رنجهایی که بر بانوی اسلام، تنها دخت پیامبر(ص) پس از وفات ایشان آن هم از جانب کسانی که خود را مسلمان نامیده بودند وارد شد، رنج هایی است که تاریخ نیز از بازگویی آن شرم میکند. زیرا دختر پیامبر(ص) فاطمه سلام الله علیها همان کسی است که پیامبر در بیان منزلت و مقام او تعابیری فراتر از فهم انسانها بکار میبرد؛ گاهى مىفرمود: فاطمه (س) یک شاخه گل است (ریحانه)؛ زمانى مىفرمود: فاطمه پاره تن من است و گاهى مى فرمود: فاطمه عزیزترین مردم نزد من است.
حالا پیامبر رحلت کرده و عده ای با بیشرمی اول خلافت امیرالمومنین(ع) را غصب کردهاند، سپس فدک را از زهرا(س) گرفتهاند و سپس با بیحیایی بر در خانه آن حضرت رفتهاند و درب خانهای را که ملائک هم بیاجازه وارد نمیشدند، به آتش کشیدند و پهلوی مبارک او را شکستند و جراحتی بر روح و جان نازنینش وارد کردند که 75 روز یا 95 روز بعد از آن به شهادت رسید.
البته حضرت زهرا(س) دخت و دردانه رسول خدا بود و از او درس زیر بار ظلم نرفتن آموخته بود؛ پس ساکت ننشست.
روایت شده که چون غاصبان خلافت الهی تصمیم گرفتند فدک را از حضرت بگیرند و این خبر به ایشان رسید، لباس به تن کرده و چادر بر سر نهاد و با گروهى از زنان فامیل و خدمتکاران خود به سوى مسجد روانه شد، در حالی که چادرش به زمین کشیده مىشد و راه رفتن او همانند راه رفتن پیامبر خدا بود، وارد شد. در این هنگام بین او و دیگران پردهاى آویختند، آنگاه نالهاى جانسوز از دل برآورد که همه مردم به گریه افتادند و مجلس و مسجد به سختى به جنبش درآمد.
سپس لحظهاى سکوت کرد تا همهمه مردم خاموش و گریه آنان ساکت شد؛ آنگاه کلامش را با حمد و ثناى الهى آغاز فرمود، ایشان پس از حمد و ثنای پروردگار و ستایش رسول خدا(ص) خود را چنین معرفی میفرمایند؛ «اى مردم! بدانید که من فاطمه و پدرم محمد است، آنچه ابتدا گویم در پایان نیز مىگویم، گفتارم غلط نبوده و ظلمى در آن نیست، پیامبرى از میان شما برانگیخته شد که رنجهاى شما بر او گران آمده و دلسوز بر شما و بر مؤمنان مهربان و عطوف است.
پس اگر او را بشناسید، مىدانید که او در میان زنانتان، پدر من بوده و در میان مردانتان برادر پسر عموى من است، چه نیکو بزرگوارى است، آنکه من این نسبت را به او دارم.»
و ادامه دادند: «و شما اکنون گمان مىبرید که براى ما ارثى نیست، آیا خواهان حکم جاهلیت هستید؟ و براى اهل یقین چه حکمى بالاتر از حکم خداوند است، آیا نمىدانید؟ در حالى که براى شما همانند آفتاب درخشان روشن است که من دختر او هستم. اى مسلمانان! آیا سزاوار است که ارث پدرم را از من بگیرند، اى پسر ابىقحافه، آیا در کتاب خداست که تو از پدرت ارث ببرى و از ارث پدرم محروم باشم؟ امر تازه و زشتى آوردى، آیا آگاهانه کتاب خدا را ترک کرده و پشت سر مىاندازید، آیا قرآن نمىگوید سلیمان از داود ارث برد؟ و در مورد خبر زکریا آنگاه که گفت: پروردگار مرا فرزندى عنایت فرما تا از من و خاندان یعقوب ارث برد ... و شما گمان مىبرید که مرا بهرهاى نبوده و سهمى از ارث پدرم ندارم؟ آیا خداوند آیهاى به شما نازل کرده که پدرم را از آن خارج ساخته؟ یا مىگوئید: اهل دو دین از یکدیگر ارث نمىبرند؟ آیا من و پدرم را از اهل یک دین نمىدانید؟ و یا شما به عام و خاص قرآن از پدر و پسرعمویم آگاه ترید؟ اینک این تو و این شتر، شترى مهارزده و رحل نهاده شده، برگیر و ببر، با تو در روز رستاخیز ملاقات خواهد کرد.
چه نیک داورى است خداوند و نیکو دادخواهى است پیامبر و چه نیکو وعدهگاهى است قیامت و در آن ساعت و آن روز اهل باطل زیان مىبرند و پشیمانى به شما سودى نمىرساند و براى هرخبرى قرارگاهى است، پس خواهید دانست که عذاب خوارکننده بر سر چه کسى فرود خواهد آمد و عذاب جاودانه که را شامل مىشود.»
بانوی دو عالم، با خطبه فدکیه خود حجت را بر همگان تمام کردند و حقطلبی و ایستادن در مقابل ستم را به شیعیان خود آموختند. فدک، تنها یک نشانه بود؛ تمام حرف و جوش و خروش دختر پیامبر آنهم با آن جسم و روح خسته، تلاش برای احقاق حق و گوشزد کردن انحراف عظیمی بود که در امت پدیدار شده بود و ثمرهاش در کربلای 61 هجری با سرهای بریده اهل بیت پیامبر خدا (ص) آشکار شد.
ارسال نظرات