به نقل از مشرق - روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
دولت، دیروز در پایان مهلت دوماهه به اروپا اعلام کرد گام دوم کاهش تعهدات برجامی را در قالب غنیسازی بالای ۳.۶۷ درصد بر میدارد. گام اول، عبور از سقف 300 کیلوگرمی غنیسازی بود. آقای عراقچی دیروز گفت «گام سوم را ترجیح میدهیم در پایان 60 روز اعلام کنیم.
ما نه تنها درباره گام سوم، بلکه درباره گامهای بعدی هم بررسی و مطالعه کردهایم». سخنگوی سازمان انرژی اتمی هم گفت «فعلا نیاز به تامین سوخت راکتور تهران نداریم. امکان احیای راکتور بتنریزیشده اراک نیز وجود دارد». اقدام عنوان شده اگرچه اقدامی لازم در مقابل عهدشکنی اروپاست، اما کافی و متناسب با رویکرد طرف مقابل نیست.
1- دولت، دستکم یک سال است منتظر بازگشت اروپاییها از مسیر پیمانشکنی است. رهبر انقلاب تیرماه 97 در دیدار دولتمردان تاکید کردند «ما یک روز مشکل اقتصادی کشور را موکول کردیم به برجام،... نتیجه این شد که وقتی آن بابا میخواهد از برجام خارج بشود، تا مدّتی که او میگوید خارج میشوم، ما همینطور دچار تلاطم در بازار خواهیم بود؛ ما شرطی شدهایم دیگر، مردم را ما شرطی کردهایم.
حالا هم بسته اروپایی؛ مردم را درباره بسته اروپایی شرطی نکنید... آنها البتّه دارند بدجنسی میکنند. من به آقای رئیسجمهور هم گفتم اینها همان نوامبری (آبان 97) را که از اوّل گفتند، همان را دارند دنبال میکنند -که تا نوامبر ادامه بدهند- بعد که همه چیز تثبیت شد و تحریمها جا افتاد، بعد یک چیزکی مثلاً بدهند یا ندهند. این، خباثت اینها است. در روزنامه خواندم ترامپ گفته که من میخواستم به ترزا مِی سفارش کنم راجع به سختگیری نسبت به ایران، او به من سفارش کرد درباره سختگیری راجع به ایران! اینها این [جور] هستند دیگر. آن وقت تلفن میزند به آقای دکتر روحانی و اظهار ارادت و اخلاص هم میکند».
2- رهبر انقلاب همچنین فروردین ۹۸ در حرم مطهر رضوی (ع) بر اساس واقعیتها تصریح کردند «نمیتوانیم به غربیها هیچ امیدی داشته باشیم. در همین قضیّه برجام، وظیفه اروپاییها چه بود؟... این بود که میایستادند در مقابل آمریکا، میگفتند ما به تعهّد خودمان پایبندیم؛ تعهّد آنها این بود که تحریمها به طور کلّی برداشته بشود؛ با بهانههای مختلف علاوه بر اینکه در مقابل آمریکا نَایستادند، خودشان هم در عین اینکه مدام به ما تأکید کردند و میکنند که «نبادا از برجام خارج بشوید»، عملاً از برجام خارج شدهاند؛ یعنی حتّی تحریمهای جدیدی را علیه ایران به وجود آوردهاند. این رفتار اروپاییها است؛ از اینها میشود توقّع داشت؟ این کانال مالی هم که اخیراً مدام گفته میشود، به شوخی شبیهتر است؛ البتّه شوخی تلخی است. در آخرین مسئله، باز اروپاییها مثل گذشته از پشت خنجر زدند، به ما خیانت کردند. از اینها توقّع نمیشود داشت؛ هیچ توقّعی نمیشود داشت».
3- تعهدات ما در برجام آن قدر متنوع است که اگر بنا باشد هر دو ماه یک بار، تنها یکی از آنها را کاهش دهیم، احتمالا اروپا دو سال دیگر برای عهدشکنی زمان خواهد داشت؛ البته برخی از این تعهدات برگشتپذیر هم نیست؛ نظیر خروج 9700 کیلو اورانیوم غنیشده از کشور:
- بتنریزی و تغییر کاربری راکتور آب سنگین اراک.
- راکتور بازطراحی شده، پلوتونیوم تولید نخواهد کرد.
- فروش آب سنگین مازاد نیاز در بازارهای جهانی آماده.
- کاهش ذخیره اورانیوم غنی شده، از ۱۰ هزار کیلو به ۳۰۰ کیلوگرم و فروش مازاد آن. ایران مجاز است اورانیوم را تنها 3/67 درصد غنیسازی کند.
- توقف غنیسازی 20 درصد.
- توقف فعالیت غنیسازی در فردو و منحصر کردن آن به سایت نطنز.
- برچیدن و کاهش سانتریفیوژها از ۱۹ هزار به ۶۰۱۴ دستگاه. فقط ۵۰۶۰ سانتریفیوژ، مجاز به غنیسازی است.
- ممنوعیت فعالیت سانتریفیوژهای پیشرفته آی آر 6 و آی آر 8 و محدود کردن فعالیت به سانتریفیوژهای IR-1.
- ممنوعیت ۱۵ ساله ساخت تأسیسات غنیسازی اورانیوم و آب سنگین.
- اجرای پروتکل الحاقی و بازرسی ویژه، فراتر از استانداردهای آژانس و معاهده NPT.
4- دقت کنیم که اروپا، دو سیاست متناقض «اعلامی» و «اِعمالی» را در پیش گرفته است. ادعای آنها، حفظ برجام است و عمل آنها، نقض کامل تعهدات بلکه عمل معکوس آن. یک مسئله این است که دولت و وزارت خارجه ما نه بر اساس رفتار ضد برجامی اروپاییها بلکه مطابق با وعده آنها رفتار کنند؛ حال آنکه اروپا یک سال است عملا از برجام خارج شده است. نام معطلی و تاخیر فاز در واکنش را نمیتوان به خاطر تلقین فریبکارانه اروپاییها، «صبر راهبردی» گذاشت. چرا باید ایران صبر و تعلل پیشه کند، در حالی که اروپا نمیخواهد پای برجام بماند؟! تحرکات اروپا در چند مقطع طی 14 ماه گذشته، معطل کردن و مهار ایران به جای انجام تعهدات بوده است. آنها در همین چند هفته اخیر کوشیدند با تحریف و فریب و تهدید، ما را از تلافی بازدارند و ضرب اقدام متقابل ایران را بگیرند. آخرین بار، بسته توخالی اینستکس را جای تعهد خود برای خرید نفت و لغو تحریمهای مالی و بانکی گذاشتند و همزمان، انگلیس اقدام به توقیف نفتکش حامل نفت ایران کرد. وزیر خارجه آلمان هم در سفر به تهران مدعی شد اگر درخت برجام میوه نداده، از سایه آن استفاده کنید!
5- دفتر ماکرون پریشب، پس از گفتوگوی تلفنی او با آقای روحانی ادعا کرد «دو طرف درباره ایجاد شرایط از سرگیری مذاکرات هستهای تا پانزدهم جولای (۲۴ تیر) توافق کردهاند». چه مذاکرهای؟ مگر موضوع مبهم و تعهد توافق نشدهای وجود دارد؟! قطعا از سرگیری مذاکرات در حالی که جنازه توافق برآمده از دو سال مذاکره، زیر پای اروپا و آمریکاست، به تعبیر آقای روحانی دیوانگی است. قطعا مذاکره مجدد اتفاق نخواهد افتاد. اما اثر این فضاسازی حریف چیست؟ گرفتن ضرب اقدام متقابل ایران. بعد از 14 ماه مهلت، آیا تردیدی وجود دارد که اروپا عملا از برجام خارج شده و نمیخواهد به مسئولیت خود عمل کند؟ با وجود قطعیت عهدشکنی اروپا، کاهش تدریجی تعهدات از سوی دولت ما آن هم به فاصله هر دو ماه یک بار، اقدامی ناکافی است که میتواند اثر بازدارنده «اقدام متقابل» را مهار کند. اقدامات دولت در این طرف، نباید به شکل دستانداز در مقابل قدرت بازدارندگی عمل کند؛ نظیر مذاکرهای که همین دو هفته قبل در وین درباره اینستکس توخالی انجام شد. چگونه وزیر خارجه و معاون او، اینستکس را مثبت و دارای ارزش راهبردی خواندند، در حالی که به تعبیر آقای روحانی «اینستکس توخالی به هیچ دردی نمیخورد» و به تعبیر خود آقای ظریف، «اروپا هیچ کدام از یازده تعهد خود را در برجام انجام نداده است.»؟!
6- یک گفتوگوی تلفنی واجد کدام اهمیت است که آقای عراقچی میگوید «تماس آقای روحانی و ماکرون سازنده بود. تمایل برای پیدا کردن راهحل، مشهود است و اراده آن وجود دارد. دور جدید گفتوگوها برای رسیدن به راهحل منطقی آغاز شده است.»؟
ما اکنون در دیماه 94 که اجرای تعهدات غرب آغاز شد یا حتی اردیبهشت 97 که آمریکا از توافق خارج شد، قرار نداریم. بلکه کوهی از تجربه تلخ و اشباعشده را درباره اروپا پشت سر گذاشتهایم و ضرورت دارد رویکرد ما نیز طبق همین تجربه تغییر کند. برجام، تعهد متقابل بود اما در عمل مسخ شد و به تعهد یکطرفه تغییر ماهیت داد. واقعا تعهد بانکی اروپاییها، اینستکس بود که معاون وزیر خارجه میگوید «فعلا اروپاییها فقط در حوزه بانکی توانستهاند اقدامی عملیاتی انجام دهند که حاصل آن اینستکس است»؟
خطای راهبردی دولت که غرب را تا همین اواخر دچار سوءمحاسبه کرد، این بود که پای حداقلها و خطوط قرمز خود نایستاد و جز حفظ برجام به هر قیمت، به خط قرمز دیگری اهمیت نداد، ولو ضرورت برداشتن تحریمها. بنابراین در حالی که طبق برجام باید ما و اروپا از آمریکا به خاطر نقض برجام (ضمیمه قطعنامه 2231 شورای امنیت) شکایت میکردیم، آمریکا پرونده ایران را به شورای امنیت میبرد و موضوع نشست آژانس میکند؛ نمایندگی دائم ما در وین هم در توییتر، اقدام آمریکا را «طنز تلخ» میخواند.
7- در آن سو، در حالی که توقیف نفتکش قبل از برجام سابقه نداشته، راهزنان دریایی انگلیس، نفتکش حامل نفت ایران را در تنگه بینالمللی جبل الطارق متوقف میکنند. بهانه، تحریمهای ضد سوری اتحادیه اروپاست و حال آنکه انگلیس از اتحادیه خارج شده است. این اقدام، نقض صریح برجام است.
آنها در حالی که از ایران میخواستند در برجام بماند، از همه طرف به برجام شلیک میکنند. سه دولت اروپایی متعهد شده بودند ضمن مقابله با تحریم بانکی و مالی، از ایران نفت بخرند. اما نه تنها چنین نکردند، بلکه انگلیس حتی علیه فروش نفت ایران کارشکنی میکند. نکته قابل تامل اینکه پیش از برجام، روزانه بین 1/2 میلیون تا 1/5 میلیون بشکه نفت میفروختیم و قیمت به خاطر شرایط ملتهب بازار، تا 100 دلار هم صعود کرد اما اکنون همین صادرات و قیمت آن به خاطر کارشکنی و عملیات تاخیری اروپا، دچار کاهش قابل توجه شده است.
8- در این شرایط، چرا باید با تاخیر و تدریج و گرفتن ضرب اقدامات تلافیجویانه، هزینه حریف در ارتکاب خیانت را پایین بیاوریم؟ چرا با شوک دادن، رفتار خصمانه را برای طرف مقابل، پرهزینه و غیر قابل تحمل نکنیم؟ اقدام قاطع و بازدارنده اولا باید شامل توقف همه تعهدات ما در مقابل نقض عهد کامل آنها باشد. ثانیا، راهبرد اقدام و زدن ضربات نامتقارن اما دردناک توسعه پیدا کند. راهبرد خروج یا تعلیق کامل تعهدات در مقابل خروج طرف مقابل، تنگه در برابر تنگه، نفتکش در برابر نفتکش، و ضربه در برابر ضربه باید تبدیل به سرلوحه رفتار ملی در دوره جدید شود. باور کنیم تحریم فقط با مقاومت، عدم اعتماد به دشمن و تحمیل هزینه شکسته میشود. ما نباید 14 ماه معطل اروپا میماندیم، در حالی که آقای روحانی 16 سال قبل، چوب اعتماد به اروپا را خورد. آن زمان هم اروپاییها به بهانه اعتمادسازی، خواستار دست نگه داشتن و تعلیق موقت ششماهه شدند اما پس از چند بار تمدید که ما را دو سال معطل گذاشت، گفتند بهترین تضمین، تعلیق دائمی است!
فرصتی دست داد تا در پرواز مشهد به تهران گفتوگوی خواندنی روزنامه ایران را با دکتر علویتبار و دکتر محمد فاضلی خواندم. هر دو بر سخن درستی تأکید داشتند که باید حلقههای بسته را در سیاست و مدیریت گشود، بهجامعه و نخبگان آن اعتماد کرد و حتی در شرایط دشوار و خطیر از ظرفیتها و استعدادهای مکشوف و نامکشوف جامعه برای توانمند کردن نظام اجرایی، نظام سیاسی و نظام اجتماعی بهره برد.
روایت «قحطالرجالی» یا «قحط النسایی» در مدیریت، بیش از آنکه به واقعیتها نزدیک باشد، به ذهنیتها نزدیک است. تصلبهای قالبی، تصلبهای نظری و تجربههای محدود موجب شدهاند که تصمیمگیران و هم تصمیمها در دایرههای بسته قرار گیرند و جهان و جامعه پیرامونیها تا حد زاویه دید و طول موج شنیدن صاحبان قدرت و منزلت فروکاسته شود.
واقعیت اما دنیایی بزرگتر با فرصتها و ظرفیتهایی بیشتر است، چشمها را باید شست و جور دیگر باید دید. جامعه سترون نیست، توان نوزایی و نوآفرینی داشته و دارد، ولی باید قدرت دانستن، تصمیم گرفتن و افق گشودن پیدا کرد.
جامعه ایرانی و نخبگانش دیری است که انتظار دارند از سوی نهادهای تصمیمگیری و حاکمیتی دیده شوند و مشارکتشان در فرآیندهای حل مسائل کشور جدی گرفته شود. انتظار دیرپا و تاریخی است، اما برآوردن آن میتواند از نشانهها و قدمهای کوچک هم آغاز گردد. هر نهاد و دستگاهی که نشان دهد درصدد دستیابی به ظرفیتهای کافی برای تصمیمگیریهای دموکراتیک و ارزیابیهای دقیقتر است، نه تنها راه را بر اقدامهای موفقتر میگشاید بلکه برخوردار از پشتوانه و سرمایه اجتماعی بهتر نیز میشود.
رسیدن به چنین وضعیتی نمیتواند برپایه نیروی انسانی غیر متخصص و ناکارآمد حاصل شود، از این روست که همواره شیوه حذف و بهکارگیری نیروی انسانی در هر دستگاهی مسأله نخست خروج از حلقههای بسته بوده است. نارضایتی از ناشایستگزینیها و دخالت معیارهای کهنه و نادرست در انتخاب مدیران، بدرستی همواره مایه نقد جامعه بوده است از اینرو هر گامی را در مسیر اصلاح این کاستی باید رویداد مهمی دانست و از آن استقبال کرد.
اخیراً خبری در سایت وزارت نیرو آمد که شاید تحت تأثیر خبرهای بزرگ دیگر بهخوبی دیده نشد. خبر این بود که «معاون وزیر در امور منابع انسانی و تحقیقات» این وزارتخانه از طریق فراخوان عمومی انتخاب شده است. این خبر درجامعهای که عادت کردهاست تغییرات مدیریتی را در انتقال از دوستان قدیم به جدید و مدیران ارشد کشور و حتی منتخبان مردم بشنود، خبری متفاوت بود. انتخاب معاون آن هم معاون اجرایی در یک وزارتخانه با روش فراخوان عمومی، بواقع سیاست جدید و ستودنی است. وزارت نیرو پیشتر از آبان 1396 شیوه فراخوان را برای انتخاب مدیران ارشد این وزارتخانه در سطح ملی و منطقهای آغاز کرده و در عمل نشان داده بود که فراتر از استعلامهای مرسوم اداری و رسمی و پاسخگو بودن در قبال نهادهای دیگر، به پاسخگویی در برابر جامعه متخصصان و حوزه عمومی متعهد است.
روشن است که درجامعهای کم اعتماد و خوگرفته به رویههای گذشته که بیشتر انتخاب مدیران را بر پایه سفارش و توجه اندک به شایستگیهای فنی تجربه کرده است، دیرباوری در برابر این رویکرد شگفت نیست. شاید به همین سبب باشد که نخست فراخوانها دراین وزارتخانه هم کمتر مورد بحث و گفتوگو قرار گیرد و حتی این سؤال مطرح شود که حد انجام این شیوه انتخاب تا کجاست. خوشبختانه از زمان آغاز این کار بتدریج سطح اقدام بالاتر رفت و به مراتب بالای اجرایی رسید.
معاون تحقیقات و منابع انسانی وزیر نیرو احتمالاً نخستین معاون وزیر یا مقامی با این سطح در تاریخ ایران است که از طریق فراخوان انتخاب شده است. اطلاعات ارائه شده از سوی وزارت نیرو نیز نشان میدهد که این انتخاب از میان 169 نفر شرکتکننده در فراخوان انجام شده است.
اینکه تنها 26 نفر از این تعداد از مجموعه وزارت نیرو بودهاند و فرصتی فراهم شده است تا 88 نفر از بخش خصوصی، 24 نفر از دانشگاهها و 41 نفر از سایر مراکز دولتی در فراخوان شرکت کنند، درخور توجه است، هرچند اختصاص تنها 10 درصد از شرکتکنندگان به زنان هنوز نشانه مشارکت کم زنان در مدیریتهای بالای کشور است. میتوان پیشبینی کرد که فراخوان سبب شده است گزینههای انتخاب بیشتر شوند و افرادی با شایستگیها و قابلیتهای متفاوت و تجارب گوناگون در معرض انتخاب قرار گیرند. شرکت 24 نفر از اعضای هیأت علمی دانشگاهها و انتخاب یکی از رؤسای دانشگاههای معتبر دولتی بهعنوان معاون وزیر نیرو میتواند پیوند میان مدیریت دولت و دانشگاهها را تقویت کند.
از آنچه در جریان فراخوان وزارت نیرو برای انتخاب معاون وزیر رخ داد، صرفنظر از اینکه منجر به انتخاب چه کسی گردد، میتوان آموخت که گامی مهم در فرآیند تبدیل تصمیمسازی به تصمیمگیریهای مؤثر برداشته شده است. شجاعت اعلام فراخوان و امکان فراهم کردن فرصتهای برابر برای همگان از سوی یک دستگاه بزرگ همگانی کشور کاری نوآورانه است که میتواند به تقویت ظرفیت دولت در اجرا و بالا بردن سرمایه اجتماعی آن بینجامد، علاوه بر این رویه فراخوان حرکتی شد که در جهت شفافیت نیز هست. علیالقاعده وزارت نیرو میتواند اطلاعات به دست آمده درباره این انتخاب را در اختیار رسانهها و نهادهای نظارتی قرار دهد و به این ترتیب از انتخاب صورت گرفته و عادلانه بودن فرآیند آن دفاع کند.
باید به جد از این اقدام در فضای مدنی، رسانهای و سیاسی استقبال کرد و در پی تبدیل آن به یک رویکرد و رویه غالب در همه دستگاههای اجرایی رفت. اعتماد به مردم، ارتقای سرمایه اجتماعی، پشتیبانی از گشودگی در حلقههای تصمیمگیری و شفافیت در اطلاعرسانی را باید جدی گرفت و کلیت چنین نوآوریهای سیاستی را برای تقویت نیروی انسانی دولت ارج نهاد. اینگونه اقدامات فرهنگی اگر خوب دیده شود، نشان میدهد که بالا بردن سطح مشارکت نخبگان و نتیجتاً ظرفیت دولت در ایران شدنی است. رویکرد مهم و بزرگی است هرچند هنوز در آغاز باشد.
«ما چرا باید پولی را که می توانیم صرف حل مشکلات کشورمان بکنیم در یمن و لبنان هزینه کنیم؟»این سوالی است که ممکن است بعضی از ما در جمع های جدی و حتی در نشست های خانوادگی و خودمانی شنیده باشیم.سوالی که البته پاسخ های جدی و محکمی هم دارد.بیایید فقط روی یکی از پاسخ ها تمرکز کنیم تا ببینیم این هزینه ها چقدر صرفه داشته است.
تحولات در جنگ یمن در حال تغییر سریع است.یکی از این تحولات که نشانه های آن روز به روز بیشتر خود را نشان می دهد، سیاستی است که امارات متحده عربی به عنوان همراه اصلی ائتلاف سعودی در این جنگ در پیش گرفته است. اکثر کارشناسان حوزه یمن، یگانه راه نجات و تغییر موازنه به منظور برون رفت از بنبست محاصره و جنگ را تکیه بر حملات انبوه موشکی و پهپادی به عمق خاک عربستان و امارات میدانستند اما درباره وجود این توانمندی یا شکلگیری آن در کوتاه مدت تردید جدی داشتند.
این انتظار اما در ماههای اخیر پایان یافته و جهان شاهد عملیات گسترده، هدفمند و مؤثر انصارا... به زیرساختهای حیاتی عربستان است اما سران ابوظبی از دور جدید حملات انصارا... تا کنون در امان بودهاند. علت چیست؟واقعیت این است که این روزها امارات تحت تأثیر حوادث امنیتی اخیر خلیج فارس و دریای عمان به عینه میزان شکنندگی امنیت خود را متوجه شده و در لاک خود فرو رفته است. افزون براین، امارات پس از چهار سال جنگ بی نتیجه و پر هزینه در یمن و پی بردن به اشتباه خود در برآوردها از این جنگ، در حال هزینه –فایده وتغییر سیاست خود درباره پرونده یمن است.
گزارش های غربی نیز تاکید کرده اند که امارات بخش بزرگی از نیروها، تانک ها و تجهیزات نظامی خود را به شکل تدریجی و بی سر و صدا و بدون هیاهوی رسانه ای که انصارا... یمن و متحدان آن را طرف پیروز معرفی کند، از یمن خارج کرده است.نفوذ انصارا... به عمق خاک عربستان به شکل مستقیم و ایجاد رعب و وحشت در میان شهروندان سعودی،مردم و مقامات اماراتی را به سمت پرسش درباره قانونی بودن این جنگ و ترس از تحولات آن سوق داد. مخصوصا که اماراتی ها از یک سو همزمان با بمباران فرودگاه های جنوبی عربستان،عملیات حمله به شش نفتکش در آب های کشورشان را نیز شاهد بودند واز سوی دیگرعقبنشینی دونالد ترامپ و تیم او را از تهدید جمهوری اسلامی نیز می دیدند.
با این وصف به نظر می رسد اماراتیها دیگر تداوم این جریان را چندان به نفع خود نمیدانند به ویژه این که آسیبپذیرترین کشور منطقه در افزایش تنش هستند. به این دلیل است که بن زاید سعی میکند با کم کردن نیروهایش در یمن از میزان تنش در منطقه بکاهد تا کار به حد خطرناکی نرسد و منافع حیاتی اماراتیها به طور مستقیم به خطر نیفتد. در واقع، هزینه این حملات در حساب و کتاب سعودیها و اماراتیها محاسبه نشده بود و حالا اماراتیها متوجه شدهاند که چنین هزینهای بیشتر از منافعی است که از تجاوز به یمن در نظر داشتند.
برآوردها حاکی از آن است که عربستان سعودی 100 میلیارد دلار طی سه سال گذشته در یمن هزینه کرده است. هزینه امارات نیز حدود 50 میلیارد دلار تخمین زده میشود و تداوم جنگ ماهیانه پنج تا شش میلیارد دلار هزینه بر دوش آنان می گذارد.
بنا بر این امارات هم به لحاظ امنیتی تحمل ایجاد فشار بیشتر را ندارد و هم هزینه -فایده اقتصادی آن را به تداوم ماجراجویی درمنطقه مشتاق نمی سازد،از این رو اماراتی ها حتی چند وقتی است که پالسهای مثبتی نیز به تهران می فرستند که نمونه آن کاهش فشار بر صرافی های ایرانی مستقر در این کشور کوچک عربی است.
این جاست که برنامه منطقه ای ایران و حمایت از نیروهای مقاومت یمنی علاوه بر این که عمق استراتژیکمان را گسترش داده وسنگرهای دفاعی ما را هزاران کیلومتر خارج از مرزهای مان ایجاد و هرگونه هزینه ماجراجویی نظامی علیه کشورمان را برای دشمنان غیر قابل پیش بینی کرده ، دربزنگاه های اقتصادی نیز به کمک کشورمان آمده است. این را بگذارید کنار موارد زیاد دیگری از قدرت بازدارندگی که محور مقاومت برای کشورمان به وجود آورده است.به این روایت تاریخی به نقل از خبرگزاری فرانسه دقت کنید :
در سال 2015 باراک اوباما رئیس جمهور وقت آمریکا در یک نشست محرمانه در کاخ سفید به رهبران یهودی و لابی اسرائیل در آمریکا گفته بود: «خیلی تعجب کردم وقتی فهمیدم دولت بوش باوجود آن که بارها از گزینه نظامی علیه ایران حرف میزند، هیچگونه طرح عملی در این باره آماده نکرده است.چون پاسخ ایران به اقدام نظامی آمریکا، با حمله علیه اسرائیل و آمریکا خواهد بود ... و موشکهای حزبا... به سمت تلآویو سرازیر خواهند شد. »
با توجه به پایان یافتن مهلت دوماهه ایران برای اینکه طرفهای اروپایی به تعهدات خود عمل کنند، لذا ایران یکسری اقدامات برای کاهش تعهدات یکجانبه خودش انجام داد. متاسفانه کشورهای اروپایی مخصوصا سه کشور انگلیس، فرانسه و آلمان در طول چهار سال گذشته هیچگونه اقدامی در راستای اجرایی کردن تعهدات خود انجام ندادند و به وقتکشی و سیاسیکاری پرداختند. از سوی دیگر خروج آمریکا از برجام موجب شده که تیم ترامپ فشارهای بیشتری به کشورهای اروپایی برای اینکه برجام را عملیاتی نکنند، وارد آورد.
جمهوری اسلامی ایران ثابت کرد هرگونه مسیری را برای اعتمادسازی و همکاری با جامعه جهانی طی کرده اما پشت سر تمام این جریانسازیها و فشارهای اقتصادی، تیم ترامپ قرار دارد. به همین دلیل به نظر میرسد ایران چارهای جز کاهش تعهدات خود براساس دو بند 26 و 36 برجام انجام دهد و این اقدام، یک اقدام کاملا مقابله به مثل است. در طول روزهای گذشته یکسری مذاکرات بین ایران و پنج کشور امضاکننده توافقنامه برجام یعنی روسیه، چین، انگلیس، فرانسه و آلمان در وین صورت گرفت که خروجی قابل قبولی برای ایجاد خط همکاری مالی داشته و اینستکس را شکل داد.
ولی اقدام انگلیس در توقیف کشتی نفتکش ایرانی همه امیدها برای رسیدن به یک توافق جامع بین ایران و پنج کشور را به هدر داد. درحقیقت اکنون ایران از ظرفیتهای خود و برای دفاع از حقوق خودش تعهدات خود را کاهش داده و گام دوم کاهش تعهدات را برداشته است.
سقف ذخایر اورانیم غنی شده خود را افزایش داد و به سمت افزایش تدریجی درصد غنیسازی اورانیم گام برداشت. الان توپ در زمین سه کشور انگلیس، آلمان و فرانسه است. اگر در گام دوم، این سه کشور اقدامی برای جلوگیری از فروپاشی برجام انجام ندهند، قطعا جمهوری اسلامی ایران به کاهش تدریجی تعهدات خود ادامه خواهد داد، هرچند قرار نیست ایران به کلی از برجام خارج شود.
اکنون جامعه جهانی به خوبی دریافته که کشورهای اروپایی نمیتوانند خارج از اراده کاخ سفید قدمی در جهت همکاری با ایران بردارند. لذا با توجه به اینکه قرار است شورای حکام تشکیل جلسه دهد و مدیرکل آژانس گزارشی پیرامون تعهدات ایران و شرایط برجام را اعلام کند به نظر میرسد آمریکا و سه کشور اروپایی یکسری بهانهجوییهایی را مطرح میکنند تا بتوانند ایران را در نشست آینده شورای امنیت که آمریکا درخواست آن را خواهد داد، محکوم کنند تا یک اجماع جهانی علیه ایران ایجاد کنند.
ولی به هر حال به لحاظ الزامات و تعهداتی که ایران انجام داده، قطعا شورای حکام به دلیل وجود برخی کشورهای جنبش عدم تعهد کفه ترازو را به نفع ایران تغییر خواهد داد و شورای امنیت هم نخواهد توانست علیه ایران قطعنامهای صادرکند؛ فلذا کشورهای اروپایی باید رفتار ایران را به صورتی جدی مورد ارزیابی قرار دهند و از وقتکشی و همکاری با آمریکا و همسویی با رفتارهای پرخاشگرانه و تهاجمی آمریکا جلوگیری کرده و رفتاری منصفانه با ایران داشته باشند.
البته این احتمال وجود دارد که اتحادیه اروپا هم با توجه به اینکه آمریکا و انگلیس یکسری جریان سازیهایی علیه ایران انجام دادند، از شرایط موجود استفاده کرده و تحریمها را بازگرداند مخصوصا انگلیس که ثابت کرده رفتارش با ایران کاملا سیاسی است، تحریمها را علیه ایران از سر بگیرد.
امریکا و اروپا اکنون با اجرای مرحله دوم کاهش تعهدات برجامی ایران روبهرو شدهاند؛ اقدامی که اگرچه از منظر بخش قابلتوجهی از مردم ایران، ناکافی و کند است و بازدارنده و اثربخش نیست، اما مرور صدها اظهارنظر مسئولان امریکا و اروپایی و صدها سرمقاله روزنامههای غرب از زمان خروج امریکا از برجام تاکنون نشان میدهد که امریکا و اروپا انتظار همین واکنش متقابل ایران را نداشتند و آن را بعید میدانستند.
آن خروج برجامی ریشه در فرهنگ ریسکپذیری غرب داشت که برای رسیدن به اهداف خود، به ریسک علاقه نشان میدهند. به همین خاطر در محاسبات امریکاییها احتمال خروج متقابل ایران از برجام، کم و ضعیف محاسبه شد و لذا ریسک خروج از برجام را برای خود سودبخش ارزیابی کردند.
اما چه شد که محاسبه امریکاییها این از آب درآمد که ایران در برجام میماند و آن را یکطرفه اجرا میکند؟ به نظر میرسد رفتار دولتمردان ایران در استفاده جناحی از یک معاهده بینالمللی و فروش نقد و بدون گارانتی آن به مردم، آن هم نه یک بار که چندبار و گره زدن برجام به مسئله انتخابات که در سخنان درگوشی مذاکرهکنندگان با طرفهای مذاکره افشا شد، امریکاییها را به این یقین رساند که ایران برجام را به این راحتی رها نمیکند و لذا آنها میتوانند تحریمها را برای تضعیف ایران بازگردانند و ایران را با همه تعهداتش در برجام نگه دارند و چه چیزی بهتر از این!
خروج امریکا از شمار دیگری از معاهدات بینالمللی در چند سال اخیر نشان میدهد که دولت فعلی امریکا آنجا که فایدهای برای خود ببیند، در بند حقوق بینالملل و قوانین جهانی و معاهده و آبرو و حیثیت نمیماند و فقط یک بازدارندگی قوی میتواند او را بر سر تعهداتی که داده است، نگه دارد.
شاید به همین خاطر است که اگر دولت ایران در همان روزهایی که ترامپ پیدر پی میگفت بهزودی از برجام خارج خواهد شد، در یک بیانیه رسمی با هدف بازدارندگی اعلام میکرد که «خروج امریکا از برجام دقیقاً و تماماً به معنای خروج ایران از برجام است» شرایط به گونه دیگری رقم میخورد، اما قضیه درست برعکس شد و رئیسجمهور ایران همان زمانها روزی نبود که اعلام نکند ایران حتی در صورت خروج امریکا از برجام، این معاهده را ترک نخواهد کرد و با طرفهای دیگر به آن ادامه خواهد داد و حتی در جملاتی عجیب گفت امریکا مزاحمی بود که همیشه مزاحمت ایجاد میکرد و حالا این مزاحم رفته، چه بهتر!
حالا اروپاییها هم به نوعی مزاحم و دردسر ساز شدهاند. از فرانسه گرفته که پیامهای تهدید آمیز میدهد تا آلمان که وزیر خارجه اش در تهران، تهدید میکند تا انگلیس که نفتکش توقیف میکند و مدعی میشود که اگر ایران از برجام خارج شد (یعنی همین کاهش تعهدات در چارچوب برجام) انگلیس نیز خارج میشود. با این حساب دولت و رئیسجمهور ایران که دیگر نمیتوانند با همان منطق قبلی بگویند اگر این مزاحمها نیز خارج شدند ما به برجام بدون همه مزاحمها ادامه میدهیم، چاره را در کاهش تعهدات برجامی دیدهاند، هرچند که همچنان در مدح برجام قصیده هم میسرایند!
اما برای درک موقعیت برترایران به شرطی که خروج امریکا از برجام را مساوق و ملازم خروج ایران اعلام میکرد، باید دید امریکا و اروپا چه واکنشی نسبت به همین کاهش تعهدات برجامی نشان میدهند. اکنون روزی نیست که رئیسجمهور امریکا با جملاتی به ظاهر تهدید آمیز ایران را به خاطر کاهش تعهدات برجام خطاب قرار ندهد. تناقض موجود در این تهدیدات همه جهان را به تعجب و تمسخر واداشته است. اینکه چطور امریکا از یک معاهده خارج میشود، اما خروج طرف مقابل را نمیپذیرد! همین پارادوکس به لحاظ منطقی بهترین گواه آن است که امریکا خروج از برجام را با ریسک انجام داده است و انتظار خروج ایران را به خاطر قطعیتی که در سخنان دولتمردان ایرانی میدید، نمیداد و حالا برای مواجهه با شرایط جدید آماده نیست.
ترامپ انتظار داشت ایران خیلی سریع دست هایش را به نشانه تسلیم در برابر تحریمها بالا ببرد و حالا هر روز که به آغاز کارزار تبلیغاتی انتخابات نزدیک میشود، فشار روانی به روی ترامپ بیشتر میشود، زیرا در این موردی که هر روز برای آن نظر میدهد، دستاوردی نداشته است و رقبا این شکست را بر سرش خواهند کوبید.
رهبر انقلاب چندی پیش همین مقدار کاهش تعهد برجامی را برای مقطع کنونی کافی دانستند و بیشتر شدن آن را به مقتضیات زمانی محول کردند. بهترین مواجهه با امریکا و اروپا نیز همین است که بدانند ما نه آن قدر دستپاچه و عجولیم که از روزهای آینده و اثرگذاری تحریمها بیمناک شده باشیم و نه تضمین «ماندن در برجام تحت هر شرایطی» به کسی خواهیم داد. حالا ورق برگشته و فشار از سوی ایران است. هذیان گویی ترامپ و رهبران تروئیکای اروپایی و انفعال اروپا در تصمیمگیری مقابل اقدامات ایران نیز نشان از تصمیم درست ایران دارد. ترامپ این روزها فقط میگوید «خواهیم دید چه خواهد شد.» بله خواهیم دید چه خواهد شد!
سرآخر روزنامه ابتکار هم ناچار شد چون اسلاف خود، از تعداد صفحات بکاهد. این کاهش صفحات از پس مقاومتی چندماهه رخ داد. مقاومتی که همه ارکان مدیریتی و تحریریه روزنامه طی آن تلاش داشتند تا از بروز این شرایط جلوگیری کنند. اما قدرت قیمت کاغذ و چاپ و توزیع و ملزومات آن، از همه اهالی روزنامه بیشتر بود. نتیجه آن شد که روزنامه ابتکار از این پس در 12 صفحه منتشر خواهد شد.
موضوع اما بر سر کاهش صفحات روزنامه ابتکار یا دیگر روزنامههای کثیرالانتشار کشور نیست. موضوع بر سر پیکر رنجور و تن نحیف روزنامه و روزنامهنگار در شرایط فعلی است. در این میان پارادوکسی بزرگ جمعیت کثیری از روزنامهنگاران را درگیر خود کرده است. تردیدی نیست که روزنامهنگاری در زمره مشاغل سخت و زیانآور محسوب میشود.
مگر میشود هر روز و هر ساعت در معرض خبرهای ناگوار و سخت و دردآور قرار گرفت و آسیب و آزار ندید؟ وقتی که روزنامهنگار اولین سپر دفاعی خبرهای متعدد میشود و در بسیاری موارد قرار است از شدت آن کاسته، قدری پیرایشش کرده و با لحنی آرامتر و منطقیتر به مخاطب منتقل کند، حجم بسیار بالایی از فشار را متحمل میشود. در حقیقت موضوع فقط شنیدن و خواندن و دیدن اخبار منفی نیست؛ موضوع اصلی تحلیل، تخفیف یا بازنویسی آنها است. دستکم روزنامهنگاران وطنی بیشترین فشار را در این مرحله متحمل میشوند.
حال در پساپشت این فشار و تحمل جانکاه حین آن، زمانی که خبرنگاران با بحران مخاطب، بحران امنیت شغلی، بحران بهای کاغذ و چاپ و بحران وضعیت معیشتی هم مواجه میشوند، از خود میپرسند که این همه برای چیست؟ کدام دستاورد و نتیجهای در پس چنین فشارهایی وجود دارد؟ نسبت هزینه ـ فایده این فشار و نتیجه حاصل از آن چیست؟ و بیشمار پرسشهای دیگر که ذهن جستجوگر روزنامهنگاران شاید پاسخی برای آنها نداشته باشد و شاید هم پاسخهایی موقتی و مقطعی برای آن بیایند.
نقطه عزیمت وضعیت پارادوکسیکال موصوف در لحظه ناتوانی در پاسخگویی به این پرسشها شکل میگیرد. اینجاست که روزنامهنگار نمیداند آیا مسیر درستی را انتخاب کرده است! او نمیداند که آیا راهی و مسیری برای برونرفت از این شرایط وجود دارد! در زمانهای که پاسخی برای پرسشهای خود ندارد چطور میتواند پاسخگوی مطالبات اجتماعی، نیازهای مخاطبان و مقابله با بازیهای قدرت باشد؟
از دیگر سو جنس، ماهیت و هویت روزنامهنگار و شغل روزنامهنگاری با بسیاری از مشاغل دیگر متفاوت است. روح پرسشگر، وجود جستجوگر و غلبه وظیفه اجتماعی بر منافع شخصی، موضوعات جدی زندگی یک روزنامهنگار را شکل میدهد. او نمیتواند و یا به تعبیر درستتر نباید نسبت به رخدادها و رویدادهای مثبت و منفی جامعه بیتفاوت باشد.
او تلاش میکند تا به قدر بضاعت و ظرفیتهای خود، نسبت به بروز بحرانهای مختلف هشدار داده و نسبت به رفع آنها کوشش کند. او آرزو میکند که بتواند برای دردهای مزمن جامعه درمانی درخور پیدا کند. با این روحیه و رویکرد نمیتوان از روزنامهنگار انتظار و توقع داشت که بدون هیچ واکنشی از کنار تمام این مسائل عبور کند و مسیری دیگر را برای زندگی خود و اطرافیانش انتخاب کند. این همه یعنی باید انتظارها از روزنامهنگاران را به سطح صحیحی از عقلانیت و درک درست موقعیت رساند.
تمام اینها در حالی است که هر روز خبر میرسد تعدادی از همکاران روزنامهنگار با این شغل خداحافظی کرده و تصمیم گرفتهاند تا بخت خود را در جایی دیگر بیازمایند. اما آیا این چاره کار است؟ به نظر میرسد که علیرغم این جدایی و وداع هر روزه و همیشگی از روزنامهنگاری، هنوز هم هستند روزنامهنگارانی که حتی اگر بخواهند هم نمیتوانند از این حرفه خداحافظی کنند. روزنامهنگارانی که در تحریریه نفس میکشند؛ زیست میکنند؛ امروز و فردایشان را بر اساس آن تعریف میکنند؛ و خارجشدن از تحریریه را به مثابه مرگ پیش از مرگ میدانند.
اینها همان گروهی هستند که میمانند و سختیها را تحمل میکنند و میسوزند و میسازند. البته نه ساختن به معنا و مفهوم دقیق کلمه؛ آنها میمانند تا تن رنجور روزنامهها از این رنجورتر و پیکر کمجانشان از این کمتوانتر نشود. هر چند که برای این ماندن و هنوز ماندن بهایی سنگین میپردازند.
اما تردیدی نیست که این روزهای سخت بر مطبوعات و روزنامهها هم تمام میشود. یعنی این وضعیت نمیتواند بیش از این ادامه پیدا کند. روزنامه و روزنامهنگار باز هم راه خود را پیدا خواهد و مسیری تازه را آغاز میکند. امید که باشیم و آن روز ببینیم. ببینیم که روزنامه و روزنامهنگار به روزهای اوج و عزتش بازمیگردد.
گام دوم، کلیدواژه ای بود که با انتشار بیانیه راهبردی مقام معظم رهبری در 40 سالگی انقلاب، به صورت ویژه ای وارد ادبیات سیاسی کشور شد. در این بیانیه، گذشته، حال و آینده کشور، معرفی و ترسیم گردید. بیانیه ای که سراسر حرکت، امید و البته انتظار بود. در گام دوم، ورود انقلاب اسلامی به دومین مرحله خودسازی، جامعهپردازی و تمدنسازی محقق خواهد شد. علی رغم همه دشمنی ها، انقلاب اسلامی با حفظ و پایبندی به شعارهای خود همچنان به پیش می رود. تجدیدنظرپذیری و اهل انفعال بودن، ممنوع است.
صریحا بیان شده است که به اصول خود بهشدت پایبندیم و به مرزبندیهای خود با رقیبان و دشمنان بهشدت حساس. این اعتقاد وجود دارد که فاصلهها طیشدنی است کمااینکه در چهل سال گذشته در مواردی بارها طی شده است. خط مشی این بوده که پس از حمله دشمن از خود دفاع میکنیم و البته ضربت متقابل را محکم فرود خواهیم آورد. از آغاز تا امروز نه بیرحم و خونریز بودیم و نه منفعل و مردّد. با صراحت و شجاعت در برابر زورگویان و گردنکشان ایستاده و از مظلومان و مستضعفان دفاع می کنیم. باور ما این است که مدیریت های جهادی الهامگرفته از ایمان اسلامی و اعتقاد به اصل «ما می توانیم» که امام بزرگوار به همه ما آموخت، ایران را به عزت و پیشرفت در همه عرصهها می رساند.
این وضعیت گام دوم انقلاب بود؛ عزت در این گام برداشتن مشهود است؛ اما این روزها پیرو مهلت 60 روزه به اروپا، عنوان گام دوم باز هم بر سر زبان ها آمده است. اما جنس این گام، متفاوت است؛ میان ماه من تا ماه گردون، تفاوت از زمین تا آسمان است. گاهی آنچنان از برداشتن گام دوم و سوم سخن می گویند که انگار فراموش کرده ایم این گام ها، رو به جلو نیست، رو به عقب است. به عقب باز می گردیم؛ به سمت آن چیزی که داشتیم؛ آن چیزی که یک روز، حق مسلم ما بود. این را نباید فراموش کرد.
هر کس که دل در گرو ایران اسلامی دارد و خواهان اعتلای این مرز و بوم است، مطمئنا از اقدام اخیر دولت و شورای عالی امنیت ملی در جهت کاهش تعهدات برجامی حمایت می کند، اما این باعث نمی شود که فراموش کنیم گام اول و دومی که در کاهش تکالیف برجام برداشته ایم، تنها جبران گوشه ای از خسارت محض است و به هیچ وجه قابل افتخار نیست. 300 کیلوگرم اورانیوم با درصد غنای پایین که چند روز پیش به آن دست یافتیم، سال ها پیش در کشور اتفاق افتاده بود، دستاوردی که ظرف سال های گذشته به ثمن بخس معامله شد و امروز، تنها در حال بازگشت تدریجی از آن مسیر بی سرانجامیم.
حالا مسئول دولتی می گوید دیدید چه سریع بازگشتیم! حد و مرز برخی صفات را جابهجا می کنند کسانی که با مردم اینگونه سخن می گویند. آب سنگین و کیک زرد و آنچه برای ما بود، دادیم رفت! حالا با خبر این بازگشت ها هم خوشحال می شویم و هم ناراحت؛ خوشحال نسبت به بازگشت از راه خطا و ناراحت از اینکه این گام ها می توانست رو به جلو باشد نه اینکه با گام دهم شاید به نقطه صفر برسیم.
گام ها را باید برداشت؛ اما شما را به خدا گام ها را انقلابی بردارید، تا عمر و جوانی ما در گام های رو به جلو، محکم و مقتدر صرف شود.
ارسال نظرات