تحلیل شماره یک
اعتیاد اروپاییان به ذلت!
درست در زمانی که کشورهای اروپایی به بازی ضد ایرانی خود در زمین واشنگتن و تل آویو ادامه می دهند،ترامپ همچنان به استثمار این کشورهای پرادعا در جنگ تعرفه ای و امنیتی ادامه می دهد! اخیرا در نشست سران ناتو در لاهه ،دولت آمریکا خواسته های خود مبنی بر افزایش هزینه های مشترک و جمعی اعضای پیمان آتلانتیک شمالی را به 28 کشور اروپایی عضو این پیمان تحمیل کرد.ماجرا به این نقطه ختم نمی شود! اخیر"اورزولا فن در لاین"رئیس کمیسیون اروپایی دستیابی به توافق تجاری با ایالات متحده آمریکا تا ضرب الاجل تعیین شده توسط رئیس جمهور این کشور را با توجه به شرایط موجود بعید دانسته و از آمادگی اروپا برای اقدامات متقابل علیه واشنگتن خبر داده است!
اروپاییان به "ذلت در برابر آمریکا"معتاد شده اند. این در حالیست که پيروی از سياست های آمريکا نتيجه ای جز افزايش تصاعدی و روزانه هزينه های اقتصادی، استراتژيک، سياسی و اعتباری برای اتحاديه اروپا به همراه نياورده است.حدود ده سال قبل رهبر معظم و حکیم انقلاب اسلامی در ديدار رئيس جمهور اتريش که به تهران سفر کرده بود به نکته قابل تاملي در خصوص مناسبات برخي کشورهاي اروپايي و ايالات متحده آمريکا اشاره فرموده و دنباله روي اين کشورها از واشنگتن را غير منطقي و بي مبنا دانستند. معظم له تاکید کردند که بازي اتحاديه اروپا در زمين آمريکا هزينه زيادي براي اين مجموعه داشته است.
اکنون نتیجه ذلت اروپاییان در برابر آمریکا را مشاهده می کنیم:جایی که کاخ سفید به سادگی آنها را زیر سلطه و فرمان خود قرار داده و حتی در این مسیر حاضر به دادن امتیازات حداقلی به کشورهای متحد خود در نظام بین الملل نیست! باج گیری از اروپا تبدیل به یک عرف رایج در سیاست خارجی آمریکا و رژیم صهیونیستی شده و سران اروپایی بر خلاف ادعای مضحکانه خود مبنی بر "استقلال عمل در مناسبات جهانی"حقیرانه به خواسته های واشنگتن و تل آویو تن می دهند.
دلیل اصلی خشم شهروندان اروپایی از اتحادیه اروپا مشخص است!قبل اززماني که در تاريخ هفتم فوريه سال ۱۹۹۲ ميلادي پيمان ماستريخت يا همان پيمان اتحاديه اروپا بين سران ۱۲ کشور عضو جامعه اقتصادي اروپا منعقد شد، اروپاييان بر اساس قرائت و تفسير رئاليستي خاصي که نسبت به مقوله قدرت داشتند، خود را موظف به بازي در زمين ايالات متحده آمريکا مي دانستند.اما پس از انعقاد این پیمان اروپاییان از فرصت به وجود آمده در مسیر استقلال از آن سوی آتلانتیک استفاده نکرده و کماکان خود را به مثابه مهره های بازی آمریکا و رژیم صهیونیستی در نظام بین الملل تعریف کردند. نتیجه این "ذلت خودخواسته اروپاییان" همان چیزی است که امروز مشاهده می کنیم:مجموعه ای منفور و از هم گسیخته که حتی در مقابل شهروندان خود نیز مصداقی برای اثبات استقلال و خودباوری ندارد! عواقب و تبعات این رویکرد اروپاییان روز به روز بیشتر خود را نشان می دهد.
تحلیل شماره دو )
باج گیری ترامپ از اروپاییان
پیام اصلی برگزاری نشست اخیر در لاهه چندان برای کشورهای اروپایی عضو پیمان آتلانتیک شمالی دلگرم کننده نبوده است!مقامات آمریکایی در این نشست خواسته خود مبنی بر اختصاص 5 درصد از تولید ناخالص داخلی کشورهای اروپایی عضو ناتو به هزینه های دفاعی و نظامی مشترک را به آنها تحمیل نموده و در عین حال نسبت به صیانت مطلق و جامع از اوکراین در جنگ اخیر تضمینی ارائه نکردند! تنها تعهدی که واشنگتن به کشورهای اروپایی داده ،پایبندی کاخ سفید به بند 5 دفاع جمعی در ناتو است.به عبارتی گویاتر، آمریکایی ها در ازای پایبندی به یکی از مفاد اساسنامه ناتو از اعضای اروپایی پیمان آتلانتیک شمالی باج گیری کرده اند. بنابراین هزینه هایی که قرار است بر بودجه کشورهای اروپایی عضو ناتوتحمیل شود نه در ازای نقش آفرینی بیشتر واشنگتن در جنگ اوکراین ،بلکه در ازای پایبندی آمریکا نسبت به یک "بایسته قانونی" به قاره سبز تحمیل می شود. این بدترین معامله درون آتلانتیکی،آن هم به ضرر ملتهای اروپایی به شمار می رود.
در حالی که شرایط میدان نبرد در اوکراین همچنان بحرانی است و مقامات ناتو هشدار تابستانی سخت را برای نیروهای اوکراینی میدهند، متحدان اروپایی ناتو با این واقعیت روبرو شدهاند که ایالات متحده دیگر موفقیت اوکراین را یک عنصر کلیدی در امنیت ناتو نمیداند.با این حال واشنگتن باج گیری از ناتو را به مثابه یک نقشه راه مستمر در دستور کار قرارداده است. نکته مهم تر اینکه حتی با وجود تعهد واشنگتن مبنی برپایبندی به اصل دفاع جمعی ،تضمینی در خصوص اینکه دولت ترامپ در صورت بروز نبردی جدید میان روسیه و کشورهای اروپایی مستقیما وارد صحنه جنگ شود وجود ندارد.مقامات اروپایی در روایتگری رسانه ای خود از نشست اخیر در لاهه به عنوان یک "نقطه عطف"یا "نشست تاریخی"یاد می کنند! آنها بدون آنکه به خسران مطلق اروپا در داد و ستد با واشنگتن اشاره کنند، مدعی هستند این افزایش بودجه نظامی-امنیتی نشان دهنده درک جمعی نسبت به منازعات جدید در محدوده جغرافیایی آنهاست! سوال اساسی اینجاست که اگر چنین تصمیم و رویکردی معلول درک اهمیت دفاع جمعی و پیوسته در برابر تهدیدات ( مخصوصا تهدید روسیه برای اروپا) محسوب می شود چرا اکثریت قریب به اتفاق کشورهای اروپایی عضو ناتو تا چند هفته گذشته در مواضع آشکار و پنهان خود با آن مخالفت می کردند؟! بازنده اصلی باج گیری ترامپ از دولتهای اروپایی، شهروندان 28 کشور اروپایی عضو ناتو خواهند بود. کشورهایی که بر خلاف ادعای سرانشان نمی توانند از استقلال راهبردی خود در مناسبات بین المللی سخنی به میان آورند.
اگر از این زاویه به ماجرا بنگریم ، می توانیم نشست اخیر سران ناتو در لاهه را نقطه عطفی در آگاهی جمعی شهروندان اروپایی نسبت به عمق وابستگی کشورهایشان به آن سوی آتلانتیک یعنی واشنگتن تلقی کنیم. محصول این آگاهی جمعی هر چه باشد به سود ساختارحکمرانی کنونی در اروپا نبوده و شکاف ملتها و دولتها را در قاره سبز بیش از آن چیزی که شاهد آن هستیم تقویت خواهد کرد. حتی هزینه این خبط راهبردی در اینده ای نزدیک می تواند فروپاشی رسمی ساختار اتحادیه اروپا و بازگشت کشورهای عضو این مجموعه به الگوهای حکمرانی ملی گرایانه در قرن گذشته باشد.
.....................
تحلیل شماره سه )
ابهام در مقدمه، اطلاق در نتیجه!
رئیسجمهور آمریکا در تازه ترین مواضع خود تاکید کرده که ایران با بازرسی از برنامه هستهای خود یا کنار گذاشتن غنیسازی اورانیوم موافقت نکرده است.او در گفتوگو با خبرنگاران مدعی شد :
"باور دارم برنامه هستهای تهران بهطور دائمی عقب رانده شده، هرچند ایران ممکن است آن را در مکان دیگری از نو آغاز کند.
همان گونه که مشاهده می شود، میان "مقدمه ادعایی"و"نتیجه اذعان شده"در سخنان ترامپ نوعی تعارض آشکاروجود دارد. رئیس جمهور آمریکا از یک سو می گوید برنامه هسته ای ایران به صورت دائمی به عقب رانده شده و زیرساختهای هسته ای کشورمان بر اثر تجاوز واشنگتن به فردو و نطنز نابود شده است. اما از سوی دیگر ترامپ درخصوص عدم دسترسی بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی به نیروگاههای هسته ای ایران و همچنین احتمال غنی سازی اورانیوم در نقاط دیگر ( غیر از نطنز و فردو) ابراز نگرانی می کند. ترامپ به صورت ناخواسته ادعای خود در خصوص نابودی تاسیسات هسته ای ایران را به چالش کشیده است.اگر چنین زیرساختها و بنیانهایی به صورت کامل و دائمی نابود شده باشد ،قاعدتا ابراز نگرانی ترامپ نسبت به عدم حضور بازرسان آژانس یا استمرار روند غنی سازی اورانیوم در مکانهای دیگر معنایی ندارد!این اظهارات به وضوح نشان می دهد که ترامپ خود نیز نسبت به شکست در این عملیات پرهزینه-بی فایده( به ضرر آمریکا) اذعان دارد.
نکته مهم تر اینکه اصل ادعای ترامپ مبنی بر نابودی تاسیسات هسته ای نطنز و فردو نیز از سوی پنتاگون و دیگر منابع امنیتی-نظامی آمریکا به چالش کشیده شده است: سخنگوی وزارت دفاع آمریکا در مواضع رسمی خود مدعی شده برنامه هسته ای ایران نهایتا تا دوسال تحت تاثیر حملات اخیر به نطنز و فردو قرار گرفته است. اما اسناد درزکرده به رسانه های آمریکایی نشان می دهد این ادعا نیز صحت ندارد! یکی از دلایل خشم ترامپ از رسانه هایی مانند سی ان ان و نیویورک تایمز، افشای گزارشهای محرمانه ایست که در آن تصرح شده برنامه هسته ای ایران نهایتا چندماه عقب افتاده و خبری ازنابودی آن نیست.
مقدمه ماجرا مشخص است: اینکه اساسا آمریکا درقمار راهبردی خود در تقابل با فعالیتهای هسته ای کشورمان وحمله به نطنز و فردو نتوانسته به اهداف مدنظر خود دست یابد. اما در مقابل،نتیجه ماجرا مشخص است:بازرسان آژانس بین المللی انرژی اتمی که در خدمت اهداف واشنگتن و تل آویو و در کسوت مهره های اطلاعاتی آنها در ایران حضور داشتند خاک کشورمان را ترک نموده و فراتر از آن، کسی از محل ذخایر هسته ای غنی سازی شده ایران خبر ندارد. این یعنی" ابهام در دستاورد "و "اتقان در شکست"! رئیس جمهور آمریکا در جریان حمله به نطنز و فردو یکی از بدترین قمارهای راهبردی و امنیتی خود را صورت داد و در آن شکست خورد. ترامپ بخواهد یا نخواهد چاره ای جز پذیرش این تباهی تمام عیار ندارد.او بنابر تصور خود وارد "بحران کنترل شده"ای شد که اکنون عنان ومهارآن را در ابعاد گوناگون از دست داده است.روزهای سخت تر برای ترامپ و همراهانش در کاخ سفید و پنتاگون در راه است...
تحلیل شماره چهار)
بحران بدهی ها آمریکا را زمینگیر می کند
طی روزهای اخیر هشدارهای قابل تاملی در خصوص معضل بدهی های خارجی امریکا و تاثیر آن بر معادلات بازارسرمایه در این کشور مخابره می شود. ری دالیو، میلیاردر مشهور و بنیانگذار صندوق پوشش ریسک بریجواتر اسوشیتس (Bridgewater Associates)، هشدار داده است که دولت ایالات متحده به زودی مجبور خواهد شد با مشکل فزاینده بدهیهای خود مقابله کند.
دالیو با اشاره به افزایش چشمگیر بدهیهای دولت آمریکا، پیشبینی میکند که سیاستگذاران به احتمال زیاد به سمت کاهش نرخ بهره و چاپ پول روی خواهند آورد تا با این معضل دست و پنجه نرم کنند.صورت مسئله گویاست: ترامپ بخواهد یا نخواهد ب
دهی دولت فدرال ایالات متحده به سطوح بیسابقهای رسیده است و این موضوع نگرانیهای جدی را در مورد ثبات اقتصادی کشور و تأثیر بالقوه آن بر بازارهای مالی، بهویژه بازار بورس، ایجاد کرده است.
یکی از مستقیمترین تأثیرات افزایش بدهی، فشار بر نرخ بهره است. برای تأمین مالی بدهیهای فزاینده، دولت آمریکا مجبور به انتشار اوراق قرضه بیشتری میشود. افزایش عرضه اوراق قرضه، در صورت ثابت ماندن تقاضا، منجر به کاهش قیمت اوراق و در نتیجه افزایش نرخ بهره میشود. نرخ بهره بالاتر به معنای افزایش هزینه استقراض برای شرکتهاست که این امر میتواند سودآوری آنها را کاهش دهد. همچنین، نرخ بهره بالاتر جذابیت سرمایهگذاری در اوراق قرضه را نسبت به سهام افزایش میدهد و باعث خروج سرمایه از بازار سهام و کاهش ارزش آن میشود.
فراتر از آنچه ذکر شد بحران بدهی میتواند باعث بیثباتی و کاهش اطمینان در میان سرمایهگذاران داخلی و خارجی شود. اگر سرمایهگذاران نگران توانایی دولت آمریکا برای بازپرداخت بدهیهایش باشند یا نگران پیامدهای سیاسی و اقتصادی ناشی از افزایش بدهی باشند، ممکن است تمایل کمتری به سرمایهگذاری در داراییهای آمریکایی، از جمله سهام، داشته باشند. این کاهش اطمینان میتواند منجر به فروش گسترده سهام و افت شدید شاخصهای بورس شود.
تاثیر این پدیده ( تشدید بحران بدهی های خارجی آمریکا ) بر شاخصهای اقتصادی کلان ایالات متحده نیز غیرقابل انکار است.
بدهی بالا میتواند بر سایر شاخصهای اقتصادی کلان مانند تورم و رشد اقتصادی تأثیر بگذارد. اگر دولت برای کنترل بدهی به چاپ پول یا کاهش هزینهها روی آورد، این اقدامات میتوانند پیامدهای متفاوتی بر بازار بورس داشته باشند. سیاستهای انقباضی برای کاهش بدهی ممکن است رشد اقتصادی را کند کرده و به ضرر شرکتها تمام شود، در حالی که سیاستهای انبساطی (مانند چاپ پول) میتواند منجر به تورم و کاهش ارزش پول شود که آن هم به نوبه خود میتواند بر ارزش سهام تأثیر منفی بگذارد.
همچنین آژانسهای رتبهبندی اعتباری ممکن است در صورت مشاهده عدم توانایی دولت در مدیریت بدهیهایش، رتبه اعتباری آمریکا را کاهش دهند. کاهش رتبه اعتباری میتواند هزینه استقراض دولت و شرکتهای آمریکایی را افزایش دهد و همچنین اعتبار اقتصادی آمریکا را در سطح جهانی خدشهدار کند. این اتفاق به طور قطع تأثیر منفی بر بازار بورس خواهد داشت، زیرا سرمایهگذاران به دنبال داراییهای با ریسک کمتر خواهند بود.
مسلما برخی صنایع ممکن است بیش از سایرین از بحران بدهی و پیامدهای آن متأثر شوند. شرکتهایی که به شدت به استقراض برای تأمین مالی فعالیتهای خود متکی هستند، مانند شرکتهای توسعهدهنده املاک یا شرکتهای با بدهی بالا، در صورت افزایش نرخ بهره، با مشکلات بیشتری روبرو خواهند شد. همچنین صنایعی که به شدت به بودجه دولتی وابسته هستند نیز ممکن است با کاهش سرمایهگذاری یا پروژهها مواجه شوند.
در هر حال بحران بدهیهای آمریکا یک چالش اقتصادی پیچیده با پیامدهای گسترده برای بازار بورس این کشور است. افزایش نرخ بهره، کاهش اطمینان سرمایهگذاران، تأثیر بر شاخصهای کلان اقتصادی و ریسک کاهش رتبه اعتباری، همگی عواملی هستند که میتوانند منجر به نوسانات شدید و افت در بازار سهام شوند. مدیریت مؤثر این بدهیها و اتخاذ سیاستهای مالی مسئولانه برای حفظ ثبات بازارهای مالی آمریکا و جلوگیری از بحرانهای اقتصادی ضروری است.
ارسال نظرات