دوشنبه ؛ 20 اسفند 1403
20 اسفند 1403 - 09:08

یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۲۰ اسفندماه ۱۴۰۳

وارونگی «پایان تاریخ» ترامپ، کاتالیزور است، باید پیام قدرت ارسال کنیم، منطق ما و منظور حریف؛ یادداشت برخی از روزنامه‌های امروز می‌باشد.
کد خبر : 18607

تبیین: 

 
کیهان

یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۲۰ اسفندماه ۱۴۰۳

وارونگی «پایان تاریخ» ترامپ، کاتالیزور است  

محمد ایمانی
۱- در منطقه‌ای که در طول چند دهه گذشته، گرفتار جنگ تحمیلی و ترکیبی غرب بوده، نمی‌توان با توهم مذاکره و سازش زیست. با همسایگان و ملت‌های منطقه، می‌توان و باید با مسالمت و تعامل زندگی کرد، اما نمی‌توان چشم بر جنگ تحمیلی بست و سر به زیر شن فرو برد. آمریکا سال‌هاست در مقابل ملت ایران، آرایش «جنگ ترکیبی» گرفته است. این موضوع، منحصر به ایران هم نیست، بلکه رژیم آمریکا ظرف ۲۵ سال گذشته، به شکل مستقیم یا نیابتی، سرگرم جنگ‌افروزی و ترویج آشوب و تروریسم برای تغییر نقشه منطقه بوده است. آمریکا سه دهه قبل بنا به عللی توانست از عهده اتحاد جماهیر شوروی برآید، اما نتوانست بیداری و مقاومت اسلامی را در غرب آسیا مهار کند. اگر چهار دهه قبل، فقط ایران بود که در مقابل آمریکا و سرطان اسرائیل قد علم کرده بود، امروز با وجود همه خباثت‌های واشنگتن و تل‌آویو، نهال مقاومت در کشورهای مختلف قد کشیده است.
۲- شکست راهبردی/ تمدنی آمریکا به عنوان رهبر جهان غرب، در جریان جنگ غزه و سپس روی کار آمدن دوباره روان‌پریش متوهمی به نام ترامپ، در تاریخ آمریکا کم‌سابقه است. ترامپ هرچند توانست رای نیمی از رای‌دهندگان آمریکایی را کسب کند، اما رویکرد او موجب دوقطبی‌سازی حادّ درون جامعه آمریکا، از هم‌گسیختگی نسبت به متحدان، و تشدید بی‌اعتمادی جهانی نسبت به آمریکا شده است. این رژیم نامعتبر، و غیرقابل اعتماد، همان است که در آستانه قرن ۲۱، سودای «قرن جدید آمریکایی» را داشت و از «پایان تاریخ» (غلبه و اقتدار گفتمانی/ تمدنی) دم می‌زد. امروز برخلاف گدشته کمتر کسی در دنیا، به عنوان الگو و یا ستون اتکا به آمریکا نگاه می‌کند. از همه ابعاد قدرت این ابرقدرت به‌ویژه در حوزه قدرت نرم و الهام‌بخشی تمدنی، فقط زورگویی عریان و بی‌نقاب باقی مانده و این در حالی است که ظرف دو دهه سپری شده، همه دولت‌های آمریکا فارغ از دموکرات و جمهوریخواه بودن، بر ضرورت پرهیز از هزینه‌های کمرشکن و خسارت‌بار جنگ نظامی تاکید کرده‌اند. افغانستان و عراق، عبرتی تلخ در تاریخ آمریکا پس از سرشکستگی در ویتنام است. در چنین شرایطی، حتما برهنه دویدن ترامپ وسط میدان دیپلماسی، و نشان دادن چماق تهدیدات نظامی به قصد گرفتن «باج سیاسی/ اقتصادی/ ارضی» از کشورها، به مثابه کاتالیزور (شتاب‌دهنده) در افول اقتدار ایالات متحده عمل خواهد کرد. از این حیث، در متن تهدیدات ترامپ، فرصت قابل توجهی نهفته است.
۳- زمانی تصور می‌شد که آمریکا، فقط با انقلاب اسلامی مشکل دارد؛ اما این رژیم یاغی، اکنون برای همه دنیا خط و نشان می‌کشد و فراتر از باج‌خواهی اقتصادی، دعاوی سیاسی و سرزمینی را هم علیه تمامیت ارضی و استقلال سیاسی کشورها پیش کشیده است. رفتار زننده با دولت آلمان در حاشیه کنفرانس امنیتی مونیخ، و با فرانسه و دانمارک و اوکراین و کانادا و عربستان، موجب شده تا نزدیک‌ترین متحدان نیز دنبال کاهش یا رفع وابستگی به آمریکا و تامین مستقل‌تر امنیت باشند. این هرج و مرج استراتژیک، کار را به جایی رسانده که روزنامه نیویورک تایمز می‌نویسد: در اثر اقدامات ترامپ، ممکن است «غرب» دیگر از بین رفته باشد.
۴- نشریه اکونومیست به‌تازگی در ارزیابی رویکرد آشفته ترامپ نوشت: «توهمات اقتصادی دونالد ترامپ، در حال آسیب زدن به آمریکاست. او در سخنرانی کنگره، تصویری فانتزی ترسیم کرد؛ اینکه رؤیای آمریکایی، در حال رشدی بی‌سابقه است و تعرفه‌‌های او مشاغل را نجات می‌‌دهد و کشور را غنی می‌کند. اما واقعیت متفاوت است: سرمایه‌‌گذاران، مصرف‌‌کنندگان و شرکت‌‌ها، شروع به ناامیدی از مسیر اقتصادی ترامپ کرده‌‌اند».
مرور نظرسنجی‌های گوناگون، در تبیین نتایج هرج و مرجی که ترامپ برانگیخته مفید است:
- نظرسنجی گالوپ نشان می‌دهد که آمریکایی‌ها نسبت به سیاست‌‌های ترامپ برای بهبود اوضاع اقتصادی بی‌اعتماد شده‌‌اند. تنها ۴۲ درصد از اقدامات اقتصادی او حمایت می‌کنند. این رقم در سال ۲۰۱۷ و همزمان با دوره اول ریاست ترامپ، ۵۳ درصد بود.
- بر اساس نظرسنجی مرکز تحقیقات پیو، ۷۸ درصد آمریکایی‌ها نسبت به گسترش اختیارات رئیس ‌جمهور ابراز نگرانی کرده و ۶۵ درصد «بسیار خطرناک» می‌دانند.
- نتایج نظرسنجی روزنامه واشنگتن ‌پست نشان می‌‌دهد ۶۰ درصد آمریکایی‌ها از تصمیم دونالد ترامپ، برای اعمال تعرفه بر کالاهای وارداتی از چین، مکزیک و کانادا حمایت نمی‌‌کنند.
- بر اساس نظرسنجی جدید اکونومیست، ۵۴ درصد آمریکایی‌‌ها بر این باورند که کشور خودشان، و نه کشورهای دیگر، بیشترین فشار ناشی از تعرفه‌های ترامپ را احساس خواهد کرد.
- نظرسنجی «گالوپ» از ریزش بی‌‌سابقۀ حامیان اسرائیل حکایت می‌کند. میزان حمایت آمریکایی‌‌ها از اسرائیل به پایین‌‌ترین سطح در ۲۵ سال گذشته رسیده و برای اولین بار به زیر ۵۰ درصد (۴۶ درصد) کاهش یافته است. در مقابل، حمایت از فلسطین به ۳۳ درصد افزایش یافته که بیش از دو برابر آمار سال ۲۰۰۱ است.
- مطابق نظرسنجی جدید مؤسسه فرانسوی «ELABE»، ۷۳ درصد فرانسوی‌ها گفته‌اند که «آمریکا دیگر متحد فرانسه نیست». همچنین ۳ نفر از هر ۴ فرانسوی، از مشاجره ترامپ و زلنسکی در کاخ سفید رخ داد؛ شوکه شده‌اند. در همین حال، نظرسنجی جدید در کانادا نشان می‌دهد که کمتر از ۲۳درصد کانادایی‌ها با رویکرد دوستانه در قبال آمریکا موافقند.
- بر اساس نظرسنجی جدید یوگاو در پنج کشور «فرانسه، آلمان، ایتالیا، اسپانیا و انگلیس»، اکثریت مردم معتقدند رئیس‌ جمهور آمریکا، «تهدیدی بسیار بزرگ یا نسبتاً بزرگ برای صلح و امنیت در اروپا است».
۵- نه تهدید نظامی و نه تحریم اقتصادی، در شکستن اراده ملت ایران موفق نبوده‌اند. آمریکایی‌ها اگر مطمئن بودند از عهده اقتدار ایران بر می‌آیند، در عملی کردن تهدید نظامی که دو دهه تکرار کرده‌اند، درنگ نمی‌کردند. پایگاه‌ها و منافع راهبردی آمریکا در منطقه، در دسترس پنجه اقتدار ایران است و ترامپ بهتر از هر کس دیگر، این واقعیت را می‌داند. او ۵ سال قبل، قدرت ایران را در سرنگونی پهپاد جاسوسی «گلوبال‌‌‌هاوک» و سپس موشکباران پایگاه عین‌الاسد دید که چگونه افسران پنتاگون در عملیات محدود ایران علیه «عین‌الاسد»، ضجّه می‌زدند. ترامپ در ماجرای سرنگونی پهپاد گفت: «یک هواپیمای ما با ۳۸ سرنشین نیز در تیررس بود، اما ایرانی‌ها تصمیم گرفتند به آن شلیک نکنند. ما از این بابت، از آنها متشکریم». اغلب تحلیلگران در غرب اتفاق‌نظر دارند که راهبرد فشار حداکثری ترامپ با وجود ایجاد مزاحمت، شکست سختی خورد و موجب شد تا ایران ضمن احیای برنامه هسته‌ای، به جای اتکا به برجام، روی پای خود بایستد و رشد اقتصادی ۳ تا ۵ درصد را ظرف سه سال گذشته احیا کند.
۶- مشاوران ترامپ از او خواسته‌اند از تهدید نظامی و اقتصادی، برای اختلال در دستگاه محاسباتی و ایجاد شکاف تحلیلی در ایران استفاده می‌کند. او می‌داند که برخلاف عملیات روانی سفارشی، ایران قدرتمند است. چنان که وقتی خبرنگار پرسید: «ایران ضعیف شده، چرا به تاسیسات هسته ‌ای ‌اش حمله نمی‌‌کنید!؟»، پاسخ داد: «ممنونم که این را می‌‌گویی! اما ایران در حال حاضر، نه‌‌تنها ضعیف نیست، بلکه آنها بسیار قدرتمند هستند.» ایران، برخلاف انگاره‌سازی‌ها، قدرتمند است و گرنه، ترامپ (ولو در قالب تهدید) برای مذاکره التماس نمی‌کرد. او در دوره قبل ریاستش، با این توهم که ایران از پا در می‌آید، توافق هسته‌ای را زیر پا گذاشت و خیال کرد که تهران ظرف چند هفته تسلیم می‌شود. اما دید که ایران ایستاد و به زورگویی، نه گفت. بر اساس آن تجربه، به ترامپ مشورت داده که نقطه قوت ایران، یعنی مردم پای کار دفاع از کشور و انقلاب خودشان را هدف بگیرد: از طریق ترکیب فشار اقتصادی بیرونی، اخلال و اختلال شبکه نفوذ در اقتصاد ایران برای ضربه زدن به معیشت مردم، و بمباران افکار عمومی توسط یگان رسانه‌ای که چاره را تسلیم شدن مقابل زورگویی آمریکا و تن دادن به مذاکره کذایی وانمود می‌کند. این تصویر‌سازی تحریف‌آمیز در حالی است که عبرت اوکراین، پیش چشم جهانیان است؛ اینکه یک کشور چگونه قربانی مطامع استکباری آمریکا شد و حتی رئیس دولتش پذیرفت که قرارداد واگذاری نیمی از معادن خود را هم امضا کند، اما با این همه، ترامپ و معاونش از تحقیر و توهین و تحمیل بیشتر دست برنداشتند.
۷- دولت، دستگاه قضائی، نمایندگان مجلس، و دستگاه‌های اطلاعاتی باید در تراز این باور که در معرض «جنگ ترکیبیِ تحمیلی» هستیم، به میدان بیایند، منطبق با اقتضائات و الزامات این باور برای تقویت قدرت دفاعی کشور در ابعاد گوناگون حرکت کنند، و در کور کردن منافذ رخنه و اخلال اقتصادی، امنیتی، فرهنگی و رسانه‌ای، کمترین اهمالی به خرج ندهند. شبکه/ شرکت/ رسانه‌هایی که به شکل سازمان‌یافته و هم‌پوشان، کشور را ضعیف نشان می‌دهند، ترامپ عهدشکن را اهل تعامل جا می‌زنند، در بازار التهاب می‌آفرینند و به تورم انتظاری دامن می‌زنند، یا با دستکاری در بازار، تلاطم اقتصادی پدید می‌آورند و معیشت مردم را سخت می‌کنند، سزاوار کمترین ترحمی نیستند. آنها سرانگشتان نفوذ و دلالت‌کنندگان دشمن برای زدن ضربات دقیق‌تر هستند و باید به عنوان خائن وطن‌فروش، تحت تعقیب و مجازات شدید قرار بگیرند. این شبکه وطن‌فروش، 
در دلالت دشمن یا آلت دستی او، مشابه همان نقشی را ایفا می‌کنند که امثال اشعث بن قیس (والی برکنار شده آذربایجان/ پیوند خورده با اردوگاه معاویه/ سردسته شکاف‌افکنان در لشکر امیر مؤمنان علیه‌السلام) ایفا کردند و با این وجود، ادعای مصلحت‌اندیشی داشتند! امیر مؤمنان‌(ع) درباره این منافق دوقطبی‌ساز فرمود: «مَا يُدْرِيكَ مَا عَلَيَّ مِمَّا لِي، عَلَيْكَ لَعْنَهًْ اللهِ وَ لَعْنَهًُْ اللَّاعِنِينَ... إِنَّ امْرَأً دَلَّ عَلَى قَوْمِهِ السَّيْفَ وَ سَاقَ إِلَيْهِمُ الْحَتْفَ لَحَرِيٌّ أَنْ يَمْقُتَهُ الْأَقْرَبُ وَ لَا يَأْمَنَهُ الْأَبْعَدُ. تو چه مى‌فهمى چه چيز به سود من است يا به زيان من؟ لعنت خدا و لعنت همه لعنت‌کنندگان بر تو باد... مردی که شمشیر دشمن را به سوی قوم خود دلالت كند و مرگ را به سوی آنان بکشاند، سزاوار است که نزدیکان، او را دشمن دارند و دیگران، از شرّ او ایمن نباشند». (خطبه ۱۹ نهج‌البلاغه)
 
جوان

یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۲۰ اسفندماه ۱۴۰۳

باید پیام قدرت ارسال کنیم 

مصطفی قربانی

افزایش حجم لفاظی‌ها و تهدید‌های دشمنان علیه جمهوری اسلامی ایران و طرح صریح این خواسته از سوی دشمن مبنی بر قبول ایران برای ورود به مذاکرات تحت فشار و پذیرش شرایط طرف مقابل، در حالی است که جمهوری اسلامی ایران هرگونه مذاکره تحت فشار و درواقع، ورود به میز مذاکره در عین حفظ و گسترش تحریم‌ها و فشار‌های ضدایرانی را با قاطعیت رد کرده است. در نقطه مقابل، دشمن نیز تهدید کرده که در صورت مذاکره نکردن، ایران با اقدام نظامی از سوی دشمن مواجه خواهد شد. 
با توجه به آنچه گفته شد، اکنون سؤال این است که جمهوری اسلامی ایران چگونه باید با این وضعیت مواجه شود. در پاسخ باید گفت که نوع کنش و واکنش جمهوری اسلامی ایران باید به گونه‌ای باشد که ضمن خودداری از ارسال هرگونه پیام ضعف به طرف مقابل، با اتخاذ مواضع مستحکم و حتی انجام برخی اقدامات، طرف مقابل را در لاک دفاعی فرو ببرد تا هرگونه فرصت اندیشیدن به تهدید ایران را از دشمن سلب کند. 
درواقع، باید با کنشگری قدرت‌مندانه و ترسیم واقعی اراده تسلیم‌ناپذیر جمهوری اسلامی ایران، خطای محاسباتی طرف مقابل اصلاح شود، بدین ترتیب که دشمن متوجه شود که تهدید جمهوری اسلامی ایران، به مثابه بازی کردن با دم شیر است. برای این منظور لازم است تا ضمن نمایش توانایی‌های راهبردی نظامی و باقی گذاشتن دشمن در ابهام راهبردی، تهدید انجام عملیات وعده صادق ۳ به صورت حقیقی برجسته شود و همان‌گونه که طرف مقابل، حمله به ایران را طی یک مانور شبیه‌سازی کرد، در یک مانور باید حمله به دشمن شبیه‌سازی شده و بلکه فراتر از این، عینی‌سازی و معتبرسازی شود. 
در عین حال، وحدت و انسجام ملی و یک‌صدایی در برابر تهدید دشمنی که امروزه ایران را دست‌بسته و تسلیم می‌خواهد، نیز باید مدنظر قرار گیرد. ضمن اینکه در حوزه روابط خارجی نیز باید با تسریع در توسعه مناسبات با کشور‌های شرقی و همسایه و همچنین، تسریع در فعال و شکوفاسازی ظرفیت‌هایی، چون ظرفیت‌های کریدوری کشور، به طرف مقابل فهمانده شود که جمهوری اسلامی نه تنها معطل مذاکره نیست و مذاکره تحت فشار را هم نمی‌پذیرد، بلکه قادر است تا با فعال‌سازی گزینه‌های بدیل در روابط خارجی خود، نقش امریکا و اروپای سلطه‌گر را از دایره روابط خارجی خود کم‌رنگ سازد. بر این اساس، صدور پیام قاطع مبنی بر رد هرگونه مذاکره تحت فشار با دشمن بی‌چشم و رو، یک سیاست درست می‌باشد، زیرا در این مذاکره‌ای که مدنظر دشمن است، نه تنها قرار نیست مسئله‌ای از ایران حل شود، بلکه قرار است تا با تحکم و زورگویی، حوزه‌های قدرت جمهوری اسلامی ایران نیز تهی شود. اساس تلاش دشمن در تأکید بر مذاکره نیز در اصل یک نوع تهدید نرم‌افزاری برای تحت تأثیر قرار دادن دستگاه محاسباتی لایه‌هایی از جامعه ایران است که تصور می‌کنند حالا که دشمن خواهان مذاکره است، چرا نباید با او مذاکره کرد! غافل از اینکه تأکید ترامپ بر مذاکره در برهه کنونی، باتوجه به پیش‌شرط‌هایی که او برای مذاکرات تعیین کرده است، صرفاً یک اسم رمز برای تخلیه حوزه‌های راهبردی قدرت جمهوری اسلامی ایران است. 
با توجه به آنچه گفته شد، در حالی که دشمن در میدان واقعیت نتوانسته و نمی‌تواند مانع توسعه قدرت جمهوری اسلامی ایران شود، در جنگ شناختی و با تهدید نرم‌افزاری تلاش می‌کند تا با تلاش برای تسلیم‌سازی ایران قوی در برابر خود، به اهداف شوم خود در برابر ایران دست یابد. بنابراین، ضمن بی‌توجهی به آنچه دشمن می‌گوید، روند توسعه قدرت جمهوری اسلامی ایران باید توسعه یابد و به‌ویژه باید هرگونه تهدید دشمن با تهدید و قدرت پاسخ داده شود تا خیال خام ضربه‌پذیری ایران از مخیله او زدوده شود.
یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۲۰ اسفندماه ۱۴۰۳

منطق ما و منظور حریف

کیان عبداللهی

حکما از گذشته ازدو عقل،یعنی عقل نظری وعقل عملی سخن می‌گفتند. عقل نظری به استدلال‌ها و منطق‌های تئوریک می‌پرداخت و عقل عملی هم عهده‌دار تنظیم رفتار و کردار بود و به تجربه‌ عملی نظر داشت.

حالا اگر برمبنای این دو عقل ــ که البته در واقع دو وجه از یک حقیقت عقلی هستند ــ بخواهیم مسأله فی‌مابین ایران و قلدرهایی مثل آمریکا و برخی کشورهای اروپایی را بررسی کنیم، ماجرا از این قرار است: آمریکایی‌ها می‌گویند که نگران ساخت بمب هسته‌ای توسط ایران هستند و ظاهرا نمی‌خواهند که ایران را از حقوقش محروم کنند. آمریکایی‌ها حتی در همین نامه ادعایی ترامپ می‌گویند که ایران نباید بمب بسازد و در عوض هم می‌توان راجع به تحریم‌ها اقداماتی انجام داد. ظاهرا منطق قابل‌توجهی است امامسأله این است که اگر آمریکایی‌ها واقعا به‌دنبال توافقی برای رفع همین مرض ادعایی خودهستند، توافق‌نامه‌ای از ۱۰سال پیش تاکنون روی میز است و این آمریکایی‌ها هستند که از آن خارج شده‌اند و به آن عمل نمی‌کنند. توافق برجام دقیقا محصول همین ادعای آمریکایی‌ها بود؛ توافق‌نامه‌ای که با اعطای امتیازات سنگین از ناحیه ایران انجام شد و طی آن، کشورمان خود را از برخی حقوق هسته‌ای هم محروم کرد.توافق‌نامه به نوعی بودکه دولت وقت آمریکا دردفاع ازآن به مردم وسیاستمداران آمریکایی‌ها می‌گفت که براساس آن ایران حتی اگر به «فکر» بمب هم بیفتد، حداقل یک‌سال زمان نیاز خواهد داشت و در این یک سال می‌توانیم با ایران هر کار که خواستیم بکنیم! نظارت‌هایی هم که دربرجام برای ممانعت از انحراف ادعایی برنامه هسته‌ای ایران پیش‌بینی شده، در تاریخ بی‌سابقه است! حال اگر آمریکا واقعا همین نگرانی را دارد، چرا به جای نامه‌بازی و ادابازی به همین توافق برنمی‌گردد؟! پس ماجرا چیز دیگری است. اما غیر از این استدلال عقل نظری، تجربه، به‌عنوان یک رکن عقل عملی هم به ما می‌گوید که به حرف و مدعای آمریکا ــ به‌ویژه در دوره حاضر ــ نباید اعتماد کرد. ماجرای تحقیر تاریخی زلنسکی، یکی از روشن‌ترین نشانه‌ها برای اثبات این گزاره بود که آمریکایی‌ها به چیزی غیرازخرد کردن دیگران فکر نمی‌کنند. اوکراین که دوست آمریکایی‌ها و اروپایی‌ها بود با چنین سرنوشت رقت‌باری مواجه شد، حال تکلیف دیگران روشن است و البته این موزه‌ عبرت، از گذشته سلول‌های متنوعی داشته؛ از قذافی گرفته تا عرفات و حتی همین جاستین ترودوی بینوا و‌...! بنابراین هم عقل نظری و هم عقل عملی می‌گویدکه به این اظهارات آمریکایی‌ها نباید خوشبین بوداماترامپی که دنبال مذاکره‌واقعی وتوافق نیست،چرا نامه‌نگاری می‌کند وصحبت ازبرخورد یا مذاکره می‌کند؟ ماجرا این است که این بازی،برای فعال کردن رمانتیست‌ها و تولید شکاف در ایران است؛ آمریکا برای پیشبرد پروژه تسلیم، غیر از اراده‌ای که خود دارد، به مریدانی در داخل نیازمند است. رمانتیست‌ها و ساده‌لوحانی که برای کلمه مذاکره، فارغ از این‌که محتوای آن مذاکره واقعی است یا درخواست تسلیم، غش و ضعف بروند و به جای آن‌که فشار را به دشمن بیرونی بیاورند، به داخل منتقل کنند. با چنین سناریویی، آمریکا پیش خود می‌گوید که شکستن وفاق و وحدت در داخل ایران و ساختن سکویی از این شکاف‌ها برای پیش‌بردن پروژه تسلیم علیه ایران، بهترین گزینه است. لذا مقصد نامه‌ها، در واقع نه بیت ‌رهبری، بلکه شبکه رسانه‌ای و ساده‌ساز در داخل است تا جاده‌صاف‌کنی برای تسلیم باشند و نه مذاکره.
 
جام جم
یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۲۰ اسفندماه ۱۴۰۳

مخاطب فعال بیانات ولی باشیم

جواد شاملو 
رهبر انقلاب در بسیاری مواقع انتقادها و گلایه‌های خود را به شیوه تذکر و انذار بیان می‌کنند. یعنی از یک امر نامطلوبی مردم، مسئولان و مخاطبان خود را انذار می‌دهند چراکه رگه‌هایی از حرکت به سمت آن امر نامطلوب را مشاهده کرده‌اند و دیده‌اند که بیم تحقق آن امر نامطلوب در کشور می‌رود. سال‌ها قبل در سالروز رحلت امام خمینی رحمت‌الله علیه ایشان از رو برگرداندن از راه امام انذار دادند و افزودند در این صورت، «ملت ایران سیلی خواهد خورد». یا در همین سالی که گذشت از «عقب‌نشینی غیرتاکتیکی» بر حذر داشتند و آن را مستوجب «خشم الهی» خواندند. 
رهبر فرزانه انقلاب این بیان خود را از قرآن آموخته‌اند. قرآن در بسیاری موارد یک حکم کلی را بیان می‌فرماید و فی‌المثل عذاب را به گروه خاصی نسبت می‌دهد و به یک مخاطب متعین اشاره نمی‌کند. 
اما مخاطب فعال در مواجهه با این بیان ارشادی می‌تواند مقصود گوینده را دریابد. یعنی می‌توان دریافت در برهه‌ای برخی گروه‌ها و اقشار از خواص و عوام، راهی خلاف راه امام خمینی در پیش گرفته بودند و همچنین در همین امسال، برخی به دنبال عقب‌نشینی غیرتاکتیکی در برابر دشمن بودند؛ اینکه این اتفاق افتاد یا نه، در این مجال نمی گنجد.
رهبر انقلاب در دیدار رمضانی خود با مسئولان نیز ما را از یک آسیب بر حذر داشتند. آسیبی که قرآن کریم در سوره توبه به آن اشاره می‌کند و عبارت است از عمل برخی مسلمانان به شیوه جاهلیت. نه تنها انقلاب نبوی، که انقلاب ما هم می‌تواند دچار این آسیب بشود که در نظام اسلامی، با ظاهر اسلامی، با القاب اسلامی و با شعارهای اسلامی همچون مسئولان زمان طاغوت فکر و عمل شود. هرچند رهبر انقلاب قید کردند که این اتفاق اکنون رخ نداده اما نفس این تذکر از این گرایش پرده بر می‌دارد و همچنین کیست که نداند دوری نظام اسلامی از بسیاری آسیب‌ها مدیون شخص رهبری معظم است و الا اوضاع به گونه دیگری بود. اولین موردی  که ایشان از مصادیق عمل به شیوه گذشته ذکر کردند، عبارت بود از «تکیه بر بیگانه».
ترجمه فرمایش ایشان جز این نیست که برخی راه برون‌رفت کشور از مشکلات را پناه بردن و اعتماد کردن به دشمن می‌پندارند و گمان می‌کنند به جز راضی کردن آن تکیه‌گاه، راهی برای در امان ماندن نیست. این می‌شود تفکر پهلوی در لباس یک مسئول ظاهراً معتقد به مبانی جمهوری اسلامی. 
اما عمل به شیوه انقلاب اسلامی را امروز در یمن می‌بینیم. انصارالله تنها گروهی بود که به اخلال رژیم اشغالگر در مسیر مذاکرات آتش‌بس واکنش فعالانه نشان داد و در این عرصه شطرنج، مهره‌ای جابه‌جا کرد و با ارائه مهلتی چهار روزه به رژیم، برای از سرگیری ورود کمک‌های بشردوستانه به غزه مظلوم دشمن را در حد خود تحت فشار گذاشت. می‌توان در ایران بود و خود را پیرو تفکر امام خمینی دانست و به انبوه امکانات نظامی ایران پشت گرم داشت اما باز کوتاه آمدن در برابر خواسته دشمن را تنها راه دانست و می‌توان در یمن بود و در بی‌امکاناتی محض به دشمن هار اولتیماتوم داد. یمنی که امروز نسخه خالصی از شجاعت انقلاب اسلامی را به نمایش می‌گذارد و اگر ما این شجاعت را کنار بگذاریم به عقب باز گشته‌ایم، خشم خدا را در پیش داریم و خدای ناکرده سیلی خواهیم خورد.
خراسان

یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۲۰ اسفندماه ۱۴۰۳

کاسبی سیاسی  زیر عبای معاویه!

جعفر یوسفی

در میان دوقطبی‌های تصنعی که در فضای سیاسی و رسانه‌ای ایران شکل می‌گیرد، گاه به نمونه‌هایی برمی‌خوریم که بیش از آن که حاصل مواجهه‌ فکری و نظری باشند، زاییده‌ خصومت‌های هیجانی و گریز از عقلانیت‌اند. یکی از جدیدترین نمونه‌های این پدیده، مواجهه‌ برخی از مخالفان جمهوری اسلامی با سریال سعودی «معاویه» است. پدیده‌ای که نشان می‌دهد بخشی از اپوزیسیون نه تنها به دنبال حقیقت نیست، بلکه هر پدیده‌ای را به ابزاری برای مواجهه‌ بیمارگونه با جمهوری اسلامی تقلیل می‌دهد.
سرگردانی در هویت‌های تصنعی
اپوزیسیونی که دیروز متوسل به صدام شده بود و روزی در دیوار ندبه اسرائیل دست به دامن نتانیاهو می‌شود، فردا از خلافت معاویه دفاع می‌کند و پس‌فردا ممکن است در معابد هند، مجذوب گاوپرستی شود. این طیف، نه بر مبنای یک نظام معرفتی سازگار و منطقی، بلکه صرفاً بر اساس اصل «مخالفت با جمهوری اسلامی» موضع‌گیری می‌کند. این وضعیت را می‌توان نوعی بیماری هویتی نامید که نه تنها به هیچ گفتمان فکری منسجمی منجر نمی‌شود، بلکه ریشه در بحران هویتی و ضعف درک تاریخی دارد. ماجرا زمانی بغرنج‌تر می‌شود که بدانیم بسیاری از این افراد، حتی آگاهی اولیه‌ای درباره‌ موضوعاتی که به آن متمایل می‌شوند، ندارند. کسی که تا دیروز از فضای سکولار و لیبرال دم می‌زد، امروز به ستایش شخصیتی می‌پردازد که حتی در روایت‌های تاریخی غیرمذهبی نیز به عنوان یکی از مهم‌ترین عوامل تضعیف عدالت، نهادینه کردن استبداد و بنیان‌گذاری سلطنت در جهان اسلام شناخته می‌شود.
اپوزیسیونی که همیشه آویزان است
نگاهی به کارنامه‌ اپوزیسیون جمهوری اسلامی نشان می‌دهد که این جریان در هر دوره‌ای برای مقابله با نظام، به چیزی آویزان شده است؛ حتی اگر آن چیز، به لحاظ منطقی و تاریخی در تضاد با ادعاهای گذشته‌شان باشد. در زمان جنگ، این جریان خود را به صدام حسین آویخت و برای نابودی ایران، از او حمایت کرد. سال‌ها بعد، به ترامپ متوسل شد و از تحریم‌های فلج‌کننده علیه مردم ایران استقبال کرد. روزی دیگر، در دامان نتانیاهو نشست. حتی در سال‌های اخیر، شاهد آن بودیم که برخی از همین افراد به ابومحمد الجولانی، سرکرده‌ جبهه النصره (شاخه‌ القاعده در سوریه) که اخیرا عنان حکومت شام را در اختیار گرفته است، تمسک جستند، چراکه تصور می‌کردند با حمایت از گروه‌های تکفیری، می‌توانند ضربه‌ای به جمهوری اسلامی بزنند. امروز نیز برای همان هدف، به تطهیر بنی‌امیه و معاویه روی آورده‌اند.
معاویه و تحریف تاریخ
مسئله‌ معاویه، یک چهره‌ تاریخی صرف نیست. او معمار سلطنت در اسلام و نخستین کسی بود که نهاد قدرت را از شفافیت، مسئولیت‌پذیری و عدالت دور کرد. آنچه جمهوری اسلامی در نقد این سریال مطرح می‌کند، صرفاً مخالفتی ایدئولوژیک نیست؛ بلکه یک موضع‌گیری تاریخی در برابر روایتی است که به تطهیر بنی‌امیه می‌پردازد. نظام سعودی که خود وارث سنت سلطنتی است و در ساختار سیاسی‌اش همچنان نشانه‌های همان نظام اموی دیده می‌شود، طبیعتاً تمایل دارد که معاویه را به عنوان یک الگوی مثبت بازنمایی کند، زیرا بنی‌امیه نخستین کسانی بودند که «قداست دینی» را در خدمت «سلطنت عرفی» قرار دادند و شکاف میان عدالت‌خواهی و اقتدارگرایی را در تاریخ اسلام تثبیت کردند.
در نهایت باید گفت اپوزیسیون جمهوری اسلامی بیش از آن که در پی مبارزه‌ای اصولی و فکری باشد، نشان داده که در بزنگاه‌های تاریخی، اولویت نخستش کاسبی سیاسی است. هر موجی که به‌ظاهر در راستای تضعیف جمهوری اسلامی باشد، فرصتی طلایی برای دریافت فاندهای خارجی و کسب درآمد از دشمنان ایران تلقی می‌شود. ماجرای افشای کمک‌های مالی گسترده از نهادهای امنیتی و لابی‌های ضدایرانی، تنها یکی از رسوایی‌هایی بود که پرده از این تجارت پرسود برداشت؛ تجارتی که پشت نقاب مبارزه پنهان شده اما در نهایت، چیزی جز سیاستِ اجاره‌ای برای اجرای پروژه های ضد ایرانی خارجی نیست.
 
وطن امروز
یادداشت روزنامه‌های دوشنبه ۲۰ اسفندماه ۱۴۰۳
 
تحول اساسی در تفسیر قرآن در تسنیم
فلسفه و تفسیر قرآنی

دکتر محسن حبیبی

تفسیر تسنیم، اثر ماندگار آیت‌الله جوادی‌آملی، بی‌گمان یکی از مهم‌ترین تفاسیر دوران معاصر است. بسیاری از محققان، آن را در امتداد تفسیر المیزان علامه طباطبایی می‌دانند؛ تفسیری که خود انقلابی در سنت تفسیری قرآن محسوب می‌شود اما آیا می‌توان تسنیم را لحظه‌ای تاریخی و حتی فراتر از المیزان دانست؟ آیا این تفسیر صرفاً یک ادامه منطقی از المیزان است یا گامی نوین که افق‌های جدیدی در هرمنوتیک قرآنی گشوده است؟
این مقاله با بررسی ابعاد هرمنوتیکی تفسیر تسنیم، نشان می‌دهد این تفسیر، نه ‌تنها از الگوی تفسیری سنتی عبور کرده، بلکه پارادایم جدیدی در فهم قرآن ارائه داده است. تسنیم، با فراتر بردن عقل فلسفی از سطح استدلال‌های متعارف و وارد کردن آن به عرصه هستی‌شناسی وحی، تأویل عرفانی و رویکرد تمدنی، لحظه‌ای تاریخی در تاریخ تفسیر قرآن خلق کرده است. برای درک اهمیت تسنیم، ابتدا باید جایگاه آن را در سنت تفسیری قرآن بررسی کرد. در تاریخ تفسیر قرآن، می‌توان 3 جریان اصلی را شناسایی کرد:
1- تفسیر نقلی (روایی): مفسرانی همچون طبری، فخر رازی و سیوطی عمدتاً به نقل روایات تفسیری از پیامبر و اصحاب بسنده می‌کردند. 
2- تفسیر عقلی-کلامی: متکلمانی مانند زمخشری و فخر رازی تلاش کردند قرآن را در چارچوب استدلال‌های کلامی فهم کنند. 
3- تفسیر فلسفی - عرفانی: ابن‌عربی، ملاصدرا و علامه طباطبایی از جمله مفسرانی بودند که تفسیری بر پایه مبانی فلسفی و عرفانی ارائه دادند. 
تفسیر المیزان، با جمع میان روش نقلی و عقلی، نقطه اوج سنت تفسیری فلسفی - عرفانی بود اما علامه طباطبایی، با وجود عمق فلسفی و عرفانی‌اش، هنوز در چارچوب هرمنوتیک سنتی باقی ماند. یعنی قرآن را در قالب نظام معرفتی از پیش موجود (حکمت متعالیه) تحلیل کرد اما آن را به‌ مثابه یک نظام مستقل معرفتی بازآفرینی نکرد. در اینجا، آیت‌الله جوادی‌آملی و تفسیر تسنیم وارد میدان می‌شوند. او بر خلاف علامه طباطبایی، نه‌تنها حکمت متعالیه را در خدمت تفسیر قرآن می‌گیرد، بلکه خود قرآن را به ‌مثابه یک نظام معرفتی جامع و مستقل در نظر می‌گیرد. 
اما چه چیزی تسنیم را انقلابی و تاریخی می‌کند؟ پاسخ را در 3 تحول هرمنوتیکی بنیادین باید جست:
۱- قرآن؛ منبع نخستین فلسفه، نه موضوع فلسفه
در سنت تفسیری فلسفی، مفسران غالباً ابتدا یک نظام فلسفی مستقل (مثلاً حکمت مشا یا حکمت متعالیه) را پذیرفته و سپس قرآن را در چارچوب آن معنا کرده‌اند اما ‌آیت‌الله جوادی‌آملی، این روند را معکوس می‌کند: او نه‌ تنها از فلسفه برای فهم قرآن بهره می‌گیرد، بلکه خود قرآن را منبع اصلی فلسفه اسلامی معرفی می‌کند. 
این تغییر، از نظر هرمنوتیکی، به معنای گذار از تفسیر تأویلی به تفسیر تأسیسی است. در تفسیر تأویلی، مفسر سعی می‌کند قرآن را در چارچوب فلسفه فهم کند اما در تفسیر تأسیسی، فلسفه از خود قرآن استخراج می‌شود. به بیان دیگر، در تسنیم، فلسفه از قرآن زاییده می‌شود، نه اینکه بر قرآن تحمیل شود. 
۲- تأویل عرفانی در چارچوب عقل فلسفی
یکی از مهم‌ترین نقاط افتراق تسنیم از المیزان، نحوه تعامل آن با عرفان نظری است. علامه طباطبایی به عرفان احترام می‌گذاشت اما تفسیر او همچنان در چارچوب حکمت متعالیه باقی می‌ماند. در مقابل، آیت‌الله جوادی‌آملی، تأویل عرفانی را به عنوان یک روش مشروع و عقلی در تفسیر قرآن وارد می‌کند. او از نظریه وحدت شخصی وجود بهره می‌گیرد تا نشان دهد چگونه قرآن، یک نظام معنایی چندلایه دارد که درک آن، مستلزم سیر از ظاهر به باطن و از شریعت به حقیقت است. این نگاه، نه‌تنها تفکر عرفانی را مشروعیت فلسفی می‌بخشد، بلکه نشان می‌دهد تأویل، نه یک تفسیر ذهنی، بلکه امری عینی و مطابق با واقعیت هستی است. 
۳- قرآن، منشور تمدن نوین اسلامی
یکی از مهم‌ترین تحولات هرمنوتیکی تفسیر تسنیم، توجه آن به نقش تمدنی قرآن است. در حالی که المیزان بیشتر بر فهم فردی و معرفتی قرآن تمرکز دارد، تسنیم، قرآن را به‌ عنوان یک «منشور تمدنی» معرفی می‌کند. آیت‌الله جوادی‌آملی، برخلاف بسیاری از مفسران پیشین، قرآن را نه‌تنها برای پاسخ به مسائل فلسفی و عرفانی، بلکه به‌ عنوان راهنمایی برای ساخت جامعه و تمدن اسلامی معرفی می‌کند. او از قرآن، اصولی برای اقتصاد، سیاست، حقوق، مدیریت و علوم انسانی اسلامی استخراج می‌کند. این نگاه، هرمنوتیک قرآن را از سطح فردی و معرفتی، به سطح اجتماعی و تمدنی ارتقا می‌دهد. 
حال، پرسش اساسی این است: آیا تفسیر تسنیم را می‌توان فراتر از المیزان دانست؟ پاسخ مثبت است، زیرا: اولاً تسنیم، قرآن را نه‌تنها در چارچوب حکمت متعالیه، بلکه به‌ عنوان «منبع تأسیس فلسفه» تحلیل می‌کند. ثانیاً این تفسیر، عرفان نظری را در دل عقل فلسفی جای داده و تأویل را از یک روش ذهنی، به یک روش معرفتی عینی تبدیل کرده است و ثالثاً تسنیم، قرآن را به سطح تمدنی ارتقا داده و آن را به‌ عنوان منشور ایجاد جامعه اسلامی معرفی کرده است. 
این تحولات، تفسیر تسنیم را به لحظه‌ای تاریخی در سنت تفسیری قرآن تبدیل می‌کند؛ لحظه‌ای که در آن، تفسیر از سطح معرفت‌شناسی سنتی فراتر رفته و وارد عصر جدیدی از تفسیر تمدنی و تأسیسی می‌شود. 
با نگاهی به تحولات هرمنوتیکی در تسنیم، درمی‌یابیم این تفسیر، نقطه عطفی در تاریخ تفسیر قرآن است. اگر المیزان، تفسیر را از تفسیر روایی به تفسیر عقلانی و فلسفی ارتقا داد، تسنیم آن را از سطح فلسفی و معرفتی، به سطح تمدنی و تأسیسی رسانده است. از این منظر، می‌توان گفت تسنیم نه‌تنها ادامه‌دهنده راه المیزان است، بلکه مرحله‌ای نوین و حتی فراتر از آن محسوب می‌شود. لحظه‌ای که در آن، قرآن از یک متن تاریخی و معرفتی، به منشوری برای تمدن‌سازی تبدیل می‌شود. آیت‌الله جوادی‌آملی در تفسیر تسنیم، با بهره‌گیری از مبانی فلسفی و عرفانی خاص خود، مفاهیم قرآنی را به‌ گونه‌ای جدید و متفاوت از گذشته بازخوانی می‌کند. در واقع، تفسیر تسنیم به‌ عنوان یک اثر هرمنوتیکی، مرزهای فهم سنتی قرآن را جابه‌جا کرده است. بر خلاف برخی مفسران که قرآن را تنها در چارچوب‌های سنتی و کلاسیک تفسیر می‌کنند، تسنیم به ما این امکان را می‌دهد که حقیقت قرآنی را در عرصه‌های مختلف معرفتی، از جمله فلسفه، عرفان، جامعه‌شناسی و حتی علم جست‌وجو کنیم. آیت‌الله جوادی‌آملی در تفسیر خود از اصول حکمت متعالیه استفاده کرده است بر اساس آن، جهان و انسان در یک رابطه منسجم و توحیدی با هم در ارتباط هستند. این رویکرد اجازه می‌دهد قرآن نه ‌فقط به‌ عنوان یک کتاب دینی برای هدایت معنوی انسان‌ها، بلکه به‌ عنوان یک نظام معرفتی کامل که در آن اصولی برای حکومت، اخلاق، سیاست و اقتصاد نیز وجود دارد، به ‌کار گرفته شود. در واقع، تفسیر تسنیم نه ‌تنها به معنای ارائه یک تفسیر فکری از قرآن است، بلکه در راستای یک خوانش متعالی و تجدیدنظر در بنیان‌های تمدن اسلامی قرار دارد. این امر باعث می‌شود تسنیم فراتر از یک تفسیر فردی، به یک منشور اجتماعی تبدیل شود. 
یکی از ویژگی‌های اساسی تفسیر تسنیم، به چالش کشیدن تفسیرهای سطحی و ناقص از قرآن است. در حالی که بسیاری از تفاسیر معاصر قرآن، به دلیل نگاه‌های بسته یا سلیقه‌ای، تنها به بیان تفسیرهای ظاهری و منفرد اکتفا می‌کنند، تسنیم به دنبال بازسازی ارتباط انسان با قرآن در سطحی عمیق‌تر و معنوی‌تر است. این تفسیر تلاش می‌کند قرآن را نه‌تنها کتابی برای هدایت فردی، بلکه دستگاهی برای فهم کلی جهان و انسانی که در آن زندگی می‌کند، معرفی کند. با این ‌حال شاید بتوان بزرگ‌ترین چالش در این تفسیر را در تطبیق مفاهیم پیچیده فلسفی و عرفانی با نیازهای روز دنیای اسلام پیدا کرد. آیت‌الله جوادی‌آملی موفق می‌شود با استفاده از رویکرد فلسفی خود، مفاهیم قرآنی را به ‌گونه‌ای جامع و سیستماتیک در برابر سوالات پیچیده فلسفی و اجتماعی قرار دهد. این فرآیند، زمانی که به مقایسه با تفسیرهای گذشته مانند المیزان می‌پردازیم، جلوه‌ای برجسته و جدید از فهم قرآن را ارائه می‌دهد. در تفسیر تسنیم، قرآن به‌ عنوان یک منبع منسجم و آزادی‌بخش برای رشد و تحول فردی و اجتماعی معرفی می‌شود که باید در جهت ساختن تمدنی توحیدی، عادلانه و متعالی عمل کند. در واقع، آیت‌الله جوادی‌آملی در این تفسیر تلاش کرده از محدوده‌های تفسیر مجرد و انتزاعی فراتر رود و قرآن را ابزاری عملی برای ایجاد یک تمدن نوین اسلامی معرفی کند. این رویکرد، بدون شک جایگاهی ویژه در تفاسیر معاصر دارد، چرا که با فراخواندن قرآن به‌ عنوان کتابی که می‌تواند پاسخگوی نیازهای جدید بشری باشد، آن را از یک اثر صرفا دینی به یک اثر فرهنگی، اجتماعی و تمدنی تبدیل می‌کند. اگر در گذشته تفسیر قرآن بیشتر به موضوعاتی محدود از جنبه‌های اخلاقی و فردی می‌پرداخت، اکنون با ورود تفسیر تسنیم، شاهد گامی بلند به سمت تفسیر قرآنی جامع و کاربردی در ابعاد مختلف زندگی بشر هستیم. به ‌طور کلی، تسنیم به‌ عنوان یک اثر هرمنوتیکی، گامی اساسی در توسعه و بازنگری در روش‌های تفسیر قرآن به ‌شمار می‌آید. این تفسیر از طریق ورود به عرصه‌های فلسفی، عرفانی و تمدنی، به‌ طور مستقیم به پرسش‌های اصلی انسان معاصر پاسخ می‌دهد. در نهایت، با توجه به این نکات، می‌توان گفت تفسیر تسنیم نه ‌فقط در راستای ادامه سنت‌های پیشین قرار دارد، بلکه به‌ عنوان یک انقلاب در نحوه تفسیر قرآن و اندیشه دینی به شمار می‌آید. 

منبع: بصیرت

ارسال نظرات