روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*************
«امروز منتهاالیه حاشیه اروند مرکز تاریخ است. از اینجاست که عاقبت زمین معین میگردد. اگرنه، به من بگو که در کدامین نقطه کره زمین حادثهای از این عظیمتر در جریان است. آیا قرن پانزدهم هجری قمری قرنی است که در آن کشتی طوفانزده تاریخ به ساحل آرام عدالت میرسد؟
آنها با اشتیاق از میان گل و لایی که حاصل جزر و مد آب خور است خود را به قایقها میرسانند و ساحل را به سوی جبهههای فتح ترک میکنند…رزمندهای پشت خاکریز، با بیلچه خاکها را کنار میزند تا سنگر انفرادی حفر کند…برو به آنها سلام کن، دستشان را بفشار و بر شانههای پهنشان بوسه بزن.
آنها مجاهدان راه خدا هستند و علمدارانِ آن تحول عظیمی که انسانِ امروز را از بنیان تغییر میدهد. آنها تاریخ آینده بشریت را میسازند و آینده بشریت آیندهای الهی است و همه چیز حکایت از همین نوید خوش دارد.
یکی از حوزه آمده است و دیگری در مشهد لبنیاتفروشی دارد و این سومی کشاورز است. و اینهمه، تو گویی همان حماسههای صدر اسلام است که با وسعتی بیشتر تکرار میشود.»
این روزها که مناطق مختلف کشور درگیر سیل و تبعات آن است و مردم کشورمان حماسهای دیگر در این آزمون خطیر آفریدهاند، چقدر جای کلمات آسمانی و صدای گرم سید شهیدان اهل قلم خالی است، تا روایتگر این شکوه باطنی برآمده از بلای ظاهری باشد. آن چند سطر نخست، بخشی از روایت سیدمرتضی آوینی در مستند «پاتک روز چهارم» است که جلوهای از فتح فاو در عملیات والفجر۸ در سال ۱۳۶۴ است.
امروز هم خوزستان میعادگاه حماسهسازان است. یکی دانشجوست و آن دیگری طلبه، یکی کارمند و آن یکی کارگر و… آمدهاند تا حماسه دوران دفاع مقدس را بار دیگر تکرار کنند. آن روز رگبار آتش بود و امروز طغیان آب. برای آنکه اهل معرفت است و مسئولیتشناس، آب و آتش چه تفاوت دارد.
به گاه جنگ به میانه آتش میروند و به روز سیل، دل به دریا میزنند. آنان که گمان میکنند اعتقادات مردم سست شده و دنیاپرست و عافیتطلب شدهاند، نگاهی به گلستان و لرستان و خوزستان بیاندازند و با چشم خود ببینند که ملت چه شاهکاری آفریدهاند.
بگذار دشمنان ابله روی چند قومی بودن کشور حساب کنند و برایش نقشه بکشند. بگذار به خیال خام خود سعی کنند میان شیعه و سنی اختلافافکنی کنند و برادر را علیه برادر بدبین سازند. سیلی میآید که اگرچه دام و کشاورزی و خانه عدهای را با خود میبرد، اما بیبرکت هم نیست و برکت فقط پر شدن سدها و تالابها و دریاچهها نیست. کدام برکت و نعمت بالاتر از این اتحاد و انسجام ملی؟ کدام تصویر از این زیباتر که روحانی شیعه، پیرمرد روحانی اهل سنت را بر دوش گرفته و از آب گرفتگی میرهاند؟ و باز هم چقدر جای قلم ملکوتی و صدای گرم سیدمرتضی این روزها خالی است.
این بار حماسه، مرزهای جغرافیا را نیز درنوردیده است. عدهای گمان میکردند و میکنند که وقتی از محور مقاومت میگوییم، سخن از تفنگ و گلوله است. بر دشمن حرجی نیست که چنان در چاه ویل خباثت فرو رفته و غرق تاریکی است که روز و شب را از هم تشخیص نمیدهد. روی سخن با آنان است که گرفتار عجوزه دنیای مجازی هستند و زیر بمباران تبلیغاتی دشمن که سیاه را سفید و سفید را سیاه جلوه میدهد و میفروشد. محور مقاومت، یعنی محور همدلی و انسانیت در برابر محور شرارتی که از آنسوی دنیا آمده است و جز به بردگی ما راضی نمیشود.
محور مقاومت اگر تفنگ به دست میگیرد و عزم جهاد میکند، از سر جنگ دوستی و غنیمتطلبی نیست. وقتی که دشمن بیپرده و پروا دست به تهاجم زده و خون ریزی و غارتگری در پیش گرفته است، ایستادگی تنها گزینه روی میز است و چه بیچارهاند آنان که گمان میکنند اگر تسلیم شوند در امان میمانند.
حضرت علی (ع) در حکمت ۲۳۳ نهجالبلاغه خطاب به امام حسن (ع) میفرمایند؛ «هرگز کسی را به مبارزه دعوت مکن و اگر به مبارزه دعوت شدی بپذیر، زیرا کسی که دعوت به مبارزه کند ظالم است و ظالم همواره شکست خورده است.» ما به واشنگتن و کالیفرنیا و لس آنجلس لشکرکشی کردهایم یا آنان هر گوشه منطقه ما، پایگاهی زدهاند و شاخ و شانه میکشند و میگویند این آقا که اهل کرنش نیست باید برود و فلان گاو شیری باید بماند؟!
بیچارهتر از همه در این میان آن غربپرستانی هستند که مرزهای حماقت (یا مزدوری؟!) را به تنهایی جابهجا کرده و میگویند چرا فلان گروه جهادی عراقی که برای کمک به سیلزدگان آمده، با خود پرچم عراق را آورده است! اینها همان جماعتی هستند که با هواپیمای اروپایی عکس سلفی میگیرند و دلشان غنج میرود و احساس ذلت و خواری که هیچ، حتی به غربپرستی خود افتخار نیز میکنند اما اگر برادری از کشور همسایه به یاری بیاید، ناگهان رگ میهنپرستیشان بیرون میزند!
۹۹ سال پیش سیدحسن تقیزاده در روزنامه کاوه نوشت: «امروز چیزی که به حدّ اعلا برای ایران لازم است و همه وطندوستان ایران با تمام قوا باید در آن راه بکوشند و آن را بر هر چیز مقدم دارند سه چیز است که هرچه درباره شدت لزوم آنها مبالغه شود کمتر از حقیقت گفته شده: نخست قبول و ترویج تمدن اروپا بلاشرط و قید و تسلیم مطلق شدن به اروپا و اخذ آداب و عادات و رسوم و ترتیب و علوم و صنایع و زندگی و کلّ اوضاع فرنگستان بدون هیچ استثنا. این است عقیده نگارنده این سطور در خط خدمت به ایران: ایران باید ظاهراً و باطناً، جسماً و روحاً فرنگیمآب شود و بس.»
اگر تقیزاده زنده بود باید در محضر غربگرایان امروزی زانوی شاگردی به زمین میزد. (البته تقیزاده در اواخر عمر نسبت به این رویکرد خود ابراز پشیمانی کرد. میزان صداقتش با خودش و تاریخنگاران!) نمونهاش آن کوتهفکر مدعی دیپلماسی که میگوید اگر اروپا به همه تعهدات برجامیاش عمل نکرده تقصیر خودمان است که دغدغههای آنها را در زمینه موشکی و حقوق بشری رفع نکردیم. یا آن جماعتی که کرکره فکر را پایین کشیده و دهان گشودهاند که جمهوری اسلامی خود عامل سیل است! در مقایسه با اینان، تقیزاده ادای غربگرایی را درمیآورد.
از ماجرای سیل دور نشویم. کاش مسئولین قدر این سرمایه اجتماعی را بدانند و از آن مهمتر، کاش مردم قدر خود را بدانند؛ قدر این همدلی و انسجام و انسانی فکر و عمل کردن را، که در روزگار حاضر و دنیای فعلی کیمیاست. ملتی که اهل فرهنگ شهادت است، نه بنبست دارد و نه میتوان آن را به زمین زد، چه تحریم بیسابقه در تاریخ، از سوی آمریکا باشد چه سیلاب ناشی از بارشهای بیسابقه در یک قرن اخیر.
تأسیس تارنمای ویژه دیپلماسی اقتصادی از سوی وزارت امور خارجه که در پی بنیان گذاشتن معاونت اقتصادی در این وزارتخانه انجام شده است، اتفاق مبارکی است که باید آن را در راستای تغییر مطلوب نگرشهای نهادی به درهم تنیدگی مسائل اقتصادی در عرصه روابط بینالملل ارزیابی کرد.
جمهوری اسلامی ایران از ابتدای تأسیس با تحریمهای اقتصادی ظالمانه و خصمانه دشمنان خود، در حوزههای تجاری، مالی، نفت و گاز، حمل و نقل، علم و فناوری و زیرساختهای ارتباطی مواجه بوده است. یکی از راهکارهای مقابله با تحریمهای اقتصادی از طریق کاهش آسیبپذیری و افزایش بازدارندگی اقتصادی کشور، دیپلماسی اقتصادی است.
هدف از این نوع دیپلماسی افزایش توجه به فعالیتهای اقتصادی برون مرزیای است که توسط دولتها و بازیگران غیر دولتی پیگیری میشود. اقدامات رسمی دیپلماتیک در جهت تسهیل دسترسی به بازارهای خارجی برای کسب و کارهای ملی، جذب سرمایهگذاری مستقیم خارجی و اثرگذاری روی قوانین بینالمللی در راستای پیشبرد منافع ملی اهداف اساسی دیپلماسی اقتصادی را تشکیل میدهند.
توجه به دیپلماسی اقتصادی از طریق افزایش تعاملات اقتصادی با کشورهای مختلف جهان به عنوان مبنای ایجاد روابط راهبردی وقتی اهمیت بیشتری دارد که بدانیم پیگیری این روند چه در سطح برنامههای کوتاه مدت به عنوان یکی از راهکارهای مقابله با مشکلات اقتصادی کشور و چه به عنوان یک راهبرد برای ارتقای جایگاه اقتصادی ایران در منطقه عمل خواهد کرد.
بر همین اساس در سالهای اخیر افزایش پیوندهای راهبردی و گسترش همکاری با کشورهای منطقه و جهان، استفاده از دیپلماسی در جهت حمایت از اهداف اقتصادی و استفاده از ظرفیتهای سازمانهای بینالمللی و منطقهای مورد تأکید قرار گرفته است.
با اینحال همچنان نارساییهایی درخصوص دیپلماسی اقتصادی کشور دیده میشود و ناگفته پیداست که این سطح از دیپلماسی با چالشهای متعددی نیز در سطح جهانی و منطقهای روبهرو است. بهرهگیری امریکا و برخی کشورهای متحد منطقهای و فرامنطقهایاش از اهرم فشار اقتصادی برای مقابله با ایران، وجود بحرانهای متعدد مانند جنگ و فعالیت گروههای تروریستی در محیط پیرامونی ایران که سبب افزایش ریسک سرمایهگذاری و فعالیتهای اقتصادی میشود و در عین حال شناخت اندک از اقتصاد سیاسی میان ایران و شرکای مهم اقتصادی و تجاریاش از جمله مسائل و چالشهای خارجی پیش رو است.
مواجهه دیپلماسی اقتصادی کشور با این چالشها وقتی پیچیدهتر میشود که بدانیم در درون نیز مسائلی همچون فقدان چارچوب مفهومی مشخص و منسجم از دیپلماسی اقتصادی، ساختار جزیرهای و متصلب نهادی دیپلماسی اقتصادی ایران (بهگونهای که گاه در یک حوزه بیش از ۲۰ نهاد بدون وجود ارتباط معناداربا یکدیگر مداخله دارند)، تشریفاتی و بعضاً ناتوان بودن بخشهای بینالملل دستگاههای ذیربط و نیز کمبود دیپلمات اقتصادی (به نحوی که بار عظیم دیپلماسی اقتصادی کشور در سطح کارگزاری انسانی، بر دوش چند رایزن تجاری قرار گرفته و روشن است نتیجه مطلوب را به دنبال نداشته و نخواهد داشت) و نیز ناهماهنگی کامل بین حوزههای مختلف سیاسی، فرهنگی در وزارت امور خارجه و سایر نهادهای مرتبط با روابط خارجی یا دیپلماسی اقتصادی از چالشهای موجود دیپلماسی اقتصادی کشور به شمار میروند. مشخص است که راهحلهای عالمانه برای مدیریت حداقل بخشی از این چالشها در بازسازی اقتصاد کشور در دوره پساتحریم راهگشا خواهد بود.
تدوین یک دیپلماسی اقتصادی فعال در کشور میتواند بسترهای مورد نیاز برای گسترش تعامل با اقتصاد جهانی و در نتیجه بهرهمندی از منافع آن را مهیا سازد و به بازیابی قدرت ملی در عرصه بینالمللی و بیاثر کردن تحریمها یاری رساند.
از همین رو، شکلگیری عزم و ارادهای جدی برای تحقق الزامات موردنیاز و رفع نارساییهای موجود بر سر راه عملیاتی شدن این نوع دیپلماسی، ضروری است. ارائه چشماندازی مطلوب از اقتصاد داخلی از طریق تقویت توان تولیدی و صادراتی کشور با هدف افزایش فرصتهای تعامل سازنده و هدفمند با کشورهای دیگر، تمرکز بر همکاریهای منطقهای بهعنوان عاملی مؤثر برای تضمین ثبات و امنیت سیاسی و اقتصادی در مقابل تهدیدات خارجی، بسترسازی (تقویت تولید و توسعه صنعتی) در راستای بهره بردن از منافع عضویت در سازمان تجارت جهانی، در کنار تلاش برای پیوستن به این سازمان، بهبود ظرفیتهای کارشناسی و سازمانی دستگاه دیپلماسی کشور از طریق تقویت بنیه کارشناسی و اصلاح قوانین و ساختار دستگاه دیپلماسی کشور و نیز همکاری و هماهنگی این وزارتخانه با سایر بازیگران دولتی، غیردولتی و بخش خصوصی، معرفی توانمندیهای اقتصادی ایران به زبانهای رسمی کشورهای مختلف و نه فقط زبان انگلیسی، در راستای برقراری ارتباط گستردهتر و زمینهسازی درخصوص روابط اقتصادی توسط دیپلماتهای ایرانی و توجه به تهدیدهای روز و بهره بردن از تجربیات موفق دیگر کنشگران بینالمللی از جمله راهکارهایی است که میتواند در این زمینه مد نظر قرار گیرد.
شاخص کل بورس تهران، شش ماه بعد از رکوردشکنی پیشین خود، دوباره رونق گرفته و شاهد ورود پول های جدید به بازار و ثبت رکوردهای جدید در این بازار هستیم. البته اهالی بازار به خوبی می دانند که این روند صعودی از اسفند گذشته شروع شده و طی این مدت اهالی صبور بازار، سود مناسبی کسب کرده اند.
اما، متاسفانه، همواره ایجاد موج خبری و جذب عامه مردم به بازار در روزهای اوج گیری شاخص و ثبت رکوردهای جدید انجام می شود. متاسفانه در دور قبلی صعود شاخص (در تابستان و مهر ۹۷) تبلیغات زیادی از رسانه ها و حتی از سوی دولتمردان برای هدایت سرمایه ها به بورس صورت گرفت. تبلیغاتی که موجب رشد قابل توجه تعداد کدهای بورسی شد، اما با شروع اصلاح بازار، موجی از سرخوردگی برای تازه واردها ایجاد شد. با توجه به احتمال تکرار چنین اتفاقی در شرایط فعلی، ذکر چند نکته مهم، می تواند مفید باشد.
اول؛ درباره ورود به بازار
اگر تصمیم به مراجعه به کارگزاری و دریافت کد بورسی گرفته اید، شک نکنید. داشتن کد بورسی برایتان مفید است. اما برای معامله عجله نکنید و تحت تاثیر هیجانات قرار نگیرید. به ویژه اینکه این بار بر خلاف دور قبلی صعود بورس، شاهد رشد هیجانی پنج درصدی همه بازار نیستیم. سعی کنید اصول اولیه مثل تشکیل سبد، تعیین حد ضرر، تشکیل فهرست رصد (سهم هایی که هر روز معاملات و اخبارشان را رصد می کنید) و اتخاذ یک استراتژی معاملاتی (مثلاً اینکه چقدر در بازار می مانید، روش تحلیل منتخبتان، نسبت ریسک و زیان انتظاری مناسب، مراجع قابل اعتماد و …) را رعایت کنید.
دوم؛ سمت و سوی بازار
اما برای انتخاب سهام، از تحلیل های کلان شروع کنید و به مرور، دایره انتخاب را کوچک کنید و به یک سبد مناسب برسید. بازار سرمایه هم اکنون دو بخش کاملاً مجزا دارد. بخشی از بازار همچنان در قیمت های مناسب معامله می شوند و با توجه به چشم انداز سودآوری شرکت ها، در میان مدت می توانند باز هم سودده باشند. بخش دیگر بازار شرکت هایی هستند که هم اکنون بیش از خوشبینانه ترین حالت سودآوری در سال ۹۷ و ۹۸ هم رشد کرده اند و عملاً حبابی شده اند. عوامل مختلفی سبب رشد بازار سرمایه شده است که برخی بنیادین و قابل اتکاست (دسته اول) و برخی هیجانی (دسته دوم). در سطح کلان، مهم ترین عامل رشد این روزهای بازار سرمایه عبارتند از:
۱- عملکرد بسیار مناسب برخی از شرکت ها در بهمن و اسفند گذشته. موضوعی که نشان می دهد برخی از شرکت ها توانسته اند خود را با شرایط تحریم تطبیق دهند و فروش خود را با قیمت های مناسب (تخفیف کم) ادامه دهند. این موضوع بعد از آنکه موجی از پیش واکنش منفی به تحریم ها در پاییز گذشته ایجاد کرده و بازار سرمایه را به کمتر از سطح منطقی خود تنزل داده بود، باعث ریختن ترس موهوم بازار شد و تاکنون هم بر رشد بازار موثر است. واضح است شرکت های صادراتی که از رشد نرخ ارز در سال گذشته (حدوداً ۶ ماه از سال) سود برده اند طی امسال نیز می توانند بیش از سال گذشته از این موضوع سود ببرند. وقتی ریسک کاهش مقدار یا قیمت فروش در اثر تحریم هم تخفیف یافته باشد، این گروه می تواند همچنان محل توجه باشد.
۲- زمزمه هایی وجود دارد که طبق سیاست های جدید ارزی و راه اندازی سامانه جامع تجارت، نرخ تسعیر ارز صادراتی شرکت ها نسبت به نرخ فعلی سامانه نیما رشد خواهد کرد. این موضوع می تواند درآمد ریالی حاصل از صادرات را ۲۰ تا ۳۰ درصد رشد دهد. البته اهالی بازار می دانند که رشد ۲۰ درصدی درآمد لزوماً به معنی رشد ۲۰ درصدی سود نیست؛ بلکه رشد سود می تواند صفر باشد (برای شرکت هایی که هزینه های ارزی زیادی دارند) یا می تواند ۱۰۰ درصد باشد (برای شرکت هایی که حاشیه سود کم و خاصیت اهرمی بالایی دارند و هزینه ارزی شان هم کمتر از درآمد ارزی است).
۳- درباره شرکت های داخلی نیز، انتظار می رود، تورم موجب رشد سود اسمی (و نه لزوماً سود حقیقی) شرکت ها شود. مثلاً شرکتی قبلاً با حاشیه سود ۲۰ درصدی ۱۰۰ تومان به ازای هر سهم سود داشته، اکنون با همان حاشیه سود می تواند ۱۵۰ تومان سود داشته باشد. چرا که اگرچه هزینه ها و درآمدها با هم رشد کرده اند و نسبت اینها متفاوت از قبل نیست، اما مقدار ریالی آن بیشتر است.
۴- اوضاع بازارهای جهانی هم خوب است. قیمت فلزات، سنگ آهن و نفت در سطوح مطلوبی قرار دارد که در صورت تداوم این شرایط، وضعیت مناسبی برای فروش شرکت های صادراتی رقم خواهد خورد.
5-در کنار این عوامل، برخی موضوعات غیرعمومی نیز به عنوان محرک رشد بازار به چشم می خورد؛ مباحث تجدید ارزیابی دارایی ها با نرخ جدید ارز و افزایش سرمایه برخی شرکت ها، احتمال بهبود اوضاع بانک ها به خاطر سیاست های جدید پولی بانک مرکزی (سیاست بازار باز و ...) پس از چندین سال رکود، حداقلی بودن نرخ ها در برخی گروه ها که مدت ها در رکود بوده اند و ....
۶- در کنار عوامل بنیادین، ورود نقدینگی جدید به بازار و ایجاد فضای مثبت برای چشم انداز بازار و مخصوصاً تخریب چشم انداز سودآوری در بازارهای موازی مثل ارز و طلا (به ویژه بعد از شکست پروژه اخیر برای بالابردن نرخ ارز) هم موجب تسریع در واکنش بازار به عوامل بنیادین شده است.
تداوم رشد بازار متاثر از تداوم این عوامل است. به ویژه در شرایط فعلی که بورس به قله تاریخی خود رسیده، هر لحظه امکان دارد که با فروکش کردن هیجان مثبت و غلبه فشار فروش (حذف عامل ششم)، شرایط معکوس شود. در این حالت، اگر سهم های کم بنیه خریده باشید، در کوتاه مدت و بلندمدت ضرر می کنید. اما اگر سهم های قوی (که از پشتوانه عوامل مختلف مشروح در فوق برخوردارند و چشم انداز سودآوری شان، قیمت شان را توجیه می کند) خریده باشید، می توانید صبر کنید تا بعد از اتمام دوره هیجان منفی، سهم ها به مدار رشد واقعی برگردند. در واقع سوددهی سهم های بنیادی که اکنون هم هنوز در بازار کم نیستند، دیر و زود دارد اما سوخت و سوز ندارد. دیر یا زود آن وابسته به وضعیت روانی بازار و میزان تزریق نقدینگی است.
سوم: حضور در بورس به نفع اقتصاد کشور است؟
نکته آخر درباره این سوال است که «آیا حضور در بورس و خرید سهام شرکت ها به نفع اقتصاد کشور هم هست؟» اگرچه برخی سریع پاسخ مثبت می دهند اما کمی توضیح لازم است. مهم ترین مزیت بورس برای اقتصاد آن است که شرکت ها به جای نظام بانکی می توانند از این محل تامین مالی کنند. این تامین مالی از طریق «عرضه اولیه» یا «افزایش سرمایه» یا «انتشار اوراق» است. بنابراین اگر در عرضه اولیه یا افزایش سرمایه شرکت کنید، مستقیماً در فرایند تامین مالی شرکت کرده اید. اما معاملات بعدی شما در بورس، دخلی به شرکت ها ندارد و صرفاً می تواند از محل افزایش سیالیت و نقدشوندگی سهام شرکت ها، به صورت غیرمستقیم به اقتصاد کمک کند.
ضمناً سودی که در بورس کسب می کنید از دو محل است: یا از محل سود ایجادی شرکت هاست که همه می توانند از آن استفاده کنند و درباره شرکت های بنیادی و سودساز که روند صعودی بلندمدت دارند، مطرح است. این سود ایجادی است و در ازای سود شما، هیچکس دیگری ضرر نکرده است. یا اینکه از محل نوسانات کوتاه مدت قیمت است که صرفاً انتقال پول از جیب بخشی از سرمایه گذاران به جیب بخشی دیگر است. با توجه به این دو نکته می توانید مزیت و منفعت حضور خود در بورس برای کشور را ارزیابی کنید یا اینکه درباره نحوه حضور موثر و مفید خود در بازار سرمایه تامل کنید.
لو رفتن نیت و تصمیم غربیها برای آخر برجام با توئیت سفیر فرانسه در امریکا و تأکید او بر اینکه «برجام غروبی ندارد و ایران تا ابد اجازه غنیسازی نخواهد داشت»، این سؤال مقدر را پیش میکشد که به راستی آیا با ادامه روند کنونی میتوان زمانی برای خروج ایران از برجام - چه دور و چه نزدیک- متصور شد؟
پس از آنکه امریکا رسماً و اروپا عملاً و باقی جهان طبعاً، سمعاً و طاعتاً از برجام خارج شدند، در ایران چند دستگی بین صاحبنظران درباره خروج از برجام یا ماندن درآن اتفاق افتاد. برخی ماندن در برجام را «همچنان سودمند» برای ایران ارزیابی کردند. برخی آن را «یکسره خسارت و زیان» دیدند و برخی ماندن و خارج شدن را «علی السویه» دانستند.
طرفداران ماندن در برجام معتقدند: ۱- خروج ایران از برجام، اروپا و امریکا را که در حال حاضر اختلافکی با هم دارند، علیه ایران متحد و یکپارچه میکند. ۲- دیگرانی مثل روسها و چینیها را که طرف ما ایستادهاند، معترض میکند و چه بسا در مقابل ما قرار میدهد. ۳- موجب نزدیکی بیشتر برخیها از جمله ارتجاع عربی منطقه به اسرائیل میشود. ۴- با قدرت تبلیغاتی و رسانهای غرب، بهزودی جای ایران و غرب عوض میشود و از اذهان پنهان میماند که چه کسی ابتدا از برجام خارج شد! و نهایتاً ۵- ایران اگر در برجام باقی بماند، پس از هفت سال دیگر و در پایان ۱۰ سال- مطابق تفسیر مذاکرهکنندگان ایرانی! - میتواند به یک سند بینالمللی برای بازگشت به فعالیتهای هستهای استناد کند و قانوناً و رسماً به یک کشور عادی هستهای تبدیل شود.
مخالفان برجام شاید این پنج بند موافقان را به این صورت رد و باطل اعلام کنند: ۱- اروپا و امریکا را هیچ چیزی نمیتواند بیشتر از آنچه اکنون هست متحد کند. آنها همین حالا از هماهنگی با امریکاییها چیزی کم نگذاشتهاند و اگر تصور کنیم کاری علیه ایران هست که دریغ کردهاند، اشتباه میکنیم.
همچنین اگر اختلافی بین اروپا و امریکا در منافع ملیشان متصور شویم، این اختلافها در صورت خروج ایران از برجام باقی میماند و حتی ممکن است تقویت هم بشود، زیرا در آن صورت، تکلیف کار روشن است و اروپاییها برای کاستن از خسارتهای آن بر منافع ملی کشور خود و تمرکز بر منافع اتحادیه، بیشتر از حالا با ایران مماشات میکنند.
برخی از خسارتهای اروپا در صورت خروج ایران از برجام، به مسائلی مربوط میشود که همسایگی اروپا با منطقه غرب آسیا ایجاد کرده است؛ منطقهای که درگیر مسئله مهاجرتها و تولید و قاچاق مواد مخدر و مسئله جنگ است و چه بسا پس از آن درگیر رقابت هستهای هم بشود؛ بنابراین خروج ایران از برجام، اروپا و امریکا را متحدتر نمیکند و اختلاف آنها را بیشتر هم میکند.
۲- چین و روسیه در قضیه برجام بدهکار و مدیون ایران هستند. بخشی از هژمونی و سلطهگری امریکا در جهان با هیمنه «نشانده شدن بر سر میز مذاکره هستهای با ایران» شکسته است و پیروزیهای ایران در منطقه، باقیمانده آن هژمونی را به چالش کشیده است.
چین و روسیه حتی با تصور آنها به عنوان کشورهایی که در موقع لزوم، ایران را خواهند فروخت، به خاطر مناسبات جهانی و رویارویی نظامی و اقتصادی با امریکا، چنین فروشی هرگز برایشان صرف نمیکند و در محاسبه سود و زیان، ماندن در کنار ایران را ترجیح میدهند. چین اکنون مانند ابرقدرت اول جهان، تصمیمگیری و سیاستگذاری میکند و تصور جدایی چین و روسیه از ایران به صرف خروج ایران از برجام، تصوری خام و سطحی است.
۳- ارتجاع عربی منطقه برای اتحاد با دشمنان ایران، به ضعف ایران بیشتر مینگرد تا به قدرت آن؛ و این خاصیت کشورهای ضعیف و سفله است. پس اگر احساس کنند که برخی از شاخصهای قدرت ایران با آغاز فعالیتهای هستهای بازگشته است، در مناسباتشان با دشمنان ایران محتاطتر میشوند.
از طرفی برخی از کشورهای استراتژیک عرب در منطقه یا متحد ایران هستند یا با اعراب مرتجع تجمع یافته تحت خلیج فارس، رقابت خاص خود را دارند. پس ایران نباید سرنوشت خود را به نزدیکی چند کشور وابسته عربی به اسرائیل گره بزند که به نظر هم نمیرسد بتوانند به نارضایتی ملتهای مسلمان خود پشت کنند و بیشتر از این به اسرائیل نزدیک شوند.
۴- نگرانی از دستگاه عظیم تبلیغاتی و رسانهای غرب در جابهجا کردن جای متهم و شاکی، یک نگرانی قدیمی است و همین حالا هم امریکا همین طور عمل میکند و در افکار بسیاری از مخاطبان خود جا انداخته است که ایران متهم هستهای و امریکا شاکی آن است.
ادامه این رویه با فرض خروج ایران از برجام، چیزی را برای ما عوض نمیکند و اوضاع ما را بدتر از اینکه هست نخواهد کرد. از طرفی تسلط امریکا بر افکارعمومی جهان با ظهور شبکههای اجتماعی کمتر از قبل شده است و امریکاییها با اثرگذاری گروههای مستقل در فضای مجازی، قدرت خود را در داخل کشورشان نیز محدودتر و ضعیفتر از قبل میبینند. پس این نگرانی ارزش آن را ندارد که رفع آن را به عنوان یکی از منافع ماندن در برجام تلقی کنیم.
-۵ درباره بند پنجم نظر مدافعان ماندن در برجام، بهتر از همه سفیر فرانسه در امریکا سخن گفت. او نشان داد که غرب نمیخواهد پایان خوشی از برجام برای ایران رقم بخورد و نقشه امریکا و اروپا برای پایان ۱۰ سال یا ۲۵ سال، زدن زیر میز و انکار متن برجام و تفسیرهای متفاوت از آن است. طرف غربی برای چنین تفسیرهای موسعی، از قبل طراحی کرده و متن ناقص و تفسیرپذیری از برجام را به امضا رسانده است.
از طرفی این امید مدافعان ماندن در برجام که ما پس از هفت سال دیگر بتوانیم سرافرازانه و قانونی به فعالیت هستهای بازگردیم، با نگرانی آنها از وارونهسازی دستگاه تبلیغاتی امریکا در صورت خروج ایران از برجام در تناقض است.
اگر امریکا چنین قدرتی داشته باشد، در زمان پایان محدودیتهای برجام هم میتواند ایران را متهم برجام معرفی کند و احتمالاً این کار آسانتر از وارونهسازی قضیه خروج ایران از برجام است، زیرا خروج ایران یک اقدام شفاف و با زمانبندی مشخص است و افکار عمومی جهان تصویر روشنی از آن دارد، اما متن برجام را هیچیک از مردم جهان نخواندهاند و تفسیر امریکا از پایان برجام برای مخاطبان جهانی رسانههای امریکا پذیرفتنیتر است و حتی شاید بسیاری از کارگزاران دولت و حکومت در ایران و سیاسیون ایرانی که آنها هم دو خط از برجام را نخواندهاند، تفسیر امریکا را بپذیرند! پس دلخوش کردن به این بهانهها و امیدهای واهی به زیان کشور است.
آنچه که گفته شد به معنی لزوم خروج سریعتر ایران از برجام نیست بلکه صرفاً ادعا میکنیم که تصور «همچنان سودمند بودن برجام» مغایر واقعیات و بیشتر توهم و بافتههای ذهن است. شاید در کشور نظر سومی هم باشد که به لحاظ عملیاتی، فرقی میان ماندن و نماندن در برجام قائل نباشند و مصلحت کلی را «فعلاً» ماندن در برجام بدانند.
ممکن است حتی به دنبال زمان مناسب خروج از برجام باشیم، مثلاً در آستانه انتخابات امریکا برای اثرگذاری بر انتخاب مجدد دولت فعلی امریکا؛ و این را شدنی بدانند همان طور که در ۴۰ سال گذشته وقایع مربوط به ایران بر چهار ساله شدن دو رئیسجمهور امریکا-کارتر و بوش پدر- اثر مستقیم گذاشت.
آیندگان متأثر از تصمیم ما درباره برجام هستند. این تصمیم باید با ایمان به نصرت الهی برای مؤمنان که مساوق عقلانیت و شجاعت است، باشد. بنگریم که اگر شجاعت نداشته باشیم و محافظهکار و دمدمی مزاج باشیم و خود را در پشت توهمات غیرعقلانی خویش مخفی کنیم، خبری از نصرت الهی هم نخواهد بود و گزارش ما به تاریخ، تاریک خواهد شد.
پرونده برنامه ۹۰ در حالی از سوی مدیران صداوسیما بسته شد که اکثر نظرسنجیها حاکی از علاقه مردم به حضور این برنامه در شبکه سوم سیما بود. بیش از ۱۰۰۰ روزنامه نگار و فعال عرصه رسانه نیز طی روزهای گذشته از رئیس سازمان صداسیما درخواست بازگشت عادل فردوسیپور و برنامه ۹۰ را داشتند که البته ظاهراً نشانهای برای موثربودن این تلاشها دیده نمیشود.
صحبتهای قائممقام شبکه سوم سیما نیز طی روزهای گذشته در نوع خود جالب توجه بود، او گفته بود تغییرات در این برنامه باید چندسال پیش صورت میگرفت. گو اینکه استخوان فردوسیپور سالها در گلوی برخی مدیران صداوسیما گیر کرده بود.
سوال این است که سازوکار این تغییرات علیرغم میل مردم بر چه اساسی استوار است و اساساً این دیکتاتوری در تصمیمگیری از کجا ناشی میشود؟ تغییر عادل فردوسیپور و حذف برنامهاش تا به حال با هیچ پاسخ شفافی از سوی مدیران صداوسیما برای مردم روشن نشده است. این موضوع را میتوان ناشی از انحصاری دانست که در فضای رسانهای کشور بهخصوص در صداوسیما وجود دارد.
در ساختاری که مدیریت آن برای افکار عمومی هیچ وجهی از پاسخگویی را قائل نیست؛ حذف افراد در نبودِ رقیبِ قدرتمند هیچ هزینهای برای آن رسانه ایجاد نمیکند. طبیعتاً استعدادهایی مانند محمدحسین میثاقی نیز در آتش تصمیمهای سلیقهای، قربانی غضب بخشی از مردم میشوند.
اما اتفاقات برنامه ۹۰ و حذف یکباره آن را میتوان در یک اِشِل بزرگتر یعنی فضای اقتصادی وسیاسی کشور نیز بررسی کرد. این انحصارطلبی نهتنها در صداوسیما که در مدیریت اقتصادی کشور نیز به منافع کشور آسیب زده است. تردیدی نیست که بخش کلیدی اقتصاد در دستان دولت و نهادهای شبهدولتی قرار دارد که برای انتصابات خود در پستهای تاثیرگذار کمتر از قواعد اصولی پیروی میکنند.
در واقع، تغییر رویکردهای سیاسی دولتها و روابطی خارج از اصول شایستهسالاری تعیینکننده این انتصابات است. هرچند این روند در دولت فعلی با تغییر و بهبود رویه روبهرو بود اما همچنان مشکل اصلی برجای خود باقی است. انحصاری که در اقتصاد کشور توسط دولت و برخی نهادها وجود دارد، تمام منفذهای پاسخگویی از چرایی و سازوکار هر نوع انتصابی را نزد افکار عمومی بسته است.
نتیجه این ساختار معیوب البته در اقتصاد طی چند دهه گذشته در عمل برای مردم روشن شده است؛ آنگونه که سیاسیون نیز در هر دورهای تنها با انداختن تقصیر بر گردن مدیران قبلی، از بار مسئولیت شانه خالی میکنند. نتیجه این ساختار انحصارطلب و دیکتاتورزده به وضوح باعث سرخوردگی استعدادهای خلاق و البته افراد توانمند شده است که تنها یک نمونه آن برای مردم عیان شد.
عادل فردوسیپور بیتردید از جمله افراد رسانهای بود که هیچ برچسبی بر سلامت کاری او زده نمیشد. هرچند میتوان عملکرد برنامهاش را به صورت تخصصی مورد نقد قرار داد اما فاکتورهایی مانند پاکدستی، حرفهایبودن و مقبولیت نزد مردم، نتوانست تضمینی بر حضور او در رسانهای باشد که از بودجه عمومی تغذیه میشود.
این اتفاق نمونهای است از موارد متعددی که در سطوح مدیریتی کشور رخ میهد اما شهرت فردوسیپور را برای رسانه ایشدن در پیشگاه افکار عمومی ندارند. آنچه مسلم است حلقه مفقوده این استعدادسوزیها در همه عرصهها تنها در یک چیز خلاصه میشود؛ انحصارطلبی و نبود فضای آزاد برای فعالیت، موضوعی که برای تغییر آن در حال حاضر ارادهای دیده نمیشود.
با وقوع سیل در کشور، برخی نگران وضعیت شهر تهران درزمان وقوع بارشهای سیلآسا شدند و با اظهار اینکه بزرگراهها و پروژههای عمرانی تهران درزمان وقوع سیل، بر شدت این فاجعه میافزاید، بسیاری از اقدامات عمرانی که در دورههای قبلی شهرداری تهران انجام شده بود را زیر سوال برده و درصدد ازبین بردن اعتماد مردم نسبت به ایمنی شهر برآمده اند.
اما کسانی که خودشان کار نمی کنند سعی بر تخریب اقدامات دیگران دارند و منتظرند موضوعی بینخست اهمیت را دستمایه هجمه قراردهند. بهطورمثال برخی با سدهایی که ساخته میشد مخالف و معتقد بودند به این سدها نیاز نداشتهایم و باعث برهم خوردن اکولوژی منطقه شدهاست؛ اما امروز شاهد کارایی این ۱۷ سد در سیل خوزستان هستیم، اگر سه سد دیگر هم ساخته میشد خسارتهای ما کمتر بود.
تخریب کردن کاری که در گذشته انجام شده، کار غیرمنصفانه ای است، اما برای بسیاری از ما عادت شده و به این کار علاقه داریم. ابتدا لازم به ذکر است که پروژهها و بزرگراههای احداث شده در تهران که اخیراً به واسطه آن، مدیریت شهری سابق تخریب می شود، مواردی هستند که در "طرح جامع شهر تهران" از سال ۱۳۵۰ پیش بینی شده و باید ساخته میشد و حتی ساختش هم به تعویق افتاده بود.
حال در یک دوره شهرداری و شورای شهر، همت و مردانگی به خرج داد و برای ساخت آنها، آستین بالا زد؛ همچنین در مطالعات و اقدامات انجام شده، مسائل مختلف از جمله خطرات طبیعی و وضعیت جغرافیایی هم درنظر گرفته شده است.
حتی ساخت فاز نخست برخی از بزرگراهها، پیش ازاینکه من عضو شورای شهر تهران شوم، شروع شده بود؛ به طور مثال زمانی که محمدحسین مقیمی سرپرست شهرداری تهران بود، لاین غربی فاز نخست اتوبان شهید صیادشیرازی از اتوبان بابایی تا همت افتتاح شد.
گفته شده بزرگراه امام علی (ع) درزمان سیل به رودخانهای تمام عیار تبدیل میشود، در وهله اول؛ بزرگراه شمال به جنوب امام علی (ع) که پروژهای سنگین و بزرگ بود، با محدودیتها و به سختی ساخته شد و این گونه نیست که بدون هیچ تحقیق و فکری به انجام رسیده باشد. وسط این بزرگراه، کانال بزرگ آب قرار دارد و به کانال های پایینتر آب متصل می شود.
بزرگراههای شمالی_جنوبی درزمان بارشهای سیلآسا که تاکنون در تهران به ثبت نرسیده، باوجود امکان آسیب، توان عبورجریان آب را دارند. همچنین ساخت پارک نهج البلاغه که درمسیل رودخانه واقع شده و آب در آن جریان دارد، بهتر از ساختن ساختمان است و وجود چنین پروژه هایی از شدت سیل می کاهد.
تکمیل کردن پروژههایی مانند بزرگراه امام علی (ع) که به تعویق افتاده بود، یکی ازافتخارات نظام مدیریت شهری گذشته است. آقایان بهتر است از پروژههایی که در مسیل رودخانه ساختند و مسیر آب را بدون اینکه کسی بفهمد مسدود کردند، سخن بگویند.
در شورای قبلی، موضوع "تابآوری در برابر سیل" را به عنوان پروژه تحقیقاتی، مطالعه کرده و راه حل هایش را هم ارائه دادیم، با مشاوران و اساتید دانشگاه قرارداد بستیم و شروع به کار کردند؛ مهمترین پیشنهاد، آبخیزداری در کوههای شمال کشور است که متاسفانه از حریم شهر تهران خارج است.
درحال حاضر، شهرداری برای جنگل کاری مناطق مهم و کاربردی، قرارداد بسته و این روزها هم بخشی از آن را افتتاح کرده است و امیدوارم مقدار باقی مانده آن را هم پیگیری کنند، چرا که جنگل کاری به کاهش شدت سیل کمک می کند و آبخیزداری، مخازنی از آب را برای فصل تابستان بهوجود میآورد.
باید توجه کرد که هرکس درهرزمان، ساخت و سازی در مسیل رودخانه انجام داده، باید اصلاح شود، اما مشکل این است که اگر بزرگراهها و پروژههای عمرانی انجام نمیشد، برخی از همین مدعیان امروز، منتقد بودند که چرا پروژههای طرح جامع شهر تهران را نساختید و پیش نبردید، حال که ساخته شده می گویند چرا ساختید.
مطالعات دراین زمینه آماده است، فقط کافی است مطالعات را اجرا کنند و نیازی هم به صرف وقت یا هزینه برای تهیه آن نیست. تنها نکته این است که این تحقیق شاید تنها نیاز به افزایش ضرایب تضمینی داشته باشد، زیرا این مطالعات برای ۴ سال گذشته است که در خشکسالی بودیم. خوشبختانه شهرداری سال گذشته درآمدش ۱۳۷ درصد محقق شده و پول هم دارد، بنابراین بهانه برای کمبود بودجه قابل قبول نیست.
هرچه زودتر هم این طرحها اجرا شود بهتر است، چون معلوم نیست که اگر باران سیل آسا و بی سابقه ای ببارد شهر تهران بتواند تاب بیاورد واین کانالها که ساخته شده اند کشش داشته باشند، در شرایط بارندگیهای معمول سالیان اخیر کشش دارند ولی برای شرایط بحرانی شدید بایستی طرحهای مطالعه شده و به روز شده را اجرا کرد. کارهای زیادی انجام شده ولی اینها کافی نیست و بایستی تکمیل شود.
ارسال نظرات