برپایی عدالت و نفی تبعیض از جمله آرزوها و آرمانهای بزرگ جامعه انسانی است و در طول تاریخ حیات بشر مورد مطالبه و پیگیری بوده است.
با وجود این اجرای آن جزو سختترین کار بوده و در دایره رسالت انبیای الهی قرار داشته است. در قرآن کریم اقامه عدالت و قسط هدف پیغمبران دانسته شده و از این رو نسبت به آن نگرشی مثبت وجود داشته و ارزش یا فضیلتی مقدس شمرده میشود. در نگاه دینی فلسفه مهدویت هم به آن گره خورده است، به گونهای که به صراحت آمدن منجی نویدی برای پر کردن زمین از عدل و داد یا به عبارتی توسعه عدالت به حساب میآید. با وجود این عدالت معمولاً گمشده جهان بشری بوده و ممانعتها و مخالفتهای ذینفعان تبعیض و ظلم آن را در زمره شعارها و خواستههای بسیاری از جنبشها و انقلابها قرار داده است.
انقلاب اسلامی ایران هم که به برپایی نظام جمهوری اسلامی منجر شده، همین آرمان ارزشی را در شعارها دنبال و رهبران انقلاب به پیادهسازی آن مصمم بودهاند، اما امروزه تحقق آن با انتظار و سطح مطلوب فاصله دارد، گرچه خوشبختانه زمینه و فضای مطالبه آن وجود دارد.
در همین دیدار اخیر رهبر حکیم و فرزانه انقلاب اسلامی با دانشجویان، یکی از دانشجویان شرکت کننده با ادبیاتی انتقادی و ضرورت اتخاذ تصمیمات حیاتی و اقدامات مهمی برای حل مسائل و مشکلات موجود، خطاب به رهبری اعلام داشت: «هر اقدام مهم و تصمیم حیاتی، بدون ترمیم شکافهای اجتماعی ممکن نیست.» همچنین این سؤال ذهنی مطرح شد که آیا نظر رهبری درباره عدالت نسبت به گذشته تفاوتی پیدا کرده است؟
در پاسخ به چنین ذهنیتی امام خامنهای، خطاب به دانشجویان فرمودند: «گفتند که نظر رهبری درباره عدالت از سال هشتاد فرق کرده، اگر فرق کرده باشد، در جهت اصرار بیشتر بر عدالت بوده است.» همچنین در ادامه ایشان تأکید داشتند: «عدالت یعنی نفی فاصله طبقاتی در استفاده از فرصتهای عمومی.»
واقعیت این است که عدالت، نسبت به قبل از دوران انقلاب یعنی دوره حاکمیت رژیم پهلوی بهبود یافته و وضعیت بسیار بهتری پیدا کرده، اما همچنان شاهد وجود پارهای تبعیضها و حتی ستمهایی هستیم که ریشه در عوامل و زمینههایی، چون غفلت و حتی انحراف و خیانت داشته و با فلسفه و هدف برپایی نظام دینی مغایرت قطعی و آشکار دارد.
از این رو در سالیان اخیر شاهد رهنمودها و بیاناتی صریح از سوی رهبر انقلاب برای رسیدگی به این وضعیت و تغییر آن به نفع عدالت بودهایم.
ایشان حتی اصلاحات را مبارزه با فقر، فساد و تبعیض دانسته و نه تنها از هر رویکرد و اقدام عدالتگرایانه حمایت کرده، بلکه خود علم مبارزه با تبعیض و مطالبه عدالت را برافراشته و پیگیری چنین مطالبهای را نفی نکرده و آن را منطبق و همسو با ماهیت و اهداف نظام میدانند. براساس همین نگرش و رویکرد واقعبینانه است که معظمله، از درخواست و حتی انتقاد مرتبط با عدالت استقبال کرده و به صراحت میفرمایند: «اصلیترین واقعیت زندگی ما الان این است نظام ما نظام انقلابی است. خیلی خواستههای انقلاب تحقق پیدا نکرده، این درست. اما نظامی الان در آن زندگی میکنیم، نظامی است که این توقعات از او هست، چرا؟ چون یک نظام انقلابی است.»
در واقع ایشان، انتقاد آن برادر دانشجو را نسبت به وجود تبعیض، فاصله طبقاتی و ضعف عدالت میپذیرند، اما وجود نظام انقلابی را زمینه و بستری برای طرح این انتقاد و پیگیری آن معرفی میکنند و اصلاً چنین توقعی را نه تنها نابجا بلکه در پیوند با ماهیت انقلابی، یک ضرورت میدانند.
این نگاه و موضع رهبری باید سرمشق تمامی مسئولان و کارگزاران نظام قرار گیرد تا زمینهساز تقویت گفتمان عدالت و بیرون آمدن بهانه از دست برخی مدعیان عدالتخواهی شده و امید و مشارکت منتقدان و مطالبهگران را برای پیاده سازی عدالت برانگیزد.
علاوه بر این اراده و اقدام مورد انتظار از مسئولان و کارگزاران محترم نظام نیز این است که به تبعیض و ویژه خواری و به نابرابری در استفاده از فرصتهای عمومی پایان دهند و چنین فرصتهایی را به صورت عادلانه و به دور از تبعیض در دسترس و اختیار تمامی درخواست کنندگان قرار دهند.
اقدامی که نه تنها امید و اعتماد را در جامعه بالا میبرد، بلکه زمینهساز رشد و جهش در تولید شده و نشاط و آرامش اجتماعی را نیز ارتقا داده و با از بین بردن زمینه بهانهجویی و فرصتطلبی مخالفان و دشمنان نظام، امنیت و اقتدار را هم تقویت و بستر حرکت به سمت ایران قوی را فراهم میسازد.
راه طیشده آرمانخواهی دانشگاه
محمد سلحشور
جنبش دانشجویی واژهای وسیع در توصیف تمام فعل و انفعالات سیاسی و اجتماعی نهاد دانشگاه در ایران به حساب میآید. بخشی از این فعالیتها در ساختار رسمی تشکلهای دانشجویی جریان دارد و رد بخش دیگری را نیز در لایههای غیررسمیتر باید گرفت.
1- نخستین فعالیتهای دانشجویی ایرانیان به پیش از تاسیس نهاد دانشگاه بازمیگردد. این تناقض ظاهری از جایی نشأت میگیرد که نخستین فعالیتهای سیاسی - دانشجویی ایرانیان در چارچوب تشکیلات دانشجویانی که برای تحصیل به اروپا رفته بودند شکل گرفت. با تاسیس دانشگاه تهران و رسمیت پیدا کردن صنف نوظهوری با عنوان «دانشجو»، دانشجویان به بازیگر تعیینکنندهتری در مناسبات سیاسی کشور تبدیل شدند. نقاط عطف تاریخی همچون 16 آذر 32 و 13 آبان 58 را میتوان اوج حضور دانشجویان در دل مبارزات انقلابی دانست. عطف به این سوابق بایدها و نبایدهای زیادی درباره رسالت جنبش دانشجویی در فضای عمومی کشور طرح میشود که عمدتا بیگانه از خصلتهای اصلی این جنبش است. در گام نخست و پیش از ترسیم هرگونه مختصاتی برای فعالیت مثبت دانشجویان باید شرایطی را که جنبش دانشجویی در آن شکل گرفته است شناسایی کرد. نخستین وجه اجتماعی این جنبش به نیروی انسانی آن یعنی دانشجویان بازمیگردد. مهمترین چیزی که باعث تمایز فعالیت سیاسی دانشجویان با دیگر اقشار و اصناف میشود کوتاه بودن عمر دانشجویی افراد است. این خصیصه باعث میشود فعالیتهای دانشجویی کمتر از فعالیتهای حزبی با چشماندازی آمیخته با منافع شخصی انجام شود. از سوی دیگر موقعیت عمومی کشور در دهههای متمادی باعث شده دانشگاه مهمترین میدان تقابل و تضارب آرا و اندیشهها باشد. در این فضا فعالیتهای دانشجویان نیز جنبه ایدئولوژیک مضاعف مییابد. حاصل جمع این 2 مؤلفه باعث میشود وجه آرمانی و مطالبهگرانه فعالیت جنبش دانشجویی تبدیل به مهمترین ممیزه آن در قیاس با دیگر گروهها و جریانهای فعال شود.
2- وجه آرمانی جنبش دانشجویی را گاه به عنوان مزیت این جنبش در نظر میگیرند و گاه از آن به عنوان جنبهای ضدعقلانی یاد میکنند. با این حال سیاست در کشاکش میان موجودها و مطلوبها عینیت مییابد. همواره وضع موجودی وجود دارد که بر سر بهینه کردن آن نزاع شکل میگیرد و همواره مطلوبهایی بر سر دست گرفته میشوند که موجود کردن آنها نیازمند نرمافزاری عقلانی است. تهی شدن جامعه از گروههای آرمانگرا این نزاع را به سمت محافظهکاری پیش میبرد و در عین حال توقف در آرمانگرایی باعث میشود نیروهای سیاسی - اجتماعی چشم بر واقعیتها بسته و در گرداب رادیکالیسم فرو روند. با تعریفی که تا اینجا از موقعیت جنبش دانشجویی در تاریخ معاصر ایران داشتهایم میتوان حدس زد یکی از مهمترین سوالات پیشاروی دانشجویان این است: چگونه از آرمان تهی نشوند و در عین حال از این آرمان به عنوان حجابی در برابر واقعیت استفاده نکنند. فعالان دانشجویی زیادی را میتوان نام برد که پس از طرح ایدههای حداکثری و شعارهای پرطمطراق به یک سرخوردگی مضر در پایان دوره دانشجویی خود رسیدهاند. این سرخوردگی طبیعیترین نتیجهای است که از فقدان این یک کنش «آرمانی - عقلانی» صحیح به دست میآید. شاید مهمترین علاج برای دوری جستن از چنین وضعیتی بازتعریف آرمان از نقطه به مسیر باشد، به این معنا که آرمان را در مقصدی خاص محدود نکنیم و حرکت به سمت آن مقصد را به عنوان یک وجه مستمر در نظر بگیریم. این وضع دیگر نیروهای آرمانخواه را از تعهد صرف به اعتراض در برابر نارساییها دور و چشمان آنها را مقابل واقعیات مثبت نیز باز میکند. اگر فعال دانشجویی ایران را در مسیر تاریخی خودش مورد توجه قرار داده و وضعیت خود را با نسلهای قبلی مقایسه کند میتواند در کنار تبعیضها و بیعدالتیها به تفاوت جایگاه جهانی ایران نیز نگاه بیندازد.
3- دیدارهای رمضانی دانشجویان با رهبر انقلاب به یکی از سنتهای تخلفناپذیر سیاسی در ایران تبدیل شده است. نگاه به مجموعه این دیدارها این واقعیت را برای همگان روشن میکند: رهبر انقلاب همواره به دنبال ارتقای جایگاه جنبش دانشجویی در سپهر سیاسی کشورند. ایشان زمانی که بسیاری سیاسی شدن دانشگاه را بدعتی خطرناک برمیشمردند، نه تنها سیاسی بودن دانشگاه را به رسمیت شناختند که آن را به عنوان ویژگیای مثبت ارج نهادند و از سوی دیگر نیز همواره برقراری گفتوگو با دانشجویان و شنیدن انتقادات آنان را به عنوان ابزاری برای عقلانیت بخشیدن به این جریان آرمانخواه در دستور کار قرار دادند. در این فضا دیدار رمضانی امسال دانشجویان با رهبر انقلاب با طرح یک شاخص جدید از سوی ایشان همراه بود.
آیتالله خامنهای در این جلسه با انتقاد از کمرنگ بودن پیشرفتهای کشور در ذهن و مواضع دانشجویان، خطاب به آنها تأکید کردند: ضمن داشتن نگاه نقادانه، نگاه سرافرازانه هم در قبال پیشرفتهای پرشمار بخشهای مختلف کشور داشته باشید و به این پیشرفتها افتخار کنید.
بر این اساس «نگاه سرافرازانه» میتواند علاجی بر همین گرفتاری میان مطلوبیت و موجودیت شرایط باشد. تاکید بر این مولفه در شرایطی است که رهبر انقلاب اوایل دهه80 «عدالتخواهی» را که جنبه انتقادی نسبت به شرایط کشور داشت وارد ادبیات جنبش دانشجویی کردند و بعدها بر «آزاداندیشی» به عنوان مولفهای ارتقابخش برای نهاد دانشگاه تاکید ویژه داشتند. کنار هم قرار دادن این موارد در 3 دهه گذشته نشان از آن دارد که ایشان با شناخت دقیق ظرفیت جنبش دانشجویی همواره به دنبال تقویت و بهینه کردن این قشر آرمانخواه بودهاند.
هشدار فرافکنانه شولتس
حنیف غفاری
صدراعظم سرزمین ژرمنها روزهای تاریکی را سپری میکند! بازی مطلق برلین در زمین تلآویو و واشنگتن، بدترین نتیجه ممکن را برای دولت اولاف شولتس رقمزده و اقبال عمومی نسبت به ائتلاف سه حزب سوسیالدموکرات، دموکراتهای آزاد و حزب سبز را بیشازپیش کاهش داده است. در چنین شرایطی صدراعظم آلمان نهتنها نگران موقعیت ازدسترفته خود و دولتش میباشد، بلکه نسبت به نتایج انتخابات پارلمانی اروپا نیز شدیدا نگران است. نتایج اخیر انتخابات ریاست جمهوری اسلواکی که منجر به پیروزی نامزد طرفدار مذاکره با روسیه شد، شوک سختی را به سران اروپای واحد وارد ساخته و آنها را وادار به پذیرش برخی واقعیاتی کرده که تاکنون دست به انکار آنها میزدند.
اولاف شولتس، صدراعظم آلمان اخیرا در یک سخنرانی در گردهمایی احزاب چپ میانه اروپایی در آستانه انتخابات پارلمان اروپا در ماه ژوئن نسبت به قدرتگیری راستگرایان پوپولیست هشدار داد. این هشدار ، نه از روی قدرت، بلکه از سر نوعی استیصال بیان میشود.
همگان به یاد دارد که امانوئل ماکرون در بین سالهای ۲۰۱۷ تا ۲۰۲۲ میلادی ( در دور اول ریاست جمهوری خود) نسبت به تقویت جریان راست افراطی در فرانسه و اروپا هشدار داد اما نتیجه این هشدارها چیزی جز تقویت جبهه ملی فرانسه به رهبری مارین لوپن نبود. کار بهجایی رسید که اگر حمایت غیرمستقیم جریان چپ افراطی به رهبری ملانشون از ماکرون نبود، قطعا وی در مقابل لوپن در دور دوم انتخابات ریاست جمهوری سال ۲۰۲۲ شکست می خورد. اکنون در اکثر کشورهای اروپایی جریان راست افراطی توانسته است پایگاههای اجتماعی و مردمی زیادی را به دست بیاورد. همین مسئله سبب شده تا نمایندگان این جریان ، برای کسب کرسیهای بیشتر در پارلمان اروپا خیز بردارند. بدون شک صدراعظم آلمان به جای متهم ساختن جریانات ملیگرای افراطی به صدور رأی شهروندان اروپایی، باید به نقش خود در شکلگیری شکافهای سیاسی و اجتماعی در اروپای واحد اذعان کند.
شهروندان اروپایی بهوضوح دریافته اندکه احزاب سنتی ، اعم از سوسیال دموکراتها و محافظهکاران نماد نوعی ناکارآمدی مطلق و فراتر از آن، مصداق جریانی وابسته ( به غرب و رژیم صهیونیستی) و غیرمستقل در اروپا محسوب میشوند. محصول حضور جریانات سنتی در اروپا در مسند قدرت، چیزی جز عقبگرد اتحادیه اروپا در نظام بینالملل نبوده و همین مسئله، شهروندان اروپایی را وادار میسازد تا گذار از ساختار و نظم ادعایی کنونی در اروپای واحد را در دستور کار قرار دهند.
هشدار شولتس را باید در چنین فضا و فرامتنی تفسیر کرد. سیاستمداران اروپایی که چیزی برای دفاع از عملکرد خود در قبال شهروندان ندارند، تلاش میکنند با هشدار نسبت به شکلگیری بلوک جریان راست افراطی در سرتاسر قاره سبز، آرای سلبی رأیدهندگان را به سود خود به گردش درآورند. درهرحال، صدراعظم آلمان نهتنها شرایط حساس و بحرانی اتحادیه اروپا و منطقه یورو، بلکه نقش خود در تشدید این بحرانها را باید بپذیرد.او اکنون در موقعیتی قرار ندارد که بخواهد در مقام یک هشداردهنده قرار گیرد،او و همراهانش در شکست اروپای واحد در جهان امروز مسئول هستند.
ارسال نظرات