وزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
*********
جعفر بلوری در کیهان نوشت:
برای «تئوری بازدارندگی» تعاریف متعددی ارائه شده. این تئوری در اصل زمانی مطرح میشود که دو قدرت هستهای مقابل هم قرار گرفته باشند. به این دو تعریف توجه کنید:
«بازدارندگی یکی از موضوعات روابط بینالملل است که در هر دو حوزه استراتژی و دیپلماسی کاربرد دارد. بازدارندگی عبارت است از اقدام یا مجموعهای از اقدامات که برای پیشیجستن از اقدامات خصمانه دشمن صورت میگیرد. یعنی کوشش یکی برای اعمال نفوذ در دیگری تا او را از اقدام به عملی که متضمن خسارت یا هزینهای برای اولی است باز دارد.» یا «استفاده یک طرف از مجموعهای از تهدیدها برای قانع کردن طرف دیگر به عدم انجام یک عمل نامطلوب.»
اینجا قصد داریم صرفا برای «تقریب ذهن» و درک راحتتر مسئله، از این تعاریف استفاده کرده و دو مسئله مهم روز را بررسی کنیم. یکی«تحولات اخیر بین آمریکا و ترکیه» و دیگری «رفتار دولت آقای روحانی در مواجهه با سایر کشورها» به ویژه اروپا. نتیجه این مبحث نیز از ارتباط این دو حاصل خواهد شد.
ترامپ با همه آن ویژگیهای منفورش، در مواجهه با ترکیه تلاش کرد تا میتواند، هزینه را برای حریف بالا ببرد. این تلاش از سوی فردی صورت گرفت که تقریبا همه چیز را از زاویه «تجارت و سود و زیان» میبیند. همین دیروز خبر رسید او قصد دارد برگزاری تظاهرات در برخی نقاط آمریکا را هم پولی کند!
ظاهرا دعوای این دو کشور پس از دستگیری یک کشیش آمریکایی در ترکیه آغاز شد. اگرچه معتقدیم دلایل دیگری برای حملات اخیر آمریکا علیه ترکیه- به ویژه در حوزه اقتصادی- وجود دارد. اما اگر این پیشفرض را «درست» بگیریم که همه دعوای ترامپ و اردوغان، بر سر آن کشیش بوده، و ترامپ هم با وجود آن روحیه سودجو و تجارتمسلکش، به خاطر یک کشیش روابط تجاری و سیاسی آمریکا و ترکیه را به خطر انداخت، میتوان به این نتیجه رسید که، آمریکا احتمالا به نوعی، دنبال بازدارندگی بوده، به دنبال انتقال این پیام به ترکیه و سایر کشورها که، اگر بخواهید علیه «یک شهروند آمریکایی» هم ورود کنید، باید هزینه آن را بدهید. به زبان سادهتر، طبق این نگاه، باید با حریف (اینجا ترکیه) طوری برخورد کرد که دیگران حساب کار دستشان بیاید. چرا؟ چون تکرار نشود.
رفتارهای مشابه دیگری را میتوان مثال زد که غالبا با هدف «قانع کردن حریف به عدم انجام یک عمل» با «بالا بردن هزینه» و بطور کلی «بازدارندگی» صورت میگیرند. وقتی رژیم صهیونیستی اعلام میکند، به ازای هر عملیات استشهادی فلسطینیها، دهها خانه و شهرک خواهند ساخت، یا راهپیمایی مردم در غزه را با جنگنده! پاسخ میدهند یا در پاسخ به یک حمله موشکی، دهها موشک پیشرفته بر سر مردم فلسطین میریزند یعنی، به دنبال بازدارندگی و افزایش هزینه برای حریف هستند.
این نوع واکنشها صرفنظر از درست یا غلط بودن، معمولا مرسوم است و کشورها برای در امان ماندن از خطرات و تهدیداتی که ممکن است از سوی کشوری متوجه آنها شود، با رفتار یا حتی گفتار به حریف نشان میدهند «هزینه خواهد داد.» همه این اقدامات و تهدیدات برای بازدارندگی است.
برخی سیاستمداران اما به عکس این سیاست معتقدند. معتقدند دشمن هر قدر تهدید کرد، خیانت کرد، حتی از مرحله تهدید فراتر رفت و تحقیر کرد یا حتی اگر عواملش را به خاک کشورت فرستاد و مردمانت را در روز روشن به گلوله بست، نباید کاری کرد که موجب بازدارندگی شود! اگر هم کاری میکنند، در حد اعتراض توییتری، محکومیت زبانی باشد یا حداکثر در حد شکایت در مجامع بینالمللی. مجامعی که قوانینش هیچ ضمانت اجرایی ندارد و فقط میتوان از احکامش استفاده سیاسی کرد. همین!
به مواضع این تیپ از سیاستمداران اگر رجوع شود، تاکید زیادی روی «عقلانیت» و «قانون» و «دیسیپلین» دارند. آنها حتی معتقدند، در سخنرانیها هم نباید حرف تندی علیه دشمن زد. دشمنی که هر کاری تاکید میشود هرکاری توانسته علیه تو انجام داده است. یکی از این سیاستمداران وقتی آقای روحانی به نیویورک و برای سخنرانی در مجمع عمومی سازمان ملل رفته بود توییت زد: «روحانی! نباز» یعنی، مثل آن کشتیگیر قهرمان که حاضر نشد به صهیونیستها نزد یک شود نباش. برو و از مذاکره با آمریکا و حتی اسرائیل حرف بزن. زنجیرهایها هم نوشتند، فقط مذاکره، مبادا آنجا تند حرف بزنی؟! اسم این «روش» را هم گذاشتهاند «عقلانیت» مخالفان آن را هم «تندرو» مینامند. دلایل متعددی هم برای توجیه این روش دارند. مثلا، اگر نگاه چپ به دشمن کنیم، ممکن است قیمت دلار بالا برود! ممکن است حتی آن کشور اروپایی که درگوشی از برجام تعریف میکند، و درِگوشی از پیروزیهای ما مقابل آمریکا میگوید، دیگر تعریف و تمجیدمان نکند!
این نگاه، نه تنها باعث بازدارندگی نمیشود، بلکه حریف را حریص کرده و به طمع میاندازد. «پرهیز از اظهار ضعف در مقابل دشمن» یک اصل مهم در سیاست و کشورداری است که رعایت آن قطعا باعث بازدارندگی است.
به جرأت میتوان ادعا کرد، همین اظهار ضعفها ریشه بسیاری از اتفاقات تلخی است که در این 5 سال رخ داد. کدام سال از 40 سال انقلاب را سراغ دارید که این میزان به سفارتخانههای ایران حمله شده باشد، در این مدت، کدام سال را سراغ دارید که دیپلمات کشورمان را با ترفندهای کثیف انگلیسی اول لغو مصونیت کنند، بعد دستگیر کنند، سپس محاکمه و شکنجه و...! چه چیزی باعث شده بلژیک و آلمان دیپلمات کشورمان را برای بازحویی و تخلیه اطلاعات بین یکدیگر تبادل کنند آن هم نه پنهانی بلکه علنی و خبر آن را هم رسانهای کنند؟! کدام اشتباهات ما باعث شد دشمن جرأت کند کنسولگری ایران در بصره را به آتش بکشد؟! به رژه نیروهای مسلح ما در اهواز حمله کرده و از لندن مصاحبه کند که «کار ما بود»، آن هم در ایامی که بحث FATF و لزوم مبارزه با تروریسم و پولشویی اروپاییها گوش فلک را کر کرده است؟! آیا رها کردن فاجعه منا و به صلابه نکشاندن قاتلان وحشی حدود 500 زائر ایرانی به دشمن جرات نداده است؟ ترامپ با آن دیوانگیاش از زندانی شدن یک کشیش ساده آمریکایی نگذشت، ما چطور گذشتیم؟!
تردید نداشته باشید اگر سپاه آن چند موشک را به مقر قاتلان هموطنان مظلوم اهوازیمان نزند، و همین رویهای که دولت محترم در پیش گرفته ادامه یابد، دشمن از این واکنش «ضعف» و«ترس» برداشت کرده هر سال و هر ماه و هر هفته یک حمله مسلحانه تروریستی در کشور انجام خواهد داد.
شاید از نگاه این جماعت، خیانت کردن، تحریم کردن، بدعهدی کردن، آتشزدن مراکز دیپلماتیک، دستگیری و محاکمه دیپلماتها، شکنجه آنها، گسیل داشتن تروریستهای تکفیری به ایران، حملات بیسابقه به سفارتخانههای ایران در کشورهای اروپایی و غیراروپایی اشکال زیادی ندارد چون آنها (دشمن) هر چند ماه یک بار تایید میکنند، ایران به تعهداتش در برجام پایبند بوده است! یا نخستوزیر فلان کشور اروپایی (احتمالا انگلیس) در حاشیه اجلاس سازمان ملل درِگوشی گفته: «یک نخستوزیر کشور مهم اروپایی به من گفت اگر 5 سال پیش به من میگفتند روزی پیش میآید که در دعوا بین ایران و آمریکا، اتحادیه اروپا به طرف ایران میآید، میگفتم از محالات تاریخ است چراکه ما متحد آمریکا هستیم و امنیت و اقتصاد ما با آمریکا گره خورده و امکان ندارد اگر روزی ایران و آمریکا رو در روی هم قرار بگیرند پشت سر ایران برویم.»
نمیگوییم مذاکره نباشد. نمیگوییم اولین واکنش حمله نظامی باشد. میگوییم وقتی مذاکره جواب نداد، حریف شمشیر را از رو بست، شمشیر را از رو ببندید. تهدیدها و ضربات دشمن را بیپاسخ نگذارید. دشمن را هم در محافل بینالمللی به محاکمه بکشید و از امتیازات سیاسی آن بهره ببرید و به دنیا نشان دهید حق با شماست، هم پاسخ گستاخیها را بدهید تا تکرار نشود وگرنه باید شاهد تکرار حوادث تاسفباری باشیم که سال 95و در ضیافت شام فرانسه گذشت. بخوانید:
«وزیر خارجه فرانسه در راس یک هیئت اقتصادی ۶۰ نفره وارد تهران شد تا علاوهبر رایزنی با رئیسجمهور و وزیر خارجه کشورمان، در نشست مشترک اتاق بازرگانی ایران و تجار فرانسوی شرکت کند. در بدو ورود «ژان مارک آیرو» به تهران، ضیافت شامی در سفارت فرانسه و به افتخار وزیر خارجه و تجار همراه وی از سوی سفیر فرانسه برگزار شد. در میانه میهمانی و پس از سخنرانی آیرو، یکی از تجار فرانسوی وی را مورد خطاب قرار داد و میپرسد: جناب وزیر چرا سفر به تهران دقیقا در روزی انجام شد که فرانسه به همراه انگلیس و آمریکا در خلیجفارس و در نزدیکی آبهای ایران مانور نظامی که طبیعتا پیامهای خاصی دارد، برگزار کردهاند؟ آیا فکر نمیکنید این مسئله روی روابط تجاری ما با ایران تاثیر بگذارد و نتوانیم در این سفر قرارداد خاصی منعقد کنیم؟ شما از واکنش مقامات ایرانی نگران نیستید؟ وزیر خارجه فرانسه در پاسخ میگوید: «خیر، بنده هیچ نگرانی نسبت به موفقیتآمیز بودن این سفر ندارم. مقامات ایرانی در هیچ یک از جلسات مقدماتی و برنامهریزی برای سفر در تهران و پاریس به این مسئله معترض نشدند. دولت ایران به این سفرها احتیاج دارد و مطمئنم که هیچ اعتراضی در جلسات فردا هم نخواهیم شنید.»
آقایان دیپلمات! «شاید» علت هجمه بیسابقه آمریکا به ایران در این40 سال، تشکیل یک گروه ویژه به شدت ضدایرانی در کاخ سفید و... «فقط» روی کار آمدن قماربازی چون ترامپ در آمریکا نباشد. شاید برخی اشتباهات ما هم در به وجود آمدن چنین شرایطی موثر بوده است. این را لااقل، به عنوان یک فرضیه لابلای فرضیههای دیگرتان که میتوانید در نظر بگیرید. وقتی وزیر خارجه فرانسه میگوید «تهران معترض نشد بیخ گوشش رزمایش برگزار کردیم» یعنی، گاهی یک اعتراض واقعی هم میتواند بازدارنده باشد.
بهروز بیهقی در خراسان نوشت:
الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت که روز گذشته در پی تدوین، از سوی رهبر معظم انقلاب ابلاغ شد و صاحب نظران به بررسی عمیق ابعاد مختلف آن فرا خوانده شدند، افزون بر جنبه «متنی» یا Textual خود که بر جامعیت این سند و ورود آن به جزئیات و نیز تبیین و بسط اقتضائات و ملزومات پیشرفت کشور در عرصه های مادی و معنوی، طی پنج دهه آینده دلالت دارد، حاوی جنبه ای «فرامتنی» یا Contextual است که ارج و قدری، همسنگ جنبه «متنی» آن دارد.
به دیگر سخن، 112سال پس از امضای فرمان مشروطیت و آغاز دوره ای نوین در حیات اجتماعی – سیاسی ملت ایران، این نخستین بار است که الگویی صد در صد بومی با لحاظ جهان بینی اسلامی و مبانی ارزشی برای پیشرفت کشور عرضه و ارائه می شود. هرچند ممکن است بخش هایی از این سند مهم پس از واکاوی صاحب نظران، در معرض جرح و تعدیل قرار گیرد، اما این امر، نافی اهمیت خطیر تدوین آن در بستر تاریخ معاصر ایران نیست. مروری بر برنامه های توسعه کشور طی 50سال حاکمیت رژیم پهلوی، گرچه نشان دهنده برخی آثار سخت افزاری است، اما پیامدهای نرم افزاری همین آثار، آن چنان بود که سرانجام طومار این رژیم را با انقلابی ماهیتا دینی درهم پیچید. از این منظر، کاملا هویداست که اگر برنامه ریزان کشور در دهه های 40 و 50 شمسی، توجهی در خور به فرهنگ بومی و باورهای توده های مردم می داشتند، بدون شک محصولات فکر و تأمل آنان دستخوش دگرگونی هایی بنیادین می شد. اهتمام به جنبه های نرم افزاری تمدن سازی، البته با پیروزی انقلاب اسلامی در کانون توجه و مطمح نظر مدیران کشور قرار گرفت اما رویدادهایی همچون جنگ تحمیلی هشت ساله، موج تروریسم در دهه 60 و ... مانع از آن شد که این اهتمام بایسته در قالب یک برنامه نظام مند و مدون رخ بنماید.
برهمین اساس، با وجود تلاش های دولت های پس از انقلاب، برنامه های توسعه در بعضی بخش ها، گاه با شدت و گاه با ضعف به تقابل با جنبه های نرم افزاری تمدن سازی اسلامی می انجامیدند. انتقادهایی که از دهه 70شمسی راجع به طیفی از مسائل، از سبک معماری تا علوم انسانی رایج مطرح می شد، عموما از این بن مایه نشئت می گرفت.
با این وصف، جای خالی سندی جامع و در عین حال مانع از اغیار غربی، حتی در چند دهه پس از انقلاب اسلامی محسوس و ملموس بود. بر این مبنا، الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت را می توان پاسخی به این نیاز تاریخی به شمار آورد؛ نیازی که اگر به رفع آن همت گماشته نمی شد، چون مانعی بزرگ در برابر تحقق آرمان های مادی و معنوی انقلاب اسلامی قد بر می افراشت.
با این همه، تجربه تاریخی ایجاب می کند که برای گام نهادن مفاد این سند در ساحت عینی زندگی فردی و اجتماعی ایرانیان، هم بستر فرهنگی تحقق آن، مهیا و هم، ساز و کار اجرایی متناسب با الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت، ترسیم شود. تشکیکی نمی توان روا داشت که دست یابی به نسخه ارتقا یافته این الگو و سپس اجرای آن، عزم های خلل ناپذیر می طلبد تا غبار مرور زمان بر دامان آن ننشیند. به موازات این روند، رسالت نخبگان در این برهه، آگاه کردن عموم مردم و اقشار مختلف راجع به حیاتی بودن تحقق الگوی اسلامی ایرانی پیشرفت است.
حسن رضایی در وطن امروز نوشت:
میگویند تجربه پدر علم است. دوستان دولتی و طرفدار دولت احتمالا به این حرف دقیق و عمیق اشکالی نداشته باشند. خب! سوال: علم اصلی مورد اتکای دولت یازدهم و دوازدهم چیست و چه بود؟! علم جوانان ایرانی؟ ابدا! اکبر ترکان، مشاور ارشد رئیسجمهور صراحتا علم بومی ما را در حد پخت و صادرات آبگوشت بزباش و قرمهسبزی میدید، محمدجواد ظریف هم معتقد بود آمریکا با یک بمب- نه حتی 2 تا!- تمام سیستم دفاعی ما را نابود میکند. طبعا نه دولت که هیچ آدم عاقلی بر چنین ستون سستی که نهایت قدرتش پخت آبگوشت بزباش است و با یک بمب دود هوا میشود، تکیه نخواهد کرد! خب! پس علم اصلی مورد اتکای دولت یازدهم و دوازدهم چه بود؟! حدستان درست است: علم دیپلماسی! سلمنا! طبعا تجربه پدر همین علم هم هست! حالا تجربه 5 سال اتکا و استفاده مکرر تمام کشور از علم آقای ظریف و دوستانش در وزارت خارجه به ما چه میگوید؟!
جز اینکه اقتصاد را- حداقل- احتمالا نمیتوان با علم حرفی یا همان علم دیپلماسی درست کرد؟ حرف ابدا در درست یا غلط قهرمان بودن آقای ظریف در عرصه دیپلماسی نیست. فرضا که ایشان مبرزترین دیپلمات زنده حال حاضر جهان هم باشند. اینکه مایه افتخار ماست و ما هم میگوییم چه خوب که اگر در تمام حوزههای دیگر، فقط آبگوشت بزباش داریم و قرمه سبزی، اینجا ظرفیتی مثل ظریف را داریم حداقل! خب الحمدلله! تجربه استفاده مکرر از علم سرشار آقای ظریف در این 5 سال اما حتما از خود علم ایشان مهمتر است. این تجربه به ما میگوید اقتصاد را نمیتوان با تکیه بر حرف سامان داد. وانگهی! در تاریخ معاصر و باستان هم هیچ کشوری را نمیشناسیم که تنها با تغییر روابط خارجی خود، توانسته باشد اقتصادش را متحول کند. کسانی که رشد کشورهایی مثل ژاپن، کرهجنوبی، چین، غیره و غیره را هم به ارتباط با آمریکا نسبت میدهند، تفکری بسیار خامدستانه دارند و به هیچوجه به مختصات اساسی رشد این کشورها اشاره نمیکنند.
رشد امثال ژاپن پس از جنگ دوم جهانی، اتفاقا به دنبال اتکا بر ظرفیتهای داخلی و فرهنگ ویژه سختکوشی ژاپنی رخ داده است. درباره آلمان و دیگر قدرتهای اقتصادی دنیا هم همین مسأله صدق میکند. آنها که ارتباط را کلید توسعه مینامند، به این واقعیت روشن اشاره نمیکنند که آمریکا هرگز مایل به تهدید پیشتازی اقتصادی و سیاسی خود توسط هیچ کشوری در سطح دنیا نیست و نبوده است. و اگر بهراستی ارتباط کلید توسعه بود، چرا مصر با وجود داشتن بهترین روابط با جهان غرب و رژیم صهیونیستی در حداقل 4 دهه گذشته، اکنون چنین در فقر دست و پا میزند؟ باید توجه کرد که در منطق لیبرالیسم، انتقال تکنولوژی آمریکایی به رژیمی چون اسرائیل هم محدودیتهای خاص خود را دارد و در همین زمینه، تاکنون چندین پرونده جاسوسی علمی اسرائیل از آمریکا رسانهای شده است!
تعارضهای آشکار آمریکا و اروپا در مسائل اقتصادی طی دهههای اخیر نیز نمود روشن همین واقعیت است. چنین کشوری-آمریکا- چگونه میتواند فرضا به رشد دشمنی چون ژاپن کمک کرده باشد تا ما فکر کنیم میتوان به کدخداییاش امید بست و تنها از همین راه، به توسعه اقتصادی هم رسید؟! اگر این تجربیات جهانی را به تجربه 5 سال دیپلماسی آقای ظریف که حالا نتیجهاش افسارپارهکردن دلار، رکوردزنی بیاعتباری پاسپورت ایرانی در تاریخ معاصر، رشد اقتصادی منفی 8/3 درصد در سال 2017 و پیشبینی تداوم رشد منفی اقتصاد ایران در 2018 است، اضافه کنیم، به این نتیجه میرسیم که ما برای اصلاح اقتصاد، اولا باید به جای حرف زدن، کار کنیم! و ثانیا الگوی سختکوشی متناسب با خود را داشته باشیم. اکنون حجم متراکمی از کارهای نکرده در سطح کشور بر زمین مانده است. طبق گفته مراکز جهانی، اقتصاد ایران از نظر ظرفیتهای استفادهنشده در رتبه نخست دنیا قرار دارد.
به عبارتی ما روی گنج هستیم و تنها باید اقدام به استخراج آن کنیم. چند مثال کوتاه: در حال حاضر، 41 درصد اراضی قابل کشت کشور بلااستفاده است. بیشتر از نیمی از ظرفیت معدنی کشور خالی است. این در حالی است که فقط 25 درصد از مساحت کشور مورد اکتشاف تخصصی قرار گرفته است. ایران پنجمین دارنده جاذبه گردشگری در دنیاست ولی در رتبه 94 جذب گردشگر قرار دارد. از این مثالها میتوان صدها مورد برشمرد. واقعیاتی که نشان میدهد کلید حل مشکلات کشور بیش از آنکه دست آقای ظریف و خارج از مرزها باشد، در داخل همین خاک است. ما بیش از آنکه محتاج شعبدهبازیهای انحرافی چون برجام، FATF و شوخیهای تلخی مثل رفع بهانههای آمریکا باشیم، نیازمند کار متراکم، ضربتی، پردامنه، جهادی و بیمنت در روی خاک همین ملک هستیم. رهبر انقلاب چند سال قبل فرمودند کلید حل مشکلات کشور در لوزان، ژنو و نیویورک نیست.
کسانی که حال کار کردن ندارند اما مدام به افکار عمومی آدرس اشتباه میدهند. مدیر نجومیبگیر حتما مرد این میدان نیست، دولت اما نجومیبگیر معروف را وقتی با فشار افکار عمومی از صندوق توسعه ملی برمیدارد، دوباره در صندوق محیطزیست منصوب میکند. سیف و معاونانش را هم با وجود صدور حکم انفصال از خدمت در 6 ماه پیش از این، نهتنها از بانک مرکزی برنمیدارد که پس از برداشتن هم مشاور پولی و بانکی رئیسجمهور میکند! در این شرایط باید به آقای ظریف گفت: لطفا بهانههای آمریکا را رها کنید و به رفع بهانههای خودتان بپردازید. اینکه دولت چگونه میتواند معضلات موجود را به صورت ضربتی از پیشروی مردم بردارد و الگوی مناسب برای این کار چیست، در این مقال نمیگنجد و فرصت دیگری میخواهد!
دیاکو حسینی در ایران نوشت:
سخنان دیروز رئیس جمهوری پیرامون اثرگذاری ناچیز تحریمهای بخش انرژی که از 13 آبان به اجرا درخواهد آمد، مبنای منطقی و مستحکمی دارد. مجموعه تحریمهای امریکا البته میتوانند دردسرهایی برای تجارت و اقتصاد ایران ایجاد کنند اما نه آنقدر که موجب دستیابی ایالات متحده به اهداف جاهطلبانهاش شود یا حتی اقتصاد ملی ایران را زمینگیر کند. تحریمهای یکجانبه و نامشروع به لحاظ اخلاقی قادر نیستند که ایران را به مذاکره تحمیلی و عاجزانه با امریکا وادار کنند.
امریکا با بی اعتنایی به متحدانش در اروپا، اکنون نمیتواند حمایت آنها را برای مؤثر کردن تحریمها جلب کند و احتمالاً اروپاییها همگام با چین و روسیه همه تلاششان را برای ناکام گذاشتن تحریمهای امریکا به کار خواهند گرفت و ممکن است بتوانند راههایی را برای کاستن از فشار تحریمها یا حتی دور زدن تحریمها از سوی ایران بیابند؛ حتی اگر اینگونه نباشد دلایل دیگری هم وجود دارد مبنی بر اینکه چرا ایالات متحده نمیتواند رژیم تحریمهای یکجانبه را برای مدت طولانی حفظ کند. عدم موفقیت تحریمهای یکجانبه، تنها یک گمانهزنیِ پیشگویانه نیست. مؤسسه پترسون برای اقتصادهای بینالمللی، طی تحقیقی نشان داده است که از دهه 1970 تاکنون تنها 13 درصد از تحریمهای یکجانبه موفق بودهاند. اگر این بار نیز تحریمهای یکجانبه قرین شکست باشند (همان گونه که شواهد حکایت دارند)، علاوه بر به خطر انداختن اعتبار امریکا، آسیب زدن به سیاست تحریمهای اقتصادی و تعمیق شکاف میان امریکا و متحدانش در اروپا، موجب زیان اقتصادی امریکا در رقابتهای جهانی نیز میشوند. طبق برآوردها، سیاست تحریمهای اقتصادی سالانه حدود 15 تا 19 میلیارد دلار به عنوان صادرات بالقوه به ایالات متحده زیان میرساند که معادل 200 هزار شغل برای صنایع صادراتی امریکاست. احتمالاً این ارقام برای دونالد ترامپ بیش از هر کس دیگری که پیش از این در کاخ سفید مستقر بوده، معنا دارند.
ایالات متحده در گام اول ترجیح میدهد که ایران با پذیرش مذاکره، پیش از اجرایی شدن بخش دوم تحریمها و همزمان با تداوم تحریمهای پیشین، واشنگتن را از مخمصه شکست مفتضحانه تحریمها نجات دهد. در انتخاب بعدی، امریکا آرزو میکند که با تسلیم شدن زودهنگام ایران و تن دادن به گفتوگو پیش از آنکه اثربخشی حداکثر فشار به آزمایش گذاشته شود، آبرومندانه به این رویارویی فیصله دهد. اگر شرایط برای تحقق این ترجیحات آماده نباشد و در وضعیت بنبست و اثبات ناکارآمدی تحریمها، برای امریکا بهتر است که ایران حداقل مذاکره را در ازای لغو کامل تحریمها بپذیرد. اگر ایالات متحده از دستیابی به ترجیح اول، مأیوس شده باشد، میبایست بکوشد که در مدت زمان کمتر از یک سال – یا چیزی در همان حدود-، تحریمها را چنان کارآمد جلوه دهد که تهران تمایل خود را به مذاکره آشکار کند. این مرحله یک جنگ تمام عیار روانی است که سعی بر القای کارآمدی تحریمها در میان قاطبه مردم و فعالان تجاری دارد. پیروزی ایران در این جنگ روانی که عمدتاً به آرامش و اعتماد به نفس ملی ایرانیان وابسته است، برای ایالات متحده چارهای جز رضایت دادن به ترجیح سوم نخواهد گذاشت؛ در این صورت، امریکا قبل از آنکه تحریمها به اوج برسند و محدودیت و ناکارآمدی خود را اثبات کنند، باید ایران را به مذاکره تشویق کند؛ حتی اگر لازمه این تشویق، کنار گذاشتن تدریجی تحریمها باشد.
این یک پرسش کلیدی است که چرا ایالات متحده نمیتواند برای مدت زمان طولانی سیاست تحریم را ادامه دهد؟ امریکا ناگزیر باید با این واهمه کنار بیاید که در صورت طولانی شدن مدت زمان تحریم و مقاومت ایران، رژیم تحریمها متزلزل شده و کشورها یا شرکتهای بیشتری از حربههای دور زدن تحریم بهره بگیرند. به علاوه، امریکا باید نگران این موضوع نیز باشد که طولانی شدن مدت زمان فشار، موجب انطباق و سازگاری ایران با آن شده و عملاً تحریمها را بیاثر کند. از سرگیری فعالیتهای هستهای ایران در شرایطی که ایالات متحده نخواهد برای مقابله با آن به نیروی نظامی متوسل شود یا اتفاق نظر سایر کشورها برای برخورد با این اقدام ایران را به دست آورد، میتواند به یک امتیاز منفی در سیاست داخلی امریکا تبدیل شده و موج انتقادات نسبت به سیاست دولت ترامپ را تشدید کند.
مهمتر از اینها، برای ایالات متحده بسیار دشوار و پیچیده است که در صورت اراده به سختگیری و دقت اعمال تحریمها، مهمترین متحدان و شرکای تجاریاش مانند هند و چین را به خاطر معاملات تجاری با ایران تنبیه کند. به درازا کشیدن تحریمها، احتمال برخورد اقتصادی میان چین و ایالات متحده که بالقوه حامل زیانهای مالی سنگین به روابط عمیقاً به هم وابسته دو کشور است، افزایش خواهد یافت. در نهایت، اگر ایران آنقدر مقاومت کند که ترجیح اول و دوم امریکا به واقعیت تبدیل نشود، برای امریکا بهتر است که به ترجیح سوم رضایت دهد که اگرچه به حیثیت دولت ترامپ آسیب میزند اما به مراتب بهتر از فقدان توافق، تحمل طولانی مدت بهای بالای نفت و رها کردن پرونده ایران به دولت بعدی در امریکاست. به همین ترتیب، واشنگتن احتمالاً نمیتواند از خطرات ناشی از تشدید تنشهای منطقهای میان ایران و امریکا و نتایج ناخواسته آن در شرایطی که مجاری گفتوگو میان دو کشور بسته شده، چشمپوشی کند.
حرکت ایران به سوی برچیدن برخی از محدودیتهای مرتبط با غنیسازی اورانیوم که در برجام پذیرفته بود، یک نگرانی عمده دیگر است. اگر تحریم نتواند ایران را متقاعد به مذاکره کند، فراتر رفتن فعالیتهای هستهای ایران از محدودههای تعیین شده در برجام، دولت ترامپ را در داخل امریکا تحت فشار مضاعفی قرار خواهد داد. برای امریکا، دلهره آزار دهنده دیگر این است که تحقیقات مربوط به روابط دونالد ترامپ با عاملان روسی در انتخابات 2016، امیدواری ایران به تضعیف دولت امریکا را بالا برده و انگیزهای برای شکیبایی و مقاومت ایجاد کند که به نوبه خود طولانیتر شدن زمان تحریمها را موجب شود. نمیتوانیم حدس بزنیم که آستانه تحمل امریکا در برابر این مخاطرات چه مدت است اما میتوانیم مطمئن باشیم که امریکای ترامپ نه مایل است و نه میتواند برای مدت زمانی نامحدود، تحریمهای موثر اقتصادی را یک تنه و بدون حمایت سایر کشورها حفظ کند. بدون تردید جمهوری اسلامی ایران ترجیح میدهد که به هر نحو قابل قبول و شرافتمندانهای از زیر بار تحریمها رهایی یابد اما دولت دونالد ترامپ هم به دلایل متفاوتی به خاتمه تحریمهای بی فایده، پرهزینه و مخاطره آمیز علیه ایران نیاز دارد.
هرچقدر که ایالات متحده امید خود را زودتر به اثرگذاری تحریمها در به آشوب کشیدن و به زانو درآوردن ایران از دست دهد، بیشتر محتمل است که از این تلاشهای بی ثمر دست بردارد و برای رسیدن به توافق با ایران، راههای سازندهتری را امتحان کند. این موضوع به تنهایی نشان میدهد که چرا ما باید با حمایت تمام قد از دولت و نظام و نقش بر آب کردن آرزوهای ایران ستیزانه دولت امریکا، راه را به سوی یک دیپلماسی محترمانه و شرافتمندانه برای ایران باز کنیم.
مجتبی توانگر در رسالت نوشت:
این روزها بیشترین سوالی که مردم میپرسند این است که «چرا این مقدار نرخ دلار نوسان دارد؟ برای حفظ قدرت خرید آتی باز هم دلار بخریم؟»اگر کسی بخواهد پیشبینی دقیقی از نرخ دلار در ماهها و سالهای آینده داشته باشد باید به یک چارچوب تحلیلی در اقتصاد برسد چرا که اعلام هر نرخی غیر از این، از جنس «پیشگویی» تلقی میشود که آن ارتباطات ماورایی را میطلبد!
بنابراین بایستی با رصد تحولات اقتصادی دریابیم چه پارامترهایی نرخ دلار را تعیین میکنند. اگر برای قیمت هر کالایی، دو طرف عرضه و تقاضا را در نظر بگیریم. برای قیمت دلار نیز میتوان چنین چیزی را متصور شد.
الف:در اقتصاد ایران آنچه در «عرضه دلار» موثر است:
1- فروش نفت و گاز، حجم بالایی از عرضه ارز است که بیشترین بخش آن صرف واردات کالاهای اساسی میشود.
2- صادرات غیر نفتی؛ در این بخش همه کالاهایی که صادر میشود اعم از فرش، خشکبار و..برای کشور ارزآوری دارد لیکن حجم غالب این بخش از آن صادرات پتروشیمیهاست.
3- توریسم و دلارهایی که در دست مردم قرار دارد.
ب- تقاضای دلار
1- ارز معاملاتی که از سوی وارد کنندگان تقاضا میشود و شامل واردات کالاهای اساسی، کالاهای سرمایهای و کالاهای لوکس است. این بخش در حال حاضر بیش از همه در سامانه نیما فعال است.
2- تقاضای سفتهبازی؛ برخی سفتهبازی را کسب سود از طریق تلاش برای پیشبینی نوسان قیمت تعریف میکنند و تاکید میکنند که وجود سفتهبازی در حد معقول، برای فعالیت هر بازار ضروری است.
اما شکل افراطی آن میتواند به مکانیزمهای بازار آسیب بزند. شکل نامطلوب سفتهبازی، ایجاد نارضایتی در معاملهکنندگان و سرمایه گذاران و همینطور ایجاد حباب در قیمتها و نوسانات شدید قیمتهاست که اکنون در بازار ارز ایران، ظهور و بروز دارد. متاسفانه این موضوع بعد از دلار 4200 تومانی آقای جهانگیری شدت بیشتری گرفته است. مراجعهای کوتاه به خیابان فردوسی حدفاصل میدان فردوسی تا خیابان منوچهری نشان میدهد تعداد افرادی که خرید و فروش ارز دارند چندین برابر شده است(این فقط جلوه بیرونی این اتفاق است).
3- تقاضای احتیاطی مردم به درستی دریافتهاند روز به روز ارزش دارایی و ثروت آنها کاهش پیدا میکند و اقدامی نیز از سوی دولت محترم صورت نمیگیرد بنابراین هجوم قابل توجهی به بازار غیررسمی برای تبدیل آن(دارایی و ثروت) صورت میگیرد. گرچه میزان این تقاضا بالا نیست ولی تاثیر قابل توجهی بر قیمت دلار دارد.
در این میان چند نکته قابل توجه است:
1- در تمامی عوامل ذکر شده، میتوان هم کاهش قیمت دلار و هم افزایش آن را در روزها و ماههای اخیر جستجو کرد.
2- یکی از عوامل تنظیم بازار، مداخله دولت جهت عرضه ارز کاغذی و فیزیکی است. متاسفانه به دلیل بیتدبیری دولت هنوز قیمت هدفی جهت تعادلبخشی به بازار از سوی بانک مرکزی انتخاب نشده است(این نرخ نیازی به اعلام عمومی ندارد اما اخبار پشت پرده نیز نشان میدهد هنوز در این مورد تصمیمگیری انجام نشده است) تا در آن نرخ، بانک مرکزی به عرضه و یا جمع آوری اسکناسیِارز از بازار بپردازد. علت نوسانات و بالا و پایین رفتن قیمت دلار در هفتههای اخیر به استفاده و عدم استفاده از این ابزار در اختیار بانک مرکزی مرتبط است. البته موضوع کلیتر است که بدون سیاستگذاری و تحرک دولت، دلار همچنان در وضعیتی ناپایدار دچار نوسانات پیشبینی نشده خواهد بود.
3- بهعلت گرانشدن نرخ دلار تقاضاهایی که با عنوان تقاضای لوکس تلقی میشود کاهش یافته است. به عنوان نمونه پروازهای خارجی و عوارضی که از سوی دولت مطالبه میشود موجب افزایش هزینه سفرهای خارجی و کاهش تقاضا برای آن شده است. نمونه دیگر میتوان به کاهش تقاضا برای تحصیل در خارج از کشور اشاره کرد.
4- با نوسانات نرخ ارز، برخی از دارندگان ارزهای خارجی مخصوصا دلار برای فروش یا نگهداری از سرمایههایشان مردد شدهاند و بههمین دلیل است که اکنون سپردهگذاری ارزی در بانکها با شرایط جدیدی که اعلام شده، نظر برخی را به خود جلب کرده است.
5- وضعیت آتی دلار، عدهای از تقاضا کنندگان را مردد کرده است. به طوری که در یک هفته اخیر تقریبا نرخ بین 14 تا 15 هزارتومان معامله میشود و نوسان قابل توجهی را تجربه نکرده است.
6- همچنان با حجم بالایی نقدینگی مواجه هستیم و هیچ ارادهای برای کنترل آن در دولت محترم وجود ندارد بنابراین هجوم و تلاطم بازارهایی که خاصیت نقدشوندگی دارند همچنان در معرض سونامی آن قرار دارند. در صورت ادامه بیتحرکی دولت در اجرای مالیات بر ارزش دارایی و جذابیت نقدینگی در بازارهای تولید؛ در آینده، اتفاقات ناگوارتری را در بازار ارز و سکه شاهد خواهیم بود.
7- مالکیت و مدیریت اکثر پتروشیمیها در اختیار نهادهای دولتی، شبه دولتی و.. قرار دارد. همچنان با دلارهای دراختیار خود بازی میکنند. در مقطعی از زمان، مقدارکمی از آن را وارد بازار میکنند تا فشار افکار عمومی و رسانهها را کم کنند و در مقطعی از زمان با همدستی دولتیها، خزانه خود را سه قفله میکنند و عرضه ارز را دستخوش سودجویی خود مینمایند.
8- همچنان دولت محترم به برخورد امنیتی برای کنترل بازار ارز باور دارد بر همین اساس معاملات فیزیکی دلار، سکه و طلا مقداری کاهش یافته است. این موضوع در کوتاه مدت موجب حتی کاهش قیمتها میشود اما به دلایل مختلف امکان استمرار ندارد.
9- دولت محترم در مقاطعی از زمان، صرفا سامانه نیما را برای پاسخگویی به تقاضاهای ارز به رسمیت میشناخت که منجر به هجوم تقاضا به بازار غیررسمی ارز شده و نرخ ارز افزایش مییافت اکنون با تزریق ارز کاغذی تعادلبخشی و نزدیک شدن بازار نیما و بازار غیر رسمی نیز در دستور کار دولت قرار گرفته است.
10- با وجود آنکه ذخایر ارزی کشور در حال حاضر بیش از نیاز است لیکن با نزدیک شدن به 13 آبان و بازگشت تحریمهای ثانویه در حوزه ارزی و بانکی، عملا جوسنگین رسانهای نیز بر آتش نرخ ارز خواهد افزود. از روز خروج برجام تا 13 آبان فرصت چهارماههای در اختیار دولت قرار داشت تا به وضعیت ارزی خود سامانی دهد اما هر روز که میگذرد با ارائه بخشنامههای متعدد نه تنها قدرت تصمیم گیری را از سرمایه گذاران داخلی گرفته است بلکه با ازدست دادن فرصت 4 ماهه برای حل این مشکلات عملا زمینه را برای التهاب بیشتر بازار فراهم کرده است.
غلامرضا مصباحیمقدم در اعتماد نوشت:
روز گذشته مقام معظم رهبری طی فراخوانی خواستار مشارکت نخبگان برای ارتقا و پختگی هرچه بیشتر الگوی پایه اسلامی ایرانی پیشرفت شدند. مخاطب پیام و فراخوان مقام معظم رهبری نخبگان هستند نه مسوولان زیرا این موضوع برای تدوین یک سند اساسی برای 50 سال آینده جمهوری اسلامی ایران است. جامعه هدف این سند اساسی، نخبگان کشور از رشتههای مختلف علمی هستند تا نظرات خود را برای پیشرفت کشور برپایه یک سند بومی ارایه کنند.
پیشرفت کشور یک پیشرفت همهجانبه است و برای این مهم باید نگاه اعتقادی، اقتصادی، سیاسی، اجتماعی، بینالمللی و منطقهای داشت و به همین منظور برای تدوین یک سند اساسی به متخصصان تمام اموری که به آن اشاره شد، نیاز است. از این رو صاحبان نظر، اندیشه و تفکر، نخبگان علمی در دانشگاهها و حوزههای علمیه و تمامی کسانی که شایستگی ورود و اظهارنظر در این عرصه را دارند، مخاطب مقام معظم رهبری برای بازنگری، ارتقا و پختگی هرچه بیشتر این سند پایه پیشنهادی قرار دارند. در این راستا قرار شده در آیندهای نه چندان دور همایشی با عنوان توسعه و ارتقای این سند اساسی برگزار شود تا صاحبنظران با حضور در این همایش و تبادلنظر گام مهمی را در راستای خواسته مقام معظم رهبری بردارند.
7سال پیش رهبر معظم انقلاب با تشکیل جلسهای که به مدت 4 ساعت به طول انجامید، با دعوت تعدادی از استادان و نخبگان حوزه و دانشگاه طراحی الگوی پایه پیشرفت اسلامی-ایرانی را کلید زدند. به دنبال این جلسه مرکزی به نام مرکز الگوی اسلامی-ایرانی پیشرفت شکل گرفت.
این مرکز با تعریف کمیتههای مختلف که هر یک مسوول پیگیری بخشی از امور بودند، سند الگوی پایه تدوین شد. در این کمیتهها نخبگان و صاحبنظران یک الگوی ایرانی متناسب با مقتضیات زندگی، شرایط اقلیمی و فرهنگی جامعه ایرانی در فضای نقد و نظر و هماندیشی تهیه کرده و سرانجام در اردیبهشت امسال تقدیم رهبری کردند اما این الگو نیازمند آن است که بیش از این بسط و عمق پیدا کرده و نظرات تخصصی روی آن اعمال شود زیرا این الگوی پایه مانند جوانی است که همه اعضای لازم بدن را دارد اما هنوز به پختگی فکری نرسیده است بنابراین به زمان و نقد و تکامل نیاز دارد تا به الگوی اصلی نایل شویم. به بیانی این الگو نیازمند چکشکاری بیشتر است تا یک سند محکم و قابل قبولی به دست آید زیرا این سند قرار است چشمانداز بلندمدت نظام جمهوری اسلامی ایران را در ابعاد مختلف تصویر سازد به همین دلیل مقام معظم رهبری فراخوانی خطاب به نخبگان صادر کرده و از آنها خواستهاند تا برای ارتقای این سند اساسی نظرات خود را مطرح کنند.
ارسال نظرات