با پیروزی بایدن در انتخابات ریاست جمهوری آمریکا، راهبرد «تنشزدایی برای پیشرفت» دوباره بر سر زبانها افتاده است و برخی بدون توجه به تجربه برجام، همچنان پیشرفت اقتصاد ایران را در گرو «عادیسازی روابط با آمریکا» و «تنشزدایی با غرب» میدانند. این افراد جمهوری خلق چین را یک مصداق از کشورهایی میدانند که با عبور از جاده «سازش» با غرب، به توسعه دست پیدا کرد و معتقدند ایران، اگر حتی به دنبال ایجاد یک رابطهی راهبردی بلندمدت با چین هم باشد، چارهای جز «عادیسازی روابط با آمریکا» ندارد. در این یادداشت، ابتدا تجربه چین را بررسی کرده و سپس درسهای توسعهی اقتصادی این کشور را برای ایران، مورد واکاوی قرار میدهیم. به نظر میرسد حتی اگر بخواهیم مانند چین پیشرفت کنیم، راهش نه «مذاکره بر سر موشک و نفوذ منطقهای ایران» بلکه «تمرکز بر تقویت فناوری و حمایت از تولید داخل» است.
یکی از افرادی که راه پیشرفت را در بهبود روابط ما با آمریکا میداند، محسن امینزاده –معاون وزیر امور خارجه در دولت اصلاحات- است. وی در مقالهای در روزنامه شرق مینویسد: «40سال پیش آنان (چینیها) خاطرات جنایات آمریکایی ها در کره و ویتنام و چین را به تاریخ سپردند و شعارهای علیه امپریالیسم را از خیابانها پاک کردند. در فعالکردن ارتباطات سیاسی با آمریکا خود پیشقدم شدند و تدریجا بزرگترین سفارتخانه خود را با جمعیت چندصدنفره در آمریکا بنا کردند و میزبان سفارتخانهای با همین گستردگی، از ایالاتمتحده آمریکا شدند». امینزاده در ادامه «انعطاف و انفعال» چین در مقابل آمریکا را عامل اصلی «خروج چینیها از فقر مطلق و رسیدن به سطح معاش قابل قبول» میداند. روایت امینزاده از پیشرفت اقتصادی چین، دو ایراد عمده دارد. نخست اینکه علت و معلول در این روایت، معکوس جلوه داده شده است؛ یعنی آمریکا ابتدا شروط سیاسی چین را پذیرفت و این چین نبود که در ارتباط با آمریکا، از مواضع اقتصادی خود کوتاه آمد! دومین ایراد در این روایت نیز آن است که ایشان، بهبود روابط با آمریکا را علتالعلل پیشرفت چینیها میداند، در حالی که چینیها با اتکا به توسعهی فناوری و بنگاههای کوچک و متوسط چینی، پیشرفت کردند.
رونالد کوز، اقتصاددان آمریکایی در کتابش با عنوان «چین چگونه سرمایهداری شد؟»، مینویسد: «عادیسازی روابط چین و آمریکا در اول ژانویه سال 1979 و دیدار دنگ (رهبر عالیمقام چین پس از مائو) از ایالات متحده بلافاصله به تسریعکننده قدرتمندی در آشتی و مصالحه چین با غرب تبدیل شد». وی نیز آشکارا تاریخ را در این کتاب دگرگون جلوه میدهد. در واقع برقراری روابط حسنه چین و آمریکا با سفر مخفیانه هنری کسینجر مشاور امنیت ملی نیکسون رئیسجمهور آمریکا با چوئن لای، نخستوزیر و یکی از رهبران حزب کمونیست چین در ماه جولای 1971 (8 سال پیش از حضور دنگ در آمریکا) شروع شد. در این دیدار دولت آمریکا شروط لازم برای برقراری روابط حسنه بین چین و آمریکا یعنی به رسمیت شناختن دولت جمهوری خلق چین (که در اکتبر سال 1949 تاسیس شده بود)، قبول اینکه جزیره تایوان عضو لاینفک کشور چین است و قطع روابط دیپلماتیک آمریکا با دولت کومینتانگ در جزیره تایوان و خودداری آمریکا از هرنوع دخالت در امور داخلی چین را پذیرفت.
بر خلاف آنکه تصور میشود چین از طریق سرمایهگذاری خارجی پیشرفت کرد، آمارهای رسمی حاکی از آن است که تعداد بنگاههای خارجی در چین در سال 2017 -که بهمراتب بیشتر از تعداد بنگاههای خارجی در چین در دهه 1980 بود- فقط 0.66 درصد کل بنگاهها -بدون در نظر گرفتن بنگاهها در هنگکنگ، جزیره تایوان و ماکائو- بود. همچنین اگر بخواهیم با معیار سرمایهگذاری مستقیم خارجی نقش تعامل چین را با آمریکا اندازهگیری نماییم، خواهیم دید که در سال 2018 سرمایهگذاری مستقیم خارجی در چین مساوی بود با 135 بیلیون دلار. این مبلغ فقط میزان ناچیزی از کل تولید ناخالص داخلی آن کشور که برابر است با 13.61 تریلیون دلار [که] درصدی کمتر از 0 0.1 درصد بود. بنابراین چینیها نه با تکنولوژی و سرمایهگذاری خارجی، بلکه با تلاش و دستیافتن به فناوری تولید کالاهای مختلف و با اتکا به بنگاههای چینی کوچک و متوسط در سراسر شهرها و روستاهای چین، به پیشرفت رسیدند.
اکنون اما در ایران، آیا تنشزدایی جواب میدهد!؟ پاسخ آن است که تنش را آمریکاییها به وجود آوردند. امروزه تنش با ایران برای آمریکا-که خود از مهمترین تولیدکنندگان نفت جهان است- سودمند است. چرا که حضور ایران در بازارهای نفت جهانی، قیمت نفت را کاهش میدهد و این به ضرر آمریکاست. بنابراین اگر از اهمیت سیاسی، امنیتی و اقتصادی حضور ایران در منطقه و داشتن توان موشکی بگذریم و در مذاکرهای به اسم تنشزدایی، اینها را معامله کنیم، باز هم منطق هزینه-فایده به آمریکاییها میگوید: «بهانهای پیدا کن و برای کسب سود بیشتر در بازار نفت، ایران را تحریم کن!» پس راه نجات ایران نیز مانند چین، تلاش برای دستیابی به فناوری تولید کالاهای مصرفی با کیفیت و همچنین افزایش سطح صادرات غیرنفتی تا روزی که آمریکا تنش ایجاد میکند، کوتاه آمدن کشوری که خود مورد ظلم واقع شده (آن هم به اسم تنشزدایی)، هیچ مزیت اقتصادی ایجاد نخواهد کرد. تنش را خودِ کشور تنشزا باید از بین ببرد و تنها راهش، «بیاثر کردن تحریمها» توسط ایران از طریق ایجاد یک اقتصاد فناوریبنیان غیرمتکی به نفت است.
ارسال نظرات