پایگاه رهنما:
روزنامه کیهان**
و ناگهان. انقلاب! / جعفر بلوری
۱- «تبیین انقلاب» از جمله مسائلی است که در طول تاریخ مورد توجه ویژه بوده و از کارویژههای مهم و اصلی «جامعهشناسی انقلابها» به شمار میرود. اهمیت این موضوع تا بدانجاست که میتوان ریشههای تبیین انقلاب را در نظریات ارسطو هم یافت. بهطور خلاصه پاسخ به این پرسشها که «چه تحولاتی (داخلی یا خارجی) در چه حوزههایی (سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، امنیتی و...) و با چه ترتیب و در چه سطح و اندازهای رخ داده که در یک کشور، انقلابی صورت گرفته؟»، تبیین انقلاب نامیده میشود. شکل و اهداف تبیین انقلاب، بسته به مکتبی است که متفکر در آن تنفس میکند. مثلا گفته میشود جامعهشناسان غربی و کارکردگرایان، غالباً با تبیین انقلاب به دنبال یافتن دلایل وقوع انقلابند تا با شناسایی آن دلایل، جلوی وقوع انقلاب را بگیرند. یا برعکس، کمونیستها ضمن تبیین انقلاب، بهدنبال راهاندازی آن بودهاند. گاهی این تبیین، شکل «روانشناسی» فردی یا «اجتماعی» هم به خود میگیرد و... از همین روست که میبینیم تبیینهای گوناگونی از انقلابهای بزرگ و تأثیرگذار در دنیا مثل انقلاب کبیر فرانسه
یا انقلاب اکتبر روسیه صورت گرفته و بهدلیل همان اهمیتی که به آن اشاره کردیم، هنوز هم عدهای مشغول تبیین این انقلابها با وجود گذشت دهههای طولانی هستند. از آگوست کنت، بنیانگذار جامعهشناسی بگیرید تا کارل مارکس، اسکاچ پل.
میشل فوکو و... در این حوزه نظریهپردازی کرده و به تبیین انقلاب پرداختهاند. خلاصه اینکه جامعهشناسان با مطالعه تاریخ انقلابها، فرمولهایی را کشف و در قالب «نظریه» منتشر میکنند تا بتوان با استفاده از آن فرمولها، انقلابها را تبیین و تحلیل کرد. «جیمز دیویس» از جمله متفکرانی است که برای تبیین انقلابها، نمودار و فرمول تهیه کرده که به منحنی «جِی» معروف است.
۲- انقلاب اسلامی ایران، از جمله انقلابهای بزرگ و عجیبی است که توجه نظریهپردازان زیادی را چه در داخل و چه در خارج از کشور به خود جلب کرده و چهرههای آکادمیک و دانشگاهی و حتی سیاسی غربی را به شدت به خود مشغول داشته است. این انقلاب برای برخی چهرهها آنقدر عجیب و غیرمنتظره بوده که در باب آن، کتاب نوشتهاند. مثل کتاب «انقلاب تصورناپذیر ایران» اثر چالز کورزمن که از عنوان آن میتوان به تعجب این جامعهشناس آمریکایی پی برد. عجیب از آن بابت که این انقلاب، در چارچوب بسیاری از نظریهها و فرمولها قابل تبیین نیست و به همین دلیل، نظریههای برخی بزرگان این حوزه مثل اسکاچ پول یا حتی سازمان سیا را «بیاعتبار» کرده است. «انتظار میرود که شاه تا
ده سال آینده فعالانه در قدرت باقی باشد.»؛ این نتیجهگیریای است که سازمان سیا بهصورت محرمانه درباره شرایط آینده سیاسی ایران در آبانماه ۱۳۵۷ به دولت آمریکا ارائه کرده بود. اما ۱۰۰ روز بعد محمدرضا شاه سقوط کرد و انقلاب اسلامی ایران پیروز شد!
«تدا اسکاچ پول» که انتشار جدیدترین کتاب و نظریه ساختارگرایانهاش درباره «چرایی وقوع انقلاب»، بهطور کاملاً اتفاقی با وقوع انقلاب اسلامی ایران همزمان شده بود، پس از مشاهده انقلاب ایران، ضمن اعتراف به اشتباه بودن نظریهاش، مجبور شد نظریهای جداگانه برای تبیین آن ارائه کند؛ چرا که هیچیک از سه زمینه لازمی که او برای وقوع انقلابها لازم میدید، در این انقلاب دیده نمیشد!
مورد عجیب و علامت سؤال بزرگ دوم این بود:
«چرا اسلامی؟». تلقی عمومی اندیشمندان و سیاستمداران غربی و غیرغربی در آن ایام این نبود که جامعه ایران، جامعهای خیلی مذهبی باشد (در مقایسه با جوامع همجوار، ایران را کمتر مذهبی میدانستند) و با توسعهای که در حوزه مدرنیزاسیون در ایران رخ داده بود و با وضعیت دانشگاهها و سینماها و کابارهها، تلقی آنها این بود که از دل این جامعه، محال است حرکتی با محوریت روحانیت سر بلند کرده و همه جریانهای اسلامی و غیراسلامی را در خود هضم کند. وقوع یک انقلاب دینی، با چارچوب اَبَرنظریه «سکولاریزاسیون» در تضاد کامل بود. تصور احیای دین و زنده شدن کارکرد آن از نگاه این اندیشمندان، ممکن نبود. اینجاست که متفکرین این حوزه در آن عصر، ضمن بررسی دقیق تحولات ایران، با اطمینان کامل میگفتند اتفاقی نخواهد افتاد و شاه سالها در قدرت خواهد بود. «فرِد هالیدی» از اساتید برجسته انگلیسی و استاد علوم سیاسی دانشگاه «ساسکس»، متخصص خاورمیانه و ایران از جمله همین افراد است.
او معتقد بود رژیم شاه به واسطه گذر از ۵ بحران، «قدرت، هژمونی و موضع» خود را تثبیت کرده و در مسیر توسعه سرمایهداری در ایران قرار دارد. تحولاتی را هم که در ایران جریان داشت، «بحران ششم» مینامید. اعتراضها را نیز، اعتراض قشر تهیدست جامعه شهری و حاصل نابرابریهای موجود در آن رژیم معرفی میکرد و با اطمینان میگفت، هیچ اتفاقی در این کشور رخ نخواهد داد و اگر مجموعه شرایطی دست به دست هم دهند، شاید ۱۰ سال دیگر انقلابی
رخ بدهد. هالیدی، تحولات ایران را «شورش» مینامید و تأکید داشت این شورشها، چون فاقد رهبری است و حزب پیشتاز و آلترناتیو روشنی ندارد، از یک شورش موضعی فراتر نخواهد رفت. او در کتابش بارها تأکید میکند بهعنوان یک ایرانشناس میگوید «انقلابی در کار نیست...»، اما چند ماه بعد انقلاب اسلامی ایران اتفاق افتاد! او بلافاصله مجبور شد
چاپ دوم کتابش را با تغییرات و اعترافاتی منتشر کند!
هالیدی که گرایشهای چپ و سوسیالیستی داشت، تصور اینکه یک جریان دینی در ایران انقلاب کند را هم نمیکرد. بهار سال ۵۸ وقتی کتاب دومش را منتشر کرد، نوشت؛ اتفاقی عجیب رخ داده و نه تنها او که هیچکس دیگری تصور نمیکرد در این کشور و تحت این شرایط انقلابی رخ دهد آن هم اسلامی! این شورش نبود، واقعاً یک انقلاب بود. فاقد رهبری هم نبود. رهبر داشت و شبکه روحانیون و آیتالله خمینی، این انقلاب را انجام دادند.
۳- این حیرت، اعتراف و از کار افتادن نظریههای دانشگاهی پس از وقوع انقلاب اسلامی ایران «چارلز کورمن» را در کتاب «انقلاب تصورناپذیر ایران» به اینجا رساند که بگوید، تبیین انقلابات ممکن نیست و بزرگترین کار و هنر یک کارشناس و متخصص این است که، بایستد تا انقلابی
رخ دهد و پس از مشاهده تحولات، بگوید چه شد که انقلاب رخ داد. او از اصطلاح «پیشبینی عطف بماسبق» استفاده کرده و «ضد تبیین» را بهکار میبرد. یا خانم «تدا اسکاچ پل» را به اینجا میرساند که انقلاب اسلامی ایران، یک استثناء در تاریخ است و «اگر در تاریخ تنها یک انقلاب وجود داشته است که به شکلی آگاهانه به وسیله یک جنبش اجتماعی و با هدف سرنگونی یک نظام کهن پدید آمده است، بیشک آن انقلاب، انقلاب مردم ایران علیه شاه بوده است.»
********
روزنامه وطن امروز **
در کییف چه میگذرد؟ / فرزانه دانایی
در طول چند هفته گذشته که بحران اوکراین به بحران اول دنیا تبدیل شده و دنیا در حال تماشای درگیری دولت بایدن با پوتین بر سر احتمال حمله به اوکراین است، این سوال مطرح شده است: در میانه این دعوای سرد بین ۲ جبهه شرق و غرب، چه بر سر مردم اوکراین میآید و اکنون فضا و حال و هوای اصلی مردم در کییف چگونه است؟
وبسایت آمریکایی «نشنالاینترست» در همین زمینه گزارش بسیار جالبی از کییف و حال و هوای این روزهای پایتخت اوکراین دارد؛ جایی که مردم سعی دارند با عواقب این تنش بزرگ زندگی کنند و اعتقاد دارند ۲ قدرت جهانی آنقدر بر احتمال درگیری و جنگ در اوکراین تاکید کردهاند که واقعیتها در داخل اوکراین نادیده گرفته شده است.
خبرنگار نشنال اینترست در همین باره نوشته است: زمانی که در کییف قدم میزنید و با مردم صحبت میکنید متوجه میشوید فضای غالب در این شهر، هم نوعی جبرگرایی است و هم خونسردی در برابر حمله احتمالی روسیه به این کشور. علت این مساله، اما درگیریهایی است که از سال ۲۰۱۴ تاکنون در بخشهای مختلف اوکراین ـ. بویژه در منطقه دونتسکـ ادامه داشته است. از سال ۲۰۱۴ و جدایی کریمه از اوکراین تا به حال ۱۴ هزار نفر در درگیریها جان خود را از دست دادهاند. این رقم که معمولا خارج از دید رسانهها و همچنین مردم جهان قرار داشته نشان میدهد بحران اوکراین یکشبه به وجود نیامده و یکشبه نیز از بین نمیرود.
خبرنگار آمریکایی در ادامه نوشته است: «تمام رستورانها در شب پر هستند، اما خیابانها بشدت در مقایسه با قبل خلوت است. برخی مردم بیان میکنند ترس به وجود آمده از حمله روسها، باعث ایجاد قحطی و گرسنگی یا بحران اقتصادی نشده است، اما توانسته به بسیاری از کسبوکارها، بویژه تجارت خارجی آسیب بزند و این ضرر اقتصادی کم از یک بحران تمامعیار نظامی ندارد. مردم معتقدند شایعات درباره حمله نظامی باعث ایجاد بینظمی و عدم قطعیت درباره آینده شده و استرسی را برای مردم ایجاد کرده که در صورتی که جنگ شکل گرفته بود چنین بلاتکلیفیای وجود نداشت. آموزش بسیاری از مدارس به صورت مجازی انجام میشود و بسیاری از موسسات تجاری نیز فعلا تعطیل شدهاند. شهروندان خارجی نیز به توصیه آمریکاییها در حال خروج از این کشور هستند و این بر معضلات اقتصادی که در آینده به وجود میآید، میافزاید. از همین رو است که ولودیمیر زلنسکی، رئیسجمهور اوکراین، آمریکا را به تندروی در این زمینه و اغراق در مساله مربوط به حمله احتمالی روسیه متهم کرده است. او از نزدیک شاهد است شایعه جنگ و احتمال درگیری تا چه حد مردم را به خود مشغول کرده و کسبوکارها را از رونق انداخته است. مردم تصور میکنند مانند سالهای پیش -یعنی زمانی که اوکراین تصمیم داشت به اتحادیه اروپایی بپیوندد و درگیری در این کشور منجر به تغییر دولت شد- کییف قربانی درگیری و چالشهای بین ۲ ابرقدرت شرق و غرب شده است. تئوریهای توطئه و اطلاعات منحرفکننده، همواره از طریق شبکه اجتماعی محبوب در اوکراین یعنی تلگرام، در حال چرخش میان مردم است. برخی حتی به این باور رسیدهاند بایدن توان رویارویی با روسیه را ندارد و سعی دارد با اغراق در زمینه حمله مسکو به اوکراین، زمینهای را فراهم سازد که دولت اوکراین، خود دیگر خواهان پیوستن به ناتو نباشد!
تحلیلهای دیگری نیز در این فضا به چشم میخورد که از نظر مردم اوکراین واقعیتر بهنظر میآید: بایدن نمیتواند هنگام برگزاری انتخابات کنگره در ماههای آخر سال ۲۰۲۲ درگیر مسائل و بحرانهای سیاست خارجی باشد و باید عملکردی از خود به نمایش بگذارد، بنابراین با تهدیدات خود و بزرگنمایی در این زمینه به دنبال جلوگیری از ایجاد بحرانی مانند سال ۲۰۱۴ است. در این میان مردم اوکراین به واسطه نگاههای زلنسکی به انتخابات پیش رو در داخل اوکراین و انتخابات کنگره در میانه درگیری و چالشی گرفتار شدهاند که به نظر میرسد دلیلی برای ادامه آن وجود ندارد.
**************
روزنامه خراسان**
«تضمین ذاتی» و منافع ایران/دکترهادی محمدی
سه شنبه این هفته علی باقری و تیم مذاکراتی ایران به وین برگشتند تا پس از وقفهای ۱۰ روزه مذاکرات وین در دور هشتم را از سر بگیرند. اظهارات مقامات رسمی ایران و ۱+۴ و آمریکا نشان میدهد کار مذاکرات به حساسترین بخش خود رسیده است و به نظر میرسد در برخی موضوعات مهم همچون تضمینها که خواست اولیه و منطقی ایران در ادوار مختلف مذاکراتی بوده پیشرفتهای خوبی حاصل شده است. اکنون سوال این است که «تضمین ذاتی» (Inherent guarantee) یا تضمین درونی تا چه حد میتواند قابل اعتماد و تامین کننده منافع کشورمان باشد؟
در واقع آن چه باعث نگرانی طرف مقابل در این سالها شده، مفهومی به نام گریز هستهای است. به این شکل که آنها مدعی هستند ایران به دانش فنی ساخت بمب اتم رسیده و آن چه باید با توافقات هستهای ایجاد شود، به تاخیر انداختن آن است یعنی افزایش زمان گریز هستهای، یعنی از زمانی که ایران تصمیم به ساخت بمب گرفت تا زمان ساخت، فرصت معناداری که مثلا حداقل یک سال باشد، طول بکشد. البته این توهم آن هاست، زیرا جمهوری اسلامی بارها اعلام کرده که در دکترین دفاعی اش تسلیحات اتمی وجود ندارد، اما دنیا، دنیای واقعیتهای روی زمین است نه اخلاقیات و حرفهای خوب، چه بخواهیم یا نخواهیم آنها این تصور غلط و نگرانی را دارند. برهمین اساس معتقدم در کنار هر تضمین سیاسی، حقوقی یا اقتصادی که تیم مذاکراتی ما موفق به کسب آن شود، نباید فراموش کنیم مهمترین تضمین برای این که طرف مقابل بار دیگر توافقی را که امضا میکند، نقض نکند همین توان هستهای بالا و همیشه آماده است، توانی که میتواند به ایران قابلیت بازگشت پذیری سریع (Rapid reversibility) را بدهد تا در صورت هرگونه نقض صریح توافق برجام در آینده، ایران نیز بتواند به سرعت وضعیت هستهای خود را بازیابد و حتی جلوتر هم برود. اساسا در روابط بینالملل، مهمترین و اثرگذارترین تضمین، داشتن توان پاسخگویی مناسب از طریق ایجاد و حفظ اهرمهای لازم برای هزینهزا کردن نقض عهد طرف مقابل است. تجربه برجام به ویژه در دو سال و نیم اخیر به طرف مقابل نشان داد که ایران به رغم اجرای برجام توانست ظرفیت هستهای خود را به گونهای حفظ کند تا در زمان لازم بتواند بازگشت پذیری سریعی داشته باشد و باعث نگرانی طرف مقابل به ویژه آمریکاییها شود. این موضوع را این روزها بارها در ادبیات مقامات این کشور میشنویم که خروج احمقانه ترامپ از برجام اتفاقا باعث اوج گیری سرعت غنی سازی در ایران شد. غنی سازی ۲۰ درصدی و ۶۰ درصدی، امروز ایران را دارای حدود ۳۰۰ کیلو مواد غنی شده ۲۰ درصد و بیش از ۲۰ کیلو ۶۰ درصد کرده در حالی که این فعالیت در دوره برجام نبود و اصولا قبل از برجام، غنی سازی ۶۰ درصدی هم نداشتیم در حالی که دیگر مطمئن شده اند رسیدن به غناهای بالاتر همچون ۹۰ درصد هم برای ایران کار دشواری نیست یا به گفته رئیس سازمان انرژی اتمی ایران مثل آب خوردن است. ایران در حالی امروز بیش از ۲۵۰۰ کیلو مواد غنی شده زیر ۵ درصد انبار کرده که سقف این مواد در برجام ۳۰۰ کیلو بوده یا درحالی چندصد سانتریفیوژ IR۶ با ظرفیت غنی سازی ده سو و چندصد سانتریفیوژ IR۴ و بیش از هزار سانتریفیوژ IR۲M که ظرفیت غنی سازی ۵ برابری نسبت به ماشینهای نسل اول را دارند، به کار میگیرد که اصولا قرار بود تا ۱۰ سال و ۱۵ سال چنین اتفاقی نیفتد. ایران در حوزه تحقیق و توسعه نیز سانتریفیوژهای IR۸ و IR۹ را در دستور کار دارد که به ترتیب ۲۴ و ۵۰ سو ظرفیت دارند و این خیره کننده است. فراموش نکنیم همه این دستاوردها در مدتی کمتر از سه سال اتفاق افتاده و اگر ایران یک سال صبر استراتژیک را هم انجام نمیداد که دیگر وضعیت کاملا متفاوت بود.
از سوی دیگر طرف مقابل اکنون به خوبی آگاه است که اجرای تعهدات هستهای از سوی ایران، «اجرای مشروط» (Conditional implementation) خواهد بود و تا زمانی ادامه خواهد داشت که طرف مقابل بر اساس معیارهای راستیآزمایی مد نظر ایران به تعهدات خود پایبند باشد و در صورت نقض عهد از سوی طرف مقابل، توان هستهای ایران همچون سالهای اخیر خروج آمریکا از برجام به سرعت قابل احیا خواهد بود بنابراین متوجه پافشاری تیم ایرانی بر حفظ توانمندیهای اصلی هستهای ایران هست و میداند باید این خواسته را در توافق لحاظ کند.
منطق جمهوری اسلامی ایران در موضوع تضمینها روشن است. ایران بر اساس مثل قدیمی خود نمیخواهد از یک سوراخ دو بار گزیده شود بنابراین اعلام کرده تنها در صورت وجود «تضمینهای کافی» است که میتوان در وین به توافق دست یافت؛ این تضمینهای کافی که مهمترین آن میتواند تضمین ذاتی باشد، به نظر نگارنده از هر تضمین حقوقی و سیاسی در روابط بین الملل معتبرتر و قابل اعتمادتر است و تا حد زیادی این آرامش خاطر را خواهد داد که بار دیگر شاهد مسخره کردن حقوق بین الملل و یک توافق نامه معتبر همچون برجام توسط حاکمان کاخ سفید نباشیم.
*****************
روزنامه جوان**
جشن ۲۲ بهمن رزمایش وحدت، عقلانیت و عزت ایرانیان/ حسین عبداللهیفر
حضور با شکوه ملت ایران در جشن سالگرد پیروزی انقلاب اسلامی، رزمایش وحدت، عقلانیت و عزت ایرانیان است. اصرار مردم و خانوادههای ایرانی برای بزرگداشت جشن ۲۲ بهمن بر اساس احساس غرور و مباهات بر نهضتی بود که ۴۳ سال پیش بر مبنای وحدت ملی، عقلانیت دینی و عزت ایرانی شکل گرفت و به بار نشست.
عقلانیت، عزت و وحدت ایرانیان را میتوان «مثلث پیروزی» انقلاب اسلامی دانست که بدون تردید با فقدان هر یک از آنها دورنمای پیروزی قیام ملت ایران را در هاله از ابهام قرار میداد. از همین رو، مردم مسلمان، بصیرتمدار و غیرتمند ایران، بر برگزاری جشن ۲۲ بهمن به هر شکل ممکن اصرار دارند تا بر تحکیم سه عنصر موجده انقلاب اسلامی، ماندگاری و بقای آن را تضمین کنند چراکه استمرار قیام خود تا نابودی ظلم و ستم را وحدت ملی، عقلانیت دینی و عزت ایرانی میدانند.
از این رو، ملت ایران بر برپایی جشن ۲۲ بهمن به عنوان یک حق اصرار میورزد. حقی برای افتخار به گذشته و امیدآفرینی برای آینده تا به جهانیان اعلام دارد که اگر امروز به عنوان مستقلترین و آزادترین کشور جهان مطرح است رمز و راز آن در همان سه عنصری است که برای برپایی قیام و پیروزی انقلاب به کار گرفتند. عناصری که در اختیار همه ملتهای ستمدیده و مسلمان میباشد و تمسک به آن رهایی بخش از استبداد داخلی و استکبار جهانی است. بر همین اساس جشن ملی ایرانیان در ۲۲ بهمن هر سال حداقل حاوی سه پیام مهم برای جهانیان است:
۱. پیام عزت: اولین پیام جشن ۲۲ بهمن ایرانیان برای افکار عمومی جهان این است که انقلاب اسلامی ایران با تأسی به مذهب اسلام و مکتب عاشورا صورت گرفت و مردم مسلمان ایران با رویکرد ذلتناپذیری و ستمستیزی علیه رژیم ناپاک و دست نشانده پهلوی قیام کردند و همچنان بر این عهد خود ایستادهاند. بنابراین، برای ملتی که حاضر است از خون و جان خویش بگذرد تا عزت و شرف خود را حفظ کند، نه تحریمهای ظالمانه جواب میدهد و نه وعدههای فرییکارانه.
۲. پیام عقلانیت: پیام دیگر ملت مسلمان ایران از برگزاری جشن ملی خویش یادآوری این نکته به جهانیان است که قیام و مقاومت علیه دولتهای ظالم و مزدور استکبار غرب امری عقلانی و منطقی است، چراکه منافع مادی و معنوی ملتها در گرو مقاومت و عدم عقب نشینی در برابر زیاده خواهی نظام سلطه است. چنانکه مردم مسلمان ایران بر اساس عقلانیت دینی و سیاسی به قیام علیه استبداد و استکبار دست زده و همچنان بر اساس حکم عقل متصل به وحی بر ادامه این مسیر اصرار میورزد. عقلانیت سیاسی نیز حکم میکند تأمین منافع ملتها راهی جز مقاومت در برابر زیادخواهیها ندارد.
۳. پیام وحدت: مهمترین پیام حضور مردم ایران در سالروز پیروزی انقلاب اسلامی این است که تنها راه نجات ملتهای ستمدیده و مسلمان در وحدت درونی است. چنانکه ملت ایران وقتی به پیروزی رسید که در لبیک به ندای امام خویش یک صدا و همنوا شد و اختلافات قومی و سیاسی را کنار گذشت. امروز هم اختلاف میان دولت و ملت، انشقاق بین قوای سه گانه، تحریک اقوام و مذاهب داخلی و... از جمله برنامههای مهم دشمنان ملت ایران و سایر ملتهای جهان است. بهویژه آنکه در شرایط فعلی تلاشهای امریکا و غرب بر ایجاد اختلاف در قالب جنگهای شناختی تمرکز یافته و تلاش میکنند تا با پیشنهادهای فریبنده در صفوف ملت ایران اختلاف ایجاد کنند.
********
روزنامه ایران**
جهان از چشمان قهرمان/ علیرضا بلیغ
روایت شخصیت قهرمانانی همچون فرماندهان دفاع مقدس بسیار دشوار است، چرا که دلبستگی و احساس دین مردم نسبت به آنان در گرو عهدی است که این مردان با خدای خویش بستهاند و این عهد همچون یک راز در اعماق قلب آنان پنهان خواهد ماند. اما به هرحال آنچه ما از شخصیت آنها میشناسیم تجلی این عهد در کلام و کنش و منش مردان جنگ ماست و به همین دلیل معتقدم به رغم دشواری این کار باید درباره این اسوهها فیلم ساخت.
اما کسی از عهده ساخت چنین فیلمی برمیآید که علاوه بر شناختش از مدیوم سینما، تعلق خاطری به موضوع داشته باشد و حجازیفر در «موقعیت مهدی» نشان داد پیش از هر چیز بخاطر علاقهاش به مهدی باکری، سراغ این کار آمده است. او در واقع در مورد باکری یک فیلم ساخته بود و بیش از آن که از او یک قدیس بسازد، روایت خویش را از زندگی روزمره و از همان نقاطی که همه ما در طول حیات آن را تجربه میکنیم شروع کرد. او تلاش کرد چگونگی نحوه مواجهه مهدی با همان روزمرگیها و تصمیمات خاص او را نشان دهد؛ لذا در همان لحظات از مهدی همان شخصیتی را میسازد که وقتی ما به عکس او در کوی و برزن مینگریم آن را به چشم یک قدیس میبینیم. حجازیفر تلاش کرد با وجود عشقش به مهدی باکری با مطلقانگاریای که -خصوصاً در سینمای کنونی جهان- قهرمان را میسازد فاصله بگیرد و نشان دهد که چگونه مهدی به نحوی واقعی قدم به قدم از ما قبرستاننشینانِ عادات سخیف فاصله میگیرد و میشود قهرمان قصه او. او تلاش کرد تا آنها را که ما در سنت خود اهل فتوت مینامیم در قاب سینما روایت کند. دیالوگهای فیلم به زبان ترکی، شیرینی قصه را دوچندان و آن را واقعیتر کرده بود و غیرمستقیم، حکایت از این داشت که چگونه در ایران امری ورای زبان، اقوام را گرد هم آورد و در جنگ نیز ما را برای دفاع از این خاک با یکدیگر متحد ساخت؛ امری که زبان فارسی نیز خود در خدمت آن و شاید بقای خویش را مدیون آن است. اما با وجود این و با همه ارادت حجازیفر به باکری که باید آن را ستایش کرد و با اینکه میدانم ایفای نقش او در فیلمهای دفاع مقدس به واسطه عشق او به اسوههای جنگ است، اما هنوز برای روایت چنین موقعیتی یک چیز کم دارد و آن تجربه نزدیک آن صحنه است. میتوان این خلأ را در تصویرسازی برخی وقایع کارزار دید. اما این چیزی از قدر و ارزش او برای ساخت این فیلم کم نمیکند. سینمای ایران از بازیگران و فیلمسازان تا مدیران و سرمایهگذاران با همه زحماتشان هنوز به جنگ و به یک معنا به نسلهای بعد بدهکارند، چرا که همواره قهرمانان، چراغ راه آینده ایران خواهند بود. شاهد این مدعا همین است که پس از سی و اندی سال از جنگ تعداد فیلمهایی که از سرداران و دلاوران این کارزار بزرگ تاریخی ساخته شده به عدد انگشتان دو دست هم نمیرسد. سینمایی که از فقدان قصه رنج میبرد در متن دوران ۴۰ ساله یک تاریخ پرالتهاب شکل گرفته که انبوهی از قصه و درام را در دل خویش پرورانده است. تشنه است، اما گویی چشمه را گم کرده. این بدان معنا نیست که تمام قصهها را در بحبوحه جنگ و انقلاب یافت بلکه سینمای اجتماعی ما نیز متأثر از این وضع تاریخی قصههای نابی دارد. اما بیش از موضوع مشکل جای دیگری است؛ آنجاست که سینمای انقلاب را در آنچه باید به آن بنگرد جستوجو میکنیم نه آن گونه که باید بنگرد. قصه سرداران تنها موضوع سینمای انقلاب نیست که چه بسا باشند، اما همه از عهده روایت آن در سینما برنیایند.
سلوک آنها جهانی را ساخته بود و دیدن آن جهان، چشمی میخواست که اگر آن چشم را داشته باشیم سینمای انقلاب هرچه نظاره کند آن را در آن جهانی مییابد که باکری چند لحظه پیش از شهادتش از آن با احمد کاظمی سخن میگفت. «موقعیت مهدی» تنها موضوعش شخصیت باکری نبود بلکه سعی در آن داشت تا از چشمان او به جهان بنگرد. اگرچه راه طولانی است، اما باید تلاش هادی حجازیفر را پاس داشت.
**************
روزنامه شرق**
ضرورت مدیریت واحد منابع طبیعی و محیط زیست/ عبدالحسین طوطیایی
رئیس سازمان محیط زیست و رئیس دفتر رئیسجمهور بهتازگی در نامهای خطاب به رئیس سازمان استخدامی کشور خواستار ادغام سازمان محیط زیست و سازمان جنگلها شدهاند. بحث لزوم مدیریت یکپارچه منابع طبیعی و محیط زیست کشور در سالهای اخیر در محافل قانونگذاری، اجرائی و فنی بهطور متناوب مطرح شده و پس از چندی بدون دستیابی به نتیجهای مشخص مسکوت مانده است. درصورتیکه به کارنامه این دو مدیریت، حداقل در چهار دهه اخیر نظری بیفکنیم، بدون تردید هیچیک نتایج قابل قبولی در جهت حفظ و پایداری این ثروت ملی ارائه ندادهاند. کارنامهای که بیش از هر چیز از ضرورت دگرگونی ساختاری در هر دوی آنها حکایت میکند. منابع طبیعی تمامی پدیدههایی را شامل میشود که انسان آن را به وجود نیاورده است. این منابع شامل نور خورشید، اتمسفر، آب، خشکی، همه مواد معدنی و تمام پوشش گیاهی و زندگی جانوری است و شامل تمام خواص ارزشمند از قبیل: مغناطیسی، گرانشی، الکتریکی و نیروهاست. محیط زیست نیز در یک تعریف کلی عبارت از مجموعه شرایط بیرونی است که در طول عمر یا زندگی موجودات زنده اثر میگذارد. این دو تعریف و البته با شمول بیشتر محیط زیست همپوشانی دارند؛ بنابراین جداسازی متولیان صیانت از این دو عرصه در ساختارهای جداگانه جای بسی تأمل را دارد. با مروری در خبرها و گزارشهای مدیریت بخش کشاورزی و نیز مطالبات منابع پرسشگر درمییابیم که مقوله تولید و تأکید بر نمودارهایی که مرتب افزایش را نمایش دهد، موجب آن است که حفاظت از عرصههای منابع طبیعی و بهطور خاص جنگلها و مراتع به حاشیه رفته است. اینکه این مدیریت چشم بر هزاران چاه آب غیرمجاز و تغییر کاربری اراضی جنگلی و مرتعی بسته و بیش از «توسعه پایدار» دغدغه تنظیم بازار و پاسخگویی به مسائل روزمره را دارد، از کمرنگبودن منابع طبیعی در این میدان دید حکایت دارد. منابعی که در هر زمان و بنا به هر مصلحتی موسوم به تولید قربانی و چه بسا مانند اکنون از اقلیم مجروح شمال داعیه خودکفایی برنج را دارند. مخالفتهای تاکنون صورتگرفته درباره این ادغام، به وجوهی از قبیل: «بهرهبرداری از منابع طبیعی»، ناتوانی سازمان حفظ محیط زیست برای مدیریت جدید و اینکه نهاد نظارتی نمیتواند مجری بهرهبرداری هم باشد، اشاره میکند. به نظر میرسد این دلایل وجاهت کافی نداشته و تمامی این نقدها با عنایت به روند تخریب جنگل و مشکلات «تعادل دام و مرتع» در ساختار کنونی منابع طبیعی به چشم میخورد. امیدوارم در این مقطع که مردم کشورمان روی بستری از بحرانهای زیستمحیطی و با بیم و نگرانی به پیشباز آیندگان میروند، طرحی نو در انداخته شود. بدیهی است هریک از گزینههای پیشنهادی اعم از حفظ وضع موجود یا ادغام شکلی و مونتاژی در چیدمان کنونی، حلقههای مفقوده و نقاط ضعف متعددی دارد.
پیشنهاد این راقم آن است که در گام نخست تمامی وظایف حاکمیتی حفاظت و احیای معاونت منابع طبیعی وزارت جهاد کشاورزی در زیرمجموعه سازمان حفظ محیط زیست قرار بگیرد؛ اما برای اجتناب مدیریت این سازمان از مصلحتهای احتمالی نسبت به رئیسجمهور یا بعضا تذکرات منطقهای و غیرملی در مجلس (در صورت تبدیل این مدیریت به وزارت) هیئت امنایی مرکب از سران سه قوه بر تصمیمها و موافقتهای کلان و ملی سازمان حفظ محیط زیست نظارت عالیه داشته باشد؛ نظارتی که قطعا حضور تأثیرگذار تشکلهای مردمنهاد زیستمحیطی نیز در آن باید دیده شود.
ارسال نظرات