همسر شهید دکتر «مسعود علیمحمدی» اولین دانشمند شهید هستهای کشورمان درباره همسرش این چنین میگوید: «همسرم یک عاشق واقعی بود. بسیار برای امام و خون شهدا ارزش قائل بود. گاهی از بعضی اتفاقها گله میکردم همیشه به من میگفت: مواظب باش! برای این انقلاب خون ریخته شده، مبادا به بیراهه بروی.» در نهایت نیز خون خودش هم در بیست و دومین روز از زمستان 1388 و برای پیشرفت علمی انقلاب اسلامی و جلوی درب منزلش بر زمین ریخته شد.
از همان کودکی عاشق درس و پیشرفت علمی بود و به همین دلیل در این راه از هیچ سختی نمیهراسید؛ در سال 1346 که تحصیلات ابتدایی خود را در دبستانی در شهر ایذه آغاز کرد، مجبور بود تا با آن سن کم هر روز مسیر محل زندگیشان را تا ایذه با پای پیاده طی کند و این همان قدمهایی بود که او را تا مرز شهادت پیش برد؛ هر چند که تا این قدمها با خلوص همراه نباشد نه در دنیا و نه در آخرت نتیجهای نخواهد داشت.
همسرش با بیان اینکه شهید علی محمدی بسیار بر اهمیت «اخلاص» تأکید داشت، میگوید: «همسرم همیشه میگفت شما هر کاری را برای خدا انجام بدهی هم احساس بهتری داری، هم موفقتری. برای خدا سلام کن، برای خدا به گلها آب بده. در همه چیز خدا را در نظر داشت. به نظر من علت شهادتش هم همین خلوص نیتش بود. آدمی معمولی بود. مثل من و مثل شما، نمازش هم حتی گاهی دیر میشد. اگر گاهی با اقوام کدورتی پیدا میکردم، مهمانی نمیرفتم. همسرم میگفت: شما به خاطر آن آدم نیا، به خاطر خدا بیا. این جوری احساس بهتری خواهی داشت.»
شهید علی محمدی دانشمندی بود که دشمنان نمیتوانستند وجودش را تاب بیاورند، با این حال چنین شخصیتی بسیار با مردم مهربان و خاکی بود؛ همسر شهید میگوید؛ «مسعود بسیار خاکی بود. یادم هست که بعد از تحصیلاتش، در مرکز تحقیقات فیزیک نظری مشغول شد. آن مرکز یک باغبانی داشت به نام علی آقا که به شهید گفته بود شما برای ما خیلی با بقیه فرق میکنید. مسعود هم گفته بود که نه من هم مثل بقیه هستم. علی آقا جواب داده بود که آخر شما تنها دکتر اینجا هستید که به من سلام میکنید».
شهید بزرگوار علاوه بر احترام و تواضع داشتن نسبت به مردم، نسبت به خانواده خود نیز بسیار مهربان و خوش اخلاق بود. همسرش درباره رابطه شهید علی محمدی با فرزندانشان میگوید: «شهید فرزندانش را خیلی دوست میداشت؛ رابطه شهید با دخترش بسیار عمیق بود. هر زمان که شهید علی محمدی از کارش به خانه بازمیگشت اول به اتاق دخترش الهام سر میزد و با دخترش شوخیهایی میکرد که منجر به شادی هر دوی آنها میشد. چون الهام در رشته مهندسی معماری مَشغول به تحصیل بود از ایده های خلاقانه پدرش استفاده میکرد و پدرش نیز از اینکه او به رشته درسیاش علاقه دارد و با عشق درس میخواند، احساس غرور میکرد. شهید علیمحمدی به دلیل خلاقیتی که در محیط کاری اش داشت، شناخته شده بود و همین خلاقیت را به محیط خانه می آورد و در نقشه کشی معماری به دخترم کمک می کرد و نظرات خلاقانه خود را به دخترش ارائه میداد.»
شهید علی محمدی شخصیتی تک بُعدی نداشت، چه بسیار افراد تحصیل کرده هستند که وقتی به مدارج بالای علمی می رسند تنها به علم پرداخته و از مسائل دیگر زندگی غافل می شوند اما شهید علی محمدی مردی چند وجهی بود که به گفته همسرش «حضورش باعث می شد تا جمع های خانوادگی رونق بگیرد، او با یک شادی و شعفی مجالس را گرم می کرد و فرد بسیار خاکی و خونگرمی بود».
قطعا هر دانشمندی تا نگاهش به آینده نباشد، نمیتواند کارهای بزرگی انجام دهد. او نیز خودش را وقف کشورش کرد تا در پیشرفت وطنش سهمی به سزا داشته باشد. همسر شهید که همراه و همدم همیشگی او بوده، در این باره میگوید: «خیلی آیندهنگر بود. همیشه به من میگفت، الان را نبین، 50 سال دیگر ما نیستیم و این نفت بالاخره تمام میشود. جهان دارد به سمت خشکسالی میرود و چند سال دیگر ما دچار بحران آب میشویم و همۀ اینها یک جایگزین میخواهد که جز کارهای علمی راه دیگری وجود ندارد. آن موقع ابرقدرتها حتی میتوانند ما را به خاطر یک لیوان آب تحت فشار قرار بدهند.»
ارسال نظرات