داود مهدوی زادگان دانشیار و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در مقالهای تفصیلی با عنوان «تقیزادههای جدید و آسیبشناسی دولت مدرن» برای خبرگزاری تسنیم، به بررسی و نقد یادداشت اخیر سعید حجاریان با عنوان « حکیمِ حاکمِ افلاطونی» پرداخته است که در ادامه از نظر میگذرانید:
مقدمه
سید حسن تقی زاده ( 1257 – 1348 ) از ارکان نهضت مشروطه و بانیان اصلی تاسیس دولت مدرن در ایران و کارگزاران اصلی آن است.تقی زاده پس از تاسیس دولت پهلوی همواره در سمت های مختلف حکومتی در متن قدرت حضور داشت. او گاهی وزیر یا سفیر و مشاور و در اواخر عمر ریاست مجلس سنا را بر عهده داشت.
تقی زاده چون خود در تاسیس دولت مدرن رضاخانی و استمرار آن نقش اساسی داشت، همواره دغدغه حفظ و استمرار آن را داشت و با دوستان و اصحاب قدرت در این باره گفتگو میکرد. تقیزاده در سال 1321 در نامه ای خطاب به نخست وزیر مقتدر پهلوی؛ یعنی قوام السلطنه، از اینکه شخصیت مقتدری چون او سکان دار حکمرانی شده است و به این واسطه دولت مشروطه از هر گونه آسیبی در امان است، ابراز خرسندی کرده است: « تزاید تدریجی قدرت دولت و انتظام روز افزون امور و استحکام و ثباتی که در نتیجه تدابیر حضرتعالی پیدا شده و می شود موجب بسی خوشبختی و کمال تشکر است و اشهد بالله ایران امروز به دولت مشروطه قوی و دارای تمرکز قوا محتاج است» ( تقی زاده سید حسن، 1375، نامه های لندن، نشر فرزان: 8 ). اگر بخواهیم از مهم ترین میراث فرهنگی – سیاسی تقی زاده سخن به میان آوریم، همین دغدغه آسیب شناسانه دولت مدرن است. این میراث همچنان پابر جا است و امروز توسط تقی زاده های جدید پی گرفته می شود. شاید بتوان گفت که پر کار ترین از این افراد، سعید حجاریان است. او نیز همیشه دلمشغولی تشکیل دولت مدرن را دارد و همواره سعی می کند عاملیت های تاثیر گذاری را که سدّ راه دولت مدرن است، ذیل موضوع آسیب شناسی دولت مدرن بازخوانی کند و راه حلی برای آن بجوید. او در جدید ترین یادداشت خود با عنوان « حکیمِ حاکمِ افلاطونی »، به بازخوانی – به قول خودش - یکی از تاثیر گذار ترین عاملیت های تاریخ سیاسی معاصر؛ یعنی نظریه ولایت فقیه امام خمینی ره پرداخته است. البته حجاریان اول بار نیست که به چنین بازخوانی از اندیشه سیاسی امام خمینی رو آورده است. لذا باید دید که وی در این اثر جدید، به چه نکته بدیعی توجه کرده است.
1 . وقتی نویسنده عرفیگرا، میکوشد نظریه ولایت فقیه را ذیل بحث « آسیب شناسی دولت مدرن»، بازخوانی کند؛ چنین مطالعه ای را جز این نمی توان معنا و تفسیر کرد که نظریه ولایت فقیه مانعی سر راه دولت مدرن است. و اگر آن نویسنده بر این باور باشد که "نظریه ولایت فقیه به اتفاق نظر از جمله اثرگذار ترین نظریات در حوزه دولت در ایران معاصر بوده است"، نتیجه میگیرید که بزرگترین مانع یا آسیب بر دولت مدرن، نظریه ولایت فقیه است. در این صورت، مهمترین دغدغه و دلمشغولی نویسنده هواخواه دولت مدرن می شود نظریه ولایت فقیه. آن وقت، مساله اصلی و اساسی این می شود که با نظریه ولایت فقیه، در بحث آسیب شناسی دولت مدرن، چه باید کرد؟ چه می توان کرد که از عاملیت نظریه ولایت فقیه در حوزه نظر و عمل سیاسی کاست تا راه برای دولت مدرن هموارتر شود؟ این مساله ای است که هواخواهان دولت مدرن در چهار دهه اخیر با آن درگیر هستند و هر یک به فراخور گرایش های نظری یا عملیاتی شان پروژه هایی را تعریف کرده اند و در راه تحقق آنها گام بر داشته اند. از جمله این هواه خواهان عرفی گرا، سعید حجاریان است. و جدید ترین کار قلمی وی، نبشته ای با عنوان « حکیمِ حاکمِ افلاطونی » و با عنوان فرعی « باز خوانی اندیشه دولت و ولایت فقیه در آرای آیت الله خمینی » است ( ر . ک: نشریه مشق فردا، شماره 4 ، خرداد و تیر 1399 ). صورت بندی یاد شده را کاملاً از این نبشته می توان استخراج کرد.
چنان که از عنوانهایی که وی برای نظریه پرداز و بنیانگذار ولایت فقیه و جمهوری اسلامی برمی گزیند؛ یعنی امام و آیت الله، می توان متوجه این اتفاق شد. به هر روی، از آنجا که حجاریان با دلمشغولی دولت مدرن، لااقل، به عاملیت نظریه ولایت فقیه نظر می کند؛ ماهیت ایدئولوژیک بودن مطالعه نظری وی را نمی توان انکار کرد. او وقتی از کنش « بازخوانی آرای آیت الله [ امام ] خمینی » سخن می گوید، با دغدغه صرفاً علمی نیست. بلکه پروژه ای است که چنین بازخوانی را تعریف کرده و در دستور کار قرار داده است. و این اول بار نیست که سعید حجاریان در صدد بازخوانی آرای امام خمینی (ره) بر آمده است. غایتی که برای همه این بازخوانی ها در نظر گرفته شده عبارت از فرسایش اندیشیدن و فهم آرای امام خمینی (ره) از ساحت معرفت قدسی و دینی به ساحت بازاری و عرفی است. به عبارت دیگر، غایت بازخوانیهای سعید حجاریان از اندیشه سیاسی امام خمینی (ره)، گذار جامعه و نیروهای انقلابی به ساحتی است که اکنون، خود وی در آن به سر می برد؛ یعنی گذار به « شاهد بازاری » و عرفی شدن. این تمنای سی سال اخیر حجاریان است. اما ببینیم، حجاریان این بار چگونه دست به بازخوانی آرای امام خمینی ره زده است و چقدر توانسته با این کار، در جهت آسیب شناسی دولت مدرن گام بر دارد؟
3 . باز خوانی جدید سعید حجاریان معطوف به ریشه اندیشه ولایت فقیه است. وی با فرض تبحر و تخصص امام – و آیت الله در نبشته وی – خمینی (ره) در چهار حوزه فلسفه و عرفان و فقه و اخلاق، ریشه نظریه ولایت فقیه را در همین چهار حوزه جست و جو کرده است. وی از روی ظن گمان، با این تصور که فلسفه اسلامی تا به امروز بر خلاف فلاسفه غربی عصر روشنگری، نتوانسته خود را از سیطره تاثیر گذاری حکمای یونانی برهاند، چنین گفته است که « آیت الله خمینی به عنوان مردی فلسفی شاید اندیشه ولایت فقیه را از افلاطون وام گرفته و آن را در هاضمه دستگاه فکری خود متبدل کرده باشد؛ یعنی به جای حاکم، ولی و به جای حکیم، فقیه نشانده باشد. بنابراین، اندیشه ولایت فقیه را شاید بتوان صورت تبدل یافته حکیمِ حاکمِ افلاطونی دانست»( حجاریان سعید، 1399: 12 ). اما در حوزه فقه، حجاریان بر این باور است که «فقهای شیعه پیش از آیت الله خمینی از مقوله ای به نام ولایت فقیه سخن به میان نیاورده اند». به زعم وی، فقهای شیعه راهی را آغاز کردند که با آموزه های ارسطو همسو شدند؛ یعنی راه طاغوتی دانستن هر دولتی در دوره غیبت و راه سازگاری با وضع / حاکم موجود ( همان: 13 ). اما در حوزه عرفان، آیت الله [ امام ] خمینی ره متاثر از عرفان نظری ابن عربی بوده است. عرفان بر رابطه مرید و مرادی و مسیر عشق و نه عقل استوار است. « آیت الله خمینی، از این منظر، پیروان را عاشق کرد و اسطوره ای را بنا نهاد». ولی فقیه به « خاتم الاولیاء » بدل می شود و بر همین اساس گفته می شود همه اختیارات امام معصوم، حتی تشریع، به ولی فقیه به ارث می رسد ( همان: 15 ). اما در حوزه اخلاق، آیت الله خمینی علاوه بر تاثیر پذیری از حکمای یونان، تحت تاثیر آموزه های ملا محسن فیض کاشانی و ملا مهدی نراقی بوده است ( همان: 16 ).
حجاریان در موخره کلامش می گوید صرف نظر از اینکه اندیشه ولایت فقیه و تطبیق و آن با دولت جمهوری اسلامی را می توان ذیل این چهار دستگاه فکری توجیه کرد؛ می توان از اهمیت تشکیل دولت مدرن سخن گفت. به زعم وی نباید امر حکمرانی را بر ارزشهای فلسفی ( مدینه فاضله ) و اخلاقی ( جامعه سالم و پاک از نوابت ) مبتنی کرد. بلکه باید سیستمی را تاسیس و یا نوسازی کرد که بر اساس حاکمیت قانون و مسئولیتپذیری مبتنی بر اصول حکمرانی پیش برود و از پای نایستد. به زعم وی، حاکم هر قدر هم از نوابت ( فاسدان ) باشد، در قفس آهنین بوروکراسی محصور است و نمیتواند فرایندها و نظام اداری را متوقف سازد. او برای این گفته خود به حاکم شدن ترامپ مثال زده است. حجاریان بر این باور است که دولت مدرن با ذهن خوانی و تفکیک مردم کاری ندارد و شهروند مختار است که منتقدانه بیندیشد یا موافق و مخالف باشد. در دولت مدرن، چیزی به نام نوابت ( فارابی: علفهای هرز ) رسمیت ندارد. به زعم حجاریان، اگر این معنا در دولت و جامعه رسوخ کند؛ «دیگر دوستی» خدشه دار نخواهد شد( همان: 17 ).
4 . گفتار حجاریان در دو بخش تنظیم شده است. بخشی مربوط به ریشههای بازخوانی آرای امام خمینی ره پیرامون نظریه ولایت فقیه و بخش دیگر آن، مربوط به دولت مدرن است. در اینجا میکوشیم به اختصار، نقدهای وارد بر سخن وی را بیان کنیم.
1 – 4 . مهم ترین اشکال این سخن، روش شناسی آن است. منطق علمی با شبیهسازیهای صوری پیش نمی رود. با صرف برقراری مشابهت میان ارکان دو نظریه نمیتوان تاثیرپذیری یکی از دیگری را نتیجه گرفت. صرف گفتن اینکه امام خمینی (ره) به جای مقوله حاکم در دستگاه فکری افلاطون، مفهوم ولی، و به جای حکیم، فقیه را گذاشته است، سخنی به غایت خام اندیشانه است. پختگی این سخن در وقتی است که مدعی بتواند با مراجعه دقیق به متن هر دو طرف، تبیین جامعی از ملازمات و مناسبات نظری دو دیدگاه معلوم کند و در غیر این صورت، چنین دعوی ارزش علمی ندارد. حتی فرض کلی تاثیرپذیری فیلسوفان مسلمان از حکمای یونانی نیز کمکی به ما نمیکند. فرضاً که چنین تاثیر کلی باشد، ولی باید به نحو انضمامی نشان داد که این تاثیر در کجا و چگونه و در چه حد و اندازه رخ داده است. به نظر می رسد که حجاریان متوجه این مشکل اساسی در دعوی خود بوده است که از تعبیر « شاید» استفاده کرده است. او چون به قطعیت و حتی ظن علمی نرسیده است، از این تعبیر استفاده کرده است. حال آنکه چنین تعبیری در مباحث علمی مرسوم و مقبول نیست. نظریهها و آموزههای علمی بر مفهوم «شاید» استوار نمیشوند. این مفهوم در بطن خود، مفهوم نمیدانم را دارد؛ یعنی «نمیدانم ولی ممکن است چنین و چنان باشد». هیچ صاحب نظریهای اینگونه سخن نمیگوید. با منطق «شاید» که نمیتوان دعوی علمی داشت تا چه رسد به اینکه بخواهیم آسیبشناسی دولت مدرن را پی بگیریم. اگر منطق«شاید» ارزش علمی میداشت، باید بیشتر مردمان جهان را دانشمند و نظریهپرداز تلقی کنیم.
2 – 4 . کاربست منطق غیر علمی «شاید» در امر بازخوانی اندیشه ها،دلیل قاطعی است بر اینکه شخص بازخوان، قصد کار علمی ندارد. او پروژهای سیاسی را پی گرفته است و به همین منطق بظاهر علمی بسنده میکند. قصد حجاریان از بازخوانی نظریه ولایت فقیه امام خمینی (ره)، فرسایش و کاستن نقش عاملیت آن است و نه فهم نظریه ولایت فقیه. به همین خاطر، اینگونه بازخوانیهای پروژهای بر جهل ما از آن اندیشه میافزاید. گاه شدت بازخوانیهای ایدئولوژیک موجب جهل مرکب میشود. بسیاری از مدرنخواهان و از جمله خود سعید حجاریان نسبت به نظریه ولایت فقیه در جهل مرکب به سر میبرند. کانون جهل مرکب، فهم ذات موضوع است.
هر چه گویم عشق را شرح و بیان چون به عشق آیم خجل گردم از آن
3 – 4 . فرض کنید چنین تشبیه و جایگزینی مفهوم درست است، ولی این تازه اول کار علمی است و پرسشهای زیادی در این میان مطرح می شود. مهمترین پرسش آن است که چرا امام خمینی (ره) مفهوم ولیفقیه را جایگزین حاکمِ حکیم کرده است؟ دو مفهوم حاکم و حکیم در قرآن کریم استعمال شده است و از اوصاف الله تعالی است. با وصف این، امام ره اصطلاح «ولی فقیه» را جایگزین کرده است. علاوه، چرا فارابی چنین جایگزینی را انجام نداده است؟ این دو پرسش مهم، ما را به نکته اساسی رهنمون می سازد و آن دیدگاه انتقادی امام خمینی (ره) بر نظریه فیلسوف شاهی افلاطون است. تردیدی نیست که امام ره همانند افلاطون بر این عقیده است که حاکمیت مشروع نمیتواند فضیلت خواه و اخلاقی نباشد. این آموزه موافق با فطرت و تعالیم وحیانی است و هیچ دلیلی ندارد که عالم مسلمان در فهمیدن این نکته، خود را مدیون افلاطون بداند. اما نقد امام خمینی (ره) بر نظریه افلاطون این است که اصولاً چنین چیزی نادر است. چنانکه حجاریان اشاره کرده است که « البته افلاطون معتقد بود این فرد (شاه فیلسوف یا فیلسوف شاه) « النادر کالمعدوم » است؛ یعنی بسیار بعید است چنین فردئی یافت شود، اما به هر ترتیب راه حل دیگری را تصویر نکرد» ( همان: 11 ).
راه حل همین ولی فقیه است. چون فقیه انضمامی میاندیشد و مباحث فقهی ناظر به جزئیات زندگی فردی و اجتماعی است. فقیهان بر خلاف فیلسوفان، محل رجوع مردم برای سامان زندگی شان هستند. رابطه فیلسوفان با مردم بلاواسطه نیست، ولی مردم با فقیهان بدون واسطه، ارتباط بر قرار میکنند. بر همین پایه، مطلبی که حجاریان از ابن خلدون نقل کرده است مبنی بر اینکه فقها به دنبال احکام کلی هستند و نسبت به موضوعات و مسایل جاری و عاجل فاصلهای شگرف دارند؛ از اساس نادرست است. فقیهان بسیاری از مسایل فقهی را از طریق مراودات مردمی بدست می آورند. پس، از دیدگاه امام خمینی (ره) تحقق فلسفه سیاسی فضیلتگرا بر پایه ولایت فقیه دست یافتنی است تا ایده فیلسوف شاهی. این ایده ظرفیتهای لازم برای عینیت یافتن را ندارد. اگر ملاحظات انتقادی امام خمینی (ره) درباره ایده فیلسوف شاهی افلاطون را مدّ نظر قرار دهیم؛ آن وقت نمیتوان به صرف وجود مشابهت ظاهری بسنده کرد و نتایج ناصوابی را ابراز کرد. مگر آنکه گفته شود همین مقدار از مشابهت میان دو نظریه فیلسوف شاهی و ولایت فقیه برای مقصود ما کافی است. پاسخ این مساله را در ادامه خواهیم داد. تا اینجا معلوم گشت که صرف بیان مشابهت صوری برای مبحث علمی کافی نیست.
4 – 4 . اما ریشهیابیهایی که سعید حجاریان از اندیشه ولایت فقیه در حوزه عرفان و فقه و اخلاق کرده است، در وجه کلی آن، سخن پنهانی نیست که ایشان بخواهد تصور کند که مطلب جدیدی را کشف کرده است. تردیدی نیست که امام خمینی (ره) از بزرگانی چون ملا محسن فیض کاشانی و ملا مهدی نراقی و صدر المتألهین و ابن عربی تاثیراتی را پذیرفته است. اما سخن در این است که آیا ایشان صرفاً تاثیرپذیر است و چیزی در تکمیل مباحث نیافزوده است یا آنکه ایشان از همه تاثیرات عبور کرده است؟ بزرگی غولهای اندیشه تنها به این نیست که سخن گذشتگان را خوب فهمیدهاند بلکه به این است که آنان سخن گذشتگان را خوب فهمیدهاند و خوب نقدشان کردهاند و طرح نویی را در مسیر علم، به جریان انداختهاند. و امام خمینی (ره) این چنین بوده است. ایشان نقد جدی بر نظریه فیلسوف شاهی افلاطون دارند و بدیل آن را هم طرح کردهاند. در عرصه فقه هم مطابق گفته حجاریان که امام خمینی (ره) « فقیه استثنایی » است. زیرا به زعم وی، «فقهای شیعه پیش از آیتالله خمینی (ره) از مقولهای به نام ولایت فقیه سخن به میان نیاوردهاند» ( همان: 13 ). اگر چنین است؛ دیگر چه جای تاثیرپذیری امام خمینی (ره) از فقیهان گذشته است؟ چون آنها در این باره سخن نگفتهاند و نظریه ولایت فقیه امام راحل (ره) لااقل، در مباحث فقهی بدیع است. با فرض بدیع بودن نظریه ولایت فقیه، هیچ اشکالی بر آن وارد نمیآید. سخن نگفتن فقیهان گذشته درباره موضوع جدید فقهی، موجب نادرست بودن آن نمیشود. بسیاری از موضوعات و مسایل فقهی به همین شکل پدید آمده است. لکن این گفته سعید حجاریان از اساس باطل و نادرست است و شنیدن چنین گفتهای از ایشان عجیب است. موضوع ولایت فقیه نه در دوره غیبت بلکه در دوره معصومین علیهمالسلام مطرح بوده است. شیعیان از مناطق دور دست نزد حضرات معصومین علیهم السلام میآمدند از ایشان تقاضا میکردند کسی را برای رسیدگی به مسایل شرعی معرفی کنند و یا خود ایشان فقیهی را به عنوان نماینده معرفی میکردند. عهدنامه امام علی علیه السلام به مالک اشتر، عهد نامه ولایت فقیه است. اگر مالک اشتر فقیه نبود، هرگز امام علی علیه السلام او را به ولایت مصر منصوب نمیکرد.
اما فقیهان در دوران غیبت پیرامون ولایت فقیه بحثها کردهاند. خوب است که جناب حجاریان جهت آشنایی و آگاهی به کتاب «فقیهان امامی و عرصههای ولایت فقیه» که زیر نظر آیتالله صادق لاریجانی نوشته شده است، رجوع کنند( ر . ک: قاسمی محمد علی و همکاران، 1384 ، دانشگاه علوم اسلامی رضوی). این کتاب در پاسخ به طرح چنین ادعایی از سوی شیخ مهدی حائری یزدی تالیف شده است. وی در کتاب «حکمت و حکومت» ( 1995 م، لندن ) مدعی بود که بحث ولایت فقیه با مرحوم ملا مهدی نراقی که در زمان فتحعلی شاه میزیسته وارد فقه شیعه شده است. در حالی که مرحوم نراقی در مقدمه بحث خود اشاره کرده است که بحث ولایت فقیه در میان همه مطرح است ولی کمتر به دلایل فقهی آن توجه شده است: «همواره در کتابهای فقهی میدیدم که نویسندگان آن کتابها، بسیاری از کارها را به حاکم در روزگار غیبت وامیگذارند و به او در آن کارها ولایت میدهند، ولی برای آن دلیلی نمیآورند و یا برخی که دلیل آوردهاند، دلیلهای آنها ناقص است. با این که مسأله بسیار با اهمیت است، جای ویژهای برای آن در نظر گرفته نشده است» ( ر . ک: نراقی مهدی، عوائد الایام: 530 ). بنابراین، بدیع بودن نظریه ولایت فقیه امام خمینی (ره) در اصل نظریه نیست بلکه در چیز دیگری است که در جای دیگری به آن پرداخته ایم(ر.ک: مهدوی زادگان داود، 1394، فقه سیاسی در اسلام، پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی ).
اما در نسبت نظریه ولایت فقیه و عرفان اسلامی، باز تردید در تاثیر پذیری امام خمینی نیست، بویژه در مباحث مربوط به امر ولایت عرفانی. لکن امام خمینی (ره) نقدهای جدی بر دیدگاه رایج عرفان نظری و عملی داشتند. ایشان از تفسیرهای به غایت ایستا و جامعهگریز عرفانی عبور کرده بودند و تفسیر جدیدی از عرفان را برای اهل آن، ارائه کردند. در واقع، امام خمینی با نظریه ولایت فقیه، عرفان واقعی را که از متن جامعه میگذرد، احیا کردند. به همین خاطر، جوانان انقلابی در دفاع مقدس نشان دادند که چگونه مراتب عالیه عرفان را تا مرز شهادت طی کردهاند. یکی از نقد های جدی امام خمینی (ره) بر عرفان نظری این است که مقوله ولایت را صرفاً در بُعد تکوینی آن پی گرفتهاند و ولایت تشریعی یا همان ولایت سیاسی را تعقیب نکردهاند. به همین خاطر است که برخیها از جریان موسوم به روشنفکری دینی اصرار بر این دارند که مفهوم ولایت عرفانی در همان معنای تکوینی و باطنی باقی بماند و در ولایت سیاسی ورود نکنند.
اما تاثیرپذیری امام خمینی(ره) در حوزه اخلاق از بزرگانی چون مرحوم فیض کاشانی و نراقی نیز انکارناپذیر است. لیکن سخن در این است که امام خمینی (ره) بر کارِ گرانسنگ این بزرگان افزودنیهای زیادی را اضافه کرده است. دو کتاب ارزشمند «چهل حدیث » و « شرح حدیث جنود عقل و جهل»، صورت بروزشدهای از آثار اخلاقی این بزرگان است و البته همراه با نسبتی با ولایت فقیه.
5 – 4 . گفته شد که حجاریان در یادداشت اخیر خود ( حکیمِ حاکمِ افلاطونی ) بدنبال بازخوانی نظریه ولایت فقیه ذیل بحث آسیب شناسی دولت مدرن است. گفتیم این شکل از طرح بحث به معنای آن است که نظریه ولایت فقیه به عنوان عاملی تاثیرگذار در حوزه دولت در ایران معاصر، مهمترین مانع شکلگیری دولت مدرن است. اگر ایشان معنای دیگری را قصد کرده باشد؛ هرگز نمیبایست این باز خوانی را ذیل مساله آسیبشناسی دولت مدرن مطرح میکردند. حال، با توجه به آثار قلمی حجاریان در سه دهه اخیر پیرامون ولایت فقیه، این پرسش اساسی پدید میشود که آیا همانطور که وی از مفهوم امام به آیتالله گذر کرده است، از برداشت گذشته خود درباره ولایت فقیه گذر کرده است و اکنون پیرامون این نظریه به دیدگاه جدیدی رسیده است یا خیر؟
برداشت پیشین حجاریان، بویژه در دهه هفتاد آن است که نظریه ولایت فقیه امام خمینی (ره) اساساً در جهت عرفیسازی است و راه را برای تکوین دولت عرفی یا مدرن هموار میکند. وی در مقاله «فرآیند عرفی شدن فقه شیعه» بعد آنکه مواردی از مقولات عرفیکننده در فقه امام خمینی (ره) را روایت می کند، چنین گفته است: «همه موارد مذکور در فقره 6، چون شمعهای کم سو و چراغهای بیفروغی هستند که در پرتو شعشعة خورشید ولایت مطلقه فقیه رنگ میبازند و هیچ یک تاب پهلو زدن به آن را ندارند» ( حجاریان سعید، 1380: 82 ). چهار سال بعد ( 1378 )، حجاریان همین سخن را مجدداً، در مقاله «امام خمینی؛ فقیه دوران گذار» تکرار کرده است. وی در این مقاله، امام خمینی (ره) را به « فقیه دوران گذار» توصیف کرده است و از این جهت ایشان را با فیلسوفان دوره گذار در عصر روشنگری مقایسه کرده است. بزعم وی، فلاسفه دوره گذار، گذر از سنت به مدرنیته را تسریع و تسهیل کردند. فقه شیعه در شرایط کنونی که در وضعیت دوره گذار از سنت به تجدد و تشکیل دولت مدرن است، برابر تغییر مقاومت میکند یا دست کم حرکت کُند و بطیء دارد. لذا بر مبنای نظریه جامعه شناختی ماکس وبر، برای وقوع چنین گذاری به فقیه کاریزماتیک نیاز است و امام خمینی (ره) همان شخصیت کاریزمایی است: «دگرگونی دستگاه فقه شیعه محتاج نیروی انقلابی بود و بیش از هر چیز، کاریزمای امام بود که این دگرگونی را به دستگاه فقهی ما تحمیل کرد. به قول ماکس وبر، کاریزما بزرگترین نیروی انقلابی عصر سنت است. کاریزمای امام صرفاً طومار سلسلة پهلوی را در هم نپیچید، بلکه بسیاری از سنتها از جمله سنت فقهی ما را نیز دست خوش تحول کرد» ( حجاریان سعید، 1380: 94 ). حال، وقتی این دو مقاله را با یادداشت امروز حجاریان، مقایسه میکنیم تردیدی باقی نمیگذارد که دیدگاه سعید حجاریان درباره نظریه ولایت فقیه امام خمینی ره دچار تحول شده است. زیرا وی در گذشته، ولایت فقیه را هموار کننده راه مدرنسازی دولت میدانست ولی اکنون، آن را مانعی سر راه دولت مدرن تلقی کرده است. چون ولایت فقیه را ذیل بحث آسیب شناسی دولت مدرن طرح کرده است.
اما نکته اساسی این است که باید تحول شناسایی شده در گفتار حجاریان را از چه سنخی دانست؟ آیا از سنخ تحول معرفتی است یا نوعی تحول در ادبیات پروژه است؟ تحول معرفتی مربوط به اصحاب علم و معرفت است ولی تحول پروژهای مربوط به اصحاب سیاست و قدرت است. نگارنده سالها پیش، در گفتاری ضمن مقایسه میان آن دو مقاله حجاریان، نشان دادم که حجاریان کاملاً واقف است که امام خمینی ره علیرغم شخصیت کاریزمایی، فقیه دوران گذار به مدرنیته نیست. چنان که نظریه ولایت فقیه هم عرفیکننده نیست. همان موقع، این پرسش را مطرح کردیم که اگر ولایت فقیه عرفی کننده است و شما هم هواخواه عرفیسازی و دولت مدرن هستید، چگونه است که مقابل آن میایستید و از آن حمایت نمیکنید؟ از این رو، سخن امروز حجاریان درباره ولایت فقیه با گفتار وی در دو دهه قبل، تفاوت ماهوی ندارد. جز اینکه امروز خیلی شفاف میگوید که ولایت فقیه مانع بزرگی سر راه دولت مدرن است. و البته از اینکه ایشان، بعد سه دهه، اینگونه شفاف سخن می گوید، جای تقدیر دارد. بنابراین، سخن امروز حجاریان درباره ولایت فقیه را نمیتوان حمل بر تحول معرفتی کرد بلکه روایتی از تحول ادبیات پروژه سیاسی است. دنبالکنندگان پروژه عادی سازی و عرفیسازی دولت پی بردهاند که بیش از این نمیتوان در هالهای از ابهام و عدم شفافیت سخن گفت. بخصوص که اساساً حجاریان، نیروی سیاسی است که خود را بر حوزه دانش و معرفت سیاسی تحمیل کرده است.
5 . مؤخره یادداشت « حکیمِ حاکمِ افلاطونی» سعید حجاریان با جمعبندی بحث ریشههای فکری نظریه ولایت فقیه آغاز شده و با بیان موجز اهمیت تشکیل دولت مدرن، خاتمه مییابد. ظاهر سخن، این است که میان آغاز و انجام مؤخره نمیتوان ارتباطی برقرار کرد. آنچه که میتوانست این ارتباط را بر قرار کند، همان مساله آسیبشناسی دولت مدرن است که در مقدمه گفتار، وعده آن را داده بود. ولی در این مؤخره هیچ ذکری از آن به میان نیامده است. بطور طبیعی، خواننده این پرسش را طرح میکند که یا این مؤخره در اینجا اضافی است و یا طرح بحث ریشههای فکری ولایت فقیه. ولی به نظر میرسد که حجاریان در اینجا زیرکی کرده است و مساله آسیب شناسی را به وضوحش حوالت داده است و به اصطلاح العاقل یکفی بالاشاره. او این اشاره را با جمله «اما به اعتقاد نگارنده با صرف نظر از هر چهار دستگاه فکری مذکور میتوان از اهمیت تشکیل دولت مدرن سخن گفت»؛ بیان کرده است. مقصود وی از تعبیر «صرف نظر» در این عبارت، این نیست که بیایید قطع نظر از چهار دستگاه فکری، به موضوع دولت مدرن بیاندیشیم. بلکه مقصود حجاریان این است که اساساً بدون کنار گذاشتن این چهار دستگاه فکری که مربوط به عالم سنت است، نمیتوان به تشکیل دولت مدرن رسید. باید بطور کلی از اندیشه سنتی گذر کرد و از آن صرف نظر نمود تا به دولت مدرن رسید. آسیبشناسی دولت مدرن در بازخوانی نظریه ولایت فقیه، همین است که همه بدانند این نظریه متعلق به اندیشه سنتی است و نباید گمان کرد که آیتالله خمینی، «فقیه دوران گذار» است و ما با ولایت فقیه به سوی دولت مدرن گذر خواهیم. اینکه امام خمینی با آرای افلاطون یا دیدگاههای فقهی و عرفانی، تفاوتهای جدی دارد، در بحث «لزوم صرف نظر کردن»، اهمیت چندانی ندارد. به عقیده حجاریان، بطور کلی باید گسست نظری کاملی با اندیشه سنتی اتفاق بیافتد. آنچنان که فیلسوفان عصر روشنگری با فلسفه یونان وداع کردند. این رویه، در مشرق زمین هیچگاه طی نشده است. اما پرسش مهمی که باید حجاریان به آن پاسخ دهد، این است که چگونه میتوان این گسست را محقق کرد؟ البته طرح بحث گسست، سخن تازهای نیست که بخواهیم به نام حجاریان ثبت کنیم. بیش از یکصد سال است که مدرن جویان و غربگرایان درباره آن سخن میگویند. بنابراین، باید معلوم ساخت که حجاریان در این میان، چه حرف تازهای دارد؟
به نظر میرسد برای مساله گسست از سنت، بیشتر از دو راه حل وجود ندارد: اندیشهورزی یا قدرت. یا باید از راه خردورزی و کار علمی مردم را به پذیرش دولت مدرن متقاعد کرد و یا از طریق قوه قهریه و زور وارد کار شد. این هر دو راه، پیش از انقلاب اسلامی ( 1357 ) با تمام شدت و حدّت عملی شد. هم راه حل زور و استبداد برای تحقق گسست طی شده است و هم راه حل اندیشهورزی. غربگران از سویی رضاخان میرپنج را بر این ملت حاکم کردند و مردم را وادار به مدرن شدن کردند و هم «سیر حکمت در اروپا» ( محمد علی فروغی ) نوشتند و دانشگاههای غربزده تاسیس کردند. ولی هیچ یک از این دو راه حل موفق نبود. چون انقلاب اسلامی در بهمن 57 اتفاق افتاد و مردم با اکثریت قاطع به نظام جمهوری اسلامی مبتنی بر اندیشه ولایت فقیه رأی دادند و تا امروز،پای این رأی ایستادهاند. سوال ایرانیان از آقای سعید حجاریان این است که بعد تمام این بالا و پایین کردنها، چه حرف تازهای برای پروژه گسست دارید؟ آیا در ضمیر خود مانند خیلی از مدرنخواهان، تمنای ظهور رضاخان دیگر را دارید؟ چنانکه برخی از آنها آشکارا چنین تمنایی را بازگو میکنند و کتاب «رضا شاه» مینویسند و شعارش را سر میدهند؛ یا آنکه فکر نو یافتهای را سراغ دارید که میتواند با دستگاه فکری اسلامی، بویژه اندیشه امامی همآوردی کند؟
حضور سعید حجاریان در فتنه سال 88 ، بیانگر آن است که وی راه حل زور را از نظر دور نداشته است. اما با غمض عین از این نکته مهم، چنین به نظر میآید که راه حل وی دعوت مردم به تصمیم بر دست شستن از سنت و روی آوردن به دولت مدرن است؛ یعنی همان توافق جمعی بر صرف نظر کردن از چهار دستگاه فکری سنتی. او برای این دعوت، نه از پشتوانههای قوی فکری، آنچنان که بتواند برابر نظریه تاثیرگذار ولایت فقیه تمام قد بایستد، برخوردار است و نه واجد شخصیت کاریزمایی است. بلکه صرف دعوت مردم به تغییر موضع همگانی است. حال آنکه چنین دعوتی بدون پشتوانه عقلانی و حتی کاریزمایی، معلوم است که شکست خورده و بقول وی «آغاز پایان» است. هیچ پیامبری بدون پشتوانه عقلانی و فطریِ همراه با معجزه، مردم را به خدا دعوت نمیکند.
اما مشکل اساسیتر حجاریان و دوستان همفکرش این است که گمان میکند هنوز دوره گذار اتفاق نیافتاده است. حال آنکه دوره گذار به مدرنیته، با زور سلسله پهلوی اتفاق افتاد. پهلویها به کمک روشنفکران غربزده و غربگرا، نهایت تلاش خود را برای تحقق گذار انجام دادند و ما مدرن شدیم، منتها از نوع مدرن جهان سومی. سهم ملل شرقی، ایران و ایرانی از مدرنیته همین است و بس. خطای استراتژیک حجاریان این است که گمان میکند فشارهای خصمانه و فلجکننده غرب علیه ایران انقلابی برای این است که کشوری مدرن از نوع جهان اولی شویم. در حالی که چنین نیست بلکه نگرانی غرب از ایران انقلابی این است که از دنیای مدرن گذر کند. مردم ایران در حال تجربه نوزایی اسلامی هستند. نظریه ولایت فقیه، دولت مدرن را در خود هضم کرده است. دولت مدرن، دیر یا زود خود را با این نظریه همسو خواهد کرد و دست از چموشی بر میدارد. آقای حجاریان، اگر همچنان دلمشغولی دولت مدرن را دارد، باید دوره اسلامی پسامدرن را درک کند و در اتمسفر همین دوران چارهاندیشی کند. البته او باید قبل از اینکه بفهمد چاره کار چیست، باید به درستی کار خود بیندیشد. آیا درست است که از راه بازگشت از رنسانس اسلامی طی شود؟ آیا اینکار ارتجاع مدرن نیست؟ به نظر میرسد که ایران، به دوره استبداد مدرن باز نمیگردد. مردم ایران راه بدون بازگشت خود را انتخاب کردهاند.
مؤخره
6 . سخن پایانی آقای سعید حجاریان در مقاله « حکیمِ حاکمِ افلاطونی » درباره اهمیت تشکیل دولت مدرن است. بزعم وی، باید از ایده افلاطونی دولت که متفکران اسلامی و از جمله آیت الله خمینی با آن اشتراک نظر دارند، صرف نظر کرد تا به اهمیت تشکیل دولت مدرن رسید. اما مگر ایده افلاطونی چیست که اگر از آن صرف نظر نکنیم نمیتوانیم به اهمیت دولت مدرن پی ببریم؟ دولت مدرن چه تعریف دارد که بزعم وی بدون صرف نظر از ایده افلاطونی – اسلامی نمیتوان به آن رسید؟ پاسخ اجمالی حسب گفته مختصر حجاریان در این مؤخره آن است که دولت افلاطونی یا فقهی فضیلتگرا است و در مقابل، دولت مدرن غیرفضیلتگرا است و به عبارت دیگر دولتهای فقهی – افلاطونی اخلاقگرا هستند و دولت مدرن اخلاقگرا نیست. سامان سیاسی دولتهای سنتی مبتنی بر اخلاق است و به همین خاطر، شهروندان را به بد و خوب یا نوابتی و مفید و سودمند تفکیک میکند. ولی چنین تفکیکی در دولت مدرن وجود ندارد. چون دولت مدرن اخلاقی نیست. سامان سیاسی دولت مدرن توسط نظم آهنین بوروکراتیک پی گرفته میشود. این نظم چونان قفس آهنین عمل میکند و اجازه سرکشی را به هیچکس نمیدهد حتی اگر آن کس یک رئیس جمهور فاسد باشد. حجاریان در اینجا، به دونالد ترامپ، به عنوان مصداق بارز نوابت، مثال زده است. بزعم وی، تمام فرآینده و نظام اداری با وجود چنین شخصی متوقف نشده است. چون قفس آهنین بوروکراسی او را محدود و محصور کرده است. اینگونه است که میتوان «دیگر دوستی» را عینیت بخشید.
گفته های حجاریان درباره ایده دولت افلاطونی – فقهی و ایده مدرن دولت نارساییهای فلسفی و جامعهشناختی زیادی دارد و در اینجا به برخی از آنها بطور اجمال اشاره می شود.
1 – 6. گذار از ذهنیت اخلاقگرا ناممکن است. ما هر قدر که مایل به کنار گذاشتن ملاکات فضیلتخواهانه باشیم، مایل به مواجهه غیراخلاقی با خود نیستیم. مانند دزدها همیشه خواهان تقسیم منصفانه اموال مسروقه میان خودشان هستند. تمام مطلوبهای دولت مدرن، مانند مطلوب بودن ذهنخوانی نکردن شهروندان، بر پایه اخلاق است. نفس قانون مداری و التزام به قانون فضیلت است. غیرممکن است که دولت مدرن، ارزشهای خاص خود را نداشته باشد. در غیر این صورت، باید بساط جرم و مجازات شهروندان خاطی را جمع کرد و زندانها را تعطیل کرد.
2 – 6. دولت غیراخلاقی هیچ توجیه عقلانی برای برتری خود نسبت به دولت اخلاقی ندارد. حجاریان میگوید که بیایید از دولت اخلاقی صرف نظر کنیم. اما مگر میتوان بدون توجیه عقلانی و علمی از دولت اخلاقی صرف نظر کرد؟ فرضاً که از آن صرف نظر کردیم ولی با کدام توجیه معقولی میتوان به دولت غیراخلاقی مدرن رو آوریم.
3 – 6. حجاریان پیشاپیش تلقی قدسی از «قفس آهنین بوروکراسی» ارایه کرده است. این قفس آنچنان مقدس است که حتی اگر فاسدترین افراد بر آن مسلط شوند، فاسد شدنی نیست و به کار خود ادامه میدهد! معلوم نیست که وی بر پایه کدام اصل یا تجربه معقولی چنین گمان کرده است که قفس آهنین بوروکراسی را نمیتوان مهار کرد. چرا ایشان فکر میکند که ترامپ در این قفس محدود و محصور است؟ اصولاً این قفس ابزاری در دست حاکمان است. هم اکنون ( سال 2020 م )، مردم آمریکا بخاطر بیعدالتی و کشته شدن یک سیاه پوست توسط پلیس، علیه نظام حکمرانی این کشور قیام کرده است و معلوم نیست چه زمانی این قیام فروکش خواهد کرد. در این میان، قفس آهنین بوروکراسی کاملاً در خدمت سیاستهای سرکوبگرانه دونالد ترامپ است. مردم معترض آمریکا شاهد آن هستند که این قفس آهنین در حال محصور کردن اعتراضات مردمی است و نه محدود و محصور کردن ترامپ. قانون و بوروکراسی، ابزارهای زیادی را در اختیار حاکمان میگذارد و آنان با همین ابزارها میتوانند، اعمال نظر و قدرت کنند. حتی مبتکر ایده «قفس آهنین بوروکراسی»، یعنی ماکس وبر، چنین تلقی قدسی از آن ندارد بلکه ماکس وبر نگاه تاریک و تلخی نسبت به آن دارد. از نظر وی این شکل از تعریف و تمجید کردن از قفس آهنین نوعی مشاطهگریهای چِندشآور است. ماکس وبر، یکصد سال قبل گفته بود که ما نمیدانیم در آینده چه کسانی در این قفس زندگی خواهند کرد ولی آنها یا پیامبران هستند که علیه این نظم آهنین میشورند و یا کسانی هستند که خواهان بازگشت به سنت هستند و یا کسانی هستند که با نوعی خودستایی چندشآور مشغول مشاطهگری این قفس آهنین هستند ( وبر ماکس، 1373، اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری، ترجمه عبد الکریم رشیدیان و پریسا منوچهری کاشانی، انتشارات علمی و فرهنگی، چ دوم: 191 ).
4 – 6. حجاریان توجه وافی به یکی از منابع اصلی فکری خود، یعنی ماکس وبر نداشته است. ماکس وبر در کتاب مهم و تاثیرگذار « اخلاق پروتستانی و روح سرمایه داری» به روش علمی نشان داده است که چگونه این قفس آهنین در فرایندی از سلوک ریاضتکشانه دنیوی پدید آمده است. دولت مدرن مسبوق به بسط روایت پروتستانی از ریاضتکشی بوده است. دولت مدرن، وقتی نسبت به این سلوک مذهبی احساس بینیازی کرد که پا گرفته بود:
از هنگامی که ریاضت کشی کوشید تا جهان را دگرگون و همه نفوذ خود را در آن اعمال کند، نعم مادی چنان سلطه فزاینده و سر انجام گریزناپذیری بر انسانها کسب کردند که در تاریخ بیسابقه بود. امروزه روحیه ریاضتکشی مذهبی – شاید به طور قطع، کسی چنین میداند؟ - از قفس گریخته است، اما سرمایهداری پیروز از وقتی که بر شالودههای ماشینی استوار شده است، دیگر به حمایت آن نیازی ندارد» ( همان: 190 ).
بنابراین، برداشت حجاریان مبنی بر لزوم صرف نظر کردن از دستگاههای فکری سنتی، از جمله آموزههای اخلاقی، به غایت نادرست و غیر علمی است و هیچ سابقهای از این سخن در تجربه مدرنیته و دولت مدرن نمیتوان یافت.
5 – 6. حجاریان بر این باور است که « دولت مدرن در پی ذهنخوانی و تفکیک مردم نیست. زیرا اعتقاد دارد شهروند مختار است منتقدانه بیندیشد و موافق یا مخالف باشد». این سخن نمونه ای از مشاطهگری دولت مدرن است که یکصد سال پیش، ماکس وبر پیش بینی آن را کرده بود. آقای حجاریان با توجه به سابقه کار امنیتی که در کارنامه سیاسی خود دارد، خوب میداند ماهیت کار تمام دستگاههای امنیتی در دولت مدرن، علاج مساله قبل از وقوع واقعه است. کار آنها رصد خطرهای احتمالی است.در اثر رصدهای امنیتی، شهروندان به عنصر بیخطر و پرخطر تفکیک می شوند. دولت مدرن پیچیدهترین دستگاههای امنیتی را تاسیس و راهبری میکند. این مطالب را سعید حجاریان خیلی خوب میداند. پس، چگونه است که او میگوید دولت مدرن در پی ذهن خوانی و تفکیک مردم نیست؟ از این گذشته، با وجود قفس آهنین بوروکراسی که میتواند حتی روسای جمهور را محدود و محصور کند، چگونه شهروندان دولت مدرن میتوانند مختار باشند و منتقدانه بیندیشند و موافق یا مخالف باشند؟ پارادوکس شهروند مختار و قفس آهنین بوروکراسی در دولت مدرن هیچگاه حل نخواهد شد بلکه روز به روز، بر قهر و غلبه دولت مدرن از یک سو، و بیاختیاری و درماندگی شهروندانش افزوده میشود.
داود مهدوی زادگان
28 / 3 / 99
ارسال نظرات