همزمان با ادامه حملات بی وقفه اسرائیل به غزه، پرسشها درباره ماهیت دقیق حمایت ایالات متحده از جنگ غزه افزایش یافته است. چند روز پیش سخنگوی پنتاگون اعلام کرد پهپاد تهاجمی یمنی ساقط شده توسط ناوشکن یواساس توماس هادنر در دریای سرخ، به سمت اسرائیل شلیک شده بود. این دومین باری است که آمریکاییها تایید میکنند مانع هدف قرارگرفتن اسرائیل توسط نیروهای مقاومت منطقه شدهاند.پس از عملیات طوفان الاقصی، آمریکاییها از افزایش نیروهای نظامی و توان تهاجمی خود در خاورمیانه و پایگاههای دریایی مجاور خبر دادند. در آغاز جنگ بسیاری از ناظران میگفتند چکمههای آمریکایی روی زمین غزه نخواهند نشست، اما اکنون در این باره شواهد متفاوتی وجود دارد.صرف نظر از این که ایالات متحده در خاورمیانه چتر حمایتی نظامی برای اسرائیل در سرزمینهای اشغالی فلسطین ایجاد کرده و بخش مهمی از نیروهای مقاومت منطقه را مشغول نگه داشته است تا اسرائیل تمرکز بیشتری بر جنگ غزه داشته باشد و حتی صرف نظر از این که آمریکا چه تسلیحات ممنوعهای برای اسرائیل تامین می کند،این ایالات متحده آمریکاست که در هر حال، بازنده میدان سیاست در منطقه غرب آسیا خواهد بود. اما چرا؟سناریوی اول: برد اسرائیل.در این سناریو، اسرائیل با مشت آهنین موفق می شود حماس را نابود کند یا آن را به شکل موثری از کار بیندازد و مشکل امنیتی غزه را برای مدت زمان مشخصی، برطرف کند. با این حال، این اقدام بدون کشتار هولناک فلسطینیان – آن گونه که اکنون نیز در جریان است – حاصل نمی شود. در نتیجه، آمریکا به عنوان حامی و شریک اسرائیلی ها در نسل کشی غزه، از نظر افکار عمومی مسلمانان منطقه غرب آسیا شناخته خواهد شد؛ رخدادی که به جایگاه منطقه ای آمریکا لطمه جدی می زند. ضمن این که به موازات خشم افکار عمومی منطقه از همراهی آمریکا بابت کشتار فلسطینیان، ملت ها و دولت های منطقه به طور تدریجی از آمریکا رویگردان می شوند و فرصت برای رقبای بین المللی آمریکا از جمله چین و روسیه به منظور تحکیم موقعیت خود در منطقه فراهم می شود.از سوی دیگر، پیروزی اسرائیل بر غزه از طریق راه انداختن حمام خون، لطمه مهلکی به جایگاه رهبری اخلاقی آمریکا در جهان می زند، جایگاهی که یکی از ارکان ابرقدرتی آمریکا در حوزه قدرت نرم به شمار می آید. سناریوی دوم: باخت اسرائیل.در این سناریو اسرائیل موفق نمی شود به اهداف اصلی خود در جنگ غزه که از کار انداختن قدرت حماس و رفع تهدیدات امنیتی از جانب غزه است، دست یابد. در این صورت، باز هم آمریکا در پیشبرد برنامه های خود در منطقه غرب آسیا دچار مشکل می شود. اول این که اسرائیلی ها مسئولیت ناکامی خود در غزه را متوجه سیاست متناقض آمریکا در منطقه خواهند کرد و دوم این که کشورهای منطقه، ناکامی اسرائیل را به پای ضعف آمریکا می گذارند. به عبارت دیگر، هر دو طرف جنگ خونین غزه به این نتیجه می رسند که قدرت اثرگذاری آمریکا بر تحولات منطقه رو به افول و ضعف گذاشته و واشنگتن قادر نیست منافع خود و نزدیک ترین متحد خود یعنی اسرائیل را تامین کند. در نتیجه، کشورهای منطقه به طرف قدرت های نوظهور مانند چین و روسیه متمایل تر خواهند شد. از سوی دیگر، شکست اسرائیل در جنگ غزه، رادیکالیسم صهیونیستی را در داخل اسرائیل و داخل آمریکا شدت خواهد بخشید و این دو جریان در اقدامات هماهنگ، تلاش خواهند کرد در برابر سیاست های منطقه ای دولت آمریکا بیش از پیش سنگ اندازی کنند. نتیجه این که، اسرائیل در جنگ غزه چه برنده باشد و چه بازنده، سیاست منطقه ای آمریکا برای حداقل یک دهه در غرب آسیا در مسیر شکست حرکت خواهد کرد
«تانک وارد بیمارستان الشفا در غزه شد.... نیروهای اشغالگر به بیمارستان الشفا یورش بردند و داخل اتاقهای بیماران آتش گشودند و کاری که اشغالگران در بیمارستان الشفا انجام میدهند جنایت جنگی است» (منابع خبری).
اصل تعمیم در اخلاق میگوید اگر توانستید کاری را که انجام میدهید تبدیل به قاعده فراگیر کنید و همه را مجاز بدانید که آن کار شما را انجام دهند کارتان میتواند اخلاقی باشد. فرض بفرمایید «امشب تانکی وارد یکی از بیمارستانها در فرانسه، انگلیس یا امریکا شود و برق بیمارستان را قطع کنند و هر کسی را که در مجاورت بیمارستان حرکت میکند با تیر هدف قرار دهند و موجبات مرگ بیماران را فراهم کنند». در این حالت مدافعان حقوق بشر و مجامع بینالمللی پشت به پشت هم میدادند و با همه توان سعی در محکوم کردن، صدور قطعنامه، و بسیج جهانی علیه این جنایت میکردند. اما ظاهراً از چشم حاکمان ستمپیشه و استعمارگر و سازمانهای بینالمللی، غزه جزو دنیای بشری نیست و زن و کودک غزه حقوقی ندارند و اصول اخلاقی و بینالمللی نیز شامل حال کودکان و زنان و شهروندان غزه نمیشود.
گویی جهان کرخت شده و احساسش را در قبال حقیقت از دست داده است. آوار و آوارگی حقیقت در غزه آزمون بزرگی است برای انسان معاصر. آزمونی که نه مجامع بینالمللی و نه سازمانهای مدافع حقوق بشر هیچ کدام نتوانستند سربلند از آن بیرون آیند. وقتی جهان، بیتفاوت فقط نظاره میکند و با عدد و آمار شهدا و کشتهها در غزه سرگرم است، این امر خود گواه بر یک انحراف بزرگ از حقیقت است؛ انحرافی که خود را پشت واژهها و تعصباتی پنهان کرده است، واژههایی همچون مبارزه با تروریسم، استقلالطلبی، و بازگشت به گذشته و تعصبات نژادپرستانه و ویرانگر.
کودک و زن و شهروند غزهای انسان است و حقوقی دارد؛ همانند آدمهای اروپایی و امریکایی. همان طوری که در کتابهای اخلاق و فلسفه اخلاق در غرب و شرق عالم درج شده است و عقلای عالم بر آن مهر تأیید زدند هر انسانی به هر رنگ و زبان و آیین و در هر کجای دنیا بهرهمند از حقوقی است و در نگرش ۳۶۰ درجه در سیاستگذاریها و برنامهریزیها و مدیریتها باید به این حقوق توجه داشت. زمانی یک نفر در ایران دستگیر میشود یا به حکم قانون به دار مجازات آویخته میشود، مدعیان حقوق بشر در امریکا و کشورهای استعمارگر اظهار نگرانی میکنند. در مقابل، این روزها نسل کشی تمام عیار با حمایت امریکا و تسلیحات نظامی او در نوار غزه رخ میدهد، اما سخنی از حقوق بشر و به خطر افتادن بشریت نیست. این تناقض فقط زمانی حل میشود که بگوییم حقوق بشر به روایت امریکا، حقوق طیفی از همپیمانان اوست و انسان نه بر همه بشریت، بلکه بر گروهی از بشریت اطلاق میشود.
همه اینها حکایت از آن دارد که دنیای نظاره گر فاتحه اخلاق و اصول حاکم بر روابط بینالملل و فاتحه حقیقت را خوانده و آنچه در غزه به دست نیروهای اهریمنی رژیم صهیونیستی و حامیانش رخ داده ذبح تمام قد حقیقت و انسانیت است.
آنچه در غزه میگذرد کاستی فرهنگی، یعنی نادیده گرفتن طیف وسیعی از آدمهاست. اکنون دنیا باید در شیفت پارادایمی از هستی منفعل و بیتفاوت و نظاره گر به هستی خلاق، مسئول و کنشگر تبدیل شود و جلوی هر گونه جنون و تخریب رژیم کودک کش اسرائیل را بگیرد.
میثم قهوهچیان
میزان مطالعه در ایران سالها است ناامیدکنندهتر میشود و این روند رو به آینده، در نسبت با شعار هفته کتاب، یعنی «آینده خواندنی است» میتواند محل پرسش و تامل باشد. چرا ما خواندن را نمیپسندیم و چرا سالهای مدید است این ناپسندی رو به تزاید است و چرا کتابفروشیها به پیتزارفروشی و کافه تبدیل میشود؟ از نظر نگارنده، یک دلیل بسیار عمده جزماندیشی باشد که در نقطه مقابل فلسفه است. کتابنخواندن برای ما عین فلسفهنخواندنمان شاید یک دلیل دارد و آن این است که ما دلخوش به جزمهایی هستیم که داریم.
بسیاری در کشور ما فلسفه را و اگر کنکاش کنیم هر شاخهای از علوم انسانی را، توام با مرغ و تخممرغ میدانند. نظر مساعدی نسبت به مباحث فلسفی در کشور ما وجود ندارد. مسامحتا، مباحث در حوزه فلسفه و علوم انسانی، دقیقا جایی به جد گرفته نشده و با به سخرهگرفتن همراه میشود که جدی است و آن جایی است که دارد باور راسخ و مهمی را به چالش میکشد. از این رو فلسفه اتفاقا و از قضا و بهخصوص در کشور ما درست جایی ایستاده که باید بایستد.
همیشه ما وقتی میگوییم فلسفه، پشتبندش تاریخ فلسفه میآید و تاریخ فلسفه یعنی، فلسفه اساسا در تاریخ فلسفه تجلی یافته و چیزی است که با تکثر فیلسوفان و فلسفهها همزاد است و عرصه یقین و قطع نیست. هرچند برخی از تعابیر بهخصوص در فلسفه اسلامی چنین بنمایاند که انگار چیزی هست که آن فلسفه است و همه حقیقت را دربردارد و بقیه فلسفهها در راه اباطیلاند، اما اتفاقا خود فلسفه اسلامی مصداقی از فلسفه در کنار مصادیق دیگر است. کنارهمآمدن فیلسوفانی که هم را نقض کردهاند، زیر چتر فلسفه، میتواند این تفسیر را برآورد که از قضا فلسفه چتری برای فلسفیدن است و فلسفیدن یعنی آزادی اندیشه و یعنی نقض هر آن چیزی که بهنام حقیقت خورانده میشود و نظام آموزشوپرورش، نظام حقوق بشر و هر نظام دیگری تمام تلاشش را میکند که به خوردِ همه بدهد. فلسفه هرچند دوستداشتنِ حقیقت است، دانستنِ آن نیست و این خود یعنی هر فیلسوفی با نفی و نقد میفلسفد و این یعنی وقتی با کسی که رویکرد فلسفی دارد مواجهید انتظار نداشته باشید احکام یقینی علمی یا دینی را بپذیرد. به بیانی دیگر کسانی از فلسفه خوششان نمیآید دقیقا کسانی هستند که معتقدند که حقیقت چیزی روشن است و فلسفه خدشهای قوی بر چنین باوری.
چنین چیزی که فلسفه است، راه نفی است و راه نفی، بیتضمینِ ساختن، راهِ آزادی. از قضا آزادی با نپذیرفتن میزاید و الا اگر قرار بود که با ساختن همهچیز تمام شود، نباید دیگر چیزی ساخته میشد و این نفی، تردید و شک و پرسش است که زمینه ساختن را فراهم ساخته است. برخی وقتی، با انتقاد مواجه میشوند، سراسیمه بهدنبال آنند که منتقد بگوید اگر حرفشان نادرست پس حرف راست چیست؟ چنین رویکردی دقیقا همان چیزی است که مقابل رویکرد فلسفی ایستاده و از فلسفه برمیآشوبد؛ زیرا فلسفه دُم خروس اباطیل زمانه را مینمایاند و اباطیل دقیقا این را قبول میکنند و با توجه به اینکه به غیر از خودشان هم باطل است میگویند اگر این ناحقیقت باشد، که اذعان دارند، پس حقیقت چیست که گمان میبرند حقیقت بسیار شستهورفته در جایی وجود دارد. آنچه در خصوص فلسفه گفته شد بهصورت خاص، در علوم انسانی و البته کتاب به صورت عام جریان دارد. هر کتابی، تجسدی است از یک محصولِ فکری که در ذیلِ آزادی اندیشه تحقق یافته است.
به بحث آغازین اگر بازگردیم، کتاب حاویِ آینده نیست، زیرا آینده زاییده یک فکر نیست و این آیندهها هستند که خود را در کتابها به ما مینمایانند و مایی که از کتابخواندن گریزانیم و آینده را نمیخوانیم، درواقع گریزان از امکانهایی هستیم که کتابها عرضه میکنند، مانند فلسفه که خود در کتاب جاری میشود و جنسش تشریح شد و چنین آیندهستیزی، تمایل به همینی است که هست که در ذهن ماست و دوست ندارد که کتاب آن را تغییر دهد. کتابخواندن و خواندنِ آینده، نیازمندِ سعه وجودیی است که بداند، حقیقت منحصرا نزدِ ما نیست
محمدرضا رشنوادی
از سال 1344 انستیتوهای تکنولوژی براساس مجوز رسمی وزارت فرهنگ و آموزش عالی به منظور تربیت تکنیسین فنی با مدرک کاردانی تأسیس شدند. در سال 1359 همزمان با تعطیلی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی کشور، تغییرات بنیادی در برنامههای درسی و آموزشی انستیتوهای تکنولوژی اعمال و پس از بازگشایی دانشگاهها و مراکز آموزش عالی، با تکیه بر اصول حاکم بر آموزشهای فنی و حرفهای و ضوابط شورای عالی انقلاب فرهنگی، مراکز مذکور زیر نظر آموزش و پرورش مجددا عهدهدار اجرای دورههای کاردانی با هدف تربیت تکنیسین فنی در رشتههای مختلف مورد نیاز بخشهای صنعتی کشور شدند. فقدان یک واحد ستادی و فعالیت 170 دانشکده و آموزشکده فنی و حرفهای مقامات مسئول در وزارت آموزش و پرورش را بر آن داشت تا با پیشنهاد ایجاد واحدی وابسته به آن وزارتخانه تحت عنوان مجتمع پیامبر اعظم(ص) نقیصه مطرحشده در آموزش و پرورش را مرتفع کنند. در همین کش و قوس در خردادماه سال 1390 با استناد به ماده 23 برنامه پنجم توسعه اقتصادی کشور و بند 110 ماده واحده قانون بودجه 1390 مجلس شورای اسلامی، دانشگاه فنی و حرفهای به عنوان تنها دانشگاه متولی آموزشهای عالی فنی و حرفهای از آموزش و پرورش منتزع و با کلیه اموال، مستغلات و پرسنل و دیون و مطالبات به وزارت علوم، تحقیقات و فناوری منتقل شد. در حال حاضر 170 دانشکده و آموزشکده فنی و حرفهای در استانهای مختلف کشور مشغول به فعالیت آموزشی هستند که از این تعداد 116 مرکز متعلق به پسران و 51 مرکز مربوط به دختران است که در دو سطح کاردانی پیوسته با 54 رشته و کارشناسی ناپیوسته با 26 رشته و در قالب دو نوبت آموزشی خدمات خود را به بیش از 200 هزار دانشجو ارائه میکنند. اما هماکنون در خبری عجیب دولت محترم در برنامه هفتم توسعه نسبت به کلیه اقدمات گذشته عقبگرد کرده و تمام آموزشکدهها و دانشکدههای فنی را ملزم کرده که باید ظرف یک سال کلیه فضاهای آموزشی با متعلقات آن شامل کارگاهها و خوابگاهها و تجهیزات اداری خود را به آموزش و پرورش عودت دهند درحالیکه با توجه به حجم دانشجویان این مراکز هیچ چارهاندیشی درخصوص تأمین نیازهای ضروری آنها بعد از این نقل و انتقالات نشده و همه چیز را در ابهام کامل به تصمیم وزارت علوم احاله داده است. کاملا مشخص است که اجرائیشدن این بند از برنامه توسعه باعث فروپاشی سیستم آموزشی این دانشکدهها و آموزشکدههای دولتی خواهد شد و این در مباینت با سخنان رهبر انقلاب درخصوص اهمیت پنجههای توانمند و فنی است. درحالیکه کلیه نظامهای آموزشی در کشورهای توسعهیافته آموزشهای فنی یک سرمایهگذاری اساسی و پایهای محسوب میشود و مزایای شغلی متعددی را ارائه میدهد در کشور ما به عنوان راهکاری که میتواند بسیاری از مشکلات فنی و اجرائی را حل کند به آن توجه نمیشود. امروزه شاهد هستیم که آموزشهای فنی جهت آشنایی آکادمیک به حرفههای صنعتی در قرن بیستویکم اهمیت فزایندهای پیدا کردهاند و جهان در تمام جنبههای زندگی به فناوری تکیه میکند، از مراقبتهای بهداشتی و حملونقل گرفته تا ارتباطات و تجارت، مهارتهای فنی در صنایع مختلف که مورد تقاضا صنعت هستند. یکی از دلایل اصلی اهمیت آموزش فنی در دنیای معاصر سرعت پیشرفت تکنولوژی است که میطلبد برای همگامشدن با چشمانداز توسعه کشور دائما در حال تحول فناوری، یادگیری و سازگاری مداوم برای افراد مشتاق آموزش مهارتهای اجرائی افزایش یابد درحالیکه به نظر میرسد مصوبه مذکور به مثابه تبر بر ریشه درخت آموزش فنی باشد. دانشآموختگانی که با کمترین هزینه میتوانند باری سنگین از روی دوش دولت برداشته و جذب بازار کار شوند از طرفی در بسیاری از صنایع، کمبود نیروی متخصص فنی آچار به دست و واجد شرایط وجود دارد که کار را برای کسانی که تحصیلات و آموزشهای لازم را دارند آسانتر میکند. درواقع بسیاری از مشاغل متمرکز بر فناوری، از پردرآمدترین و پرتقاضاترین مشاغل موجود در بازار اشتغال هستند. نتایج یک گزارش مرتبط با حوزه بازار کسبوکار، اشتغال و نیروی کار مرکز آمار ایران نشان میدهد که بیش از ۸۵.۱ درصد شاغلان (۱۵ساله و بیشتر) در کشور در مشاغل مربوط به بخش خصوصی مشغول به کار هستند و تنها ۱۴.۹ درصد از جمعیت در سن کار و شاغل کشور در بخش عمومی فعالیت دارند. براساس خروجی دادههای مرکز آمار ایران در ارتباط با اشتغال، افراد «مزد و حقوقبگیر بخش خصوصی» با ۴۱ درصد و شاغلان در قالب «کارکن مستقل» نیز با ۳۶.۷ درصد بیشترین سهم اشتغال در بخش خصوصی را به خود اختصاص دادهاند (https://www.atiyeonline.ir/news/51530). در کلیه کشورهای توسعهیافته سرمایهگذاری در آموزش فنی یک تصمیم عاقلانه برای هر کسی است که به دنبال موفقیت در دنیای مدرن است. درنهایت، آموزش فنی میتواند منجر به توسعه فناوریها و نوآوریهای جدید شود که میتواند جامعه و جهان را بهطور کلی بهبود بخشد. از آنجایی که افراد با دانش فنی و تخصص برای حل مشکلات و یافتن راهحل کار میکنند، ممکن است راههای جدید و بهبودیافتهای برای انجام کارها کشف کنند که میتواند برای طیف وسیعی از مردم و صنایع مفید باشد. در پایان گفتنی است که تعداد فراوانی از دانشجویان این دانشگاه از قشر بسیار ضعیف جامعه بوده و ادامه تحصیل رایگان برای ایشان منوط به استفاده از امکانات در اختیار دانشگاه میسر است و به نظر میرسد با این تصمیم بدون توجه به آمایش سرزمینی و اهمیت روزافزون مهارتآموزی موجب تعطیلی این دانشگاه مهم خواهد شد.
ارسال نظرات