نظام سیاسی سوریه پس از سالها بحران، در نهایت در سال ۲۰۲۴ سقوط کرد. این سقوط نهتنها حاصل عوامل سیاسی و اقتصادی بود، بلکه ریشههای عمیقتری در رفتار اجتماعی مردم سوریه داشت. یکی از چارچوبهای نظری مناسب برای تحلیل این پدیده، نظریه مارپیچ سکوت از «الیزابت نوئل-نویمان» است. این نظریه توضیح میدهد که چرا مردم در شرایط خاص از بیان دیدگاههای خود خودداری میکنند و چگونه گفتمانهای غالب، هنجارهای اجتماعی و فضای رسانهای میتوانند سکوت افراد را تحمیل کرده و در نهایت به انفعال اجتماعی منجر شوند.
نظریه مارپیچ سکوت
نظریه مارپیچ سکوت که توسط الیزابت نوئل-نویمان (نیومن)، جامعهشناس آلمانی، در دهه ۱۹۷۰ مطرح شد، به بررسی دلایل سکوت افراد در جوامعی میپردازد که گفتمان مسلط با دیدگاههای آنها متفاوت است. این نظریه بیان میکند که افراد برای جلوگیری از طرد اجتماعی و انزوا، تمایل دارند نظرات خود را در مواردی که احساس میکنند در اقلیت هستند، پنهان کنند. در واقع، ترس از انزوای اجتماعی و واکنشهای منفی دیگران، آنها را وادار به سکوت میکند. در این فرآیند، رسانههای جمعی و شبکههای اجتماعی نقش مهمی در شکلدهی به «ادراک اکثریت» دارند. هرچه یک دیدگاه بیشتر از طریق رسانهها بازتاب پیدا کند، احساس غالب بودن بیشتری پیدا میکند و طرفداران دیدگاههای مخالف، بیشتر به سکوت وادار میشوند. این سکوت بهصورت یک مارپیچ ادامه پیدا میکند؛ به این معنا که هرچه افراد بیشتری سکوت اختیار کنند، صدای گفتمان غالب بلندتر میشود و در نتیجه فشار اجتماعی بر سایر گفتمانها بیشتر خواهد شد. در نهایت، این چرخه به حذف کامل یا به حاشیه راندهشدن دیدگاههای مخالف منجر میشود. از سوی دیگر، رسانهها و تأثیرگذاران اجتماعی میتوانند این فرآیند را تسریع کنند و حتی واقعیت را بهگونهای جلوه دهند که طرف مقابل خود را منزویتر احساس کنند. نظریه مارپیچ سکوت، بهویژه در تحلیل بحرانهای سیاسی و اجتماعی و بررسی نقش رسانهها در شکلدهی به افکار عمومی، ابزاری کارآمد به شمار میآید.
دلایل عدم همراهی مردم با نظام سوریه بر اساس مارپیچ سکوت
بر اساس نظریه مارپیچ سکوت، دلایل عدم همراهی مردم با نظام سوریه را میتوان در چندین عامل کلیدی تبیین کرد:
نخستین و مهمترین عامل، «ترس از انزوا و طرد اجتماعی» بود. فضای اجتماعی سوریه بهشدت قطبی شده بود و هرگونه حمایت از نظام بهعنوان حمایت از فساد، سرکوب و ناکارآمدی تلقی میشد. در چنین فضایی، مردم نگران بودند که در محافل خانوادگی و اجتماعی طرد شوند یا حتی مورد آزار و اذیت قرار گیرند. این نگرانی، بهویژه در مناطق تحت کنترل معارضان، بهشدت تقویت شده بود و باعث شد بسیاری از افراد ترجیح دهند سکوت اختیار کنند تا از فشارهای اجتماعی در امان بمانند.
یکی دیگر از پیامدهای این فضای قطبیشده، «خودسانسوری» بود. بسیاری از افراد به دلیل مشاهده بازخوردهای منفی نسبت به حمایت از نظام، بهطور خودکار از ابراز عقاید خود اجتناب میکردند. فضای مجازی به میدان مجازات اجتماعی تبدیل شده بود و هرگونه ابراز نظر متفاوت، بهویژه حمایت از نظام سوریه، با واکنشهای تند و حتی تهدیدات جدی مواجه میشد. این وضعیت بهتدریج افراد بیشتری را به سکوت واداشت و صدای حامیان نظام به حاشیه رانده شد.
«ناامیدی عمومی از اصلاحات» بهعنوان یکی دیگر از عوامل بنیادین در شکلگیری مارپیچ سکوت، نقشی تعیینکننده داشت. با ادامه بحران و عدم تحقق وعدههای اصلاحات سیاسی و اقتصادی، امید به تغییر از درون نظام از بین رفت. این ناامیدی بهتدریج به سکوت و سپس به انفعال سیاسی و اجتماعی مردم منجر شد. در چنین شرایطی، حتی افرادی که بهطور اصولی حامی نظام بودند نیز ترجیح دادند از هرگونه ابراز حمایت یا مخالفت خودداری کنند و در سکوت نظارهگر تحولات باشند.
هژمونی روایتهای رسانهای مخالف نظام نیز نقش پررنگی در شکلگیری مارپیچ سکوت داشت. در چنین فضایی، افراد حامی نظام نمیتوانستند دیدگاههای خود را آزادانه بیان کنند، چراکه روایتهای مخالف بهطور کامل فضای عمومی را تحت سلطه خود درآورده بودند. رسانههای بینالمللی و شبکههای اجتماعی با بهرهگیری از تاکتیکهای پیشرفته جنگ شناختی، روایتهایی را به افکار عمومی القا کردند که هرگونه حمایت از نظام سوریه را غیرقابلقبول و طردشدنی جلوه میداد. در ادامه به بررسی بیشتر این تأثیرات میپردازیم:
۱. نقش رسانههای بینالمللی: رسانههای بینالمللی مانند الجزیره، العربیه و بیبیسی عربی با تمرکز بر نمایش فجایع انسانی، فساد ساختاری و ناکارآمدی دولت، توانستند مشروعیت نظام سوریه را بهشدت زیر سؤال ببرند. این رسانهها با تکرار مداوم تصاویر و ویدئوهایی از رنج کودکان، تخریب زیرساختها و آوارگی گسترده، احساس گناه و همدلی جهانی را علیه دولت سوریه بسیج کردند. این روایتها نهتنها به ایجاد فشارهای بینالمللی کمک کردند، بلکه فضای داخلی را نیز بهشدت قطبی کردند و افرادی که همچنان به نظام وفادار بودند، در ابراز حمایت خود دچار تردید و خودسانسوری شدند.
۲. نقش شبکههای اجتماعی: شبکههای اجتماعی مانند توییتر، فیسبوک و تلگرام به میدان اصلی جنگ شناختی در بحران سوریه تبدیل شدند. هشتگهایی نظیر SaveSyria# و SyrianCrisis# بهسرعت ترند جهانی شدند و روایتهایی ضد نظام سوریه را بازتولید کردند. علاوه بر این، روباتها و حسابهای جعلی با بازنشر پیامها و انتشار اطلاعات تحریفشده، فضای اطلاعاتی را بهشدت آلوده کردند. در تلگرام، گروههای رمزگذاریشده به بستری برای هماهنگی اعتراضات و پخش اخبار نادرست تبدیل شدند. کاربران طرفدار نظام سوریه در این فضاها بهسرعت هدف حملات مجازی قرار میگرفتند و برچسبهایی مانند «حامی سرکوب» یا «دستنشانده نظام» به آنها زده میشد؛ این فشار روانی باعث شد بسیاری از آنها از بیان نظرات خود در فضای آنلاین خودداری کنند.
ناتوانی نظام در شکست مارپیچ سکوت: رسانههای دولتی سوریه نتوانستند در برابر حجم گسترده اطلاعات و روایتهای ضد نظام، روایتهای مؤثری ارائه دهند. ضعف در ارتباطات استراتژیک و ناتوانی در استفاده از ظرفیت شبکههای اجتماعی باعث شد صدای دولت به گوش مخاطبان داخلی و بینالمللی نرسد. در مقابل، روایتهای معارضان بهراحتی از طریق شبکههای اجتماعی و رسانههای جهانی منتشر شد و فضای عمومی را تحت سلطه خود قرار داد. این ناتوانی باعث شد تا مارپیچ سکوت در میان حامیان نظام تشدید شود و آنها بیشازپیش از فضای عمومی کنار بروند.
پیامدهای مارپیچ سکوت بر نظام سوریه
تضعیف اعتماد عمومی و مشروعیت نظام: عدم ابراز حمایت عمومی از سوی حامیان نظام، باعث شد اعتماد به رهبری و توانایی دولت در حل بحران کاهش یابد. بدین معنا که عدم حمایت علنی از نظام توسط وفاداران، این تصور را در افکار عمومی ایجاد کرد که مشروعیت نظام بهکلی از بین رفته است.
تقویت روایت مخالفان و ایجاد تصور اقلیت بودن حامیان نظام: روایتهای رسانهای و شبکههای اجتماعی به روایت مسلط تبدیل شدند و نظام قادر به تغییر این وضعیت نبود. در نتیجه مارپیچ سکوت، حتی وفاداران به نظام نیز احساس کردند که در اقلیت هستند و نمیتوانند تغییری ایجاد کنند. به همین جهت، بسیاری از افراد به دلیل احساس بیتأثیری در تغییر اوضاع، به انفعال سیاسی و اجتماعی روی آوردند.
از بین رفتن همبستگی اجتماعی و قطبیشدن جامعه: شکاف اجتماعی و سیاسی در سوریه عمیقتر شد و هرگونه گفتوگوی ملی به بنبست رسید. قطبیسازی اجتماعی بهگونهای پیش رفت که حتی در میان حامیان نظام نیز همبستگی لازم وجود نداشت.
نتیجهگیری:
سقوط نظام سیاسی سوریه را نمیتوان صرفاً به عوامل سیاسی و اقتصادی نسبت داد. مارپیچ سکوت نقش کلیدی در شکلدهی به رفتار اجتماعی مردم سوریه داشت. ترس از انزوا، هژمونی گفتمانهای مخالف، ضعف روایتسازی از سوی نظام و خودسانسوری مردم، به انفعال اجتماعی منجر شد. در نهایت، این عوامل دست به دست هم دادند و شرایطی را فراهم کردند که فروپاشی نظام سیاسی اجتنابناپذیر شد. این تحلیل نشان میدهد که توجه به ساختارهای اجتماعی و روانشناختی در مدیریت بحرانهای سیاسی و اجتماعی ضروری است و باید از ظرفیت رسانهها و شبکههای اجتماعی بهصورت هوشمندانه استفاده شود.
پیشنهادات برای شکستن مارپیچ سکوت در بحرانهای مشابه
۱. تقویت سواد رسانهای (آموزش مردم برای شناسایی اخبار جعلی و روایتهای دستکاریشده.)
۲. ارتقاء توانایی رسانههای ملی (تولید محتوای مؤثر برای مقابله با گفتمانهای غالب و ایجاد روایتهای جایگزین.)
۳. تسهیل فضای گفتگو و بیان نظر (ایجاد بستری امن برای ابراز دیدگاههای مختلف بدون ترس از طرد یا مجازات.)
۴. بازسازی اعتماد عمومی (تلاش برای پاسخگویی به مطالبات مردم و اجرای وعدههای اصلاحاتی.)
در پایان پیام رهبر معظم انقلاب اسلامی به نشست افق تحول رسانه ملی به حضور تقدیم میشود:
«بسمهتعالی
جناب آقای جبلی
شما و این حضرات نقش بیبدیل رسانه و تبلیغ را در پیکارهای کنونی جهان-که بیش از همیشه است- میدانید. امروز پیروزی یک طرف را توانایی او در گرفتن و رساندنِ پیام و روایت او از واقعیت، رقم میزند؛ بسیار پیش و بیش از آنکه ابزارهای نظامی وارد میدان شوند و در آن اثر بگذارند. ما در این عرصهی مهم باید دقت و تلاش و ابتکار خود را مضاعف کنیم. این پیام من به این همایش است.» (۱۱/۱۰/۱۴۰۳)
هادی رجبی
ارسال نظرات