صد سال پس از آن که حزب کمونیسم چین با کمک دفتر شرق دور حزب کمونیست روسیه (بلشویکها) و دبیرخانه خاور دور انترناسیونال کمونیست کار خود را آغاز کرد، حال چین دومین قرن شروع بکار این حزب را جشن می گیرد.
حزب کمونیسم چین امروز پرجمعیتترین تشکل سیاسی در تاریخ تمدن انسانی است و ۷۲ سال از حیات خود را بر اریکه قدرت سپری کرده است و 28 قبل از آن نیز در پی قدرت بوده است.
امروزه این حزب هم محل نگرانی بسیاری و هم قبله آرزوهای بسیاری دیگر شده و دو نیروی متضاد را در برابر خود می بیند. پیش از هرچیز پاسخ به این سوال ضروری است که آیا حزب کمونیسم چین موفق بوده است؟
سکوی جهش چین
امروزه چین از لحاظ تعداد شهروندان صاحبِ خانه، کاربران اینترنت، فارغالتحصیلان کالج و تعداد مولتی میلیاردرها در صدرکشورهای جهان قرار دارد. فقر در این کشور به کمتر از یک درصد رسیده است. یک مرداب فقیر و دورافتاده از زمان فروپاشی شوروی چنان رشد کرد که حالا به مهمترین رقیب آمریکا تبدیل شده است.
دهههای متمادی ایالات متحده آمریکا چین را ترغیب به رشد و پیشرفت میکرد و به او در این راه کمک میکرد. آمریکا برای ایجاد مهمترین همکاریهای اقتصادی جهان و منتفع کردن هر دو کشور، با رهبران و ملت چین در ارتباط و همکاری بود.
در این مدت ۸ رئیسجمهور آمریکا گمان داشتند و امیدوار بودند چین درنهایت در برابر آنچه قوانین مدرنیزاسیون گفته میشد، سر خم کند، رونق اقتصادی، تقاضاهایی چون آزادی سیاسی را برآورده کرده و چین را وارد لیست کشورهای دموکراتیک کند. به اعتقاد آنها، چین اگر وارد چنین راهی نمیشد، زیر بار سنگین دیکتاتوری و دیوانسالاری از بین میرفت.
اما هیچ یک از این دو اتفاق رخ نداد، بلکه رهبران کمونیست بارها و بارها بر خلاف انتظارات عمل کردند. آنها در حالیکه همچنان خودشان را مارکسیست مینامیدند، کاپیتالیسم را با آغوش باز پذیرفتند برای حفظ قدرت هرکاری کردند، اما جلوی کارآفرینی یا ابتکارات را نمیگرفتند. در حالیکه دشمنان و رقبا محاصرهشان کرده بودند، با اینکه تمایلات ناسیونالیستی را در داخل کشور گسترش میدادند و تبلیغ میکردند، اما از جنگ اجتناب کردند؛ البته به جز یک استثنای کوچک. آنها بیش از ۴۰ سال رشد بیوقفه در مسند قدرت بودند و اغلب اوقات سیاستهای غیرمتعارفی داشتند که روی کاغذ محکوم به شکست بود، اما در میدان عمل بهترین نتیجه را نشان می داد.
حتی اگر آمار ارائه شده از سوی حزب کمونیسم چین درباره رشد نجومی اقتصاد این کشور را نیز در نظر نگیریم، توجه به آمار موسسات پولی و بانکی غربی همگی گواه آن است که کارنامه اقتصادی حزب کمونیسم چین طی این سال ها همواره پردستاورد و موفق بوده است.
صندوق بینالمللی پول در گزارش جدید خود پیشبینی کرد اقتصادچین به دنبال رشد ۱.۹ درصدی در سال ۲۰۲۰، در سال ۲۰۲۱ با تحت کنترل ماندن کرونا و تداوم عادی شدن فعالیتهای اقتصادی، ۷.۹ درصد رشد کند و بانک جهانی در گزارش جدید خود اعلام کرد که رشد اقتصادی چین از ۲.۲ درصد در سال ۲۰۲۰ به ۷.۹ درصد در سال آینده افزایش خواهد یافت.
این رشد اقتصادی طی حداقل سه دهه گذشته همواره مثبت بوده و به استثنای برخی تحولات مقطعی، رشد اقتصادی چین از 1985 تا کنون هیچ گاه کمتر از 7 درصد سالانه نبوده است.
اصلاحات اقتصادی که چین را نجات داد!
اول اکتبر ۱۹۴۹؛ چین از دل سالها جنگ و مناقشه خونین بیرون آمد. تا پیش از آن چین در دو جبهه درگیر جنگ بود؛ از جنگ علیه ژاپنیها تا جنگی داخلی کمونیستها به رهبری مائو علیه ناسیونالیستها. مائو و حزب تحت رهبری او به صدها سال قیمومت، تحقیر، استعمار و سلطه خارجی پایان دادند و کشوری که در دام اعتیاد به تریاک گرفتار بود و توپ بازی قدرتهای بینالمللی به شمار میرفت توانست به حاکمیت ملی خود دست یابد.
اما روی کارآمدن مائو در چین، ابتدای مشکلات این کشور هم بود. کمونیستهای چین با درک و دریافتی به شدت ایدئولوژیک طرحها و ایدههایی را به اجرا گذاشتند که به جای بهبود زندگی انسانها وضعیتی فاجعهبارتر را برای آنها رقم زد. اندکی بعد مائو ایده "جهش بزرگ" را به میدان آورد که طبق آن دهقانان میبایست همزمان کشاورزی و صنعت را تحول بخشند و چین را ظرف ۱۵ سال به لحاظ صنعتی به پای بریتانیا برسانند. جهش بزرگ اما شکستی بزرگ را در پی داشت و با تخریب همان کشاورزی عقبمانده موجود به "گرسنگی بزرگ" منجر شد. آمارهای مختلف از قربانیشدن ۳۶ میلیون نفر در اثر گرسنگی در فاصله ۱۹۵۸ تا ۱۹۶۱ حکایت دارند.
پس از مائو، دنگ شیائوپینگ از رقابتهای درون حزبی خود را بالا کشید و توانست توسعه چین را روی ریلی متفاوت قرار دهد. او در عرصه سیاست خارجی از رقابت آمریکا و شوروی استفاده کرد و گشایشی را که در سال ۱۹۷۲ در پی سفر نیکسون، رئیس جمهور آمریکا به پکن رقم خورده بود مبنا قرار داد تا پای سرمایه و تکنولوژی آمریکا را به چین بازکند. گشایش اقتصادی داخلی را هم در پلنوم تاریخی دسامبر ۱۹۷۸ با آزادیهای توام با احتیاط در زمینه خصوصیسازی و رواج اقتصاد بازار و ایجاد مناطق آزاد تجاری رقم زد و حالا دیگر نه فقر و برابری در فقر که ثروتمندشدن به ارزش بدل شد. نام این دوران گذار به اقتصاد سرمایهداری را هم گذاشتند "سوسیالیسم با ویژگیهای چینی".
سال ۱۹۷۸، یعنی در ابتدای اصلاحات اقتصادی درآمد سرانه چینیها کمتر از ۲۲۰ دلار بود، حالا ولی این رقم به نزدیک ۱۱ هزار دلار رسیده است. تولید ناخالص ملی کشور هم از ۴۸ میلیارد دلار به بیش از ۱۱ هزار میلیارد دلار رسیده است. هیچ کشور دیگری در دنیا چنین رشدی را در این بازه زمانی تجربه نکرده است. حالا چین بر حسب این که کدام معیار را ملاک بگیریم، اولین یا دومین قدرت اقتصادی بزرگ دنیاست و چین را به عنوان "کارخانه جهان" میشناسند.
از همکاری تا رقابت سخت!
با وجود آن که غربی ها در ابتدا از طریق همکاری با چین انتظار داشتند تا بتوانند دموکراسی مورد نظر خود را از مسیر توسعه اقتصادی وارد چین کنند، اما حال توسعه اقتصادی با تداوم حاکمیت تک حزبی کمونیست ها در چین ثابت کرده که آن چه غرب در میدان تحولات سیاسی چین انتظار داشت به وقوع نپیوسته است.
چین این روزها از یک شریک اقتصادی برای غرب به یک رقیب سرسخت در برابر اروپا و آمریکا تبدیل شده است.
طرح های اقتصادی چین که از کشورهای آسیایی شروع می شد، امروز حتی اقیانوسیه و کشورهای آفریقایی را نیز در بر می گیرد.
چین در آسیا با ارائه طرح یک کمربند یک جاده توانسته شرکای راهبردی قابل توجهی را از میان کشورهای آسیایی برای خود جور کند و امروزه کمتر کشوری در آسیای مرکزی است که طرحی اقتصادی و زیرساختی را با مشارکت چینی ها به سرانجام نرساند.
نفوذ چین در دیگر بخش ها از جمله جنوب شرقی آسیا نیز که زمانی حوزه نفوذ آمریکایی ها بود، قابل توجه است. لی کوئیون، سخنگوی اداره گمرک چین 14 ژانویه در کنفرانسی خبری اعلام کرد که کشورهای عضو آسه آن در سال 2020 به اولین شریک تجاری چین تبدیل شده اند. آسه آن با 731.9 میلیارد دلار تجارت با چین شاهد رشد 7 درصدی در سال گذشته بوده است.
همچنین در سال 2020 چین با سبقت از آمریکا بار دیگر به عنوان بزرگترین شریک تجاری هند شناخته شد. طبق آمار ارائه شده از طرف وزارت بازرگانی روابط اقتصادی میان دو رقیب اقتصادی و راهبردی در سال گذشته میلادی به 77.7 میلیارد دلار رسید. هرچند این آمار در سال قبل از 2020 رقم 85.5 میلیارد دلار بود اما به نظر می رسد برای سبقت از آمریکا که میزان تجارت دوجانبه اش با هند 75.9 میلیارد دلار اعلام شد، کافی بود. میزان واردات هند از چین با 58.7 میلیارد دلار بیشتر از کل واردات این کشور از آمریکا و امارات (به عنوان دومین و سومین شرکای تجاری) دهلی نو در سال 2020 بود.
در آفریقا نیز نفوذ اقتصادی چین بسیار گسترده و به حوزه های نظامی تسری پیدا کرده است. سربازان چینی برای اولین بار در سال ۲۰۱۱ به آفریقای شمالی اعزام شدند. آنزمان دولت چین یک ناو جنگی را راهی بندر لیبی کرده بود تا بر خروج ۳۵ هزار نفر از اتباع این کشور از لیبی که درگیر جنگ داخلی شده بود، نظارت کنند. امروز، یعنی هشت سال بعد، حضور نیروهای نظامی چین در بخشهایی از قاره آفریقا به امری عادی بدل شده است. چین همچنین در سالهای اخیر به یکی از صادرکنندگان مهم سلاح به کشورهای آفریقایی تبدیل شده است. کوبوس وان اشتادن، از همکاران "انستیتوی بینالمللی مسایل آفریقا" (SAAIA) میگوید روسیه همچنان اولین صادر کننده سلاح به آفریقاست اما چین درست پشت سر روسیه قرار دارد.
حتی بحران کرونا فرصت ارزشمندی را برای گسترش حضور چین در آفریقا ایجاد کرد. در اتیوپی و بورگینافاسو پزشکان چینی به عنوان مشاوران مقابله با شیوع ویروس کرونا مشغول بکار هستند و در بخشهای مختلف آفریقا، ورود کانتینرهای بهداشتی و پزشکی چینی بسیار رایج است.
علاوه بر این، همه جا صحبت از جک ما، میلیاردر چینی و موسس شرکت علیبابا در میان است که از طریق بنیاد خود کمکهای چشمگیری روانه رواندا، کامرون و بسیاری دیگر از کشورهای آفریقایی میکند.
همه این شرایط حاکی از آن است که چین در حال حاضر بیش از آن که یک شریک و همکار برای آمریکا و کشورهای اروپایی به شمار رود، حال یک رقیب سرسخت و بسیار پرقدرت است که جا پای غرب گذاشته و عرصه را برای غربی ها تنگ تر کرده است.
ارسال نظرات