پایگاه رهنما:
روزنامه کیهان**
دنیایی چنین رسوا کجا شایسته رؤیاست؟! / دکتر محمدحسین محترم
سخنان نوروزی امسال رهبر معظم انقلاب حاوی نکات پندآموز فراوانی بود از جمله درخصوص رسواییهای دنیای غرب که تصریح داشتند: «در ماجرای اوکراین، نژادپرستی غرب را همه با چشمباز دیدند. صریحاً در رسانههایشان اظهار تأسّف میکنند که این دفعه جنگ در خاورمیانه نیست، در اروپا است! یعنی اگر جنگ و خونریزی در خاورمیانه باشد اشکال ندارد، امّا در اروپا که باشد اشکال دارد. این نژادپرستی به این وضوح، به این روشنی! امروز یکی از رسواترین و فاشترین مقاطع دوران معاصر است»!
۱- آنچه تاکنون در بحران اوکراین رخ داده علیرغم ادعای وادار کردن پوتین به تسلیم ظرف چند هفته، موجب آشکارتر شدن ضعف و ناتوانی آمریکا و رسوایی بیشتر نظام لیبرال دموکراسی غربی و دنیای ساخته شده بر مبنای این نظام و در نتیجه موجب فروپاشی همه ارزشهای مدعی آن شده است.
۲- بایدن قصد داشت در آستانه انتخابات میاندورهای ماه نوامبر برای خود دستاوردسازی کند و با بحرانآفرینی و تنشزایی در اوکراین، شکستهای آمریکا در سالهای اخیر بهخصوص در غرب آسیا، خروج خفتبار از افغانستان بدون هیچ دستاوردی، ناتوانی در مهار قدرت دفاعی جمهوری اسلامی، عجز در مقابله با تلاشهای مقاومت برای اخراج این کشور از منطقه بهویژه عراق و همچنین ناتوانی از دفاع از سعودیها در مقابل حملات بیامان یمنیها بهخصوص در حملات علیه تأسیسات نفتی عربستان را که همه اینها موجب تسهیل افول ابرقدرتی آمریکا و بیاعتمادی هرچه بیشتر افکار عمومی جهان به واشنگتن شده، تحتالشعاع قرار دهد و موجب ترمیم چهره ترسیم شده از خود بهعنوان ضعیفترین رئیسجمهور آمریکا شود. در این سناریو بایدن با وعدههای دروغین نه فقط به مردم اوکراین و دنیا بلکه به مردم کشور خودش و متحدان اروپاییاش هم خیانت کرد که به یکباره همه این خیانتها آشکار شد. بایدن که در زمان انتخابات ریاستجمهوریاش ادعا کرده بود
«در صورت رئیسجمهور شدن، پوتین جرأت حمله به اوکراین را نخواهد داشت» و در قبل از عملیات نظامی روسیه با فضاسازی و تنشآفرینی القا میکرد «پوتین را از حمله به اوکراین منصرف کردیم»، اکنون با ترکیدن آن توهمات با یک شکست سیاسی بزرگ و چالش متناقض و فریبکارانه روبهرو شده و بهدلایل ملاحظات سیاسی و نظامی و امنیتی و مهمتر اقتصادی و چالشهای داخلی نه توانست جلوی عملیات نظامی روسیه را بگیرد و نه میتواند دست به اقدامی حتی ایجاد منطقه پرواز ممنوع بزند!
۳- در فریبکاری ادعای حمایت از اوکراین برای بازیچه قرار دادن این کشور جهت رسیدن به اهداف خائنانه خود همین بَس که در نزدیک به ۲۰ سال هم دولتهای متوالی آمریکا در پشت صحنه تلاش کردند از پیوستن اوکراین به ناتو ممانعت کنند و هم اروپاییها با پیوستن این کشور به اتحادیه اروپا مخالفت میکردند، اما اکنون برای تنشزایی با روسیه منافقانه و در تناقضی آشکار، هم ادعای رسواکننده پیوستن اوکراین به ناتو و هم به اتحادیه اروپا را مطرح کردهاند! البته رسوایی مهمتر این است که علیرغم این ادعاها با خالی کردن پشت اوکراین فقط بر دفاع از خاک ناتو تأکید و اعلام کردند «نه با روسیه میجنگیم و نه هواپیماها و نیرو به اوکراین میفرستیم»!
۴- آنچه آمریکا و غربیها ادعا داشتند فقط یک پروپاگاندا بود و در حالی قصد داشتند با بازی گفتوگوهای تلفنی پیدرپی و شوی دیدارهای مکرر تبلیغاتی و فضاسازیهای سیاسی- رسانهای، روسیه را بترسانند و وادار به تسلیم کنند که از نگاه هر فرد غیر تحلیلگر و کارشناسی نیز تناقضها و رسواییها و فریبکاریهای آنها در فضاسازی و پروپاگاندای رسانهایشان آشکارتر میشد. توهینها و ادعاهای غلوکننده رئیسجمهور آمریکا مبنی بر اینکه «اقتصاد روسیه همانند زباله و آشغال و در حال نابودی است»، در کنار ادعاهای فانتزی
«تحریم روسها برای خرید قایقهای تفریحی و کالاهای لوکس و کالاهای مجلل و بازیهای ورزشی و ممنوعیت واردات الماس از روسیه» و «خروج مک دونالد» و... نشان داد که تنها سلاح آنها فضاسازی و پروپاگاندا علیه روسیه است. تا جایی که بلینکن و بورل همزمان با ادعای اعمال تحریمها مجبور به اعتراف شدند که «پوتین برای مقابله با آنها نقشههایی طراحی میکند و تحریمها تأثیر معجزهآسایی نخواهد داشت»! در این پروپاگاندا وقاحت را تا بدان جا رساندند که حتی اتحادیه اروپا برای اولین بار در طول تاریخ یک تابو را شکست و رسماً و علناً اعلام کرد «مواد مرگبار» در اختیار کشور ثالثی (اوکراین)، آن هم در حال جنگ قرار میدهد!
۵- آمریکاییها و اروپاییها قصد داشتند با پروپاگاندای رسانهای، خود را هماهنگ و متحد علیه روسیه نشان دهند و تحریمها را کارساز القا کنند، اما اولاً؛ اینکه در مقابل توهینهای بایدن به پوتین، مقامات اروپایی سعی میکردند از عبارت «آقای رئیسجمهور پوتین، همکار گرامی» استفاده کردند، نشان از یک اختلاف شدید بین آنها دارد. ثانیاً؛ مجبور شدند رسماً اعلام کنند «فعلاً قطع سوئیفت به دلیل نگرانی وامدهندگان اروپایی مبنی بر عدم بازپرداخت میلیاردها دلار وامهای معوق آنها در روسیه، غیرممکن است!». ثالثاً؛ افزایش ۶۳ درصدی قیمت گاز در اروپا نشان داد که وعده بایدن برای جبران انرژی و گاز اروپا نیز وعدهای توخالی و تزریق برخی ذخایر نفت هم فقط برای مهار قیمت سوخت در داخل آمریکا بود! رابعاً؛ با دروغ از کار درآمدن وعده بایدن و متعاقب آن با فرمان پوتین مبنی بر دریافت روبل بهجای دلار، شوک بزرگی به بازار گاز و خود اروپاییها وارد شد. البته خیلی تلاش میکنند پیامدهای آن را سانسور کنند که نشان میدهد قادر به اعمال تحریمهای اعلامی نیستند. با این فرمان قیمت گاز برای معاملات آتی در اروپا به هزار و ۴۵۰ دلار افزایش یافت و کشورهای اروپایی را مجبور به افزایش تعرفههای برق و گاز کرد. برای مثال در انگلیس با افزایش بیش از ۹۲۰ دلاری، هزینه متوسط تعرفه خانوارها به ۲۵۹۰ دلار در سال رسید و نخستوزیر هلند هم اذعان کرد «به دنبال تحریمهای روسیه با افزایش ناگهانی و بیسابقه قیمت انرژی و تورم شدیدی روبه رو شده ایم که دولت قادر نخواهد بود این زیانها را جبران کند و در آینده نزدیک همه ما فقیرتر خواهیم شد»! البته این فقط پیامد ناشی از اعلام دریافت روبل بهجای دلار است و هنوز تحریم واردات انرژی از روسیه در عمل اعمال نشده و در صورت اعمال که غیرممکن است، وضع بهگونه دیگری خواهد شد. خامساً؛ البته پس از وارد شدن
شوک انرژی، پوتین با درک واقعیتهای موجود، اکنون به فکر وارد کردن شوک مواد غذایی به اروپاییها و آمریکاییهاست. وی با بیان اینکه «روسیه حواسش به صادرات مواد غذایی به کشورهای غیر دوست هست» هشدار داده که «تحریم ما دنیا را با بحران غذا و افزایش قیمت مواد غذایی روبه رو میکند». روسیه علاوهبر اینکه بزرگترین تأمینکننده انرژی اروپاست، بزرگترین صادرکننده گندم و یکی از اصلیترین تولیدکنندگان کودهای شیمیایی در دنیاست. قبل از پوتین، چین نیز همین هشدار را داده بود. سادساً؛ آمریکا همانگونه که با قرارداد آکوس با انگلیس و استرالیا به فرانسه خیانت کرد، با وعده و ادعای حمایت از ناتو و ترساندن اروپاییها از جنگ جهانی سوم توانست سر آنها کلاه گشادتری بگذارد. هم تسلیحات و نیروهای بیشتری در کشورهای اروپایی مستقر کرد و از نظر روانی وابستگی بیشتر آنها به خود را به رخ کشید و تحقیرشان کرد و هم تسلیحات بیشتری به آنها فروخت. تا جایی که رویترز خبر داده «درگیریها در اوکراین، کشورهای اروپایی را به بزرگترین متقاضی خرید تسلیحات آمریکایی تبدیل کرده و ارزش سهام شرکتهای اسلحه سازی آمریکا را بالا برد و بودجه دفاعی – نظامی این کشورها دو برابر شده است» و این تحققِ همان شعار ترامپ برای سرکیسه کردن اروپاییها به دست بایدن است که گفته بود، اروپا مثل عربستان باید هزینه تأمین امنیت خود را بپردازد!
۶- هرچند آمریکا و غربیها در رسوایی دیگری جهت کنترل پیامدهای تحریمها علیه خودشان مجبور شدند منافقانه برای حل موقتی بحران انرژی دست به دامن کشورهایی شوند که به دنبال براندازی و کودتا و انقلابهای مخملی و جنگهای نظامی و اقتصادی و روانی و... علیه آنها بودند، رسوایی دیگرشان این بود که همزمان با سفر لاوروف به هند، معاون مشاور امنیت ملی و وزیر خارجهشان را به دهلینو فرستادند تا مقامات این کشور را با یک تهدید خودساخته و خندهدار از دور زدن تحریمهای آمریکا علیه روسیه بترسانند. در حالی که نه قرائن و شواهدی وجود دارد و نه به مخیله هیچ کارشناس و تحلیلگری خطور کرده، دلیپ سینگ و لیز تراس بحث حمله چین به هند را مطرح و ادعا کردند «در صورت حمله چین به خاک هند، روسیه به کمک هند نخواهد آمد»! نکته مهم این بود که علیرغم این تهدیدات، مقامات هندی با درخواست بایدن و جانسون برای ممنوعیت واردات انرژی و سایر کالاها از روسیه مخالفت کردند و حتی خرید نفت از عربستان را کاهش و از روسیه افزایش دادند و عملیات نظامی روسیه در اوکراین را محکوم نکردند!
۷- آمریکاییها با القای ترس از جنگ جهانی سوم نیز تلاش داشتند دیگر کشورها را همراه خود القا کنند که در این مورد نیز رسوا شدند تا جایی که در پی ارائه قطعنامه به شدت ضدروسی خود در سازمان ملل، کشورهای عضو با مفاد آن مخالفت و بهجای «محکومیت حمله روسیه به اوکراین»، از عبارت «اظهار تأسف» استفاده کردند و بهجای نام بردن از شخص پوتین از کشور روسیه نام بردند و بند مربوط به بند هفتم منشور سازمان ملل را نیز حذف کردند. هرچند برخی از کشورها به همین قطعنامه اصلاح شده هم رأی ندادند و یا رأی ممتنع دادند و خود روسیه هم آن را وتو کرد. در مورد عضویت روسیه در شورای حقوق بشر هم برخی از کشورها مثل جمهوری آذربایجان و ارمنستان در رأیگیری شرکت نکردند و ۸۴ کشور از جمله چین و عربستان و امارات با رأی منفی یا ممتنع با آن مخالفت کردند.
۸- در بحران اوکراین ترس همراه با نفاق صهیونیستها هم آشکارتر شد. مقامات صهیونیستی که قبل از این با لفاظیهای احمقانه و دیدارهای نمایشی با مقامات روسی قصد فضاسازی علیه جمهوری اسلامی را داشتند، در ابتدا به صراحت علیه روسیه موضع و طرف آمریکا را گرفتند، اما در میانه بحران ترس از خشم پوتین آنچنان نخستوزیر این رژیم را فرا گرفت که مجبور شد ادعای نقش میانجیگری کند و بگوید «در برابر دو طرف خنثی هستیم»! وی همچنین در نفاقی آشکارتر با خالی کردن پشت اوکراین به زلنسکی توصیه کرد «پیشنهادهای پوتین برای پایان دادن به جنگ را بپذیرد و به زندگی مردم خود فکر کند»!
۹- گوش دنیا را از ادعای حقوق بشری خود در حمایت از اوکراین پر کردند در حالی که با حمایت همهجانبه از صهیونیستها و صربها و داعش و سعودیها که صدها هزار انسان بیگناه را به فجیعترین وضع و به شیوه قرون وسطایی در فلسطین و بوسنی و عراق و سوریه و یمن و... کشتند و در مقابل دوربینها سر بریدند و به نوامیس آنها تجاوز و میلیونها انسان را معلول و آواره کردند و چشم حقوق بشریشان را بر روی این همه جنایات بستند و هیچگونه تحریمی علیه این جنایتکاران جنگی و تروریستهای دولتی و تکفیری اعمال نکردند. تا جایی که شهید سلیمانی میگفت: «مادری را دیدم که داعشیها کودکش را کباب کردند و در ظرف پلو برایش فرستادند»! حال وقتی به ازای هر صد خبر از اوکراین، شاید یک خبر از کشتار مردم سوریه و عراق و یمن و بوسنی و فلسطین در رسانههای آنها منعکس نشد و نمیشود، چگونه باور کنیم این حجم از پرداختن رسانهها درخصوص اوکراین و تحریم روسیه به دلایل انسانی و صداقت ادعاهای حقوق بشریشان است؟! لذا به فرمایش رهبری «این قضایا را وقتی انسان نگاه میکند، احساس میکند دنیا دست چه گرگهای خونخواری است که ادّعای حقوق بشر هم دارند و با این ادّعا از کشورهای مستقل باجخواهی و باجگیری میکنند». افتضاح رسوایی دنیای غرب تا بدان حد است که شورای آتلانتیک وابسته به پنتاگون و سیا که مثل دیگر مقامات و محافل سیاسی- رسانهای آمریکا در مذمت جنگ و محکومیت ورود روسیه به جنگ اوکراین دهها نشست برگزار و صدها مطلب منتشر کرده بود، در سرمقاله خود با زیرپا گذاشتن تمام آن ادعاها، به بایدن توصیه کرده وارد جنگ شود و بدون توجه به اینکه چه تعداد مردم بیگناه کشته میشوند، در جایی که منافع غرب ایجاب میکند، از اقدام نترسد!
۱۰- افشای اسناد آزمایشگاههای مخفی ساخت سلاحهای زیستی در اوکراین که از سوی پسر بایدن مدیریت میشد، نیز از دیگر نتایج رسواییهای بزرگ جنگ اوکراین است.
۱۱- مخالفت برخی مجامع جهانی با تحریمهای فانتزی آمریکا علیه روسیه از جمله مخالفت انجمن جهانی المپیک (WOA) با حذف ورزشکاران روسی از مسابقات بینالمللی، هم رسوایی پروپاگاندای ادعای تحریمها را آشکارتر کرد.
۱۲- افتضاح دیگر ادعای مقاومت مردم اوکراین بود که به شدت زیر سؤال رفت. اینکه رئیسجمهور اوکراین از جنگجویان و داوطلبان خارجی طلب کمک و آمدن به اوکراین برای جنگیدن با ارتش روسیه کرده، خود نشان میدهد که مردم وارد میدان مقاومت و جنگیدن نشدند چراکه اگر مردم یک کشور وارد میدان دفاع از کشور خود شوند دیگر نیازی به مزدوران خارجی نیست! نکته تحقیرآمیز برای زلنسکی این بود که بعد از این درخواست، انگلیس که مثل آمریکا فریبکارانه ادعای حمایت از اوکراین را دارد، رفتن انگلیسیها به جنگ علیه روسیه را «غیرقانونی» توصیف و آنها را تهدید به مجازات کرد.
۱۳- نکته بسیار مهم در ادعای منافقانه و فریبکارانه آمریکاییها این است که از هم اکنون برای قربانی کردن زلنسکی آماده شدهاند. آمریکا قبلاً نیز ادعای حمایت از دولتهای دست نشانده در افغانستان و عراق و عربستان و امارات و لیبی و... و تأمین امنیت این کشورها را داشت و این دولتها پز یادگیری دموکراسی را به ما میدادند، اما اکنون نه امنیتی برای این کشورها باقیمانده و نه به پیشرفتی رسیدهاند و نه اثری از برخی از این دولتها و رؤسای آنها باقیمانده و آنهایی هم که باقی ماندند مستأصل و درمانده دست به دامن جمهوری اسلامی شدند و به دنبال مذاکره و رابطه با ایران هستند تا از یک سو از توطئههای آمریکا و از سوی دیگر از خشم قدرت مقاومت در امان بمانند! آری در چنین دنیایی رسوا، چگونه اعتماد و دل بستن به آمریکا و غرب شایسته است؟!
***************
روزنامه وطن امروز **
جستاری درباره هنر انقلابی/ بابک نگاهداری
هفته هنر انقلاب اسلامی که با نام شهید اهل قلم مرتضی آوینی زینت داده شده، فرصتی است برای یادآوری سرمایههای فرهنگی این سرزمین که پس از انقلاب اسلامی شکوفا شدند و هنرمندان بسیاری در تبیین و بازنمایی آن تلاش و مجاهدت کردهاند و کماکان تداوم دارد؛ چنانکه شهید آوینی با دوربین، قلم و بیان شیوای خود گوشههایی از آنها را برای ما و آیندگان بازگو کرد؛ سرمایههای فرهنگی بسیاری که با پوست و استخوان مردم مومن و انقلابی تنیده شده و در جبهههای جنگ حق علیه باطل، چه در دوران دفاعمقدس و چه در عرصههای مقاومت، بروز و ظهور یافته است؛ همانگونه که سردار سلیمانیها رشادت کردند و اکنون هنر انقلابی ممزوج به نام سردار دلها، ناقد استکبار جهانی است.
هنر انقلاب اسلامی در واقع هنر بیان اینگونه سرمایههای فرهنگی و زیباییهای آن است که در عرصههای مختلف انقلاب اسلامی توسط مردان و زنان، دانشمندان و سربازان، مهندسان و کارگران و پزشکان و پرستاران و پیر و جوان تجلی یافته است. هنر انقلابی به تعبیر بنیانگذار انقلاب اسلامی امام خمینی رحمتالله علیه، هنری است که مورد قبول قرآن باشد و صیقلدهنده اسلام ناب محمدی صلیالله علیه و آله، اسلام ائمه هدی علیهمالسلام، اسلام فقرای دردمند، اسلام پابرهنگان، اسلام تازیانهخوردگان تاریخ و شرمآور محرومیتها باشد؛ بر همین مبناست که مقام معظم رهبری هنر انقلابی را هنری میدانند که در آن دروغ، فساد، اغواگری و فریب نیست و صفا و صمیمیت هنری بر گرایشهای هنری محض غلبه دارد.
فعالیتهای انجامشده در حوزه هنر انقلاب اسلامی اگر چه تاکنون ستودنی و قابل تقدیر است، اما آنچنان حجم زیباییها و سرمایههای فرهنگی نهفته در جایجای این عرصه زیاد است که مجاهدتهای هنری بسیار بیش از این باید انجام میشد، چراکه با مروری بر زندگی قهرمانان انقلاب میتوان الگوها، سبکها و منشها و مشیهای بسیاری را از ایشان به دست آورد که در کنار رویدادهای تلخ و شیرین و توفیقات و دستاوردهای متعدد، با روایتهای گوناگون آثار متنوعی خلق و برای آیندگان بازگو کرد. چنانکه مقام معظم رهبری نیز بر ۲ راهبرد حفظ و انتقال هنر انقلابی بارها تاکید داشتهاند و آن را وظیفه همه جوانان و هنرمندان برشمردهاند؛ لذا این مجاهدتها که دارای ظرفیت عظیم و کمنظیر از درونمایه روایی، داستانی و تصویری هستند، باید در گونههای مختلف هنری اعم از سینمایی و تلویزیونی، هنرهای تجسمی و نمایشی، نوشتاری و موسیقایی به منصه ظهور و عمل برسند. این امر از ۲ جهت حائز اهمیت است؛ اول اینکه در جهان امروز پیامها با زبانهای مختلف و جذاب بیان میشود و محتوا به گونههای متنوع، مطالبهگران خاص خود را دارد. دوم آنکه تجربه نشان داده همه رویدادها و شخصیتهای بزرگ و تأثیرگذار ما، از سوی مخالفان و معاندان هدف تحریف و مصادره قرار گرفتهاند و تخریب و انحراف در روایت واقعیات و حقایق پیرامون بزرگان، دقیقا در اوج جریانسازی این گونه شخصیتها انجام میشود؛ بنابراین درکنار تولیدات شورانگیز باید به خلق آثار فاخر و ماندگار نیز پرداخت.
همانطور که ۴ دهه گذشته «هنر انقلابی» با محتوای هویتآفرین خود توانست جنبش فرهنگی مردم ایران را به خروش آورد، اکنون نیز با «انقلاب هنری» نیازمند تحولی دیگر در گام دوم انقلاب هستیم. در این گذار مهم و با عنایت به شعار سال مبنی بر تولید دانشبنیان و اشتغالآفرین، میتوان با گسترش و حمایت از صنایع خلاق فرهنگی بویژه در عرصه هنر و با بهره گیری از خلاقیت ذاتی جوانان و نیز سرمایه عظیم فرهنگی و ارزشی جمهوری اسلامی ایران، راهبردی فعال و نه منفعل ارائه کرد. از این منظر با این صنایع نوظهور، با دارا بودن محتوای ایرانی و اسلامی و با نگاهی به نیازهای جهان امروز که عمدتا نیازهای برخاسته از فطرت انسانی است، میتوان علاوه بر رونق تولید ثروتآفرین و شتابان، در ایجاد تصویری جذاب و اطمینانبخش از تمدنمان در نگاه جهانیان موثر واقع شد.
مرکز پژوهشهای مجلس شورای اسلامی نیز ذیل وظایف ذاتی خود در قبال مجلس شورای اسلامی و آحاد مردم هنردوست ایران، آمادگی کامل دارد هر جا ممکن است در کنار مسؤولان و متولیان و بالاخص هنرمندان فرهیخته، توانمندیها و ظرفیتهای خود را برای تسهیل و سرعتبخشی در این امر مهم به کار گیرد.
**************
روزنامه خراسان**
ایران -افغانستان و کارکردهای ثبات ساز اقتصاد/ مصطفی منتظر
از حدود یک ماه قبل، شاهد آن هستیم که اخبار و کلیپهای سازمان دهی شده و البته در بسیاری موارد دروغین زیادی با موضوع بدرفتاری با مهاجران افغانستانی با هدف ایجاد اختلاف میان دو ملت در فضای مجازی دست به دست میشود. تجاوز ۲۵ جوان افغانستانی به یک دختر جوان در جزیره قشم، حمله اهالی استان یزد به خودروهای حامل مهاجران افغانستانی، انتقال تجهیزات سنگین و نیمهسنگین نظامی از خاک افغانستان به داخل ایران و... تنها نمونهای از دهها مورد اخبار و تولیدات کذب فضای مجازی است که البته در خیلی از موارد با پول هنگفت جبهه غربی ـ. عبری ـ. عربی با وسعت زیاد در فضای مجازی دو کشور دست به دست میشود تا آستانه صبر ملتها را پر کند و فضا را برای پسزدن و هموار کردن مسیر درگیری و نزاع آماده سازد. شبیه این فضا را دو ملت در دهه هفتاد و اوایل دهه هشتاد نیز تجربه کرده بودند و هنوز زخمهای خاطرات تلخ آن دوران بهبود و التیام نیافته است. اکنون نیز فاز جدید اقدامات این چنینی شروع شده است؛ در حرم مطهر سه طلبه مورد حمله یک فرد تکفیری قرار میگیرند و متأسفانه دو نفر از این عزیزان به شهادت میرسند؛ جریان رسانهای غرب با کاربلدی فعال میشود و سعی در گرفتن ماهی خود از این آب گل آلود را دارد.
رسانههای غربی به زعم خود سعی در نهادینه کردن این نگرش در میان سیاست گذاران و مسئولان ایرانی دارند که "همسایه شرقی و حکومت جدیدش فضا را برای وهابیت آماده کرده است پس بهسمت نزاع حرکت کن و تمام تلاشت برای برقراری صلح و امنیت در افغانستان را کنار بگذار. در واقع غرب به این سمت حرکت میکند که فرصت حضور چندمیلیونی مهاجران افغانستانی را به یک تهدید جدی تبدیل کند و همچنین از بالفعل کردن ظرفیتهای گسترده میان دو کشور به ویژه در زمینه اقتصادی جلوگیری کند "بدیهی است طالبان و حاکمیت ایران در عرصه ایدئولوژیک باهم اختلافات اساسی دارند و خیلی از رفتارهای حاکمان فعلی کابل از جنبههای مختلف انسانی و اخلاقی نمیتواند مورد تایید باشد، اما سوال این است که برای خروج از این فضا، خنثی کردن این تحرکات و استحکام روابط دو ملت چه اقداماتی را باید مد نظر داشت؟ بدیهی است جدا از فعالیتهای دیپلماتیک و اقدامات سیاسی و فرهنگی یکی از مواردی که میتواند در تعدیل این فضا و کاهش میزان فعالیت تخریبی مناسب باشد توسعه روابط اقتصادی دو کشور است. به واقع آنها به خوبی میدانند که اگر روابط دو کشور در مسیر عادی پیش برود و این روابط با کلافهای اقتصادی مستحکمتر شود عملا امکان بهره برداری از حرکتهای تخریبی به حداقل میرسد. تجربه بسیاری از کشورها به خوبی نتیجه بخش بودن استفاده از اهرم اقتصادی را نشان میدهد. نمونه دم دست و منطقهای آن کشور ترکیه است که تا حد زیادی عملا سیاست رسمی خود را ذیل اهرمها و فعالیتهای اقتصادی پیش میبرد. حال با این اوصاف باید درباره عملیاتی کردن ظرفیتهای متکثر و فوق العاده زیاد اقتصادی میان ایران و افغانستان اقدام جدی به عمل آورد. طرف افغانستانی در طول دوران حکومت قبل یکی از شرکای اقتصادی اصلی کشورمان در منطقه بوده است بدیهی است نه تنها نباید اجازه بدهیم این جایگاه دچار تزلزل شود بلکه میتوان با گسترش این حوزه از کارکردهای ثبات ساز آن نیز بهره جست.
به طور مثال حدود یک ماه پیش یکی از مقامات طالبان اعلام کرد که مقامات ایرانی در اظهارات خصوصی خود قول دادهاند خط راهآهن خواف-هرات را تا مرز چین ادامه دهند. به نظر میرسد ابعاد اقتصادی بخشی از این دشمن سازیهای اخیر را باید در چنین مواردی جست وجو کرد. این خط آهن قرار است چین را به آلمان متصل سازد؛ کمربندی که اقتصادهای مهم بینالمللی را از دریاها و مشکلات آن مبرا ساخته و کریدوری اساسی را برای اقتصاد جهانی ایجاد میکند. در این میان تمام کشورهای این مسیر منتفع این کریدور خواهند بود. هم اکنون زیرساخت مربوط به اصل وجود این خط آهن در کشورهای ایران، ترکیه، حوزه بالکان و اروپا موجود است و تنها نقطه بی اتصال همان مسیری است که مقامات ایرانی پشت درهای بسته به مقامات طالبان قولش را دادهاند. در صورتی که این فاصله کوتاه نیز متصل شود دیگر نمیتوان ایران را به راحتی از اقتصاد جهانی بیرون انداخت. از طرف دیگر چین نیز بخش مهمی از پازل اقتصادی کلان خود را تکمیل خواهد کرد. پروژهای که قطعا خوشایند آمریکا و اذناب منطقهای آن نخواهد بود. همان طور که اشاره شد طالبان و حاکمیت ایران در عرصه ایدئولوژیک باهم اختلافات اساسی دارند و وضعیت نامشخص حکمرانان در افغانستان و درگیریهای درونی طالبان -به ویژه با شرایط جدید در پاکستان- مشکلات متعددی را برای تعامل با طالبان ایجاد کرده است، اما این اختلافات اگر در گرو تعاملات اقتصادی قرار گیرد، میتواند تعدیل شود و از تبدیل شدن آن به درگیری و خصومت جلوگیری به عمل آید. این اتفاقی است که جمهوری اسلامی در شش ماه گذشته پیگیری کرده است. بدیهی است باید به رفتار دشمن حساس بود و تلاش کرد تا همکاریهای اقتصادی بین دو کشور و دو ملت افزایش یابد، اما همچنین باید به وضعیت داخلی و نگاههای بلندمدت توجه کافی را داشت. پایان تلخ و همراه با ناکامی حضور بیستساله غرب در افغانستان و بیآبرویی حاصل از این اخراج باعث شده است آمریکا و غرب در پی اعاده حیثیت و آبروی از دسترفتهشان باشند و در این بین نباید اجازه دهیم دو ملت ایران و افغانستان قربانی بازی جدید غرب شوند.
**************
روزنامه جوان**
نقطه هدف مرحله جدید جنگ ترکیبی غرب علیه ایران/ سیدعبدالله متولیان
رهبر معظم انقلاب در ۱۹ بهمن ماه ۱۴۰۰ در دیدار فرماندهان و مسئولان نیروی هوایی ارتش فرمودند: «تهاجم دشمن یک تهاجم ترکیبی است». آنچه این روزها از آن تحت عنوان جنگ ترکیبی دشمن نام برده میشود، در واقع قطعات یک استراتژی سنگین به نام «مرگ برای ایران با هزاران زخم» است که در تابستان گذشته، نفتالی بنت (نخستوزیر رژیم منحوس صهیونیستی) در دیدار با رئیسجمهور امریکا مطرح کرد. اینک شاهد اتفاقاتی در داخل کشور و منطقه غرب آسیا هستیم که از عملیاتی شدن یک تهاجم ترکیبی خبر میدهد:
۱- ترور دو روحانی در حرم مطهر رضوی علیه السلام.
۲- حمله و ترور مشکوک دو روحانی اهل سنت در گنبد کاووس.
۳- انجام پروژه افغان هراسی و پیشبینی سرازیر شدن میلیونها آواره و پناهجوی افغان در نبرد توهمی ساخته شده در کارگاه رسانهای غرب.
٤- راه اندازی موج سنگین ضرورت اخراج افاغنه از کشور با تولید فیلمها و متنهای تحریککننده که اکثریت مطلق آنها «ساختگی و فتوشاپ» یا «مریوط به سالهای گذشته» یا «مربوط به کشورهای همسایه» یا «جعلی و دروغ» هستند.
۵- تمرکز رسانههای فارسی زبان ضدانقلاب و بیگانه بر حقوق زبان اقوام مختلف در ایران.
۶- انحلال دولت عمران خان در پاکستان.
۷- حاشیهسازی برای فوتبال ایران در دیدار ایران و لبنان در مشهد مقدس و اصرار بر حذف تیم ملی ایران از جام جهانی.
۸- پیشبرد پروژه منفورسازی روحانیت و تلاش برای سکولاریزه نظام و واتیکانیزه کردن روحانیت.
۹- بزرگنمایی خطر اتباع بیگانه و پیشبرد پروژه خیالبافی «وحشت از کثرت آوارگان افغان».
۱۰- درخواست آتشبس رژیم سعودی با یمن.
۱۱- تلاش برای ایجاد تلاطم در بازار تأمین مایحتاج عمومی و بازار ارز.
جنگ ترکیبی یا هیبریدی اگر چه در حوزههای متنوع اقتصادی، فرهنگی و سیاسی اجرا میشود، اما اولاً همه وجوه آن بر بستر عملیات گسترده و استفاده از همه طرفیتهای رسانهای طراحی و به اجرا در میآید و ثانیاً هدف از جنگ ترکیبی در تمام حوزهها، تأثیرگذاری بر اندیشه و باور مردم و در نتیجه بی اعتمادی و تنفر از نظام حاکم و واگرایی و تقابل با نظام است. در جنگ اخیر نیز در خاکریز اول این راهبرد، با استفاده از ظرفیت رسانههای فارسی زبان خارج از کشور نظیر «سعودی اینترنشنال» و «بیبیسی» شاهد سناریوی امواج مسموم اختلاف افکنی مذهبی و دمیدن در کوره افراطی گری شیعه و سنی هستیم. در جنگ اخیر برای تأثیرگذاری بیشتر علاوه بر کشته شدن دو روحانی شیعی در حرم رضوی علیه السلام، دو روحانی اهل سنت نیز به طرز مشکوکی در گنبد کاووس کشته میشوند و با قیاس نحوه پوشش دادن رسانههای داخلی درباره دو خبر بر شدت آتش افروزی در جنگ مذهبی میافزایند. این درحالی است که اولاً همسر یکی از روحانیون جهادی شهید شده در حرم، از اهل سنت است و ثانیاً قرائن و شواهد از کشتن شدن دو روحانی اهل سنت به دلیل اختلافات قومی و خانوادگی خبر میدهد.
بازیگران معرکه جنگ هیبریدی دشمن در واقع همان محور شرارت و ائتلاف «غربی، عبری، وهابی و بدخواهان داخلی ایران» متشکل از رسانههای امریکا و غرب، رژیم صهیونیستی، شبکههای وهابی و سعودی، مراکز سایبری منافقین، شبکههای رادیویی و تلویزیونی اپوزیسیون و ظرفیت عظیم دنیای مجازی بوده است. دشمن با راهبرد جنگ ترکیبی «مرگ با هزاران زخم» سعی داشته و دارد در «لایههای اقتصادی، رسانه ای»، «عملیات اطلاعاتی با هدف خرابکاری و ایجاد نارضایتی» و «ضربه هدفمند بر محور مقاومت» نیز ایفای نقش کند. دشمن در این جنگ ترکیبی سعی میکند علاوه بر «نفاق افکنی و پاشیدن بذر کینه و دشمنی و دمیدن در کوره جنگ قومیتی و مذهبی» و «واگرایی مردم و بی اعتماد شدن به نظام» به اهداف زیر نیز دست پیدا کند:
۱- ممانعت از گسترش روابط اقتصادی امن ایران با همسایگان و استفاده از ظرفیت ۷ هزارمیلیارد دلاری موجود در شرق.
۲- فشار به ایران برای امتیازگیری از ایران در صحنه مذاکرات وین.
۳- ممانعت از خنثی شدن اثر تحریمها بر ایران.
٤- جلوگیری از موفقیت اقتصادی دولت انقلابی و کمک به غربگرایان داخلی برای بازگشت به قدرت.
۵- جنگ شناختی و ادراکی درباره نفرت مردم از روحانیت و نظام اسلامی.
۶- زمینهسازی برای واگرایی در استانهای مرزی.
۸- القای ناامنی در ایران به عنوان نقطه قوت جمهوری اسلامی.
۹- درگیر کردن ایران در مسئله امنیتی داخلی به منظور کم کردن فشار محور مقاومت بر ائتلاف سعودی در یمن.
۱۰- جلوگیری از تبدیل پاکستان به نظام انقلابی و گسترش محور مقاومت به شرق ایران.
۱۱- تقویت طالبان علیه ایران و ایجاد دلمشغولی امنیتی در مرزهای شرقی ایران.
۱۲- انتقال کانون فشار به جمهوری اسلامی از مرزهای غربی و شرق ایران و زمینهسازی برای قطع عضویت ایران در سازمان همکاریهای شانگهای.
آنچه در این میان باعث تأسف و شگفتی مضاعف شده همسویی اصلاحطلبان با دشمنان خارجی در این جنگ ترکیبی است. اگر چه اصلاحطلبان بهعنوان مسببان وضع موجود با اهدافی نظیر:
۱- حاشیهسازی برای فریب افکار عمومی.
۲- زمینهسازی برای برنده شدن در انتخابات مجلس و شوراهای شهر و روستای آینده.
۳- پیشبرد پروژه غلبه حاشیه بر متن و ممانعت از موفقیت دولت مردمی و انقلابی.
۴- ایفای نقش پررنگ در جنگ روایتگری.
۵- حاشیهسازی برای جابهجایی جلاد و شهید و در نتیجه فرار از پاسخگویی.
در پی براندازی نظام نیستند، اما بی تردید، فرصتطلبی و مشارکت اردوگاه اصلاحات با جنگ ترکیبی غرب با هر هدفی که باشد به تکمیل پازل و نقشه دشمنان خارجی کمک کرده و جز تحکیم برنامه دشمن برای تقویت برنامه ایجاد اختلافات قومی و مذهبی از یکسو و ضربه زدن به آرامش، امید، باورها، ایمان و اعتماد مردم به نظام و مخدوش ساختن امنیت کشور که موجب طمع ورزی بیشتر و امیدواری دشمنان به فروپاشی و براندازی نظام اسلامی خواهد شد نتیجه دیگری در پی نخواهد داشت.
احزاب داخلی باید بدانند که امروز و در برابر جنگ ترکیبی دشمن، کشور و مردم بیش از هر زمان دیگر به وحدت و همدلی، همافزایی و اعتمادسازی، کارجهادی و گذشت نیاز دارد و شکی نیست که ایران در طول تاریخ بهرغم تلاش غرب بهویژه انگلیس برای نفاق افکنی و راه اندازی اختلافات مذهبی و قومی، هیچگاه مشکل واگرایی نداشته و اقوام ایرانی بزرگترین پشتوانه استقلال و امنیت کشور محسوب شده و در صورت عدم همراهی وادادهها، روشنفکرها، غربگرایان و تندروهای داخلی با دشمن، جنگ ترکیبی آنان نیز مانند تمامی توطئه ها، دسیسه و فتنههای پیشین توسط آحاد مردم و اقوام سلحشور ایرانی خنثی و بی اثر شده و ایران سربلند به قلههای اهداف خود در گام دوم انقلاب نزدیکتر و نزدیکتر خواهد شد.
**************
روزنامه شرق**
چالشهای زیستمحیطی امنیت ملی/ مهدی بازرگان
خوانش مکتب کپنهاگ از مقوله امنیت برگرفته از آرا و نظرات باری بوزان بهعنوان بنیانگذار این مکتب توانست چشمانداز متفاوتی را در حوزه مطالعات امنیتی پس از جنگ سرد ارائه دهد؛ چراکه این مکتب، امنیت را در پنج بُعد نظامی، اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و زیستمحیطی گسترش میدهد؛ درحالیکه تا پیش از این در یک طرف رئالیستها امنیت را در نبود تهدیدات نظامی تعریف میکردند و لیبرالها نیز امنیت را در سایه وجود پارامتری به نام صلح میدیدند.
در سالها و دهههای اخیر، به دلیل تشدید بحرانهای زیستمحیطی در جهان، عملا امنیت به شکل جدی گروگان اکوسیستم شده است؛ چه امنیت داخلی در کشورها و چه امنیت منطقهای و بینالمللی. در سایه چنین رهیافتی، به هر میزان که شاهد تعمیق و گسترش بحرانهای زیستمحیطی باشیم، به همان اندازه بحرانهای امنیتی به شکل گستردهتری بروز و ظهور پیدا خواهند کرد؛ بنابراین تهدیدات زیستمحیطی هم میتوانند در حد سهم و وزن خود، به اندازه تهدیدات نظامی و وقوع جنگها در ایجاد، تداوم و تشدید بحران امنیتی برای کشورها جدی و نقشآفرین باشند.
البته از موضعی کلانتر، شرایط تلخ تغییرات آبوهوایی و مهمتر از آن پدیده جدی گرمایش زمین، بدون شک ضریب تهدید امنیتی را دوچندان میکند. از این منظر بحران کمآبی یا بیآبی در ایران به موازات چالشهایی مانند خشکشدن دریاچهها، تالابها و رودخانهها که منجر به پدیدارشدن توفانهای شن و سایه سنگین ریزگردها بر بیشتر مناطق شده است، یقینا آثار و عواقب مخربی را بر ابعاد مختلف کشور خواهد داشت که در میانمدت و بلندمدت میتواند امنیت ملی را تحتالشعاع قرار دهد.
پیرو نکته یادشده، تهدیدات ناشی از تولیدات فزاینده و رشد چشمگیر و در عین حال سریع صنعت، به نابودی تجدیدناپذیر زیستمحیطی کشور دامن زده است که این نگاه میتواند چالش امنیتی در ایران را تعمیق بخشد؛ چنان که اکنون نگرانی درخصوص بحران زیستمحیطی در تالاب میانکاله میتواند مصداقی بر همین مهم باشد. اینها علاوه بر آن است که پررنگشدن مقوله بیکاری به دلیل نابودی کشاورزی، دامداری و به تبع آن اوجگیری بحران هویت اجتماعی ناشی از مهاجرت معکوس به شهرها و گسترش پدیده شوم حاشیهنشینی، موج جدیدی از نگرانیها برای دستیابی به امنیت پایدار را ایجاد کرده است.
توالی اعتراضات سال گذشته با محوریت بحران در حوزه آب که از اعتراضات تابستان ۱۴۰۰ در اهواز، هویزه، آبادان و خرمشهر شروع شد و در ادامه به اعتراضات پاییز در اصفهان و به دنبالش در یزد و کهگیلویهوبویراحمد انجامید، حکایت از آن دارد که چالش امنیت ملی ناشی از بحرانهای زیستمحیطی و بحران کمآبی بیش از هر زمان دیگری به گوش میرسد؛ بهویژه آنکه وضعیت بارشها در سال گذشته چندان امیدوارکننده نبوده است. به موازات نکات یادشده، یقینا تحتالشعاع قرارگرفتن بحران سلامت جامعه و کشور در سایه بغرنجترشدن معضلاتی مانند ریزگردها و... میتواند بحران را پررنگتر کند.
در کنار آنچه گفته شد، منازعات منطقهای بر سر منابع مشترک آبی و نیز نقش مخرب برخی همسایگان در نادیدهگرفتن حقابه ایران، تنور بحران امنیتی ناشی از معضلات اکولوژیک را داغتر خواهد کرد؛ تا جایی که میتواند آن را به بحران امنیتی منطقهای و جهانی بدل کند. استفاده ابزاری برخی کشورها نظیر ترکیه و افغانستان از آبراههای مشترک با ایران به عنوان اهرم فشاری در جهت منافع این دو بازیگر، سبب شده است امنیت ملی در ایران به شکل جدی تحت تأثیر رفتارهای آنکارا و کابل قرار گیرد.
ارسال نظرات