کیهان/
حسن رشوند
در میان واژههای سیاسی و ادبیات راهبردی دو واژه است که جایگاه مهمی در تعیین راهبردها و اجرای آن در مواجهه با تحولات سیاسی به ویژه در مواجهه با جبهه دشمن دارد.یکی از این دو واژه «اقدام استراتژیک Actio Stratagic » و دیگری « ابهام استراتژیک Ambiguity Stratagic» است.در کنار این دو واژه که سابقهای طولانی در ادبیات راهبردی جهان داشته است، واژه جدیدی ابداع شد که توانست در حد فاصل این دو قرار گیرد و آن «صبر استراتژیکStrategic patience» بود. قبل از اجرای هر اقدام راهبردی، این صبر استراتژیک است که میتواند یک راهبرد را در رسیدن به اهداف خود نزدیک یا از آن دور کند.در واقع، میتوان گفت که صبر راهبردی یا استراتژیک مقدمهای برای اقدام راهبردی است.در ادبیات راهبردی جمهوری اسلامی در مواجهه با دشمن، نگاه صبر راهبردی را مرهون روشنگریهای رهبر حکیم انقلاب اسلامی هستیم.اما صبر راهبردی چیست و چرا در مواجهه با دشمن ضرورت دارد به آن توجه شود.
صبر راهبردی به معنای پایداری و استقامت در راه اجرای صحیح استراتژی و انتظار برای بهرهوری در بهترین زمان ممکن است.
1- در مدیریت کلان یک کشور یا نهاد سیاسی، صبر راهبردی یکی از مهمترین شاخصهای موفقیت به شمار میآید. اگر در راهبردی کلان، این باور وجود داشته باشد که راهبردی که در پیش گرفته شده، درست است، هیچ نیازی به اقدامات شتابزده و بدون فکر نخواهد بود. در بسیاری از اوقات حتی اتخاذ سیاست «صبر استراتژیک» از عملکردهای سریع و فوری، بسیار بهتر جواب میدهد. چرا که در مدیریت کلان چیزی به نام اقدام «جوگیرانه» موجب بروز خسارتهای قابل پیشبینی و همچنین غیر قابل پیشبینی خواهد شد.
ما در هر تصمیم استراتژیکی، نیازمند بررسی جوانب و عواقب آن هستیم. بنابراین به این سادگی نیست که بتوان تصمیمی کلان گرفت و آن را به فوریت و بدون بررسی اجرا کرد. در سطوح پایین یک جامعه ممکن است افراد تصور کنند که رهبران سیاسی یا مسئولان اداره کشور در شرایط خاص جامعه میترسند اقدام لازم را انجام دهند اما واقعیت این است که چنین موضوعی نمیتواند درست باشد. چراکه رهبران سیاسی در سطوح عالی، مواضعی را میبینند که در سطوح پایینتر قابل درک نیست.
از این نکته نباید غفلت شود که صبر استراتژیک یک دکترین سیاسی و نظامی است که بر بررسی و دقت همهجانبه موضوع و عدم واکنش فوری به تحریکات یا تهدیدها تأکید دارد. این رویکرد بر اساس این ایده است که صبر کردن و منتظر ماندن برای زمان مناسب میتواند منجر به کسب مزیتهای استراتژیک و دستیابی به اهداف به طور موثرتر شود.
صبر استراتژیک، فراتر از یک فضیلت اخلاقی ساده، رویکردی سنجیده و هوشمندانه در مواجهه با چالشها و تهدیدها است. این رویکرد مبتنی بر اصولی همچون؛ محاسبه دقیق و موشکافانه، انتظار برای زمان مناسب اقدام، آمادگی برای ارتقاء توان مقابله، دوراندیشی، اعتماد به نفس و موارد مهمی از این قبیل است. بنابراین، با رعایت این موارد و جوانب است که میتوان خطرات هر اقدام دشمن را کاهش، موقعیت خود را تقویت و برای نظام سیاسی خود مزیت استراتژیک ایجاد کرد.
2- آنچه در طول 36 سال زعامت رهبری معظم انقلاب شاهد آن بودیم این بود که یک وجه اساسی در مواجهه ما با دشمن، برخورداری از عنصر مهمی همچون صبر استراتژیک بوده است. تاریخ انقلاب مملو است از راهبرد صبر که توانسته نجات دهنده کشور در مقاطع حساس باشد. بعد از ترور شهید هنیه در تهران که دشمن صهیونیستی میهمان جمهوری اسلامی را در تهران مورد هدف قرار داد و به شهادت رساند، رهبر حکیم انقلاب در نماز جمعه تهران فرمودند:« ما در انجام وظیفه خود نه تعلل میکنیم و نه شتاب زده عمل میکنیم بلکه منطقی و درست به وظیفه خود میپردازیم.... این مسئله به معنای این است که ما در تصمیمات استراتژیک، هم صبر میکنیم و هم عجله نمیکنیم.» انجام عملیات وعده صادق ۲ نشان داد آنچه رهبر معظم انقلاب درباره پاسخ به دشمن در ترور شهید هنیه فرموده بودند میتواند با صبر استراتژیک قابل تحقق باشد و جمهوری اسلامی نه تنها ابایی از پاسخ دادن به رژیم صهیونیستی ندارد بلکه منطقی، حساب شده و بدون هیچگونه شتابزدگی به وظیفه خود عمل کرده است.
صبر استراتژیک مورد نظر رهبر معظم انقلاب تا وقتی است که خطوط قرمز نظام حفظ شود و اینگونه بود که بعد از تجاوز رژیم منحوس صهیونیستی به خاک کشورمان و به شهادت رساندن فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان هستهای و کشتار مردم عادی و غیر نظامی و همچنین پاسخ به آمریکا بعد از حمله به سه مرکز هستهای کشور با 14 موشک به پایگاه «العدید» بزرگترین پایگاه آمریکاییها در منطقه، همه بدون فاصله و با اقتداری مثال زدنی صورت پذیرفت. این برخورد قاطع در مقابل نقض خطوط قرمز نظام نه تنها امروز، بلکه از همان زمانی که ترامپ در دور اول رئیسجمهوری وارد کاخ سفید شده بود و برای مواجهه با جمهوری اسلامی ایران استراتژی کلان «فشار کوتاه مدت خردکننده مادون جنگ، با هدف ایجاد تهدید موجودیتی» را طراحی کرده بود، قابل فهم است. برآیند دو مؤلفه «فشار کوتاه مدت» و «راهبرد مادون جنگ» ترامپ در دور اول رئیسجمهوریاش این بود که با استفاده از تمام امکانات و ابزارهای مادون جنگ بتواند به این هدف دست یابد که نظام در مواجهه با تهدید موجودیت خود به آمریکاییها امتیازهای مورد انتظار را بدهد و از نگاه آمریکا آن دو مؤلفه امروز نتوانسته نظام سیاسی ایران را تغییر دهد و به این نتیجه رسیدند که موجودیت ایران فقط با تحریک مردم میتواند به خطر افتد. راهبردی که دشمن صهیونیستی و آمریکا در جنگ 12 روزه علیه ایران اسلامی انجام دادند تا بتوانند مردم را به کف خیابان بکشانند و علیه حاکمیت بشورانند که با بصیرت مثالزدنی و بینظیر مردم، نتیجه عکس داد و مردم تماما به دفاع از کشور پشت رهبری و مسئولان نظام ایستادند. آمریکاییها معتقدند هیچ چیزی برای رهبری به اندازه موجودیت جمهوری اسلامی و ایران مهم نیست. یعنی هر چیزی که بخواهد منجر به تهدید موجودیت ایران شود، ایشان در مقابل آن محکم میایستد.بنابراین برای توقف برنامههای هستهای، موشکی و منطقهای ایران، آنها را به این نتیجه رسانده که باید رهبری و سیستم حکومتی در ایران را به این جمعبندی برسانیم که برنامههای راهبردی ایران بهجای اینکه موجودیت ایران را تقویت کند، تضعیفکننده موجودیت ایران خواهد بود.
آمریکاییها معتقدند، اعتقاد رهبری به مردم واقعی است و از نظر ایشان تنها تهدید موجودیت معتبر، تهدیدی است که از جانب مردم ایجاد شود. با همین نگاه و اعتقاد راسخ به مردم است که رهبر حکیم انقلاب از محمود کریمی در مداحی حسینیه امام خمینی(ره) میخواهند «سرود ای ایران» را بخواند. چرا که تهدید موجودیت ایران برای رهبری انقلاب اهمیت دارد و این مردم هستند که تضمینکننده امنیت ایرانند و این سرود حماسی یعنی اعتقاد رهبری به همان چیزی است که مردم با عمق وجود به آن معتقدند.
3- و اما «ابهام استراتژیک Ambiguity Stratagic» چیست و چرا این راهبرد در این مقطع زمانی از اهمیت مضاعف برخوردار است وچرا دولتمردان و همه صاحبمنصبان و تریبونداران موظف به رعایت آن هستند. منظور از ابهام استراتژیک این است که دولت از بیان روشن مقاصد و تعهدات خود پرهیز کند زیرا قصد دارد با پنهان کردن آن از اعمال نفوذ مخالفان جلوگیری نماید تا نظام بهتر بتواند به اهداف مدنظر خود دست یابد. در واقع، ابهام استراتژیک، حرکتی هدفمند است. آنچه بعضا شاهد برخی گفتارها و رفتارهای مسئولان در برخورد با رسانههای دشمن بودهایم، از این جنس است که آشنایی اندکی با راهبرد ابهام دارند. دلیلی ندارد با هر سؤال یک رسانه خارجی که جهتدار سؤالات خود را تهیه و میپرسد، پاسخ صریح و شفاف داده شود. استراتژی ابهام را باید از امام راحل یاد گرفت که وقتی با سؤال خبرنگار لوموند درباره ورود اسلحه به کشور و مرجع آن مورد سؤال قرار میگیرد با دو کلمه مختصر«نمیدانم» و «اطلاعی ندارم»، خبرنگار را از پرسشهای دیگر در این زمینه پرهیز میدارد. و اما نکته درخور توجه اینکه استفاده از راهبرد ابهام استراتژیک به هیچوجه نباید به معنا و مفهوم عقبنشینی از شعارهای اصولی و مورد تأکید امامین انقلاب باشد و این برداشت را در ذهن مردم و حتی دشمن پدید آورد که گویا نظام از شعارها و مبانی اصولی خود عقبنشینی کرده است. به عنوان مثال، وقتی درباره شعار «مرگ با آمریکا» از مسئولی سؤال میشود آن مسئول نباید فراتر از پاسخهای معمول، نکاتی را بیان کند که برداشت عقبنشینی جمهوری اسلامی از شعارهای اصولی خود در ذهن مخاطبان شکل بگیرد، در حالی که معتقدیم شعار مرگ بر آمریکا از فرهنگ انقلاب جداشدنی نیست و ایضاً سؤالات مشابهای که در مصاحبه اخیر رئیسجمهور با خبرنگار آمریکایی صورت گرفت.
جوان/
عباس حاجینجاری
استفاده از عباراتی نظیر «همه تأسیسات هستهای ایران را نابود کردیم»، «خلبانان ما از سال ۲۰۰۰ برای حمله به ایران تمرین میکردند»، «از بزرگترین بمبهای غیر هستهای در طول تاریخ علیه ایران استفاده کردیم»، بخشی از عباراتی است که در جریان استقبال ترامپ از نتانیاهو در کاخ سفید، این دو جنایتکار تاریخ برای پیروز نشان دادن خود در جریان تجاوز ۱۲ روزه به خاک ایران مطرح کرده و حتی رئیس رژیم صهیونیستی که خود به اتهام جنایت جنگی تحت تعقیب دادگاه کیفری بینالمللی قرار دارد، از نامهنگاری برای معرفی ترامپ برای دریافت جایزه صلح نوبل به خاطر این جنایت و دیگر جنایتهای او سخن به میان میآورد و این در حالی است که روح حاکم براین نشست اعتراف به چند شکست تاریخی است که این دو تا جنایتکار و دیگر متحدانشان در طول این عملیات دوازدهروزه و برنامهریزی چندساله، دچار آن شدهاند. شکستهایی چون:
۱- اعتراف به شکست در براندازی نظام جمهوری اسلامی ایران. سخنان نتانیاهو مبنی بر اینکه مردم ایران خودشان باید نظامشان را تغییر دهند اعتراف به شکست سیاستهای چندسالهای است که غرب در سالهای اخیر از طریق براندازی نرم با حمایت از جریانهای ضدانقلاب و با ایجاد شبکههای ماهوارهای و رسانهای برای ایجاد دوگانگی در داخل ایران و مقابل قرار دادن مردم با نظام جمهوری اسلامی در پی آن بودند و این اعتراف تلخ او نشاندهنده این است که تهاجم دوازدهروزه که مهمترین هدفش براندازی نظام و تجزیه ایران بود دستاوردی جز ناکامی دشمن دررسیدن به این دو هدف و در نقطه مقابل ایجاد وحدت و انسجام ملی میان ایرانیان در داخل و خارج از کشور ذیل ارزشهای اسلامی وملی نداشت.
۲- اذعان به ناتوانی در از بین بردن توان هستهای و موشکی ایران با این ادعا که ممکن است برای از بین بردن آنها حملات را از سر بگیرند.
۳- التماس برای مذاکره و دروغپردازیها نسبت به آمادگی ایران برای انجام مذاکره و این در حالی است که به رغم ادعای ویتکاف در مورد برگزاری مذاکره با نماینده ایران، سخنگوی وزارت خارجه ایران هرگونه ارتباط برای مذاکره را تکذیب کرده است.
۴- درخواست مجدد از مردم ایران که دیگر مرگ بر امریکا و مرگ به اسرائیل نگویند. این نشاندهنده آن است که این شعارها چقدر در ایجاد نفرت علیه این دو رژیم متجاوز در جهان اهمیت دارد. ترامپ که زمانی رفع تحریمهای ایران را موکول به صفر رسانیدن فعالیتهای هستهای کرده بود، حالا رفع تحریمها را موکول به ندادن شعار مرگ بر امریکا و مرگ بر اسرائیل میکند!
و این در حالی است که این سفر در شرایطی صورت گرفته که رژیم صهیونی درگیر بحرانهای بیسابقه داخلی و خارجی است. این سفر که با تأخیر ناشی از تنشهای ائتلافی آغاز شد، تصویری گویا از عمق بحران مشروعیت در ساختار قدرت تلآویو ارائه میدهد مضافاً براینکه ناکامی امریکا و رژیم صهیونی در مهار مقاومت مردم فلسطین و به ویژه عملیات مقاومت فلسطین علیه نظامیان متجاوز که به کشته و زخمی شدن چند نظامی متجاوز انجامید، براین سفر سایه انداخته است.
هرچه که از روز ۲۳ خردادماه، روز آغاز تهاجم مشترک رژیم صهیونیستی و امریکایی جنایتکار به خاک میهن اسلامیمان میگذرد، اهمیت ایستادگی و مقاومت مردم و نیروهای مسلح ایران در خنثیسازی راهبرد دیرینه نظام سلطه برای فروپاشی نظام اسلامی و تجزیه ایران ذیل هدایتهای حکیمانه رهبر معظم انقلاب، آشکارتر میشود، عملیاتی که با اتکا به تمامی توان نظامی امریکا و دیگر متحدان غربی و با بهرهگیری از آخرین فناوریهای ارتباطی، هوش مصنوعی، بهرهگیری از مزدوران داخلی و... برای به پیروزی رساندن صهیونیستها به عنوان مزدور نیابتی غرب آغازشده بود، اما به رغم طراحیها و برنامهریزیها چندین ساله و با وجود ورود مستقیم امریکا به جنگ، این تجاوز با پاسخ قدرتمندانه نیروهای مسلح جمهوری اسلامی ایران و با اتکا به توانمندیهای داخلی به شکست انجامید و هزینههای زیادی را بر مردم ایران تحمیل کرد، اما نهایتاً با درخواست آتشبس از سوی ترامپ و نتانیاهو (و نه از سوی ایران) جنگ متوقف و ملت ایران بار دیگر پیروزی در برابر یک جنگ تحمیلی را که اگرچه به درازای هشتساله دفاع مقدس نبود، تجربه کرده و نشان دادند که به رغم تحمل بیش از چهار دهه تحریم و فشار و تهدید، با اتکا به ظرفیتها و توانمندیهای داخلی قادرند در برابر مهاجمانی بایستند که به اعتراف ترامپ از ۲۰ سال قبل خود را برای تهاجم آماده کرده بودند تهاجمی که در آن تمامی ظرفیتهای نظامی، سیاسی و اقتصادی قدرتهای سلطهگر غربی به کار گرفتهشده بود.
بدیهی است که در این میان دشمن شکستخورده آرام نخواهد نشست و چهبسا ممکن است با تجدید قوا و انجام هماهنگیهای لازم که سفر نتانیاهو یکی از ابعاد آن است، تلاش کند که اشتباه گذشته خود را تکرار کند که البته پیشنیاز آن بر هم زدن وحدت و انسجام ملی و دامن زدن به دوقطبیهای کاذب نظیر دوقطبی میدان و دیپلماسی و... است؛ و به همین منظور حتی ممکن است که برخی از عوامل نسوخته خود را در قالب فعال سیاسی، اقتصاددان و... به میدان آورد تا در این وحدت ایجاد انشقاق کند.
متأسفانه چند روزی است که در این عرصه، سازهای ناکوکی نواخته میشود که دشمن را جری و امیدوار میکند. فراموش نکنیم که این پیروزی بزرگ با مدیریت الهی رهبری، حمایت جانانه مردم در زیر شدیدترین بمبارانهای دشمن و پاسخ مقتدرانه نیروهای مسلح حاصل شد و نباید اجازه داده شود با اظهارات و اقدامات نسنجیده کسی یا کسانی بهیکباره بر باد رود.
آرمان امروز/
مجید مرادی
روزهای آخر جنگ دوازده روزه، گروه گروه زنان و دختران و شماری کمتر از مردان ساکنان صهیونیست مستعمره فلسطین که می گویند با بسته شدن فرودگاه ناچار از راه دریا و هرکدام با پرداخت شش هفت هزار دلار خود را به قبرس رساندهاند از کشتی پیاده میشوند و چمدان در دست و با لبی خندان و دلی خشنود وارد خاک قبرس می شوند. گویی از جهنم گریخته اند نه از وطنی که ریشه آبا و اجدادی شان است. حق دارند چون مستعمره فلسطین وطن آنان نیست.
سکونت گاه آنان بود که با از دست دادن آن و بازگشت به وطن آبا و اجدادی شان چیزی را از دست نداده اند و حق دارند که ذرهای برای ترک این سرزمین اشغالی غمگین نباشند. پشت سر آنان میهنشان نبود.. سرزمین اشغالی بود با مردمی از نژادها و ملیت ها و زبان های مختلف که با هم مخلوط شده اند.
اما در مقابل و در ایران چهره ای نظیر پرستو فروهر با طرح شکایت کیفری از فریدریش مرتس، صدراعظم آلمان، خواستار تحقیقات قانونی درباره اظهارات وی در حمایت از حمله اسرائیل به ایران شده است.
ایران سکونتگاه اشغالی یا به تعبیر عربها مستوطنه یا وطن کاذب پرستو فروهر نیست. ایران خانه ازلی و ابدی اوست. چنان که خانه ازلی و ابدی مولوی عبدالحمید امام اهل سنت زاهدان و همه ایرانیان است. دفاع اینان از وطن، نمایش و نقش بازی نیست. مقتضای عشق به میهن است.
پرستو در آلمان هم که هست نمیتواند از خاک و خانه پدری در بکند هرچند خون پدر و مادرش بر این خاک ریخته شده است.
این وطن به قول قیصر امین پور جامه نیست که بتوان آن را از تن بر کند. کاری که پرستو کرد الهام بخش همه ایرانیان غیور است.
وطن پدر و مادر من است و جان من و برادر بزرگ من! آیا می توان به پدر و مادر و برادر پشت کرد؟
خراسان/
محمدبهبودی نیا
رسالت /
فرهیختگان/
کمیل سوهانی
پر واضح است که مذاکره، هرچقدر هم ظاهرش آرام و مؤدبانه باشد، در بنیاد خود چیزی کمتر از جنگ نیست. به تعبیری مذاکره همان جنگ است. بخشی از جنگ ترکیبی. از اینرو، آنکه بر میز مذاکره مینشیند، اگرچه ممکن است جامه دیپلماتیک بر تن داشته باشد، اما در واقع سربازی است در میانه میدان. در میدان مذاکره، سرباز - دیپلمات پیش از هر چیز نیازمند هوشیاری است؛ آگاهی ژرف از خویشتن و درکی عمیق از حریف. این هوشیاری، سلاحی است که پیش از تبادل نخستین کلمات باید صیقل یافته و آماده باشد. سرباز مذاکرهکننده باید پیش از مواجهه با دشمن، جبهه درونی خود را تسخیر کند. در این میدان درونی، آنچه زمین بازی را شکل میدهد، فرضیات زمینهای است؛ آن بنیانهای ناپیدا، ناخودآگاه و پیشینی که سوژه بر پایه آنها به خود و دشمن خود مینگرد. این فرضیات، همانند خاکریزهای ذهنیاند؛ آنها که اگر از پیش تصرف شده باشند، مقاومت در جبهه ممکن نیست. فرد مذاکرهکننده، پیش از هر گفتوگویی، پیش از هر ردّ و پذیرشی، باید از ساحت ناخودآگاه خویش آگاه باشد؛ چه تصویری از خود و چه تصویری از دشمن در ذهن دارد؟ آیا ناخودآگاهش دشمن را برتر، خردمندتر، پیچیدهتر و حتی اخلاقیتر از خویش میبیند؟ مسئله اساسی این است که اگر ناخودآگاه فرد در اشغال دشمن باشد، آگاهی او در میز مذاکره آزاد نخواهد بود و در چنین وضعی، مذاکرهکننده نه تنها توان چانهزنی مؤثر ندارد، بلکه ناخواسته و نادانسته در حال تثبیت تفوق دشمن است.
هر مواجههای، چه در میدان نبرد و چه در میدان گفتوگو، بر اساس یک سؤال بنیادین سامان مییابد؛ نسبت من و دیگری چیست؟ این سؤال، صرفاً پرسشی سیاسی یا روانشناختی نیست، بلکه پرسشی هستیشناختی است. آیا من در کشاکش مذاکره، خود را مرکز میدانم یا دیگری را؟ آنکه در مذاکره مرکز را خویشتن میگیرد، از خویش آغاز میکند و دیگری را به افق خود فرامیخواند. اما آنکه دیگری را نقطه مرجع میانگارد، مسیر خود را در نسبت با جاذبه وجودی دیگری تعریف میکند. این جاذبۀ ناشی از «چگالی وجودی» در سطح ناخودآگاه تعیین میکند که سوژه در مذاکره، خود را کِشنده ببیند یا کشیدهشونده.
چگالی وجودی دیگری وقتی زیاد میشود که ذهن، از پیش متقاعد شده باشد که دیگری بسیار قویتر، متمدنتر، عقلانیتر و سزاوارتر است. آنگاه عزیمت از خود به دیگری خواهد بود و این همان چیزیست که در توسعه و در نظریه مکتب نوسازی نیز خود را آشکار میسازد؛ کشورهایی که به جای حرکت از دل تاریخ، فرهنگ و امکانهای وجودی خود، توسعه را معادل همانندشدن با دیگری میفهمند. آنها نیز، چون سربازی شکستخورده پیش از آغاز، تسلیم چگالی وجودی دیگریاند. ملتی که تاریخ، فرهنگ و هویت خود را ناتمام، ضعیف یا حقیر میپندارد، ناخودآگاه در برابر «چگالی وجودی» قویترِ دیگری تسلیم میشود. این تسلیم، پیش از هرگونه گفتوگوی رسمی و در لایههای عمیق ناخودآگاه اتفاق میافتد. در نتیجه، مذاکرهکننده در چنین وضعیتی، حتی اگر بهظاهر در حال چانهزنی باشد، در واقع در حال تأیید و بازتولید برتری «دیگری» است. او ناخواسته به تثبیت هژمونی فکری و فرهنگی دشمن کمک میکند.
از آنجا که میدان مذاکره، میدانی سیال، ناپایدار و پرتنش است، مسئله تنها این نیست که چه میخواهیم بگوییم! بلکه مهمتر از آن، این است که چه کسی و از کجا میگوید. این «کجا»، مکانی جغرافیایی یا موقعیتی حقوقی نیست؛ بلکه جایگاهی اگزیستانسیال است، نقطهای در ژرفای هستی انسان. کسی که ریشه در خاکی ندارد، هرچند زبانش آکنده از شعار باشد، نهایتاً در میدانِ لغزان و متغیر مذاکره، به درون جاذبۀ دشمن کشیده خواهد شد.
در این موقعیت آیه شریفۀ «شَجَرَةً طَیبَةً أَصْلُهَا ثَابِتٌ وَفَرْعُهَا فِی السَّمَاءِ» صورتی تمدنی مییابد. مذاکرهکننده، برای آنکه بتواند در فضای لغزنده و چندلایۀ چانهزنی دوام بیاورد، باید همچون شجره طیبه باشد؛ ریشهدار، اما بالنده؛ محکم اما منعطف، استوار در زمین، اما باز به سوی افقهای بلند. همچون سرو ایرانی، درختی که در برابر تندبادها منعطف بوده، خم میشود؛ اما با ریشههای استوار در خاک خود درهم نمیشکند. فرضیات زمینهای همان ریشههای ذهنی سرباز و مذاکرهکننده هستند. اگر به راستی میدان مذاکره را همانند میدان جنگ بپنداریم، نخستین گام، انتخاب سربازی است که نه فقط زبان دشمن را بداند، بلکه اندیشهاش از سلطه دشمن آزاد باشد. پیش از آنکه به میدان مذاکره برویم، باید از اشغال ذهن و زبان خود رهایی یابیم. مذاکرهکنندۀ پیروز کسی است که پیش از میز مذاکره، جنگ را در ذهن خود برده باشد.
حال پرسش اینجاست که در اکنون ایران، چه کسانی و با چه عقبه فکری در هر زمان و هر شرایطی بیشترین اصرار را بر انجام مذاکره دارند؟ کسانی که کورتکس مغز دیگری را ضخیمتر از خویش میپندارند؟ کسانی که زبان دیگری را زبان بازِ تمدن، توسعه و زبان و ادب و فرهنگ خویش را مانع توسعه میدانند؟ کسانی که توانایی درک تاریخ سراسر جنگ و مخاصمه و فریب دشمن را ندارند؟ مذاکره نه عیب است و ضعف، مذاکره همان جنگ است، اما مهم است که چه کسانی عَلم مذاکره را بر سر دست میگیرند. میدان مذاکره، میدان بدهوبستان است، همانگونه که در هر میدان جنگی، جابهجایی مواضع، تاکتیکهای گوناگون و تغییر آرایش نیروها، اجتنابناپذیر است، مذاکره نیز گاهی به نرمش نیاز دارد، گاهی به امتیاز دادن هوشمندانه و گاهی نیز به فریفتنِ حریف با زبانِ مصالحه. اما تمام این ابزارها تنها در دستان آنکس کارگر میافتد که پیشاپیش، در ذهن و روان خود به دشمن نباخته باشد. نرمش اگر از موضع قدرت نباشد، انعطاف نیست، انفعال است. امتیاز اگر از آگاهی به موازنه قوا نشئت نگیرد، تسلیم است، نه تدبیر. خدعه اگر از ذهنی آزاد از سلطه نیاید قطعاً مؤثر نمیافتد. بنابراین، مسئله نه نفسِ مذاکره، بلکه نحوه ورود به آن و کیفیتِ ذهن کسانی است که اصرار بر مذاکره در هر شرایطی دارند. اگر ذهنی آزاد و اندیشهای مطمئن پشت واژهها باشد، مذاکره میتواند ابزار مقاومت و بازسازی باشد. اما اگر ناخودآگاه مذاکرهکننده، پیشاپیش در تصرف حریف باشد، واژهها بدل به زنجیر میشوند و امضاها به مهر تأیید بر شکست.
درست است که عباس عراقچی، بهعنوان مذاکرهکننده ارشد جمهوری اسلامی ایران، پیش از جنگ تحمیلی دوازدهروزه و پس از آن، بهواقع در این میدان چونان یک سرباز کارآزموده جنگیده است و حضور او نشان از توانمندی فردی و ذهنی برای ایستادن در برابر دشمن دارد؛ اما مسئله اینجاست که نه فرد، بلکه گفتمانِ پشت سرِ فرد، تعیینکننده نهایی در میدان مذاکره است. نباید اجازه داد که گفتمان مذاکره از طرف آن گروههای سیاسی که در تمام بزنگاههای تاریخی، با فضاسازی رسانهای، القای اضطرار و ذهنیتسازی نظاممند برای تصمیمگیران، بیوقفه بر طبل مذاکره میکوبند مصادره شود. اینان همان کسانیاند که در گفتار، نوشتار و ادبیات رسمی خود، دیگری را همواره مرکز عقلانیت، توسعه و پیشرفت دانستهاند و انسان ایرانی را موجودی عقبمانده، سنتزده و ناتوان از خلاقیت تاریخی تصویر کردهاند. ایشان در آزمون بنیادینی که هر فاعل تاریخی باید از سر بگذراند، یعنی آزمون تعیین نسبتِ خویشتن با دیگری، مردود شدهاند. ایشان مذاکره میگویند، اما حل شدن در نظم جهانی مستقر را مراد میکنند. اصرار مکرر این جریانها بر مذاکره، نه برآمده از درکی پیچیده از مناسبات قدرت و ضرورتهای دیپلماتیک، بلکه ناشی از یک تسلیم فکری مزمن است؛ تسلیمی که در لباس عقلانیت به میدان میآید اما در بنیان خود، هیچگونه اعتماد به نفس تاریخی ندارد. مذاکره ادامه جنگ است و نباید اجازه داد گفتمان آن توسط گروههای از پیش تسلیم شده مصادره شود.
وطن امروز/
حسین کیامنش
حمله موشکی ایران به پایگاه آمریکایی العدید قطر که به عنوان مهمترین و بزرگترین مرکز فرماندهی و عملیات نظامی ایالات متحده در غرب آسیا شناخته میشود، با انتشار تصاویر ماهوارهای توسط آسوشیتدپرس وارد فاز جدیدی از توجه بینالمللی شده است. این تصاویر - که برای نخستینبار شواهد عینی از خسارات وارده به این پایگاه استراتژیک را ارائه میدهد - نشاندهنده تخریب یک گنبد ژئودزیک (رادوم) است که تجهیزات حساس ارتباطی - ماهوارهای ارتش تروریست آمریکا را در خود جا داده بود.
گنبد ژئودزیک یا «رادوم»، سازهای با طراحی خاص است که برای حفاظت از تجهیزات حساس ارتباطی و راداری در برابر شرایط محیطی و حملات احتمالی طراحی شده است. این سازه در پایگاه العدید احتمالاً میزبان دیشهای ماهوارهای، سیستمهای ارتباطی امن و تجهیزات جمعآوری اطلاعات سیگنالی (SIGINT) بود که نقش حیاتی در عملیاتهای نظامی ایالات متحده ایفا میکرد. این تجهیزات برای هماهنگی عملیات پیچیده، هدایت پهپادها و جنگندهها، نظارت بر فعالیتهای منطقهای و تبادل اطلاعات امن بین پایگاههای نظامی آمریکا در غرب آسیا و مراکز فرماندهی در ایالات متحده ضروری است. تخریب این گنبد نهتنها یک خسارت مادی، بلکه ضربهای استراتژیک به توان عملیاتی آمریکا در منطقه محسوب میشود. از کار افتادن این سیستمها میتواند توانایی ایالات متحده برای نظارت بر فعالیتهای نظامی در منطقه، واکنش سریع به تهدیدات و اجرای عملیات هماهنگ را به طور قابل توجهی مختل کند.
* دقت و قدرت موشکی ایران
تصاویر منتشرشده توسط آسوشیتدپرس نشان میدهد موشکهای ایرانی با دقت بالایی به هدف اصابت و گنبد ژئودزیک را به طور کامل نابود کردهاند. این سطح از دقت - که نیازمند فناوری پیشرفته هدایت موشکی و سیستمهای ناوبری است - نشاندهنده توانایی چشمگیر ایران در حوزه موشکهای بالستیک و کروز است. توانایی ایران در هدفگیری یک سازه نسبتاً کوچک و حساس در میان پایگاه وسیع العدید که تحت حفاظت سیستمهای دفاعی پیشرفتهای مانند پاتریوت قرار دارد. از نفوذپذیری این سیستمهای دفاعی حکایت دارد. سیستم دفاع موشکی پاتریوت که به عنوان یکی از پیشرفتهترین سامانههای دفاعی جهان شناخته میشود، برای رهگیری و انهدام موشکهای بالستیک طراحی شده است. با این حال، موفقیت ایران در عبور از این سیستم و وارد آوردن خسارت به هدفی استراتژیک، پرسشهای جدی درباره کارآمدی پاتریوت در برابر موشکهای مدرن ایرانی ایجاد کرده است. تحلیلگران نظامی معتقدند ایران احتمالاً از موشکهای مجهز به کلاهکهای پیشرفته و مسیرهای پروازی پیچیده استفاده کرده که قادر به فریب سیستمهای راداری و دفاعی هستند.
* العدید؛ قلب عملیات نظامی آمریکا در غرب آسیا
پایگاه العدید، واقع در جنوب غرب دوحه، پایتخت قطر، یکی از بزرگترین و مجهزترین پایگاههای نظامی ایالات متحده در خارج از خاک این کشور است. این پایگاه میزبان بیش از ۱۰,۰۰۰ نیروی نظامی، جنگندههای پیشرفته «اف ۳۵»، پهپادهای 9MQ، سیستمهای راداری پیشرفته و مرکز فرماندهی عملیات هوایی ایالات متحده در منطقه است. به دلیل موقعیت جغرافیایی استراتژیک در قلب خلیج فارس، العدید نقش کلیدی در عملیات نظامی آمریکا در عراق، سوریه، افغانستان و نظارت بر فعالیتهای ایران و دیگر بازیگران منطقهای ایفا میکند. هدف قرار گرفتن موفق چنین پایگاهی، آن هم با اصابت دقیق به یک هدف حساس مانند گنبد ژئودزیک، نشاندهنده توانایی ایران در شناسایی و هدفگیری زیرساختهای کلیدی دشمن است. این حمله نهتنها قدرت نظامی ایران را به رخ میکشد، بلکه پیامی روشن به ایالات متحده و متحدانش در منطقه ارسال میکند: هیچ پایگاهی، حتی با پیشرفتهترین سیستمهای دفاعی، از دسترس موشکهای ایران در امان نیست.
* نقض ادعاهای آمریکا و قطر
پیش از انتشار تصاویر ماهوارهای، مقامات آمریکایی و قطری تلاش کرده بودند خسارات وارده به پایگاه العدید را انکار کنند. دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا، ادعا کرده بود هیچیک از موشکهای ایرانی به اهداف خود اصابت نکردهاند. مقامات قطری نیز مدعی شده بودند سیستمهای دفاعی پاتریوت تمام موشکهای شلیکشده را رهگیری کردهاند. با این حال، تصاویر ماهوارهای جدید، این ادعاها را به طور کامل نقض کرده و نشاندهنده تلاشی هماهنگ برای پنهانکاری و مدیریت افکار عمومی است.
این پنهانکاری احتمالاً به دلایل متعددی انجام شده است. از یک سو، افشای خسارات وارده به پایگاه العدید میتوانست به وجهه نظامی ایالات متحده در منطقه آسیب بزند و اعتماد متحدان منطقهای مانند سعودی و امارات عربی متحده به توانایی دفاعی آمریکا را تضعیف کند. از سوی دیگر، این رویداد میتوانست واکنشهای داخلی در آمریکا برانگیزد و فشار سیاسی بر دولت ترامپ برای پاسخ نظامی به ایران را افزایش دهد که همین موضوع میتوانست موجب تشدید حملات متقابل ایران شود.
واکنش شتابزده دونالد ترامپ در اعلام آتشبس و توقف جنگ پس از این حمله نیز نشاندهنده شوک عمیقی است که ضربه ایران به تصمیمگیران آمریکایی وارد کرد. توانایی ایران در هدفگیری دقیق و وارد آوردن خسارات قابل توجه به پایگاههای استراتژیک آمریکا، احتمالاً محاسبات واشنگتن درباره درگیری مستقیم با ایران را تغییر داد. اکنون درخواست آتشبس و توقف جنگ از سوی ترامپ نیز میتواند به عنوان تلاشی برای جلوگیری از تشدید تنشها و حملات مشابه در آینده تفسیر شود.
خسارات وارده به پایگاه العدید - که تحت حفاظت مشترک آمریکا و قطر قرار دارد - پرسشهایی درباره توانایی دفاعی ایالات متحده در ذهن متحدان منطقهای ایجاد کرده است. کشورهایی مانند سعودی و امارات که بشدت به حمایت نظامی آمریکا وابستهاند، ممکن است درباره کارآمدی سیستمهای دفاعی این کشور دچار تردید شوند.
از سوی دیگر موفقیت ایران در اجرای این حمله نشان داد ایران نهتنها قادر به پاسخگویی به تهدیدات است، بلکه میتواند ضربات دقیقی به زیرساختهای دشمن وارد کند.
* ابعاد پنهان و خسارات احتمالی دیگر
تصاویر ماهوارهای منتشرشده تنها بخشی از پایگاه العدید را پوشش میدهد و احتمالاً خسارات وارده فراتر از تخریب گنبد ژئودزیک است. با توجه به گستردگی پایگاه و تعداد موشکهای شلیکشده، بعید نیست اهداف دیگری نیز مورد اصابت قرار گرفته باشد. این اهداف میتواند شامل زیرساختهای لجستیکی، انبارهای تسلیحاتی یا حتی سیستمهای راداری دیگر باشد. سانسور شدید اطلاعات توسط آمریکا و قطر نشاندهنده تلاش برای محدود کردن ابعاد کامل این خسارات است. علاوه بر این، حمله همزمان ایران به اهداف صهیونی که با حمله به العدید هماهنگ شده بود، نشاندهنده توانایی ایران در اجرای عملیات چندجانبه و هماهنگ از فواصل دور است.
ارسال نظرات