دولت سیزدهم با دولتهای گذشته تفاوت آشکاری دارد و این تفاوت در تأکیدات ابراهیم رئیسی برای مواجهه با آسیبهای اجتماعی بهوضوح عیان شده است. غفلت نظام سیاستگذاری و مدیریتی کشور در دهههای گذشته، به گسترش شتابناک آسیبها منتهی شده و این موضوع نزد دولت از چنان اهمیتی برخوردار است که آبان ماه، نخستین جلسه شورای اجتماعی کشور با حضور رئیسجمهور برگزار شد.جلسهای که بسیاری تشکیل آن را به اراده و عزم دولت در حل و مهار آسیبهای اجتماعی تعبیر میکنند و این اهمیت تا بدانجا پیش رفته است که بهتازگی بدون سرپوش نهادن بر مسائل اجتماعی، تصویر کلی آسیبها با ارائه آمارهایی در این حوزه نمایان شده، آمارهای ناخوشایندی که رئیس سازمان امور اجتماعی کشور در همایش ملی «مواجهه با آسیبهای اجتماعی» اعلام کرده و از جانباختن سالیانه بین ۵۰ تا ۶۰ هزارنفر در کشور براثر مصرف دخانیات، مثبت بودن نگرش ۲۷ درصد مردم به مصرف دخانیات و اقدام به خودکشی سالیانه حدود ۱۰۰ هزار نفر، گسترش صیغه یابی در فضای مجازی،انجام سالانه ۳۰۰ تا ۴۰۰ هزار سقط جنایی یا غیرقانونی و نرخ شیوع الکل بین۹ تا ۱۰ درصد در بین افراد بالای ۱۵ تا ۶۴ سال حکایت دارد. کاهش تابآوری مردم به دلیل مشکلات اقتصادی و معیشتی هم از دیگر مواردی است که در این همایش به آن اشارهشده اما به اذعان رئیس سازمان امور اجتماعی باوجود شرایط سخت اقتصادی و تنگناهای معیشتی بهویژه افزایش بیکاری، تورم و نابرابری طبقاتی در سالهای گذشته، جامعه ایرانی از خود تابآوری بینظیری نشان داده و به گواه همه آمارها، «برخی آسیبهای اجتماعی همانند خودکشی، قتل، تجاوز، خشونت و غیره در مقایسه با برخی از کشورهای توسعهیافته که از ثبات اقتصادی برخوردارند، کمتر است.»
البته به گفته تقی رستم وندی مطالب بیانشده، برگرفته از پیمایشها و مطالعات مربوط به سالهای ۹۳ تا ۹۸ بوده و در تعبیر و تفسیر این نوع گزارهها باید به شرایط زمانی و تحولات اجتماعی آن دوره توجه کافی کرد. بااینحال، رئیس سازمان امور اجتماعی کشور تصریح میکند که «مسئله آسیبهای اجتماعی ازجمله مهمترین وفوریترین موضوعات کشور است و باید در این خصوص تدبیری علمی و راهبردی اندیشیده شود؛ چراکه اگر بهفوریت به موضوع آسیبهای اجتماعی نپردازیم بهمرورزمان به پدیدهای مزمن در کشور تبدیل میشود.» درگذشته، میان تصمیمگیران خرد و کلان کشور بودند کسانی که تصور میکردند آسیبهایی نظیر طلاق و اعتیاد و سرقت و قتل و زورگیری مشکلی در کنار مشکلات دیگرند و افزایش این موارد تهدیدی را متوجه ارکان کشور نمیکند. اما هنگامی روزنه حل این مسائل باز و درمان آغاز میشود که قوه فاهمه جامعه و نظام کاملا متوجه خطر شده باشند و در این رابطه تصمیمهای اساسی و مهم بگیرند و حتی در سایر سیاستهای کلان این چارهسازی را نفوذ دهند.
خوشبختانه هماکنون این موضوع در اولویت سیاستگذاریهای دولت قرارگرفته و برای اثربخشی اقدامات و کنترل و کاهش آسیبها در وهله نخست باید این پدیده ناخوشایند بهعنوان یک بیماری از سوی سیاستگذاران و نهادهای اجرایی کشور موردپذیرش قرار گیرد، این موضوع، نقش قابلملاحظهای در درمان و حل مسئله دارد و وضعیت امروز محصول عملکرد دهههای پیشین است و سیاستگذاری و اقدامات عاجل امروز ما نیز حداقل یک دهه بعد به ثمر خواهد نشست اما شرط سربلندی و فائق آمدن بر معضلات اجتماعی آن است که نهادهای رسمی و متخصصان دانشگاهی به یک تعریف مشترک از آسیبهای اجتماعی دست یابند.
روایت متفاوت از آسیبهای اجتماعی
آیدین ابراهیمی- از پژوهشگران مسائل اجتماعی، معتقد است: آسیبهای اجتماعی همواره در تمامی جوامع بروز و ظهور دارد اما معمولا طبق تعاریف متعدد و استانداردی که نزد عالمان و متخصصان امور است، دستهبندیشده و آمارهایی در سطح پیمایشهای ملی و منطقهای و بومی احصا میشود و سیاستگذاران بر این اساس، درصدد برنامهریزی، پیشبینی و یا کنترل و هدایت امور هستند.
ابراهیمی در گفتوگو با «رسالت» به تعاریف متفاوت آسیبهای اجتماعی در نزد نهادهای رسمی و متخصصان دانشگاهی اشاره و تشریح میکند: «در کشور ما بحث آسیبهای اجتماعی همواره دو روایت دارد؛ یک روایت رسمی که از سوی سازمانها و نهادهای رسمی صورتبندی میشود و روایت دیگر نزد متخصصان دانشگاهی و عالمان امور و دلسوزان جامعه و کسانی که این آسیبها را رصد میکنند.»
اولویت آموزش و فرهنگسازی در مقابله با آسیبها
هرچند در بخشهایی که تعاریف میان دانشگاهیان و متخصصین با مسئولین مشترک است، برنامهریزیهایی صورت پذیرفته؛ همانند آنچه در حوزه مواد مخدر و یا بیکاری و افزایش خشونتهای اجتماعی رخداده و رویکرد اغلب برنامهها در این بخشها باید فرهنگی و آموزشی باشد.
تغییر سبک زندگی نیز در بحث آسیب ها مطرح است و پرسش اینجاست که آیا باید این تغییر سبک از زندگی را طرد کنیم و یا بهعنوان یک تغییر پذیرای آن باشیم؟ بهعنوانمثال الگوهایی که در زیست اجتماعی امروز جوانان و نوجوانان ما در حوزه موسیقی و آموزش و ورزش و یا هنر وجود دارد، بسیار متفاوت از گذشته است و شاهد تغییرات شگرفی هستیم و مسئولان ما چه بخواهند و چه نخواهند مجبورند با این سبک زندگی و آسیبهای آن مواجه شوند. ابراهیمی معتقد است: «ورود مسئولین به ماجرا امری مبارک است اما در حوزه آسیبهای اجتماعی که امری زمانبر است باید افراد متخصص ورود کنند و در بلندمدت مکانیزمهای کنترل باید از نوع فرهنگی باشد و از این منظر اگر نگاه کنیم، به نظر میرسد که ما باید با نسل جدید گفتوگو کنیم؛ اگر آنها قبول دارند که آنچه در برخی حوزهها اتفاق میافتد، آسیب است، باید برنامههای بلندمدتی را برای کاهش آسیبها تدوین کنیم و شاید هم در اینجا تغییر نگرشی اتفاق افتاده و آیا این تغییر نگرش، آسیب است؟ اگر چنین است نیاز به پیشگیری دارد و اگر آسیب نیست، چگونه باید آن را سامان بدهیم تا درون الگوهای ارزشی ما، توانایی بازتولید نهادهایی مثل خانواده و آموزش و دین وجود داشته باشد. طبیعتا نادیده گرفتن و یا برخوردهای سلبی و صرفا حقوقی و قانونی به تنهایی گرهگشا نیست و اینگونه است که روند رشد آسیبها نیز افزایشیافته است. به نظر میرسد که ورود مسئولین در این حوزه به خاطر کمکاری خانوادههاست و یا بهخاطر این است که اساسا الگوهای اجتماعی زیستن در جهان جدید را به خانوادهها و به فرزندانمان آموزش ندادهایم و عموما مثل برخوردهای کلاسیک با پدیدههای جدید، همواره با عبارت «انجام بدهید» یا «انجام ندهید» خیال خودمان را راحت کردهایم و یکسری سپرهای قانونی نیز قرار دادهایم تا اگر کسی از خطوط قرمز پای خود را فراتر گذاشت، برخورد کنیم.»
اما به تعبیر این پژوهشگر مسائل اجتماعی، مگر میشود تکتک افراد جامعه را کنترل کرد؟ آیا نباید به حوزه آموزش جدیتر فکر کرد و با خانوادهها و معلمان و دانش آموزان و کودکان صحبت کرد، چه زمانی باید باب گفتوگو باز شود؟
مواجهه علمی و اجتماعی با آسیبها
به نظر میرسد این دوگانه که در حوزه روایتگری آسیبهای اجتماعی به وجود آمده جامعه را دچار انباشت آسیبها کرده و بینش ما را نسبت به فهم مسائل اجتماعی کاهش داده است و به اذعان ابراهیمی «درنهایت مجبوریم که از سازوکارهای طولانیمدت و زمانبر آموزشی و تبلیغی استفاده کنیم و بیتردید باید از ظرفیت متخصصین امور بهره برد، مسئولان ما بیشتر هشدار میدهند و بودجهای تعیین میکنند و دوباره میبینیم که چندسال بعد همان اموری که بودجه دریافت کرده؛ در جامعه رشد دوچندان داشتهاند. اما چرا با آسیبها، مواجهه علمی و اجتماعی نداریم؟»
این پژوهشگر مسائل اجتماعی، راهکار را آمادهسازی اذهان مسئولان برای پذیرش تغییرها و آموزش و گفتوگو با نسلها و اقشاری میداند که تغییرات شگرف و آسیبزنندهای در رفتارشان رخداده است.
ارتباط میان پنهانسازی آسیبها با رشد زیرپوستی آنها در جامعه
اما جعفر بای از دیگر پژوهشگران مسائل اجتماعی است که از منظری متفاوت بهصورت مسئله آسیبهای اجتماعی مینگرد و عوامل زمینهساز آن را بررسی میکند. او در ابتدا، ورود دولت به این مسئله و آمارهایی که در زمینه آسیبهای اجتماعی ارائهشده را از نقاط قوت دولت سیزدهم برشمرده و به «رسالت» میگوید: «پنهانسازی آسیبها، باعث رشد زیرپوستی آنها در جامعه میشود. بنابراین ازنظر ماهیتی طرح آسیبهای اجتماعی از سوی مسئولان خوب است، چراکه آسیبها به شکل ویروس گونه
در سطح جامعه تسری مییابد و درواقع از یک نقطه بسیار کوچک شروع میشود و اگر آن نقطه کوچک دیده شود میتوان جلوی آن را گرفت ولی چنانچه کوچکترین خطا را تحت عنوان سیاه نمایی تلقی کنیم، نمیتوان مانع رشد و گسترش آن شد. چون ندیدن آن خطای کوچک سبب میشود بستر رشد آن بهتدریج از تمامی جنبهها مهیا شود. گاهی این روند رشد از یکسو اتفاق میافتد اما به سبب نادیده گرفتن و یا سرپوش نهادن بر آن امکان دارد روند رشد آسیب بهصورت زیرپوستی از تمامی جنبهها رخ دهد.»
خانواده؛ خط مقدم جبهه مبارزه با آسیبها
بارها شنیدهایم؛ طلاق که به معنای زیرپا گذاشتن یک قرارداد است، منشأ آسیبهای فراوانی است، اعتیاد نیز به همین ترتیب بوده و میتواند به سرقت و تنش اجتماعی و تنش خانوادگی منجر شود و اینها بهعنوان ابرآسیب شناخته میشوند، چراکه از دل آنها، موارد متعدد دیگری سر برمیآورد و البته نقش مسائل اقتصادی در کاهش و یا گسترش این آسیبها بسیار تعیینکننده و تأثیرگذار است اما جعفر بای، سوای موضوع اقتصاد، نقش خانواده را بسیار مهم میداند: «خانواده بنیادیترین و زیربناییترین نهاد است و سنگ بنای تعلیم و تربیت را میگذارد و تنها نهاد اجتماعی است که جایگزینی ندارد و خط مقدم جبهه مبارزه با آسیبهاست. وقتی کارکردهای خانواده روزبهروز به سستی دچار شده و مضمحل شود، آسیبهای اجتماعی ریشه میدواند. رسالت خانواده؛ بسیار گسترده است، اگرچه کارکردهای خانواده؛ تأمین نیازهای اولیه و کانونی برای رفع مشکلات عاطفی و پشتیبانی بوده است، اما مهمترین نقش آن؛ آموزش، انتقال تجربه و کانونی برای حمایت و مرکز ثقل اتخاذ تصمیمات اساسی زندگی است که این کارکردها روزبهروز ازدسترفته، بهعنوانمثال با تأسیس مهدکودکها، کارکرد آموزشی از خانواده سلب شده است و یا وقتی نهادی برای ازدواج و انتخاب همسرگزینی در جامعه ایجاد میشود، خانواده نقش انتخاب همسر برای فرزندانش را از دست میدهد. درحالیکه مهمترین و اساسیترین رسالت برای خانواده آن است که تجارب خود را در اختیار فرزندانش بگذارد و روزی که سایتهای همسریابی را ایجاد کردند، ما بهشدت با آن مخالفت کردیم. بهطورکلی راهاندازی مراکز انتخاب همسر در جامعه به این مفهوم است که خانواده هیچ نقشی در انتخاب همسر برای فرزندان ندارند، اگرچه این مراکز نیز بنا به ضرورتی ایجادشده، چون ملاکها و معیارهای انتخاب همسر در جامعه تغییر کرده و دیگر نمیتوان با ملاکهای والدین برای فرزندان همسر انتخاب کرد اما همین دگرگونی و تغییرات خود به تولید آسیب منجر شده است.»
پیامدهای تغییر نقش جنسیتی
بهزعم این پژوهشگر مسائل اجتماعی، تغییر نقش جنسیتی جامعه، بزرگترین آسیبی است که به آن توجه نشده درحالیکه مادر باید نقش مادری خود و پدر نیز نقش پدری خود را ایفا کند، در غیر این صورت، تغییر نقش اجتماعی حاصل میشود و تغییر کارکردهای خانواده با غیبت طولانیمدت مادران در منزل رقم میخورد و وقتی مدیر خانواده غایب باشد، کلید به دستان کوچک یعنی کودکانی که به مدرسه میروند، بعد از پایان کلاس درس به دلیل عدم حضور مادر، با کلیدی که در اختیاردارند، وارد منزل میشوند و بهتنهایی غذا میخورند، بهتنهایی تلویزیون تماشا میکنند و بهتنهایی برای خیلی از مسائل خود تصمیم میگیرند و عهدهدار مسئولیتهای سنگینی میشوند، درحالیکه انواع آسیبها ازاینجا رقم میخورد. اگر اصالت و هویت و بنیان خانواده را احیا کنیم و خانواده دوباره کارکردهای پیشین خود را حفظ کند، آسیبهای اجتماعی گسترش نمییابد. بنابراین در اغلب موارد، آسیبها به دلیل متلاشی شدن خانواده رشد و توسعه مییابد.
زمان تغییر عنوان «آموزشوپرورش» به «پرورش و آموزش»
خانواده زیربنای جامعه است و پسازآن، نظام آموزشی نقش مهمی دارد. در این زمینه بای میگوید: «اکنون مقوله تربیتی را با مربیان پرورشی تخصصی کردهاند و بهعنوانمثال معلم فیزیک فقط فیزیک درس میدهد و نقش تربیتی او کمرنگ شده و به این طریق آسیبهای متعددی شکلگرفته است. برنامهریزی درسی باید «درهمتنیده» باشد و بر این اساس همهچیز توأمان آموزش داده میشود. یعنی معلم فیزیک سوای مسئولیت تدریس خود، مسئولیت اخلاقی و تربیتی را نیز باید به عهده بگیرد. معلم فقط ناقل علم نیست بلکه تربیتکننده است، در حال حاضر رسالت تربیتی از معلمان سلب شده و این موضوع بیگانگی ایجاد میکند. یعنی معلم نسبت به موضوعی که تخصص دارد فعالیت میکند و نسبت به سایر مسائل بیگانه میشود و این باعث شده که معلمان فیزیک و ریاضی و یا سایر دروس دیگر خود را نسبت به ترویج مباحث اخلاقی و تربیتی ملزم ندانند و این اشتباه محض است. مدارس ما باید آن درهم تنیدگی را حفظ میکردند. گرچه نفس تربیت تخصصی است، ولی معلمان ما نباید نسبت به اخلاق که زیرساخت تعلیم و تربیت است، بیتفاوت باشند. اساسا عنوان «آموزشوپرورش» هم غلط است و باید «پرورش و آموزش» باشد. «تعلیم و تربیت» هم غلط است درحالیکه تربیت مقدم بر تعلیم است. اگر تعلیم در اولویت باشد، آموزش اخلاقی در جامعه ضعیف و کمرنگ میشود، در این صورت مدرسه دیگر آن رسالت و کارکرد خود را از دست میدهد و اینهاست که مقدمات آسیبهای اجتماعی را فراهم میکند.»
ارسال نظرات