يکشنبه ؛ 16 شهريور 1404
16 شهريور 1404 - 09:59
مروری بر یادداشت روزنامه‌های یکشنبه ۱۶ شهریورماه ۱۴۰۴

یادداشت ها / ناوگان جهانی مقاومت

پدیده حرکت ناوگان جهانی مقاومت با صدها کشتی به سوی آب‌های غزه و سرزمین‌های اشغالی امروز در کانون توجهات رسانه‌های جهان است و هیچ حادثه‌ای نمی‌تواند، تمرکز افکار عمومی جهانی را روی مسئله فلسطین که مسئله اول جهان و دنیای اسلام است، منحرف کند.
کد خبر : 19797

تبیین: 

کیهان / الب

دیپلماسی با اروپا و آمریکا به بن‌بست رسیده است، باور کنید 

سعدالله زارعی

اقدام اروپایی‌ها در فعال‌سازی مکانیسم ماشه (اسنپ‌بک) از قبل قابل پیش‌بینی بود و بسیاری از مراکز کارشناسی گفته بودند اروپایی‌ها یک ماه مانده به 18 اکتبر 2025/ 26 مهر 1404 با استفاده از ‌بندی که در متن برجام تعبیه گردیده است، مانع غروب بندهای اساسی برجام می‌شوند که به ایران امکان می‌دهد پس از ده سال تحمل اقدامات یکجانبه، از شر آن خلاص گردد. گرچه پذیرش چنین‌بندی از سوی مذاکره‌کنندگان ایرانی و دستگاه‌هایی که آن را در ایران پذیرفتند، جرم سنگین و شرم‌آوری می‌باشد، اما پرواضح است که حتی اگر این بند هم وجود نداشت، اروپایی‌ها و آمریکایی‌ها اجازه نمی‌دادند پرونده هسته‌ای ایران عادی شود و ایران بتواند از مواهب عضویت در NPT و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی استفاده کند. بنابراین اصل اینکه ما به توافق با غرب دل بسته بودیم و ادعا می‌کردیم با اقدامات دیپلماتیک می‌توانیم روابط حقوقی خود با غرب را به گونه‌ای تنظیم کنیم که با هزینه کم اهداف هسته‌ای خود را محقق گردانیم، خطا بود و امروز پس از 22 سال طی این طریق و بازگشت به نقطه صفر، پرداخت هزینه هنگفت دیگر، هیچ توجیهی ندارد که بخواهیم دوباره دم از مذاکره با غرب برای یافتن یک راه حقوقی قابل اعتماد بزنیم. 
تعبیه مکانیسم ماشه در برجام،کلیدی‌ترین و حساب‌شده‌ترین بند آن است و وقتی مکانیسم ماشه می‌تواند همه قطعنامه‌های تحریمی ظالمانه و غیرموجه شورای امنیت سازمان ملل را برگرداند، به این معناست که با خود برجام برابری می‌کند و تسلیم شدن در برابر آن حتی اگر با تعویق و استمهال شش ماهه توأم باشد، خسارتی بزرگ به اندازه خود برجام متوجه ایران می‌کند. مهلت شش ماهه که امروز صحبت آن می‌شود در واقع شش ماه دیگر یعنی تا 16 فروردین سال آینده، کشور را در وضعیت انتظار قرار می‌دهد، آرامش را از فضای اقتصادی و حتی امنیتی ایران می‌گیرد و در پایان شش ماه دوباره بحث اسنپ‌بک مطرح می‌شود و وضعیت انتظار ایران را برای مدتی نامعلوم تداوم می‌بخشد. 
اگر به عبارات مقامات سه کشور اروپایی هنگام ارائه نامه بازگشت تحریم‌های ایران به شورای امنیت سازمان ملل نگاه کنیم، درمی‌یابیم عبارت «هنوز راه دیپلماسی باز است» حیله‌ای است برای اینکه ایران را در وضعیت انفعال قرار دهند و مانع استفاده ایران از ظرفیت آفندی خود شوند. متأسفانه طی ده سال گذشته و از زمان تصویب برجام علی‌رغم آنکه طرف‌های غربی به حداقلی از تعهدات خود هم عمل نکرده‌اند، ادبیات اکثر مسئولان ایرانی به گونه‌ای بوده که مقامات عهدشکن غربی از آن، ترس ایران از بدتر شدن اوضاع را برداشت کرده‌اند. در حالی که در همین مدت ایران می‌توانست با استناد به عدم اقدام متقابل غربی‌ها در برجام، غرب را با مواضع و اقدامات محکم در وضعیتی قرار دهد که یا به تعهدات خود عمل کند و یا خسارت جبران‌ناپذیر ناشی از فقدان اقدامات متقابل را متحمل شود. 
مقامات وقت دولتی ایران، 22 سال پیش ساده‌انگاری یا لاپوشانی کردند چرا که وقتی غرب اتهاماتی را متوجه برنامه هسته‌ای ایران کرد، اظهار داشتند غرب واقعاً ابهامات و سؤالاتی دارد، اگر سؤالات آنان جواب داده شود و آنان متوجه شدند که ایران دنبال ساخت بمب اتمی نیست، موضوع فی‌مابین حل می‌شود. در دوره ریاست محمد البرادعی، دیپلمات مصری بر سازمان بین‌المللی انرژی اتمی این باور در برخی دیپلمات‌های ایرانی به وجود آمد که اگر همه 12 سؤال آژانس را پاسخ دهیم، آژانس رسماً اعلام می‌کند برنامه هسته‌ای ایران صلح‌آمیز است و مسئله‌ای ندارد. کما اینکه محمد البرداعی چنین وعده‌ای داده بود اما درست یک روز پس از آنکه سؤالات پاسخ داده شد و البرادعی باید نتیجه را اعلام می‌کرد آمریکایی‌ها بحث لپ‌تاپ را پیش کشیدند و مذاکرات را به نقطه صفر برگرداندند و این موضوع در دوره ریاست‌جمهوری روحانی و پس از آن چندین بار تکرار شد اما هر بار بحث جدیدی مطرح گردید و مذاکرات هسته‌ای به نقطه صفر بازگشت. 
اینک اسنپ‌بک به این معناست که غربی‌ها ما را وارد آغاز یک راه حداقل 22 ساله دیگر کرده‌اند. اگر به آن تن دهیم باید همین مسیر پرهزینه، پرریسک و در عین حال بی‌نتیجه را ادامه دهیم و در حین آن از حمله نظامی به تأسیسات هسته‌ای و غیرهسته‌ای خود هم مصون نباشیم. الان کاملاً واضح است که تلاش‌های فعلی از جمله نامه سه وزیر خارجه (ایران، روسیه و چین) به شورای امنیت و مستندات دیگری که وزیر محترم امور خارجه ایران به شورای امنیت سازمان ملل ارسال کرده و یا ادبیات فعلی مقامات ایران مبنی بر تأکید بر صلح‌آمیز بودن برنامه هسته‌ای ایران، به هیچ نتیجه‌ای جز سوءبرداشت غربی‌ها، اتلاف وقت و ادامه وضعیت مخرب انتظار در اقتصاد و امنیت ایران منجر نخواهد شد. این‌ اقدامات، بر این مبنا قرار دارد که هنوز علاج اقدامات غیرحقوقی و زورمدارانه آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان، مذاکره و دیپلماسی است. 22 سال مذاکره و دیپلماسی و اقداماتی از این دست و اظهاراتی از این نوع چه نتیجه‌ای جز خسارت و هزینه یکطرفه برای ایران در پی داشته است که الان هم داریم به آن ادامه می‌دهیم؟! ما امروز به اقدام عملی نیاز داریم نه اظهارات آشتی‌جویانه و یا حتی اظهارات صرف انقلابی. غرب به‌طور منسجم و یکپارچه در مقابل ما قرار گرفته و با اسنپ‌بک، اقدام راهبردی عملی با نتایج خسارت‌بار مشخص علیه ما انجام داده است. براین اساس ما برای خنثی کردن آن و پشیمان کردن این دولت‌ها، باید اقدام هم‌وزن آن را روی میز بگذاریم. در وضع فعلی خروج از ‌NPT یکی از مهم‌ترین راه‌حل‌های ماست. دولت جمهوری اسلامی که از یک‌سو در بحث هسته‌ای مسئولیت مستقیم دارد و از سوی دیگر تصویر آن نزد دولت‌های غربی، ضعیف و لرزان است، باید طی نامه‌ای صریح و بدون اضافه کردن عبارات دوپهلو که باز بوی عدم جدیت ایران بدهد، اعلام کند ایران از NPT خارج شده و کار با آژانس را کنار گذاشته است. ما باید بدانیم اثر روانی اسنپ‌بک علیه ایران بیش از اثر عملی آن در حوزه اقتصاد و امنیت ایران می‌باشد و آثار روانی، موقت است. خروج ایران از NPT چند صباحی تبلیغات سیاسی علیه ایران را در پی می‌آورد ولی قبل از پایان سال جاری میلادی، اقتصاد ایران را از فضای انتظار خارج می‌کند، روند افزایش نابرابری قیمت دلار و یورو را از بین می‌برد و مقدمات تحرک اقتصادی ایران را فراهم می‌کند. آنچه روشن می‌باشد این است که بخش بزرگی از طرف‌های فعلی تجاری ایران از اسنپ‌بک پیروی نخواهند کرد و از این نظر محدودیت جدیدی علیه ایران ایجاد نمی‌شود. 
کشورهای دنیا در بحث روابط با ایران سه دسته‌اند؛ یک دسته کشورهایی هستند که در طول دهه‌های گذشته علی‌رغم فشارهای تحریمی، روابط تجاری با ایران را حفظ کرده‌اند که بین 30 تا 40 درصد کشورهای جهان را شامل می‌شوند و در بین آن‌ها قدرت‌های بزرگ اقتصادی مثل چین، هند و روسیه و سازمان‌های قدرتمند اقتصادی مثل اتحادیه اوراسیا، پیمان شانگهای و پیمان بریکس و اغلب همسایگان ایران می‌باشند، یک دسته کشورهایی هستند که روابط تجاری با ایران نداشته‌اند و این عدم رابطه نوعاً به دلیل تحریم‌ها نبوده بلکه ناشی از عدم تحرک تجاری ما در رابطه با این دسته از کشورها بوده است. این‌ها لااقل 40 درصد کشورهای دنیا را شامل می‌شوند. اغلب کشورهای آفریقایی، اغلب کشورهای آمریکای لاتین و اغلب کشور‌های شرق آسیا از این دسته می‌باشند و یک دسته دولت‌هایی هستند که به دلیل خصومت، با ایران روابط تجاری نداشته و یا روابط آنان با جمهوری اسلامی در حد بسیار ناچیزی بوده است. این‌ها از تحریم‌ها تبعیت می‌کنند حتی اگر اسنپ‌بک هم نبود، از تحریم‌های اولیه و ثانویه آمریکا علیه ایران حمایت می‌کردند. این‌ها بین 20 تا 30 درصد دولت‌ها را شامل می‌شوند که دولت آمریکا و اکثر دولت‌های اروپایی از این دسته هستند. 
تحریم‌های سازمان ملل از آنجا که از حیث قدرت تحریمی و ضمانت اجرا از تحریم‌های آمریکا ضعیف‌تر می‌باشند، نمی‌توانند در صحنه واقعی، وضعیت فعلی اقتصادی ایران را تحت تأثیر خود قرار دهند. 
آنچه اکنون بیم آن می‌رود، تکرار موضع ضعیف ایران و باز محور شدن مذاکره و دیپلماسی با غرب است. در حالی که ایران واقعاً ضعیف نیست و ضعیف هم دیده نمی‌شود. ایران در کانون یک جبهه مؤثر و قدرتمند ذیل نام «جبهه مقاومت» قرار دارد. ایران در کانون توجه بیش از دو میلیارد مسلمان و در قلب چند صد میلیون شیعه و در سطح بین‌المللی یک شریک قدرتمند و فعال در ائتلاف‌های بزرگ اقتصادی قرار دارد. متأسفانه ادبیات امروز بعضی مقامات و بعضی دستگاه‌ها، ایران قدرتمند را ضعیف معرفی می‌کند و این باعث طمع دشمن می‌شود، علی‌رغم آنکه ایران را قدرتمند می‌داند. ما باید با موضع قاطع به همراه عمل قاطع به دشمنان خود نشان دهیم در وضعیت آفند و ابتکار قرار داریم. الان اروپا و آمریکا با نگاه به پاره‌ای مواضع مقامات ایران طی ده سال اخیر، رفتار ما را پیش‌بینی کرده‌اند که به سمت اسنپ‌بک رفته‌اند. اگر آنان به این فکر می‌کردند که ایران از ابزارهای قدرت خود در مقابل اقدامات ضدایرانی استفاده می‌کند، به این راحتی علیه ایران وارد گود نمی‌شدند. برنامه هسته‌ای ایران حتماً باید به جای صراحت، در فضای ابهام ادامه پیدا کند. هرگز نباید خیال غرب غدّار از ما راحت باشد. برنامه هسته‌ای برای کشوری با فرهنگ و تمدن و قدرت ایران باید به‌طور کامل نه فقط به توسعه توانمندی‌های ایران بلکه به توسعه اقتدار ایران هم کمک کند.  

جوان / الب

تحلیل گزارش امنیتی قرارگاه مرکزی خاتم (ص) از منطقه 

مرتضی سیمیاری

 روز گذشته براد کوپر، فرمانده گروهک تروریستی سنتکام در سفری به مناطق اشغالی با ایال زمیر، رئیس ستاد ارتش رژیم صهیونیستی دیدار و گفت‌و‌گو کرده است. 
از محتوای این جلسه خبر روشنی بیرون نیامده است، اما توالی برخی حوادث نشان می‌دهد که سفر رئیس سنتکام به مناطق اشغالی پس از دیدارش از اقلیم کردستان معنا و مفهوم خاصی دارد. 
کوپر از جمله فرماندهان نیمه پنهان ارتش امریکا بوده است که به‌تازگی از سایه بیرون آمده و رسانه‌ای شده است، البته او سابقه دوستی چندین ساله با فرمانده ارتش رژیم صهیونیستی داشته و هر دو روی زمینه استفاده از هوش مصنوعی شهره هستند. کوپر مؤسس گروه ویژه ۵۹ (Task Force) نیز بوده است، یگانی که قرار بود روی استفاده از AI در عملیات‌های دریایی فعال شود. اولین آزمایش‌های مرتبط یا این یگان در بهمن‌ماه سال ۱۴۰۰ صورت گرفته است. در آن زمان ناوگان تروریستی و دریایی پنجم امریکا اعلام کرد که با حدود ۸۰ شناور، پهپاد و زیردریایی این رزمایش را انجام داده است. یک هفته پس‌ازاین رزمایش اسحاق هرتزوگ در سفری به منامه و بازدید از ناوگان پنجم امریکا خواهان تشکیل ناتوی خلیج‌فارس شد. 
به نظر می‌رسد که سفر کوپر به مناطق اشغالی باهدف احیای دوباره طرح‌های دریایی ارتش تروریستی امریکا با صهیونیست‌ها در حوزه هوش مصنوعی، به‌ویژه در مقابله با یمن صورت گرفته باشد. البته این افزایش کمیت باعث شده تا یمن نیز به‌سرعت خود را کیفی کند. 
هماهنگ شدن بیشتر سنتکام با صهیونیست‌ها به معنای بالا رفتن میزان اطلاعات نظامی در منطقه نخواهد بود. تا پیش‌ازاین عملیات‌های صورت گرفته علیه یمن فاقد دستاورد راهبردی بوده است، به این معنا که نه توانست مانع عملیات‌ها علیه رژیم صهیونیستی شود و نه توانست ماشین جنگی انصار الله را متوقف کند و نیز نتوانست نخبگان نظامی مؤثر را حذف کند. 
تا به امروز سطح موفقیت عملیات‌های یمنی به‌گونه‌ای بوده که مشاوران امنیتی ترامپ برای آن پاسخی پیدا نکرده‌اند و موشک‌ها علاوه بر ضربه باعث ایجاد شکاف سیاسی در تل‌آویو و واشینگتن نیز شده است. برای همین سنتکام به این جمع‌بندی رسیده است که برای کاهش این تنش باید راه‌حلی پیدا کند تا مناطق اشغالی را از زیر ضرب یگان‌های موشکی یمن خلاص گرداند. 
در این وضعیت که تحولات به‌روزرسانی شده و به فناوری‌های بیشتر مجهز شده است، برخی تحولات نظامی در تهران نیز جالب‌توجه است، از جمله تفسیر چند جمله در پیام فرمانده جدید قرارگاه مرکزی حضرت خاتم‌الانبیا (ص) که اشاره به ادراکی بودن رفتار‌های دشمن در آینده داشته است. واقعیت آن است که سنتکام به‌خوبی می‌داند که رسیدن به دستاورد راهبردی در برابر مقاومت امری محال است، از این به‌روزرسانی خود را تنها جهت‌دهی تکنولوژیک و روانی داده تا به‌صورت مقطعی با تحولات موجود برخورد کند. البته این مزیت‌های نسبی نیز با کنش‌های گرم پاسخ گرفته است. ازجمله درست در همان زمانی که گروهک سنتکام خواب ناتوی محلی را در خلیج‌فارس می‌دید، نیروی دریایی سپاه در عرض سه ماه دومرتبه شناور بدون سرنشین امریکایی‌ها را توقیف کرد. 
در آن زمان این پروژه ضد ایرانی با اقدامات درخشان و بموقع نیروی مسلح و استفاده از اصل «مدیریت تغییر تعادل» باعث سرکوب خیزش دشمن شد. این شکل از پاسخگویی درخشان همچنان درصحنه منطقه باقی است.

آرمان امروز / الب

جنگ یا گفت‌وگو از خلیج فارس تا کارائیب

علیرضا توانا

حضور نظامی آمریکا نزدیک آب‌های سرزمینی ونزوئلا این پیام را به دولت مرکزی کاراکاس مخابره می‌کند که آماده تنش های جدید باشد، ممکن است دولت آمریکا بخواهد با فشار نظامی یا تهدید، دولت ونزوئلا را به تغییر سیاست‌های اقتصادی یا سیاسی وادار کند؛ اما تاریخ نشان داده که مداخلات نظامی مستقیم در کشورهای آمریکای لاتین معمولاً هزینه‌های سیاسی و اقتصادی بالایی دارد. حضور نظامی آمریکا در آب‌های کارائیب می‌تواند مرتبط با تنش های روزافزون خاورمیانه نیز باشد به گونه ای که با سقوط دولت مرکزی ونزوئلا با فشارهای نظامی و نشستن دولت جدید، جهان از تامین نفت خام خود با ظهور تنش در خلیج فارس هیچگونه جای نگرانی نداشته باشد اما می‌توان پیش بینی کرد که با افزایش تنش ها، کشورهای همسایه و سازمان‌های منطقه‌ای مثل مرکوسور (Mercosur) و اوپاک (OAS) ممکن است به شدت واکنش نشان دهند و درگیری نظامی با آمریکا می‌تواند تنش‌های سیاسی و اقتصادی در آمریکای لاتین را افزایش دهد و روابط با متحدان را پیچیده کند.
به طور خلاصه رویارویی نظامی با آمریکا در کوتاه مدت موجب همبستگی مردم ونزوئلا می شود اما در طولانی مدت موجب فروپاشی اقتصاد آن خواهد شد. تاریخ نشان داده افرادی که با قلم تحریف می کنند، دشمن تر از افرادی هستند که با اسلحه میکشند؛ زیرا همیشه تخریب «تحریف» از «حذف» برای جامعه خطرناک تر و کشنده تر است، جنگ ها گذرا هستند و نوشته ها و معاهده ها پابرجا؛در دنیای سیاست هر چند خواسته یا ناخواسته هر حرکت یا توقفی میتواند در اثنای تاریخ نقش درخوری داشته باشد اما در این میان دو عنصر «دیپلماسی» و «جنگ» نقششان بویژه در قرن معاصر کتمان ناپذیر است.
در قرن معاصر هم «گفتگو» و هم «جنگ» دو زبان اساسی و برجسته در دیالکتیک تاریخی جهان بوده اند؛ گاه برای سلب و گاه برای ایجاب هر دو در مواقع نیاز و ضرورت ملت ها را در برگرفته اند.‌ شاید امروزه که کشور دچار بحران های اقتصادی و تحریم های بین المللی شده است بهتر باشد نقشه راهی که سال های گذشته طی شده را بررسی کنیم تا بتوانیم ایرادات ناشی از آن را درک کنیم.
رویکرد اقتصاد مقاومتی محور سیاستِ اقتصادی ایران است؛ این مدل با تکیه بر تولید داخلی، کاهش مصرف، و نجات از وابستگی به نفت دنبال می‌شود اما بستن جریانات مبادله پولی و بانکی اجازه رشد این بخش را گرفته است اما ایران با توسعه سیستم بانکی سایه‌بان، ورود به تجارت رمزارزی (هرچند محدود و تحت نظارت) و گسترش معاملات تهاتری، راه‌های جدیدی برای حفظ تراکنش‌ها و تجارت بین‌المللی ایجاد کرده است، استفاده از رمزارزها، به ویژه در میان شهروندان و بخش‌های خصوصی، برای حفظ ارزش دارایی‌ها و عمل به‌عنوان ابزار دورزدن موقت تحریم‌ها افزایش یافته است اما باید توجه داشت که اگر حجم معاملات رمزارزی زیاد شود با نظارت بالادستی بسته خواهد شد چون اولین کشوری که اقدام به معاملات حجیم برای دور زدن تحریم ها خواهد کرد ایران می باشد و باز باید توجه داشت FATF نظارت جدی بر این موضوعات دارد و باید راه حلی برای این اقدام اندیشه شود؛ شاید در این میان از افرادی راجع به پیمان های استراتژیک طولانی مدت بشنویم اما باید توجه داشت این پیمان ها زمینه سوءاستفاده از منابع مهم کشورمان را فراهم می‌کند.

مشرق / الب

چرا هر بار در روایت بازنده‌ایم؟
ار خودشونه!

سینا رحیم پور

انسان جهان را از مسیر قصه‌ درک می‌کند؛ قصه‌هایی که کنار هم قرار می‌گیرند و به یک روایت معنا، به یک جامعه هویت و به یک کنش جمعی انگیزه می‌بخشند. مِیِر که روی مسئله روایت و سیاست کار کرده و کتابی هم در این زمینه منتشر کرده، می‌گوید قصه‌ها مانند یک ساحره توانایی این را دارند که ذهن جمعی را جادو کنند و فراتر از استدلال و منطق، روایت جمعی اقناعی بسازند. گاه این قصه‌ها آن‌قدر ساده و قابل فهم هستند که وقتی بیان می‌شوند، در بیان‌شان یک سابقه تاریخی، فرهنگی یا سیاست‌ورزی تداعی می‌شود. در ایران یکی از مهم‌ترین و پرتکرارترین انگاره‌های جمعی که ریشه در همین سنت قصه‌گویی انسان دارد، روایت «کار خودشونه» است. چیزی فراتر از یک جمله یا حتی یک تحلیل کوتاه‌مدت که احتمالا از یک ناکامی آغشته به بی‌اعتمادی آغاز، سپس فراگیر می‌شود و پس از آن اوج گرفته و هر بار با حادثه‌ای به میدان برگشته است. رابرت شیلر، اقتصاددان و برنده نوبل اقتصاد، برای چنین روایت‌هایی از مفهوم روایت ویروسی استفاده می‌کند. روایت‌هایی که از بین نمی‌روند و ضرب‌المثل‌گونه هر بار با حادثه‌ای بی‌نیاز از فکر و تحلیل و در هر موقعیتی به زبان می‌آیند.

 خاطره جمعی ما پر از «کار خودشونه»هایی‌ است که با هر حادثه‌ مانند سیل شیراز، آتش‌سوزی بندر شهید رجایی، فروریختن پلاسکوی تهران یا متروپل آبادان، سقوط ارزش ریال و خبر درگذشت یک شخصیت باز‌تولید می‌شود. این تنها روایت رایج نیست؛ مشابه آن را می‌توان در عبارت‌هایی مانند «می‌خوان حواس مردم رو پرت کنن»، «اینها هم مثل اون‌ها هستند» یا «همه چیز از قبل هماهنگ شده» نیز شنید. چنین روایت‌هایی مثل افسانه‌های روزگار مدرن عمل می‌کنند و بی‌نیاز از سند در حافظه جمعی ثبت و تأیید می‌شوند.

در بازه کوتاه آغاز پساآتش‌بس در جنگ تحمیلی اخیر علیه ایران تا ماجرای لغو کنسرت خیابانی همایون شجریان در میدان آزادی این روایت‌ها پر‌تکرار بود. در یک فقره کنسرت همایون شجریان در میدان آزادی از مجوز و وعده‌های اولیه تا لغو ناگهانی‌اش، نمونه‌ای روشن از همان چیزی است که مِیِر آن را روایت حول یک کنش جمعی می‌نامد. اجتماعی برای شنیدن موسیقی که می‌توانست سرمایه اجتماعی و امید بیافریند، پیش از تحقق، متوقف شد و به روایتی متضاد بدل شد؛ یعنی روایت «شادی و همدلی ملی» جای خود را به روایت «ناامیدی و انسداد نهادی» داد و به روایتی مانند «کار خودشونه، نمی‌خوان مردم دور هم جمع شن» ختم شد. در منطق مِیِری، روایت‌ها نه‌فقط بازتاب واقعیت، بلکه نیرویی برای بسیج کنش‌ هستند؛ اینجا هم قدرت روایت در دو سوی ماجرا دیده می‌شد؛ روایت برگزاری کنسرت، انرژی و امید تولید کرد، اما روایت لغو آن و نبود توضیح شفاف درباره دلایل این اتفاق، به‌مثابه کنشی منفی، احساس بی‌قدرتی و سرخوردگی جمعی را تقویت کرد. نتیجه این شد که لغو کنسرت، بیش از آنکه یک رخداد فرهنگی ساده باشد، به یک «نقطه شکست روایی» بدل شد؛ جایی که نظام رسمی نتوانست روایت جمعی امید را پشتیبانی کند و به جای همبستگی، بازتولید گسست و بی‌اعتمادی رخ داد.

اینجا با این پرسش روبه‌رو هستیم که چرا چنین روایت‌هایی تا این اندازه ماندگار و سریع و کثیر‌الانتشار هستند؟ چرا حتی وقتی درباره یک رخداد توضیحات رسمی ارائه می‌شود، این روایت‌ها همچنان در ذهن عمومی زنده می‌مانند؟ این یک عادت فرهنگی است یا ریشه در ساختار ارتباط میان دولت و ملت دارد؟ شاید بخشی از پاسخ در همان روایت «ویروسی‌شدن روایت» رابرت شیلر باشد که می‌گوید روایت‌ها ‌مانند یک بیماری واگیردار عمل می‌کنند؛ پخش می‌شوند، شکل عوض می‌کنند‌ و سوار بر حس‌‌هایی مانند بی‌اعتمادی/اعتماد یا قربانی/قهرمان، سال‌ها دوام می‌آورند و بازتولید می‌شوند. «کار خودشونه» چنین ویژگی‌هایی دارد. 

کوتاه و ساده است، بار احساسی دارد. از بی‌اعتمادی و خشم تاریخی ریشه می‌گیرد و گاهی به شکل طنز بیان می‌شود و برای باورپذیر‌بودن نیازی به توضیح فنی ندارد. اگر همه‌گیری روایت‌های عامه‌پسند را درک نکنیم، از تغییرات ایجاد‌شده در اقتصاد، سیاست یا رفتار اقتصادی و سیاسی و اجتماعی نیز درک کاملی نخواهیم داشت.

به تعبیر شیلر، روایت بر دو عنصر تمرکز می‌کند؛ مسری‌شدن سینه‌به‌سینه باورها در قالب داستان و تلاش‌هایی که مردم برای تولید داستان‌های مسری جدید یا مسری‌تر‌کردن داستان‌ها انجام می‌دهند. او توضیح می‌دهد که روایت‌ها عامل عمده ایجاد تغییر سریع در فرهنگ، اتمسفر فکری و رفتار اقتصادی‌اند و گاهی حتی با مد ادغام می‌شوند. مسری‌شدن داستان بیشترین قدرت خود را زمانی پیدا می‌کند که مردم بین خودشان و یک داستان یا دلیل پیدایش آن پیوند شخصی احساس کنند. در بحران مالی دهه ۳۰ یا بحران ۲۰۰۸ آمریکا، روایت‌هایی از این دست که ریشه در بی‌اعتمادی به سیستم اقتصادی آمریکا داشت، بانک‌ها و بورس را تا مرز ورشکستگی کشاند. ادبیات ما نیز پر است از این داستان‌ها و روایت‌ها که اگر کمی در ذهن‌مان مرور کنیم، به مدل‌های مختلفی از این داستان‌ها برمی‌خوریم. روایت‌های عامه که معمولا بر محور «ما در برابر آنها» شکل می‌گیرند و بیشتر از آنکه استدلال باشند، طرح‌واره‌هایی برای ساده‌سازی رخداد‌هاست. شاید این روایت‌ها محصول جهش‌های تصادفی در روایت‌ها هستند. روایت‌هایی که اگر نرخ سرایت کمی بالاتر یا نرخ فراموشی کمی پایین‌تر داشته باشند یا به خاطر «اولین‌بودن» مزیتی پیدا کنند، می‌توانند رقیب خود را کنار بزنند و به روایت مسلط تبدیل شوند. این رخدادها گاه به شکل‌گیری مجموعه‌های بزرگ‌تر و فراگیرتری از روایت‌ها منجر می‌شوند. «کار خودشونه» ایرانی به همین شیوه عمل می‌کند و گاهی با جملاتی پس و پیش هم ترکیب و استفاده می‌شود و هر بار که رخدادی پیش آمده، به‌عنوان اولین و ساده‌ترین توضیح در دسترس بوده، رقیبان را کنار زده و بازتوزیع شده است.

اگر فوکویامایی به مسئله نگاه کنیم، می‌توانیم بگوییم در جامعه‌ای که نهادهای آن شفاف و پاسخ‌گو نیستند، اتفاقاتی پیش آمده که روایت‌های مبتنی بر بی‌اعتمادی به صورت مزمن بازتولید می‌شوند. به بیان دیگر، این روایت فقط محصول ذهن بدبین یا فضای مجازی نیست، بلکه ریشه در تاریخ و تجربه مواجهه دولت و ملت دارد. هر بار که مردم احساس کنند اطلاعات کامل یا درست به دست‌شان نمی‌رسد، این نوع از روایت‌ها به‌سرعت فعال و پخش می‌شوند. در چنین شرایطی، شهروندان به این فکر می‌کنند که فاصله‌ای میان گفته‌ها و عمل وجود دارد و همین فاصله و تعلل، سوخت دائمی روایت‌هایی مانند «کار خودشونه» یا «میخوان حواس مردم رو پرت کنن» است. وقتی مردم بارها ببینند آنچه وعده داده شده، با آنچه اجرا شده متفاوت است، باور به وجود هدف‌های پنهان تقویت می‌شود. در یک جمع‌بندی اولیه و با کنار هم گذاشتن نشانه‌ها می‌توان این‌گونه گفت که پس از ابهام در دلایل وقوع یک رخداد فضا برای تفسیرهای گوناگون از چرایی وقوع باز می‌شود و زمانی که پاسخ درست، شفاف، ساده و قابل فهم برای عموم وجود نداشته باشد، روایت آماده «کار خودشونه» به میدان برمی‌گردد، بی‌اعتمادی به ساختار به آن سوخت می‌دهد و تجربه‌های پیشین و فاصله میان وعده و عمل آن را تثبیت می‌کند و در نهایت، این ادبیات در رخدادی دیگر بازتولید و تقویت می‌شود.

در چنین شرایطی، برای عبور از این بحران روایت به مجموعه‌ای از تکه‌های پازل نیاز است. چیزی که جرد دایموند آمریکایی از آنها به‌عنوان «عوامل سازگاری» یاد می‌کند. پذیرش بحران، مسئولیت‌پذیری، شفاف‌سازی مرز مسئله، یادگیری از دیگران و بازتعریف هویت ملی بخشی از این عوامل هستند. در غیاب این عوامل روایت‌های منفی بازتولید می‌شوند. ما هم از این قاعده پیروی می‌کنیم.

پیامد این مسئله درخور توجه است. اول اینکه سیاست‌گذاری را واکنشی می‌کند و مسئولان به جای برنامه‌ریزی بلندمدت، به تکذیب فوری یا نمایش شفافیت کوتاه‌مدت بسنده می‌کنند. دوم اینکه گفت‌وگوی سازنده را مختل می‌کند و انگیزه برای بررسی علت‌های واقعی کاهش می‌یابد و آخر اینکه بی‌اعتمادی را عمیق‌تر می‌کند، حتی زمانی که رویداد علت طبیعی یا فنی داشته باشد، «کار خودشونه‌» میدان‌داری می‌کند. در این شرایط باید با روایت به مصاف روایت رفت. روایت را نمی‌توان تنها با توضیح و تکذیب شکست داد؛ باید روایت تازه‌ای ساخت که جایگزین روایت‌های عمومی شود. این موضوع البته یک روی ماجراست. این کار بدون اصلاح رابطه دولت و ملت و افزایش اعتماد نهادی، دوام نخواهد داشت. به تعبیر پریچت اگر شفافیت فقط در ظاهر ایجاد شود، روایت قدیمی با قدرت بیشتری بازخواهد گشت. تا زمانی که روایتی معتبر و باورپذیر و برآمده از اعتماد ساخته نشود، «ذهن جمعی» نمی‌تواند تغییرات در ساختار و رفتار سیاست‌گذاران را باور کند. چنین روایتی باید بر شفافیت به‌موقع و کامل، حتی در موارد ناخوشایند، پذیرش خطا و بیان صادقانه دلایل و شیوه انجام هر اقدام استوار باشد.

تجربیات جهانی نشان می‌دهد که تغییر روایت جمعی بدون بازتعریف هویت ملی ممکن نیست. آلمان پس از جنگ جهانی دوم توانست با پذیرش گذشته و بازتعریف هویت خود به‌عنوان کشوری دموکراتیک، از زیر بار روایت شکست و جنایت بیرون بیاید. فنلاند توانست با بازسازی هویت ملی‌اش در برابر شوروی بقای خود را تضمین کند. این همان کاری است که تا دیر نشده باید سراغش برویم. جامعه برای عبور از روایت‌هایی مثل «کار خودشونه» نیازمند بازتعریف روایت ملی است. ما نیازمند باز‌تعریف هویت ملی و اصلاح سازوکارهای عوامل سازگاری ملی هستیم. کاری که باید پیش ‌از ‌این برایش اقدام می‌شد.

ما در میدان روایت همیشه باخته‌ایم. روایت جنگ تحمیلی اخیر را باختیم. روایت همدلی ملی در زمان بحران را هم باختیم. روایت کشورداری در شرایط تحریم و جنگ را هم باختیم. پیش ‌از ‌این هم نتوانستیم بر روایت‌های برآمده از بی‌اعتمادی عامه پیروز شویم. شکست ما در روایت، شکست در اعتمادسازی است. هر بار که حادثه‌ای رخ می‌دهد و پاسخ شفاف، به‌موقع و باورپذیر ارائه نمی‌شود، جای خالی حقیقت را روایت آماده «کار خودشونه» پر می‌کند.

این روایت از جنس توطئه نیست، بلکه از دل تاریخ پرتنش رابطه دولت و ملت می‌آید و مثل یک ویروس، در غیاب ایمنی نهادی، دوباره فعال می‌شود. امر ملی بدون روایت جمعی ممکن نیست و ما درست در همین نقطه شکست خورده‌ایم. آنجا که می‌توانستیم حول یک کنش فرهنگی ساده مثل شنیدن موسیقی در میدان آزادی روایتی تازه از همبستگی بسازیم، روایت انسداد جای آن را گرفت. برای عبور از این بحران نیازمند پذیرش مسئولیت، شفافیت، یادگیری از دیگران و بازتعریف هویت ملی هستیم تا از فرسایش سرمایه اجتماعی جلوگیری کنیم. ما یا روایت ملی خود را بازتعریف می‌کنیم و به بازسازی اعتماد دست می‌زنیم یا همچنان در مدار بسته روایت‌های عامه‌پسند برآمده از بی‌اعتمادی گرفتار می‌مانیم. آینده، میدان روایت‌هاست؛ و بازنده کسی است که قصه‌ای برای گفتن ندارد.

رسالت / الب

ناوگان جهانی مقاومت

محمدکاظم انبارلویی
۱- رژیم صهیونیستی در آستانه دومین سال عملیات محیرالعقول طوفان‌الاقصی با هدف اعلامی تصاحب کامل غزه با بمباران شدید ساختمان‌ها و برج‌های نیمه مخروبه صدها انسان بی‌گناه را به خاک وخون کشید.
ماشین جنگی صهیونیست‌ها ۲ سال است در غزه به گل نشسته است و رژیم با ارتکاب بی‌سابقه‌ترین جنایات جنگی اکنون منفورترین در دنیا هستند.
فریاد ملت‌ها در ۵ قاره جهان طی دو سال گذشته امروز به صورت یک کُنش انقلابی در جامعه جهانی تبدیل شده و خود را به صورت ظهور ناوگان جهانی صمود در قاب رسانه‌های جهان بارگذاری کرده است.
۲- ناوگان جهانی صمود یا ناوگان جهانی مقاومت چیست؟
صدها کشتی اکنون از برخی از بنادر جهان به سوی غزه روان شده‌اند تا کمک‌های بشردوستانه و غذایی و بهداشتی را به مردم قتل‌عام شده ، قحطی‌زده و مظلوم فلسطین برسانند. مردمی که دو سال است در خانه‌های ویران بدون آب و غذا و دارو همچنان در برابر هجوم چکمه‌پوشان و خونخواران و جنایتکاران صهیونیستی برای حفظ عزت و استقلال سرزمین خود مقاومت می‌کنند.
تاکنون از آغاز جنگ غزه سه کشتی حامل کمک‌های بشردوستانه به سوی سرزمین‌های اشغالی رفته است. کشتی اول به نام «کان شس» را صهیونیست‌ها با پهپاد زدند، کشتی دوم به نام «مادلین» را صهیونیست‌ها محاصره و سرنشینان آن را بازداشت کردند و کشتی سوم به نام «حنظله» به همین سرنوشت دچار شد.
اکنون جامعه مدنی جهانی یک ناوگان با صدها کشتی و ده‌ها تن کمک انسانی برای توقف کشتار جمعی و جنایات جنگی به کار انداخته است تا هزینه رسوایی صهیونیست‌ها را در مقیاس جهانی در برخورد با این حرکت بشردوستانه را بالا ببرد.
باید دید صهیونیست‌ها در برخورد با ناوگان جهانی مقاومت چه رکوردی از رسوایی در نقض حقوق بشر از خود باقی خواهند گذاشت.
۳- آمریکا و رژیم صهیونیستی طی دو سال گذشته وارد یک «جنگ وجودی» با ملت فلسطین و جبهه مقاومت شده‌اند.
لذا هیچ علامتی از «مذاکره» و «گفت‌وگو» برای «توقف جنگ» ، «آتش‌بس موقت» و «صلح» از اردوگاه گانگسترهای جهانی در سرزمین‌های اشغالی دیده نمی‌شود.
آمریکا و رژیم صهیونیستی در سرزمین‌های اشغالی به نابودی ملت فلسطین و آوارگی آن‌ها در کشورهای عربی منطقه فکر می‌کنند و در مقابله با ایران و جبهه مقاومت به تسلیم بدون قید و شرط و خلع سلاح می‌اندیشند.
۴- رژیم صهیونیستی دو سال است با ارتکاب شنیع‌ترین ، پست‌ترین و خونین‌ترین جنایات جنگی با بمباران‌های وحشیانه و ویران‌کردن خانه‌ها در غزه نه‌تنها به اهداف خود نرسیده است بلکه روزانه به طور مداوم در غزه تلفات می‌دهد.
رژیم در غزه با یک دولت، با یک ارتش با اراده مقاومت در غزه روبه‌رو است و نمی‌تواند آن‌را به زانو درآورد.
مردم یمن مردانه در برابر جنایات ناتو و صهیونیست‌ها ایستاده‌اند و دارند از شرافت لکه‌دار شده اعراب که با رژیم همکاری مستقیم و غیرمستقیم دارند، دفاع می‌کنند.
آمریکا پس از رسوایی ۲۰ سال اشغال افغانستان که با خفت‌وخواری فرار کرد و با کشتار صدها هزار نفر در عراق یک رکورد تازه در ارتکاب به جنایت جنگی به جای گذاشته این‌بار در یک نبرد حیثیتی با ملت مظلوم فلسطین در غزه و کرانه غربی رود اردن، تصویری سیاه در برابر افکار عمومی جهان از خود به جای گذاشته است.
۵- پدیده حرکت ناوگان جهانی مقاومت با صدها کشتی به سوی آب‌های غزه و سرزمین‌های اشغالی امروز در کانون توجهات رسانه‌های جهان است و هیچ حادثه‌ای نمی‌تواند، تمرکز افکار عمومی جهانی را روی مسئله فلسطین که مسئله اول جهان و دنیای اسلام است، منحرف کند. اغلب سرنشینان ناوگان جهانی مقاومت از کشورهای غربی به‌ویژه آمریکایی و اروپایی هستند. فعالان اجتماعی و سیاسی غرب نمی‌خواهند ننگ نقض حقوق بشر و ارتکاب جنایات فجیع جنگی در سرزمین‌های اشغالی به نام آن‌ها در تاریخ معاصر سند بخورد.

فرهیختگان / الب

مستند بی‌بی‌سی دربارۀ امام موسی صدر به معنای نفی ایدۀ او علیه اسرائیل است
ربایش دوبارهٔ صدر

سیدجواد نقوی

مستند اخیر بی‌بی‌سی درباره امام موسی صدر به شدت ضعیف بود و تلاش می‌کرد بگوید امام موسی سال‌ها قبل کشته شده و انگشت اتهام را به سمت قذافی نشانه می‌رفت. کل مستند ایده‌ای نداشت جز طرح این بحث که امام موسی به دست قذافی کشته شده و دو شاهد که الان هم در دنیا نیستند، شاهد نزاع امام موسی و قذافی در مسجدی بودند و ایضاً این دعوا به کشته شدن امام موسی ختم شده است. درواقع نمی‌توان ادعا کرد فردی مثل قذافی علیه امام موسی اقدامی نکرده یا این سناریو را کاملاً رد کرد اما درحقیقت حذف امام موسی به دست قذافی را حتی اگر قبول کنیم، نمی‌توانیم بدون توجه به صحنه تغییرات بنیادی در آن مقطع پذیرفت که اگر واقعاً قذافی امام موسی را شهید کرده، او به تنهایی بازیگر این معرکه بوده است؟ اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها هدفی برای حذف او نداشته‌اند؟ به طور کلی این مستند قصد دارد صورت‌مسئله را ساده کند و حذف را به فردی که الان نیست و اصلاً محبوبیتی هم ندارد و دارای نفرت اجتماعی است، نسبت دهد تا هم تکلیف سرنوشت امام موسی برای همیشه بسته شود و هم نقشه حذف به گردن قذافی باشد. این مستند می‌خواهد به سرعت این اتفاق مهم نتیجه‌گیری شود و یک قصه ساده را تعریف کند تا همه‌گیر شود. اما درحقیقت حذف امام موسی صدر نمی‌تواند یک بازیگر داشته باشد، چون نه قذافی در آن مقطع در صحنه بین‌المللی فردی قدرتمند بود و نه در اسنادی که سال‌ها بعد درباره لیبی بحث شده شواهد محکمی در این خصوص وجود دارد. همه این‌ها نشان می‌دهد حذف امام موسی برای ایده‌ای بزرگ‌تر بوده و شاید فقط قذافی نقش پلیس بد یا یک نابازیگر را داشته است.
در آن مقطع هم لبنان از مشکلات وسیع اولیه عبور کرده بود، هم با قدرت‌گیری جنبش امل در این کشور منطقه کمی دارای توازن شده بود و هم ایده اسرائیلی‌ها به بن‌بست رسیده بود. همه این‌ها در شرایطی است که انقلاب ایران هنوز پیروز نشده بود اما کاملاً نمایان بود ایرانِ آینده آن کشوری که به نوعی در خدمت اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها باشد، نخواهد بود و تصور آنکه ایده‌های میانجی‌گرایانه امام موسی در ایران هم به قدرت برسد، قطعاً یک ترس وسیع بود؛ چراکه وقتی امام موسی در لبنان توانسته بود طرح اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها را خنثی کند، قطعاً در ایران با وضعیتی که وجود داشت اگر او در نقش یک فعال اجتماعی و یا یک فعال سیاسی ظاهر می‌شد به شدت علیه طرح غربی‌ها بود. امثال امام موسی و شهید مطهری و شهید بهشتی کاملاً نشان داده بودند که توان این مسئله را دارند که ایران را در وضعیت غیررادیکال و عقلانی حفظ کنند و نقش رهبری همچون امام خمینی هم برای این طرح بزرگ کمک‌کننده بود. درنتیجه کاملاً محرز است که با حذف این افراد شرایط به گونه‌ای هدایت می‌شد که در ایران اگر اتفاقی هم مثل انقلاب شکل بگیرد بازو‌های اصلی به آنجا نرسند؛ چراکه طرح امام خمینی نیاز به امثال امام موسی یا بهشتی یا مطهری یا شهید محمدباقر صدر داشت. این افراد نه‌تنها به لحاظ اجرایی کمک‌کننده بودند، بلکه به جهت فکری هم توان هدایت ایران قوی را داشتند. درواقع حذف امام موسی را باید حذف یک تکه از پازلی دانست که اگر به یکدیگر متصل می‌شدند ایران و ایده‌های ژئوپلیتیک در منطقه را به طور کلی دگرگون می‌کرد. 
این مستند به جای آنکه به سرنوشت امام موسی آن هم به صورت کارتونی و فانتزی بپردازد، باید به چرایی حذف این فرد می‌پرداخت که تا همین امروز هم جای بحث اصلی است. غربی‌ها و اسرائیلی هرچند دانشمندان و نخبگان را حذف می‌کنند اما آنچه دارای اهمیت است حذف میانجی‌ها در منطقه و علی‌الخصوص ایران هدف اصلی آن‌ها بوده و زوم کردن سوژه‌ روی سرنوشت فردی، یک فرار بزرگ از پرسش اصلی است. 
یک نمونه دیگر از این حذف را در ترور شهید سردار باقری دیدیم. هرچند همه ترور‌های جنگ ۱۲ روزه مهم بود اما از مدت‌ها قبل نمایان بود اسرائیلی‌ها و آمریکایی‌ها برای حذف سردار باقری برنامه‌ریزی کرده بودند؛ چراکه شهید باقری به خوبی نقش میانجی را در کشور بازی می‌کرد و بین استقلال و پیشرفت و توسعه هیچ‌کدام را فدای دیگری نمی‌کرد. درحقیقت او هم مثل امام موسی صدر توان مسئله‌مند کردن استقلال در ایران معاصر را داشت. 

دقیقاً مشابه همان کاری که امام در لبنان شکل داد و به جای جنگ داخلی که طرح اسرائیلی‌ها بود، جنگ علیه اسرائیلی‌ها را برای استقلال ملت لبنان شکل داد. سردار باقری هم بدون مرزبندی سیاسی و اجتماعی و بدون سوگیری خاصی به جای تن دادن به سیاست‌زدگی داخلی سعی می‌کرد ایران ملی و امر ملی را هدف اصلی خود قرار دهد و توان گفتمان‌سازی برای این امر را هم دارا بود. به تعبیر بهتر، ترور شهید باقری را باید امتداد همان حذف میانجی‌ها دانست که می‌توانند از کلنگی شدن جامعه خودشان جلوگیری کنند و برای پیشرفت کشور هم به جهت عملی و استراتژیک حائز اهمیت بود و به همین خاطر از طرف غربی‌ها تلاش‌های فراوانی برای حذف ایشان شد. 
هرچند هنوز از سرنوشت امام موسی هم خبری قطعی نیست و ما فرض می‌گیریم که او به شهادت رسیده اما آنچه به نظر از این دو اقدام مشخص است و امروز باید به آن توجه کرد این است که اسرائیلی‌ها و غربی‌ها همان میزان که به پیشرفت‌های نظامی و صنعتی و سیاسی حساس هستند و هر طرحی که در مقابل ایده‌های آن‌ها باشد را تضعیف می‌کنند، در مقابل ایده‌هایی که نقش میانجی اجتماعی دارند و می‌توانند اجماع‌سازی و ملت‌سازی را بیرون از ایده غربی‌ها شکل دهند، هم سرسختانه می‌ایستند. هم امام موسی و هم سردار باقری دارای توانایی اجماع‌سازی علیه اسرائیلی‌ها بیرون از تصرف آن‌ها بودند. به همین خاطر این دو چند برابر پیشرفت‌های نظامی و صنعتی دارای اهمیت بودند. حذف این افراد در راستای ژئوپلیتیک غربی‌ها و همان امتداد خط سایکس-پیکو است که هیچ کشور و ایده‌ای نباید بیرون از سیطره غربی‌ها رفتار کند! به همین جهت آنچه امروز برای ایران و آینده منطقه دارای اهمیت بسیار بالایی است، حفظ میانجی‌گری و حمایت از این ایده است؛ چراکه این مسئله اعتبار بسیار بیشتری دارد. اگر مشاهده می‌کنید که غربی‌ها و اسرائیلی‌ها مدام به میانجی‌های وطنی حمله می‌کنند برای این است که خوب می‌دانند تا این افراد هستند و بهتر بگویم تا این ایده وجود دارد، ژئوپلیتیک منطقه و جهان به دست غربی‌ها و اسرائیلی‌ها نخواهد افتاد و طرح‌هایی مثل اسرائیل بزرگ هم نوعی توهم خواهد بود.
برای تکمیل بحث باید اشاره کنم‌ امثال این مستند در پازل ساده‌سازی فرم‌های ژئوپلیتیکی هستند تا مسئله را به صورتی کاملاً رتوش‌شده ارائه دهند. دقت کنید، غربی‌ها به خوبی می‌دانند تا میانجی‌ها و ایده آن‌ها وجود دارند هر بحرانی حتی سخت‌ترین مدل آن به فرصت تبدیل می‌شود. طرح‌هایی مثل خلع سلاح حزب‌الله یا حمله به مرجعیت در عراق دقیقاً در این سناریو جای دارد؛ چراکه آن‌ها خوب می‌دانند داعش بزرگ‌ترین و سخت‌ترین حمله را به عراق و سوریه با تجهیزات غربی و رانت اطلاعاتی اسرائیل شکل داد اما چون سردار سلیمانی و آیت‌الله سیستانی حضور داشتند، تمام این نقشه بی‌معنی شد. حالا هم طرح اصلی آن‌ها حذف نه فقط فیزیکی میانجی‌ها بلکه حذف ایده میانجی‌گری است. اگر ایده میانجی‌گری حذف شود رادیکالیسم ظهور می‌کند و ایضاً رمانتیسم که هردو تفکر، کمک به ژئوپلیتیک طرف اسرائیلی است. این باعث می‌شود آن‌ها با ایجاد شکاف در داخل و منطقه، به نوعی طرح ژئوپلیتیک خودشان را به مرحله اجرا درآورند. از همین روست که باید این روز‌ها از ایده میانجی‌گری با قدرت حفاظت کرد. 

خراسان/ الب

غیبت جهاد در وزارت کشاورزی

مسعود حمیدی 

«وزارت جهاد کشاورزی یکی از بزرگ‌ترین مصرف‌کننده‌های  ارز دولتی کشور است و این ارز باید به‌گونه‌ای مدیریت شود که مصرف‌کننده از عواید آن بهره‌مند شود» این شاه‌بیت گفته‌های رئیس‌جمهور در بازدید روز گذشته از وزارت جهاد کشاورزی بود؛ اما چرا این گزاره مهم است؟ امروز قیمت دلار آزاد حدود ۱۰۰ هزار تومان و قیمت دلار مبادله‌ای حدود ۷۰ هزار تومان و این 
وزارتخانه به‌عنوان متولی امنیت غذایی کشور دلار ۲۸ هزارتومانی در اختیار دارد تا آرامش را به سفره مردم بیاورد؛ اما متأسفانه در بزنگاه‌ها و جایی که نیازمند مدیریت جهادی منطبق بر برنامه‌ریزی وجود دارد این وزارتخانه غایب است. امروز که در حال نگارش این سطور هستیم قیمت پایه گوشت قرمز به حدود ۹۰۰ هزار تومان رسیده و قیمت مرغ نیز به بیش از ۱۳۰ هزار تومان. تولیدکنندگان مدعی‌اند که نهاده دامی وجود ندارد درحالی‌که آمارهای رسمی و گفته‌های رئیس‌جمهور خلاف این ادعاست و متولی واردات و توزیع نهاده دامی جهاد کشاورزی. این وضعیت تنها محدود به گوشت نیست و این وزارتخانه حتی  در آزمون دیگری که چند ماه است درگیر آن هستیم نیز تقریباً غایب بوده؛ یعنی مدیریت بازار برنج کشور آن‌هم در شرایطی که دولت امسال واردات برنج را آزاد اعلام کرده، ولی چنبره رانت‌ها بر این محصول باعث شده قیمت برنج دوچندان قد بکشد. علاوه بر این دو مورد نگاهی به قیمت بازار صیفی‌جات مانند کاهو و قارچ هم این مسئله را هویدا می‌کند که وزارت جهاد کشاورزی با ساختار عمودی و افقی عریض و طویل و حجم بالای نیروی انسانی تقریباً نقش تعیین‌کننده‌ای در بازار و سفره مردم ایفا نمی‌کند و به‌جرئت می‌توان گفت قیمت‌ها در بازار کالاهای اساسی و سفره مردم به خصوص در حوزه این وزارتخانه تابع قاعده دست نامرئی اسمیت است و عرضه و تقاضاست که نرخ‌ها را تعیین می‌کند که همین عرضه و تقاضا هم ناشی از بی‌برنامگی محض است؛ اینکه کشاورز برنامه مشخصی برای تولید ندارد که چه چیزی را کجا و چه مقدار تولید کند یا بکارد و حدود ۳۰ درصد یا ۳۰ میلیون تن از محصولات کشاورزی به‌رغم حجم بالای بهره‌مندی از یارانه‌های ملی (آب، خاک و ارز) در همه حوزه‌ها تلف می‌شود. آیا در شرایطی که امروز کشور به شدت درگیر مسائل اقلیمی و خشکسالی به‌خصوص کم‌آبی است و متهم اصلی اتلاف آب بخش کشاورزی است و اینکه با توجه به شرایط بین‌المللی پیش رو و برنامه‌ریزی های دشمن برای هدف قرار دادن امنیت غذایی و سفره مردم از سویی دیگر آن‌هم در شرایطی که توان اقتصادی خرید مردم 
به شدت تضعیف‌شده است؛ عملکرد و نحوه مدیریت و برنامه‌ریزی و حضور در میدان این وزارتخانه «جهادی» است یا بیشتر در حد یک وزارتخانه عریض و طویل درگیر روزمرگی عمل می‌کند؟ البته کسی منکر شرایط دشوار خشکسالی و کاهش تولید و تأمین ارز کشور نیست اما بااین‌حال به نظر می‌رسد هر آنچه رئیس‌جمهور محترم مدنظر دارد در این وزارتخانه آن‌چنان که باید سرلوحه کار ها قرار نگرفته است و لازم است عنصر «جهاد» در وزارتخانه کشاورزی تزریق شود.

وطن امروز / الب

۴ درس آمریکایی

مهدی حسنی

۲ روز پیش، رسانه مهم آمریکایی فارن افرز، گزارشی مفصل نوشت که ایده مرکزی آن مقایسه روند توسعه برنامه هسته‌ای ایران و کره‌شمالی بود. نویسند‌گان این گزارش، ۲ چهره مهم و برجسته علوم سیاسی و وزارت دفاع آمریکا بودند. «ویپین نارانگ» به عنوان دانش‌آموخته علوم سیاسی سال‌ها در وزارت دفاع آمریکا مشغول خدمت بود و «پرانای وادی» نیز سال‌ها به عنوان تحلیلگر برجسته مسائل نظامی و فضایی آمریکا کار کرده است. این گزارش، با چشم‌پوشی از اهمیت یا عدم اهمیت ایده مرکزی‌اش، چند نکته مهم و حائز بررسی دارد که این گزارش به این موارد می‌پردازد. 
نکته نخست آن است که این متن در بستر غربی و در فضایی نوشته شده که علاوه بر آنکه هنوز ارزش‌های لیبرال در فضای روابط بین‌الملل مورد احترام است، بلکه به عنوان هنجار نیز به دیگر کشورها توصیه می‌شود اما این گزارش دید واقع‌بینانه و درستی به مساله مذاکره در رابطه با توانایی‌هایی ملی مانند توان هسته‌ای دارد. این گزارش بعد از ذکر مساله حمله آمریکا به تاسیسات هسته‌ای ایران به عنوان یک نمونه قابل مطالعه می‌نویسد: «پیام برای کشورهایی که سودای برنامه هسته‌ای دارند، به ‌طور خطرناکی روشن است: برای رسیدن به بمب اتم معطل نکنید؛ فرض کنید قدرت‌های بزرگ به شما حمله خواهند کرد و به امکان واقعی دیپلماسی اعتماد نکنید». چنین اعترافی به بی‌اعتباری مذاکره سیاسی در رابطه با مساله هسته‌ای را در کمتر متنی در رابطه با ایران می‌توان یافت. پس نخستین نکته‌ای که از این گزارش مهم می‌توان فهمید، استاندارد دوگانه غرب در رابطه با ایران و دیگر کشورهای جنوب جهانی است؛ ارزش‌های کثرت‌گرایانه روابط بین‌الملل تنها میان معدودی از کشورها از اعتبار کافی برخوردارند و رویه تعامل با دیگر کشورها اتفاقاً یک رئالیسم تهاجمی و خشن است. 
این متن در دومین قدم، به مساله فقدان نیت تسلیحاتی ‌کردن برنامه هسته‌ای ایران هم به روشنی اشاره می‌کند و می‌نویسد: به رغم آنکه ایران بارها به صورت‌های مختلف زیر فشار قرار گرفت، عملاً به سمت ساخت بمب اتم نرفت: «در ۲ دهه‌ای که برنامه‌ آماد متوقف شد، ایران به ‌طور داوطلبانه از عبور از خط قرمز تسلیحاتی‌سازی خودداری کرد. حتی زمانی که دانشمندان هسته‌ای ایران به طراحی اولیه یک زرادخانه ۵ ‌سلاحی می‌اندیشیدند، رهبران سیاسی کشور در تردید بودند که هدف واقعی برنامه، دستیابی به زرادخانه‌ای کامل است یا استفاده از آن به ‌عنوان ابزار معامله برای امتیازات اقتصادی و سیاسی». 
سومین ادعای این متن آن است که راهبرد ایران در مواجهه با مساله تهدید غربی‌ها، تلاش برای رساندن کشور به وضعیت «آستانه هسته‌ای» و تثبیت در آن موقعیت بود. به باور نویسنده‌های متن، تجربه حمله آمریکا به ایران، نشان داد این راهبرد، مخاطراتی از جمله ترغیب دشمنان به حمله را در پی دارد: «تجربه‌ ایران نشان داد راهبرد آستانه‌ای نه‌تنها برای بازدارندگی کافی نیست، بلکه ممکن است دشمنان را حتی بیشتر ترغیب کند که پیش‌دستانه به برنامه حمله کنند، زیرا همچنان از وضعیت واقعی تسلیحاتی‌ شدن در بی‌اطلاعی هستند. حفظ ظرفیت فنی برای ساخت سریع سلاح، هیچ‌گاه به اندازه داشتن سلاح واقعی بازدارندگی ندارد».
چهارمین نکته مهم این یادداشت را باید اشاره آن به مساله ناکارآمدی مذاکره با آمریکا دانست. نویسنده‌های متن بر آنند ایران و آمریکا به دلیل فقدان اعتماد، عملاً در وضعیتی مقابل یکدیگر قرار گرفته‌اند که می‌توان آن را وضعیت «معضل تعهد» دانست. به باور این نویسندگان «در مورد ایران، ممکن است بخشی از نیروها، اکنون قدرت بیشتری در نظام سیاسی و نفوذی پررنگ‌تر نزد رهبر عالی ایران پیدا کنند. آنان می‌توانند بدرستی این روایت را جا بیندازند که ایالات متحده و اسرائیل که درست در بحبوحه‌ گفت‌وگوهای تهران و واشنگتن حمله کردند، نه توان و نه اراده‌ یافتن راه‌حل دیپلماتیک را ندارند. در واقع، اکنون واشنگتن و تهران با آنچه پژوهشگر «جیمز فیرون» یک «مشکل تعهد» می‌نامد روبه‌رو هستند: ۲ طرف شاید در اصل نتیجه‌ دیپلماتیک را ترجیح دهند اما مشوق‌های نیرومندی برای پرهیز از مذاکرات دارند، بویژه با توجه به نبود اعتماد متقابل و این فرض که یک طرف در نهایت از هر توافقی شانه خالی خواهد کرد. در آمریکا نیز قطبی ‌شدن شدید سیاسی مانع دستیابی به جایگزینی مناسب و دوحزبی برای برجام خواهد شد».
این ۲ پژوهشگر با اشاره درست به معضل تعهد، بخوبی نشان می‌دهند به ‌رغم آنکه شاید گزینه دیپلماسی می‌توانست و حتی اکنون هم می‌تواند گزینه مطلوب ۲ طرف باشد اما به دلیل تجاوز و سابقه بسیار تاریک آمریکا در پایبندی به تعهدات خود در برابر دیگر کشورها عملاً هیچ‌گونه توافقی میان ایران و آمریکا نمی‌تواند مورد انتظار باشد و البته دیپلماسی نیز در این وضعیت چندان کارساز نخواهد بود.

منبع: بصیرت

ارسال نظرات