روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*************
سرلشکر سلامی با حکم فرمانده کل قوا، جانشین سرلشکر جعفری در فرماندهی کل سپاه پاسداران شد. سردار جعفری از سال ۱۳۸۶ فرماندهی سپاه را برعهده داشت و اکنون به درخواست خود وی و موافقت رهبر انقلاب، دورهای جدید از فرماندهی سپاه آغاز میشود.
این دوره ۱۲ ساله با اتفاقات مهمی نظیر «فتنه و آشوب نیابتی سال ۸۸»، «گسترش موج دوگانه بیداری و مقاومت اسلامی در منطقه»، «جنگ نیابتی محور آمریکا- انگلیس- اسرائیل- سعودی» (داعش) در عراق و سوریه علیه محور مقاومت»، «تشدید جنگ اقتصادی دشمن»، «توافق هستهای» و «نقشه نفوذ جریانی دشمن» مصادف شد و منطقاً سپاه بهعنوان پیشاهنگ دفاع از انقلاب، نمیتوانست نسبت به این تحولات بیتفاوت باشد. در یک نگاه کلان میتوان گفت سپاه پاسداران در این دوره با وجود پیچیده و متنوعتر شدن چالشها، عملکرد موفقی داشت. این عملکرد میتواند در دوران جدید با جمعبندی تجارب، ارتقا پیدا کند.
۱- سپاه پاسداران در همین دهه، با وجود برخی کجتابیهای سیاست بازان، از یک سو تکیهگاه مطمئن کشور در تامین برخی ابعاد خودکفایی اقتصادی (نظیر بهرهبرداری از چهار فاز پروژه پارس جنوبی، و احداث پالایشگاه ستاره خلیجفارس و خودکفایی بنزین) بود و از سوی دیگر، بخش مهمی از بار آبادانی و رسیدگی به مناطق محروم را در قالب احداث جاده و پل و خانه بهداشت و مسکن و تامین زیر ساختها بر دوش کشید؛ ضمن اینکه هر جا پای بلایای طبیعی نظیر زلزله و سیل بهمیان آمد، فرزندان سپاه و بسیج، در امدادرسانی و تجهیز مجدد زندگی آسیبدیدگان پیشقدم شدند؛ هم پیشقدم شدند و هم کنار آسیبدیدگان تا زمان تامین حداقلهای زندگی و تثبیت زندگی آنها ماندند که زلزله کرمانشاه نمونه آن بود و در ابعاد وسیعتر در ماجرای سیل اخیر شاهدش هستیم. به یک معنا سپاه، پشت و پناه و تکیه گاه و قوت قلب مردم ماست؛ با وجود همه عقدهگشاییها و سمپاشیهایی که عقبه رسانهای دشمنان علیه آن انجام میدهند.
۲- در ابعاد نظامی، بیشک سپاه پاسداران در این دهه که دهه تشدید تهدیدهای نظامی و امنیتی بود، در کنار ارتش شجاع، کشور را به نقطه اقتدار و امنیت و بازدارندگی ارتقا دادند و به همین دلیل، بسیاری از تهدیدها که زمانی گزینههای معتبر محسوب میشدند، از روی میز دشمن جارو شد. اکنون نشریات تخصصی معتبر آمریکایی نظیر فارین پالیسی تصریح میکنند «ایران با وجود انبوه تهدیدها، جزیره ثبات و امنیت در قلب خاورمیانه آشوبزده و بیثبات است».
چند سال قبل، در حالی که داعش (نوک پیکان ناتوی غربی -عربی- عبری) تا کنار مرزهای ما در کرمانشاه و کردستان تاخته بود و کوککنندگان آن میخواستند فشار مضاعفی را در کنار فشار تحریمها در مذاکرات سیاسی به ایران تحمیل کنند و امنیت ما را با چالش جدی مواجه کنند، سپاه پاسداران تصمیم به دفاع در آن سوی مرزها در عمق خاک عراق و سوریه گرفت و در کنار دولتهای دو کشور، پنجه در پنجه سرطان تروریسم نیابتی انداخت و به تصریح نیوزویک، «داعش را خُرد و نابود کرد». اینجا مشخصاً مجاهدت سردار سلیمانی فرمانده سپاه قدس و همرزمان او، مثال زدنی است.
۳- بدین ترتیب، به ویژه در دهه گذشته، الگوی مردمی «بسیج» بهعنوان مدل تکوین و تکثیر سپاه پاسداران، در میان ملتهای مقاوم منطقه شاخه گستراند و اگر روزی در لبنان -و با مقیاس محدودتر در فلسطین- نمود پیدا کرده بود، اکنون در عراق و سوریه و سپس یمن، تجلی مردمی پیدا میکرد.
در واقع الگوی سپاه، چه در ابعاد سیاسی و تشکیلاتسازی و انسجامیابی و چه حتی در تولید تجهیزات و تسلیحات بومی، به جایجای جبهه مقاومت منتقل شد، بیآنکه سپاه مستقیماً حضور و دخالتی داشته باشد. عنایت داشته باشیم با وجود اینکه دهه سپری شده، دهه تشدید فشار نظامی دشمن بر منطقه بود، اما بیشترین شکستها و خسارتها نیز در همین دوره به دشمن تحمیل شد؛ تا آنجا که ترامپ اذعان کرد ایالات متحده با وجود هزینه کردن ۷ هزار میلیارد دلار در جنگهای خاورمیانه، فاقد دستاورد روی زمین است و او مجبور است مخفیانه با هواپیمای چراغ خاموش به پایگاه عین الاسد عراق برود.
محور «غربی- عبری- عربی» در همین دوره، شکستهای سنگینی را در چند نوبت حمله به لبنان و غزه (بهویژه شکست چند ماه قبل و هلاکت مقام اطلاعاتی و عملیاتی ارشد صهیونیستها)، و در سوریه و عراق و یمن متحمل شد. اکنون گفته میشود فقط حزبالله لبنان، ۱۰۰ هزار موشک آماده شلیک به اسرائیل را در اختیار دارد. در اثر مجموعهای از همین ناکامیها بود که اواخر سال ۲۰۱۸ میلادی، وزیران دفاع آمریکا و اسرائیل -جیمز ماتیس و آویگدور لیبرمن- و عادل الجبیر وزیر خارجه عربستان برکنار شدند.
۴- ارتقای توانمندی نظامی و موشکی سپاه در دهه اخیر، نوعی بازدارندگی بیسابقه در تاریخ منطقه ایجاد کرد، به نحوی که دشمنان اکنون در محاسبات خود در اتاقهای فرماندهی، هرگاه به تعرض نظامی بیاندیشند، بلافاصله کابوس انواع موشکهای دوربرد و دقیق، و قدرتمند و نقطهزن را بالای سر خود میبینند. سپاه سال گذشته دو بار مقرّ سران داعش و گروهک حزب دموکرات را در سوریه و کردستان عراق درهم کوبید و با همین ضرب شست، به قول معروف، گربه را دم حجله کشت. اکنون آخرین گزارش رسمی آمریکا، ایران را «بزرگترین قدرتمند موشکی خاورمیانه» اعلام میکند.
محافل رسانهای و سیاسی آنها میگویند در صورت درگیری باید بلافاصله جنازه چند هزار نظامی آمریکا را در منطقه جارو کنند. آنها خاطره بازداشت تفنگداران خود در خلیجفارس توسط نیروهای سپاه را به یاد دارند که برخی به گریه افتادند و برخی دیگر، خود را خیس کردند. اکنون خلیجفارس و تنگه هرمز، زیر پنجه رزمندگان دلیری است که در همین دهه گذشته، انواع تسلیحات رزم دریایی را بومی و به روز کردهاند. این اقتدار تا بدانجاست که رسانههای آمریکایی بارها گفتهاند سپاه پاسداران لازم نیست از توان موشکی خود علیه ناوهای آمریکایی استفاده کند؛ مینهای متنوع در کنار قایقهای پیشرفته و تندرو برای به گل نشاندن ناوها کفایت میکند.
۵- نقش سپاه در مواجهه با پروژههای نفوذ و اخلال و براندازی، مسئولیت جداگانهای است. آشوب نیابتی سال ۸۸ که به آمریکا و اسرائیل نسبت میرساند، از جمله همین پروژهها بود اما سپاه غافلگیر نشد. شبیخون دشمن در حالی واقع شد که دولت آمریکا پیغام مذاکره و حل مسائل فی مابین از طریق مذاکره را میداد، اما دولت اوباما همان گونه که رهبر انقلاب همان زمان فرمودند، دستکش مخملین روی دست چدنی کشیده بود.
سپاه و بسیج (به عنوان عقبه مردمی آن) در برابر پروژه دشمن که به اذعان مایکل لدین مشاور اسبق امنیت ملی آمریکا، ۲۰ سال برای آن تدارک و شبکه سازی آن در داخل ایران وقت صرف شده بود، هوشیارانه به میدان آمدند و با همت مردم، فتنه به هزیمت انجامید. شبکه نفوذ، بعدها ماموریت یافت با تغییر رفتار تاکتیکی، خود را سفید کند. در عین حال، پمپئو وزیر خارجه آمریکا اخیراً غلط زیادی کرده و گفته «بهترین منفعت ما در ایران این است که گروهی از مقامات غیرانقلابی، این کشور را اداره کنند». منطقاً باید چیدمان چنین پروژههایی را با تدبیر و حوصله و بصیرت و صبر به هم ریخت.
۶- انتصاب فرمانده جدید سپاه با آغاز چله دوم انقلاب اسلامی مقارن شده است. سردار سلامی در مقابله با تهدیدهای دشمن، همان سردار جعفری است؛ اگر جلوتر نباشد، عقبتر هم نیست. بنابراین موضع تهاجمی و قدرتمند سپاه تداوم پیدا خواهد کرد. سردار سلامی، یک استراتژیست نظامی و در عین حال صاحب نظر و تحلیل سیاسی است. مواضع وی، حاکی از دقت و قوت نظر اوست؛ از جمله:
- به منطقه نگاه کنید که درخشش و تاثیر، از آنِ کیست؟ چه کسانی در تحولات سیاسی عراق بر مسند حاکمیت هستند؟ آیا هواداران آمریکا هستند یا انقلاب ایران؟ در حالی که آمریکا عراق را اشغال کرده بود، ایران، عراق را از سیطره سیاسی آنها خارج کرد. در لبنان، سوریه و… هم همه میبینند که چه کسی صاحب نفوذ است.
- اگر غرب خلع سلاح موشکی ایران را دنبال کند، جمهوری اسلامی به جهش استراتژیک و راهبری در برنامه موشکی خود روی خواهد کرد.
- رژیم صهیونیستی در تراز تهدید ما نیست، حزبالله برای در هم پیچیدن آن کافی است؛ به نخستوزیر رژیم صهیونیستی اعلام میکنم شنا کردن در مدیترانه را تمرین کند، چراکه به زودی هیچ راهی جز به دریاگریختن ندارد. (وقتی این تهدید منتشر شد، محافل صهیونیستی متعدد، آن را تهدیدی ویرانگر و جدی توصیف کردند)
۷- دوره جدید فرماندهی، میتواند دوره ابتکار و طراحیهای جدید و موفقیتهای افزونتر از قبل در سپاه باشد. دوره جدید، دوره تبدیل تهدیدهای عمدتاً سخت دشمن به جنگ نرم و جنگ هوشمند مبتنی بر فضای مجازی، عملیات روانی، انگاره سازی، و انحلال باورهای پایدارکننده است. اینجا به جایی در اثر ناکامی و اضطرار دشمن صورت گرفته است. البته طبیعتاً همه مسئولیتها با سپاه پاسداران نیست اما سپاه در حد مسئولیت خود، باید ضمن ارتقای توانمندیهای نظامی و دفاعی، بر تهدیدهای جدید متمرکز شود. ضرورت توسعه منطق موفق و کم هزینه «جنگ نا متقارن»، از اولویتهایی است که باید بسط پیدا کند؛ در عین حال، منطقاً باید کفه ابتکار و پیشدستی بر دشمن، بر کفه واکنش و دفع تهدید سنگینی کند.
۸- بسیج ظرفیتهای ملی و فرا ملی، حرف اول را در پویش انقلاب اسلامی میزند. این مسئولیت را باید در ابعاد فرهنگی، اجتماعی، اقتصادی، فناوری، رسانهای، و سیاسی عملیاتی کرد. دشمن مدت هاست دنبال مهندسی معکوس این ویژگی منحصر به فرد انقلاب در ایران و منطقه است.
درست است که سپاه یک نهاد رسمی است اما نباید از پویشگری و بسیجگری تراز انقلاب باز بماند. نقش سپاه بر خلاف القائات دروغ دشمن، رقابت با فعالان اقتصادی و سیاسی و فرهنگی و رسانهای نیست، بلکه تمهید زمینه و بستر برای جوشش ظرفیت هاست، چنانکه بارها دیده ایم
۹- ایفای نقش پدری در قبال همه طیفهای وفادار و دل بسته به انقلاب، میتواند در انجام بهتر مسئولیت سپاه موثر باشد و به تکلیف بسیجگری عمومی ظرفیتها وسعت بخشد. کلاننگری و دوری از ورود به مسائل جزئی در این زمینه موثر است. ظرفیت مهم دیگر، جوانگرایی در کنار کادرسازی و انتقال تجارب و مهارتهاست که میتواند پویایی و شادابی و رویکرد جریانی سپاه را در دهه پنجم انقلاب تداوم بخشد. بحمدالله نیروهای جوان و نخبه بسیاری در دو دهه گذشته در سپاه تربیت شدهاند.
از سوی دیگر، باید بر نقش بسیج در پیوند و ارتباط همیشگی سپاه با مردم (به عنوان رگ و ریشه اصلی این نهاد) تاکید کرد. سپاه، آینهای از ملت انقلابی و مومن است. سپاه باید چنان تعریف و تجلی پیدا کند که توده مردم بتوانند خود را در بخشی از کارکردهای آن ببینند بلکه بتوانند در آن عملکرد درخشان سهیم شوند. با این شبکهسازی و ارتباط میتوان نسبت به سپر مردمی مهار تهدیدها و کاربست فرصتها امیدوارتر بود. خدمت خالصانه، همان زبان معجزهگر و عامه فهمی است که توانسته و میتواند تفرقه افکنی بدخواهان را بیاثر کند.
۱۰- دو نوبت تحریم سپاه پاسداران در کمتر از یک سال (تصویب قانون کاتسا و سپس، گذاشتن نام سپاه در فهرست سازمانهای تروریستی)، از شدت زخم خوردگی و عجز دولت آمریکا و عین حال، صلابت و سلامت مسیر این نهاد انقلابی حکایت میکند. اکنون در پایان فرماندهی ۱۲ ساله، باید به سردار جعفری خدا قوت گفت و برای سردار سلامی، مزید توفیقات را از درگاه خداوند مسئلت کرد.
اگر ایران را با بسیاری از کشورها مقایسه کنیم، متوجه میشویم که از جمله کشورهایی هستیم که میتوانیم روابط حسنه و دوستانه و به دور از تنش با همسایگان اصلی و زمینی خود داشته باشیم. در این میان تنها کشور عراق بود که منشأ تنش با ایران بود که با روی کار آمدن یک دولت مردمی و سقوط صدام، وضعیت و رفتار این کشور نیز دوستانه شده است و در حل حاضر بهترین روابط میان دو طرف وجود دارد.
کافی است که این وضعیت ایران را با همین کشورهای همسایه خودمان مقایسه کنیم. پاکستان با افغانستان و از آن مهمتر با هند چالش جدی در حد جنگ دارد. عراق با ترکیه و سوریه و عربستان و کویت در تنش نسبی است. ترکیه با یونان و قبرس، افغانستان با پاکستان، آذربایجان با ارمنستان، هر کدام به نحوی دچار تنش و حتی جنگ هستند.
در این میان روابط ایران و پاکستان متمایز از همه این کشورهاست و حسن روابط میان دو کشور سابقه دیرینهای دارد. بجز مباحث راهبردی و همکاریهای مشترک، در امور فرهنگی و زبانی نیز نزدیکی دو کشور نمونه است و فقط در سالهای اخیر به دلیل فعالیتهای تروریستی در بلوچستان است که قدری کدورت میان دو طرف ایجاد شده که در مقایسه با نقاط مثبت این رابطه متقابل، قابل حل است و حل هم خواهد شد. این روابط نه فقط در سطح دو دولت که در سطح دو ملت حسنه و دوستانه است و واکنش دولت و مردم ایران به سیل چند سال پیش پاکستان به نمادی جهت این همکاری و ابراز همدردی تبدیل شد.
اگر ایران بتواند روابط خود را با همسایگان اصلی خود به بهترین شکل سامان دهد و همسایگان آبی را نیز در نظر داشته باشد، براحتی قادر خواهد بود که بخش مهمی از فشارهای تحریمی ایالات متحده را جبران و خنثی کند. ضمن اینکه این کار به نفع اقتصاد و همسایگان نیز هست. بنابراین هر نوع اقدام متقابل برای گسترش روابط تجاری و اقتصادی و سیاسی و راهبردی و فرهنگی با این کشور باید از سوی دو طرف با روی گشاده استقبال شود و سفر نخست وزیر پاکستان و هیأت همراه به ایران نمونهای از این سیاست است.
شاید برخی از افراد پیمان سنتو میان ایران، پاکستان و ترکیه را ساختگی و در ذیل نفوذ امریکا در منطقه و مقابله با شوروی سابق تحلیل کنند. این تحلیل اگرچه نادرست نیست، ولی همه ماجرا نیز نیست. زیرا نوعی وحدت منافع میان این سه کشور وجود داشت که توانستند در ذیل آن پیمان، مشارکت کنند. آن پیمان روی هیچ بنا نشده بود. بلکه زمینههای عینی تفاهم و وحدت این سه کشور بویژه ایران و پاکستان را داشت.
بنابراین باید نقاط ضعف روابط دو کشور که شامل قاچاق مواد مخدر و حضور نیروهای تروریستی میشود را از طریق همکاری متقابل از میان برد. هرگونه اختلالی در امنیت مرزهای دو کشور خواه ناخواه اثرات دوجانبه در دو کشور دارد و چنین نیست که یک طرف زیان ببیند و طرف دیگر سود. روابط دو کشور ایران و پاکستان میتواند الگویی موفق از روابط دو کشور همسایه براساس حسن همجواری و احترام به حقوق و منافع یکدیگر باشد.
گسترش روابط اقتصادی و صادرات گاز و سایر کالاهای ایرانی و نیز واردات اقلام مورد نیاز ایران از آنجا به ثبات روابط دو کشور کمک خواهد کرد. اشتراکات دینی و فرهنگی نیز میتواند قوام دهنده این روابط باشد. امیدواریم سفر آقای نخست وزیر پاکستان و هیأت همراه به ایران، فصل جدیدی را در روابط خوب دو کشور بگشاید.
ترامپ تصمیم گرفته است که معافیت های نفتی خریداران ایران را که تا ۱۲ اردیبهشت معتبر است، تمدید نکند. «این تصمیم به منظور به «صفر» رساندن صادرات نفت ایران و قطع منبع اصلی درآمد دولت ایران گرفته شده است». این جمله که در صدر بیانیه دیروز کاخ سفید آمده، اگرچه بر خلاف گمانه زنی ها و موج های خبری چند هفته اخیر است اما تقریباً هیچ حرف جدیدی ندارد؛ همان آرزویی است که آمریکایی ها نه تنها از اردیبهشت ۹۷ و همزمان با اعلام خروج از برجام که در دوره تحریم های ۸۹ تا ۹۲ و به طور کلی و با شدت و ضعف از ابتدای انقلاب مطرح کرده اند.
آمریکایی ها بارها علیه کشورهای مختلف، از ژاپن و شوروی و صربستان تا لیبی و عراق و سودان از سلاح نفت استفاده کردند اما در مواجهه با ایران اگرچه تنگناهایی را برای کشورمان ایجاد کردند هرگز نتوانستند به هدف صادرات "صفر" دست یابند و تنها به استفاده روانی و تبلیغاتی از آن پرداخته اند. توقف صادرات نفت ایران بر اثر تحریم تنها یک بار در دوره بعد از ملی شدن صنعت نفت (۱۳۳۰ تا ۱۳۳۳) با تحریم های استعمار پیر یعنی انگلیس رخ داد. دوره ای که تفاوت های فاحشی با زمان کنونی دارد که اظهر من الشمس است: ۱- ایران در آن دوره به تازگی در حال یادگیری الفبای بازار نفت و عملکرد مستقل در تولید و صادرات بود اما اکنون نه تنها سال ها تجربه تولید و بازاریابی دارد بلکه سال ها تجربه دورزدن تحریم را در کارنامه دارد. ۲- میزان تولید و صادرات نفت ایران در آن دوره (که به معنی وابستگی بازار جهانی انرژی به ایران است) بسیار کمتر از دوره فعلی بود.
۳- بازار نفت در دهه ۵۰ میلادی در انحصار هفت شرکت بزرگ نفتی (موسوم به هفت خواهران) بود که همگی در همراهی با بریتانیا، روزنه های صادرات نفت ایران را بستند و کوچک ترین مشتریان نفتی (شرکت هایی از ایتالیا و شرق آسیا) دولت مصدق را هم، نه با تهدید به تحریم بلکه با انهدام اتفاقی (!) هواپیمای مدیرعامل شرکت، از همکاری با ایران منصرف کردند. اما اکنون نه تنها مشتریان نفتی ایران همچون چین، آشکارا با اقدام یک جانبه استعمار نو مخالفت کردند بلکه ساختار بازار نفت هم به گونه ای تغییر کرده است که راه های مختلفی برای تداوم صادرات نفت به حد موردنیاز وجود دارد. با این تحلیل تاریخی، عیار ادعای آمریکا درباره صفر کردن صادرات نفت کشورمان، مشخص می شود اما بد نیست که کمی دقیق تر درباره راه های دورزدن تحریم و همچنین میزان نیاز ایران به صادرات نفت و نیاز بازار جهانی به نفت ایران با اعداد و ارقام صحبت کنیم.
راه های دورزدن تحریم
پیش از آنکه کار به دورزدن تحریم برسد، رایزنی با کشورهایی نظیر هند و چین که به شدت از تصمیم آمریکا ناراحت اند و ارائه پیشنهادهای مناسب به آنها می تواند شرایطی را فراهم آورد که آمریکا، ولو به صورت غیررسمی، مجدد از سیاست خود عقب نشینی کند.
اما درباره دورزدن تحریم، مهم ترین واقعیت، دسترسی ایران به مرزهای گسترده آبی و خاکی و امکان صادرات به صورت غیررسمی از این طریق است. تجار ایرانی نیز (به ادعای رسمی خودشان) به اندازه کافی با پالایشگاه های کوچکِ غیرقابل تحریم در ارتباط اند. اگرچه جزئیاتی درباره نحوه دورزدن تحریم ها منتشر نمی شود که منطقی هم به نظر می رسد اما پیشتر گزارش های متعددی در خصوص صادرات نفت با نفتکش های غیرقابل رهگیری یا فروش نفت روی آب منتشر شده است.
وزارت نفت هم قول تداوم صادرات به میزان یک میلیون بشکه با روش های مختلف (که طبیعتاً تشریح نمی شود) را داده است. وجود این مسیرها در کنار ارائه تخفیفات قیمتی می تواند روزنه هایی مهم برای تداوم فروش نفت در حد موردنیاز ایجاد کند. البته این مسیرها هزینه هایی هم دارد اما برای شرایط اضطرار تقبل این هزینه ها ضروری است.
چقدر صادرات نیاز داریم؟
اما حداقل صادرات مورد نیاز نفت کشور چقدر است؟ اگر موضوع گریز از کسری بودجه و همچنین نیازهای ارزی را در نظر بگیریم، نیاز ارزی دولت حدود ۱۵ میلیارد دلار است که با صادرات روزانه ۷۰۰ هزار بشکه در روز و حتی با اعطای تخفیفات قابل تامین است.
از سوی دیگر، مراودات و قراردادهای جدید با همسایگان نه تنها کشور را در مسیر انجام حداقل صادرات مورد نیاز یاری خواهد کرد بلکه در مسیر انجام تراکنش های مالی و بازگرداندن پول نفت نیز کشور را بی نیاز از نظام های مالی تحت رصد آمریکا خواهد کرد. در این شرایط حداقل نیازهای ارزی و همچنین بودجه ای کشور به نفت قابل تامین خواهد بود.
البته مشروط بر آنکه دولت تصمیم های معقول تری درباره نرخ تسعیر ارز، سیاست مهلک ارز ۴۲۰۰ تومانی و همچنین یارانه های پنهان بگیرد و درباره سهم صندوق توسعه ملی هم تسهیلاتی اعمال شود. در این شرایط اگرچه برای شرکت نفت با سهم ۱۴.۵ درصدی، سختی هایی پیش خواهد آمد اما نیازهای ضروری ارزی و بودجه ای کشور تامین خواهد شد. به بیان دیگر، هدف آمریکایی ها از اعمال تحریم نفتی مطلقاً محقق نخواهد شد.
امکان جانشینی نفت ایران
این در حالی است که آمریکا برای اعمال این تحریم ها، هزینه های زیادی را حداقل در کوتاه مدت، متحمل می شود. قیمت های جهانی نفت هم اکنون افزایش یافته است و در صورت کاهش صادرات ایران به کمتر از یک میلیون بشکه در روز، تشدید هم خواهد شد. مخصوصاً در شرایطی که وضعیت عرضه نفت توسط ونزوئلا و برخی کشورهای آفریقایی، بر اثر تحریم یا ناآرامی های داخلی، رو به وخامت گذارده است. اگرچه انتظار می رود در بلندمدت افزایش تولید شیل آمریکا، عربستان و برخی دیگر از کشورها کاهش عرضه را جبران کند اما برخی می گویند که عربستان در افزایش تولید به لحاظ فنی دچار مشکل است. از جمله دکتر حسنتاش تحلیل گر نفتی ضمن بررسی وضعیت تولید عربستان از بزرگ ترین میدان نفتی اش تحت عنوان غوار، تحلیل می کند که ظاهراً توان تولیدی این میدان استراتژیک به شدت تحلیل رفته و جایگاه خود را به عنوان بزرگ ترین میدان نفتی جهان از دست داده است. بر این اساس تنش های اخیر بین عربستان و آمریکا درباره مدیریت بازار نفت هم ذیل وضعیت این میدان نفتی قابل تحلیل است. جایی که عربستان همیشه خود را دارای ظرفیت مازاد تولید و قدرت جهش تولید نشان می دهد اما در عمل، چنین توانی را از دست داده است و نمی تواند به فرمان های آمریکا درباره افزایش تولید عمل کند. طبق این تحلیل، عربستان ناتوانی خود در افزایش تولید را پشت تفاهم نامه های اوپک پنهان کرده است. این در حالی است که دیروز، مهم ترین پاسخ پمپئو به خبرنگاران درباره نحوه مدیریت بازار جهانی انرژی بعد از تشدید تحریم نفت ایران، به قول های مساعد سعودی اشاره داشت!
کمی هم درباره بلندمدت
آنچه گفته شد مربوط به کوتاه مدت و شرایطی است که اکنون واقع شده. بر اساس آنچه گفته شد در کوتاه مدت، اعتبار ادعای آمریکایی ها مبنی بر صفر کردن صادرات نفت کشورمان در حد "صفر" ارزیابی می شود. بسیاری از کارشناسان داخلی و حتی تحلیل گران شبکه های فارسی زبان ضدایرانی نیز به این موضوع اذعان کرده اند.
اما در بلندمدت کشور نیاز دارد که ضمن پیشبرد راهکارهای سیاسی در رفع تحریم های یک جانبه آمریکا و همچنین برقراری راهکارهای دوجانبه با کشورهای مختلف برای مقابله با تحریم ها، وابستگی حیاتی به نفت را کاهش دهد. شرایط سخت فعلی، فرصتی طلایی است تا با اعمال تغییرات بودجه ای، تغییر رژیم صادراتی کشور از نفت به گاز و از نفت خام به فراورده های نفتی و پتروشیمی و تنوع بخشی به مبادی صادراتی نفت با فعال کردن بخش خصوصی به صورت پایدار، برای همیشه راه بر زیاده خواهی آمریکا از مسیر تحریم نفتی بسته شود.
ایده بستن تنگه هرمز را چه کسی به عنوان راهکار جمهوری اسلامی بیان کرده؟ چه کسی گفته که ما امنیت آبراههای جهان را تهدید میکنیم؟ در حالی که ما ضامن امنیت آبراههای جهان هستیم و نه تهدیدکننده آن. نه تنها در تنگه هرمز که باب المندب به قدرت جمهوری اسلامی ایران آبراه امنی است. تنگه سوئز و دریای سیاه به قدرت جمهوری اسلامی ایران امنیت دارد.
بنابراین ما ضامن امنیت آبراههای جهان هستیم و تهدیدکننده آنها نیستیم. ظاهراً ترامپ معافیت هشت کشور از تحریم نفت ایران را تمدید نمیکند، اما اینکه ترامپ چگونه با بازار انرژی جهان اینگونه بازی میکند به بازیگران این بازار مربوط است. سهم ما در این بازار طوری نیست که نتوانیم این سهم را بفروشیم ولی بازیگران بازار انرژی باید بدانند که آیا میخواهند سرنوشت خودشان را به دست ترامپ بسپارند که آن وقت باید عواقبش را نیز تحمل کنند.
فقط ما نیستیم که بازیگر این بازاریم که خیلیها بازیگر این بازارند. در شرایط فعلی فقط باید مقاومت کنیم. تا الان ما بُردیم یا ترامپ بُرده؟ بردن به اقتدار و تحمیل اراده به نفع ملتها و به منافع ملی است و اینها همانهاییست که تابهحال ما در آن برنده بودیم.
حتی برای دور دوم ترامپ چنانچه باز هم در انتخابات ریاست جمهوری برنده شود و در کاخ سفید بماند هم سناریو داریم. ما امیدواریم چون تولیدمان به خودمان مربوط است. هیچکس نمیتواند تولید ناخالص داخلی ایران را آسیب بزند. تولید ایران درونزاست و تکنولوژی خودش را دارد.
ایران ظرفیتها و بازارهای خودش را دارد. از نظر بازار هم در قلب یک سرزمین ۸۰۰ میلیونی مسلمان واقع شدیم که محور هستیم. هیچکس نمیتواند این جغرافیا را از ما بگیرد. از نظر بینالمللی هم ترامپ در یک موقعیت بسیار متزلزل کوشش میکند تا هیجانزدگان آمریکا را امیدوار به اقدامات غیرقابل پیشبینی خود کند و ما فکر میکنیم که این برای آمریکا دستاورد ندارد.
ترامپ عقبنشینی نمیکند اما به جایی هم نمیرسد. با توجه به اینکه شمشیر ابزاری برای رزم است، این تصور که ترامپ شمشیر را از رو بسته، نادرست است. شمشیر ترامپ و پادشاه عربستان برای قِر دادن است.
انتصاب سردار سلامی بهعنوان فرمانده کل سپاه پاسداران انقلاب اسلامی و جابهجایی وی با سردار جعفری (در حالی که هنوز یکسال تا پایان تمدید مدت سه ساله فرماندهی وی باقی مانده بود) به زعم بسیاری از کارشناسان یک انتصاب حساس، بهموقع (از حیث شرایط ویژه زمانی و رخدادهای داخلی و بینالمللی و…) و استراتژیک تلقی میشود.
این انتصاب که با استقبال و شادی دوستداران انقلاب و قاطبه مسئولان کشوری و لشکری مواجه شد، خشم دشمنان نظام، بهویژه شیطان بزرگ و همپیمانانش در محور شیطانی عبری، غربی، وهابی را برانگیخته و با بازتابهای فراوان روبهرو شده است.
سردار سلامی در سطح جهان به یک چهره انقلابی، ضد صهیونیست، مدافع سرسخت ولایت و مدافع محور مقاومت معروف و مشهور است و در داخل نیز سستکمربندها و وادادگان سیاسی از وی خاطره خوشی ندارند.
رادیو فردا وابسته به سازمان سیا در تحلیلی که نتوانسته عصبانیت خود را از این انتصاب پنهان کند در عین توهینهای مکرر به این فرمانده دلیر و شجاع و ضد صهیونیست خواسته یا ناخواسته به ویژگی ضد صهیونیست بودن وی اذعان و اعتراف کرده و نوشته: «غلط نیست اگر گفته شود سلامی پر صلاترین صدا در درون مجموعه سپاه در دفاع از «جبهه مقاومت» و غربستیزی در دهه اخیر بوده است.» این رادیو در عین حال سعی در تحریک جناحهای سیاسی و ایجاد دوقطبیسازی کرده و نوشته: «اما ویژگی بارز دیگر سلامی بیان سخنان خیلی صریح و استفاده از تحریکآمیزترین واژهها در دفاع از ماجراجویی و ستیزهجویی در سیاست خارجی است. او بارها علناً از نابودی دولت اسرائیل دفاع کرده است. در سخنرانی خود در نماز جمعه تهران در فروردین ۱۳۹۷ این چنین به تهدید دولت اسرائیل پرداخت:
«ما شما (رژیم صهیونیستی) را خوب میشناسیم، شما بسیار آسیبپذیر هستید، شما نه عمق و نه عقبه دارید، شما به اندازه یک عملیات بیتالمقدس ما هستید. هر نقطهای از سرزمین تحت اشغالتان تقاطع آتش از شمال و غرب است، این پدیده جدید است. شما راهی برای فرار ندارید و در دهان اژدها زندگی میکنید.»
بنگاه سخن پراکنی دولتی بیبیسی نیز در رادیوی فارسی خود به قاطعیت فرمانده جدید سپاه پاسداران اعتراف کرده و در تحلیلی با اشاره به انتصاب فرمانده جدید سپاه نوشت: «[سرلشکر] حسین سلامی همیشه ترجیح میدهد که به صریحترین شکل ممکن نظرش را بیان کند. بهویژه وقتی پای «دشمنان» و رقبای منطقهای ایران وسط باشد.»
هم زمانی این انتصاب با: ۱- تروریستی معرفی کردن سپاه از سوی شیطان بزرگ؛ ۲- ابعاد امنیتی سفر عمرانخان به ایران؛ ۳ - خوابهای آشفتهای که محور شرارت عبری، غربی، وهابی برای سال ۹۸ تدارک دیدهاند؛ ٤ - آغاز دهه پنجم انقلاب؛ ۵ - صدور بیانیه گام دوم انقلاب اسلامی؛ ۶ - انتصاب همزمان سردار جعفری بهعنوان فرمانده قرارگاه فرهنگی اجتماعی حضرت بقیهالله الاعظم ارواحنافداه و نقشی که این قرارگاه در گام دوم انقلاب ایفا خواهد کرد؛ ۷ - انتخابات مجلس شورای اسلامی در پایان سال جاری؛ ۸ - توسعه عمق استراتژیک ایران؛ ۹ - تحولات منطقه غرب آسیا؛ ۱۰ - همزمانی این انتصاب با انتصاب رئیس جدید قوه قضائیه؛ ۱۱ - نقش ویژه سپاه در کمک به مردم در واقعه تأسفبار سیل در چند استان و افزایش محبوبیت سپاه در بین مردم؛ ۱۲ - حمایت یکپارچه و کمنظیر همه جناحهای سیاسی در کنار مردم از سپاه در برابر اقدام احمقانه سپاه و حمایت و نادر و بینظیر اپوزیسیون خارج نشین از سپاه که با بهت و شگفتی نظام سلطه مواجه شد؛ ۱۳ - زیادهخواهیها و گزافهگوییهای متوهمانه و احمقانه وهابیون و رژیم سعودی حاکم بر حجاز؛ ۱٤ - تحولات صورت گرفته در اردوگاه ناتوی عربی؛ ۱۵ - تلاشهای مضاعف محور شرارت عبری، غربی، وهابی برای اعمال تغییرات در ساختار سیاسی کشورهای شمال آفریقا و پیشگیری از زنده شدن موج دوم بیداری اسلامی و ۱۶- تلاش غرب برای انتقال تروریستها و داعش از غرب ایران به شرق و خاصه کشور افغانستان و… بر حساسیتهای آن افزوده و همه نگاهها را به خود معطوف داشته و در رسانههای مجازی نیز در صدر تمامی حساسیتهای خبری قرارداده است.
دور از انتظار نیست که خواب راحت از رژیم منحوس و کودککش صهیونیستی از این انتصاب سلب شده باشد. دور از انتظار نیست که بر آشفتگی اردوگاه وهابی افزوده شود. آنچه در این میان از اهمیت ویژه برخوردار است توجه به ابعاد حکم انتصاب ایشان است:
انتصاب سرلشکر سلامی به عنوان فرمانده کل سپاه از سوی فرمانده معظم کل قوا در زمانی انجام شده که سپاه در اوج درخشش، موفقیت و قدرت راهبردی در سطح منطقه و جهان قرار دارد و همچنین در جبهههای مختلف جنگ نرم پیروزیهای شایانی را به دست آورده است.
این حکم از یکسو ارتقای توانمندیهای همهجانبه و آمادگی در همه بخشها را مورد تأکید قرار میدهد و از سوی دیگر تقویت گوهر درونی سپاه یعنی تقوا و همچنین بصیرت (همانگونه که در احکام انتصاب نماینده ولی فقیه، فرمانده کل ارتش، فرمانده نیروی هوایی ارتش و دریایی سپاه و… آمده) را هدفگیری نموده که حاکی از اهمیت آن به عنوان ویژگی متمایزی از سایر نیروهای نظامی در جهان است.
انتصاب سردار سلامی (در شرایطی که محور شیطانی غربی، عبری، وهابی تلاش میکند با شانتاژ و پروپاگاندا سپاه را از وظایف اصلیاش منحرف کند) که از تجربیات ارزشمندی در عرصههای مختلف و نگاه راهبردی و دقیق بر مسائل کلان داخلی و بینالمللی برخوردار است، سبب خواهد شد که آنها این انتصاب را برای مقابله با ترامپ «معنادار» ارزیابی و از آن احساس خطر کنند.
شمال آفریقا درپی بهار عربی سال ۲۰۱۱ به ظاهر همچنان بلاتکلیف است. ساختار نظامی حاکم بر کشورهای این منطقه هنوز در برابر خواست واگذاری قدرت به غیرنظامیان، قبول انتخابات آزاد و تشکیل دولتهای منتخب سرسختی نشان میدهند. موج دوم اعتراضها در الجزایر، سودان، مصر و حتی لیبی خسته از جنگهای داخلی در هفتههای اخیر دوباره توجهات جهانی را به خود جلب کرده است.
آیا بهراستی شمال آفریقا در بلاتکلیفی است یا به شکل زیرپوستی در حال انجام فرآیندی است که توافق قدرتهای جهانی را با خود به همراه دارد؟ ژنرال «عبدالفتاح سیسی» خود را برای دور تازه ریاستجمهوری با تغییر قانون اساسی مصر آماده کرده است. قانون اساسی جدید به رئیسجمهوری اختیارات ویژهای میدهد که شاید او را قدرتمندتر از «حسنیمبارک» رئیس جمهور مخلوع در سال ۲۰۱۱ میلادی کند.
در این تغییر، نهادهای مدنی و دیگر قوا و بهویژه قوه قضائیه استقلال گذشته خود را از دست میدهند؛ چون مسئولان قضایی را رئیسجمهوری تعیین میکند. «عبدالعزیز بوتفلیقه» را مردم الجزایر با تظاهرات گسترده اعتراضی خود پس از ۳۰ سال از قدرت به زیر کشیدند، اما هنوز تکلیف دولت آینده این کشور معلوم نیست. آیا نظامیان حاضرند قدرت را با غیرنظامیان تقسیم کرده و به انتخابات آزاد تن دهند؟
سودانیها به سه دهه حکومت اقتدارگرای ژنرال «عمرالبشیر» پایان دادند. نتیجه تاکنون آنچه نبوده است که مردم در موج تازه بهار عربی خواستهاند. ژنرال «عبدالرحمن برهان» رهبر شورای انتقالی به رغم مخالفتهای مردمی، قدرت را برای حداقل ۲سال آینده در دست گرفته است.
البته نظامیان این کشور یک انعطاف محدود در برابر اعتراضات مدنی از خود نشان دادهاند؛ اینکه ژنرال «احمد عوض بنعوف» که پس از سقوط البشیر به عنوان حاکم نظامی سودان معرفی شد، مجبور به واگذاری کرسی قدرت به عبدالرحمن برهان شد تا شاید اعتراضات کاهش یابد، اما بهرغم مخالفتهای مدنی، حاکم نظامی جدید بر ادامه حضور در قدرت اصرار دارد. به عبارت دیگر، نظامیان سودانی خیال واگذاری قدرت را به غیرنظامیان ندارند.
مردم لیبی سرنوشت سخت و شومتری را در پی بهار عربی و سقوط رژیم «معمر قذافی» در هفت سال گذشته داشتهاند. لیبی در این سالها فاقد ساختار نظاممند سیاسی بوده است؛ در شرق و غرب کشور دولتهای موازی، مجالس موازی، کودتاهای ناکام، تیولداری صدها گروه مسلح حاکم اختیاردار بودهاند. لیبیاییها در همه این سالها بهحال خود رها شدهاند تا زیر رگبار مسلسلها و حملات هوایی جناحهای رقیب کوشش کنند که زنده بمانند نه اینکه زندگی کنند.
اکنون نیروهای تحت امر ژنرال «خلیفه حفتر» که خود را «ارتش ملی» میخوانند به طرابلس، پایتخت این کشور حملهور شدهاند.هدف، سرنگونی دولت «فائز سراج» است که به ظاهر سازمان ملل متحد، اتحادیه اروپا و برخی دیگر از کشورها آن را به رسمیت میشناسند. جنگ میان شرقیهای تحت کنترل ژنرال حفتر و غربیهای وفادار به سراج بالا گرفته است.
سازمان ملل و اتحادیه اروپا درباره جنگ جاری هشدار دادهاند، اما فقط هشدار نه بیش از این. روسیه، مصر، عربستان و امارات پشتیبانان ژنرال حفتر در وقایع خونباری هستند که اکنون در لیبی جریان دارد. «دونالد ترامپ» نیز به صف حامیان حفتر پیوسته است. دولت «امانوئل ماکرون» در اینباره موضع دونبش دارد؛ از یکسو خود را هوادار دولت قانونی فائز سراج میخواند و از سوی دیگر با ژنرال حفتر تعامل فعال دارد.
هدف روسیه در حمایت از پیروزی و استقرار دیکتاتوری ژنرال حفتر روشن است؛ روسها میخواهند بعد از کنترل طرطوس در سوریه، پایگاه دریایی خود را در منطقه «طبرق» لیبی تثبیت کنند تا حضور نظامی خود را در مدیترانه گسترش دهند. مصر، عربستان و امارات در پی استقرار آرامش و تثبیت اوضاع در لیبی و خارجشدن از وضع اضطرار در محیط نزدیک به مرزهای خود هستند.
به این ترتیب، دموکراسیخواهی تا مدتها در شمال آفریقا و بالتبع آن خاورمیانه عربی سرکوب و خارج از دستور میشود. جامعه جهانی و بهویژه غرب، سیاست «بنشین و ببین» را پیشه کردهاند. بهنظر میرسد غرب، روسیه و چین در این بخش از کره خاکی بر سر تقسیم مناطق نفوذ توافق دارند. سهم هریک از نفت و گاز و ژئوپلتیک منطقه تعیین شده است.
آنکه سرش بیکلاه میماند، مردمی هستند که به بهار عربی چشم امید بسته بودند. نظامیان در شمال آفریقا برای واگذاری قدرت به مردم سرسختی میکنند، اما اگر مردم شمال آفریقا عبدالعزیزبوتفلیقه، عمرالبشیر، معمر قذافی و حسنی مبارک را از تخت قدرت به زیر کشیدند، پس از این نیز با هوشمندی خواهند توانست همه توافقهای پنهان و آشکار را برهم زده و اراده خود را بر کرسی قدرت بنشانند. مقاومت مردم در الجزایر، سودان، لیبی و مصر ادامه دارد. سرانجام این قدرت مردم خواهد بود که سرنوشت دولتها را رقم میزند.
موضع حق، لزوماً یکی از دو سر قطبهای تشکیل شده نیست، چه بسا اینکه راه حل میانی، همان موضع حق باشد و دو سر قطب، هر دو به میزانی که از راه میانی فاصله دارند، دچار اشتباه باشند و به هر میزان که بر موضع خود اصرار ورزند، به جمود مبتلا باشند. کنش نواصولگرایانه، تکیه بر رفتار معقولانه، محققانه و مبتنی بر مصلحت است.
یک. پیوستن یا نپیوستن به FATF پس از رفت و برگشت میان مجلس شورای اسلامی و شورای نگهبان، چندیاست به مجمع تشخیص ارجاع شده تا در مورد آن، بنا به مصلحت، تصمیم گیری شود. همزمان بحث و بررسی در مورد این گروه اقدام ویژه مالی به رسانه ها و محافل نخبگانی راه یافته و به صورت خاص، بین دولتی ها و منتقدان دولت، محل افتراق بوده است.
اشکال اول و اساسی هم همین جاست. حقیقتاً موضوعی با این درجه از اهمیت که به شدت هم تخصصی است و می تواند بر آینده سیاسی و اقتصادی و حتی معیشتی مردم، تأثیر مستقیم داشته باشد، نباید محل نزاع سیاسی قرار گیرد. شخصاً نظاره گر بوده ام که برخی از اصلاح طلبان و حامیان دولت، بدون اطلاع از مفاد و تبعات FATF به شدت حامی پیوستن به آن بوده اند و مخالفانی که ندانسته، خواستار رد سریع این مصوبه در مجمع تشخیص مصلحت بوده اند.
اما تجربه تاریخی نشان داده که سیاسی شدن اینچنینی موضوعات، اغلب اوقات به صلاح نیست و فضای دوقطبی، قتلگاه مصالح کشور است. باید با درایت و تدبیر و دانش کافی، در برابر فضای دوقطبی ایستاد، چه بسا راه حل سومی وجود داشته باشد؛ فضایی که توسط جمعی از عقلای کشور در مجمع تشخیص مصلحت نظام در حال پیگیری است.
دو. اما راه حل چیست؟ پیش از پاسخ به این سؤال باید تأکید کنم که مهم تر از پذیرش یا عدم پذیرش، نحوه مواجهه جمهوری اسلامی با کنوانسیون ها و سازمان های بین المللی است. باید بدانیم که برخی از قواعد بین المللی، به ویژه آن هایی که قرار است با حوزه فرهنگ و آموزش و عرصه های هویتی ما سر و کار داشته باشند، به هیچ وجه در ایران قابل توصیه و اجرا نیستند، چه اینکه پیش از این، واکنش قاطع مقام معظم رهبری در برابر سند ۲۰۳۰ را دیده ایم.
از سوی دیگر، برخی از این کنوانسیون ها و سازمان های جهانی، به هیچ وجه قابل چشم پوشی و نادیده گرفتن نیستند و انکار یا بی اهمیت دانستن آنها، دردی دوا نمی کند که عموماً، تعهدات سیاسی، اقتصادی، فناورانه و زیستی از این نوعند. نادیده انگاشتن برخی از این کنوانسیون ها، اگر نگویی کشور را با مشکل جدی مواجه می کند، حداقل می توان گفت به دردسر می اندازد.
بنابراین نمی توان در مورد هر توصیه بین المللی تسلیم و مطیع بود، همان طور که نمی توان به هر قاعده جهانی تن داد. مرز این تشخیص را هم علمای فن و کارشناسان تعیین خواهند کرد و از همین رو، به نظر می رسد، مجمع تشخیص مصلحت نظام بهترین مرجع برای همین امور باشد.
سه. نکته دوم آن است که هر موافقت و مخالفتی، باید به منزله یه گام از مسیری بلند و در واقع یک حلقه از زنجیر استراتژی کلان کشور باشد. یعنی باید از موافقان تصویب FATF پرسید که فرضا چنین چیزی در کشور تصویب شد، برای بعد از آنچه برنامه ای دارید. موافقان تصویب باید بگویند که پیوستن به FATF دقیقاً قرار است چگونه و با چه برنامه ای، گره ای از مشکلات کشور باز کند و در خدمت منافع مردم و کشور قرار گیرد.
ناگفته نماند که عیناً همین سؤالات باید از حامیان رد FATF پرسیده شود. ضرورت داشتن برنامه و راهبرد کلان و مشخص در پذیرش یا عدم پذیرش، وقتی بیشتر رخ می نماید که بدانیم این سازمان بین المللی، می تواند بر کشورهای غیر عضو خود نیز نظارت کند و از سوی دیگر، پیوستن به آن تضمینی بر تسهیل روابط مالی کشور است و نه رد آن، باعث می شود که کشورمان، از آسیب های پذیرش مصون بماند.
چهار. نکته سوم، تأکیدی بر این امر است که تحلیل و تصمیم گیری پیرامون مسائل کلانی چون FATF، نمی تواند تنها تابع یک مؤلفه باشد و ذوابعاد است. باید حاکمیت فردی افراطی مانند ترامپ و تندروهای اطرافش بر کاخ سفید را در نظر گرفت، حاکمیتی که حداقل تا یک سال و نیم دیگر ادامه می یابد. از سوی دیگر باید مواردی مانند خروج یک جانبه آمریکا از برجام و عدم راه اندازی عملی ساز و کار مالی از سوی اروپا را هم در نظر داشت. رفتارهای عمومی قدرت های جهانی همچون تروریستی خواندن نیروی نظامی رسمی کشورمان یعنی سپاه را هم نمی توان نادیده گرفت. در تصمیم گیری کلان، باید تک به تک جزئیات مورد توجه باشند.
پنج. نتیجه چیست؟ حاصل تمام موارد پیش گفته آن است که پذیرش FATF در وضعیت فعلی، به هیچ وجه به صلاح کشور نیست، اما از سوی دیگر، رد کردن قاطعانه آن هم نفعی برای کشور ندارد. باید پیش از آنکه ببینیم فایده تأیید بیشتر است یا فایده رد، بنگریم که فایده اعلام موضع بیشتر است یا فایده تعلیق. سیاست تعلیق، خلاف آنچه عده ای تصور می کنند، به هیچ وجه به معنای سردرگمی و بلاتکلیفی نیست و اتفاقاً، سیاست های تعلیقی در بسیاری از موارد در تصمیمات کلان جهانی و ملی استفاده میشوند و عموماً هم مؤثر بوده اند.
فعلاً نباید زیر بار FATF رفت، اما اعلام موضع صریح در مورد آن را هم باید به آینده موکول کرد، سیاستی که می تواند با خرید زمان برای کشورمان، هم جدیت طرف های اروپایی در مبادلات مالی را روشن کند، هم دست آمریکا و سیاست های تحریمی اش را رو کند، هم فضای شفاف تری از دوستان و همراهان کشور در وضعیت فعلی به دست دهد و هم با شکل گیری یک اجماع ملی در میان نخبگان، مسئولان کشور را به بهترین تصمیم ممکن برساند.
ارسال نظرات