مروری بر یادداشت روزنامههای یکشنبه ۲۸ اردیبهشت ماه ۱۴۰۴
دو سال پیش یک عملیات طوفانالاقصی که هدف اصلیاش برگرداندن موضوع فلسطین به افکار عمومی بود، همه چیز را به هم ریخت و فلسطین را نهتنها به میز برگرداند، بلکه تا مدتها آن را تبدیل به مسئله روز دنیا و افکار عمومی کرد. پس نظم جدیدی بدون حل مساله فلسطین و بازگشت آوارگان به سرزمینشان شکل نخواهد گرفت.
تبیین:
کیهان/ 
کدام توسعه، کدام الگو؟
جعفر بلوری
1- چرا عدهای در کشور، اظهارات صریح و شفاف فردی مثل دونالد ترامپ را که میگوید، به «خاورمیانه» آمده تا خسارتهای مالی را که در جنگ یمن و اوکراین متحمل شده، از سران آن چند کشور عربی بگیرد، «بد» میفهمند؟ واقعا چه فعل و انفعالاتی در ذهن رخ میدهد که برخی، باجگیریهای ترامپ را نهتنها تقبیح نمیکنند، بلکه آن را نشانه عقلانیت میدانند؟ چرا این عده، «باجگیری»های ترامپ را که با تهدید، دروغ، تحقیر، تحریم و فریب همراه است، «عقلانیت سیاسی» ترجمه کرده و آن را در قالب یک «فرمول برای توسعه» تئوریزه میکنند و کسانی را که خودِ ترامپ «گاو شیرده» خطاب کرده، به عنوان «الگو» برای ایران معرفی میکنند؟ مگر ترامپ در مصاحبه با فاکس نیوز نگفت، 12 برابر پولی را که در جنگ غزه خرج کردیم، از این 3 کشور عربی گرفتم؟ چرا دوشیده شدن کشورهای عربی یا «توسعه فانتزی» برخی از این کشورهای مرتجع را «وارونه» دیده و «وضعیت ترحمبرانگیز» آنها را «وضعیت حسادتبرانگیز» جا میزنند؟ و در یک کلام، چرا آمریکا هر دروغی بگوید، هرچقدر تحریم و تحقیر و تهدید کند، از نگاه آنها «حق با آمریکاست؟» اگر صحت آنچه در این چند خط گفتیم را باور نمیکنید، به اظهارات برخی از شرکتکنندگان در آیین یادبود مرحوم اکبر ترکان-که همین چند روز پیش برگزار شد- رجوع کنید!
2-به این مثال توجه کنید: «عربستان با صرف هزینههای بسیار سنگین در حوزه فوتبال و خرید ستارههای گرانقیمت تلاش میکند، یک نمایش پیشرفت در حوزه ورزش از خود به نمایش بگذارد. با این که هزینههای سرسامآوری در این حوزه صرف میکند و فوق ستارههایی مثل رونالدو را میخرد اما میبینیم حرف زیادی در حوزه ورزش برای گفتن ندارد. وضعیت مدالآوری این کشور در المپیک را هم بررسی کنید! بررسی نتایج این سرمایهگذاریها در شاخصهای المپیکی نشان میدهد که خروجی آن، تناسبی با هزینههای انجامشده ندارد. توسعه بسیاری از کشورهای نفتخیز حاشیه خلیجفارس، از همین جنس است، از جنس«توسعه فانتزی». ساخت برجهای بلند و استادیومهای ورزشی آنچنانی نیز از همین نوع توسعهها است. «داروین عجم اوغلو» و «جیمز رابینسون» از اساتید دانشگاه هاروارد در کتاب «چرا ملتها شکست میخورند» یکی از مهمترین عوامل توسعه نیافتگی کشورها را «نبود دموکراسی» و «انتخابات آزاد» میدانند و اصولا، معتقدند با وجود رهبران دیکتاتور امکان توسعه پایدار و واقعی وجود ندارد. دوستانی که در جریان سفر ترامپ به منطقه خلیجفارس و دوشیدن رهبران آن سه کشور عربی، این سه کشور را به عنوان «الگو» معرفی کرده و نوشتند با دیدن اعداد و ارقام رد و بدل شده بین آمریکا و این سه، دلمان برای ایران سوخت، دقیقا بگویند، از «کدام زاویه» به این خبرها نگاه میکنند که به چنین نتایج عجیبی میرسند؟ آیا کشورهایی که ترامپ حینِ دوشیدنشان میگوید، اگر ما نباشیم شما چند روز هم دوام نمیآورید، الگوی توسعه آنهاست؟! اینجا قصد داریم به این «زاویه دید و تحلیل» بپردازیم. زاویه دیدی که عموما به تحلیلهای وارونه منتهی میشود. برای درک ریشه روانشناختی این نوع تحلیلهای وارونه، میتوان از مفهومی در روانشناسی اجتماعی استفاده کرد که بهخوبی این وضعیت را توضیح میدهد: «تفکر گروهی»3-در روانشناسی اجتماعی مفهومی وجود دارد تحت عنوان «تفکر گروهی» یا Groupthink. این مفهوم زمانی مطرح میشود که اعضای یک گروه، برای حفظ هماهنگی، از مخالفت کردن یا بررسی انتقادی تصمیمات گروه خودداری میکنند. در چنین حالتی، وفاداری به یک فرد یا تفکر مهمتر از «واقعیت» میشود. در این پدیده که نخستین بار توسط اروینگ جانیس (Irving Janis) و در دهه ۱۹۷۰ مطرح شد، هدف اصلی «تصمیم و تحلیل درست» نیست، هدف فقط و فقط «پذیرش» است. در میان برخی از جریان سیاسی که خود را اصلاحطلب معرفی میکند، این پدیده کاملا مشهود است. آنها غربگرا هستند و این غربگرایی را هم پنهان نمیکنند. آنها حتی میگویند و مینویسند «ما لیبرالیم». این طیف در برخی مواقع حتی نشان دادهاند، از غربیها هم غربیترند. مثلا در داستان زمستان سخت، رسانههای غربی میگفتند، جنگ اوکراین باعث کاهش صادرات گاز به اروپا شده و این امر نیز باعث شده، مردم در اروپا دچار سختی شوند. این که «اروپا زمستان سختی را تحمل میکند» را خود غربیها میگفتند و مینوشتند اما غربگراها در ایران، از بازنشر این اخبار ابراز ناراحتی میکردند؛ چون درگیر نوعی از «تفکر گروهی» شده بودند که بر اساس آن، نباید یک «خَش» روی چهره و پرستیژ غرب بیفتد! نگاه آنها به آمریکا و به طور کلی غرب، به همین شکل است. گو این که آنها، بنا را بر این گذاشتهاند که «الگو» در همه زمینهها غرب است. متاسفانه این یک واقعیت است که در میان برخی جریانهای سیاسی نوعی تمایل افراطی به الگوگیری از غرب دیده میشود، که گاه حتی نسبت به واقعیات میدانی نیز بیتوجه میماند. لذا، میبینیم در آیین یادبود مرحوم ترکان، هر موضوعی را از هر زاویهای که آغاز میکنند، در نهایت به این میرسند که «حق با آمریکا» و «تقصیر جمهوری اسلامی ایران است.» به عبارتی وارد هر موضوعی میشوند، از همان ابتدا میتوان نتیجهای را که خواهند گرفت حدس زد...!
4-بنابراین در یک جمعبندی میتوان گفت در تحلیل رفتار برخی جریانهای فکری داخلی که آمریکا یا متحدان آن در منطقه را بدون نقد و صرفاً با تحسین مینگرند، میتوان نوعی از پدیده «تفکر گروهی» را مشاهده کرد. در این حالت، وفاداری به یک تفکر و ایدئولوژیِ ولو غلط، مهمتر از واقعیتهای میدانی یا حتی منافع ملی است. این رویکرد، «تحلیل» را به ابزاری برای «تأیید پیشفرضها» تقلیل میدهد. خروجی چنین نگاهی، همواره یک نتیجه ثابت و غیر قابل تغییر دارد: «غرب عاقل است، ما مقصریم. در چنین فضائی، حتی تحقیرهای آشکار، تحریمهای فلجکننده یا دوشیدنهای علنی نیز نه تنها نکوهش نمیشوند، بلکه بهعنوان «عقلانیت سیاسی» توجیه شده و گاه بهعنوان الگویی برای توسعه معرفی میشوند. به نظر میرسد این سطح از وارونگی تحلیلی، تنها در چارچوب نظریات روانشناسی اجتماعی مانند تفکر گروهی یا در موارد شدیدتر، «اختلال در ادراک واقعیت» قابل بررسی است. از سوی دیگر، کشورهایی که با تکیه بر درآمد نفتی و حمایتهای خارجی، به توسعهای نمایشی و فانتزی دست یافتهاند، در نبود نهادهای پاسخگو، دموکراسی و عدالت اجتماعی، با کوچکترین تنش یا قطع حمایت خارجی (همانطور که آمریکاییها به سران برخی از این کشورهای حوزه خلیجفارس گفتهاند) خیلی زود فرو میپاشند. تکرار مدل این کشورها نهتنها ما را به توسعه نمیرساند، بلکه سراب توسعه را بهجای واقعیت به ما مینمایاند. توسعه فانتزی به جای اتکا بر نهادسازی، بر نمایش ظاهری و پرهزینه استوار است. ساخت برجها، استادیومها، یا جذب ستارههای جهانی، بدون زیرساخت فکری، نهادی و مردمیِ توسعه نتیجهای جز وابستگی افراطی و در نتیجه شکنندگی و مصرفگرایی وارداتی ندارد.
5-امروز ما در کنار همه مسائل مهمی که داریم، نیازمند بازسازی قدرت «تحلیل» هم هستیم. اگر ندانیم از چه کسانی الگو میگیریم، بهزودی خود را در مسیر اشتباهی خواهیم یافت که اصلاح آن، بهای گزافی خواهد داشت. این که «دیکتاتورها، جنایتکارها، قلدرها و گاوهای شیرده الگوهای خوبی برای توسعه نیستند»، واضحتر از آنی است که، نیاز به توضیح بیشتر داشته باشد. مسیر توسعه واقعی، از دل ساختارهای پاسخگو، مردمسالاری، نهادهای شفاف و استقلال فکری میگذرد. برخی دوستان «الگو برداری صحیح» را با «بتسازی» اشتباه گرفتهاند. جامعهای که در آن نخبگان، با بتسازی از «باجگیر» و «باجدِه» این دو را «الگوی صحیح» معرفی کنند، هرگز روی پیشرفت را نخواهد دید.
جوان/ 
جهش ژنتیکی جولانی در آزمایشگاه مرکزی «سیا»
مرتضی سیمیاری
الجولانی قبل از سفر به ریاض بار دیگر کتوشلوار پوشید، کراوات زد و در برابر چند دوربین تلاش کرد یک توپ بسکتبال را داخل سبد بیندازد. گفته شده است که تصویربرداری از این صحنه چندین ساعت طول کشیده و رئیس تحریریها و همچنین ابوعاشیه، وزیر خارجه سوریه صدها بار تلاش کردهاند حداقل یکبار توپشان به هدف بنشیند. این تصویر خاص یک کارگردان ویژه در طبقه ششم کاخ ریاست جمهوری سوریه دارد.
برخی گزارشها حکایت از آن دارد که یک مأمور انگلیسی این روزها مسئول برندسازی از الجولانی بوده و تمامی سناریوهای مرتبط با ضبط و پخش این ویدئو را بر عهده داشته است، همچنین تغییر چهره، لباس و حتی مدل راه رفتن الجولانی و تبدیل یک تروریست به چهرهای سیاسی با نام و نسب احمد الشرع از سوی همین گروه انگلیسی صورت گرفته است.
در واقع از نگاه تحلیلی، الجولانی در آزمایشگاهی انگلیسی در حال جهش ژنتیکی بوده است تا بهبود عملکرد پیدا کند، این تغییر باعث میشود تروریستها بهسرعت دچار بهروزرسانی شوند و قابلیت تطبیقی پیدا کنند، اما سؤال مهم این است، مخاطب آخرین فیلم ساختهشده از الجولانی در حال بازی بسکتبال چه کسی است؟
پاسخ به این سؤال دارای چند نکته خاص و ظریف است؛ بسکتبال برای مردم سوریه دارای یک نماد خاص است. سال ۲۰۱۳ و همزمان با فعالشدن هستههای تروریستی جبهه النصره اعضای گروهک الجولانی در کانال تلگرامی خود اعلام کردند ویلیام ماگار، بازیکن تیم بسکتبال نادی الجلاء را به دلیل عضویت در ارتش کشتهاند، بعدها مشخص شد ویلیام ماگار با شروع هجوم تروریستها به سوریه ورزش را کنار گذاشته و از شهر ادلب به صف رزمندگان مقاومت پیوسته است. نیروهای الجولانی این جوان ورزشکار را در منطقه ملیحه در غوطه شرقی دمشق به شهادت رساندند. از زاویه جنگ ادراکی تصویربرداری شده از طریق دوربین انگلیسی، تروریستهای مستقر در دمشق حالا باید جای خالی ویلیام ماگار را در زمین برای سوریها پر کنند!
اما از زاویه عامل بیرونی نیز فیلم انگلیسی پخششده از الجولانی قابل تفسیر است، بهویژه آنکه این تصویر شب قبل از سفر رئیسجمهور امریکا ضبط و پخششده است، البته ترامپ عاشق ورزش گلف بوده و قبل از سفر به منطقه پیغام فرستاده است که حاضر نیست آینده سوریه را تمام و کمال تحویل الجولانی بدهد، برای همین تا لحظه آخر نیز برنامهریزی برای دیدار الجولانی با ترامپ طول کشیده و عدمترسیم نقشه راه همکاری میان صهیونیستها و رژیم الجولانی به حالت بلاتکلیف و در فرم «تعارض کامل» باقی ماند، البته بسکتبال قوانینی دارد که برخی از آنها را امریکاییها نوشتهاند از جمله آنکه توپی که از بیرون وارد زمین شده باشد، برای پرتاب آن بهسوی سبد تنها پنج ثانیه زمان فرصت وجود دارد. تیم امنیتی ترامپ به خوبی میداند که الجولانی آنقدر دستش کند است که برای هر پرتاب موفق به سمت سبد به بیش از چند ساعت زمان نیاز دارد، برای همین سوریه فرصت خوبی برای امریکاییهاست که از سبدش منافع امریکا را تضمین کند، نمونه آن بستن قراردادهایی است که تمام ظرفیتهای دمشق را در اختیار واشینگتن قرار خواهد داد، اما همچنان سوریه را در حالت تعلیق حفظ میکند.
در حالی ترامپ خبر از لغو برخی تحریمهای سوریه داده که سختترین تحریمها علیه مردم سوریه طی قانون قیصر از سوی کنگره امریکا تدوینشده و برداشته شدن آن تنها به صورت موقت امکانپذیر است. در واقع ترامپ بازی موقتی را با الجولانی آغاز کرد که هم تضادها را در بالاترین سطح همچنان حفظ کند و هم به تروریستها فرصت بازسازی و شکلدهی شخصیتی و تشکیلاتی در کوتاهمدت را بدهد. ترامپ در تلاش است در پرونده سوریه الجولانی را از آزمایشگاه انگلیسی به محل رشد و نمو سازمان سیا منتقل کند.
نکته قابل توجه درباره آینده سوریه آن است که باوجود فعال شدن نیروی محرکه خارجی، همچنان هیچ مؤلفهای در اتاق فرمان امریکایی- صهیونی عامل سواره نبوده و همه تحلیلها و اقدامات در مرحله ارزیابی قرار دارد. واقعیت آن است که در دمشق الجولانی با بحران مشروعیت و شکاف عمیق میان اقدامات پراگماتیسمی و تحرکات پراکسیسی دستبهگریبان است و بهزودی وارد مرحله رشد خشونتها خواهد شد. در این فاز الجولانی بازهم رو به دوربین لباس خود را عوض خواهد کرد، کارگردان این مرحله فقط امریکاییها نیستند!
جام جم/ 
جنایت با نقاب صلح
اسماعیل کوثری
سخنان ترامپ ناشی از دروغ است با اغفال سعی دارد منطقه را تحت کنترل خود درآورد درحالیکه به لطف خدا منطقه از چنگال این سیاستهای سلطهجویانه خارج میشود. اقدامات تکراری آمریکا که ادعای حمایت از کشورهای منطقه را دارد، برای این کشورها جذابیتی ندارد. زیرا اهداف واقعی سیاستهای آمریکا در منطقه برای آنان آشکار شده است.
آمریکا با دروغهایی که به مردم منطقه میگوید و ادعاهایی که به نام صلح مطرح میکند درواقع به جنایتهای بیشتری دامن میزند. مردم منطقه و جهان هیچگاه این حقیقت را فراموش نمیکنند که همزمان با حضور رئیسجمهور آمریکا در منطقه، زنان و کودکان فلسطینی در غزه با سلاحهای اهدایی آمریکا مثله میشوند و طرح نسلکشی ملت فلسطین با حمایت مستقیم سیاسی، مالی و تسلیحاتی آمریکا با شدتی بیسابقه در این منطقه ادامه دارد. رئیسجمهور آمریکا که ادعای برقراری صلح دارد، خود در حمایت از رژیم صهیونیستی و نتانیاهوی جنایتکار دست داشته است.
آیا میتوان فراموش کرد که این رژیم با حمایت آمریکا بیش از ۵۳هزار نفر را به خاک و خون کشیده و بیش از ۱۰۰ هزار نفر را زخمی کرده است؟ آیا این رفتار نشانه صلح است؟
همانطور که رهبر معظم انقلاب فرمودند استفاده از قدرت برای صلح و امنیت امکانپذیر است. بر همین اساس است که جمهوری اسلامی هر روز بر قدرت خود و کشور اضافه خواهد کرد، اما آنها با استفاده از قدرت، بمبهای ۱۰تنی به رژیم صهیونیستی دادند که روی سر کودکان غزه، بیمارستانها و خانههای مردم آنجا، لبنان و هر جای دیگری که بتوانند بریزند. مردم منطقه اکنون بسیار آگاهتر شدهاند و حقیقت را تشخیص داده و نفرتشان از سیاستهای آمریکا را آشکارا ابراز میکنند. این اعتراضات نهتنها در منطقه بلکه در دانشگاهها، میان دانشجویان و اساتید در آمریکا و اروپا نیز دیده میشود. حتی در روزهای اخیر اعتراضاتی در خود کنگره آمریکا بهگوش میرسد.
در نهایت باید گفت هدف اصلی آمریکا از سیاستهای خود در منطقه، چیزی جز دستاندازی به منابع مالی کشورهای عربی نیست. هدف واقعی ترامپ از اقدامات و سخنانش هیچ ارتباطی با صلح یا کمک به منطقه ندارد. او صرفا با دروغپردازی و چهرهای صلحطلبانه تلاش میکند منافع اقتصادی آمریکا را تأمین کند. سیاستهای آمریکا نهتنها کمکی به کشورهای منطقه نمیکند بلکه با حمایت از جنایتها و ایجاد ناامنی، بر مشکلات موجود میافزاید. باید بدانیم آمریکا دلسوز مردم منطقه نیست بلکه دنبال کاهش مشکلات درونی خود توسط چپاول برخی کشورهای خاورمیانه است. جمهوری اسلامی از زمان پیروزی انقلاب اسلامی، عزم خود را جزم کرد تا در برابر زیادهخواهیها و ظلم کشورهای استکباری ایستادگی کند. ملت ایران به رهبری حضرت امام خمینی (ره) تصمیم گرفت در برابر این ستمها بایستد و دست غارتگران را از ایران کوتاه کند.
آرمان امروز/ 
خاورمیانه پس از سفر ترامپ
نصرت الله تاجیک
شاه بیت سفر ترامپ به خلیج فارس عربستان بود و سفر به دو کشور دیگر برای این انجام شد که سفرش پر بار باشد! و اگر محمد بن سلمان زورش می رسید آن مقاصد را حذف می کرد تا قطر روی دستش بلند نشود که با دو فروند بیشتر و با ۸ هواپیمای جنگنده ترامپ را بدرقه کند! و محمد بن زاید با رقص موی دختران از وی استقبال!! عربستان با یک دوره تقریبا دو ساله انزواگری از مسایل منطقه و رسیدن به سند ۲۰۳۰ توسعه خودش می خواهد دو باره به مدیریت اوضاع منطقه باز گردد و ایران آن را غنیمت می شمارد که این بار ایران به مسایل خودش برسد و شاهد رقابت عربستان، ترکیه، قطر و امارات باشد.
بعد از سفر خالد بن سلمان به تهران، فقط مدتی سکوت و گذر زمان لازم بود که غلط بودن بسیاری از تحلیل ها ثابت شود. اما به صورت کلی هدف اصلی سفر ترامپ به این سه کشور اقتصادی و بدون تاثیرات ژئوپلیتیکی است ، هر آرزو و آمالی منجر به تغییرات بنیادین نمی شود و بعید میدانم اکنون زمان مناسبی برای صحبت در مورد نظم منطقهای جدید باشد! زیرا معمولا نظم حتی اگر در اثر بی نظمی زمینه اش فراهم شود اما تحققش نیازمند یک ساختار مستحکم ، امن و آرام است. اکنون همه چیز در منطقه و حتی جهان حالت ژلهای ، لرزان و ناپایدار دارد و هر تحولی میتواند بر مسائل این منطقه تاثیر بگذارد. امروز اصلیترین مشکل خاورمیانه، اشغال فلسطین است که تا حل نشود، نمیتوان صحبت از یک نظم جدید کرد؛ کما اینکه با آغاز روند عادیسازی روابط اعراب با رژیم صهیونیستی در دور اول ترامپ، شاهد شکلگیری فضایی جدید در خاورمیانه بودیم، اما دو سال پیش یک عملیات طوفانالاقصی که هدف اصلیاش برگرداندن موضوع فلسطین به افکار عمومی بود، همه چیز را به هم ریخت و فلسطین را نهتنها به میز برگرداند، بلکه تا مدتها آن را تبدیل به مسئله روز دنیا و افکار عمومی کرد. پس نظم جدیدی بدون حل مساله فلسطین و بازگشت آوارگان به سرزمینشان شکل نخواهد گرفت.
خراسان/ 
این آموزش و پرورش ناکارآمد
سید صادق غفوریان
اگر هدف نهاد آموزش و پرورش تربیت دانش آموز در سه حوزه کلی علمی، فرهنگی و ایمانی باشد، با ساختار و وضعیت کنونی آموزش و پرورش ممکن نیست؛ این یعنی آموزش و پرورش کنونی از جهت ساختار و عملکرد، ناکارآمد است. رهبر انقلاب روز گذشته(۲۷ اردیبهشت) در جمع معلمان با تأکید بر این که ساختار آموزش و پرورش باید در جهت تربیت علمی، فرهنگی و ایمانی دانشآموزان باشد، ساختار کنونی را در این زمینه کارآمد ندانستند و افزودند: یکی از وظایف دولت در برنامه هفتم پیشرفت، طراحی ساختار جدید سازمانیِ آموزش و پرورش است که ضروری است این کار با رویکرد تحولی و متناسب با نیازها به بهترین وجه دنبال شود.
آموزش و پرورش نهاد درجه دو؟
تحلیل شرایط و وضعیت امروز آموزش و پرورش به عنوان بزرگ ترین نهاد آموزشی و تربیتی کشور با جامعه ای قریب به ۲۰ میلیون نفر مخاطب نشان می دهد، متولیان اجرایی و سیاست گذاری کشور در سال های طولانی با این وزارتخانه تاثیرگذار و راهبردی، مواجهه ای از سر روزمرگی و بدون توجه به اهمیت و حساسیت آن داشته اند. طبیعی است که نتیجه این گونه مواجهه با مدرسه و دانش آموز به عنوان آینده سازان وطن، پس از چند دهه به موقعیتی بسان امروز رسیده که در ابعاد و وجوه گوناگون دچار زخم های جدی است که ما این جا چند مورد را مرور می کنیم:
۱-عدالت آموزشی در محاق
بررسی مسئله «عدالت آموزشی» در سال های اخیر و از زمانی که نشان داد ۸۰ درصد پذیرفته شدگان رتبه های زیر سه هزار کنکور در رشته ها و دانشگاه های برتر با فراوانی از دهک های بالا و مدارس برتر وغیردولتی هستند و مدارس دولتی «بی پناه» جایگاه چندانی در قبولی رتبه ها و دانشگاه های باکیفیت ندارند، چالش «عدالت آموزشی» و فاجعه رهاشدگی این مدارس عیان و برملا شد.
کدام مسئول در ادوار آموزش و پرورش و شورای عالی انقلاب فرهنگی امروز می تواند ادعا کند که سطح علمی و آموزشی دانش آموز نقاط مختلف کشور، فارغ از جنسیت و محیط زندگی در بهره های آموزشی برابر از نظام آموزشی فعلی هستند. بماند که در یک پایش علمی و آموزشی، چنانچه شاخص بررسی را به شهرها و مناطق مرزی و محروم ببریم، مشخص نیست این پیمایش در مقایسه با مراکز استان ها و پایتخت چه نتایج فاجعه آمیزی را پیش رویمان قرار خواهد داد.
۲- معلم، معلم، معلم
یادش بخیر دهه ۶۰، معلم شدن آرزوی بسیاری از دانش آموزان بود و اگر امروز، با عملکرد ناجوانمردانه و غیرمسئولانه خودمان، «معلم» را گرفتار مطالبات معیشتی، معوقات پاداش و حقوق و پروژه عجیب و غریب رتبه بندی نموده ایم و شأن، شخصیت و جایگاه او را از جایگاه شغل پیامبری به یک حرفه عرفی فروکاست و تنزل داده ایم، نباید انتظار داشته باشیم، نسل امروز به معلمی و انسان سازی تشنه و علاقه مند باشد. اشاره روز گذشته رهبر انقلاب در این باره معلول وضعیتی است که به دلیل هزاران کم کاری درباره «معلم»، مورد تاکید ایشان قرار گرفت:
«گرامیداشت معلم اعم از مساعدتهای معیشتی تا ساخت تصویری مبتکرانه و زیبا، با نشاط و دوستداشتنی از معلم در افکار عمومی وظیفه ای مهم است، بهگونهای که جامعه، معلم را شخصیتی جذاب، فعال، پرتلاش، با افتخار و سرافراز ببیند و شغل معلمی در صدر فهرست مشاغل مورد علاقه جوانان قرار گیرد.»
کمبود معلم، سرانه های فیزیکی و بودجه ای
در کدام سال تحصیلی در دو دهه اخیر، وضعیت کلاس ها و سرانه های آموزشی بر اساس برنامه ها، اسناد بالادستی و وضعیت استاندارد رقم خورده است؟ غصه کلاس های شلوغ، مدارس کم امکانات یا بدون امکانات، بودجه ها و اعتبارات تاسف برانگیز و از همه مهم تر، کمبود معلم را با چه طرح و برنامه و بودجه ای می توان جبران کرد؟
فرزندان ما در سال های متمادی در این نظام آموزشی کم کیفیت و بی برنامه روزگار گذراندند و اگر امروز ما پدران ومادران نشود و نتوانیم در جایگاه مدعی العموم خواستار رسیدگی به جرم مقصران و مسببان این وضعیت و عاملان «ترک فعل» در انجام درست تکالیف قرار بگیریم، اما بی شک پروردگار عادل و عالم در یوم الحساب به این انبوه کم کاری ها و ترک فعل های مسئولان در سال های متمادی رسیدگی و تیغ حسابرسی را نصیبشان خواهد کرد.
چگونه می توان باور کرد، ۹۸ درصد بودجه سالانه وزارتخانه آموزش و پرورش صرف هزینه های جاری شود و فقط ۲ درصد بماند برای ارتقای کیفیت علمی، آموزشی، فرهنگی، تربیتی و... . این ها دردها و غصه هایی است که در تمامی سال ها و در دولت ها و مجالس شورای اسلامی متعدد، موضوعات پنهان و محرمانه ای نبوده و همه از آن آگاه اند اما از این همه، هیچ اراده و انگیزه ای برای رفع مشکلات «مدرسه» و «معلم» و «دانش آموز» نبوده است، طبیعی است وقتی فرزندان برخی مسئولان در شرایط و موقعیت فاجعه آمیز مدارس دولتی نبوده و در آن تنفس نکرده باشند، درک دقیق و درستی از این درد نخواهند داشت.
رسالت/
درآمدی بر تمدن نوین اسلامی
محمدكاظم انبارلویی
۱- انقلاب اسلامی از كجا آغاز شد؟ نوع بشر زمان زده و اكنون زده هستند.
انسان باید فوق زمان و مكان زندگی كند. عقل درون و عقل بیرون، بشر را از اكنونزدگی خارج میكند.
انسانهایی در میان ما زندگی میكنند در آسمان مشهورند، اما در زمین مجهولند.
انقلاب اسلامی از آن جایی شروع شد که آدمهای مجهول در زمین مورد شناسایی قرار گرفتند و مردم ، رهبری آنها را پذیرفتند.
ملت ما افتخار دارد در این مسیر قرار دارد.
ذات عالم پر از نور توحید است. شرط ورود به این عالم دوری از ظلم، شرك، كفر ، نفاق و الحاد است.
۲- نظر همه مفسران قرآن و پیروان سیره پیامبر گرامی اسلام آن است كه آیه ؛ « وَلَنْ یَجْعَلَ اللَّهُ لِلْكَافِرِینَ عَلَى الْمُؤْمِنِینَ سَبِیلًا » سوره نساء آیه ۱۴۱ كه به قاعده نفی سبیل مشهور است متضمن استقلال تمدنی جهان اسلام از تمدنهای مادی و غیرالهی است.
اراده الهی بر این تعلق گرفته است كه راه نفوذ و سلطه كافران و مسلمانان در هر شكلی و مصداقی در تمامی عرصههای فرهنگی، سیاسی، امنیتی، اقتصادی، بهداشتی، علمی ، فنآوری فضای مجازی و ... مسدود شود.
براساس بند ج اصل دوم قانون اساسی، جمهوری اسلامی نظامی بر پایه ایمان به نفی هرگونه ستمگری، ستمكشی ، سلطهگری و سلطهپذیری است. اصل ۱۵۲ قانون اساسی هم بر همین امر تأكید دارد.
مقاومت در برابر جریان سلطه زمینهساز بر ساختی جدید از حیات تمدنی بر پایه باورهای متعالی و ارزشهای معنوی است. التزام عملی به قاعده نفی سبیل در حقیقت نوعی «ساختگشایی» برای پدیداری تمدن نوین اسلامی است.(۱)
۳- قاعده فقهی نفی سبیل ؛ پذیرش هر پیمان و عهدی را كه دولت اسلامی در تعامل در رابطه با جهان متعهد میشود را تاجایی قبول دارد كه منجر به سلطه كفار بر مسلمین نشود.
علت خروش امام خمینی (ره) علیه لایحه كاپیتولاسیون در دوران سیاه استبداد پهلوی همین پایبندی به قاعده فقهی نفی سبیل بود كه در رساله توضیحالمسایل خود در مسئله ۲۸۲۹ به خوبی توضیح فرموده است.
۴- سرانجام پس از گذشت ۴ ماه مجمع تشخیص مصلحت نظام پس از برگزاری سه جلسه در صحن مجمع و ۵ جلسه در كمیسیون مشترك با الحاق ایران به كنوانسیون پالرمو به صورت مشروط موافقت كرد. پیش از این هم شورای نگهبان این لایحه را تأیید كرده بود.
جمهوری اسلامی ایران این كنوانسیون را در چارچوب قانون اساسی و قوانین داخلی خود پذیرفته است.
پذیرش پالرمو در مجمع با ۲۷ رأی موافق و ۱۰ رأی مخالف به تصویب رسید.
قطعا عزیزان عضو مجمع به هنگام تصویب تبعات این تصمیمسازی را با عنایت به قاعده فقهی نفی سبیل میدانند بهویژه آنكه شورای نگهبان در گذشته همین قانون را تأیید كرده بود.
۵- امام خامنهای در پیامی به مناسبت یكصدمین سالگرد بازتاسیس حوزه علمیه قم، «بلاغ مبین» و «زمینهسازی برای تمدن نوین اسلامی» را مهمترین وظیفه حوزه دانستند.
ما اكنون در دنیایی زندگی میكنیم كه ترتیبات حقوقی و نظامات روابط بینالملل را در كنوانسیونهای جهانی، قدرتهایی زیر چتر سازمان ملل نوشتهاند كه باورهای نظام تمدن كفر، شرك و الحاد را تحکیم بخشیدهاند . لزوما همه این موافقتنامه و مقاولهنامه بد یا خوب نیستند.
بازخوانی كنوانسیونهای جهانی در نهاد علم حوزه و دانشگاه و نسبت آن با پذیرش و عدم پذیرش جمهوری اسلامی یك ضرورت تام و تمام برای برپایی تمدن نوین اسلامی است.
جمهوری اسلامی عضو سازمان ملل و یكی از قدرتمندترین دولتهای عضو جامعه بینالملل است.نمایندگی ایران در سازمان ملل میتواند با بهرهگیری از این نهاد حقوقی و فقهی در كشور پیشنهادات مشخص براساس رفع ظلم و ستم و تجاوز به حقوق انسانها در كنوانسیونهای جهانی بدهد و پایههای حقوقی برپایی تمدن نوین اسلامی را از رهگذر عضویت در سازمان ملل پیگیری كند.
هرچند ممكن است طرحهای جمهوری اسلامی به تصویب نرسد، اما طرح آن در این مجمع جهانی برای دولت ها و ملتهایی كه از تمدن مادی و سلطه استعمار بیزاری میجویند جاذبههای خود را دارد.
پی نوشت :
۱- رجوع شود به مقاله خوب مهدی امیدی نقلبری تحت عنوان «اقتضائات و ظرفیتهای تمدنی آیه نفی سبیل» – نشریه حكومت اسلامی –سال بیست و نهم – شماره سوم – پاییز ۱۴۰۳
وطن امروز/ 
حسین مهدیتبار
هنگامی که جنگندههای «اف 15» نیروی هوایی عربستان در آسمان ریاض هواپیمای «ایر فورس وان» را اسکورت کردند، این نمایش قدرت نهتنها یک ژست دیپلماتیک بود، بلکه پاسخی بود به نیاز عمیق دونالد ترامپ، رئیسجمهور آمریکا به تحسین و خودبزرگبینی. خودشیفتگی، ویژگیای که در رفتارهای نمایشی، اظهارات جسورانه و حساسیت به انتقاد در دونالد ترامپ دیده میشود، تنها یک صفت شخصیتی نیست، ابزاری است که کشورهای عرب، از عربستان تا امارات، بخوبی از آن برای پیشبرد منافع خود استفاده میکنند اما این بازی دیپلماتیک چه هزینهای برای سیاست جهانی دارد؟
خودشیفتگی، طبق تعریف روانشناختی با خودبزرگبینی، نیاز به تأیید مداوم و فقدان همدلی شناخته میشود. این ویژگی در سیاست، جایی که تصمیمگیریها سرنوشت ملتها را رقم میزند، میتواند فاجعهبار باشد. این گزارش با بررسی خودشیفتگی ترامپ و استراتژی کشورهای عرب در بهرهبرداری از آن، نشان میدهد چگونه یک ویژگی روانشناختی، سیاست خارجی را به بیراهه میکشاند و هر دو طرف را در معرض انتقاد قرار میدهد.
دونالد ترامپ بارها خودشیفتگیاش را با ادعاهایی مثل «من بهترین رئیسجمهور تاریخم» و واکنشهای تند به انتقادات نشان داده است. روانشناسانی مانند هاینز کوهوت معتقدند افراد خودشیفته به «آیینهسازی» نیاز دارند، یعنی تأیید خودانگاره بزرگشان توسط دیگران. این دقیقاً همان چیزی است که کشورهای عربی با مراسمهای مجلل و چاپلوسی دیپلماتیک برای او فراهم میکنند. در سفر ۲۰۱۷ به ریاض، نخستین سفر خارجی ترامپ، عربستان با رقص شمشیر، مدال طلای عبدالعزیز و ضیافتهای پرشکوه از او استقبال کرد. این تشریفات نهتنها خودبزرگبینی او را تغذیه کرد، بلکه به قرارداد تسلیحاتی ۱۱۰ میلیارد دلاری منجر شد. اسکورت جنگندهها در ۲۰۲۵، نمونه دیگری از این نمایشها بود که به نیاز ترامپ به تحسین پاسخ میدهد اما آیا این رابطه دوطرفه است؟ دونالد ترامپ با حساسیت به انتقاد و نیاز به «پیروزیهای بزرگ»، به ابزاری در دست کشورهای عرب تبدیل شده که از این ویژگی برای پیشبرد منافعشان بهره میبرند.
کشورهای عرب، بویژه عربستان، امارات و قطر، استاد دیپلماسی چاپلوسی هستند.
آنها با شناخت نیازهای روانشناختی دونالد ترامپ، از هدایای گرانقیمت، تعریفهای اغراقآمیز و نمایش قدرت برای جلب نظر او استفاده میکنند.
توافق آبراهام که عادیسازی روابط برخی کشورهای عرب با اسرائیل را رقم زد، به عنوان دستاوردی به نام دونالد ترامپ ثبت شد، در حالی که منافع منطقهای امارات و بحرین را تأمین کرد.
این استراتژی ریشه در فرهنگ دیپلماسی نمایشی منطقه دارد؛ جایی که تشریفات مجلل و ژستهای نمادین بخشی از سنت است اما همزمان این رویکرد انتقادات جدی را برمیانگیزد. کشورهای عرب با تغذیه خودشیفتگی ترامپ، روابطی شکننده ایجاد کردهاند که به شخصیت غیرقابلپیشبینی او وابسته است. حمایت بیچونوچرای دونالد ترامپ از عربستان در ماجرای قتل جمال خاشقچی، آنها را به عنوان شریکی فرصتطلب و بیاصل نشان داد. این وابستگی میتواند در صورت تصمیمات ناگهانی ترامپ، مانند تشدید تنش با ایران، به ضررشان تمام شود.
از منظر نظریههای سیاسی، خودشیفتگی در رهبری میتواند هم جذاب باشد و هم مخرب. ماکس وبر در مفهوم رهبری کاریزماتیک، به جاذبه رهبران خودشیفته اشاره میکند اما پست، روانشناس سیاسی هشدار میدهد این افراد به دلیل نیاز به تحسین، ممکن است منافع ملی را فدای منافع شخصی کنند.
دونالد ترامپ با تصمیمگیریهای احساسی، مانند خروج از برجام بدون برنامه جایگزین، این خطرات را به نمایش گذاشته است. او با اولویت دادن به تحسین شخصی، سیاست خارجی آمریکا را به یک نمایش شخصیتی تقلیل داده و اعتبار بینالمللی این کشور را تضعیف کرده است.
برای مثال، حمایت بیقیدوشرط او از محمد بنسلمان، حتی پس از رسوایی قتل خاشقچی، نشاندهنده آسیبپذیری او در برابر چاپلوسی است. این رفتار نهتنها تصمیماتش را غیرمنطقی کرده، بلکه به کشورهای عرب اجازه داده با تملق، او را به سمت سیاستهای مطلوب خود هدایت کنند.
چرا کشورهای عرب به رهبران خودشیفته جذب میشوند؟ فرهنگ دیپلماتیک منطقه که بر نمایشهای بزرگ و اقتدارگرایی متمرکز است، با خودشیفتگی همخوانی دارد. رهبرانی مثل دونالد ترامپ که قاطعیت و خودبزرگبینی نشان میدهند، به عنوان متحدان قدرتمند دیده میشوند. این الگو تاریخی است. کشورهای عربی در گذشته با شخصیتهایی مثل صدام و قذافی نیز روابط مشابهی داشتند اما این جذابیت ریسکهایی هم دارد. وابستگی به یک رهبر خودشیفته میتواند روابط را شکننده کند، بویژه اگر او تصمیمات غیرمنطقی بگیرد. علاوه بر این، کشورهای عربی با این استراتژی، خود را به عنوان بازیگرانی غیرمستقل و وابسته به چاپلوسی نشان میدهند که اعتبارشان را در برابر دیگر قدرتهای جهانی تضعیف میکند.
پیامدهای این رابطه دوطرفه گسترده است. خودشیفتگی ترامپ گاهی به پیشرفتهایی منجر شده، مانند نقش او در توافق آبراهام اما تصمیمات احساسیاش، مانند تشدید تنش با چین یا خروج از توافقات بینالمللی، هزینههای سنگینی داشته است. کشورهای عرب نیز با تکیه بر این ویژگی، خود را در معرض بیثباتی قرار دادهاند. اگر قدرت در آمریکا تغییر کند یا دونالد ترامپ تصمیمات غیرمنتظرهای بگیرد، این کشورها ممکن است با تبعات سنگینی مواجه شوند. از سوی دیگر، این استراتژی کوتهنگرانه آنها را به عنوان فرصتطلبانی نشان میدهد که به جای اصول، به تملق متوسل میشوند.
حال پرسش این است: آیا خودشیفتگی دونالد ترامپ یک استراتژی آگاهانه برای برندسازی شخصی است یا ضعفی روانشناختی؟ برخی ممکن است رفتار نمایشی او را بخشی از جذابیت پوپولیستیاش بدانند اما واکنشهای تند به انتقاد و نیاز به تأیید مداوم، نشاندهنده خودشیفتگی بیمارگونه است، نه یک برنامه حسابشده. کشورهای عرب اگرچه در بهرهبرداری از این ویژگی هوشمندانه عمل کردهاند اما استراتژیشان پرریسک است. آنها با تغذیه خودبزرگبینی ترامپ، به جای ایجاد ائتلافهای پایدار، به یک بازی خطرناک وارد شدهاند که میتواند به بیثباتی منطقهای منجر شود.
این رابطه دوطرفه درسهای مهمی دارد. برای آمریکا، انتخاب رهبران خودشیفته میتواند به تصمیمگیریهای غیرمنطقی و تضعیف جایگاه جهانی منجر شود. خودشیفتگی آدولف هیتلر در قرن بیستم فاجعهای جهانی به بار آورد و نشان داد این ویژگی در مقامات میتواند دنیا را به ویرانی بکشاند.
ارسال نظرات