روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
موضع ایران و غرب در پرونده هستهای و برجام کاملاً مشخص است. بر این اساس «مذاکره» کمکی به ایران نمیکند و این در حالی است که براساس تجربههای فراوانی که در این زمینه وجود دارد، میتواند برای غرب موقعیت تازهای پدید آورد. کما اینکه مذاکراتی که از سال 1382 میان ایران و غرب انجام شد، برای ما دستاوردی نداشت اما برای غرب موقعیتهای زیادی پدید آورد. جالب این است که خود افراد مذاکرهکننده ایران بارها اذعان کردهاند که غرب در برابر امتیازاتی که میگیرد، تعهدی نمیپذیرد و اگر هم بپذیرد به آن پایبند نیست.
حرف ما روشن و موضع ما حق است به گونهای که حتی بعضی از دیپلماتهای غربی - البته سالوسانه - به آن اذعان میکنند. ایران مذاکرات را انجام داده و تعهداتش را نیز انجام داده است و طرفهای غربی تقریباً به هیچکدام از تعهداتشان عمل نکردهاند؛ یکی با گردنکلفتی و دیگری با عذرتراشیهای غیرموجه. بنابراین حضور دوباره ایران در میز مذاکره با آنان معنای درستی ندارد. وقتی طرف غربی به تعهداتش عمل نکرده و ایران را به مذاکره دوباره فرامیخواند و طرف ایرانی فراخوان غرب را قبول میکند، برای طرف غربی مفهومی غیر از این ندارد که ایران آمادگی دارد، امتیازات تازهای بدهد. بر این اساس اگر حتی طرف ایرانی در پی وادار کردن طرف غربی به انجام تعهداتش باشد، حضور در مذاکرات به این هدف آسیب میزند. در حالی که ایران با عدم مذاکره و دنبال کردن اقدامات عملی استیفای حقوق ازدست رفته خود، میتواند طرف غربی را وادار به انجام تعهداتش کند و این به طور واقعی به احیاء برجام هم که مورد تأکید فراوان دولت روحانی است، منجر میشود.
غربیها به «مذاکره» و آراستن دوباره میز توافق احتیاج مبرم دارند چرا که از نظر آمریکا و اروپا اگر توافق هستهای، «نقطه آغاز» تن دادن ایران به سایر باجخواهیهای غرب نباشد، هیچ ارزشی ندارد. آنان در نهایت فعالیتهای محدودشده هستهای ایران را تجدیدپذیر و قابل احیا میدانند کما اینکه در طول پنج سال گذشته هیچ اقدامی برای زنده نگه داشتن برجام نکردند. غرب معتقد است جمهوری اسلامی باید در حدی تضعیف شود که نتواند در هیچ معادلهای اثر تعیینکننده داشته باشد.
درست به همین دلیل آمریکا رسماً و اروپاییها عملاً از برجام خارج شدند و حالا بازگشت به آن را منوط به پذیرش «مذاکره جامع» از سوی ایران کردهاند. حضور تیم ایرانی در مذاکرات جدید این معنا را منعکس میکند که مذاکره جامع را قبول دارد و برای پای میز آمدن فقط با مشکل داخلی مواجه است و آن منظر ملی ایرانیان مبنی بر بیفایده بودن برجام است که اروپا و آمریکا باید با درصدی عمل به برجام این منظر ملی را تغییر دهند. این یک استراتژی صددرصد غلط و زیانبار و در واقع خسارت محض است که متأسفانه وزارت خارجه ما به آن سرگرم میباشد. درخصوص این موضوع نکاتی وجود دارد:
1- استراتژی آمریکا و اروپا در مواجهه با ایران، بدون هیچ تردیدی «مذاکره» است. متأسفانه دو روز پیش، آقای حسن روحانی در تریبون عمومی اعلام کرد که از تن دادن به آن واهمه ندارد و بعضی از چهرهها و رسانههای وابسته به دولت اعلام کردند راهی جز مذاکره فراروی ایران نیست و نباید آن را ترک کند. تیم مذاکراتی بایدن و شخص بلینکن وزیر خارجه هم به صورت مستقیم و رسمی و هم از طریق پیامهایی که در یک ماه گذشته، باواسطه به ایران دادهاند، اعلام کردهاند مابهازای لغو بعضی از محدودیتها، پذیرش «مذاکره» از سوی جمهوری اسلامی است. جالب این است که بایدن علیرغم آنکه اذعان میکند هزینه ایران در پذیرش مذاکره «بسیار زیاد» و «استراتژیک» است اما مابهازایی که پیشنهاد میدهد «بسیار اندک» و «تاکتیکی» است. تیم بایدن حفظ ساختارهای تحریمی برای وادار کردن ایران به مذاکره و دادن امتیازات بزرگ حین مذاکره را لازم میداند. به همین دلیل میتوان بدون هیچ تردیدی گفت ایران حتی اگر مذاکره دوباره با آمریکا را بپذیرد و امتیازات بزرگی در بحثهای فیمابین - هستهای، موشکی، منطقهای و ساختار حقوقی نظام - بدهد، تحریمها حتی کم هم نمیشوند چه رسد به اینکه لغو شوند.
کاملاً واضح است که آمریکا مذاکره را برای رفع اختلافات خود با ایران نمیخواهد که اگر این هم بود به معنای وادار کردن ایران به تنازل در پروندههای چهارگانه مذکور و نتیجه آن تضعیف شدید جمهوری اسلامی بود. آمریکا مذاکره را از یکسو برای بازگرداندن اقتدار فروپاشیده خود در دنیا و بهخصوص در منطقه و از سوی دیگر برای فروپاشی قدرت سرسختترین دشمن خود میخواهد. کما اینکه مذاکرهای که منتهی به انعقاد برجام شد، آمریکا را در اعمال تهدیدات ضدایرانی خود توانمندتر کرد که فقط یک فقره از آن به شهادت رساندن نامآورترین سردار مؤثر ایرانی، سپهبد شهید قاسم سلیمانی است و در نقطه مقابل آن، عملیاتی کردن کامل توافق برجام از سوی ایران حتی منجر به رفع تهدید از تأسیسات مجاز هستهای ایران - که صحت آن در 5 سال گذشته 15 بار مورد تأیید آژانس بینالمللی انرژی اتمی واقع گردید - نشد! این چگونه توافقی است که دست آمریکایی را که به هیچ بخشی از تعهداتش عمل نکرده، باز میگذارد تا آن همه خسارت به ایران بزند و دست جمهوری اسلامی که به صورت افراطی به تعهداتش عمل کرده است را میبندد و این همه خسارت به او میزند! پس ماهیت مذاکرهای که آمریکا و اروپا دنبال میکنند معلوم است اما چرا این موضوع بدیهی را رئیسجمهور و وزارت خارجه ما درنمییابند و ایران را ناگزیر به تن دادن به آن میکنند و بعضی هم آن را تأمینکننده منافع ملی ایران معرفی مینمایند؟
2- در این میان رهبر معظم انقلاب دو روز پیش - چهارشنبه - فرمودند فرسایشی شدن مذاکره با اروپاییها -که این روزها در وین جریان دارد- را قبول ندارند و اضافه کردند که «خب حال تشخیص مسئولان این است که مذاکره کنیم و سیاست اعلامشده کشور را اعمال کنیم. ما در این زمینه بحثی نداریم منتها باید مراقبت شود که مذاکره فرسایشی نشود و کش پیدا نکند چرا که این مسئله برای کشور ضرر دارد.» بعضی ممکن است گمان و یا ادعا کنند رهبری با مذاکرات تیم ایرانی در وین موافق است در صورتی که بیان رهبری ناظر بر بدبینی ایشان نسبت به این مذاکرات است کما اینکه در سال 1398 پس از آنکه رئیسجمهور محترم اعلام کرد علیرغم خارج شدن آمریکا، برجام را با کمک کشورهای اروپایی اجرایی کرده و تحریمها را برمیدارد، رهبری صراحتاً بدبینی خود را بیان کردند و البته مانع مذاکرات دولت با طرفهای اروپایی نشدند. دست آخر دو سال پس از مذاکرات بیحاصل وزارت خارجه با طرفهای اروپایی، محق بودن رهبر معظم انقلاب در ابراز بدبینی و خطا بودن دیدگاه رئیسجمهور در ابراز خوشبینی مشخص شد و داد خود اینها را هم درآورد. الان هم آنچه رهبری بر آن تأکید دارند اجرای مصوبه مجلس و عدم توجه به وعدههای پوچی است که طرفهای اروپایی مطرح مینمایند.
3- درست در کشاکش بحث مذاکرات وین، جمهوری اسلامی با دو ماجرا که توسط صهیونیستها طراحی و به اجرا درآمدند، مواجه گردید؛ یکی حمله موشکی به یک کشتی ایرانی در دریای سرخ و دیگری انفجار در تالار سانتریفیوژهای نطنز بود. اگر کسی تصور کند صهیونیستها بدون همکاری آمریکا، انگلیس، فرانسه و آلمان به این اقدمات دست زدهاند، حتماً باید در فهم سیاسی او شک کرد. اروپاییها حتی این اقدامات را محکوم هم نکردند و طرف آمریکایی گفت وزیر جنگ رژیم صهیونیستی در سفر روز یکشنبه خود به واشنگتن، مقامات آمریکایی را در جریان اقدامی که اسرائیل فردای آن روز علیه ایران به اجرا گذاشت، قرار داده است. این دو اقدام خود پوچ بودن مذاکره با طرف اروپایی و آمریکایی و پرخطا بودن خط مشی دولت آقای روحانی در پیگیری مذاکره را به اثبات رساند.
در واقع آفتاب آمد دلیل آفتاب. کما اینکه همزمان با مذاکرات وین، اتحادیه اروپا تحریمهای جدیدی علیه ایران به اجرا گذاشت که متأسفانه باید گفت اگر این مذاکرات و استقبال تعجبآور دولت ایران از آن نبود، به احتمال خیلی زیاد هیچکدام از این سه اتفاق علیه ایران به وقوع نمیپیوست. کما اینکه درست در روز انفجار نطنز، یک مقام آمریکایی در یادداشتی با صراحت نوشت: «ایران امروز در ضعیفترین وضع خود است و ایستادن نشان توانمندی او نیست». چرا این تحلیل به محافل آمریکا، اروپا و رژیم صهیونیستی راه مییابد؟ آیا غیر از این است که دولت آقای روحانی و تیم کنونی وزارت خارجه جمهوری اسلامی با رفتار غلط، «ایران قدرتمند» را موجودی محتاج مذاکره نشان دادهاند؟ اشتباه نشود این قلم نمیخواهد مسئولیت این اتفاقات را متوجه روحانی و ظریف و عراقچی کند. ما دشمن خود را میشناسیم و تردیدی در خباثتآمیز بودن تحلیلهای آنان نداریم و خود را برای زدن ضربههای اساسی به آنها هم آماده کردهایم کما اینکه هفتهای نیست که به آنان ضربه نزنیم.
متأسفانه رئیسجمهور در واکنش به اقدام تروریستی مشترک رژیم اسرائیل، سه دولت اروپایی و آمریکا علیه تأسیسات نطنز به گونهای سخن گفت که خیال آنان را از واکنش ایران آسوده کرد. ایشان گفت پاسخ ایران، نصب سانتریفیوژهای نسل ششم به جای نسل اول در نطنز و حرکت به سمت غنیسازی 60 درصد است. این در حالی است که از یکسو این دو گام دقیقاً در قانون دو ماه پیش مجلس شورای اسلامی آمده بود و این مربوط به اقدامات جبرانی ایران در برابر بدعهدی غرب در اجرای تعهدات برجامی خود بود و از قضا زمان اجرای آن هم در همین روزها فرارسید و سازمان انرژی اتمی ایران موظف بود این دو اقدام را از روز بیستم فروردین شروع کند و از سوی دیگر پاسخ اقدام عملی علیه تأسیسات اتمی ایران، انجام اقدام عملی علیه تأسیسات اتمی رژیم صهیونیستی است. نه اینکه ما استفاده از حقوق و صلاحیتهای داخلی را به عنوان واکنش ایران به اعمال دشمنی اسرائیل سند بزنیم. متأسفانه رئیسجمهور با طرح این مسئله که پاسخ ما نصب موتورهای نسل 6 و آغاز غنیسازی 60 درصد است، در واقع اعلام کرد اقدام متقابلی علیه اسرائیل در کار نخواهد بود! این پالس غلط میتواند منشأ اقدامات ضدامنیتی جدید دشمنان علیه تأسیسات حساس و افراد متخصص ایرانی باشد.
البته جمهوری اسلامی دستبسته نیست و پاسخ متناسب را دنبال میکند. نظر این قلم این است که براساس فرمول «چشم در برابر چشم» و «تهدید متقابل و همطراز»، در پاسخ به حادثه نطنز، ایران باید اقداماتی را علیه تأسیسات «دیمونا»ی اسرائیل به اجرا بگذارد چرا که واکنش در هیچ سطح دیگری همطراز و بازدارنده نخواهد بود. واکنش ایران باید اولاً داخل رژیم اسرائیل و ثانیاً تأسیسات هستهای آن را هدف قرار دهد.
بــــرخـــــلاف تصــــور طـــراحــــــان حملـــه تروریستی به تأسیسات غنیسازی نطنز، نه تنها این واقعه تأثیر بلندمدتی بر روند فعالیتهای هستهای نداشت بلکه حتی به هدف سیاسی خود یعنی تعویق و تعلل در تداوم مذاکرات ایران و گروه ۱+۴ به منظور رفع کلیه تحریمها و بازگشت همه طرفها به تعهدات هم نرسید. بیانات هوشمندانه رهبری معظم در آستانه ماه مبارک رمضان، در واقع پاسخی برآمده از عقلانیت و اقتدار ایران به این اقدام شرورانه بود و زمینه را برای به پیش بردن استراتژی جامع، پاسخگو، اطمینانبخش و قاطع را به پیش آورد و در حقیقت اهداف رژیم صهیونیستی علیه زندگی عادی و شرافتمندانه ایرانیان را ناکام گذاشت. دولت ایران با شناخت اهداف ثانویه این خرابکاری موضوع ابعاد و آثار این حادثه را در جلسه روز یکشنبه هیأت دولت مورد بررسی قرار داد.
آقای دکتر صالحی که با تأخیر از نطنز به تهران رسیده بود گزارشی از چگونگی خرابکاری و آثار فنی آن به جلسه ارائه کرد. در همان جلسه تصمیم گرفته شد IR1های آسیبدیده با IR6 پیشرفته جایگزین شود و نمایندگان آژانس نیز در جریان خرابکاری و اقدام ایران قرار گیرند. تحلیلی از هدف اصلی اقدامکنندگان حادثه توسط دکتر ظریف ارائه شد. اعضای دولت هم از جنبههای مختلف موضوع را بحث کردند. حتی در تحلیلها به این تصور دشمنان ایران هم اشاره شد که این خرابکاری اهداف چندگانه را دنبال میکند.
در یک هدف میخواهد به طرفهای مذاکره ایران القا کند که توانایی ایران کاهش یافته است و در یک هدف دیگر ایران را در شرایطی قرار دهد که در پاسخ به این اقدام خرابکارانه تروریستی خود نیز تصمیمی تند علیه مذاکرات اتخاذ کند و در هدفی دیگر مردم را دچار یأس و ناامیدی کند.
رئیسجمهوری نیز در آن جلسه جمعبندی هوشمندانهای کرد مبنی بر تقویت سازمان انرژی اتمی و فعالیتهای نطنز و جبران خسارات و اتخاذ گامهای بلندتر در فعالیتهای هستهای صلحآمیز ایران و ادامه مذاکرات از سوی دیگر.
بهطور طبیعی پاسخی سهگانه دنبال خواهد شد: اول حق خود را برای اقدام علیه عاملین و آمرین و مباشرین محفوظ دانسته و مجازات خواهند شد. پاسخ دوم ما پیشرفت و گسترش فعالیتهای صلحآمیز هستهای به منزله حق مدنی ایران در بهرهمندی از فناوریهای نو در کشور است. پاسخ سوم در عرصه سیاسی با عقب راندن تحریمها و تلاش مضاعف برای کسب حقوق ملت ایران است.
در راستای این استراتژی سهضلعی، ما در دام عملیات تحریکی دشمن ایران قرار نمیگیریم، به مسیر درست خود در عرصه بینالمللی ادامه داده، تحریم را خواهیم شکست و به تأمین و گسترش صلح و امنیت جهان و منطقه کمک خواهیم کرد.
متأسفانه در سالیان اخیر عدهای با برساختن دوگانه و دوقطبی عجیب و در نوع خود تازه، کوشیدند که مقاومت و مذاکره را به دو سر طیفی منتسب کنند که الزاماً یکی، دیگری را نقض میکند. به گمان این افراد، مذاکره مترادف با سرسپردگی و تسلیم در برابر زورگویی و مقاومت راهی قهرمانانه و در نفی مذاکره است که اتفاقاً در میان دو جناح اصلی سیاسی توزیع شده و یکی مشهور به محدود ماندن در مذاکره و دیگری متخصص در مقاومت است. این دوگانه بیمعنا که حتی با ابتداییترین شواهد در عملکرد دولت و منتقدان آن هم سازگاری ندارد، توان چشمگیری از کشور را در مجادلات بیپایان و بیثمر گرفت و در تعمیق اختلاف و زایل کردن وحدت هنگامی که بیش از هر زمانی به آن نیاز داشتیم، نقش داشت.
حمایت مقام معظم رهبری از مذاکرهکنندگان و اعلام پشتیبانی از تلاش دیپلماتیک برای رفع تحریم، به این دوقطبی زیانبار خاتمه داد. این واقعیت هرگز قابل چشمپوشی نبوده که مذاکرات ما در زمان انعقاد برجام که صدای تندروهای امریکایی و صهیونیستی را درآورد و در نهایت به خروج امریکا از برجام منتهی شد، مبتنی بر مقاومت در برابر زورگویی و سپردن حداقل امتیازها در ازای رفع بسته جامعی از تحریمها بویژه قطعنامههای تحریمی شورای امنیت سازمان ملل متحد بود. این همان دلیلی بود که سرانجام به انتقامگیری امریکای ترامپ با خروج از برجام به واکنشی غیرقانونی منجر شد. امروز هم مذاکرات جاری به پیروی بیقید و شرط از دستور رهبری معظم مبنی بر لغو همه تحریمهای ناقض برجام و اجتناب از فرسایشی شدن مذاکرات، به مقاومت در صورتها و اشکال ویژه خود گره خورده است.
در آنسو، مذاکره ابزاری برای مقاومت و به ثمر نشاندن آن با هزینهای کمتر است. بههمپیوستگی این دو بیش از آن است که بتوان آن را در یک دوقطبی جعلی گنجاند. اکنون تیغ دو لبه مقاومت و مذاکره در خدمت منافع ملی و در رأس آن به عقب راندن تحریمها از یک طرف و دفاع بیوقفه از حق مدنی تداوم فعالیتهای صلحآمیز هستهای از طرف دیگر است؛ بیآنکه به معنای نفی یکی توسط دیگری باشد.
«چونگ سی کیون» نخستوزیر وقت کرهجنوبی در سفر به کشورمان، با چهرهای گشاده و لحنی آرام نسبت به «آینده همکاریها و روابط تهران- سئول» ابراز امیدواری کرد. این مقام کرهای حتی در نشست خبری خود با اسحاق جهانگیری معاون اول رئیسجمهور، کمترین توضیحی درباره چرایی پیروی مطلق کشورش از تحریمهای یکجانبه و غیرقانونی آمریکا علیه ایران نداد! او با چاشنی «لبخند» از «آینده» گفت تا آجر طلایی دیگری بر روی کاخ خیالی طرفداران «دیپلماسی برجاممحور» بچیند. دولت کرهجنوبی از سال 2017 میلادی تاکنون، یکی از مهرههای بازی ایالات متحده در پیشبرد استراتژی «فشار حداکثری علیه ایران» بوده است.
نخستوزیر کرهجنوبی در تهران عملا با سکوت خود در مقابل «کیفرخواست ملت ایران» تمام اتهامات خود را پذیرفت.
- چونگ سی کیون پذیرفت کشورش در دوران شیوع کرونا که متاسفانه منجر به فوت هزاران نفر از شهروندان کشورمان شده است، از دادن تجهیزات و دارو به ایران خودداری کرده است!
- نخستوزیر کرهجنوبی پذیرفت کشورش تحت تاثیر تحریمهای یکجانبه و غیرقانونی وضع شده توسط دونالد ترامپ، براحتی فعالیتهای اقتصادی و تجاری خود در ایران را متوقف کرده است!
- این مقام ارشد کرهای پذیرفت پول فروش نفت ایران را سالها در این کشور بلوکه کرده و از آزادسازی آن (در راستای تامین منافع و خواستههای آمریکا) خودداری کرده است!
- سئول پذیرفت از سال 2017 میلادی تاکنون، پابهپای دولتهای ترامپ و بایدن در تقابل مطلق با نظام و ملت ایران پیش آمده و در این مسیر، تحت امر و فرمان کاخ سفید بوده است!
واکنش مقامات کرهای در مقابل این «کیفرخواست سنگین» چیزی جز سکوت و لبخند نبود! نکته جالب توجه آنجاست که نخستوزیر کرهجنوبی پس از این همه عهدشکنی و وقاحت، در نشست خبری خود نسبت به «ساختن آینده» و «بازسازی مناسبات تهران- سئول» ابراز امیدواری میکند! البته «چونگ سی کیون» همین وعده نیمبند را نیز مشروط به «احیای توافق هستهای با ایران» کرد: «امیدواریم با مذاکراتی که اکنون بر سر احیای توافق هستهای با ایران صورت گرفته است، بتوانیم در آینده با یکدیگر همکاریهای نزدیکی داشته باشیم».
البته صداقت این مقام کرهای نسبت به مقامات آلمانی، انگلیسی و فرانسوی قابل تحسین است!
لااقل نخستوزیر کرهجنوبی در مقابل سیاهه بدعهدیهای مطلق کشور متبوعش، دست به انکار بدعهدیهای خود نمیزند اما صراحتا این پیام را به کشورمان مخابره میکند که کشورش دارای یک «موجودیت مستقل» در نظام بینالملل و عرصه دیپلماسی و سیاست خارجی نیست! کرهایها عملا میگویند هرگاه آمریکا اراده کند و به آنها اجازه دهد، همکاریهایی را با تهران تعریف خواهند کرد و هرگاه کاخ سفید دستور «توقف همکاری با تهران» را صادر کند، در یک چشم بر هم زدن کشورمان را ترک گفته و حتی اموال و داراییهای جمهوری اسلامی ایران را در کشورشان بلوکه میکنند و منتظر دستور بعدی ارباب خود میمانند!
بهتر است کسانی که طی روزهای اخیر امضای سند همکاریهای بلندمدت، استراتژیک و 25 ساله ایران و چین را زیر سوال برده و فریادشان از این موضوع به هوا برخاسته است، محصولات و دستاوردهای «دیپلماسی آمریکایی- اروپایی» را تحویل بگیرند! «دیپلماسی بادی کرهایها» خروجی و تصویر واقعی این دیپلماسی است!
در این نوع دیپلماسی، «پدیدهها» و «فرصتها» به تار مویی بند هستند اما «تهدیدات» نه! در این نوع دیپلماسی، رئیس یک دولت خارجی در چشمان 80 میلیون ایرانی زل میزند و ابایی از پذیرش اینکه «پولهای نفتی ایران» را به دستور آمریکا بلوکه کرده است، ندارد! حتی مقام کرهای که بر اساس فرهنگ آسیای شرقی، «عذرخواهی» را جزئی از «زندگی شخصی و سیاسی» خود میدانند، به خود زحمت نداد تا بابت عدم آزادسازی پولهای ایران و حتی عدم ارسال دارو و تجهیزات پزشکی به کشورمان عذرخواهی کند!
ورود و خروج نخستوزیر کرهجنوبی به ایران، درس بزرگی به مخاطبان حوزه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان داد! اینکه تفاوت «دیپلماسی عزتمدارانه» و «دیپلماسی التماسی» چگونه در آوردگاهها و بزنگاههای مهم، خود را نشان میدهد. این «احیای دیپلماسی بادی کرهایها» که مبتنی بر یک «لحظه» یا یک «دستور فوری» است، قاعدتا نباید دیگر از سوی وزارت امور خارجه و دولت ما تبدیل به یک «دستاورد مطلوب» شود! حال که هیچ مرجع حقوقی در نظام بینالملل، از جمله سازمان ملل متحد که قطعنامه 2231 شورای امنیت از ناحیه آن صادر شده است، از نقضکنندگان برجام بازخواستی نمیکند، لااقل دولت و وزارت امور خارجه کشورمان نباید زمین بازی را برای این کشورها هموار کنند. منطقی و زیبنده است که «بازیگران بدعهد دوران خروج آمریکا از برجام» متوجه شوند هزینه «عهدشکنی در برابر ایران» تا چه اندازه سنگین است، اگر نه «لبخندهای تلختر از اشک» بیشتری در انتظار ما در آینده خواهد بود.
نشست وین بسیار مهم و موثر است بدین جهت که برجام نشان داد واقعا بدون حضور آمریکا هیچ فایدهای ندارد و به عبارتی برای ایران آش نخورده و دهان سوخته است. علتش نیز این است که تحریمهای گسترده آمریکا علیه بخشهای مختلف اقتصادی، مالی، بانکی، بیمه و مهمتر از همه فروش نفت و تحریمهای مالی و بانکی عرصه را بر ایران بسیار سخت کرده و کمپانیهای اروپایی به رغم اینکه شاید در ابتدا دولتهای اروپایی هم اراده و تمایلی برای همکاری داشتند اما به تدریج که دیدند کمپانیها و شرکتهای بزرگ امکان همراهی با سیاستهای ایران را ندارند آنها نیز شروع به بهانهتراشی کردند تا شاید از فرصت موجود به نفع سیاست خودشان استفاده کنند.
ایران که آمریکا را خارج از برجام میدید و از طرفی شاهد سنگینترین تحریمها بود در حالی که دوسال مذاکرات سخت و فشردهای را آغاز کرده بود ناچار شد که با برگههای جدیدی بازی کند که این برگهای جدید فعال کردن نقش خود و استفاده از اهرمهای فشار خود در خاورمیانه به طور مشخص در داستان سوریه،لبنان ،یمن و عراق و افغانستان بود. این موضوع به تدریج نقطه بازگشت را هم سختتر و اروپاییها را نیز نگران میکرد. خیز بعدی که ایران برداشت این بود که تلاش کرد با بالا بردن درصد ذخایر اورانیوم و همینطور افزایش سطح غنیسازی یک بازی منطقی را طراحی کند. بدین معنی که نمیشود هم غنیسازی و برنامه هستهای را متوقف کند و هم تحریم شود.
این یک واکنش کاملا منطقی و درست بود و با آمدن آقای بایدن امیدهایی برای احیای برجام آغاز شد. تیم بایدن از آنجایی که در دوره اوباما خودش نیز درگیر چنین معاملهای در ایران بودند پیش از انتخابات نیز اعلام میکردند که چنانچه در انتخابات به قدرت برسند برجام را احیا میکنند. منتها مشکلی که اکنون وجود دارد این است که حجم تحریمهای هستهای و غیرهستهای در حوزه فعالیتهای منطقه ای، حقوق بشر و مساله قدرت دفاعی ایران به مجموعه صورت مساله مذاکرات اضافه شده است که ایران این را قبول ندارد.
ایران معتقد است که آمریکا از برجام خارج شده و برای هرگونه قدم برداشتن به سمت جلو ابتدا باید آمریکا بدون قید و شرط به برجام بازگردد و این منوط به لغو همه تحریمها است. اما واقعا جو بایدن زیر فشار چندگانهای هم به سر میبرد که به نظر میرسد کار را برای دولت آمریکا سخت میکند.
فشار اول لابی عربستان و اسرائیل است که آنها خواهان آن هستند ایران تضمینهای لازم را در حوزه های مختلف به آنها بدهد و خراب کاری اسرائیل هم در برنامه هستهای ایران و ترور دانشمندان هستهای یک اختلال جدی در این مسیر ایجاد کرده است. در همان آغاز دولت آقای بایدن ترور آقای فخری زاده پیامی بسیار خطرناک به ایران، جامعه جهانی و آمریکا بود به این معنا که اسرائیل به دنبال بر هم زدن هرگونه گفت و گو و رفتار صلحآمیز ایران و کشورهای 1+6 است. همین مساله نیز باعث شد که آقای بایدن به مدت طولانی به تلفن نتانیاهو پاسخ ندهد.
مشکل دیگر اینکه اگر قرار است برجام به یک سند راهبردی و ماندگار بدل شود باید در مجلس سنا و کنگره به تصویب برسد تصویب آنچه مدنظر ایران است با توجه به ترکیب و نوع وضعیتی که در مجلس کنگره و سنا وجود دارد تقریبا ناممکن به نظر میآید. از سویی مقام معظم رهبری به مذاکره کنندگان ایرانی توصیه کرده که به هیچ وجه فریب توافقات بدون تضمین آمریکا را نخورند. البته این بار هم فرمودند که مذاکرات نباید طولانی و فرسایشی شود.
مجموعه اینها کار گفت و گوها را سخت میکند و به نظر میرسد آقای بایدن از یک طرف دنبال این است برخی از تحریمهایی که میتواند فشار را همچنان بر ایران حفظ کند باقی بماند، البته برخی تحریمها در حوزه فروش نفت و همینطور محدودیتهای مالی را بردارد.
از سوی دیگر اقدامی که در نطنز رخ داد پیچیدهگیها را افزایش داد، چراکه ایران معتقد است اسرائیل بدون اجازه آمریکا امکان چنین عمل خرابکارانهای را ندارد.
اگر به صورت بدبینانه به این ماجرا نگاه کنیم و خرابیهای نطنز جدی باشد به این معنا است که اسرائیل کارت بازیگری ایران در این مذاکرات را از دست ایران گرفته است و دولتهای غربی با علم به میزان خرابیهای به وجود آمده شاید تصور میکنند که ایران بیش از گذشته با توجه به این وضعیت و شرایط اقتصادی و نیاز دولت ایران و حمایت به افزایش مشارکت انتخاباتی که میتواند در نتیجه وجود یک دستاورد بینالمللی و هستهای افزایش پیدا کند در شرایطی قرار دارد که با کمترین امتیازات توافقات جدیدی را امضا میکند.
به نظر میرسد در این دوره از مذاکرات تردیدها افزایش پیدا کرده، اما تنها نقطه امید آن است که دولت و مقامات عالیرتبه ایران و هم بایدن و تیمش به دنبال آن هستند که طرفین به شکلی به یک توافق برد- برد دست پیدا کنند. یک تا دو هفته آینده زمان بسیار تعیین کنندهای در سرنوشت مذاکرات جدید خواهد بود و در دورنمای این مذاکرات یک توافق عمومی و تاحدی جامع قابل تصور است.
آخوندی:« اگر روند سال ۹۲ ادامه پیدا کرده بود، الان قحطی تمام ایران را گرفته بود. »
جهانگیری :« با تلاشهای دولت، اقدامات خصمانه دشمنان علیه ملت کنترل شد و اجازه ندادیم در کشور قحطی به وجود آید.»
روحانی:« اگر بگوییم که دهه اخیر که دوران دولتهای یازدهم و دوازدهم بوده، دهه پیروزی و نجات ملی است اشتباه نگفتهایم». این موارد برخی از اظهار نظرهایی است که طی چند هفته اخیر و در چند ماه مانده به پایان دولت دوازدهم توسط رئیس جمهور و برخی مسئولان دولتی مطرح و رسانه ای می شود. اظهار نظر هایی که واکنش های زیادی در جامعه سیاسی و نخبگانی و در بین مردم کف جامعه دارد.ما در رسانه خراسان اصولا این نوع اظهار نظرها را ضریب نمی دهیم تا باعث تشدید فشار به افکار عمومی نشویم مگر آن که پاسخ منتقدان به این سخنان را هم در کنارآن قرار دهیم .
واقعیت این است که دو دولت آقای روحانی به دلیل تمرکز بر حل مسائل کشور از مسیر گشایش بین المللی، طولانی شدن فرایند مذاکره، تکیه به ظرفیت های بیرونی، بدعهدی طرف آمریکایی پس از برجام و تحریم های حداکثری ترامپ یکی از دولت هایی بوده است که شاخص های اقتصادی در آن براساس آمار عقب گردی قابل تامل در شاخص های عدالت اقتصادی دارد .
موضوعی که در گزارش امروز ضمیمه دخل و خرج خراسان به اختصار و به نقل ازگزارش های رسمی مرکز آمار همین دولت به آن پرداخته ایم .در این مقال هم برآن نیستم که عملکرد اقتصادی دولت دکتر روحانی را نقد کنم. آن چه در این مکتوب برآن متمرکزم توجه به وضعیت اعتماد اجتماعی مردم و کاهش سرمایه اجتماعی است که متاسفانه طی سالیان اخیر در حال وقوع است.
واقعیت آن است که خوب یا بد مردم جمع بندی خود را در باره دولت روحانی دارند، دولتی که تمرکز بر سیاست خارجی کرد تا ظرفیت های داخلی، مردم با خوب و بدش تقریبا کنار آمده اند و خود را برای دولت بعدی آماده می کنند .دولتی که مردم با نقاط ضعف و قوتش، با وعده های محقق شده و نشده اش، با بهانه ها و استدلال هایش کنار آمدهاند و در این ماه های پایانی منتظرند به آرامش بگذرد همان قولی که رئیس جمهور در روزهای پایانی اسفند 99 داد. اما آن چه در اظهار نظرها اتفاق می افتد برای مردمان کف جامعه آزار دهنده است.
وزیر سابق و معاون اولی که می گویند اگر ما نبودیم قحطی می شد، رئیس جمهوری که حرف از بی نظیر بودن وضعیت شاخص ها می زند در حالی که مردم در سر سفره خود با واقعیت دیگری روبه رو هستند.
این یک واقعیت است که گاهی شاخص های اقتصادی ارتباط مستقیم یا سریعی با سفره و معیشت مردم ندارد شاخص هایی همانند نرخ رشد اقتصادی اما همه شاخص ها هم چنین نیست برخی از شاخص ها مثل تورم آثارش را مردم به عینه در سفره های خود می بینند.لذا نمیخواهم بگویم که آن چه دولت می گوید تماما کذب است اما می خواهم بگویم وقتی مردم گشایش و کارآمدی اقتصادی را در سفره های خود نمی بینند وقتی صف مرغ و کمبود روغن و شایعه گرانی نان و سیاست های غلط وارداتی و قیمت تضمینی گندم و... رامیبینند چه میشود که دولتمردان و رئیس جمهور محترم در این باره زبان در کام بگیرند و سخن از بی نظیر بودن عملکردشان نزنند . چرخیدن زبان هایی که جز عصبانیت مردم خروجی ندارد.
موضوعی که به وضوح ما در روزنامه خراسان و رسانه های آخرین خبر در بخش های تعاملی مان همچون حرف مردم و نظرات مردم به طور مشهودی با آن مواجهیم.واقعیت این است که عملکرد و نا هماهنگی ها و دعواهای سیاسی به خودی خود اعتماد عمومی را به شدت صدمه زده ولی آیا نمی شود حداقل حرف نزد؟ یا حرفی که مردم کف جامعه را می رنجاند و عصبانی می کند نزد تا این اعتماد اجتماعی به ارزان ترین شکل ممکن چوب حراج نخورد.اعتماد عمومی از مهم ترین شاخص های سرمایه اجتماعی یک نظام سیاسی است .
موضوعی که به نظر می رسد این روزها که به انتخابات نزدیک می شویم برخی فعالان سیاسی و دولتمردان تقریبا بیش از گذشته به آن بی توجه اند .چه دوست داشته باشیم چه نه همه ما با گرایش ها و سلایق مختلف در یک کشتی نشسته ایم .کشتی که اگر صدمه ببیند چوب آن را همگان خواهند خورد.
رهبر معظم انقلاب در اولین روز از ماه مبارک رمضان در ارتباط تصویری با محفل انس با قرآن کریم، با تأکید بر سیاست فعلی نظام اسلامی در قضیه برجام خسارت محض، پرده از اهداف امریکا از مذاکره برداشته و فرمودند: «تشخیص مسئولان این است که بروند مذاکره کنند تا همین سیاست را اِعمال کنند که در این زمینه بحثی نداریم، اما باید مراقبت شود که مذاکره فرسایشی نشود چرا که برای کشور ضرر دارد».
اگر «تلهی مذاکره» مهمترین روش امتیازگیری نظام سلطه از کشورهای جهان نباشد بیتردید یکی از مؤثرترین، کارآمدترین، کمهزینهترین و نافذترین روشهای دیکته کردن و تحمیل اراده و امتیازگیری از کشور هدف در عصر شکلگیری سازمان ملل متحد و حاکمیت نظام سلطه بر شئون مختلف کشورهای جهان است. استعمارگران غربی با طراحی و مهندسی میز مذاکره، کشور هدف را به راه بی پایان و وادی برهوت سراب گونهای میکشانند که به محض اینکه پایش در قلاب نظام سلطه گیر افتاد، رهاشدن از آن غیرممکن بوده و دائماَ مجبور به دادن امتیازات بیشتر و بیشتر است.
استعمارگران غربی در میدان مذاکره، حقوق مسلم کشور هدف را بهعنوان امتیاز روی میز مذاکره میگذارند، اما در اوج سبعیت و ناجوانمردی، در ازای همراهی کشور هدف و اجرای دستورات، حاضر به ارائه همان حقوق کشور هدف هم نیستند. در این صورت کشور هدف، برای دستیابی به حقوق خود ناچار به تمکین از دستورات و اجرای دقیق برنامههای نظام سلطه و دادن امتیازات بیشتر برای گرفتن بهانه از طرف مقابل است.
نظام سلطه در میدان مذاکره از ابزارهای مؤثر زیر بهره میگیرد:
۱- تمسک و استناد به قواعد و قوانین بینالمللی.
۲- انجام عملیات سنگین تبلیغاتی و روانی علیه کشور هدف و ایجاد موج نگرانی بینالمللی و معرفی کشور هدف بهعنوان تهدید صلح بینالملل.
۳- همراهی سایر کشورهای همسو و منزویسازی کشور هدف.
٤- استفاده از ظالمانهترین و غیرانسانیترین روشهای اعمال فشار از جمله تحریمهای اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و...
۵- تهدید کشور هدف به اعمال خشونت و دخالت فیزیکی و نظامی در امور کشور هدف.
۶- ایجاد جو روانی و تکثیر تخم نفاق و دوقطبیسازی در مردم کشور هدف به منظور به تسلیم کشاندن آن کشور از طریق مطالبه مردمی.
۶- بزرگنمایی خطر کشور هدف برای جامعه جهانی و کشاندن آن کشور به فصل هفتم منشور سازمان ملل متحد.
۷- خسته کردن مردم کشور هدف از طریق طولانی کردن زمان مذاکرات به سالها و دههها و مقصر معرفی کردن دولت کشور هدف به عدم انجام تعهدات خود نسبت به جامعه جهانی.
۸- افزایش انتظارات و خواستههای ظالمانه از کشور هدف به حوزههای جدید.
۹- دوقطبیسازی ادراکی نظیر «مذاکره یا تحریم»، «مذاکره یا فروپاشی»، «مذاکره یا جنگ» با هدف مرعوبسازی مردم و احزاب سیاسی.
۱۰- گرفتن تدریجی تمام اقتدار و توانمندیهای دفاعی کشور هدف در میدان مذاکره.
در طول سالهای پس از جنگ جهانی دوم هیچیک از کشورهای جهان موفق به احقاق حقوق خود از طریق مذاکره نشدهاند. مسئله حق حاکمیت مردم فلسطین و بازپسگیری سرزمین مادری خود از رژیم غاصب صهیونیستی در پشت میز مذاکره تنها یکی از تلاش نافرجام کشورها برای وصول اهداف خود در میدان مذاکره است. اینک بیش از چهار دهه است که فلسطینیان مظلوم، بر سر میز مذاکره در کمپ دیوید و پیمان اسلو در حال تلاش برای گرفتن حقوق خود هستند، اما حاصل این مبارزه نفسگیر دادن امتیازات پی درپی، از دست دادن برگهای برنده، ناامیدی فلسطینیان، بی انگیزگی و خستگی مردم فلسطین و درنده خویی بیشتر غاصبان سرزمین فلسطین با حمایت غرب بوده است. اینک نه تنها فلسطین به حداقلهای حقوق خود هم دست نیافته بلکه حاکمیت نیم بند آنان بر قدس شریف نیز در حال فروپاشی است.
داستان حدود دو دهه مذاکره ایران با نظام سلطه بر سر حقوق هستهای خود نیز یکی دیگر از تراژدیهای تلخ تن دادن به میز مذاکره به جای مقاومت فعال است. طی دو دهه گذشته هر چه از دست داده ایم بی شک پای میز مذاکره بوده است و هر چه که به دست آورده ایم بیتردید محصول ایستادگی و مقاومت فعال مردم و جوانان برومند این سرزمین بوده است. اینک برجام خسارت محض که حاصل به حراج گذاشتن اقتدار و توانمندیهای هستهای و برگهای برنده ملت ایران بوده است لکه ننگی است که روح و روان مردم ایران را میآزارد و دستاوردی بیشتر از هیچ برای ملت ایران به ارمغان نداشته است. از سال ۹۴ ایران در ازای وعدههای دروغین و کاغذی غرب (تحقیقاً هیچ)، همه تعهدات برجامی خود را مو به مو انجام داده، اما نه تنها چیزی به دست نیاورده بلکه طرف امریکایی بیش از ۱۵۵۰ تحریم جدید را بر حجم تحریم پیشین خود افزوده است.
حال که با درایت و تدبیر مقام معظم رهبری و به میدان آمدن قوه مقننه، تکصدایی در کشور نوید روزهایی خوشی را به ملت میدهد و ایران عزم خود را برای تحقق فرمان امام خامنهای جزم نموده و بر آن است که در ازای لغو (ونه تعلیق) تمامی تحریمهای احصا شده در برجام و تمامی تحریمهایی که توسط اوباما و ترامپ به عناوین جدید بر ملت ایران تحمیل شده و راستی آزمایی منطقی به تعهدات برجامی خود باز گردد، بازگشت به میز مذاکره با هر بهانه و دستاویز از جمله پیدا کردن راه اجرایی ساختن خواسته ایران مجدداً ما را در سنگلاخ مذاکره فرسایشی خواهد انداخت. نکته مهم اینکه تعیین حدود تحریمهایی که باید لغو شود و تعیین مدت زمان راستی آزمایی به هیچ وجه از اختیارات تیم مذاکرهکننده ایرانی نبوده و حضور بیشتر در پای میز مذاکره ریختن آب به آسیاب غرب و تغییر میدان مبارزه به نفع غرب خواهد بود و هیچ فرقی بین اروپا و امریکا در این باره وجود نداشته و مذاکره با اروپا بی هیچ شک و تردیدی عین مذاکره با امریکا است.
ارسال نظرات