مسعود اکبری
پنج سال پیش در بامداد 13 دیماه، دولت تروریست و جنایتکار آمریکا در اقدامی بزدلانه، سردار حاج قاسم سلیمانی، ابومهدی المهندس و 8 تن از همراهان این دو فرمانده را در نزدیکی فرودگاه بغداد به شهادت رساند.
پس از شهادت حاج قاسم، به دلیل محبوبیت گسترده وی در افکار عمومی، یک جریان سیاسی خاص در داخل کشور که نقش ویژهای در فتنه 78 و 88 و اغتشاشات 1401 داشت، در قالب پروژهای کلان به تحریف شخصیت و منش این شهید بزرگوار پرداخت. هدف اصلی این بود که محبوبیت حاج قاسم برای نیل به اهداف قبیلهای و حزبی، مصادره شود.
اما این پروژه در عمل ناکام ماند؛ چرا؟! چون اظهارات و موضعگیریهای سردار سلیمانی در برهههای مختلف و البته حساس، این اجازه را نمیداد که «جریان تحریف» به اهداف خود دست یابد. با اینحال، این طیف بدسابقه و سودجو همچنان مشغول کار است و هر چند وقت یکبار، تقلا میکند تا روایتی کذب از شخصیت حاج قاسم را جا بیندازد.
این طیف بدسابقه، پیش از این مدعی بود که «تشییع سردار سلیمانی درس اعتدال بود»! و «سردار سلیمانی اهل خودی و غیرخودی کردن نبود»! و «سردار سلیمانی برای رفع حصر در تلاش بود»! و «سردار سلیمانی به رئیس دولت اصلاحات ارادت داشت»! و موارد مشابه دیگر. این ادعاهای مضحک در حالی است که رهبر معظم انقلاب -۱۸ دی 1398- در تشریح یکی از ابعاد شخصیت حاج قاسم فرمودند: «ویژگی مهم حاج قاسم این بود که در مسائل داخلی اهل حزب و جناح و اینگونه تقسیمبندیها نبود اما بهشدت انقلابی و پایبند به خط نورانی و مبارک امام بود و انقلاب و انقلابیگری خط قرمز قطعی او بود. حاج قاسم واقعاً ذوب در انقلاب بود و برخی سعی نکنند که این واقعیتها را کمرنگ کنند.»
سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، علاوهبر آنکه در میدان جنگ، فرماندهای زبده بود و بینی آمریکا و همپیمانان واشنگتن را بارها به خاک مالیده بود، در حوزه مسائل سیاسی نیز بسیار تیزهوش و دقیق و صریح بود.
بررسی وصیتنامه این سردار بزرگ، تصویری بدون تحریف و بدون روتوش از منش وی در حوزه مسائل سیاسی را به نمایش میگذارد. بدون شک مسئله «ولایت فقیه» برجستهترین فراز وصیتنامه سردار شهید حاج قاسم سلیمانی است. این موضوع از بخش آغازین وصیتنامه این سردار بزرگ شروع شده و تا انتهای وصیتنامه استمرار پیدا کرده است.
در بخشی از وصیتنامه حاج قاسم آمده است: «خداوندا! تو را شکرگزارم که پس از عبد صالحت خمینی عزیز، مرا در مسیر عبد صالح دیگری که مظلومیتش اعظم است بر صالحیتش، مردی که حکیم امروز اسلام و تشیّع و ایران و جهان سیاسی اسلام است، خامنهای عزیز - که جانم فدای جان او باد - قرار دادی.»
سردار سلیمانی در بخش دیگری از وصیتنامه خود تاکید کرده است: «برادران و خواهرانم! جهان اسلام پیوسته نیازمند رهبری است؛ رهبری متصل به و منصوب شرعی و فقهی معصوم. خوب میدانید منزّهترین عالِم دین که جهان را تکان داد اسلام را احیا کرد، یعنی خمینی بزرگ و پاک ما، ولایت فقیه را تنها نسخه نجاتبخش این امت قرار داد؛ لذا چه شما که به عنوان شیعه به آن اعتقاد دینی دارید و چه شما به عنوان سنّی اعتقاد عقلی دارید، بدانید [باید] بهدور از هرگونه اختلاف، برای نجات اسلام خیمه ولایت را رها نکنید. خیمه، خیمه رسولالله است. اساس دشمنی جهان با جمهوری اسلامی،
آتش زدن و ویران کردن این خیمه است، دور آن بچرخید. والله والله والله این خیمه اگر آسیب دید، بیتاللهالحرام و مدینه حرم رسولالله و نجف، کربلا، کاظمین، سامرا و مشهد باقی نمیماند؛ قرآن آسیب میبیند...
من حضرت آیتاللهالعظمی خامنهای را خیلی مظلوم و تنها میبینم. او نیازمند همراهی و کمک شماست و شما حضرات با بیانتان و دیدارهایتان و حمایتهایتان با ایشان میبایست جامعه را جهت دهید.»
اعتقاد ویژه سردار سلیمانی به نظام جمهوری اسلامی و تاکید بر لزوم هوشیاری در مقابل نقشههای شوم دشمن در این خصوص از دیگر ابعاد شخصیت این شهید بزرگ است. در بخشی از وصیتنامه حاج قاسم آمده است: «امروز قرارگاه حسین بن علی، ایران است. بدانید جمهوری اسلامی حرم است و این حرم اگر ماند، دیگر حرمها میمانند. اگر دشمن، این حرم را از بین برد، حرمی باقی نمیماند، نه حرم ابراهیمی و نه حرم محمّدی(ص).»
حاج قاسم سلیمانی از جمله مقاماتی بود که صریح و بدون تعارف درباره خیانت نابخشودنی فتنه 88 موضعگیری کرد. در یک نمونه وی - ۲۲ بهمن ۹۶ - در جمع مردم کرمان گفته بود: «در سال ۸۸ و در فتنه اخیر(دی 96) ضدانقلاب برای براندازی وارد شدند و موجسواری میکردند و این ملت ایران بود که وارد صحنه شد و بینی دشمن را به خاک مالید.»
سردار «محمدعلی جعفری» فرمانده سابق کل سپاه چندی پیش با ذکر خاطرهای از حاج قاسم گفته بود: «در سال ۸۸ وقتی که فتنه گستردهتر و عمیقتر و خطرناکتر شد، با وجود اینکه ماموریتهای سردار سلیمانی از سال ۸۵ در منطقه خیلی بیشتر شده بود، در ایام فتنه هرگاه میآمد ایران خیالش راحت نبود و خاطرم هست در قرارگاه ثارالله حضور پیدا میکرد و دغدغه داشت و تلاش میکرد ماجرا را آرام کند و حتی بارها به من گفت که آمادگی هر نوع ماموریتی را دارم. البته نیازی به نقشآفرینی او در صحنه نبود، اما بیشتر نقش سیاسی و دیپلماسی داخلی را بهخوبی انجام میداد؛ اما بهشدت ناراحت و عصبانی از کلیت این حرکت و حامیان فتنه ۸۸ بود.»
یکی از شعارهای اصلی جریان فتنه در سال 88، شعار «نه غزه، نه لبنان، جانم فدای ایران»! بود؛ شعاری بیپایه و اساس و البته شعاری پختوپز شده در وزارت خارجه رژیم صهیونیستی که سران و لیدرهای فتنه 88 هیچگاه نسبت به آن اعتراض نکردند. سردار سلیمانی در روزهای پایانی سال ۹۴ در دیدار با هیئت حماس با اشاره به این شعار انحرافی گفته بود: «در ایران، زمانی که مسئله، فلسطین باشد، همه انقلابی هستند، همگان فلسطین را دوست دارند فلسطین حتی در داخل ایران هم (موضوعی) اساسی است چند سال پیش شعار «نه غزه نه لبنان؛ جانم فدای ایران» را سر دادند؛ از شما میپرسم اینها اکنون کجا هستند. ما این را در قاموس سیاسی خود ثبت کردیم. کسانی که هرگونه شعاری در مخالفت با حمایت ما از فلسطین سر دهند در هیچ پست سیاسی نخواهند بود و در راس تصمیمگیرندگان کلان کشور جای نخواهند داشت. کجا ممکن است چنین چیزی اتفاق بیفتد؟» نکته قابل توجه اینجاست که پس از این اظهارنظر، حامیان فتنه ۸۸ به سردار سلیمانی حمله کرده و او را آماج فحاشی و توهین قرار دادند.
مدعیان اصلاحات در مقطعی که دولتهای یازدهم و دوازدهم روی کار بود، بر اجرای روند خسارت بار برجامهای 2 و 3 تاکید کردند. سردار سلیمانی از جمله مقاماتی بود که نسبت به این پیشنهاد خسارت بار و مغایر با منافع ملی، صراحتا واکنش نشان داد.
در همین رابطه حاج قاسم - 9 اسفند 97- گفت: «برای دشمن، این برجام، سهضلعی است نه یکضلعی. اوباما فکر میکرد به مرور زمان به دو ضلع دیگر میرسد، اما آدم عجولی که آمده (ترامپ)، اصرار دارد به سرعت برسد و تصورش این بود که میرسد. اینکه اصرار میکنند بر برجام 2 در منطقه، برای این است که میخواهند این تحرکی را که از ایران اسلامی به جهان اسلام روح و جان داده، این خونی را که در عالم اسلامی جریان پیدا کرده، بخشکانند. اگر العیاذبالله ما رفتیم و در برجام 2 شرکت کردیم، به همین تمام میشود؟ نه، برجام اصلی در داخل ایران است. تلاش آنها به اینجا منتهی نخواهد شد و برجام ۳ هم خواهند داشت، چون دشمنان معتقدند که چشمه باید خشکانده شود و این چشمه، ایران است.»
شهید «حسین امیرعبداللهیان» وزیر امور خارجه سابق، پیش از این در گفتوگویی با اشاره به تماس تلفنی حاج قاسم با وی - در مقطعی که او معاون عربی و آفریقای وزارت خارجه بود - تصریح کرد: «فردای روزی که تصاویری از قدم زدن ظریف با جان کری منتشر شده بود، حاج قاسم با من تماس گرفت و در آن تماس، کمک تسلیحاتی و ارتباط مستقیم آمریکاییها با داعش را گوشزد کرده و گفته بود این پیام به آقای ظریف منتقل شود.»
در سال 78 و در مقطعی که در دولت اصلاحات، فتنه 78 رخ داد، 24 نفر از فرماندهان سپاه به رئیسجمهور وقت نامه نوشتند. یکی از فرماندهان عالیرتبه در همین رابطه تصریح کرد: «نامه را حاج قاسم خودش تهیه کرد، ایشان فقط امضاءکننده نامه نبود، بلکه نگارنده نامه بود و نقش اصلی و محوری را در تنظیم این نامه و گرفتن امضا از فرماندهان داشت که در پی آن دو جلسه هم با رئیسجمهور وقت داشتیم که روح اصلی نامه هم تهدید بود که اگر توجه نکنید ما طور دیگری برخورد میکنیم.»
سردار سلیمانی - مهرماه 95- نیز نسبت به دوصدایی در سیاست خارجی و ارسال پالس ضعف از سوی برخی افراد تأکید کرد: «در خط مقدم جنگ با دشمن، نباید دو صدا بلند شود و کسانی بگویند دشمن نیست، دوست است. خوارج، محصول ترویج همین نگاه بودند. اگر صاحبمنصبانی آدرس غلط دادند و در جامعه دو صدایی دشمن درست کردند، مرتکب خیانت شدهاند. کوچه دادن به دشمن، بدترین نوع خیانت است. ترویج فهم غلط از دشمن، حساسیت جامعه را از بین بردن و در درون آن تفرقه درست کردن، خیانت است.»
به لطف خدا و به برکت خون شهید و به دلیل بصیرت مردم عزیز ایران، جریان تحریف هیچگاه نتوانست محبوبیت شهید سردار سلیمانی را برای منافع جناحی و سیاسی و قبیلهای خود مصادره کند. با اینحال همچنان لازم و ضروری است که ابعاد شخصیتی این شهید بزرگوار و از جمله ابعاد سیاسی شخصیت وی، بیش از پیش نشر داده شده و به گوش جوانان و اقشار مختلف مردم برسد.
یادگاری حاج قاسم در نیروی قدس
مرتضی سیمیاری
سال ۱۳۶۹ همزمان با تصرف کویت به دست صدام دولت امریکا درصدد برآمد یک «موقعیت شگرف» را خلق و با تکقطبی کردن جهان، خود را بهعنوان تنها عامل نظمدهنده جهانی بهروزرسانی کند. در آن زمان بوش پدر اعتقاد داشت که کویت موقعیت خوبی برای نشان دادن «اقتدار امریکا» خواهد بود. وزارت دفاع امریکا نیز با تحلیل دقیق از ارتش فرسوده عراق توانست بخش جنوبی عراق تا رود فرات را به اشغال درآورد، ۱۷۵ هزار نیروی عراقی را به اسارت گرفت و دستکم۲۰هزار نفر از آنان را به قتل رساند.
این خط خطرناک در دوران بوش دوم نیز ادامه پیداکرد و او در مراسم تحلیف خود از پروژه بدون مرز بودن امریکا رونمایی و اعلام کرد که ارتش امریکا از اینپس بیمرز است!
جالب است که این سیاست خاص در دوران اوباما نیز ادامه پیداکرد و رئیسجمهور وقت امریکا با وجود بیان انتقاداتی از بوش همچنان روی افزایش ظرفیت ارتش تروریستی امریکا تأکید داشت. البته افزایش تهدید ائتلاف غربی با محوریت شرارت امریکاییها از همان ابتدا مورد توجه قوه ادراکی و امنیتی جمهوری اسلامی ایران بوده است، در ابتدا تهران تصمیم گرفت یک قوای مرزی و با ترکیبی از ارتش و سپاه برای رصد تحولات تشکیل دهد.
اما با توجه به فرسایشی بودن حضور امریکاییها رهبر معظم انقلاب اسلامی در تدبیری بینظیر با داشتن برآوردی دقیق از سطح اقدامات و تهدیدات دستور تشکیل دو نیروی مقاومت و قدس را صادر فرمودند که اولی متمایل به داخل و دومی فلشی به سمت بیرون داشت. این اقدام کارایی نیروهای مسلح را بالابرد و در برابر سازوکارهای کلاسیک، دو مجموعه چابکتر و همچنین کارآمدتر را فراهم ساخت.
در این مرحله نیروی قدس بهعنوان یک سازمان اطلاعاتی و عملیاتی بینالمللی در مبارزه با نظام سلطه تعریفشده که روی سه اصل امت اسلامی، تمدنسازی و حفظ امنیت کشور تمرکز دارد. همچنین در دوره حیات این سازمان ۱۰ اشغال سرزمینی در حوزه دولتهای اسلامی رویداده است که کارنامه نیروی قدس در مواجهه با آن روشن و قابل دفاع است.
نیروی قدس در تمامی ۱۰ مرحله اشغال منطقه تنها بر مبنای «عمل استراتژیک میدانی» اقدام نکرده و روی بهینه بودن سازمانی تأکید ویژه داشته است، بهویژه در دوره فرماندهی سپهبد شهید قاسم سلیمانی عمل میدانی فقط به نتیجه محور بودن متکی نبوده بلکه نیروی قدس سعی کرده است با باز کردن جای پا در میان مردم منطقه نقش هدایتگر متعالی را داشته باشد. با تکیهبر این اصل بود که تخاصم میان رژیم بعثی با مردم ایران در راهپیمایی اربعین به «خانه هر عراقی میزبان یک ایرانی» تجلی پیدا کرد.
کوران حوادث مختلف فرماندهان نیروی قدس را آبدیده کرده و باعث ارتقای سطح کیفی سازمانی آن شده است. حضور در عرصههای مختلف دفاع مقدس، مبارزه با اشرار و تروریسم و جنگهای تحمیلی در منطقه از سویی نیروی قدس را راهبردی کرده و از سوی دیگر به آن کیفیت فرهنگی، مکتبی و تمدنی بخشیده است.
شناخت نیروی قدس بهعنوان یک سازمان راهبردی و مکتب ساز باعث شد امریکا از عامل هژمونیک در منطقه به نیروی متجاوز و اخراجی تبدیلشده و ارتش آن برای مقاومت تگ تروریستی خورده و ضربه به آن مشروع گردد. مهار تروریسم و تشدید تنگنای امنیتی و ژئوپلیتیک برای رژیم صهیونیستی و نیز شبکهسازی نیروهای محلی و بومی در قالبهای متنوع کیفی در مقاومت بخش دیگری از این دستاوردها است.
مانور پذیری بالا، انعطاف در عمل و سرعت در جابهجایی باعث شده است که پس از پایان مقطعی خط ترورهای فیزیکی در مقاومت، اتاق عملیات مشترک امریکا و رژیم صهیونیستی پروژه ترور شخصیتی فرماندهان ارشد آن بهویژه در نیروی قدس را بالا بیاورد. توسعه عملیاتهای نیمهآشکار رسانهای باهدف ایجاد شکاف اجتماعی از سویی و نیز تخریب نیروی قدس از سوی دیگر فاز جدیدی است که در شناخت آن باید دقت نظر داشت. بیشک «طرح هوکشتاین» در ایران مخاطبانی خاص دارد!
حاجقاسم، نماد وحدت دیپلماسی و میدان
رئیس ستاد کل نیروهای مسلح در یادداشت اختصاصی برای «جامجم» از ویژگیهای شخصیتی سردار سلیمانی میگوید
حاجقاسم نماد وحدت دیپلماسی و میدان
پنجمین سالگرد شهادت سردار شهید حاج قاسم سلیمانی، یکی از تأثیرگذارترین شخصیتهای تاریخ معاصر ایران و منطقه، فرصتی برای مرور میراث او و بررسی مسئولیتهایی است که بر دوش جامعه، مسئولان و نسلهای آینده گذاشته شده است. شهید سلیمانی را میتوان فراتر از یک فرمانده نظامی، نمادی از ایستادگی، شجاعت و خدمت به امت اسلامی و جامعه جهانی قلمداد کرد.
مسئولیت ما در پنجمین سالگرد شهادت این قهرمان ملی، ادامه مسیر و طی طریق او در عرصههای سیاسی، فرهنگی و اجتماعی است.
پنجمین سالگرد شهادت سردار حاجقاسم سلیمانی فرصتی است تا بار دیگر به آرمانها و ارزشهایی که او برای آنها جان خود را فدا کرد، بیندیشیم. راه شهید سلیمانی راهی پر از مسئولیت است که بررسی ابعاد شخصیتی او نیازمند بینش و بصیرت است. گرامیداشت او، تنها در مراسم و سخنرانیها خلاصه نمیشود؛ بلکه در عمل به آرمانهایش معنا پیدا میکند. یاد او همیشه در قلب ملتهای آزادیخواه زنده خواهد ماند. این فرمانده در تراز انقلاب اسلامی نه تنها بهعنوان یک فرمانده نظامی، بلکه بهعنوان یک استراتژیست برجسته و الهامبخش برای ملتهای مظلوم و ستمدیده، نقشی بیبدیل در بیداری اراده ملتها ایفا کرد.
او با رویکردی فراتر از مرزهای جغرافیایی و نژادی، توانست ایده مقاومت و ایستادگی در برابر ظلم را به یک الگوی جهانی تبدیل کند. اوشکافهای مذهبی، قومی و سیاسی را از میان برداشت و با حضور میدانی خود در عراق، سوریه، لبنان، فلسطین و یمن، رویکردی فراملی با هدف تحقق عدالت و آزادسازی ملتها از چنگال استکبار و تروریسم را به منصه ظهور رساند. سردار سلیمانی با کنش و منش خود نشان داد که میتوان در برابر قدرتهای استکباری ایستاد و پیروز شد. اقدامات او در مبارزه با گروههای تروریستی مانند داعش که تهدیدی برای امنیت منطقه و جهان بودند، نمونهای از این اراده قوی بود که ملتها را به حرکت در مسیر خودباوری و مقاومت سوق داد. شهید سلیمانی در حالیکه قهرمانی ملی برای ایرانیان است، قهرمانی بزرگ برای امت اسلامی و بلکه آزادگان جهان، فارغ از تفاوت ادیان و مذاهب شده است. شهید سلیمانی فراتر از یک فرمانده خستگیناپذیر و مدبّر نظامی، بهعنوان یک چهره موثر و عالیرتبه سیاسی نیز عمل کرد و جداییناپذیری میدان و دیپلماسی را در عمل اثبات کرد. او ملتها را به این باور رساند که میتوانند با اراده و اتحاد، مسیر سرنوشت خود را تغییر دهند. این بیداری سیاسی و خودباوری، بهویژه در میان جوانان کشورهای منطقه، نقطهعطفی در تاریخ مقاومت بود. رهبر معظم انقلاب پس از شهادت ایشان، تاکید کردند که اهالی فکر و اندیشه، مکتب شهید سلیمانی را برای جامعه، مبارزان محور مقاومت و آزادگان و آزادیخواهان جهان تبیین کنند و در همین راستا دو مولفه «صدق و اخلاص» را از شاخصههای این مکتب بیان کردند. شهید سلیمانی بر اساس آیه «رجال صدقوا ما عاهدواا... علیه» صادقانه و در قله اخلاص بر عهدی که با خداوند تبارک بسته بود تا آخرین لحظات عمر گرانقدرشان ثابتقدم ماند و همین پایبندی بر عهد، نامش و مسیر نورانیاش را جاودانه کرد. اقدامات و اندیشههای شهید سلیمانی محدود به منطقه غرب آسیا نبود. او با دفاع از آرمان فلسطین، مقابله با استعمارگری و حمایت از ملتهای مظلوم، پیام جهانی عدالتخواهی را منتقل کرد. این پیام امروز نیز الهامبخش جنبشهای آزادیبخش در سراسر جهان است. پس از حوادث اخیر در لبنان و سوریه، امپراتوری رسانهای غرب و رژیمصهیونیستی به شکلی گسترده درتلاشند تا پایان محور مقاومت را به جهانیان القا کنند؛ غافل از آنکه شجره طیبه مقاومت، که از ثمرات مجاهدتهای شهید سلیمانی است، تبدیل به درخت تناوری شده است که با بریدن شاخ و برگهایش نه فقط از بین نمیرود، بلکه با قدرت درونزایی و استقلال ذاتی، روزبهروز تنومندتر خواهد شد. امروز مقاومت در اعماق باورها و اندیشهها ریشه دوانده است. شهادت حاجقاسم سلیمانی، نه فقط پایان راه او نبود، بلکه نقطه آغاز یک بیداری عمیقتر در میان ملتها بود. امروز، راه و اندیشه او همچنان در دلها و حرکتهای مردمی زنده است و تبدیل به چراغ راهی برای نسلهای آینده شده است. برخی دیگر از بارزترین شاخصههای فرماندهی سردار سلیمانی، بصیرت، دیدگاه عمیق و راهبردی، نگاه نافذ، درایت، شجاعت، قاطعیت، فرصتسازی و جلوگیری از فرصتسوزی بود. شهید قاسم سلیمانی، با ایثار وجانفشانی خود ثابت کرد که یک مجاهد صادق و مخلص میتواند با اراده و ایمان، تاریخ را تغییر دهد و ملتها را از خواب غفلت بیدار کند. او نه فقط یک قهرمان ملی، بلکه نمادی از انسانیت و مقاومت در برابر ظلم بود.
تعارض های موجود در سوریه جدید
سید محمد حسینی
سرنوشت حزب بعث سوریه، سرنوشت محتوم دولتی است که اولأ مطالبات مشروع نیروهای سیاسی را نادیده میگیرد و حتی با جامعه خود وارد جنگ میشود، ثانیأ قدرت را صرفأ در ابعاد سختافزاری و نظامی آن ترجمه میکند، ثالثأ بقاء خود را درکنف حمایت یک قدرت خارجی تعریف میکند و رابعأ ویروس تحریم، کل پیکره دولت و ملتش را در بر میگیرد.
کاملأ واضح است که سقوط بشار اسد آثار امنیتی، سیاسی، اجتماعی و اقتصادی گستردهای برای سوریه دارد و تازه اول مصیبتهای جامعه سوری است. این رویداد، توازن قدرت در منطقه خاورمیانه را نیز بدون شک دچار تحول اساسی خواهد نمود. طی نیم قرن گذشته رویدادهایی مانند، شکست اعراب از اسرائیل در سال ۱۹۶۷ و ۱۹۷۳، پیمان کمپدیوید، انقلاب اسلامی ایران، جنگ ایران و عراق، حمله امریکا به عراق ۱۹۹۱، سقوط صدام ۲۰۰۳، جنگ ۳۳ روزه ۲۰۰۶، شبه انقلابهای عربی ۲۰۱۰، جنگ سوریه ۲۰۱۱ و شکست داعش ۲۰۱۶ رویدادهایی بودند که توازن قدرت در منطقه را دچار تغییر نمودند اما رویدادهای پس از ۷ اکتبر و سقوط بشار اسد در پیوند با جنگ اوکراین و جنگ ترکیبی و پیچیده امریکا علیه رقبای جهانی و منطقهای بلوک غرب؛ بیش از همه رویدادهایی که برشمردیم، پتانسیل تحول در صورتبندی قدرت منطقهای را داراست. چرا؟ ترکیه پس از یک قرن در سوریه امکان نفوذ گسترده یافته است. اسرائیل تهدیدهای حماس و حزبالله را موقتأ از سر گذرانده است و مسیر پشتیبانی از جبهه مقاومت را مسدود میبیند. ایران و روسیه هر کدام به دلائل مخصوص به خود، امکان کنشگری فعال در سوریه را ندارند و جنگ تحریمی علیه ایران، روسیه و سوریه در جریان است. این وضعیت به طور حتم توازن قدرت در منطقه را تغییر خواهد
داد. آنچه مسلم است، میزان گسترده «عدم قطعیتها» و میزان محدود «عناصر استوار» در صحنه سوریه، امکان پیشبینی حتی پیشبینی کوتاه مدت را سلب میکند. اما میتوان بر اساس علائم و نوپدیدهای موجود در صحنه، جهت رویدادها را حدس زد و دو سناریو را برای سوریه ترسیم نمود.
تعارض منافع میان نیروهای مدعی قدرت در سوریه شامل تحریرالشام، ارتش آزاد، اکراد، داعش و بقایای حزب بعثی که زین پس فعالیت زیرزمینی خواهد داشت؛ پتانسیل جنگ داخلی در سوریه را طی روزهای آینده فراهم میکند.
حامد رحیم پور
در دنیای معاصر که میدان نبردها از زمین و هوا به میزان قدرت روایتها منتقل شده، کشورهایی که در عرصه رسانهای توانمندتر عمل کردهاند، قادر به جهتدهی به افکار عمومی و ساخت هویتهای جمعی جدید بودهاند. رهبر حکیم انقلاب نیز در پیام اخیر خود به نشست افق تحول رسانه ملی، به صراحت از بحرانی سخن گفتند که گریبانگیر رسانههای رسمی کشور شده است. این بحران، نه تنها از حیث فرسایش اعتماد عمومی، بلکه از منظر عدم توانایی در رقابت با رسانههای غیررسمی و بعضاً مغرض نیز قابل تأمل است. واقعیت این است که یکی از اصلیترین عوامل این بحران، فرسایش ایده و خلاقیت در ساختار رسانههای رسمی کشور است. در دنیای رسانهای امروز که مخاطبان با تنوع بیسابقهای از محتوا مواجه هستند، تکرار کلیشهها و ارائه روایتهای بیروح، نتیجهای جز کاهش اعتماد و مهاجرت مخاطبان به سوی منابع جایگزین ندارد. نمونههای متعددی از این مسئله را میتوان در رویکرد رسانههای داخلی نسبت به مسائل کلان منطقهای مشاهده کرد. به عنوان مثال، در تحولات پس از سقوط بشار اسد در سوریه، رسانههای رسمی نتوانستند روایتهای قانعکننده و دقیقی ارائه دهند، به گونهای که خلأ اطلاعاتی ناشی از این کمکاری، زمینهساز بهرهبرداری رسانههای معاند شد. مسئله دیگر، ضعف درک از اهمیت «جهاد تبیین» است. رهبر انقلاب بارها بر ضرورت این امر تأکید کردهاند اما به نظر میرسد که این مفهوم هنوز در ساختارهای مدیریتی رسانهای کشور نهادینه نشده است. جهاد تبیین، فراتر از صرف انتقال اطلاعات، بر روایتسازی هوشمندانه و تأثیرگذاری عمیق بر ذهن و دل مخاطب تمرکز دارد. هنگامی که رسانههای رسمی از ایفای این نقش بازمیمانند، ناگزیر رهبر انقلاب شخصاً وارد میدان میشوند. نمونهای از این نقشآفرینی مستقیم، سخنان ایشان در دیدار با مردم پس از تحولات سوریه بود. رهبر انقلاب که بر اهمیت موضوع رسانه فائق هستند، دیداری برای تبیین این موضوع اختصاص دادند. در آن دیدار به صراحت بیان کردند که قصد تحلیل ندارند، بلکه هدف، تبیین و ترسیم واقعیتهاست. این جملات، به وضوح نشانگر ضرورت روایتسازی دقیق و منسجم است و در عین حال، ضعفهای دستگاههای رسانهای کشور را برجسته میکند. با این که یک دیدار ویژه به این موضوع اختصاص یافت ولی بار دیگر رهبر انقلاب در دیدار با مداحان و دیروز در پنجمین سالگرد شهادت حاج قاسم، خود به میدان روایتگری آمدند و تبیین کردند. به نظر می رسد در مواجهه با چالشهای پیچیده منطقهای، شاید آن چه بیش از تهدیدات خارجی ذهن عالیترین مقام کشور را به خود معطوف داشته، نه صرفاً مخاطرات منطقهای، بلکه ضعف در نظام خبری و تحلیلهای داخلی است. ضعف در تحلیلهای رسانهای و برداشتهای سطحی برخی جریانها، نه تنها ظرفیتهای ملی را دچار اختلال میکند، بلکه زمینهساز مخدوش شدن تصویر واقعی کشور در فضای بینالمللی میشود. برخی تحلیل گران داخلی نیز بهجای پرداختن به بحرانهای منطقهای با رویکردی مبتنی بر آگاهی، گاه خود به عامل تولید بحرانهای ثانویه در افکار عمومی بدل شدهاند که نمونه آن را در جریان تخریبی علیه فرماندهان نظامی با عبارت «هدر رفتن خون شهدای مدافع حرم» دیدیم. این روایت مخدوش باعث شد برای بار چندم رهبرانقلاب خود روشنگری کنند. رهبری با نگرانی از این روند، تلویحاً نشان میدهند که قدرت نرم کشور بیش از هر زمانی نیازمند انسجام و بازبینی است چرا که اعتماد عمومی به ساختار رسانهای داخلی، زیربنای شکلگیری یک روایت قوی و واقعبینانه از تحولات منطقهای است. در واقع، امروز، اصلاح نظام اطلاعرسانی داخلی و بازتعریف نقش تحلیل گران، یک ضرورت استراتژیک است که باید در دستور کار جدی نخبگان و تصمیمسازان قرار گیرد. علاوه بر این، لازم است که ارتباط میان رسانههای رسمی و نخبگان فکری و دانشگاهی تقویت شود. تحلیل گران و پژوهشگران میتوانند نقشی کلیدی در تولید محتوای مبتنی بر تحلیل عمیق و رویکردهای علمی ایفا کنند. ایجاد بسترهایی برای تعامل سازنده میان رسانه و دانشگاه، میتواند به ارتقای کیفیت محتوا و تقویت توان روایتسازی رسانههای رسمی کمک کند. در عصر رشد رسانه های غیر رسمی و این که هر کسی با هر پلتفرمی می تواند تحلیل ارائه دهد، بیش از پیش اهمیت این موضوع را نشان میدهد. از سوی دیگر، بومیسازی ابزارها و روشهای نوین رسانهای نیز از اهمیت بسزایی برخوردار است. رسانههای غیررسمی با بهرهگیری از تکنیکهای پیشرفته، نظیر داستانپردازی تعاملی، تولید محتوای چندرسانهای و استفاده از الگوریتمهای هوش مصنوعی، توانستهاند جایگاه خود را در افکار عمومی تثبیت کنند. رسانههای رسمی کشور نیز باید از این تجربیات بهره گیرند و با رویکردی بومی، به تقویت زیرساختهای خود بپردازند. بحران رسانهای کشور، چالشی گذرا نیست بلکه مسئلهای استراتژیک و بنیادین است که حل آن نیازمند عزم ملی و رویکردی جامع است. رسانههای رسمی، با بازتعریف نقش خود و بهرهگیری از ظرفیتهای موجود، میتوانند به خط مقدم جهاد تبیین بازگردند و نقش خود را بهعنوان حافظان روایت ملی ایفا کنند.
سرباز راه علی (علیه السلام)
محسن پیرهادی
یک. در وصف مولای متقیان علیهالسلام آمده که آن حضرت جمع اضداد بود. اوج مهربانی و قله جنگاوری بود، لبریز از عاطفه و سرشار از خشم مقدس، اسطوره زهد و سرتاپا در حال تلاش و کار، خلوتگزین و سحرنشین سجاده و امیر کلام و بیان. در وصف مقام او دستمان کوتاه است و خرما بر نخیل.
دو. اولیای خدا معمولا در میان خلایق گمناماند. این افتخار و خوشاقبالی عصر ماست که چهرهای همچون حاج قاسم سلیمانی با سرشت علوی، چنان میان ما بود که درک شخصیت امیرالمؤمنین علیهالسلام کمی به ذهن نزدیک شود. او در میان ما بود. بارها صحبتهایش را شنیدیم. مواضعش را به نظاره نشستیم. اغلب ما حدود دو دهه میشناختیمش. سالهای آخر قبل از شهادت که همه او را میشناختند. حالا پنج سال است که مزارش در گلزار شهدای کرمان، میعادگاه میلیونها انسان است.
سه. حاج قاسم چه کرد که تا این اندازه محبوب شد؟ ما که سردار شهید کم نداشتهایم. چرا حاج قاسم در میان خیل شهیدان، سیدالشهدا نامیده شد؟ چرا در اغلب سخنان و دیدارها، رهبر معظم انقلاب از رفیق عزیزشان یاد میکنند؟ نکته اصلی همینجاست. راز جاودانگی و مقام بلند او چیست؟
چهار. حاج قاسم در نوبه خود، در عصر ما جمع اضداد بود. او درحالیکه تمدنیترین و اسلامیترین دفاع این قرن را پیش میبرد و هرروز در یکی از سرزمینهای اسلامی نقش ایفا میکرد، میهنپرستترین ما هم بود. او درحالیکه لحظهای از دغدغه فلسطین و لبنان و سوریه و عراق فارغ نمیشد، ایران را حرم میدانست و میدانیم که حرم در نگاه او چه ابعادی میتواند داشته باشد. نام حاج قاسم لرزه بر اندام دشمنان میانداخت اما بهگونهای عموی مهربان فرزندان شهدا بود و برایشان وقت میگذاشت که قابل تصور نبود. وقتش همچون امیرالمؤمنین برکت داشت. دهها عملیات برونمرزی را رصد و در مواردی مدیریت میکرد، در سیل و بحرانهای داخلی خدمتگزار بود، در عرصههای داخلی و ملی نقش جدی ایفا میکرد و درعینحال صدها فرزند شهید از ارتباط مداوم او با خود خاطرهها دارند. این را مقایسه کنید با مایی که در مدیریتهای کوچک، کمتر فرصتی برای خانواده و دوستان خودمان پیدا میکنیم. این بهراستی سؤال است که چگونه صدها فرزند شهید از ملاقات حضوری، تماس تلفنی، ارسال پیام و حتی عیادتهای او در بیمارستان خاطرهها دارند. مگر حاج قاسم بااینهمه مشغله، چه قدر وقتش برکت پیدا کرده بود.
پنج. حاج قاسم خیلی معمولی بود. از آن جنس معمولیها که امیرالمؤمنین در صفات پیامبر خاتم میفرمود که اگر بر سفرهای بنشیند از بندگان و بردگان شناخته نمیشود. او تا پايان عمر، یک ایرانی روستایی باقی ماند. حتی کرمانی یا به قول مردم آن خطه کرمونی باقی ماند و با وجود آنکه هر جا وصیت میکرد، از اعتاب مقدس عراق گرفته تا
مشهد الرضا میتوانست منزل ابدی گزیند، خواست که در کرمان و کنار همشهریان شهیدش به خاک سپرده شود. او خیلی به فکر بود و با تدبیر بود و حتی نوشته روی سنگ مزارش را از قبل اندیشیده بود. او جمع بین شیعه و سنی در منطقه، جمع بین راست و چپ در جریانات سیاسی، جمع بین متدینین و عرفیها در جامعه و جمع بین نگاه ملی و فراملی و تمدنی بود. واژهای هم که برای سنگ مزار خود برگزید در یک کلام، جامعومانع بود: «سرباز قاسم سلیمانی».
ارسال نظرات