روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
با جواب دادن مقاومت و عقبنشینی آشکار رئیسجمهور آمریکا از مواضع تهدیدزای خود، ترامپ کشورهای مختلف را واسطه قرار داد تا از قدرت محور مقاومت در امان بماند. اوج تلاشهای آمریکا و جریان منفعل داخلی برای میانجیگری میان ایران و آمریکا سفر ظریف و ترامپ به توکیو به فاصله چند روز از یکدیگر و اکنون سفر نخستوزیر ژاپن و وزیر خارجه آلمان بعد از دیدار با پمپئو و ترامپ به تهران است. در این خصوص چند نکته مهم:
۱- باید به این سؤال پاسخ داده شود که میانجیگری برای چیست؟ برای جلوگیری از جنگ و یا برای مذاکره؟! اولاً اگر هدف جلوگیری از جنگ است که باید گفت این میانجیگریها و پیغام فرستاندن آمریکاییها نشان میدهد ملت ایران ترس از تهدیدات آمریکا را پشت سر گذاشته و قدرت بازدارندگی و تهاجمی محور مقاومت، ترامپ را مجبور به حذف گزینه نظامی از روی میز کرد و آمریکاییها رسماً و با دهها واسطه اعلام کردند «ما قصد جنگ با ایران را نداریم» و تحلیلگران غربی نیز اذعان کردند که «ترامپ جرات جنگ با ایران را ندارد». لذا بحث میانجیگری برای جلوگیری از جنگ مطرح نیست و بحث جنگ منتفی است.
ثانیاً اگر هدف از میانجیگری مذاکره است که باید گفت اولاً گفته میشود نخستوزیر ژاپن در سفر به تهران فرمولی را ارائه میکند که بعد از اجرای آن هیچیک از طرفین نتوانند آن را نقض کنند! حال سؤال این است وقتی فرمول برجام که بعد از ۱۶ سال مذاکرات گوناگون با امضاء پنج کشور عضو شورای امنیت سازمان ملل، به راحتی یک آب خوردن از سوی آمریکا نقض میشود، چه تضمینی وجود دارد که فرمول ژاپن بدون داشتن پشتوانه قوی بینالمللی و سابقه حضور جدی در صحنههای جهانی بتواند مشکلگشا باشد؟! ثانیاً بعد از موضع رهبر معظم انقلاب مبنی بر اینکه «نه جنگ و نه مذاکره»، تکلیف هرگونه مذاکره با آمریکا بخصوص با دولت فعلی این کشور مشخص است و هیچ مقامی در جمهوری اسلامی از رئیسجمهور محترم تا وزیر و دیپلماتهای وزارت خارجه اجازه چنین مذاکرهای از سوی ملت ایران را ندارند.
ثالثاً قرآنکریم نیز از یکسو تکلیف هرگونه سازش و مذاکره و بستن قرارداد و پیمان با دشمنان را روشن کرده و ما را برحذر داشته، چنان که تجربه برجام نیز پیش روی ماست و از سوی دیگر بر ما تکلیف کرده که از دشمن نترسیم و مقاومت کنیم. لذا همه مسئولان و گروههای سیاسی در تبعیت از رهبری همصدا هستند و دنیا میداند حرف ملت ایران همان است که رهبر معظم انقلاب فرمودند: «نه جنگ و نه مذاکره». رابعاً اگر آمریکا نگران تهدیدات ایران است باید دست از تهدید بردارد تا از تهدیدهای ایران در امان بماند. قطعاً موضع نظام جمهوری اسلامی تهدید در مقابل تهدید و پاسخ قاطع در مقابل هرگونه اقدام نابخردانه و احمقانه دشمن است و اگر یک ضربه بزنند، ده ضربه خواهند خورد.
خامسا آمریکا برای مذاکره با ایران اول باید در اولین اقدام تمام تحریمهای ظالمانه و غیرقانونی خود علیه ملت ایران را لغو کند دوم از دخالت در امور داخلی و همچنین در سیاست دفاعی و قدرت بازدارندگی جمهوری اسلامی پرهیز کند. سوم دست از نقش مخرب خود در منطقه به ویژه در حمایت از اسرائیل و آلسعود بردارد و به حضور غیرقانونی و سلطهگرانه خود در سوریه و عراق و دیگر کشورهای منطقه خاتمه دهد. چهارم رفتار خود را در مقابل کشورهای اسلامی و ملتهای ستمدیده تغییر دهد.پنجم در یک جمله آمریکا باید با تغییر کامل رفتار خود به قول حضرت امام (ره)، آدم و به یک کشور عادی تبدیل شود.
۲- چرا پیشنهاد ترامپ برای مذاکره و میانجیگری برخی کشورها فریبکارانه است و رهبر معظم انقلاب تاکید کردند «ملت ایران فریب آن را نخواهد خورد و قدرت دفاعی و برنامه موشکی خود را تعطیل نمیکند»؟ به هزاران دلیل، از جمله اینکه اولاً ترامپ حتی نتوانست ۴۸ ساعت باطن خباثتآلود و سیاست فریبکارانه خود را مخفی نگه دارد. ترامپ بعد از پیشنهاد مذاکره بدون پیششرط در ژاپن، در حاشیه مراسم جنگ جهانی دوم در فرانسه و قبل از دیدار با مکرون بار دیگر ملت و کشور ایران را یک ملت و کشور تروریستی خواند او خود اذعان کرده آمریکا تروریستهای داعش را به وجود آورده، به ملت ایران توهین و ادعا کرد ایران سردمدار بلامنازع تروریسم است! لذا همین سخن ترامپ دلیل واضح و آشکار فریبکارانه بودن پیشنهاد مذاکره اوست.
ثانیاً هرچند آمریکا خواستار مذاکره بدون پیششرط شده است، اما با پاسخ به این سؤال که آمریکاییها میخواهند درباره چه موضوعاتی با ایران مذاکره کنند؟ فریبکاری آنها آشکارتر خواهد شد. در پاسخ به این سؤال باید گفت قطعاً درباره همان شروط ۱۲ گانهای که غیرقابل مذاکره و قبلاً به عنوان پیششرط مذاکره مطرح کرده بودند، میخواهند مذاکره کنند! ثالثاً باید هوشیار بود حالا که ترامپ مجبور به عقبنشینی در برابر ایران شده است، هدف کوتاهمدت او آزادی جاسوسان زندانی در ایران و هدف میانمدت او نوعی مذاکره برای بهرهبرداری در انتخابات ۲۰۲۰ است و هدف بلندمدت وی تغییر تاکتیکی برای تحقق اهداف راهبردی واشنگتن است که به گفته باراک اوباما رئیسجمهور دموکرات پیشین آمریکا «میتوانیم با مذاکره و توافق با نظام فعلی ایران، این نظام را تغییر دهیم»! و این همان سخن ترامپ جمهوریخواه است که در ژاپن گفت «میتواند با رهبران و نظام فعلی ایران به توافق برسد.»
رابعاً ماموریت اصلی وزیر خارجه آلمان چانهزنی برای آزادی جاسوسان آمریکایی و غربی و ترغیب ایران به ماندن در برجام علیرغم بدعهدی آمریکا و اروپاییها در عمل به تعهداتشان در برجام، و ماموریت شینزو آبه ترغیب ایران به دست برداشتن از قدرت دفاعی و نقش منطقهای خود است. آنچه که خبرگزاریهای ژاپنی به نقل از منابع دیپلماتیک این کشور عنوان کردند آبه قصد دارد درخواست مذاکره بدون هیچ پیششرط با آمریکا و موافقت آمریکا با توافق نفت در برابر کالا و موافقت ایران با آزادی جاسوسان آمریکایی را به عنوان حسن نیت مطرح کند. این رسانهها ادعا کردند آبه تضمینهای لازم را از واشنگتن دریافت کرده است.
۳- ژاپن نمیتواند نقش مثبت و موفقیتآمیزی بازی کند و پیشاپیش باید ماموریت شینزو آبه را شکستخورده تلقی کرد، چون اولاً ژاپن اگر میخواهد نقش او در منطقه موفقیتآمیز باشد باید در اولین گام تحریمهای آمریکا را نادیده بگیرد و خرید نفت از ایران را به سقف اوایل دهه شصت که حدود ۶۰ درصد واردات نفت خود و یا حداقل به سقف قبل از تشدید تحریمها که ده درصد کل واردات نفت خود بود، افزایش دهد و به میدان گازی آزادگان که با تشدید تحریمهای آمریکا آنجا را ترک کرده بود، برگردد تا نقش بیطرفی خود را بهعنوان یک میانجیگر صادق به اثبات برساند.
ثانیاً میانجیگری ژاپن یک امر بیسابقه و عجیبی است چرا که توکیو هیچگاه یک میانجی مستقل نبوده و متحد اصلی آمریکا و مجری سیاستهای کاخ سفید است. حال چگونه میتواند نقش یک میانجی بیطرف را ایفا کند؟ ثالثاً انتخاب ژاپن برای میانجیگری نیز به نظر میرسد که حسابشده باشد و در قالب همان ادعای خام و جاهلانه است که گفته بودند «دنیای آینده دنیای گفتمان است، نه دنیای موشک»! ژاپن این ماموریت را برعهده گرفته تا همان سخن جریان غربگرا را القا کند که ژاپن بدون داشتن قدرت نظامی و نقش بینالمللی و منطقهای توانسته با رابطه با آمریکا پیشرفت کند!
رابعاً شینزو آبه در یک داستان دیپلماتیک تصور میکند با سفر به تهران میتواند ضمن دعوت از آقای روحانی برای شرکت در نشست گروه بیست در پایان ماه ژوئن در اوزاکای ژاپن، در باره برگزاری دیدار وی با ترامپ رایزنی کند. خامسا ژاپن از زمان جنگ جهانی دوم تاکنون نقش بسیار اندکی در مسائل جهانی ایفا کرده و از بیش از چهار دهه قبل این نخستین نخستوزیر ژاپن است که به تهران سفر میکند. در سال ۶۰ در اوایل جنگ تحمیلی نیز پدر شینزو آبه به عنوان نخستوزیر ژاپن برای میانجیگری بین ایران و عراق به تهران آمد اما به دلیل مستقل عمل نکردن با شکست مواجه شد.
۴- هرچند برخی در داخل کشور با بازی در میدانِ فضاسازی آمریکا ادعا میکنند برای هرگونه مذاکره با آمریکا در چارچوب احترام متقابل آمادهاند، اما این جریان منفعل باید بدانند که آمریکاییهای گاوچران با چنین ادبیاتی آشنا نیستند و در قاموس آنها کلماتی مثل احترام وجود ندارد و تنها واژه تسلیم بیقید و شرط و فوری و باجخواهانه را بلدند!
۵- عقبنشینی پمپئو و ترامپ از شروط دوازدهگانه خود و میانجی فرستادن به ایران از یکسو در حقیقت نخستین اعترافشان به تسلیم در برابر ملت ایران و قدرت و منطق جمهوری اسلامی است و از سوی دیگر نشان از وجود مشکلات فراوان در سیاست خارجی واشنگتن دارد که رهبر معظم انقلاب چند بار به آنها اشاره داشتند.
۶- علیرغم زمینهسازیهای کشورهای اروپایی و برخی کشورهای عربی از جمله عمان و کویت و همچنین فضاسازیهای رسانهای- سیاسی غربیها، سفر نخستوزیر ژاپن نمیتواند اهداف ترامپ را محقق کند و قطعاً شیزو آبه در دیدار با مقامات عالیرتبه نظام این پیام را برای انتقال به ترامپ دریافت خواهد کرد که ملت ایران با دولت خبیث و بدعهد آمریکا «نه جنگ میکند و نه مذاکره»! و ایران همچنان «انقلابی» عمل خواهد کرد و هیچگاه به «کشور عادی» مورد نظر آمریکا تبدیل نخواهد شد، و اگر جنگی هم چه اقتصادی و چه نظامی در کار باشد ملت ایران پشت سر رهبر معظم انقلاب قدرت دفاع از خود را دارند و اگر قصد مذاکره را نیز داشته باشند قطعاً شهامت و توانایی آن را دارند و نیاز به میانجیگری ندارند.
برای تحلیل آنچه در فضای اقتصادی کشور در حوزه نفت میگذرد، باید به برخی گزارههای ساده پرداخت. نفت دو جنبه دارد. یک جنبه آن کالای مورد استفاده مردم در اقصی نقاط جهان و ضرورت جهانی تولید انرژی است. جنبه دوم اینکه نفت به عنوان یک استراتژی در صحنه اقتصاد جهانی است. استراتژی، به معنای راهبردهای فعالیت در هر جامعه است.
حساسیت این مسأله هم از آنجایی معلوم میشود که فقط ۳۰ کشور جهان نفت دارند. در تمام طول تاریخ، کشورهای دارنده نفت و گاز چه از منظر ملی و چه بینالمللی زیر ذرهبین بودند. در داخل هر کشور هم کسانی که در این حوزه فعالیت میکنند، در مرکز توجه و نظارت هستند. کسی که سکاندار حوزه انرژی است، مسئولیتهای چندگانه دارد. یک مسئولیت، حرفهای و تخصصی برای پیش بردن این صنعت است.
مسأله دوم، آگاهی از وضعیت اقتصادی و اجتماعی و مسأله سوم حفظ صنعت در وضعیت موجود و آینده است. به همین دلیل است که در ایران، طی کابینههای مختلف از زمان ملی شدن صنعت نفت چالشهای زیادی رخ داده است. از سال ۲۹، سه سال طول کشید تا ملی شدن به نحو صحیحی انجام شود.
در این زمان ما صاحب مالکیت نفت شدیم اما عاملیت و فاعلیت را در اختیار نداشتیم. بعد از انقلاب که مالکیت، عاملیت و فاعلیت هر سه در اختیار خودمان قرار داشت، سکاندارانی برای هدایت این سه حوزه، کم داشتیم. به همین خاطر همیشه وزارت نفت زیر ذرهبین بوده است. دلیل عمده آن هم وابستگی ما به نفت است.
طی ۴۰ سال بعد از انقلاب، در مقاطعی میزان وابستگی اقتصاد به نفت تا سطح ۷۰ درصد هم افزایش پیدا کرده است. حالا نیز طبق آخرین بررسی سازمان برنامه و بودجه وابستگی اقتصاد ما به نفت ۵۴ درصد است. در حال حاضر باید به این نکته توجه داشت کسانی که در حوزه نفت فعالیت میکنند، با موضوع جنگ اقتصادی روبهرو هستند.
این مسألهای است که آقای زنگنه هم در مصاحبه اخیر خود به آن اشاره کردهاند.
در چنین شرایطی ریسک پذیری و خلاقیت مدیریتی مهمترین مسأله است. در تاریخ بعد از انقلاب، بسیاری از وزرای نفت ما قدرت ریسک پذیری کافی نداشتهاند.
زنگنه نسبت به مدیران دیگر قدرت ریسکپذیری بیشتری داشته و همین قضیه باعث میشود که مسائل و حاشیههای زیادی را هم به جان بخرد. از منظر کسانی که این صنعت را نمیشناسند، زنگنه همواره مورد سؤال است. شرایط اقتصادی امروز ما بسیار خاص و متفاوت با دوران جنگ و حتی دوران تحریم قبلی است.
برای انجام مراودات بینالمللی در این شرایط باید ریسک داشت و هزینههای این خطرپذیری هم بالاست. در این شرایط، این مسائل هزینه زا است و مدیرباید دارای اختیارات باشد و به او باید اعتماد کرد.در همین حال، در چنین شرایطی که هزینههای افزایش مییابد، نباید منجر به ایجاد فساد شود.
مجموعه عملکرد وزارت نفت نشان میدهد که تمام تلاش خود را به کار بسته تا راهبردهای ویژهای برای عبوراز این وضعیت و مقابله با فساد داشته باشد و اجازه ندهد که صنعت نفت به بستری برای ظهور مجدد مفسدان تبدیل شود.
پس از چند ماه بلاتکلیفی سازمان امورمالیاتی در نبود یک رئیس کل و اداره این سازمان مهم با سرپرست، بالاخره هیئت دولت به دکتر امید علی پارسا، رئیس قبلی مرکز آمار ایران رای اعتماد داد و وی را روانه سازمانی کرد که عرصه وسیعی از اصلاحات و تکالیف مهمی برای رفع نابه سامانی ها را پیش رو دارد.
در شرایطی که اقتصاد کشور با دغدغه هایی همچون کاهش ارزش پول ملی، وابستگی به نفت، تحریم های بی سابقه ظالمانه، توزیع نامناسب ثروت و فاصله طبقاتی رو به افزایش مواجه است، سازمان امورمالیاتی می تواند نقش بسیار قابل توجه و موثری در رفع این دغدغه ها ایفا کند. اصلاحات گسترده در نظام مالیاتی کشور و برون رفت از برخی نابه سامانی ها، شاه بیت رفع این دغدغه های قدیمی و بنیادی در اقتصاد ایران است.
برای تحقق این مهم اقتصاد کشورمان اکنون یک مرد میدان عمل در عرصه مالیات می طلبد، مردی که هراسی از سروصداهای صاحبان قدرت و ثروت نداشته باشد و برای اصلاح امور گام به گام پیش رود؛ اموری که کشورمان سال ها برای اجرای آن از دیگر کشورها عقب افتاده است و اقتصاد کشورمان تشنه اجرایی کردن آن هاست اما مرد میدان نبوده که بتواند از عهده کار برآید یا شاید اوضاع آن قدر نابه سامان بوده که تاکنون کسی نتوانسته کاری درخور عمل انجام دهد.
اینکه اکنون به دلیل کم ارزش شدن پول ملی، فاصله طبقاتی به صورت مضاعفی افزایش یافته است و توزیع ثروت به درستی در کشور انجام نمی شود، یک سر رفع آن به سازمان امور مالیاتی برمی گردد و این سازمان با اعمال و اجرایی کردن قوانین درست مالیاتی یا حتی پیشنهاد آنها به قوه قانون گذاری کشور می تواند برای کاهش این درد مزمن اقتصادی کمک کند و در شرایطی که تولیدکنندگان و حقوق بگیران بیشترین فشار پرداخت مالیات را متحمل می شوند، تمرکز نظام مالیاتی را به سمت درآمدهای بادآورده ناشی از سوداگری ببرد.
موضوعاتی همچون مالیات بر عایدی سرمایه که در اغلب کشورهای پیشرفته و درحال توسعه جهان اجرا شده یا درحال اجرایی شدن است، در ایران سال هاست که منتظر مرد میدان عمل برای عملیاتی شدن است. مالیات بر عایدی سرمایه، گونهای مالیات است که هدف آن کاهش میزان سود سرمایهگذاری در بازارهای غیرمولد و موازی بخش تولید است. بدین ترتیب درصدی از ما به التفاوت افزایش سود در بازارهای دلال خیز نظیر مسکن، خودرو، ارز، طلا و… توسط دولت و در قالب مالیات دریافت میشود.
البته به تازگی سازمان امورمالیاتی با وضع بخشنامه ای برای دریافت مالیات از سوداگران معاملات ارزی و همچنین بخشنامه اخیر برای گرفتن مالیات از خریدارانبیش از ۲۰ سکه، از طرح پیش فروش بانک مرکزی درسال ۹۷، گام های کوچکی دراین راستا برداشته است، این گام ها هرچند لازم و مبارک و خوشایند دلسوزان به حال اقتصاد کشور است اما مسلماً ناکافی و البته دارای نواقصی نیز هست که باید مدنظر رئیس کل جدید قرار گیرد.
مثلاً اینکه چرا بخشنامه اخیر تنها شامل کسانی شده است که در یک نظام رسمی و قابل قبول، سکه از بانک مرکزی دریافت کرده اند و چرا سازمان امورمالیاتی درقبال ده ها کارگزار یا دلال سکه در پایتخت که در سبزه میدان و اطراف چهارراه استانبول و پاساژ افشار و…معاملات چندصدتایی سکه می کنند، سکوت اختیار کرده است؟
آیا دست های پنهان صاحبان قدرت و ثروت نگذاشته که بخشنامه ای جامع الاطراف برای دریافت مالیات از تمام معاملات کلان سکه صادرشود یا مرد میدان عملی که پیگیر موضوع باشد نبوده یا دلایل دیگری مانع تحقق این وجه از مالیات بر عایدی سرمایه شده است؟
البته موضوع مالیات بر عایدی سرمایه وجوه دیگری نیز دارد که لرزه بر ساختارهای عنکبوتی صاحبان قدرت و ثروت های بعضاً یک شبه و بادآورده در بازارهای زیرزمینی می اندازد که شناسایی و اجرای آنها نیز مرد میدان عمل می طلبد.
ورود سازمان امورمالیاتی به دریافت مالیات از سوداگران ارز نیز مبارک است اما بخشنامه اخیر سازمان امورمالیاتی دراین زمینه نمی تواند بر معاملات غیررسمی که در برخی از صرافی ها در مقیاس های کلان برای انتقال ارز یا اسکناس به خارج از کشور شکل می گیرد، سیطره اندازد و مالیات وضع کند. همچنین این بخشنامه نظارت یا جریمه ای برای مالیات کسانی که به صورت خیابانی معاملات چندده هزارتایی دلار انجام می دهند نیز دربر ندارد.
موضوع اعمال مالیات بر سود سپرده های کلان بانکی نیز یکی دیگر از وجوه مالیات بر عایدی سرمایه است که در بیش از ۱۰۰ کشور جهان اجرایی می شود و ایران از این قافله عقب افتاده است. مالیاتی که بی هیچ شک و تردیدی اجرایی کردن آن می تواند در گسترش پایه های مالیاتی، کاهش فاصله طبقاتی و افزایش عدالت اجتماعی موثر باشد.
چرا نظام اقتصادی ایران این قدر معیوب است که افرادی بتوانند با خروج سرمایه های میلیاردی خود از تولید و سپرده گذاری آن در بانک ها بدون هیچ دغدغه ای و بدتر از آن بدون پرداخت هیچ هزینه و مالیاتی، ابتدای هر ماه درآمدهای چند ده میلیونی داشته باشند؟ چه سازمانی بهتر و موثرتر از سازمان امورمالیاتی می تواند این زخم های عمیق بر پیکر اقتصاد را التیام بخشد؟
مشکلات و دغدغه های نظام مالیاتی کشور کم نیست و اینجا هم مجال پرداختن به همه آنها نیست؛ اکنون که وزیر اقتصاد به صراحت از رئیس جدید سازمان امور مالیاتی خواسته تا هرچه سریع تر لایحه مالیات بر عایدی سرمایه را نهایی کند و به دولت بفرستد، امید است که رئیس جدید این سازمان سریع تر در این زمینه اقدام کند. امید که امیدعلی پارسا مرد این میدان باشد.
آنچه برای حل هر مشکل از جمله حل مشکلات اقتصادی مطرح است توجه به حل مساله و قرار گرفتن در دستور جدی کار است که میتواند شروع راهکار باشد. آنچه الان شاهد هستیم؛ به نظر میرسد مسئولان قوای سهگانه و سایر مسئولان عزم کردهاند که مشکلات اقتصادی را با توجه به واقعیتها حل و فصل کنند. آثار همین شروع در عمل تا حدودی مشخص است.
صحبت این است که آیا جهت پیش گرفته شده کامل است یا اینکه باید جهت را اصلاح کرد یا اینکه سرعت و دقت بیشتری مبذول شود؟ آنچه مسلم است در ابعاد مختلف چالشهای متعددی در حوزههای اقتصادی داریم. از وضعیت تولید و اشتغال گرفته تا وضعیت معیشت مردم و نظام بانکی و ارزی و چالشهای متعدد دیگری که وجود دارد.
از وضعیت گروه متوسط جامعه که بیشترین فشار را متحمل میشوند و درآمدشان با هزینهشان تکافو نمیکند و بیشترین بیکاری چه در بخش متوسطهای تولیدکننده و چه در قالب جامعه مصرفی رو به پایین یا واحدهای کوچک و متوسط که تولیدکنندگان متوسط هستند بیشترین فشار را در حوزههای مختلف بر دوش دارند.
اگر بخواهیم اینطور بگوییم که تاحدودی آرامش حاکم شده به سیاستهای ارزی برمیگردد. درحقیقت سیاستهای بانک مرکزی و آقای همتی نشان دهنده این است که فرمان را در دست و موضوع را در کنترل دارند که در یک دامنهای از نوسانات توانستهاند حوزه ارز را کنترل کنند و امیدوار هستیم که دورنمایی که در ذهن دارند و تارگتی که در بیانات رئیسجمهور بوده و آقای همتی هم مطرح کردند، نتیجه دهند؛ فرمایش رئیسجمهور حاکی از قیمت دلار حدود هفت هزار تومان است نه ۱۳ هزار تومان.
باید به این سمت پیش رویم و همینطور فاصله بین ارز آزاد و ارز نیمایی را براساس سیاست بانک مرکزی به هم نزدیک کنیم. درواقع به سمت تک نرخی شدن یا در یک دامنه محدود کنترل شده رو به تعادل پیش رویم. یعنی بین ارز نیمایی و ارز آزاد دامنه مدیریت شدهای احساس شود که هرچه کوتاهتر شود.
یا در رابطه با نگاهشان به ارز حاصل از صادرات صادرکنندگان بحث رئیسجمهور محترم این است که صادرکنندگان مشکلی ندارند که بخواهند همه ارزشان را کالا وارد کننده اما به شرط اینکه به مردم فشار نیاید. سخن و شرطی که بسیار خوب و اساسی است.
یعنی کالا را بالاتر از ارز نیمایی به مردم نفروشند و کالای واردشده را با یک نظام توزیعی به دست مردم برسانند که جهتگیری کاملاً درست و متعادلی است. به طور کلی بانک مرکزی در حوزههای ارزی راهکارهایی دارد که جلو میرود و به نسبتی که ارز آرامش یابد، بخشی از اقتصاد کشور سامان پیدا میکند.
تناسب حقوقها با واقعیتها
یکی از مشکلاتی که همگان به آن اذعان دارند، معیشت مردم است. از مقام معظم رهبری گرفته تا روسای قوا، مسئولان و احساسی که همه مردم دارند. درآمد گروه مصرف کننده متوسط با هزینههایشان همخوانی ندارد. لذا باید دو کار در این زمینه انجام شود؛ نخست اینکه درآمدهایشان بالا برود و دوم اینکه هزینههایشان پایین بیاید تا بتوانند به یک نقطه تعادلی برسند.
در رابطه با درآمدها گروه متوسط عمدتاً دو دسته هستند. حقوق بگیران و کارمندان یا کسبه جزء هستند که باید به ترمیم حقوقهایشان اقدام شود. واقعیتی که با افزایش قیمت نرخ ارز فشاری را در حوزههای اقتصادی وارد میکند از جمله به موارد مصرفی مصرف کنندگان و باید به شکلی ترمیم شود.
آنها که در بازار آزاد خرید و فروش میکنند خودشان به نحوی گران میخرند و گرانتر میفروشند ولی حقوق بگیری که حقوق ثابتی دارد قادر نیست این فاصله را پر کند. به گونهای باید این واقعیت را مدنظر قرار داد تا درآمد حقوق بگیران متناسب با واقعیتهای اقتصادی کشور باشد.
کسبه جزء هم به همین ترتیب قدرت مبادلاتشان به قدری نیست که بتوانند هزینهها را جبران کنند. در این میان باید به درآمدشان تکیه کرد تا به گونهای ترمیم شود ضمن اینکه هزینه هایشان هم پایین آورده شود. ۷۵ درصد هزینههای متوسط به پایین مصرف کننده در چند حوزه تعریف میشود؛ مواد غذایی، اجاره مسکن، بهداشت، آموزش و پوشاک که در این پنج حوزه هنوز که هنوز است نرخ تورم بسیار بالاست.
یعنی اگر این پنج حوزه را در شاخصهای بانک مرکزی نگاه کنیم نسبت به متعارف تورم خیلی بالاتر است به گونهای که رقم اجاره مسکن یک رقم عمده از هزینههای این جامعه است. مواد غذایی با اینکه ۱۴ میلیارد دلار توسط مجلس و دولت بودجه اختصاصی با ارز ۴۲۰۰ تومانی اختصاص یافته ضمن اینکه کالاهای تحریمی هم نیست و کالا هم به قول مسئولان در کشور موجود است اما قیمتها با درآمدها تناسب ندارد.
دود در چشم مردم؟
مساله مهم نظارت بر امور بهداشت و پوشاک و مسکن است. یکی از اینها که دیگر تقریباً زبانزد عام و خاص شده، مساله نهاد کنترل کننده؛ وزارت بازرگانی است که در حوزه تامین و توزیع و قیمتگذاری بتواند این وضعیت موجود را ساماندهی کند و اجازه بالا رفتن قیمتها را ندهد.
یا باید بگوییم دولت در این زمینه مسئولیتی ندارد و آتش به اختیار است و خود بازار عرضه و تقاضای خود را تنظیم میکند و عرضه و تقاضا در شرایط تحریمی و جنگ اقتصادی آتش به اختیار خود را به سامان میرساند.
لذا نیازی به یک واحد اداره کننده نیست. ولی اگر قبول داریم که جزو وظایف حاکمیتی است، نمیتوانیم قیمت شکر و برنج و گوشت را انکار کنیم که یک واقعیت است. اگر علت عدم قاطعیت در اجرای قانون است به گفته خود مجری قانون ساختار فعلی جواب نمیدهد.
الان همه ابر و باد و مه و خورشید و فلک هستند اما دود آن به چشم مردم میرود. آنچه لازم است، تسریع بخشیدن به تعیین تکلیف نهادی است که وضعیت آشفته بازار نظام تامین توزیع را بسامان و مدیریت کند. بیمسئولیتی و بیمدیریتی قضیه را حل نمیکند.
استراتژی «دیپلماسی مذاکره» در عصر حاضر و در چارچوب قواعد سازمان ملل، بیشک یکی از اصلیترین، مهمترین، کمهزینهترین، بیحاشیهترین، مؤثرترین و پربازدهترین استراتژیهای نظام سلطه برای درهم کوبیدن اراده ملتها و به تسلیم کشاندن کشورها و دولتها در سرتاسر جهان است که اصطلاحاً از آن با عنوان جنگ بدون خونریزی یاد میشود.
نظام سلطه بر اساس قواعد و تعاریف دیکته شده و خودنوشته در دیپلماسی مذاکره، در گام نخست کشور هدف را خشونت طلب، حامی تروریسم و تهدید صلح بینالملل معرفی و پس از ایجاد اجماع جهانی (که شرح آن خارج از حوصله این وجیزه است) علیه آن کشور و اعمال فشار و تهدید وتحریم و پروپاگاندا، دولتمردان کشور هدف را وادار به قبول مذاکره و امتیاز دادن میکند و این آغاز راهی است طولانی که تا درهم شکستن و نابودی کامل اراده مردم و به ذلت کشاندن عزت ملی و به تسلیم کشاندن محض کشور هدف ادامه مییابد و این تفسیر عملی آیه ۱۲۰ سوره بقره است که: «هرگز یهود و نصارا از تو راضی نخواهند شد مگر آنکه پیروی از آیین آنها کنی (و تسلیم محض آنان شوی) …».
نظام سلطه از طریق دیپلماسی عمومی و با بهرهگیری از ظرفیتهای رسانهای خود و روشهای وسیع عملیات روانی، با مردم کشور هدف ارتباط برقرار کرده درخواست مذاکره را از زبان مردم به دولتمردان تحمیل میکنند و هنگامی که مذاکره با دشمن به مطالبه ملی تبدیل شد مسئولان و دولتمردان چارهای جز تسلیم در برابر دیپلماسی مذاکره نخواهند دید و به این ترتیب کشور هدف روی ریلی حرکت میکند که پایانی جز تسلیم و دست کشیدن از همه آرمانهای خود ندارد.
در ایران اسلامی و انقلابی نیز کمتر از ۴۰ سال است (بعد از فتح خرمشهر) که کشور، آوردگاه و میدان منازعه و جنگ بین دو تفکر «دیپلماسی مذاکره» و «مقاومت فعال» است و طرفداران دیپلماسی مذاکره گاهی در حد پیاده نظام دشمن عرصه را بر نظام اسلامی برای قبول مذاکره با نظام سلطه تنگ و تنگتر کرده و عملاً پازل دشمن را تکمیل میکنند.
طرفداران دیپلماسی مذاکره را عمدتاً روشنفکرنمایان، غربزدگان، سستکمربندها، خوش باوران، سهل اندیشان، راحتطلبان و… تشکیل میدهند و این جماعت، در حالی که تجربه تلخ صد ساله اخیر در باره تمامی دولتهایی که در جای جای جهان، در قمار دیپلماسی مذاکره همه چیز خود را باختهاند را فراروی خود میبینند و قویاً میدانند که دیپلماسی مذاکره در نظام سلطه فاقد منطق و بنیه علمی بوده و صرفاً یکی از قویترین شیوهها و مدلهای جنگ بدون خونریزی نظام سلطه است، به دلیل راحتطلبی و بعضاً به دلیل دلبستگیهای مادی و علائق ضد فرهنگی غربی، احمقانه و گاهی هم به دلیل سرسپردگی و بهعنوان مأمور و شبکه همکار دشمن، از دیپلماسی مذاکره دفاع کرده و «مقاومت ملی» را که از منطق قوی برخوردار است آماج حملات ناجوانمردانه میکنند.
در نقطه مقابل طرفداران دیپلماسی مذاکره، طرفداران مقاومت فعال را دلسوزان نظام اسلامی، مدافعان فرهنگ ملی، مخالفان نظام سلطه، دشمنان استعمار و استثمار غرب و… تشکیل میدهند که برای نجات کشور از سلطه دشمن همواره هزینههای مادی و معنوی داده و از بذل جان و مال و آبروی خود نیز دریغ نمیکنند و اینان همان حزبالله هستند که از دشمن نمیهراسند و از فشارهای دشمن خوفی به دل راه نمیدهند.
حتی اگر سخنان امام خامنهای در سیامین سالگرد ارتحال حضرت امام خمینی سلامالله علیه را در دفاع از منطق مقاومت نادیده بگیریم در ٤۰ سال گذشته به تجربه دریافتهایم که بدون استثنا (که اگر بر فرض محال موردی هم یافت شود استثنا بوده و قاعده را تحتالشعاع قرار نمیداد) هر کجا به دیپلماسی مذاکره رو آوردهایم: «حتماً امتیاز دادهایم»، «به بخشی از عزت ملت و عظمت اسلام چوب حراج زدهایم»، «بر سر نقاط قوت خود با دشمن معامله کردهایم و عملاً نقطه قوت را به ضعف بدل ساخته و به دست خودمان طناب دار را بر گردن خود انداختهایم»، «خود را در موضع ضعف قرار دادهایم»، «دشمن را جسورتر کردهایم»، «به روح مقاومت و اراده ملی شلیک کردهایم»، «موجبات سرخوردگی، یأس و ناامیدی ملی را فراهم کردهایم» و.... متقابلاً هر کجا به مقاومت فعال رو آوردهایم «حتماً و لزوماً امتیاز گرفتهایم»، «اقتدار خودمان را به رخ دشمن کشیدهایم»، «نظام سلطه را در دستیابی به اهداف شیطانیشان ناکام گذاشتهایم»، «چراغ امید را در دل ملتهای جهان روشن کردهایم»، «در جهت احیای کرامت انسانی حرکت کردهایم» و...
تردیدی نیست که مقاومت فعال در چارچوب رسالت و مأموریت جهانی انقلاب اسلامی و در مسیر اضمحلال نظام سلطه و درهم شکستن اراده شیطانی صهیونیزم و لیبرال سرمایه داری است و تجربه نیز نشان داده که هزینه مقاومت فعال در مقایسه با دیپلماسی مذاکره بسیار ناچیز بوده و هزینههای کم آن هم نسبت به دستاوردهای معجزه گون مقاومت فعال در حقیقت واقع سرمایه گذاری بوده و شکست نظام سلطه و پیروزی جبهه مقاومت را در پی دارد.
امروز همه جهان به چشم میبینند که در فلسطین اشغالی در یکسو در صحنه دیپلماسی مذاکره، فلسطینیان در پیمانهای کمپ دیوید و اسلو همه آبرو، حیثیت انقلابی، عظمت و عزت خود را تسلیم دشمن کردهاند و در سوی دیگر جمعیت اندک ولی انقلابی غزه در پناه مقاومت فعال، چهارمین ارتش جهان را زمین گیر کرده به گونهای که ارتشی که در روزگاری نه چندان دور ۱۱ ارتش بزرگ کشورهای عربی را شکست داده بود اینک در برابر اراده مردم غزه دو روز هم نمیتواند ایستادگی کند.
در سوریه نیز اوضاع دشمن به مراتب وخیمتر از داخل فلسطین است و مستکبرانی که به خود با اطمینان صد درصدی وعده تغییر رژیم سوریه و در هم شکستن محور مقاومت را داده بودند اینک چارهای جز تسلیم شدن در برابر خواست مردم سوریه ندارند و محور مقاومت نیز مستحکمتر از قبل در برابر رژیم منفور و منحوس صهیونیستی خودنمایی میکند.
امروز به لطف تجربه تلخ و گزنده برجام، در کشور شاهد اجماع ملی و وحدت نظر تمامی مسئولان در خصوص تبعیت از الگوی مقاومت فعال هستیم و همین امر مبارک شیطان بزرگ را وحشت زده و مستأصل نموده و تلاش میکنند در یک همراهی نمایشی بین سه کشور امریکا، انگلستان و فرانسه، ایران را وادار به بازگشت به میدان دیپلماسی مذاکره کنند، اما خبرهای خوب دریافتی از سوی مسئولان نظام و قرائن و شواهد داخلی و منطقهای و آرایش نیروهای دو طرف در منطقه غرب آسیا حاکی از آن است که دشمن چارهای جز قبول شکست ندارد.
این حق ما است که نسبت به آینده کشورمان بهویژه نهادهایی مانند آموزشوپرورش، آموزش عالی و ارگانهای رسمی و قانونی نگران باشیم. متاسفانه حقوق موصوف نادیده گرفته میشود، به رسمیت شناخته نمیشود و اگر آن را جدی مطالبه کنیم، فرض بر این میگیرند که به جنایتی بزرگ دست زدهایم.
در هر صورت اینجا خانه ماست، آشیانه و گهواره تمدن ماست، دارایی ماست، غرور ما بسته به آن است. زمانی ادعا داشتیم اگر آموزشوپرورش را در اختیار ما بگذارند، مدینه فاضله افلاطون، فارابی و دگران را در ایران خواهیم ساخت. اما هم اینک از علت استعفای وزیر آموزشوپرورش نهتنها رسانهها، پارلمان، اعضای هیئت دولت، بلکه خود آموزشوپرورشیها هم اطلاعی دقیق ندارند.
بدون شک ریشه بسیاری از نابسامانیهای جامعه، خصومت و کدورتهای سیاسی و توقف اجتماعی به بنیان لرزان تعلیموتربیت رسمی و غیررسمی برمیگردد. داستان چیست؟ اکثر تصمیمها که بر سرنوشت ما و همنوعان اثرگذار است، فردی و خارج از منطق قانونی گرفته میشود. بالاخره کی جامعه صاحب هویتی خواهد شد که ملت رسمیت یابد و به عنوان صغیر، کل الانعام و مجنون شناخته نشود. به دور از ادعاهای موهوم و متورم ملتها درباره سابقه خانه و کاشانهشان، جامعه ایران هزاران سال پیش در زمینه آموزش صاحب دمودستگاه، افتخار، عظمت و شایستگی بوده است.
در دوران هخامنشیان، آتشکدهها ساختار رسمی آموزش را بر عهده داشت و علاوه بر متون مذهبی تکیه بر آموزههای زردشتی، تدریس نجوم، ریاضیات و طب در دستورکار بوده است، البته آموزش خاص اشراف بود و موبدان (روحانیان زردشتی)، شاهزادگان و دولتمردان، جامعه هدف آموزش بود.
در دوره ساسانی، ایران صاحب دانشگاه بود و زمانی که مدرسه آتن در سال ۵۲۹ تعطیل شد، دانشگاه گندیشاپور مامن دانشمندان یونانی شد. نخستین چاپخانه سربی در تبریز شروع به کار کرد و نخستین مدرسه به سبک نوین با همت میرزاحسنخان رشدیه در ۱۲۵۴ در ارومیه راهاندازی شد و یک سال بعد، تبریز صاحب مدرسه شد. اما اینک مراکز استانها از ایدهدهی، خلاقیت و نوآوری بهرهای نمیبرند. با ایده عباسمیرزا و همت امیرکبیر صاحب دارالفنون و تبادل علمی در قالب آموزههای سنت و مدرن شد.
متاسفانه هم اینک فرهنگ جامعه ایران در معرض تندبادهای استحاله و یا پسرفتهای قبیلگی و استبدادی مخصوص دوران قاجار و پهلوی است. در برخورداری از اوج پیشرفتهای ارتباطی و فناورانه که نسل پنجم مخابرات فضای جامعه جهانی را دستخوش دگرگونیهای غیرقابل باور کرده است، در شهرهای ایران هنوز فرهنگ الواطی، داشمشدیگری، قرقکردن محلات با تیر و تبر و دهها نمونه پسروی جامعهشناختی به چشم میخورد.
قطبشدن بعضی اراذل و اوباش و نوچهپروری و دورزدن محاکم قضائی و مراکز انتظامی که به مجاهدت، تلاش، تحصیل و پول نیازی ندارد، گاهی بیشتر از سایر طبقات اجتماعی ارزش پیدا کرده است. هنوز خالکوبی و تیغزنی به عنوان ارزش در جامعه نمود عینی دارد و هر روز بر دامنه آلودگی ها افزوده میشود. بدون قطع بخش اعظمی از نشانههای پیشرفت و همچنین پسرفت به آموزشوپرورش برمیگردد. خلاقیت، هویت، ابتکار، مجاهدت، ادب، حریت، آزادی، تدین و استقلال جوامع با رنگی که بر تخته سیاهوسفید کلاسها نقش میبندد، در ارتباط است.
آیا آموزشوپرورش در ایران چنان آراستگی را یافته است که با شستن ناپاکیها از چهره جامعه، کلید توسعه را به دست بگیرد و از منظر سلسله مراتب، اهمیت ذاتی خود را در هیئت دولت، مجلس، قوه قضائیه و کل حاکمیت بهنحوی به دست آورده است که برای اداره دانشگاه فرهنگیان، رتبهبندی معلمان و پرداخت بهموقع پاداش و مطالبات فرهنگیان با کمبود اعتبارات نجومی مواجه نشود.
آیا آموزشوپرورش قادر است خود را از منطقه شکار راست و چپ یا اصولگرایان و اصلاحطلبان برهاند و فرآیند تعلیموتربیت را برای نظام رام کند. آیا معلمان با هر گرایش در اداره آموزشوپرورش سهمی دارند و آن سهم به رسمیت شناخته شده است؟!
به گمانم خیلی دیر شده است، مگر لطفی از آستانه حضرت سبحان جامعه را مددکار باشد. انشاءالله وصال این تمنا بعید نباشد.
خدا رحمت کند مرحوم حبیبالله عسکر اولادی را یک وقتی در اوج گفتوگو با اصلاحطلبان که به طور مکتوب دو دوره رد و بدل و در رسانهها هم منعکس شد، به من میگفت؛ به برخی از آنها پیام دادم؛ «ما شوخی ناموسی با شما نداریم. مسائل مربوط به اصل انقلاب، آرمانهای امام، ولایت فقیه و مبارزه با آمریکا جزء نوامیس فکری ماست ما در اینباره با شما شوخی نداریم.» متأسفانه برخی از همین اصلاحطلبان به نصایح او گوش ندادند و رفتند زیر خیمه فتنه برای بازگشت سلطه آمریکا سینه زدند، البته به جایی هم نرسیدند.
رهبر معظم انقلاب در دیدار با دانشگاهیان به موضوع مذاکرات و سمومات ناشی از آن در راه پیشرفت انقلاب اشاره کردند و گفتند: «مذاکره مکمل راهبرد فشار است در مسائل ناموسی انقلاب همچون توان دفاعی کشور نمیتوان مذاکره کرد.» آمریکاییها از فصل مذاکره به عنوان فصل برداشت محصول فشارهای اقتصادی خود در زمین ما استفاده میکنند.
اعراب و فلسطینیها ۵۰ سال است دارند مذاکره میکنند حتی یک متر زمین خود را آزاد نکردند و زیر چکمه سربازان رژیم اشغالگر قدس روزگار بدی را میگذرانند. سران عرب رفتند با دشمن مذاکره کردند و ناموس اعراب را فروختند و اکنون زیر تحقیر غرب هر روز امتیاز جدید میدهند باز توهین و تحقیر میشوند اما جمعی از همین جماعت فلسطینی و لبنانی ابتدا سنگ و سپس موشک به دست گرفتند، دشمن را به زانو در آوردند و اکنون در مرز بازدارندگی با حفظ شرافت و کرامت خود سینه به سینه دشمن ایستادهاند و یک قدم هم عقبنشینی نمیکنند.
آنها باعقلانیت سیاسی با هزینه- فایده کردن امر مقاومت به این نتیجه رسیدند، درآمد مقاومت بیش از هزینههای آن است. مقاومت و ایستادگی یک مکتب، یک فرهنگ و یک اندیشه است که در دل خود خستگیناپذیری و امیدوارانه حرکت کردن را دارد. رهبر معظم انقلاب نیز در سیامین سالگرد رحلت حضرت امام (ره)، بنیانگذار جمهوری اسلامی را قهرمان مقاومت در عصر ما نامیدند و مختصات این اندیشه را در مرام امام (ره) مورد واکاوی قرار دادند.
امروز فقط سخن از مقاومت ملت ایران نیست بلکه سخن از محور مقاومت است که ملتهای منطقه را در برابر مقابله با نفوذ صهیونیسم و آمریکای جنایتکار به صف کرده است و شکستهای پیدرپی آمریکا و اشغالگران قدس بهدلیل شکلگیری همین محور و همین جبهه است. امروز در میان ملتهای جهان و دولتهایی که اراده کردهاند در برابر باجخواهیهای آمریکا بایستند سخن از فلسفه مقاومت، دستاوردهای مقاومت و امتیازات «دکترین مقاومت امام خمینی (ره)» است.
رهبر انقلاب در همین سخنرانی تاریخی فرمودند: «اندیشه مقاومت قدرتمندترین سلاح یک ملت است. دشمن در صدد است با وسوسه، تردیدافکنی و القاء بیفایده و ناممکن بودن مقاومت، این سلاح را از دست ملت ایران خارج کند بنابراین باید اندیشه مقاومت را از ترفند دشمن مصون داشت». امروز ملت ایران از مرز تهدید و تطمیع دشمن گذشته است.
دشمن در تمامی جبههها طعم تلخ شکست را از جبهه مقاومت دریافت کرده و عقبنشینی تاکتیکی دشمن حکایت از این واقعیت دارد که آنها هیچ راهحلی جز تسلیم در برابر ملت ایران و جبهه مقاومت در منطقه ندارند. آمریکا تنها یک گزینه روی میز دارد آنهم فشار اقتصادی، اما ملت ایران گزینههای گوناگون در مقابل دارد دیر یا زود آمریکا مجبور است در برابر ملت ایران زانو بزند.
***
اخیراً یکی از اصحاب موسوم به اصلاحطلب که در فتنه ۸۸ شریک و همپیمانان جرج سوروس برای انقلاب رنگی بود از واژه «ابر مقاومت» یاد کرده است. او از مقابله با ترامپ از واژه «ابرمقاومت» یاد میکند و آنرا معبر «صلح»، «اصلاحطلبی» و دموکراسی» میداند و میگوید باید اصلاحات را به صلح ترجمه کرد بخشی از داخل و بخشی از نیروهایی که در خارج هستند باید این کولهبار را به دوش بکشند!
او میگوید «اگر ملت دموکراسی را با گوشتوپوست خود لمس کند تاب مقاومت پیدا میکند» البته این حرف، حرف درستی است به شرطی که کارنامه سیاسی حضرات آن را تایید کند! کارنامه سیاسی برخی از اصلاحطلبان که دستی در فتنه ۸۸ و ۷۸ داشتند نشان میدهد آنها همین چیزی که از آن به عنوان «ابرمقاومت» یاد میکنند با رمز دروغ وتهمت تقلب به آتش کشیدند.
آنها ۴۰ میلیون رای ملت را نادیده گرفتند و بر جمهوریت نظام با تیغ «شورش» و «بغی» چوب حراج زدند به این هم اکتفا نکردند بنا را بر «محاربه» گذاشتند و با شعار «انتخابات بهانه است اصل نظام نشانه است» و «مرگ بر اصل ولایت فقیه» دست در دست منافقان و سلطنتطلبها و کمونیستها و نئومارکسیستها برای مقابله با اسلام به خیابانها آمدند. آنها رفقای خود را به پارلمان اروپا و کنگره آمریکا فرستادند و گفتند از این «ابر مقاومت» ملت ایران نترسید و جا نزنید تحریمها را تشدید کنید. «اوباما» که قبل از فتنه تا مرز تسلیم شدن برابر به ملت ایران رفته بود را برگرداندند به «مقابله» با ملت ایران!
پرچم جمهوریخواهی را یکی از همین اصحاب فتنه که ستاره برنامههای بیبیسی و رادیو آمریکا بود در روزنامهای که منسوب به همین تئوریسین «ابرمقاومت» است بهدوش میکشید و درباره آن قلم میزد. او در ایام فتنه به عنوان ناظم صف گوگوش تا سروش انجام وظیفه میکرد.
کارنامه سیاسی برخی اصلاحطلبان نشان میدهد نگاه آنها به جمهوریت ورود به قدرت برای «خروج از حاکمیت» است. هیچ نشانهای از مقاومت آنها در برابر دشمن نیست همه نشانها همراهی و همگرایی با دشمن است. تاریخ ۸ ماهه اول سال ۸۸ نشان از خیانت آنها به ملت و جنایاتی است که خون دهها شهید بر سنگ فرش خیابانهای تهران به آن گواهی میدهد. همین بساط را در ۱۸ تیر ۷۸ بهپا کردند خداوند از سر تقصیر آنها نگذرد.
یکی نیست به این بنده خدا بگوید وقتی در خزانهداری آمریکا اتاق جنگ تشکیل دادند و برای ملت ایران هر روز خطونشان میکشند، «اصلاحطلبی» و «صلحطلبی» کیلویی چند است؟ دموکراسی سوروسی که بوی عفونت فتنه آن دو دهه است دماغ تاریخ ما را آزار میدهد سیری چند؟
مقاومت به قرائت امام (ره) و رهبری و نیز کسانی که با جانفشانی خود «قدرت منطقهای» جمهوری اسلامی را شکل دادند و سازه اصلی اقتدار و امنیت ملی است حساب و کتاب خود را دارد با این سوسول بازیهای سیاسی فرسنگها فاصله دارد. البته جنگی در کار نخواهد بود تا سخن از صلح به میان آید. چرا که ما در مرز بازدارندگی شاهرگ حیات آمریکا را در منطقه نشانه گرفتهایم. لذا آمریکاییها نه میتوانند، نه میخواهند و نه جرئت آن را دارند از جنگ سخن بگویند.
ارسال نظرات