهمخوان با مقتضیات عصر مدرن نشان دهند؟ در ترکیه در ایامی که سریال «کورتلار وادی سی» به روی صحنه می‌رفت پدیده «دو دولتی» یک پدیده رایج بود.

سریال‌ها و فیلم‌هایی که در کشورمان سعی در القای «حاکمیت دوگانه» و نظام «دو دولتی»دارند به‌طور ناخودآگاه در دام شبیه سازی‌هایی می‌افتند که سرشت مقایسه‌ناپذیر و اصیل یک نظام اسلامی و مردم بنیاد را تحت‌الشعاع یک سلسله عملیات پلیسی و امنیتی قرار می‌دهد. دشمنان ایران می‌خواهند بگویند در ایران یک نظام متعارف و بهنجار که براساس هنجارهای مشروع و مردمی «یک ملت-یک دولت» کار می‌کند برسرکار نیست. آنها نه تنها تلاش می‌کنند از «دو دولتی» حاکم برایران «بگویند» بلکه جهد می‌ورزند که مدعای خود را به نحوی «نشان دهند.»

نخستین تلاش برای تهاجم به اصل «یک ملت-یک دولت» در نطق سازمان مللی ترامپ در شهریور 96 متجلی شد. ترامپ برای القای «بی‌دولتی ایرانیان» لبه تیز حملات خود را متوجه مشروعیت دموکراتیک نظام ایران کرد و مدعی شد هر آن جلوه‌ای از دولتمداری و مردمسالاری که در ایران مشاهده می‌شود در حقیقت یک «ماسک» و یک ظاهر دروغین بیشتر نیست که ربطی به ماهیت نظام ندارد. مدعای ترامپ این بود که نظام ایران ماهیت دیکتاتوری دارد ویک نقاب دموکراسی که بر آن روکش شده است. در حقیقت ترامپ همان سوزوگداز صهیونیستی نتانیاهو علیه روحانی را به بیانی شسته رفته‌تر تکرار می‌کرد.تشبیه نتانیاهویی «گرگی که در لباس میش دموکراسی ظاهر شده» این بار و در حقیقت برای اولین بار، به گفتار مسلط رئیس جمهوری امریکا علیه ایران و دولت ایران تبدیل شد.

هدف اصلی صهیونیست‌ها و لابی جنگ افروز امریکایی در کاخ سفید و کنگره از طرح مدعای مذکور روشن است: صهیونیست‌ها می‌خواهند بگویند ایران یک دولت «عادی» نیست که سویه مردمی و انتخاباتی آن عیناً در سیاست خارجی و داخلی آن منعکس شود، برعکس، در پس ظاهری از دولت و جمهوریت که از دل صندوق‌های انتخابات فوران می‌کند، دولتی دیگر در اعماق وجود دارد که «دولت حقیقی» است. یعنی اگرچه مردم ایران همین دولت مرئی و ظاهری را انتخاب می‌کنند اما چیز دیگری به‌نام «دولت در اعماق» وجود دارد که همه کارها به‌دست اوست و اوست که باید «دولت واقعی» ایران محسوب شود. در حقیقت صهیونیست ها به این وسیله می‌کوشند یک تصویر مأخوذ از یک زمینه متفاوت و از یک کشور متفاوت را بر سیمای سیاسی کشورمان فرافکنی کنند: «دولت عمیق» یک اصطلاح شناخته شده در سال‌های حکومت کودتایی در ترکیه بود.کشور همسایه ما ترکیه اکنون آن دوران را که با حاکمیت و سیطره نظامیان در عرصه سیاست و اقتصاد و بانک و فرهنگ مشخص می‌شد پشت سرگذاشته است. در آن سال‌ها در پشت «دولت ظاهری» که ویترین دموکراسی نیم بند ترکیه محسوب می‌شد دولتی دیگر وجود داشت که «دولت عمیق» نام گرفت.

جایگاه متمایز نظامیان در ترکیه و تفکیک میان «دولت مرئی» و دولت عمیق البته ریشه در تاریخ خاص ترکیه داشت که نظامیان را به مثابه هسته اصلی ومرکزی در تأسیس دولت-ملت ترکیه بازنمایی می‌کرد. همین تاریخ خاص ومتفاوت است که بنیاد شبیه‌سازی میان ساختار سیاسی وساختار دو کشور را درهم می‌شکند: نظام جمهوری اسلامی در کشور ما برآمده از انقلابی است که معمار کبیر آن رژیم شاه را «دولت غیر قانونی» می‌دانست و می‌گفت دولتی که بر ملت و بر نهادهای انتخابی مثل مجلس و ریاست جمهوری متکی نیست و به‌زور کودتا مستقر شده یک «دولت غیر قانونی» است. نظام نوین در ترکیه اما از یک زمینه متفاوت یعنی از دل فرادستی مطلق نظامیان در نقطه تأسیس آن نظام برآمده است و نمی‌توان آن مدل را بر ایران فرافکنی کرد. در نقطه تأسیس جمهوری اسلامی هیچ رد و آثاری از اینکه این نظام از دل یک فضای سراسر رازآلود مخفی و امنیتی و پلیسی و نظامی برآمده باشد به‌چشم نمی‌خورد. در نشانه شناسی تصویری فیلم‌ها و سریال‌های ترکیه شاهد برجسته‌سازی پلیسی امنیتی جماعت «از ما بهتران» هستیم که بنا برتعریف تنها گروه و سازمان فساد ‌ناپذیر و سازش‌ناپذیری است که مخوف‌ترین آزمون‌ها را تاب می‌آورد. آن فیلم‌ها در آن جامعه و در آن شرایط بخصوص کارکرد خود را دارند و به حس ناتوانی و عدم اعتماد به نفس جامعه به نوعی پاسخ می‌دهند.


انطباق آن تاریخ وآن شرایط خاص بر جامعه ما حتی به طور ناخواسته خطایی نابخشودنی است. باید به‌جای فیلم‌ها و برنامه‌هایی نمایشی که القای «دو دولتی» و «حاکمیت دوگانه» می‌کند اندکی خلاقیت بیشتر به خرج داد و به متن جامعه بازگشت و انتخاب آن را محترم شمرد.


بخصوص در شرایطی که رسانه‌های تقدیس‌گر جنگ و تحریم در خارج از کشور همه توان تصویری خود را برای القای ناامیدی و بی‌حاصلی انتخابات در ایران به‌کار گرفته‌اند باید مرزهای خود را با آن تصویرپردازی‌های تحریف شده را روشن کرد و نباید امکانات وثروت‌های ملت را درچاه ویل شبیه سازی‌های ارزان ریخت و مرزهای یک نظام مردم-بنیاد را با تصویر پردازی‌ها و بازنمایی‌های دونالد ترامپی از ماهیت انقلاب و دولت و سیستم برخاسته از انتخاب ملت درهم آمیخت.

 

 

 

3 دولتی کردن افغانستان!

 

امیرمسروری در خراسان نوشت:

 

مدتی است آمریکا با طرح سازوکاری برای کاهش سطح امنیتی افغانستان و افزایش سطح تامین نیروها و منافع خود به دنبال اجرایی شدن پروژه ای است که باید آن را به نوعی تجزیه افغانستان به شیوه جدید دانست. در این طرح هرچند افغانستان به سه دولت تحت حاکمیت بین المللی تبدیل نمی شود اما عملا این کشور در اختیار سه جریان قرار خواهد گرفت و آمریکایی ها در هر بخش منافع مشترکی را دنبال می کنند. اما این سه بخش کجاست و چه خصوصیتی دارد:

 

الف: بخش شمالی شامل مناطقی است که داعش در حال قدرت گیری در آن و شکل گیری هسته های جدیدی از گروه های سازمان دهی شده مهاجران در سوریه و عراق است. این بخش بازیگر اصلی منطقه شمال و در واقع سد نفوذ در برابر حضور ژئوپولیتیک روسیه وچین و بازیگری های این دو کشور است. داعش و عناصر عرب افغان ها و دیگر  نیروهای تروریستی در شمال مستقر شده و با عنوان خلافت خراسان، به دنبال بازیگری متفاوتی خواهند بود. ایجاد نا امنی علیه روسیه، استقرار عناصر تروریستی داعش در یک منطقه با عنوان لانه زنبور، جذب ایغورهای چین و نفوذ به منطقه آسیای مرکزی هدف عمده آمریکا از استقرار داعش در نوار شمالی است. البته فراموش نشود حضور داعش در این منطقه می تواند تبعات مهمی بر طرح چین برای کمربند راه ابریشم و از سویی حوزه امنیتی شمال شرق ایران داشته باشد.

 

 ب: بخش مرکزی متفاوت تر از سناریوی شمال در دستور کار است. در این بخش دولت مرکزی در کابل با رویکردی متفاوت نسبت به اکنون مستقر است. دولتی که تضعیف شده و دو بخش عمده از خاک خود را در اختیار ندارد و به نوعی تحت حکومت آمریکا اداره می شود و هر وقت آمریکا بخواهد به عنوان مجری توافق کابل - واشنگتن به افغانستان می آید و سیاست های اعمالی خود را دنبال می کند. هدف اصلی از بخش مرکزی در اختیار داشتن قدرت سیاسی و مشروعیت بخشی به حضور آمریکا در افغانستان است. از سویی استقرار دولت در کابل می تواند خواسته های آمریکا را به نوعی در مجامع بین المللی تایید و هزینه های اکتشاف و جایگاه حمایت مالی  نبرد را در افغانستان برای پنتاگون تامین کند. به عبارت دیگر استقرار دولت مرکزی، نوعی وجهه دادن به اقدامات آمریکا در افغانستان است.

 

ج:  اما بخش جنوبی رویکرد متفاوت تری به خود خواهد دید. آمریکایی ها می دانند بازیگری در افغانستان بدون توجه به جایگاه طالبان موضوعی غیر واقعی خواهد بود. در واقع آمریکا مجبور است پس از گذشت بیش از ۱۷ سال نبرد در این کشور، طالبان را به عنوان یک بازیگر مهم داخلی در صحنه تصمیم گیری سیاسی بپذیرد.

 

البته طالبان اعتقاد دارند زمانی طرح آمریکایی ها برای مذاکره را می پذیرند که واشنگتن به طور کامل از افغانستان خارج شود، با این حال هدف آمریکا در خاک افغانستان، اعطای چند پست سیاسی به مقامات طالبان و در اختیار قرار دادن بخش های جنوبی خاک این کشور به طالبان است تا این گروه با اهداف آمریکایی ها با تسامح بیشتری برخورد کنند و به زعم واشنگتن درگیری مستقیم میان طالبان با آمریکا کاهش و تامین امنیت نیروهای ارتش آمریکا در منطقه افزایش یابد.

 

هدفی که تامین کننده خواسته های اولیه واشنگتن است و به طور کلی می تواند چارچوب های جدیدی در منافع آمریکا در افغانستان ایجاد کند.اما باید اذعان کرد این موضوع با چند چالش عمده مواجه است:از یک سو طالبان هر نوع حضور داعش در افغانستان را حرام شرعی اعلام کرده و نبرد با آن ها را واجب می داند.

 

طالبان مشروعیت خود را در نفی داعش و حکومت خلافت خراسان دانسته و معتقد است رفتار داعش به نوعی عبور از اندیشه های بنیان گذاران طالبان و مکتب فکری و سیاسی آن هاست. در واقع احکام جهاد با داعش توسط طالبان صادر شده و کنار آمدن طالبان با طرح آمریکایی ها در قبال داعش غیر ممکن است و به احتمال زیاد طالبان بار دیگر با مجاهدان شمال در یک ائتلاف علیه داعش دست به اقدام نظامی خواهد زد. حذف مجاهدان شمال از مناسک مختلف سیاسی در چند ماه اخیر نیز در همین راهبرد قابل تحلیل است.

 

اما مشکل دیگر، پیچیده تر از جنگ دو گروه نظامی  است. طالبان تنها بازیگر افغانستان نیست که راضی کردن آن به استقرار در جنوب مشکل واشنگتن را حل کند. پس از اشغال و در سال های جدید گروه های قومیتی دیگر خواهان سهم از قدرت هستند و آمریکایی ها نمی توانند سهم آن ها را نادیده بگیرند یا کشور را تجزیه کنند. از سویی دو بازیگر مهم چون پاکستان و ایران نیز درباره سیاست های آمریکایی ها در جنوب و شمال موضع گیری خواهند کرد و به طور حتم چین و روسیه را در کنار خود حفظ می کنند.

 

فراموش نشود در سال های اخیر، تلاش آمریکا استقرار تجزیه غیر رسمی در افغانستان بود. افغانستان نا امن تا حدودی به نفع آمریکاست و آمریکایی ها خواهان افغانستان بی امنیت یا مقتدر نیستند. در کنار آن کشوری چون ایران می داند، سرریزی امنیتی بحران افغانستان به طور حتم به سوی آن خواهد بود و امنیت ملی اش را با چالش مواجه می سازد. برهمین اساس آمریکا برای اجرایی کردن سیاست های خود، چالش های فراوانی پیش روی خود خواهد دید.

 

 

 

 چرا برجام باید باقی بماند؟

 

محمدمحمودی در  آرمان نوشت:

 

‎آیت‌ا... هاشمی، برجام را به سه دلیل ماندگار می‌دانست که از نگاه نگارنده امروز هم همان سه دلیل، دلالت بر این دارد که برجام باید باقی بماند. ‎اما نقل به مضمون آن سه دلیل رئیس فقید مجمع تشخیص مصلحت نظام با مختصر شرحی بدین روایت است:

 

‎۱- انتخاب مردم: ملت ایران از سال ۹۲ تاکنون به برجام و مذاکره با دنیا، «نه» نگفته است و در سه انتخابات گذشته کشور با وجود بسیج تمام امکانات برخی نهادها و غالب تریبون‌های رسمی کشور -نظیر صداوسیما- علیه برجام، ملت ایران آرای حداکثری خود را به کسانی دادند که به وضوح از لزوم تعامل سازنده با دنیا و بازگشت از حصر دیپلماتیک دوران ریاست جمهوری احمدی‌نژاد سخن گفتند که توافق ژنو و سپس برجام هم دقیقا بر مبنای همین خواست اکثریت مردم محقق شد.

 

هر چند که بعدها جریانی بر خلاف حق‌الناس -در تمکین به خواست اکثریت مردم- دست به هر کاری زدند تا برجام را زمین بزنند ولیکن هنوز رای اعتماد مردم به آن پابرجاست. پس برجام به همین دلیل باید باقی بماند تا در دو انتخابات آینده کشور، منتقدانش به صراحت پرچم خروج از برجام را به دست بگیرند و برنامه‌های پس از پایان برجام را بیان کنند تا مردم انتخاب کنند که به آنها رای بدهند یا نه؟

 

‎۲-تجارب تاریخی: تجربه پذیرش قطعنامه ۵۹۸ به ما نشان داد که ایستادگی پای یک تعهد بین‌المللی -باوجود عهد شکنی طرف یا یکی از طرف‌های مقابل- در نهایت به سود جمهوری اسلامی ایران و موجب افزایش اعتبار بین‌المللی کشور و انزوای طرف عهدشکن خواهد شد. فراموش نمی‌کنیم وقتی صدام مدت کوتاهی بعد از پذیرش قطعنامه ۵۹۸، عهدشکنی علنی کرد و مجددا به ایران حمله نمود، مدافعان سلحشور کشورمان تنها به دفع تجاوز وی مبادرت کردند تا پیام حقانیت جمهوری اسلامی در کلام امام به تمام دنیا برسد که «ما در صلح جدی هستیم و پای عهد خود ایستادیم».

 

جالب است امروز هم تاریخ به نوعی تکرار شده و باوجود پیمان‌شکنی ترامپ، این جمهوری اسلامی ایران است که هنوز در برجام باقی مانده و کاندیداهای انتخابات آتی ریاست جمهوری آمریکا -نظیر جو بایدن- شعار بازگشت به برجام را می‌دهند، ضمن آنکه اروپایی‌ها هم مذاکرات 1+5 را به ۱+۴ تقلیل داده‌اند تا برای آمریکا راهی برای مذاکره با ایران جز پیوستن مجدد به میز ۱+۴ باقی نماند!

 

 ‎۳- آینده انقلاب: تدابیر خردمندانه و شجاعانه رهبر معظم انقلاب در حفظ برجام -باوجود عهد شکنی علنی ترامپ- یادآور عینی تدابیر حکیمانه امام راحل در پایبندی به قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل باوجود عهد شکنی یکطرفه صدام است و همین «این‌همانی» تاریخی است که نگارنده را مجاب کرده که به اطمینان کامل بنویسد، جمهوری اسلامی ایران قطعا ضمن حفظ مثلث قدرت منطقه‌ای، بازدارندگی نظامی و مطالبات دیپلماتیک، در برجام باقی می‌ماند تا ضمن صیانت از افتخار دیپلماتیک نظام -همچون قطعنامه ۵۹۸- در صحنه جهانی، این پیام صریح را به دنیا مخابره کند که اگر نو رادیکال‌های آمریکایی، زیر میز توافق می‌زنند و معاهدات بین‌المللی را به سخره می‌گیرند، در جمهوری اسلامی ایران -همانطور که آیت‌ا... هاشمی پیش‌بینی کرده بود- «تندروها» هرگز مبنای تصمیمات نظام قرار نمی‌گیرند و آینده انقلاب اسلامی در سایه انزوای روزافزون افراطی‌ها در شعاع آگاهی مردم ایران، از آن «اعتدال» خواهد بود. ان‌شاءا...

 

 

 



یکی به نعل و یکی به میخ اروپا

 

سید رحیم نعمتی در جوان نوشت:

 

این درخواست مایه تعجب بسیاری از کشورها شد چرا که از یک طرف، امریکا بیش از یک سال به نحو غیرقانونی از برجام خارج شده و دیگر حقی در مورد نحوه اجرای آن از سوی ایران ندارد و از سوی دیگر، بررسی نحوه اجرای برجام در دستور کار شورای حکام نیست تا جلسه اضطراری در مورد آن داشته باشد بلکه بررسی این موضوع به عهده مکانیزم تعیین شده در خود برجام است. به هر حال، این نشست روز چهار شنبه گذشته برگزار شد و امریکا به حداقل نتیجه مورد نظرش هم نرسید.


نکته اولیه اینجا است که اصل درخواست امریکا برای تشکیل این نشست بر مبنای ساز و کار شورای حکام است که هر ۳۵ عضو آن با حقی برابر می‌توانند درخواست برگزاری نشست بکنند و امریکا تنها از این حق عضویت خود استفاده کرد.

 

مسئله اصلی در استفاده از این حق نبود چرا که بعد از اجرایی شدن نخستین مرحله از تعلیق تعهدات در برجام از سوی ایران، این تنها کاری بود که امریکا می‌توانست انجام دهد. از این جهت است که امریکا در ابتدای امر بازی را از موضع سیاسی شروع کرد و نه حقوقی و به عبارت دیگر، درخواست او برای تشکیل جلسه اضطراری شورای حکام پاسخ سیاسی بود به اقدام ایران.

 

بنابراین، واکنش امریکا در چنین موقعیتی بیشتر انفعالی بود تا فعالانه، به خصوص اینکه خیلی زود و شتابزده عمل کرد و حتی صبر نکرد تا دومین مرحله از تعلیق تعهدات ایران عملی شود تا با بهره‌برداری از آن دست‌کم حمایت قابل‌توجهی برای این درخواستش به دست بیاورد. این شتابزدگی از ابتدا موضع امریکا را در شورای حکام تضعیف می‌کرد، به نحوی که او به جز حمایت رژیم صهیونیستی و دو قلوی عرب آن، سعودی و امارات، حمایت دیگری برای این درخواستش نداشت.


این شتابزدگی نه تنها حمایتی برای امریکا به دنبال نداشت، بلکه باعث شد جناح اروپایی شورای حکام تا اندازه‌ای راه خود را از امریکا جدا کند. شاید امریکا انتظار داشت اگر قطعنامه رسمی علیه تعلیق تعهدات ایران به دست نمی‌آورد، دست کم بیانیه یا ارزیابی مختصری در این زمینه کسب کند تا از آن به عنوان پایه سیاسی و حقوقی برای حمله به اقدامات اخیر ایران استفاده کند، اما بیانیه اروپایی‌ها به طور کلی موضوع را تغییر داد.

 

سه کشور آلمان، بریتانیا و فرانسه با انتشار بیانیه‌ای موضع متفاوتی از امریکا گرفتند. آن‌ها با این بیانیه در وهله نخست یکی به میخ زدند و یکی به نعل به این نحو که در عین ابراز نگرانی از تعلیق تحریم‌ها توسط ایران، حمایت خود را هم در مقابل امریکا و لزوم رعایت آن اعلام کردند.

 

اروپایی‌ها با این سیاست دوگانه مسئله تشکیل کمیسیون بررسی برجام را پیش کشیدند تا مسئله رسیدگی به برجام و حتی تعلیق تعهدات ایران را از مجرای شورای حکام به این کمیسیون بکشانند، کمیسیونی که حالا امریکا عضویتی در آن ندارد. از سوی دیگر، روسیه و چین هم در مقابل امریکا قرار گرفتند تا خبرگزاری بلومبرگ با ارزیابی صف‌بندی‌ها در نشست روز چهار شنبه شورای حکام بنویسد: «ایالات متحده به دنبال برگزاری نشست آژانس بین‌المللی انرژی اتمی برای افزایش فشارها بر ایران بود، که به نتیجه عکس منجر شد و به جای آن روسیه، چین و اروپا دولت ترامپ را به خاطر ایجاد یک بحران که می‌تواند به مقابله منجر شود، سرزنش کردند.»

 

به این ترتیب، امریکا نه تنها نتوانست از نشست روز چهار شنبه کوچک‌ترین سندی حتی غیر رسمی علیه ایران به دست بیاورد، در عمل خود را در جمع شورای حکام منزوی کرد و هرگونه ابتکار عملی برای فشار به ایران را در آن جلسه از دست داد. انزوا در آن جلسه شکستی غیرقابل‌تحمل برای امریکا بود که توئیت‌های دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور، و حرف‌های تکراری او مثل ۱۵۰ میلیارد دلار دولت اوباما به ایران جز تلاش تبلیغاتی او برای سرپوش گذاشتن بر نتیجه آن نشست و انزوای امریکا نبود.

 

 

 

 

پیش‏درآمدی بر اسفند۹۸

 

محمدعلی وکیلی در ابتکار نوشت:

 

امسال انتخاباتی در پیش داریم که ارزش راهبردی برای جمهوری اسلامی دارد. میزان حضور مردم در این انتخابات می‏تواند نقشی تعیین‏کننده در مناسبات ما در جهان داشته باشد. پس از جنگ اقتصادی-امنیتی آمریکا با ایران، این انتخابات می‏تواند نقشی راهبردی ایفا کند.


البته تحلیل آرایش انتخابات اکنون بسیار زود است. تا انتخابات زمان نسبتاً زیادی وجود دارد. سرعت تحولات بسیار بالا رفته است و به گمانم تا آن زمان تغییرات میدانی در پیش داریم. متغیرهای حاکم بر آرایش نهایی و چگونگی انتخاب مردم هنوز عیان نشده و از اکنون نمی‏توان تصور دقیقی از انتخابات داشت. هرچند انباشت مشکلات جاری مردم و کشور اجازه تمرکز بر انتخابات و فکر‏کردن به این موضوع را نمی‏دهد اما تا به اکنون یک چیز روشن شده است؛ و آن اینکه یک جریان پیشاپیش خود را پیروز انتخابات فرض کرده و پیش از موعد سرودِ پیروزی نواخته است. این جریان تمام امیدش برای پیروزی، سرخوردگی مردم و مشارکت پایین آنان است.

 

این جریان امید دارد در سایه مشارکت پایین، پیروز قاطع انتخابات شود؛ به‏عبارتی این جریان توفیق خود را به نیامدن مردم در صحنه گره زده است. تجربه ثابت کرده که اگر امید به اصلاح امور بالا برود، در نتیجه آن نشاط سیاسی و اعتماد عمومی هم بالا خواهد رفت و مشارکت در انتخابات‏ها افزایش پیدا خواهد کرد. در چنین وضعیتی اساساً اقبال جریان اصلاح‏طلب بلندتر از رقیبش خواهد شد. این یعنی رقابت میان دو جریان است که یک طرف امیدش به نیامدن مردم پای صندوق‏های رای است و طرف دیگر تنها در سایه مشارکت بالای مردم می‏تواند حیات داشته باشد. ناگفته پیدا است که گذشته از همه مشکلات و گلایه‏ها، کدام جریان مردم‏باور است و کدام جریان مردم‏گریز!


اما این انتخابات فارغ از نتیجه آن، برای نظام ارزش مضاعف دارد. این انتخابات اولین حضور مردم پس از «کارزار فشار حداکثری» جهت نابودی ایران است. پس از آن است که بزرگترین جنگ اقتصادی تاریخ را متحمل شده ایم. حضور مردم می‏تواند تمام رشته‏های ترامپ را پنبه کند و او را بر جای خود بنشاند. راستش تا کنون نیز عدم توفیق آمریکا در این جنگ محصول تاب‏آوری، تحمل و صبوری مردم بوده است. یعنی بارِ این جنگ را مردم بر دوش کشیده‏‏اند و تا کنون آن‌ها بودند که ایستادگی کردند. مردم به درستی دریافتند که هدف ترامپ نابودی کلیتی به نام ایران است. لذا با وجود همه گلایه‏ها و مشکلات مقاومت کرده‏اند.

 

به نظرم کمترین حق مردم این است که اکنون توقع داشته باشند حکومت و ما مسئولان نسبت به سلایق آنان احترام حداکثری قائل شویم. باید مقدمات حضور حداکثری آنان در انتخابات را فراهم کنیم. این امر زمانی محقق می‏شود که مردم حس کنند به سلایق آنان احترام گذاشته شده و دامنه انتخاب‏هایشان وسیع شده است. از طرف دیگر حس کنند که صاحب «رای موثر»اند! بدین‏معنا که جلوه و نتیجه انتخاب‏هایشان را در نوع کشورداری مشاهده کنند. در این صورت می‏توانیم منتظر حضور حداکثری مردم در انتخابات باشیم، انتخاباتی که نظام نگاهِ راهبردی به آن دارد.

 

 

 

ثروتمندانِ فقیرتر از فقیر

 

مسعود پیرهادی در رسالت نوشت:

 

فیلمی در فضای مجازی منتشر شده است که در آن، خبرنگار از میزان پرداختی به ازای جلسات از رئیس شورای شهرستان پردیس سؤال می کند و او در جواب می گوید من به این 10 یا 15 میلیون نیازی ندارم و برای اثبات گفته خود، تصویر یک چک ۶۵ میلیارد ریالی که مربوط به امور تجاری شخصی اوست را به دوربین نشان می دهد. این سطح از تفاخر در مسئولین ما که مصادیق دیگری هم برایش دیده ایم، بسیار نگران کننده و عذاب آور است. چه بسا لازم باشد برخورد قاطع و البته فوری با این موارد صورت گیرد تا مرهمی بر جراحت وارده به روح و روان مردم شود.

 

قصد برخورد سطحی با مفهوم عدالت را نداریم، با سرمایه و ثروتمند بودن هم مشکلی نداریم، اما چگونه است که در شرایط وخیم اقتصادی که اعلام می شود درصد معتنابهی از مردم کشور، زیر خط فقرند، ثروت معدودی از سرمایه داران، صرف کاخ نشینی و زندگی تجملی می شود. با ثروتمندانی که مسئولیت دولتی یا حاکمیتی ندارند هم فعلا کاری نداریم. اما حتما با کسانی که عنوان کارگزاری حکومت را یدک می کشند کار داریم. وزیر این مملکت حق ندارد ثروت هزار میلیاردی داشته باشد؛ اگر خواهان ثروت اینچنینی است، دست از وزارت بردارد که وجودش وزر و سنگینی است بر خاطر مردم.

 

از امیرالمؤمنین علیه السلام روایت است که فرمودند: «مَنْ کَرُمَ عَلَیهِ عِرْضُهُ هانَ عَلَیهِ المالُ؛ هر که آبرویش برای او ارزشمند باشد، مال و دارایی در چشم او بی ارزش می شود.» حالا چطور نماینده مردم استان تهران در شورای عالی استان ها اینگونه فخر می فروشد به مال و منالش؟ مال و دارایی ایشان گویی در چشمش خیلی ارزشمند است اما ما را یاد این حدیث از وجود مولای متقیان می اندازد که «رُبَّ غَنیٍّ اَفْقَرُ مِنْ فَقِیرٍ؛ چه بسا توانگری که فقیرتر از مستمند است»

 

فرض ما قطعا این است که این مال از راه حلال به دست آمده که البته «فی حلالها حساب» اما مگر نه این است که خداوند روزی مستمندان را در دارایی ثروتمندان قرار داده است؛ بنابراین هیچ فقیری گرسنه نمی ماند مگر به سبب خودداری ثروتمندی از پرداختن حق او و خداوند درباره این از توانگران بازخواست خواهد کرد. پس چرا اینقدر بی باک می خواهید خود را ثروتمند معرفی کنید؟ لااقل در این وانفسای اقتصادی تکاثر و تفاخر را کنار بگذارید.


توقع امیرالمؤمنین علیه السلام از والی و حاکم و مسئول را می توانید از نامه ایشان به عثمان بن حنیف که عامل او در بصره بود، متوجه شوید، وقتی که شنید به مهمانی قومی از مردم بصره دعوت شده و به آنجا رفته است: «اما بعد، ای پسر حنیف به من خبر رسیده که مردی از جوانان بصره تو را به سوری فرا خوانده و تو نیز بدانجا شتافته‌ای. سفره‌ای رنگین برایت افکنده و کاسه‌ها پیشت نهاده. هرگز نمی‌پنداشتم که تو دعوت مردمی را اجابت کنی که بینوایان را از در می‌رانند و توانگران را بر سفره می‌نشانند ... بدان، که هر کس را امامی است که بدو اقتدا می‌کند و از نور دانش او فروغ می‌گیرد. اینک امام شما از همه دنیایش به پیرهنی و ازاری و از همه طعام‌هایش به دو قرص نان اکتفا کرده است. البته شما را یارای آن نیست که چنین کنید، ولی مرا به پارسایی و مجاهدت و پاکدامنی و درستی خویش یاری دهید.»

منبع: مشرق

ارسال نظرات