27 آذر 1400 - 09:09

پایگاه رهنما:

 

روزنامه کیهان**

«آینه‌های خمیده» در بزنگاه مذاکرات وین/مسعود اکبری

کار «آینه» نشان دادن اشیاء است، به همان اندازه‌ای که هستند. اما «آینه‌های خمیده» طوری طراحی شده‌اند که سوژه‌های خود را بزرگ‌تر یا کوچک‌تر و در مواردی هم به صورت وارونه نمایش می‌دهند. یکی از اصلی‌ترین اهداف و عملکرد‌های جریان تحریف، استفاده از این ویژگی آینه‌های خمیده است.
جریان تحریف سابقه‌ای طولانی دارد و یکی از کارکرد‌های آنان، پادویی برای بانیان تحریم علیه ملت ایران بوده است. بر همین اساس در ماه‌های اخیر و به ویژه با آغاز مذاکرات ایران و ۱+۴ در دولت سیزدهم، این جریان مخرب در فضای مجازی و مکتوب به صورت ویژه بر موضوع مذاکرات وین متمرکز شده است.
جریان تحریف با تمرکز بر مذاکرات تلاش دارد تا هم بر روند گفتگو‌ها در وین تاثیر گذاشته و هم افکارعمومی در داخل کشور را دچار اختلال محاسباتی کند. در حقیقت تولیدات خط تحریف عملا برای سنگین کردن کفه آمریکا، و سبک کردن کفه (یا بدهکار کردن) طرف طلبکار یعنی ایران است.
و، اما از چند محور زیر با عنوان سرفصل‌های اصلی فعالیت جریان تحریف در مسئله مذاکرات وین می‌توان یاد کرد؛
۱- یکی از کارویژه‌های اصلی جریان تحریف در هفته‌های اخیر تخطئه شروط ایران شامل لغو تحریم‌ها، تضمین و راستی‌آزمایی است. جریان تحریف در اقدامی مغایر با منافع ملی، از شروط ایران اعتبارزدایی کرده و آن را «خارج از توان آمریکا»! و «مطالبات حداکثری»! معرفی می‌کند. این جریان در نقش «بلندگو‌های کاخ سفید» مدعی است که ایران باید مطالبات و خواسته‌های خود را تعدیل کرده و از هر سه شرط مذکور عقب‌نشینی کند!
۲- از دیگر کارویژه‌های جریان تحریف در مسئله مذاکرات وین، القای فرصت‌سوزی و از بین رفتن زمان است. این طیف وانمود می‌کند که ایران باید در اسرع وقت به توافق نهایی دست یابد و اگر این اتفاق رخ ندهد، نتایج بسیار دهشتناکی در انتظار ایران است. این در حالی است که جریان تحریف در سال ۹۴ نیز از همین ترفند استفاده کرده بود. در آن مقطع این جریان با فضا‌سازی گسترده مدعی شد که هر روز تاخیر در اجرای برجام، حدود ۴۰۰ میلیارد تومان خسارت به کشور تحمیل می‌کند!؛ ادعایی کذب و بی‌پایه که جریان یاد شده هیچ‌گاه درباره آن به افکار عمومی پاسخی نداد.
۳- بازی در پازل «برجام پلاس» از دیگر سرفصل‌هایی است که جریان تحریف در ماه‌های اخیر بدان پرداخته است. در واقع این طیف با تکرار ادعا‌های سخیف و گستاخانه مقامات آمریکایی، اروپایی و اسرائیلی مدعی است که برجام «ناقص» است و باید به توافقی «طولانی‌تر و بزرگ‌تر» مبدل شود. هدف اصلی این پروژه ضدایرانی، برجامیزه کردن توان موشکی و قدرت منطقه‌ای ایران و به عبارتی بتن‌ریزی در قلب توان موشکی و منطقه‌ای ایران است. اصرار جریان تحریف بر تعمیم توافق هسته‌ای به توان دفاعی و قدرت منطقه‌ای ایران، بیش از آنکه نشانه سهل‌اندیشی و غفلت باشد، متاسفانه مصداق خیانت و دهن‌کجی به منافع ملی است.
۴- جریان تحریف همچنین در اقدامی مسبوق به سابقه، القای دوگانه دروغین «توافق- جنگ» و «توافق- قطعنامه» را با هدف هراس‌افکنی در افکارعمومی پی گرفته است. این طیف مدعی است که اگر مذاکرات وین به توافق ختم نشود، قطعا گزینه باقی مانده، یا جنگ و تقابل نظامی است و یا قطعنامه ضدایرانی در شورای امنیت. این ادعا در حالی است که اولا؛ گزینه نظامی به علت ناتوانی آمریکا، سالیان درازی است که از روی میز مقامات این کشور کنار رفته است و ثانیا؛ دیپلماسی مقتدرانه و هوشمندانه، عاملی است که مانع صدور قطعنامه علیه ایران می‌شود. به عبارت دیگر، زبان اقتدار و قدرت، طرف مقابل را هم از فکر حمله نظامی دور می‌کند و هم از صدور قطعنامه ضدایرانی.
۵- شرطی‌سازی اقتصاد و ضریب دادن به نوسانات قیمت ارز از دیگر کارویژه‌های جریان تحریف در ماه‌ها و هفته‌های اخیر بوده است. این جریان مخرب اینگونه وانمود می‌کند که اگر ایران بر مطالبات قانونی و منطقی خود در مذاکرات پافشاری کند، دلار سیر صعودی به خود گرفته و در نقطه مقابل اگر ایران از مواضع خود عقب‌نشینی کند، دلار ارزان می‌شود. این القائات و فضا‌سازی‌ها هیچ نسبتی با واقعیت ندارد. رئیس‌جمهور ۱۶ آذر امسال در مراسم روز دانشجو گفت: «خبر دقیق داریم عده‌ای شبانه‌روز در تلاشند همزمان با مذاکرات، نرخ ارز را بالا ببرند و مذاکرات را به اقتصاد گره بزنند تا خواسته‌های خود را به ملت تحمیل کنند. دستگاه‌های اطلاعاتی پیگیر معرفی افراد هستند».
پس از این اظهارات رئیس‌جمهور، مدیرکل مبارزه با قاچاق کالا و ارز معاونت اقتصادی وزارت اطلاعات اعلام کرد: «با اشراف اطلاعاتی سربازان گمنام امام زمان (عجل‌الله‌تعالی‌فرجه‎الشریف)، با همکاری بانک مرکزی همه حساب‌های بانکی بیش از ۷۰۰ نفر از فعالان غیرمجاز ارزی در سطح کشور شناسایی و مسدود گردید.» وی تصریح کرد «گردش برخی از حساب‌های مسدود شده در ۹ ماهه سال جاری بالغ بر ۲۰ هزار میلیارد تومان می‌باشد»؛ اینجا بود که یک بار دیگر دم خروس جریان تحریف بیرون زد و بیش از پیش عیان شد که یک جریان زالوصفت و مخرب در داخل کشور، بازار ارز و به خصوص بازار دلار را بازیچه مطامع خود قرار داده و در خدمت بانیان تحریم برای فشار اقتصادی علیه مردم ایران است.
۶- از دیگر مواضع پرتکرار جریان تحریف در ماه‌ها و هفته‌های اخیر، کوبیدن بر طبل مذاکرات مستقیم با آمریکا است. این طیف مدعی است که گره اصلی مذاکرات وین، عدم مذاکره مستقیم ایران و آمریکاست. این ادعا در حالی است که آمریکا به صورت غیرقانونی و با گردن‌کشی از برجام خارج شده است. به همین خاطر اجازه حضور در میز مذاکرات وین را ندارد. در روز‌های گذشته «سعید خطیب‌زاده» سخنگوی وزارت خارجه گفت: «این آمریکاست که می‌خواهد به اتاق مذاکرات بازگردد پس نیازمند کلید ورود می‌باشد... اگر آمریکا برای رفع واقعی تحریم‌ها به وین بیاید می‌تواند بلیت بازگشت به اتاق برجام را دریافت کند».
و، اما ادعای جریان تحریف درباره منافع مذاکره مستقیم با آمریکا در حالی است که در همین دولت قبل، ایران به صورت مستقیم با آمریکا مذاکره کرده و حتی از مذاکره مستقیم نیز فراتر رفته و به گپ و گفت اعضای تیم‌های مذاکره‌کننده دو طرف درباره نوه‌های خود و ارسال کارت پستال نیز رسید؛ نتیجه چه شد؟! رویکرد مذاکره مستقیم، نه تنها از دشمنی آمریکا نسبت به ملت ایران نکاست، بلکه ۲ برابر شدن تحریم‌ها و افزایش خصومت آمریکا را در پی داشت.
۷- یکی دیگر از سرفصل‌های جریان تحریف در موضوع مذاکرات وین، فشار به تیم مذاکره‌کننده برای پذیرش بدون قید و شرط نتایج مذاکرات ۱+۴ با تیم مذاکره‌کننده دولت روحانی است. این فضا‌سازی در حالی است که مفاد ۶ دور مذاکره قبلی، صرفا یک پیش‌نویس است و نه یک توافق. همچنین مستندات حکایت از آن دارد که در شش دور مذاکره قبلی، علی‌رغم تلاش تیم مذاکره‌کننده، مطالبه اصلی ایران مبنی بر لغو تمامی تحریم‌ها آن‌طور که باید و شاید مورد تاکید قرار نگرفته است.
بر همین اساس عقل و منطق می‌گوید که مذاکراتی که صرفا پیش‌نویس بوده و مطالبه اصلی ایران نیز در آن کمرنگ بوده است، همچنان محل مذاکره است.
و، اما در بی‌صداقتی جریان تحریف همین بس که از یکسو مفاد ۶ دور مذاکره در ماه‌های پایانی دولت روحانی را در حد یک توافق نهایی و غیرقابل خدشه بالا برده است و از سوی دیگر خروج آمریکا از برجام و نقض فاحش قطعنامه ۲۲۳۱ توسط دولت آمریکا را لاپوشانی و توجیه می‌کند.
قطعا سرفصل فعالیت‌های رسانه‌ای جریان تحریف در موضوع سیاست خارجی و به ویژه مسئله مذاکرات وین، به موارد مذکور خلاصه نمی‌شود و فهرست طولانی‌تری دارد که از حوصله این مطلب خارج است.
تکلیف جریان تحریف مشخص است. این جریان مخرب به دلیل بی‌توجهی محض به منافع ملی و عزت مردم ایران، از پیمودن مسیر غلط خود منصرف نشده و بر آن اصرار دارد؛ بنابراین این وظیفه مقامات ارشد، نخبگان و عموم مردم است که در مقابل این جریان مخرب، هوشمندانه رفتار کنند و با تبیین واقعیت‌ها تلاش مشترک دشمن و جریان تحریف را ناکام بگذارند.
رهبر حکیم انقلاب- ۱۰ مرداد ۹۹- فرمودند: «من به شما بگویم که اگر جریان تحریف شکست بخورد، جریان تحریم قطعاً شکست خواهد خورد؛ زیرا که عرصه، عرصه جنگ اراده‌ها است». بر همین اساس مقامات ارشد و همچنین نهاد‌های تصمیم‌گیر و تصمیم‌ساز باید با هوشمندی نسبت به عملیات رسانه‌ای جریان تحریف رفتار کرده و با پرهیز از سکوت و انفعال، با پافشاری بر مطالبات قانونی و فنی و منطقی ایران، نقشه این جریان را نقش بر آب کند. همچنین نخبگان و در ادامه، عموم ملت ایران باید با هوشمندی و درایت، از «بازتولید تحریف» پرهیز کرده و مانع از تبدیل پروژه جریان تحریف به «گفتمان اجتماعی» شوند. ان‌شاءالله مسئولین، نخبگان و عموم مردم با هوشمندی و درایت با شکست جریان تحریف، شکست تحریم را رقم خواهند زد.

**************

روزنامه وطن امروز**

حلقه وصل حوزه و دانشگاه/سیدامین علیدوست

امروز سالروز شهادت آیت‌الله شهید دکتر محمد مفتح است که در تقویم رسمی کشور به نام «روز وحدت حوزه و دانشگاه» نامگذاری شده است. دکتر مفتح عرفان و دروس خارج فقه و اصول را در عالی‌ترین سطح نزد رهبر کبیر انقلاب حضرت امام خمینی فراگرفت. پیوند عاطفی او با امام به گونه‌ای بود که با وجود آن اختناق خطرناک رژیم ستم‌شاهی چه در برنامه‌های علمی و پژوهشی و چه جلسات سخنرانی و تلاش‌های تبلیغی، اصرار و ابرام داشت که نام امام خمینی قدس سره مطرح شود و در مسجد قبای تهران صریحا و بدون هیچ گونه واهمه‌ای در سال‌های قبل از انقلاب، نام آن بزرگوار را بر زبان جاری می‌کرد. مرحوم مصطفی زمانی نوشته است: نه تنها مفتح خود چنین روشی را به کار می‌بست، بلکه در انجمن اسلام‌شناسی، اعضا را تقویت می‌کرد تا به کمال شهامت نه تنها مقاصد امام را تقویت کنند، بلکه نامش را هم در کتاب‌ها بیاورند.
شهید مفتح برای فعالیت‌های علمی و فرهنگی خود محدود به محیط حوزه نماند و همیشه در تلاش بود افق‌های جدید و محیط‌های جدیدی را به روی تبلیغ معارف اسلامی بگشاید.
حکمت الهی چنین مقدر کرده بود که شهید مطهری و دکتر مفتح که از شخصیت‌های برجسته حوزه علمیه بودند، به دانشگاه رفته و در دل‌ها، انگیزه‌ها و هدف‌های ۲ قشر دانشگاهی و روحانی، وحدت ایجاد کرده و یکی از بلندترین آرزو‌های امام یعنی پیوند این ۲ قشر را عملی کنند. شهید مفتح اقدام عملی در راه رسیدن به چنین وحدتی را تغییر نظام آموزشی دانشگاه می‌دانست و عقیده داشت دانشگاهی که هدف آن پرورش انسان‌های دانشمند، دیندار، متعهد و نیکوکار است، باید علم و تخصص خود را در راه اعتلای کشور و تامین سعادت مردم به کار گیرد و در طریق استقلال، عزت و عظمت کشور از خود اهتمامی توأم با صداقت و جدیت به خرج دهد. در برنامه چنین دانشگاهی باید عرصه بحث و تحقیق، علم و عمل توأم با اخلاص مهیا شود و به عقیده وی انس حوزه و دانشگاه با یکدیگر در رسیدن به چنین حالتی تاثیر بسزایی دارد. شهید مفتح ضمن پیگیری به وجود آوردن تحول در دانشگاه، از نظر خط فکری در زمینه مسائل عقیدتی با خطوط التقاطی، سخت مخالفت کرد و در برابر احزاب و گروهک‌هایی که تفکر انحرافی داشتند، لحظه‌ای آرام نمی‌گرفت و در مواردی با آنان درگیر می‌شد و به سبب همین موضع‌گیری صریح بود که به ترور وی اقدام کردند. سرانجام صبح روز ۲۷ آذر ۱۳۵۸ در مقابل دانشگاه الهیات تهران، مارقین انقلاب یعنی گروهک منحرف و منافق فرقان، آن متفکر وارسته را هدف چندین گلوله قرار دادند و به شهادت رساندند.

**************

روزنامه خراسان**

نخبگان و آن روی سکه مهاجرت/سید علی علوی

امروز در تقویم جهانی به عنوان روز مهاجرت نام گذاری شده است. پدیده‌ای جهانی که حدود ۱۰ درصد از جمعیت جهان از تمامی جوامع از آمریکا و اروپا تا آسیا و آفریقا در گیر آن هستند به گونه‌ای که تمایل به مهاجرت در آمریکای لاتین حدود ۲۴ درصد، در آمریکای شمالی۱۴ درصد و در اتحادیه اروپا ۲۱ درصد است. مهاجرت موضوعی است که جامعه ایران نیز درگیر آن است. براساس پیمایشی در سال ۹۵ تمایل به مهاجرت ۲۹.۵ درصد و براساس آخرین پیمایش در آذر۱۴۰۰ تمایل به مهاجرت به ۳۳ درصد رسیده است؛ آماری تلخ و هشدار دهنده که برای پرداخت و حل چنین معضلی نیاز به شناسایی علل و عوامل چنین پدیده‌ای است.
براساس همین پیمایش آذرماه مرکز افکارسنجی کیو، شرایط اقتصادی عامل ۸۰ درصد تمایل به مهاجرت در ایران است. این در حالی است که در هجمه رسانه‌های فارسی زبان علیه فضای حاکم بر کشور تلاش می‌شود دلایل سیاسی و فرهنگی و اجتماعی را از جمله دلایل اصلی تمایل به مهاجرت بازنمایی کنند، اما برخلاف این تصویرسازی رسانه‌های فارسی زبان غربی وعربی، ۸۰ درصد افراد متمایل به مهاجرت، دلایل اقتصادی را به عنوان دلیل اصلی اعلام کرده اند و در این بین شرایط اجتماعی ۱۷ درصد و شرایط سیاسی ۱۲ درصد را به خود اختصاص داده است.
داده‌هایی که در واقع برخلاف پروپاگاندای رسانه‌های فارسی زبان عربی و عبری و غربی همچون بی بی سی و شبکه سعودی ایران اینترنشنال است. براساس همین پیمایش جالب این جاست که ۷۵ درصد مخاطبان این پیمایش اعلام کرده اند:بهبود شرایط اقتصادی موثرترین عامل بر مهاجرت نکردن آن‌ها خواهد بود. در واقع بهبود شرایط اقتصادی، امیدواری اقتصادی، ثبات اقتصادی و چشم انداز روشن اقتصادی می‌تواند عامل ۷۵ درصدی در انصراف از مهاجرت باشد. موضوعی قابل تامل که نیاز به توجه مسئولان و سیاست گذاران را دو چندان می‌کند. در واقع اگر تغییر شرایط سیاسی و فرهنگی و اجتماعی دلایل اصلی مهاجرت می‌بود شاید به این راحتی نمی‌شد اظهار نظر کرد، اما زمانی که شرایط اقتصادی مهم‌ترین دلایل میل به مهاجرت و انصراف از مهاجرت است می‌بایست به آن توجه جدی کرد، چرا که شاخصی قابل اصلاح است. موضوعی که شاید بتوان آن را در توجه دولت در نمونه‌هایی همچون بودجه پژوهشی کشور دید. شاید در ابتدا طرح بحث بودجه پژوهش در این مبحث کمی نامانوس به نظر آید، اما باید به خاطر داشت که بخشی از طیف مهاجران، چهره‌های نخبه، دانشجویان و کار شناسانی هستند که مهاجرت آن‌ها از کشور تبعات جدی تری در مقایسه با مهاجرت یک فرد عادی دارد.
طبق آمار‌های اعلامی اگر چه تعداد دانشجویان ایرانی که طی چند سال گذشته برای تحصیل به خارج از کشور می‌روند به دلایلی همچون کرونا، افزایش قیمت ارز و سخت گیری‌های ویزایی و تحریمی کشور‌های غربی نسبتا ثابت مانده یا حتی در مواردی کاهش هم داشته است، اما بر اساس آخرین آمار‌های رصدخانه مهاجرت ایران، ۳۷ درصد از دارندگان مدال در المپیاد‌های دانش‌آموزی، ۲۵ درصد از مشمولان بنیاد نخبگان و ۱۵ درصد از رتبه‌های زیر هزار کنکور سراسری مقیم کشور‌های دیگر هستند. این آمار شاید کمتر از آن چه در قالب فضا سازی خبری برخی رسانه‌های خارجی با عنوان «فرار مغز‌ها» مطرح می‌شود، باشد، اما پرواضح است حتی خروج و باز نگشتن یک نخبه به کشور نیز باید مورد توجه و حساسیت نهاد‌های تصمیم گیر باشد. چرا که علاوه بر هزینه‌های بسیاری که برای تربیت او شده، امید به نقش آفرینی اش در توسعه و حل مشکلات کشور نیز بحثی جدی است.
همان طور که رهبر معظم انقلاب در دیدار اخیر نخبگان جوان و استعداد‌های برتر علمی، با تأکید بر لزوم تمرکز جامعه علمی و نخبگان برای یافتن راه‌حل‌های علمی مشکلات مختلف تصریح کردند: «ظرفیت نخبگی جوانان ملت ایران، می‌تواند زمینه ساز پر کردن شکاف علمی کشور با علم جهانی، عبور از مرز‌های جهانی علم، ایجاد تمدن نوین اسلامی و تحقق آینده درخشان کشور باشد». بدیهی است عوامل داخلی و خارجی متعددی را در خروج و بازنگشتن یک نخبه به کشور می‌توان دخیل دانست. علاوه بر مسائل اقتصادی، سیاسی و اجتماعی که به نظر می‌رسد اقتصاد دراین میان یکی از اولویت دارترین دلایل مهاجرت نخبگان باشد، به طور خاص در خصوص نخبگان عواملی مانند پایین بودن شأن و جایگاه نخبگان در کشور، ضعف نظام شایسته سالاری در مشاغل علمی، مدیریتی و حاکمیتی ونداشتن امنیت شغلی نخبگان، ارتباط ضعیف مراکز پژوهشی با مراکز جهانی وکمبود امکانات پژوهشی این مراکز، ارتباط نداشتن مراکز پژوهشی با صنعت، بودجه ناچیز مراکز پژوهشی که عمدتا تنها پاسخ گوی هزینه‌های جاری این مراکز است و... را می‌توان برشمرد. نگاهی به این فهرست نشان می‌دهد که می‌توان با تغییر برخی سیاست گذاری‌ها و همچنین توجه ویژه‌تر به برخی دیگر تا حد زیادی زمینه‌های خروج و بازنگشتن نخبگان را کاهش داد.
یکی از این موارد که در ابتدا نیز اشاره شد موضوع بودجه پژوهش به عنوان فصل مهم اشتراک نخبگان با جامعه است. براساس برنامه ششم توسعه، باید میزان بودجه اختصاص یافته به موضوع پژوهش رقم ۴ درصد از تولید ناخالص ملی را در افق ۱۴۰۴ نشان دهد. رقمی که سابقه عملکرد دولت‌ها تا کنون عملا تحقق آن را منتفی کرده است. چرا که ما اکنون و در پایان اجرای برنامه ششم توسعه حداکثر به عدد ناچیز ۰.۶۶ درصد (حدود ۷ صدم درصد) رسیده ایم.
در حالی که به طور مثال در کره جنوبی ۳.۶ درصد، ژاپن ۳.۴ درصد، آلمان ۲.۹ درصد، آمریکا ۲.۸ درصد، فرانسه ۲.۳ درصد و... ازتولید ناخالص داخلی (G.D.P)، این کشور‌ها به پژوهش اختصاص می‌یابد. عدد‌هایی که به نظر نمی‌رسد فقط یک موضوع شیک و اعتبار آفرین باشد بلکه درآمد‌های حاصل از فناوری‌های دانش بنیان و تولید ثروتی که این پژوهش‌ها برای اقتصاد این کشور‌ها به ارمغان آورده یک سرمایه گذاری کاملا سود ده بوده است. اگر امروز دریچه نگاهمان به این موضوع مهم را تغییر ندهیم فردا و فردا‌های بعدی باید خسارت‌های جبران ناپذیر آن را با پوست وگوشت مان لمس کنیم. بدیهی است مخاطب این باید به طور مشخص مجلس و دولت هستند که باید با نگاهی استراتژیک به این عرصه آن چه اکنون به واسطه کم کاری‌ها و سیاست‌های غلط متاسفانه «مشوق‌های مهاجرت نخبگان» است را تبدیل به «مشوق‌های ماندن» آن‌ها در کشور کنند.

**************

روزنامه ایران**

ایران؛ کنشگر اصلی مذاکرات وین/مصطفی خوش چشم

دور هفتم مذاکرات وین در حالی انجام شد که مشخص بود تغییر نگاه برآمده از بر سرکار آمدن دولت انقلابی در ایران ماهیت نگاه به مذاکرات را به دلیل کاسته شدن از وزن تأثیرگذاری مذاکرات در اقتصاد کشور تغییر داده و آن را به مسأله‌ای مجزا در کنار سایر مسائل تبدیل خواهد کرد. همین تغییر تا حد زیادی بار فشار را از تیم مذاکره کننده هسته‌ای برداشت و زمینه آن را فراهم ساخت که جمهوری اسلامی ایران بتواند در فضای جدید ایجاد شده خواسته‌های بحق خود را پیش روی طرف غربی بگذارد. همچنان که ابتکارعمل برآمده از ذکاوت کارشناسان تیم جدید به رهبری علی باقری‌کنی توانست در چند روز اول غرب را تا حدی دچار غافلگیری کند و شوک ناشی از آن زمین بازی را به نفع جمهوری اسلامی ایران تغییر داد. تیم ایران دو پیش‌نویس جدید را با خود به وین برد که دارای تفاوت‌هایی با پیش‌نویس وین ۶ بود. از جمله آنکه موارد ناقض برجام در پیش‌نویس وین ۶ اصلاح شد و مواردی که در ارتباط با لغو تحریم‌ها باقی مانده بود، مطرح شد. البته مشخص بود که طرف غربی مقاومت خواهد کرد، اما پس از استقامت طرف ایرانی و با اجرای درست فنون مذاکراتی بالاخره طرف غربی پذیرفت که خواسته‌های ایران در سند نهایی پیش‌نویس وین ۷ گنجانده شود.
بر این اساس به نظر می‌رسد در دور جدید مذاکرات کنشگر اصلی جمهوری اسلامی است و پاسخ‌دهنده، طرف غربی و این می‌تواند برای ما دست برتر ایجاد کند. اگر چه که در مقدمه مذاکرات هستیم و از اینجا به بعد باید درباره تک‌تک آیتم‌ها و موارد اختلافی مذاکره کنیم. مشخص است که طرف غربی هم بیکار نخواهد نشست و به سختی امتیاز خواهد داد. چنان که در این مدت نیز سعی کرد از همه اهرم‌های فشار و جاروجنجال‌های تبلیغاتی و بازی پلیس بد و خوب استفاده کند تا ما را از دستیابی به این خواسته‌ها دور نگاه دارد.
مشخص است که پیشرفت در این مذاکرات با سرعتی آهسته انجام می‌شود و هیچ‌گاه نمی‌توان اعتماد کاملی بویژه به سه کشور اروپایی داشت که آیا تمام‌قد به مذاکره واقعی ادامه می‌دهند یا اینکه گاه نمایش مذاکره اجرا می‌کنند و گاه به مذاکره واقعی می‌پردازند. این هنر تیم مذاکره‌کننده ماست که بتواند مسیر مذاکره با طرف غربی را در روند مثبت و رو به جلو نگاه دارد. این کار دشواری است که به نظر می‌رسد دیپلمات‌های ما تا این زمان از پس آن برآمده‌اند.
همزمان با مذاکرات وین تحول دیگری که قابل ارزیابی است، توافقی است که میان ایران و آژانس بین‌المللی انرژی اتمی به دست آمد و سبب تقویت موضع ایران در مذاکرات شد. توافق ایران و آژانس برای بازگرداندن دوربین‌های سایت هسته‌ای «تسا» مشروط به تحقق سه شرط ایران یعنی بررسی قضایی و امنیتی و محکوم کردن حمله خرابکارانه علیه تأسیسات ایران از سوی آژانس و چک دوربین‌های آژانس قبل از نصب از سوی کارشناسان ما بود که محقق شد. این توافق سبب شد طرف‌های روسی و چینی که در اتاق مذاکره همواره براساس اخبار قابل اعتماد از ما حمایت می‌کردند، بتوانند در مقابل رسانه‌ها نیز ضمن حمایت از ایران به انتقادات شدید از طرف‌های غربی بپردازند. در اتاق مذاکره هم این اقدام به کسب امتیازاتی برای ما منتهی شد. هرچند هدف از این توافق الزاماً تأثیر بر مذاکرات وین نبود. در ادامه این توافق توقع می‌رود دبیرکل آژانس از اعلام مواضع جانبدارانه و بعضاً زیاده‌خواهانه در قبال ایران دست بردارد، مواضعی غیر از این نشان از آن دارد که آژانس همچنان با ایفای نقش پلیس امریکا در برجام سعی می‌کند ما را مجبور به اجرای یکطرفه تعهدات هسته‌ای در چهارچوب برجام قبل از هر توافقی با طرف غربی کند.

**************

روزنامه شرق**

‌جامعه اسفنجی/احمد غلامی

درباره ظهور و سقوط اصلاح‌طلبان بحث‌های زیادی شده است. در این میان علت اصلی برآمدن اصلاح‌طلبان را تغییر جامعه دانسته‌اند. بدیهی است یک جامعه همواره پویا در حال تغییر است و در درازمدت در حالتی ایستا به سر نمی‌برد. یکی از ویژگی‌های جامعه پویا نزاع امر کهنه و نو است. نزاعی که هویت‌های سیاسی تازه‌ای را برمی‌کشد و هویت‌هایی که در این فرایند نتوانستند خود را بازآفرینی کنند به سقوط وامی‌دارد. اصلاح‌طلبان خوشه‌چین دوم خرداد ۷۶ بودند. بسیار شنیده‌ایم که هیچ‌کس انتظار نداشت آنان به این پیروزی دست یابند، نه سیدمحمد خاتمی چنین باوری داشت و نه حتی نزدیکانش. در این پیش‌بینی عدم موفقیت، خاطرات بسیار گفته و منتشر شده و برخی از این خاطرات بعید است فعلا اجازه انتشار داشته باشد. غرض از این مقدمه کلیشه‌ای چیزی نیست جز یادآوری اینکه آنچه دلیل اصلی پیروزی اصلاح‌طلبان شد، از دید موافقان و مخالفان خاتمی مغفول بوده و آن چیزی نیست جز شرایط اقتصادی نسبتا مطلوب آن دوران که تغییر سبک و آرایش زندگی مردم را به دنبال داشت. جامعه‌ای که دستش به دهانش می‌رسد در پی گسترش مطلوبیت بیشتری است؛ مطلوبیتی از جنس تغییر در چشم‌انداز و در یک کلام در پی اصلاح‌طلبی. اصلاح‌طلبان به دلیل آنکه اکثراً از طیف‌های روشنفکر رسمی جامعه بودند، خواسته‌های فرهنگی جامعه را فربه ساختند و نه‌تن‌ها پیروزی خود را مدیون این خصیصه رئیس‌جمهور و نزدیکانش می‌دانستند بلکه استراتژی دولت-ملت‌سازی خود را نیز بر همین رویکرد استوار کردند. در این گفته‌ها نیز چیز تازه‌ای وجود ندارد، تکرار مکررات است با چشم‌اندازی دیگر. بار‌ها شنیده‌ایم ضعف اصلاح‌طلبان آن بوده است که به اقتصاد و توده‌های فرودست توجه جدی نداشته‌اند. این گفته اگرچه در یک معنا درست است، اما شکست اصلاح‌طلبان و افول آن‌ها را نمی‌توان به برنامه‌های اقتصادی تقلیل داد. جامعه‌ای که اصلاح‌طلبان در آن بر مسند نشسته بودند حاوی تغییرات بطئی و در تمام سطوح عمیق بود که به‌راحتی قابل رؤیت نبود. تغییر احساس می‌شد، اما کسی قادر به درک و دریافت این چشم‌انداز نبود و اگر در این میان کسی هم به این باور می‌رسید، به لحاظ اجرائی قادر نبود کاری از پیش ببرد. با پیروزی دو مرحله‌ای احمدی‌نژاد در رقابت با هاشمی‌رفسنجانی، تئوری‌های روشنفکرانه و چشم‌انداز واقعی جامعه از مسیر خود خارج شد و این نگاه را تقویت کرد که اصلاح‌طلبان از طبقات فرودست غفلت کرده اند. این نظر هم تا حدودی مقرون به واقعیت بود، اما همه واقعیت نبود. آن‌قدر این نظر در آن زمان منطقی جلوه می‌کرد که حتی مخالفان اصلاح‌طلبان نیز آن را پذیرفته بودند و خود را داعیه‌دار طبقات فرودست می‌دانستند. این انحراف از آنجایی ناشی شد که سیر تحول و خواسته‌های یک جامعه را مردم کف خیابان تئوریزه نمی‌کنند و به آن عینیت نمی‌بخشند بلکه نخبگان دولتی هستند که این قسم از خواسته‌های شهودی مردم را با ایده‌ها و منافع خود صورت‌بندی و آنان را بازتولید می‌کنند. تصویری که نخبگان از این تغییر ارائه داده‌اند چه بسا از تغییرات واقعی و مورد اعتقاد مردم بسیار دور بود، اما آنان تحت‌تأثیر پیروزی به‌دست‌آمده، نیاز‌های خود و قدرت را این‌همان کردند. از این‌رو دولتی که بر سر کار آمد چند صباحی فرصت داشت تا با تغییرات به‌وجودآمده جامعه همراه شود که البته چنین اتفاقی نیفتاد.

چراکه به‌قدرت‌رسیدن دولت‌ها اصالتا با خواسته‌های مردمی نعل به نعل نیست و هر چقدر از عمر دولت‌ها می‌گذرد این گسست جدی‌تر می‌شود؛ بنابراین حرف اساسی این است که دولت‌های تازه براساس تغییر در زندگی روزمره و جامعه به وجود می‌آیند، اما هیچ‌کدام از این دولت‌ها پاسخ‌گوی این تغییرات نیستند و بر این قاعده هیچ یک از جناح‌های سیاسی به دیگری رجحان ندارد، هرچند باز هم این گفته چندان چیز تازه‌ای دربر ندارد. به گفته مارکس برگردیم و جامعه را از منظر او نگاه کنیم: «آینده طبقه کارگر به مثابه گورکن سرمایه‌داری با قدرت ناشی از صنعت، فلاکتی اجتماعی در نتیجه منطق فقرافزای تولید سرمایه‌داری برای سود به وجود می‌آورد»، اما آنچه مارکس به هم پیوند داده بود تاریخ از هم جدا کرد؛ چنان‌که صنعت پیشرفته، قدرت اجتماعی کار را به حداکثر رساند و کارگران تفکرات اصلاح‌طلبی براناشتاین را برگزیدند و در جا‌هایی که سطح تحول و توسعه اقتصادی پایین بود همچون روسیه شرایط ذهنی را برای انقلاب لنین هموار کرد. البته داستان به همین‌جا ختم نشده و هر دو جریان با بحران‌های جدی روبه‌رو شدند، اما ادامه این بحث از حوصله یادداشت خارج است. این نکته ما را به مسئله‌ای بنیادی رهنمون می‌سازد که در فقر تصویر ذهنی جامعه برای اعتراض، شورش و انقلاب آماده است. جامعه‌ای که از رفاهی نسبی برخوردار باشد اصلاح‌طلب می‌شود، ازاین‌رو اصلاح‌طلبان رفته‌رفته اثر خود را به دلیل فقر از دست دادند و فقر ذره‌ذره تار و پود جامعه را بدون آگاهی آنان درنوردید. احمدی‌نژاد هم سبب دو نوع فقر شد؛ فقر اقتصادی و فرهنگی. اگر بخواهیم از این منظر ماجرا را دنبال کنیم، آنگاه اعتراضات دی و آبان ۹۸ معنا پیدا می‌کند. تا اینجا نیز حرف تازه‌ای در میان نبود. تکرار فرایند اتفاقات بود. اما شاید نکته جالب توجه این باشد که در اعتراضات آبان و دی ۹۸ قشر روشنفکران رسمی و ارگانیک و نخبگان هیچ‌یک پا جلو نگذاشتند؛ چراکه می‌دانستند آنان که به خیابان‌ها ریخته‌اند بیش از هر چیز قدرت و مقبولیت آن را به چالش کشیده‌اند. در یک کلام الیت جامعه دیگر هیچ پایگاهی در اعتراضات نداشت و اگر قرار بود پا پیش بگذارد باید دنباله‌رو مردم می‌شد، مردمی که معلوم نبود چه سودایی در سر دارند. ازاین‌رو روشنفکران و نخبگان، این اعتراض را با اتیکت‌های شورش تهیدستان و شورش نان و... کدگذاری کردند. آنتاگونیسم بین روشنفکران و مردم، مردمی که در چهره‌ای تازه از حاشیه به متن کشیده شده بودند به بی‌قدرت‌شدن جنبش‌های اجتماعی و به‌تبع آن افول مرجعیت روشنفکران و نخبگان منجر شد و ما با جامعه‌ای اسفنجی روبه‌رو شدیم که در هر شرایطی آماده شکل‌گیری قدرت‌های بیرون از جامعه است.

منبع: بصیرت

ارسال نظرات