روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
تحولات لبنان در وضعیت انجماد (Freez) قرار دارد. سعدالدین حریری با گذشت حدود شش ماه از زمانی که دوباره مأمور تشکیل کابینه شده، موفقیتی به دست نیاورده و کابینه «حسان دیاب» که پس از معرفی دوباره حریری از سوی رئیسجمهور به کابینه «تصریف الاعمال» تبدیل شده، در وضعیت «اغماء نسبی» به سر میبرد، در همان حال همهگیری بیماری کرونا و عدم وجود زیرساختهای کافی برای مقابله با آن، لبنان را در وضعیت انجماد قرار داده است. از آن طرف رژیم سعودی با تأکید بر خواستههای قبلی خود که شامل کنار گذاشتن مشارکت حزبالله در دولت از سوی نخستوزیر و گوشمالی میشلعون به خاطر همراه شدن با مقاومت در پرونده سوریه میباشد، بر این انجماد افزوده است. سیاست فرانسه و آمریکا درباره لبنان نیز به گونهای است که مقامات لبنانی از آن به کنار رفتن بیروت از رادار غرب تعبیر میکنند. درخصوص این موضوع نکاتی وجود دارد:
1- سعد حریری در آبان ماه 1398 در حالی استعفا داد که دولت او از نظر اقتصادی به بنبست رسیده بود و حریری نمیتوانست برای برونرفت از آن کار مؤثری انجام دهد. اقدامات او در هفتههای پایانی مسئولیتش هم بر وخامت وضعیت افزود و سبب شکلگیری اعتراضات شدید خیابانی شد. حریری استعفا داد تا به گمان خود، طرفهای مختلف خارجی و داخلی گرد هم آیند و راهحلی برای برونرفت لبنان از بحران اقتصادی پیدا کنند. لبنان در آن زمان حدود 120 میلیارد دلار بدهی داشت که حدود 80 درصد آن ناشی از استقراض از بانکهای لبنانی بود و بدهی داخلی محسوب میشد. حریری امیدوار بود یک هماهنگی داخلی برای خط خوردن بدهی داخلی دولت شکل گیرد و طرفهای خارجی -به خصوص عربستان و فرانسه- نیز در مورد حدود 24 میلیارد دلار بدهی خارجی لبنان که بیش از دو برابر بودجه جاری لبنان در سال است، تفاهم کنند. اما برخلاف انتظار حریری هیچکدام از این اتفاقها نیفتاد. حریری نه تنها نتوانست مخالفان را پای کار بیاورد، حتی نتوانست طیفهای مسیحی و دروز متحدالمستقبل -متحدین سابق- را هم پای کار بیاورد و لذا اوضاع نه تنها به سمت کاهش بحران نرفت، بلکه وخامت بیشتری نیز پیدا کرد. بهگونهای که هماکنون گفته میشود دامنه بدهی لبنان طی این دوره 18 ماهه 16 میلیارد دلار افزایش یافته، به حدود 136 میلیارد دلار رسیده است.
حریری پس از آنکه متوجه شد انتظار او بیجاست، برای جلب نظر طرفهای خارجی بحث «دولت تکنوکرات» غیرحزبی را پیش کشید و این در حالی بود که این ایده به خصوص با مخالفت جدی مسیحیها و شخص رئیسجمهور که یک مسیحی مارونی است، مواجه گردید. گفتنی است نظریه دولت تکنوکرات بیش از آنکه مقاومت و شیعیان را تحت تأثیر قرار بدهد، مسیحیان و طیف وابسته به میشلعون را تحت تأثیر قرار میدهد؛ چرا که مسیحیها بیش از نیمی از اعضای کابینه را در اختیار دارند و تن دادن آنان به فرمول دولت تکنوکرات به معنای واگذاشتن نیمی از کابینه به شخص سعد حریری است. از این رو گفته میشود مشکل اصلی حریری در تشکیل کابینه تکنوکرات، مسیحیها بودند و تاکنون هم به همین دلیل، تشکیل کابینه او با مانع مواجه شده است.
2- خط خارجی در لبنان بر مبنای محدود کردن قدرت مقاومت و گرفتن عرصه سیاسی از آن است در عین حال اختلاف نظرهایی میان عربستان و فرانسه وجود دارد. در حالی که فرانسویها، حزبالله لبنان را به عنوان قدرتی که نمیتوان آن را نادیده گرفت، در نظر دارند، رژیم سعودی بر حذف قطعی حزبالله از عرصه سیاسی لبنان تأکید دارد. سعودی گمان میکند که با کنار زدن حزبالله از معادله سیاسی میتواند با کمک آمریکا، رژیم صهیونیستی و انگلیس مقدمات عنوانگذاری حزبالله به یک گروه تروریستی و غیرقانونی را فراهم نماید. این در حالی است که سعد حریری در لبنان مشکل خود را نه شیعیان و یا حزبالله بلکه میشلعون و به طور کلی مسیحیان میداند. مشکل حریری در طیف مسیحی تا بدانجاست که او نتوانسته همراهی دو جریان کتائب و قوات (جمیل و جعجع) در شکل دادن به «دولت تکنوکرات» را نیز به دست آورد و از این رو با توجه به عضویت این دو گروه در جریان 14 مارس از عون خواسته است با کنارهگیری جمیل و جعجع، سهمیه این دو گروه مسیحی در دولت را به او واگذار کند که با مخالفت جدی عون مواجه شده است.
3- حزبالله با هدف تحرک بخشیدن به فضای سیاسی لبنان و خارج کردن این کشور از انجماد سیاسی از یک طرف از عون و حریری خواست که به توافق برسند و کشور را معطل اختلافات خود نکنند از آن طرف از گروههای پارلمانی لبنان خواست که طی مصوبهای، دایره اختیارات حسان دیاب را افزایش دهند تا او بتواند گامهای محکمتری در حل مشکلات اقتصادی بردارد. آیتالله سیدحسن نصرالله در سخنرانی 28 اسفند ماه گذشته اعلام کرد، حسان دیاب مسئولیتپذیر است و شرط و شروطی هم ندارد. اما این درخواست مورد استقبال گروههای دیگر قرار نگرفت. به این نکته باید توجه داشت که براساس قانون اساسی لبنان وقتی فردی از سوی رئیسجمهور مأمور به تشکیل کابینه میشود تا زمانی که رسماً از پذیرش این مسئولیت استعفا ندهد، دولت موجود، دولت تصریف الاعمال (اداره امور جاری با مسئولیت محدود) خواهد بود. در این بین، نه زمان خاصی برای تشکیل دولت از سوی فردی که به تشکیل آن مکلف شده در نظر گرفته شده و نه زمان خاصی برای پایان دولت تصریف الاعمال مدنظر قرار گرفته است. با عدم پذیرش پیشنهاد سیدحسن نصرالله، لبنان به شرایطی برگشت که از زمان استعفای حریری به آن دچار شده است.
4- وجود بیماری کرونا و ضعف سیستم بهداشت و درمان لبنان در مواجهه با آن هم به یک دلیل مستقل در عدم شکلگیری دولت جدید و انجماد کنونی، تبدیل شده است. کرونا تقریباً لبنان و به خصوص پایتخت آن را به تعطیلی کشانده و دولت هم خود به خود به یک نهاد غیرفعال تبدیل شده است. در این میان بخشهایی از جامعه لبنان که در گذشته از اقتصاد این کشور سهم بیشتری داشتهاند، با خسارت بیشتری مواجه گردیدهاند تا جایی که گفته میشود در شرایط فعلی که حدود 60 درصد لبنانیها زیر خط فقر قرار دارند، عدد جمعیت فقیر در بین مسیحیها و سنیها بیش از دو طایفه دروز و شیعه میباشد. سعد حریری با توجه به این مسئله درصدد برآمد تا در لبنان نوعی دوقطبی میان جامعه سنی و جامعه مسیحی پدید آورده و از طریق تضعیف قطب مسیحی، موقعیتهای آینده را در اختیار بگیرد از این رو در وضع فعلی ما شاهد افزایش اختلافات میان دو طیف مسیحی و سنی هستیم و جالب این است که این اختلاف، مرزهای سیاسی را درنوردیده و گروههای مسیحی و دروز که تا همین چند سال پیش در ائتلاف با حزب المستقبل وابسته به سعد حریری بودهاند هم درگیر کرده است. آنان هم از حریری فاصله گرفتهاند.
5- قلب اقتصادی لبنان که «توریسم» بوده از کار افتاده است. افزایش قیمت دلار در لبنان، سفر به این کشور را مقرون به صرفه نمیکند. لیر لبنان از سال 2018 تاکنون 1000 بار تضعیف شده است. هماینک یک دلار از 1500 لیر به 12000 لیر رسیده است و از سوی دیگر به همریختگی سیاسی و بروز بعضی ناامنیها مشکلاتی را فراروی لبنان قرار دادهاند. از سود قبلی توریسم که گفته شده تا حدود شش میلیارد دلار بود، اینک خبری نیست و لبنان عمدتاً از طریق پولهایی که لبنانیهای شاغل در خارج کشور برای بستگان خود میفرستند و بالغ بر 7 میلیارد دلار میشود، اداره میگردد. پیشبینی بعضی نهادهای مالی این است که لبنان به یک ابتکار جدی و فوری نیاز دارد. سیدحسن نصرالله در سخنرانی سه هفته پیش خود گفت که این راهحل در دسترس است. او پیشنهاد قبلی خود مبتنی بر برقراری رابطه فعال با سه کشور ایران، روسیه و چین را تکرار کرد. در این بین هر چند میان شرایط فعلی دولت حسان دیاب و یا دولتی که افقی برای تشکیل آن وجود ندارد، با آنچه سیدحسن نصرالله گفت، تفاوتهایی وجود دارد. اما این سه کشور طی دو سال گذشته به شکل غیرجنجالی به سوی تأمین بازار لبنان حرکت کردهاند بهگونهای که امروز اجناس ایرانی به مرور در بازار لبنان مشاهده میشود که با لیر لبنان مبادله میگردند.
بیســـــــــــتویکــــــم فــــروردینمـــاه ســال گذشته، نظام آموزش و پرورش شاهد راهاندازی سامانهای بود کــــه در مدت زمــــان کوتاهی به اصـــلیترین ابزار آموزش مجـــــازی در کشور ما تبدیل شد. بعد از بروز کرونا، رشته ارتباطی معلم، دانشآموز و مدرسه به یکباره گسسته شد؛ بتدریج امیدها برای بازگشایی مدارس در کوتاهمدت از دست رفت. آگاه شدن مدیران و معلمان از این واقعیت، آنها را به فکر مسیرهای جایگزین انداخت. آموزش و پرورش، آموزش تلویزیونی را در کمتر از یک هفته برقرار کرد. در یادداشت قبل علل ناکافی بودن این آموزش را تبیین کردم. در شرایط بهوجود آمده بیم آن میرفت که مأموریت مهم آموزش و پرورش مبنی بر ارائه خدمات آموزشی به عموم دانشآموزان با اختلال جدی روبهرو شود. فضای مجازی، در دسترسترین محیطی بود که کادر آموزشی آن را دارای ظرفیت برقراری مجدد آموزش تشخیص دادند. معلمان و دانشآموزان به یکباره در فضای مجازی پراکنده شدند و با تلاش معلم سعی در یافتن یکدیگر داشتند. پیامرسانهای داخلی و خارجی، فضایی برای ایجاد گروههای کلاسی مختلف شد. تعداد زیادی از دانشآموزان ما ناچار شدند برای دریافت آموزش، در این فضا حضور یابند و عمدتاً در فضای پیامرسانهای خارجی آموزش ببینند. روشن است حضور در این فضا چه مخاطراتی برای کودکان و نوجوانان ما در پی خواهد داشت.
گوشی تلفن همراه که تا کنون ابزاری مانع آموزش صحیح و ممنوع در محیط مدرسه شمرده میشد، اکنون محیط رسمی آموزش ما محسوب میشد. رسالت آموزش و پرورش در این شرایط چه بود؟ ما موظف به تأمین آموزش و تربیت فرزندانمان بوده و هستیم. زمانی مدرسه و محیط فیزیکی بستر انجام این وظیفه بوده اما از مقطعی به بعد، فضای مجازی نقش محیط آموزشی را ایفا میکرد. ما نمیتوانستیم دانشآموزان مان را بهدلیل مخاطرات فضای مجازی، از حضور در این فضا و دریافت آموزش منع کنیم و قطعاً هم نمیتوانستیم در مقابل این آسیبها بیتفاوت باشیم. ما باید فضای مجازی را برای حضور دانشآموزان مان ایمن میکردیم. همینطور باید زمینهای فراهم میکردیم که رشته گسسته بین معلمین و دانشآموزان بدرستی پیوسته شود. این ما بودیم که باید مدرسه را در فضای مجازی ایجاد میکردیم.
نتیجهای که بعد از بررسیهای مستمر به آن رسیدیم ضرورت ایجاد فضایی اختصاصی برای آموزش در فضای مجازی بود،. فضایی که هم ظرفیت ایجاد کلاس درس را دارا باشد و هم کاربری اصلی و اختصاصی آن تعلیم و تربیت باشد. زمان ما برای اقدام بسیار محدود و محدودیتهای ما فراوان بود. تأمین اعتبارات لازم برای ایجاد چنین فضایی با توجه به شرایط واقعی کشور عملاً منتفی بود. تمام ظرفیتهای کشور را برای این امر احصا کردیم. در گام اول با پیامرسانهای داخلی رایزنی کردیم.
اقتضائات و الزامات حداقلی خود برای ایجاد فضای آموزش مجازی را تبیین کردیم. علاوه بر اختصاصی بودن محیط برای دانشآموزان، ما نیاز به زیرساختی داشتیم که قادر به ارائه خدمات به تمامی دانشآموزان باشد. فضایی که روزانه کلاسهای درسی بیش از 14 میلیون دانشآموز روی آن برگزار شود. تجربهای در این مقیاس در کشور وجود نداشت. ظرفیتهای بالای فنی، زیرساختی، حفاظتی، امنیتی، پشتیبانی و ایزوله (اختصاصی) بودن این سامانه برای آموزش با هدف صیانت از دانشآموزان در فضای مجازی، دیگر الزامات ما برای راهاندازی آن بود. زیرساختهای موجود کشور در آن زمان به هیچ وجه قادر به ارائه خدمات اختصاصی در مقیاس مد نظر ما نبود. تنها مجموعهای که در این شرایط به یاری نظام آموزشی کشور آمد و توانست تأمین الزامات ما را تضمین کند، اپراتور همراه اول بود. آموزش و پرورش توانست با همکاری این مجموعه و بهرهگیری از ظرفیت دانشی و زیرساختی آن، در مدت زمان کمتر از یک ماه، فضایی اختصاصی برای آموزش را بر پایه ارائه خدمات آموزشی در قالب پیامرسان، ایجاد کند. شبکه آموزشی دانشآموز موسوم به شاد حاصل این تلاش و همکاری شبانهروزی بود که در 21 فروردین 99 مقارن با ولادت حضرت ولیعصر عجلالله تعالی فرجهالشریف راهاندازی شد.
آنچه ما دنبال آن بودیم اتصال رشته گسسته شده میان معلم، دانشآموز و مدرسه بود؛ به نحوی که بتوانیم استمرار ارائه خدمات آموزشی به همه دانشآموزان و برقراری پیوند آموزشی میان معلمان و دانشآموزان را تضمین کنیم. به همین منظور با اتصال سامانههای اطلاعاتی آموزش و پرورش با سامانه شاد توانستیم کلاسهای درسی خود را در شاد راهاندازی کنیم؛ به نحوی که دانشآموز با ورود کد ملی خود و احراز هویت، به طور خودکار در گروههایی با عنوان کلاس – درس – معلم خود عضو شود. برای نمونه دانشآموز مقطع متوسطه بدون اینکه نیازی به دانستن شماره تلفن همراه معلم، مدیر و سایر دانشآموزان داشته باشد، با احراز هویت در شاد، به طور خودکار در گروههایی که اعضای آن همکلاسیها و مدیر آن معلم هر درس است عضو میشد. همینطور معلم هر کلاس بعد از احراز هویت در شاد، بهطور خودکار در نقش مدیر گروهی که اعضای آن دانشآموزان وی بودند قرار میگرفت. هیچ فرایند دستی در ایجاد گروهها برای هیچ یک از عوامل آموزشی از جمله مدیر، معلم و دانشآموز وجود نداشت. این قابلیت منحصر به فرد شاد توانست به طور مجدد پیوندهای مورد نیاز ما را برقرار سازد. شاد مانند نخ تسبیح، مهرههای پراکنده این مجموعه را همراستا و هماهنگ کرد و امکان پیوند و ارتباط با معلمان و دانشآموزان، ارائه خدمات آموزشی به آنان و کسب اطمینان از جریان درست تعلیم و تربیت را در سراسر کشور فراهم کرد و ظرفیت فوقالعادهای را برای استمرار آموزش فراهم کرد. مغناطیس شاد دانشآموزان پراکنده در فضای مجازی را به سمت خود جذب کرد. شاد در کمتر از چهل روز توانست با جذب بیش از 9میلیون کاربر، نرخ رشد کمسابقهای را در میان شبکههای اجتماعی و پیام رسانهای دنیا تجربه کند. حدود 5 میلیون کلاس درس در شاد ایجاد شد. تنها کاری که نیاز بود معلم و دانشآموز در این مسیر انجام دهند، نصب نرمافزار شاد و احراز هویت در آن بود.
ایجاد شاد موفقیتی مرهون عزم و اراده جمعی بود. جمعی متشکل از کارشناسان، مدیران، نخبگان، متخصصان و البته همکاری و اقبال معلمان و دانشآموزان. شاد نمونهای موفق از تعامل دولت و بخش خصوصی و تعهد این بخش به تأمین الزامات تعلیم و تربیت دانشآموزان این مرز و بوم است. از این پس، اگر بروز حوادث طبیعی باعث شود تا در کشور یا منطقه مشخصی از آن، بحرانهای آموزشی رخ دهند، نظام آموزش و پرورش غافلگیر نخواهد شد و میتواند آموزش مجازی در بستر سامانه شاد را بسرعت جایگزین آموزشهای حضوری کند. اکنون که یک سال از راهاندازی شاد میگذرد، شبکهای بالنده در اختیار نظام تعلیم و تربیت کشور است که افتخار نظام اسلامی است. شاد در حال حاضر شبکهای است که توسط بیش از 20 میلیون نفر نصب شده و به طور میانگین، 13 میلیون نفر از ایرانیان در هر هفته حداقل یک ساعت از آن استفاده میکنند. در هر هفته بهطور میانگین 67 درصد از دانشآموزان کل کشور (10 میلیون از 14.7 میلیون نفر) در شاد حضور فعال دارند؛ یعنی در هر روز آموزشی حداقل به مدت یک ساعت از شاد استفاده میکنند. در مجموع تاکنون 85 درصد دانشآموزان کل کشور (حدود 12.7 میلیون نفر) در شاد حاضر شدهاند.
در هر روز آموزشی در شاد، به طور میانگین 650 هزار کلاس آنلاین برگزار شده و 250 میلیون پیام توسط کاربران تبادل میشود. شاد در لحظاتی میزبان 2.6 میلیون نفر کاربر فعال بهصورت همزمان است و همچنین موفق شده در لحظاتی با پهنای باند مصرفی 403 گیگابیت بر ثانیه پاسخگوی نیاز کاربران باشد؛ که به این ترتیب با اختلاف، رتبهای بهتر از سایر پیام رسانهای داخلی و خارجی کسب کرده است. نکته مهم کاهش پهنای باند پیامرسانهای خارجی همزمان با افزایش پهنای باند مصرفی شاد است. این یعنی، دانشآموزان ما در حال کوچ از فضای بدون نظارت پیام رسانهای خارجی به فضای آموزشی و تربیتی شاد هستند.
شاد تاکنون گامی مؤثر در افزایش ترافیک اینترنت داخلی برداشته و توانسته است در ساعات اولیه صبح، میزان ترافیک مصرفی داخلی را به دو برابر قبل افزایش دهد. شاد هماکنون ضمن برخورداری از تیم فنی بسیار مجرب و تراز اول، در حال گسترش مرزهای توسعه تکنولوژیهای نرمافزاری در ایران است. دستاوردهای اصلی و جانبی شاد و تبیین قابلیتهای آن نیاز به فرصتی جداگانه دارد که در یادداشت بعدی به آن خواهم پرداخت.
گویا آخرین موضعگیری سخنگوی وزارت خارجه آمریکا، ذوقزدگی طرفداران «سیاست خارجی تحریممحور» را نسبت به قبل دوچندان کرده است! «ند پرایس» در این باره اظهار کرده است: «آمریکا آمادگی دارد گامهای لازم را برای بازگشت به رعایت تعهدات برجامی خود از جمله لغو تحریمهای ناسازگار با توافق برجام بردارد. در پایان مذاکرات وین، مایلیم به نتیجهای برسیم که در آن از منافع ایالات متحده آمریکا محافظت شود».
نکته جالب توجه اینکه سخنگوی وزارت خارجه آمریکا حاضر نشده است مصادیق «تحریمهای ناسازگار با برجام» را مطرح کند. از اکنون شاهکلید بازی آمریکا در آنچه پروسه «احیای برجام» خوانده میشود، قابل پیشبینی است! سال 2016 میلادی، زمانی که توافق هستهای میان ایران و اعضای 1+5 در دوران ریاستجمهوری اوباما اجرایی شد، نهتنها بسیاری از تحریمهای یکجانبه آمریکا علیه ایران تعلیق نشد، بلکه شاهد نقض مکرر ماده 29 برجام مبنی بر لزوم جلوگیری از اقداماتی که مانع از عادیسازی روابط تجاری با ایران میشود، بودیم.
در آن زمان «جان کری» وزیر وقت خارجه آمریکا به همراه «جک لو» وزیر خزانهداری دولت اوباما در مذاکره با شرکتها، سازمانها، بانکها و مؤسسات بینالمللی تاکید کردند بهرغم تعلیق اعلامی تحریمهای ایران، تضمینی مبنی بر حفظ توافق هستهای با تهران وجود ندارد از این رو، ایران کماکان محلی «نامطمئن» جهت سرمایهگذاری و تجارت محسوب میشود. همین هشدارها سبب شد بسیاری از بانکها و کمپانیهای تجاری بهرغم قولهای مساعد قبلیشان، از ترس «ریسکپذیری سرمایه خود» از تجارت با کشورمان اجتناب کنند. همین موارد منجر به اعتراض جمهوری اسلامی ایران به «کمیته مشترک برجام» شد.
اما در این کمیته چه اتفاقی رخ داد؟! نمایندگان آمریکا و ۳ کشور اروپایی در کمیته مشترک برجام با استناد به «تفسیر خاص خود از برجام» اعلام کردند هیچگونه مزاحمتی در پروسه رفع تحریمهای ایران صورت نگرفته است! به عبارت بهتر، آنها با استناد به مفاد و تبصرههای مندرج در برجام، براحتی مانع رفع تحریمهای کشورمان شده و «اعتراض ایران» را نیز ناوارد دانستند! «فدریکا موگرینی» مسؤول سابق سیاست خارجی اتحادیه اروپایی که ریاست کمیته مشترک برجام را برعهده داشت نیز، هیچ یک از اعتراضات ایران را وارد ندانسته و «متن نامتوازن و مبهم برجام» را به مبنای رد انتقادات کشورمان تبدیل کرد!
امروز مقامات آمریکایی از «رفع تحریمهای ناسازگار با برجام» سخن میگویند اما هرگز وارد «مصادیق» و «کمیسازی» این مقوله نمیشوند! متأسفانه آنها بخوبی میدانند «تفسیرپذیری برجام» امکان عدم رفع واقعی تحریمها به ضرر کشورمان را فراهم میکند به گونهای که آمریکا مانند سال 2016 میلادی، مانع حضور شرکتها و بانکها و مؤسسات سرمایهگذاری خارجی در ایران میشود و در مقابل، اعتراضات تهران مبنی بر چرایی عدم تعلیق واقعی تحریمها توسط کمیته مشترک برجام (این بار به ریاست جوزپ بورل) ناوارد دانسته میشود.
در این معادله، اساسا اهمیتی ندارد که ابعاد میز مذاکره و محل استقرار هیات ایرانی در وین کجاست، بلکه اشکال از «سند تفسیرپذیر برجام» است که مطابق آن واشنگتن و شرکای اروپایی آن میتوانند ادعا کنند در توافق هستهای حضور دارند اما در عمل مانع تعلیق تحریمهای ایران شوند! نکته مهمتر اینکه مقامات دولت بایدن «عدم رفع واقعی تحریمهای ایران» را پیشدرآمد و اهرمی جهت چینش میز مذاکره با تهران در حوزههای موشکهای بالستیک و منطقهای تلقی میکنند. روزنامه ایندیپندنت در این باره صراحتاً مینویسد:
«آمریکا به مذاکرات هستهای کنونی با ایران بهمثابه مقدمهای برای توافقی جامعتر مینگرد. مقامات دولتی آمریکا و از آن جمله آنتونی بلینکن، وزیر خارجه پیشتر گفتهاند دولت این کشور در توافق جامع با ایران، بر آن است موضوع فعالیتهای موشکی ایران و نقش این کشور در بیثباتی منطقه(!) را نیز منظور کند».
مقامات کاخ سفید بارها عنوان کردهاند «برجام» برای آنها حکم یک «مقدمه» را دارد نه یک «نتیجه»! به عبارت گویاتر، واشنگتن و تروئیکای اروپا اساسا برجام را یک «سند حقوقی» تلقی نمیکنند بلکه آن را یک «مقدمه» یا «سنگ بنای اولیه» جهت تحقق استراتژی «مهار حداکثری ایران» میدانند. در مقابل، متأسفانه دولت حسن روحانی به جای خلع سلاح استراتژیک و راهبردی آمریکا در این بازی خطرناک، با قرار دادن برجام به عنوان «نقطه ثقل» حوزه سیاست خارجی و اقتصاد کشور، دموکراتها و جمهوریخواهان آمریکا را درباره استمرار این رویکرد و بازی ضدایرانی، مصممتر میکند. بدون شک تا زمانی که «سیاست خارجی تحریممحور» جای خود را به «سیاست خارجی تهاجمی هوشمند» ندهد، مجالی برای ایجاد ثبات اقتصادی در کشور به وجود نخواهد آمد. فراموش نکنیم دیپلماتهای آمریکایی مانند وندی شرمن، رابرت مالی و جیک سالیوان که امروز وقیحانه زیر امضای خود در توافق هستهای زدهاند، در آینده نیز ابایی از تکرار این بازی ندارند.
نه تنها بخش قابل توجهی از مردم ایران، بلکه میتوان گفت، حتی کم نیستند خود آمریکاییها و احتمالا مردم منطقه که آنها نیز این روزها بیصبرانه منتظرند تا ببینند، آیا ایران و آمریکا به توافق میرسند یا خیر؟ سوال اساسی مطرح آن است که اختلاف در کجا است؟ آنچه در حقیقت بیشتر از اختلاف اساسی میتواند به ریشهیابی اینکه اختلاف کجا است کمک کند، نگاه متفاوت ایران و آمریکا به مذاکرات و برجام 1400 است. اختلاف از اینجا شروع میشود که آمریکاییها نگاه بلندمدت و ایرانیها نگاه کوتاهمدت به برجام 1400 دارند.
ایرانیها میخواهند، هرچه سریعتر تحریمها برداشته شود، حتی کمترین داراییهای ایران آزاد شود و ایران بتواند حداقل یک میلیون بشکه نفت صادر نماید، بدون آنکه مشکلی برای او به وجود بیاید اما آمریکاییها به دنبال اهداف دیگری هستند. آنها میخواهند کل برنامه هستهای ایران با دقت کافی زیر نظر آژانس قرار بگیرد تا کشورهای دیگر منطقه که نگران برنامه هستهای ایران هستند، اطمینان پیدا کنند، فردا برای آنها خطری به وجود نمیآید.
این نخستین خواسته آمریکاست. دوم به برنامههای نظامی ایران باز میگردد. آمریکاییها نگران هستند که با پیشرفتهایی که در برنامه تسلیحات دور برد ایران به دست میآورد و کمکهای نظامی احتمالی چینیها در چارچوب توافق 25 ساله، ایران تا به امروز توانسته است، به تسلیحات دور بردی با برد بیش از 2 هزار کیلومتر دست پیدا کند.
اگر این برد بیشتر شود، تنها اسرائیل و عربستان نیستند که در خطر قرار خواهند گرفت. تنها کشورهای حوزه خلیج فارس نیستند، بلکه حتی ممکن است به تدریج کشورهای اروپایی نیز در برد تسلیحات ایران قرار بگیرند. بنابراین گام بعدی آمریکاییها کنترل برنامههای تسلیحاتی ایران است. مسأله سوم، آنچه آمریکاییها به آن حضور نظامی میگویند اما ایرانیها نام حضور مستشاری در سوریه و برخی کشورهای دیگر را بر آن قرار میدهند، خواهد بود. آمریکاییها خواهان آن هستند که این حضور پایان یابد. در مرحله بعدی باید از آزادی زندانیان دو تابعیتی به عنوان خواسته چهارم آمریکاییها صحبت کرد. البته حضور زندانیان دو تابعیتی در ایران بیشتر حالت تعارف داشته تا واقعیتی که ملموس باشد. بنابراین اهداف آمریکاییها از برجام 1400 با اهداف ایران یکسان نیست. در عین حال اروپاییها معتقدند، میتوان زمینههای مشترکی به وجود آورد. نه تنها اروپاییها بلکه چهرههای معتدل و میانهرویی که در کاخ سفید حضور پیدا کردهاند، به علاوه اعتدالیون در ایران نیز معتقدند، میتوان به توافقی دست یافت.
آنچه مسلم است، در کوتاه مدت ممکن است واشنگتن با تحقق برخی از اهداف ایران موافقت نماید، یعنی بخشی از داراییهای ایران آزاد شود، بخشی از تحریمها برداشته شود و توان صدور نفت به وجود بیاید. در عین حال چنانچه هدف ایران تنها رسیدن به داراییهای خود است و هیچ برنامه بلندمدتی برای تنشزدایی با غرب ندارد، آمریکاییها میدانند، میتوان همه تحریمها را مجددا بازگرداند.
کمتر از 45 روز مانده به ضرب الاجل ایران به آمریکا و لغو عملی تحریم هایی که معیشت مردم را هدف گرفته و در پانزدهمین سالروز ملی فناوری هسته ای، مجموعه ای از 133 دستاورد هسته ای رونمایی شد. دستاوردهایی که نشان از فعالیت شبانه روزی ایران در حوزه توسعه هسته ای طی شش سال گذشته پس از برجام و به خصوص سه سال اخیر پس از خروج آمریکا از برجام دارد.بی تردید یکی از ستانده های ایران در برجام توجه ویژه به حوزه تحقیق و توسعه صنعت هسته ای بود. حوزه ای که بعد از شروع گام های پنجگانه ایران در قبال انجام نشدن تعهدات طرف مقابل در برجام و کاهش تعهدات برجامی و مصوبه مجلس در شکست تحریم ها عملا تبدیل به یکی از برگ های برنده ایران در مذاکرات شده است.
در واقع پس از خروج ترامپ از برجام و درنهایت یک سال بعد که در فرمانی اجرایی هرگونه معافیت صدور نفت ایران به کشورهای دیگر را ممنوع و عملا صادرات صفر نفت ایران را امضا کرد، جمهوری اسلامی ایران در برابر چنین اقدامی بر اساس مواد 26 و 36 برجام که به نوعی مکانیسم ماشه تهران در توافق هسته ای به شمار می رود، گام اول کاهش تعهدات برجامی خود را با موضوع عبور از سقف ذخایر آب سنگین به میزان 130 تن و شکستن سقف ذخیره سازی اورانیوم غنی شده تا 300 کیلو آغاز کرد.
دو ماه بعد در گام دوم خود سقف غنی سازی به میزان 3.67 درصد را کنار گذاشت و در گام سوم اعلام کرد دیگر هیچ محدودیتی در حوزه تحقیق و توسعه را اجرا نمی کند. جمهوری اسلامی در گام چهارم کاهش تعهدات برجامی اش غنی سازی در فردو را کلید زد و در پنجمین گام نیز در دی 98 رسما اعلام کرد که دیگر خود را متعهد به هیچ تعهد هسته ای نمی داند. 5 گامی که عملا به جز یک مقطع بسیار کوتاه پس از اقدام ترامپ آن چنان که باید اعمال نشد تا طرف بدعهد غربی را به تکاپو برای بازگشت به تعهدات برجامی وادار کند.در همین راستا در 13 آذر 99 مجلس شورای اسلامی در ادامه اجرای بندهای 26، 36 و 37 برجام طرح «اقدام راهبردی برای لغو تحریمها و صیانت از حقوق ملت ایران» را تصویب کرد.
بر اساس این طرح که از سوم دی سال گذشته لازم الاجرا شد، در واقع توسعه پنج گام گذشته ایران است به گونه ای که غنی سازی 20 درصد، نصب هزار ماشین IR2M، زنجیره 164 تایی IR6، ذخیره سازی 500 کیلویی اورانیوم غنی شده در هر ماه و... و در نهایت تعلیق اجرای داوطلبانه پروتکل الحاقی و کلیه نظارت های فراپادمانی را شامل می شود. قانونی که عملا باعث شد اقدامات ایران فقط در سطح سیاست های اعلامی نماند و تبدیل به سیاستهای اعمالی روی زمین شود. موضوعی که شاید اگر زودتر به آن طی سه سال گذشته توجه میشد شاید امروز ابزارهای قدرتمند بیشتری برای چانه زنی داشتیم در هر حال اعمال این قانون باعث شد طبق آخرین گزارش علی اکبر صالحی که به تازگی در یک گفت وگو در کلاب هاوس شرکت کرده بود، طی این مدت بعد از ابلاغ قانون هسته ای مجلس بیش از 50 کیلو اورانیوم غنی شده 20 درصد تولید کرده ایم که این رقم باید طی یک سال به 120 کیلو می رسید (که البته هم اکنون این رقم به 57 کیلو رسیده است) که اولا نشان از توان بالای هسته ای کشور دارد و ثانیا می تواند اهرم مهمی در امتیازگیری از طرف مقابل باشد. تا اواخر سال گذشته ایران توانسته بود به حدود 4500 کیلوگرم اورانیوم غنی شده زیر 5درصد برسد و این یعنی افزایش 15 برابری ذخایر غنی شده ایران. همچنین بیش از 20 تن آب سنگین فراتر از سقف 130 تن برجام تولید کرده است.
در حوزه توان غنی سازی نیز کشورمان پس ازانجام گامهای کاهش تعهدات برجامی و قانون راهبردی مجلس و با بهره گیری از سانتریفیوژهای جدید خود همچون «IR6، IR4 و IR2M» توانست در زمان کوتاهی نه تنها به ظرفیت غنی سازی قبل از برجام با 13 هزار سو برسد بلکه امروز با 16 هزار و 500 سو غنی سازی از وضعیت قبل برجام نیز عبور کرده و در کنارش توانسته همه تست های مورد نیاز خود را برای تایید ماشین های سانتریفیوژ انجام دهد. کشورمان در همین مدت بسیاری از تست های پیشرفته خود در حوزه سانتریفیوژهای جدیدش را به انجام رساند و امروز ایران 16 سانتریفیوژ دارد که از یک سو تا 50 سو از ظرفیت غنی سازی برخوردارند و در حال فعالیت یا تست های خود هستند که دیروز نیز بخشی از این سانتریفیوژها یعنی سانتریفیوژهای IR5، IR6 و IR6s وارد مرحله تزریق گاز شدند و تست های پایداری مکانیکی سانتریفیوژ فوق پیشرفته ایرانی به نام IR9 هم شروع شد تا این ماشین غول پیکر غنی سازی مرحله جدید از حیات خود را برای رسیدن به غنی سازی 50سو (50 کیلو در سال) تجربه کند. به این فهرست می توان ورود ایران به بحث ساخت فلز اورانیوم برای تولید سوخت پیشرفته راکتور تهران و گام های بلند در باز طراحی و ساخت راکتور اراک را نیز افزود که همان طور که گفتیم قطعا علاوه بر پیشرفت های شگرف فنی، در مباحث چانه زنی سیاسی و مذاکراتی دست ایران را پر خواهد کرد.
بدعهدی و فریب آمریکایی ها گرچه برجام را تبدیل به یک عبرت تاریخی کرد اما ستانده های برجام در حوزه هسته ای و خط قرمزهای تعیین شده در حوزه تحقیق و توسعه و تلاش دانشمندان جوان هسته ای در این روزهای سخت تبدیل به یکی از ابزارهای چانه زنی ایران در مذاکرات هسته ای شده است. دستاوردهایی که رهبر انقلاب در عید قربان گذشته از آن ها این گونه یاد کردند: «با این که حالا در برجام خسارت های فراوانی به ما وارد شد اما خوشبختانه اصل این کار صنعت هستهای محفوظ است و کارهای بزرگ و خوبی در این زمینه انجام می گیرد که دشمن این را نمی خواهد».
موضوعی که به نظر می رسد در مذاکرات پیش رو فارغ از بازی های طرف غربی و آمریکایی باید مورد توجه تیم مذاکره کننده باشد.
با روی کارآمدن بایدن، امریکاییها اینطور وانمود میکردند که موضوعات مرتبط با ایران در سیاست خارجی امریکا از اولویت برخوردار نیست. هدف امریکاییها از تعقیب این راهبرد انداختن توپ در زمین ایران و واداشتن ایران به پیشنهاد مذاکره به طرف امریکایی بود تا به این ترتیب بازگشت خود به میز مذاکره برای رفع تحریمها را بهعنوان امتیاز به ایران فروخته و با به دست گرفتن ابتکار عمل، صحنه مذاکرات را به نفع خود و اخذ امتیازات جدید مدیریت کرده و در زمینههای موشکی، منطقهای و... برجام پرخسارت دیگری را به ایران تحمیل کنند. در حقیقت رویکرد امریکاییها با روی کار آمدن بایدن نسبت به زمان ترامپ هیچ تغییری نکرده و با سیاستهای جدید، همان استراتژی ترامپ و بازگشت به میز مذاکره برای رسیدن به برجامی جدید دنبال میشود که از حیث زمانی گستردهتر بوده و علاوه بر موضوع هستهای سایر موضوعات مورد علاقه آنان (موشکی، منطقهای و...) را هم شامل شود. از نظر امریکایی ها، برجام امری خاتمه یافته بوده و اگر ایران خواستار لغو تحریمها است باید در آرزوی دست نیافتنی لغو تحریمها به دومینوی بی پایان مذاکره بازگشته و امتیازات پی درپی و بیشتری در سایر زمینهها به غرب بدهد.
در چنین شرایطی مصوبه مجلس شورای اسلامی تحت عنوان «اقدامات راهبردی برای لغو تحریمها و صیانت از منافع ملت ایران» که برخلاف میل دولت تهیه و ابلاغ شد فرصتی طلایی برای انجام اقدامات خنثیساز در اختیار دولت قرار داد، اما تیر خلاص را مقام معظم رهبری به قلب استراتژی امریکا و دومینوی بیپایان مذاکره شلیک کرده و ضمن خنثی کردن توطئه شیطانی غرب، صحنه بازی را به نفع ایران تغییر داده و غرب را به انجام واکنش انفعالی مجبور ساخت. راهبرد جمهوری اسلامی که به سیاست (حرف) قطعی مشهور شد متضمن چند محور کلیدی است:
۱- برای ایران بازگشت و یا عدم بازگشت امریکا به برجام فاقد موضوعیت و اهمیت است.
۲- تنها مطالبه جدی ایران از امریکا و غرب، انجام تعهدات بر زمین مانده امریکا و لغو فوری و یکجای تمامی تحریمهایی است که از سال ۲۰۱۰ میلادی توسط دولت امریکا علیه برنامه هستهای ایران وضع شده است (چه آنهایی که مستقیماً به نام برنامه هستهای ایران وضع شده و چه ۱۵۵۷ تحریمی که از سال ۲۰۱۵ و پس از امضای برجام توسط اوباما و ترامپ، موذیانه با تغییر علت تحریم مجدداً احیا شده است).
۳- بدیهی است چنانچه کل تحریمها بهصورت یکجا برداشته شود، پس از راستی آزمایی، ایران نیز به اجرای کامل تعهدات برجامی خود برخواهد گشت.
٤- این سیاست قطعی جمهوری اسلامی ایران است و در کشور باید این سیاست تک صدایی از مسئولان نظام در قوای لشکری و کشوری شنیده شود.
در پی اتخاذ استراتژی حرف قطعی، امریکا مجبور به واکنش شده و در یک تقسیم کار مهندسی شده اروپا به نیابت از امریکا موضوع اجلاس وین را با هدف تغییر میدان بازی به نفع امریکا پی گرفته است. اروپا قویاً در پی این است که
۱- به بهانه انجام مذاکرات ۱+۴ عملاً مسیر احیای برجام را دنبال نماید.
۲- انجام تعهدات امریکا را منوط به قبول بازگشت همزمان ایران به انجام تعهدات کند.
۳- مسیر بازگشت امریکا به برجام را با کمترین هزینه ممکن فراهم نماید.
٤- لغو تحریمها را محدود به تحریمهای ترامپ کند.
۵- راستی آزمایی مورد ادعای ایران را لغو و یا حداقل با لغو بخشی از تحریمها همزمان کنند.
۶- با ارائه مدالیته اقدام و طولانی کردن و استمرار جلسات کارشناسی عملاً راهبرد ایران را ملغی و با بازگشت غیرمستقیم به برجام، ایران را در میدان مذاکرات زمینگیر کنند.
۷- با رفع برخی موانع و دادن امتیازات فریبنده زمینه را برای تقویت جایگاه جریان حاکم در دولت ایران در انتخابات خرداد ماه فراهم آورند.
قرائن و شواهد زیادی گویای این حقیقت تلخ است که در آخرین روزهای عمر دولت دوازدهم، در داخل کشور تلاش مضاعفی برای احیای تبلیغاتی برجام و با هدف دور زدن راهبرد قطعی نظام در حال انجام است و دولت روحانی هم که با ادعای زبان بلد بودن و بهعنوان مدعی دیپلماسی تعامل (بخوانید دیپلماسی سازش با دشمن)، پای میز مذاکره با شیطان بزرگ نشسته و تمامی تخم مرغهایش را در سبد برجام گذاشته و با اطمینان از تضمین امضای کری و اعتماد به وعدههای نسیه اوباما، برخلاف مطالبات رهبری (از جمله انجام تعهد و اقدام در برابر تعهد و اقدام) همه تعهدات چهل و هشت گانه برجامی را مو به مو و بی کم و کاست به امید و آرزوی واهی رفع تحریمها به اجرا گذاشته است و اینک شش سال است که شاهد بدعهدی طرف غربی و رفتن کلاه گشاد بر سر ملت ایران بوده و هماینک شاهد کاهش شدید محبوبیت اجتماعی است، چندان بی میل به پیشبرد سناریوی احیای برجام و ترمیم جایگاه خویش نیست.
مسئولان کشور خوب میدانند که اروپا به دلیل وحدت منافع با امریکا و وحدت هدف علیه ایران، تفاوتی با امریکا نداشته و آشکار و پنهان همسو با امریکا و بهعنوان لبه دوم قیچی غرب عمل میکند و انتظار احیای برجام از بایدن و اروپا، انتظاری بی منطق و سهل اندیشانه و مبتنی بر چشم بستن بر واقعیات موجود در غرب در مواجهه با ایران بوده و پی گرفتن موضوع لغو محدود تحریمها علاوه بر اینکه کابردی صرفاً تبلیغات انتخاباتی دارد خیانت آشکار نسبت به راهبرد حرف قطعی نظام نیز محسوب میگردد. تیم دیپلماسی ایران نیز باید با دقت مواظبت نماید که تحت تأثیر بازی شیطانی کشورهای اروپایی قرار نگیرند و قاطعانه راهبرد نظام را به طرفهای اروپایی دیکته نمایند.
ارسال نظرات