روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
زمانه را باید درست شناخت و با دانایی رفتار کرد. تحولات چند سال اخیر، به اذعان سیاستمداران غربی، خبر از «جهان پساغرب» میدهد. جهان در همان نقطه عطف و پیچ بزرگ تاریخ است که رهبر حکیم انقلاب، سالها قبل از آن سخن گفت. شکوه و شوکت رو برگردانده و آمریکا و اروپا آبستن تحولات مهمی هستند.
کرونا در این میان، موریانهوار، اقتدار و اعتبار غرب را پیش چشم جهانیان فرو ریخت. جمهوری اسلامی، در حالی که تنها بود، مقابل نظم ناعادلانه ایستاد و با موفقیت به چالش کشید. بنابراین دور از شان نظام است که مدیرانی منفعلانه بخواهند خود را با منویات غرب سازگار -منجمد- کنند. اکنون زمان دمیدن روح تازه در کالبد مجلس و دولت، مبتنی بر حکمت انقلابی است.
1- بیست سال قبل در حالی که قرن و هزاره میلادی جدید آغاز میشد، آمریکاییها گفتند لیبرال- دموکراسی پایان تاریخ است. جنگ تمدنها راه انداختند تا دیگران را مضمحل کنند. اما مدتهاست مسئولان سابق و فعلی سیاست خارجی اتحادیه اروپا میگویند نظم تحت رهبری آمریکا به سر آمده است.
فدریکا موگرینی بهمن ماه 95 به دیولت گفت «قدرت رهبری آمریکا در حال زوال است. من هرگز آمریکا را تا این حد قطبی شده ندیده بودم. بزرگترین دموکراسی دنیا بیثبات شده و انسجام داخلی را از دست داده است». و حالا جوزپ بورل میگوید «شیوع کرونا نقطه عطفی در تغییر موازنه قدرت است.شاهد پایان نظم جهانی هستیم. تحلیلگران از مدتها قبل درباره پایان نظام جهانی به رهبری آمریکا و ظهور قرن آسیایی سخن گفتهاند. این اتفاق در حال وقوع است».
2- بحران تکبعدی چاره دارد، اما وقتی چندبعدی شود و به شکل تودرتو با هم تقاطع پیدا کند، پیدا کردن سر کلاف دشوار میشود. آمریکا در بحران درهم تنیده سیاست خارجی و داخلی، اقتصادی و بهداشتی، و انسجام ملی گرفتار آمده است. مجموعهای از کشورهای نافرمان شکل گرفتهاند که با موفقیت، آمریکا را به چالش میکشند. کاخ سفید دو دهه پس از اعلام «قرن جدید آمریکایی»، طرف شکست خورده جنگها در غرب آسیاست؛ با هشت هزار میلیارد دلار هزینه و تبدیل شدن به بدهکارترین کشور جهان.
3- آمریکا نه این چند روز آشوب زده، بلکه ماههاست نمیتواند درست تنفس کند و خون به مغزش برسد؛ درست مانند آن سیاهپوستی که زیر زانوی پلیس گفت «نمیتوانم نفس بکشم» و مُرد. هر عمل از خیر و شر، کز آدمی سر میزند- آن عمل، مزدش به زودی پشت در، در میزند.
آمریکا، نوبرانه چیزی را برداشت میکند که طی چند دهه کاشته. غارت کشورها و انباشت آن، چیزی جز فقر و تبعیض برای بسیاری از شهروندان آمریکا در برنداشته است. بیعدالتی گسترده، رنج نژادپرستی، و فقر و بیکاری کمسابقه، دست به دست هم داده تا خیلیها را بشوراند. چهار دولت کلینتون، بوش، اوباما و ترامپ ظرف سه دهه گذشته وعده دادند آمریکا را در زمینه قدرت و رفاه و پیشرفت، اول دنیا کنند و نه درباره شمار مبتلایان و قربانیان یک بیماری.
در حالی که دولتمردان آمریکایی درباره شیوع کرونا در چین و ایران و برخی کشورهای دیگر یاوه میبافتند، اکنون آمار مبتلایان آمریکا از مرز 1/8 میلیون نفر و شمار قربانیان از ۱۰۵ هزار نفر گذشته است. به دنبال این از هم گسیختگی مدیریتی، شمار بیکارشدگان از مرز 42 میلیون نفر فراتر رفته است. آمار گرسنگان مطلق اگر 47 میلیون نفر بود، دهها میلیون آمریکایی پس از کرونا به این رقم اضافه شدهاند.
4- دستکم از ۱۶ ایالت، تظاهرات گسترده و آشوب گزارش میشود. در ۲۵ شهر حکومت نظامی اعلام شده و به مردم شلیک میشود. اعتراضات به لسآنجلس، فیلادلفیا، آتلانتا، دِنوِر، کلیولند، کلرادو، تگزاس، نیویورک، واشنگتن، سیاتل، شیکاگو، پیتسبورگ، سندیهگو، اوستین، پورتلند، میامی، میلواکی و کلمبوس کشیده شده، و ارتش برای اولین بار در سی سال گذشته، برای سرکوب مستقیم مردم، باتانک و زره پوش به خیابانها آمده است. نیویورکتایمز مینویسد «آمریکا انبار باروت است» و واشنگتنپست میافزاید «آمریکا گرفتار بیماری، بیکاری و خشونت سازمانیافته است».
5- ترامپ چهار سال قبل با بسیج اعتراضات علیه سیستم سیاسی روی کار آمد، در حالی که خود عضوی از این سیستم تبعیض زده و دو قطبی بود. او توانست با سواری گرفتن از شبکههای اجتماعی، بر غولهای رسانهای حریف غلبه کند. اما حالا میگوید باید برای مهار آشوب، توییتر را محدود کنیم.
شبکههایی مانند توییتر، یک دهه قبل به عنوان ابزار آشوبافکنی در کشورهای مثل ایران عمل میکردند اما حالا بهعنوان بسیجکننده علیه سیستم سیاسی آمریکا کار میکنند. ترامپ در حالی آمریکا را به نقطه انفجار رساند که خود، نارضایتیها را علیه دموکراتها سامان داد.
سپس، با دوشیدن عربستان و نظایر آن، توانست تا همین چند ماه قبل، رونق نسبی در اقتصاد ایجاد کند. اما ناگهان یک ویروس کوچک، نقاب از چهره ساختار پوسیده آمریکا برداشت. ترامپ اگر به دلقکها میماند، اما در نگاه اکثریت، بر بسیاری از دموکراتها و جمهوریخواهان که آشکارا دروغ میگفتند، ترجیح داشت.
به این معنا آمریکا دهه هاست قهرمان ندارد و ضد قهرمان (بتمن)ها در آن جولان میدهند. «جوکر» اگر شخصیت ضدقهرمانی است که مدتهاست تبدیل به قهرمان فیلم و داستانهای آمریکایی شده، وجه غالب سیاست در این کشور است؛ کسانی که جنایت و خشونت و غارت حداکثری را پشت لبخند و ماسک حقوق بشر و آزادی و برخورداری پنهان میکنند و شکستها را میپوشانند. ترامپ، آخرین جوکر حاکمیت آمریکاست و نه اولین آنها. ریگان و بوش پدر و پسر و کلینتون و اوباما، قطعا در شرارت و جنایت نقابدارانه، جوکرتر از ترامپ بودهاند.
6- زمام امور از دست آمریکا در رفته است. کار بهجایی رسیده که برایان هوک (هماهنگکننده امور ضد ایران در وزارت خارجه آمریکا) در نیویورک پست مینویسد «شبکه فارسی صدای آمریکا، سال گذشته بیش از ۱۷ میلیون دلار بودجه گرفت اما بیشتر شبیه صدای ملاها در ایران است». صدای آمریکا چه غلطی بکند، در حالی که نقشههای حاکمیت آمریکا کمانه کرده است؟! آنها مهرماه 98، سلسله آشوب را در لبنان و عراق سازمان دادند تا سپس به ایران سرایت دهند. جوکرهای نقابدار، میداندار آشوبی شدند که بنا بود بومی به نظر برسند.
بساط این فتنه بزرگ، با شجاعت و درایت سلیمانیها، ابومهدی مهندسها و سید حسن نصراللهها برچیده شد؛ اما حالا آتش آشوب، به دامان آمریکا افتاده است. آمریکا از قهرمان تهی شده و در مقابل، تا توانسته ضدقهرمانساخته و شرارت و جنایت و فساد سازمان یافته را در حد اشباع تولید کرده است. این، نشانه زوال یک تمدن است. ما اما قهرمان داریم، فراوان هم داریم؛ نسل به نسل، که پا جای پای هم گذاشته و در برابر چالشهای بزرگ سینه سپر کردهاند.
درست در مقطعی که خباثتهای دو دولت اوباما و ترامپ به اوج رسیده بود، قهرمانان ما جنگ بزرگ را در عراق، سوریه، لبنان، فلسطین و یمن با موفقیت اداره کردند، سیلی بر گوش آمریکا در عینالاسد و بر فراز خلیجفارس زدند، ماهواره نظامی را در مدار 430 کیلومتری قرار دادند و تحریمهای نفتی را با صادرات رسمی بنزین شکستند.
7- قهرمانان ما، واقعی و نامیرا هستند؛ اگر هم به شهادت برسند، اول شکوفایی و عطرافشانیشان است. آمریکاییها گفتند ایران پس از ترور سلیمانی، از سوریه و عراق عقب مینشیند؛ اما رویای آنها کابوس شد وقتی دیدند ایران وارد ونزوئلا شده و مردم، تصویر حاج قاسم را کنار قهرمانان خود سر دست گرفتهاند.
پوستری در ونزوئلا منتشر شد که در آن، حاج قاسم سلیمانی پیشاپیش قهرمانان آمریکای لاتین (کاسترو، بولیوار، چاوز و چهگوارا) حرکت میکند. روی پوستر نوشته بود «چهرهها، زمانها و کشورها تغییر میکنند، اما هدف یکی است».
سلیمانی اگر ترور نمیشد، احتمالا تا این حد بیخ گوش آمریکا الهامبخش نمیشد. سناتور کریس مورفی سناتور حق داشت 14 دی ماه 98 بگوید «ژنرال سلیمانی به عنوان یک شهید، میتواند برای آمریکا به مراتب خطرناک تر باشد. باید از خود بپرسیم او زمانی که زنده بود، خطرناکتر بود یا الان که کشته شده است؟».
8- دولت و مجلس اگر به آموزههای حکیمانه انقلاب عمل کنند، کوه مشکلات در برابرشان آب میشود. ما دورهای را سپری کردیم که با ساخت پالایشگاه و رعایت مصرف بهینه سوخت، میتوانستیم از هفت هشت سال قبل صادرکننده بنزین باشیم، اما در اثر سوءمدیریت، واردکننده شدیم.
در اثر همین سوءمدیریت (لجاجت و نفوذزدگی) و حذف چهار ساله کارت سوخت و سهمیهبندی که به قاچاق ختم شد، روزانه 100 میلیارد تومان از جیب کشور رفت. بنزین به قیمت گزاف وارد کردند و با بیکفایتی به قاچاقچیان سپردند. 144 هزار میلیارد تومان ظرف چهار سال از جیب کشور رفت؛ تقریبا به اندازه کسری بودجه امسال دولت. در همین دوره میشد چرخ اقتصاد و 250 شاخه صنعتی را به واسطه رونق بخشیدن به ساخت و ساز انبوه مسکن چرخاند، در تیراژ میلیونی شغل ایجاد کرد و نرخ تورم را نصف کرد.
اما وزیر مربوطه برای پنج سال، فقط علیه مسکن مهر شعار داد و جای وزیر خارجه درباره سیاست خارجی و فضائل نداشته برجام سخنرانی کرد. قطعا دوره این سبک مدیریت آمریکا هراسانه و در جا زدن مطابق خواست آمریکاییها سپری شده. آمریکا اگر میخواست و میتوانست، باید به درد مردم گرفتار خود میرسید. دیگر نمیتوان با وهمیّات ابطال شده شش هفت سال قبل ادامه مسیر داد.
مجلس جدید، بشارت آغاز دورانی جدید است. باید به توانمندیهای انبوه داخلی، منطقهای و بینالملل «فرا غرب» اولویت داد و بر برخی بیعملی یا بدعملیها نقطه پایان نهاد. دولت وقتی از امید و اعتماد به دشمن عبور کرد و به توانمندیهای داخلی احترام گذاشت، توانست به موفقیت برسد؛ مهار کرونا و ارزآوری از طریق صادرات علنی بنزین نمونهای از این فرصتهاست.
امســــــال یکــــی از سالهای کم نظیر از نظر میزان ریزشهای آسمانی در کشور ما بود. ما برای دومین ســـال پیاپی است که تقریباً در تمام کشـــــور بــــا دورهای که به اصطلاح به آن «ترسالی» میگویند روبهرو هستیم. میانگین ریزشهای آسمانی امسال بین ۴۰ تا ۷۰ درصد بیشتر از میانگین درازمدت ۵۱ ساله در اغلب مناطق کشور بود. بهترین وضعیت را ما در مرکز و شرق کشور داشتیم. دریاچه ارومیه هم برای سومین سال پیاپی دوره ترسالی را تجربه کرد. اینها همه اتفاقات خوبی است که به وقوع پیوست.
همچنین با تجربهای که همه کارشناسان حوزه منابع طبیعی و محیط زیست داشتند هشدار داده بودند که ما امسال با پدیده آتشسوزی رویشگاههای جنگلی و مرتعی روبهرو خواهیم بود. به خاطر اینکه پوششهای علفی یک ساله امسال در بهترین وضعیت خودشان خواهند بود و به مجرد گرم شدن هوا و بعد از اینکه پوششهای علفی از مرحله گلدهی و بذردهی عبور میکنند، خشک میشوند و آن وقت صحنه طبیعت ایران را میتوانند به یک انبار باروت تبدیل کنند که با یک جرقه یا پرتاب یک فیلتر سیگار و وقوع یک رعد و برق مشتعل شود.
همانطور که ملاحظه کردیم این اتفاق از جنوب البرز شروع شد، جایی که هوا زودتر گرم شد. نخستین آتشسوزیها در گچساران در جنوب کهگیلویه و بویراحمد و دامنههای کوهستانی بوشهر در بیرمی اتفاق افتاد که مناطق بسیار گرمی است. بعد هم آتشسوزی در خوزستان، ایلام و خائیز در مرز بهبهان و دهدشت اتفاق افتاد.
ما همچنان با گرم شدن هوا رو به رو خواهیم بود که تمام عرصههای رویشگاه زاگرس در ۱۴استان کشور بههمراه رویشگاه ارسباران و هیرکانی در استانهای گیلان، مازندران و گلستان را متأسفانه درگیر آتش خواهد کرد. انتظار میرفت با توجه به این پیشبینیها امسال یگانهای مجهز از سازمان جنگلها، منابع طبیعی و آبخیزداری و سازمان محیط زیست مناطق حساس را رصد کرده با ستاد حوادث غیرمترقبه کشور و نیروهای مسلح هماهنگ میشدند تا در کمترین زمان ممکن میتوانستند این آتش را کنترل و خاموش کنند.
اما باز هم طبق معمول غافلگیر شدیم. امسال حتی ممکن است رقم عرصههایی که در اثر آتشسوزی از دست میدهیم، از حدود ۴۵ تا ۵۰ هزار هکتار که هر ساله اتفاق میافتاد هم عبور کند. به طور متوسط حدود ۸ هزار هکتار از جنگلهای ایران هر سال میسوزد ولی در سالهایی که با ترسالی روبهرو هستیم این رقم افزایش پیدا میکند. امسال کرونا اجازه نداد مردم در طبیعت حضور بیابند و این مسأله سبب شد تا کیفیت پوشش گیاهی بهتر و متراکمتر از هر سال باشد.
هنوز هم دیر نشده است. تازه در ابتدای فصل موسوم به آتشسوزی هستیم و این فصل تا اواخر آبانماه ادامه خواهد داشت. باید از ظرفیت تشکلهای مردمی استفاده کنیم. تجربهای که به تازگی در سردشت داشتیم و یگان مردمی حفاظت از جنگلهای سردشت را شکل دادیم.
دولت باید از این تشکلها حمایت کند. باید برای مردم داوطلب تجهیزاتی مثل دمنده، آتشکوب، لباسهای ضدحریق، کفشها و دستکشهای مناسب تهیه کند و با آموزش، آنها را تبدیل به حامی جدی جنگلها کند. نیروهای مسلح در این شرایط باید تصمیم بگیرند که منتظر ارسال پول نباشند و قبل از ارسال اعتبار، اطفای حریق جنگل را در شمول وظایف امنیتی خود بدانند و داوطلبانه به سمت خاموش کردن آنها بروند.
همچنین امیدوارم اجازه بدهند سازمان حفاظت محیط زیست و سازمان جنگلها یگانهای هوایی مختص اطفای حریق خودشان را داشته باشند. ما نیاز به «کانادایر» داریم. وسیله هوایی مخصوص که براحتی میتواند در این مواقع به کمک جنگلها بیاید. باید نگاههای امنیتی را به فعالیت تشکلهای مردم نهاد برداریم و اجازه بدهیم مردم با تجهیزاتی که به آنها داده میشود به صحنه بیایند و در کنار دولت قرار بگیرند تا انشاءالله آتش در کسری از ثانیه مهار شود.
شاعر طناز رضا احسان پور سال های قبل در ابتدای یکی از شعرهایش اینگونه سروده است:
به نام خداوند نان آفرین
و دندان و نان توامان آفرین...
اگرچه ادامه ابیات این سروده، به غایت نگاه طنازانه در خود دارد اما بیت آغازینش با نام خداوندی است که جان و نان را توأمان آفریده است؛ یعنی هم جان و هم نان هردو در مسیر زیست آدمیانی است که مخلوق با شرف حضرت پروردگاراند. نمی توان یکی را بر دیگری رجحان داد چنانچه نمی توان زیست فردی و اجتماعی یکایک افراد را بدون آن دیگری متصور شد. شاید این روزها که «کرونا» بلای جان و روان مردم و دولت های جهان شده است، این پرسش که جان اولویت دارد یا نان بیش از هر زمان دیگری مطرح باشد. اما ظاهر امر چنین است که هم اینک این شرایط و توانمندی کشورهاست که اولویت را تعیین می کند. برخی کشورها به دلیل تمکن اقتصادی شاید بیشتر توانسته اند در برابر تبعات کرونا دوام آورند و بر تداوم محدودیت ها اهتمام ورزند اما بسیاری از کشورها نیز تلاش کرده اند، دو مسئله بهداشت کرونا و معیشت را توأمان به پیش ببرند، اگرچه مدل زیست و عادات دیرین اجتماعی گاهی با موضوعی همچون «فاصله گذاری اجتماعی» کاملا غریبه می شود.
ما کجاییم؟ چه می کنیم؟
اما کرونا و ماجرای جان و نان در کشور ما در یک نگاه کلی می تواند دارای دو بخش عمده باشد:
یک: این که مبنای این سخن آقای رئیس جمهور باشد که: «در دوره مبارزه با کرونا نگذاشتیم در کشور ما برخلاف بسیاری از کشورها ازجمله آمریکا اولویت نان یا جان به راه بیفتد و خیلی حسابشده هم حفظ سلامت مردم و هم توجه ویژه به نان و اقتصاد مردم در اولویت قرار گرفتند.»
دو: این که به کف جامعه نظر بیفکنیم و رفتار مردم در برابر کرونا را بررسی کنیم. برای نمونه میزان حساسیت آن ها نسبت به کرونا اکنون در چه وضعیتی است؟ تحلیل آمار روزانه مبتلایان جدید چه می گوید؟ و پرسش های دیگری از این دست که ناظر بر رفتار مردم باشد.به نظر میرسد، اگر از سخن آقای رئیس جمهور که شاید نگاهی ایده آل گرایانه است، گذر کنیم و برای شناخت وضعیت کنونی کشور بر بخش دوم بیشتر تمرکز کنیم، قطعا به نتایج بهتری خواهیم رسید. برای رسیدن به این پاسخ که ما اکنون در چه وضعیتی هستیم، بررسی آمار روزانه وزارت بهداشت می تواند ما را در معرض نمایی کلی از «ایران و کرونا» قرار دهد:1- بین تاریخ های 4 تا 20 فروردین، کشور تلخ ترین روزهای پس از شیوع کرونا را تجربه کرد. آمار روزانه از 1200 تا بیش از سه هزار مبتلای جدید حکایت داشت و جان باختگان نیز از مرز صد نفر فراتر رفت.
2- آمار مبتلایان و جان باختگان جدید پس از 20 فروردین تا نیمه اردیبهشت رو به کاهش گذاشتو از بیش از 2200 مبتلا و 136 جان باخته در 20 فروردین به 96 قربانی و کمتر از هزار مبتلا در دهم اردیبهشت رسید، از سویی دیگر خستگی مردم از این شرایط و برداشتن بخشی از محدودیت ها همه دست به دست هم داد تا رفتار مردم در برابر کرونا ناخودآگاه به سمت و سوی «عادی سازی» سوق یابد.3- دوره کاهش مبتلایان جدید طولانی نبود و آمار روزانه از نیمه اردیبهشت به بعد حتی تا همین امروز رو به فزونی گذاشته است، کما این که آمار مبتلایان جدید در برخی روزهای اخیر به بیش از 2800 نفر نیز رسید. در واقع در دوره پس از نیمه اردیبهشت تا امروز سیکل مبتلایان جدید تقریبا در حوالی رقم دو هزار نفر بدون تفاوت معنادار در حرکت است که این چندان نمیتواند خوشایند باشد. در عین حال نرخ مرگ و میر بر اثر کرونا به دلایل مختلفی همچون تجربه بیشتر کادر درمان برای مواجهه با بیماری، ضعیف شدن احتمالی ویروس و تاحدی خودکنترلی بیشتر مردم باعث شد تا آمار مرگ و میر در پایان اردیبهشت به 56 جانباخته در دهم خرداد رسید. هرچند تعداد مبتلایان دوباره رو به افزایش گذاشته است.
4- با این وضعیت تقریبا ناخوشایند، مبتلایان جدید در پی سفرهای تعطیلات عید فطر و نیمه خرداد را هم تصور کنید که آثارش در دو هفته آینده گریبان مراکزدرمانی را خواهد گرفت.
جان و نان با هم اما سفر چرا؟
امروز کرونا در جهان تبدیل به یک واقعیت شده است و با تمام بی رحمی اش هر لحظه تلاش میکند به ما ثابت کند که باید به من عادت کنید؛ آن چه مسئولان وزارت بهداشت هم بارها تاکید کرده اند: «مردم باید به زندگی با کرونا عادت کنند.» بنابراین دولت ها در تمام دنیا اگر برای پابرجا ماندن اقتصاد، ناچار به کاهش محدودیت ها هستند، آیا مردم خود نمی توانند به ضوابط بهداشتی ویژه کرونا از جمله فاصله گذاری اجتماعی پایبند باشند؟ قطعا با تمهیداتی که کم و بیش اندیشیده شده است، می توان هم در محل کار خود حاضر شد، به بازار رفت، خرید کرد، از وسایل حمل و نقل عمومی استفاده کرد و در عین حال به اصول بهداشتی و تا حدود زیادی به رعایت فاصله گذاری اجتماعی هم پایبند بود. اگرچه در این میان و بازی های اجتماعی همیشه افرادی هستند که علاقه ای به رعایت حقوق دیگران ندارند و برخی هم که اساسا به «حق الناس» معتقد نیستند. حالا در این شرایط در ترافیک جاده های شمال پیدا کن پرتقال فروش را!نه تنها ما ایرانی ها بلکه کرونا توسعه یافته ترین کشورها را هم دچار گرفتاری های جدی کرده است، پس در برابرش صبوری کنیم، توأمان دنبال جان و نان باشیم اما فراموش نکنیم که این ویروس تا زمانی که (حداقل 15ماه آینده) واکسن نداشته باشد همچنان کنارمان قدم می زند...
بانک مرکزی پس از هدفگذاری تورم سیاست اجرای بازار باز را در دستور کار قرار داده است؛ بازاری که از طریق خرید و فروش اوراق بدهی اداره میشود و در انبساط و انقباض نقدینگی نقش بسزایی دارد. حال در برهه کنونی دولت قصد دارد با فروش اوراق بدهی نقدینگی در دست جامعه را جمعآوری کرده و ارزش پول را حفظ کند. در واقع اوراق بدهی همان ابزار پولی برای اجرای عملیات بازار باز است که از طریق خرید و فروش آن نقدینگی در دست جامعه کم یا زیاد میشود.
البته در بانکداری اسلامی خرید و فروش اوراق بدهی به دلیل مسائل شرعی مسالهزا میشود. این روش را بیشتر دولتهای اروپایی به اجرا میگذارند و سررسید طولانیتری برای آن در نظر میگیرند. طوری که حتی بازخریدی برای آن متصور نمیشوند.
نکته مهم دیگری که میتوان به آن اشاره کرد به رفتار دولت ایران برای فروش اوراق بدهی بازمیگردد؛ بانک مرکزی ایران علاوه بر اینکه از این طریق قصد کنترل تورم را دارد، شاید بخواهد از این راه برای جبران کسری بودجه احتمالی هم منابع جدیدی خلق کند.
بهویژه آنکه اکنون به دلیل تشدید تحریمها صادرات نفت ایران به حداقل خود رسیده و آنطور که منابع رسمی میگویند فروش نفت در محدوده صفر قرار دارد. موضوعی که در بودجه جاری سال 99 هم منعکس شده و درآمدهای نفتی بهطور کلی از بودجه جاری کشور حذف شدهاند.
در واقع دولت ترجیح داده این منابع را صفر در نظر بگیرد و فروش غیررسمی را هم در بودجه عمرانی کشور بگنجاند. مساله دیگر به شیوع بیماری کرونا در محدوده جهان مربوط میشود. این اتفاق قیمت جهانی نفت را در مقطعی حتی تا محدود منفی 40 دلار پایین آورده است. با اینکه قیمت نفت ایران در محدوده 15 دلار مانده، اما به دلیل خروج چین از بازار تقاضای نفت، در واقع نفت از حوزه درآمدهای نفتی ایران خارج شده است.
مشکل دیگری که کرونا برای اقتصاد به وجود آورده تعطیلی کسبوکارها بوده، طبیعتا زمانی که مشاغل به حالت تعطیل و نیمهتعطیل درآیند، دیگر نمیتوان از آنها مالیاتی ستاند. بنابراین از حالا وصول درآمدهای مالیاتی پیشبینیشده در بودجه بعید به نظر میرسد. درنتیجه دولت باید جایگزینی برای این درآمدهای در نظر بگیرد که فروش اوراق بدهی سهلترین و در دسترسترین این منابع است.
با آنکه به گفته رئیس بانک مرکزی این عملیات عین بازار باز یا بازار آزاد است، اما باید توجه داشت که حجم اوراقی که در ایران فروخته میشود به آن میزان نیست که بتواند بهعنوان اوراق مشارکت در عملیات بازار باز ایفای نقش کند. از سوی دیگر بانکها تا چه میزان اوراق مشارکت را به مردم عرضه میکنند و چه میزان توسط خود بانک خریداری میشود؟ البته در این میان مهمترین نکته نحوه خرج عواید حاصل از فروش اوراق بدهی است.
اگر دولت نقدینگی حاصل از این اوراق را خرج پروژههای عمرانی کند طبیعتا در بلندمدت برای اقتصاد سودده خواهد بود و تورم چندانی به همراه ندارد. اما اگر همچون سنوات قبل دولت نقدینگی حاصل از فروش اوراق را خرج بودجه جاری کشور کند، طبیعتا باید آن را تورمزا دانست؛ تورمی که در بلندمدت شکل میگیرد و دولت بهنوعی مالیات سالهای آینده را پیشخور کرده و تورم کنونی را به آینده موکول میکند.
برخی دولتهای جمهوری اسلامی ایران در طول ۴۰سال اخیر بنا به دلایل گوناگونی همواره سیاست انفعالی و مداراگرایانه را در عرصه بینالمللی سرلوحه خود قرار دادهاند، اما در ماههای اخیر با شهادت سردار سلیمانی و پیشتر با هدف قرار دادن پهپاد جاسوسی گلوبال هاوک امریکا نشان میدهد که دوران گذاری شکل گرفته که امروز میتوان با توجه به اقتدار نظامی و توان علمی که در اختیار داریم، نقش سازندهتری در عرصه بینالمللی ایفا کند.
در تأیید این ادعا پیشتر سردار «امیرعلی حاجیزاده» فرمانده نیروی هوافضای سپاه به مردم این نوید را داده بود که ما امروز یک ابرقدرت هستیم و مردم نیز معتقد به این گفته هستند. براین اساس امروزه تئوریسینهای کشور میتوانند امیدوار باشند که به جای مواضع انفعالی و مداراگرایانه میتوان از موضع قدرت با جهان در تعامل بود که نشان دهیم انقلاب اسلامی امروز به این درجه از خودباوری و اعتماد به نفس رسیده است که میتوانند برای مقابله با هرگونه چالشی همچون گذشته پاسخ در خور شأن و اقتدار کشور به دشمنان این سرزمین نشان دهند، از این رو در روزهای اخیر هر پنج کشتی نفتکش ایرانی با نامهای «فورچون»، «فارست»، «فاکسون»، «پتونیا» و «کلاول» توانستند یکی پس از دیگری، آن هم با سیگنال روشن برای رصد ترافیک دریایی و تحت پرچم پرافتخار کشورمان مواد سوختی و شیمیایی مورد نیاز پالایشگاههای ونزوئلا را که ماهها قبل از بندرعباس بارگیری شده بودند به این کشور تحویل دهند.
این نفتکشها در حالی در حیاط خلوت امریکا در دریای کارائیب به سلامت محموله سوختی خود را تخلیه کردند که این خبر در هفتههای گذشته در صدر اخبار بینالمللی دنیا قرار گرفته و تمام رسانههای معتبر جهان به ابعاد گوناگون این موضوع پرداختهاند. دامنه رسانهای این نفتکشها آنچنان گسترده است که هنوز هم تحلیلگران و مفسران به جوانب گوناگون آن میپردازند، چراکه حضور این تعداد نفتکش چندین پیام روشن و آشکار به جهان مخابره کرده است: نخست اینکه صادرات نفت و فرآوردههای نفتی ایران در شرایطی که شدیدترین دور تحریمهای امریکا علیه ایران و ونزوئلا به اجرا رسیده، انجام میگیرد، دوم اینکه تعداد زیاد نفتکشها و اعلان آشکار حضور این نفتکشهاست.
سوم هشدار و تهدید مقامات دیپلماتیک و نظامی مبنی بر مقابله به مثل هرگونه توقیف این کشتیها بود. چهارم نوع معامله و دریافت مبلغ بهای این محمولههاست که بدون استفاده از یک ارز خارجی انجام گرفته است. پنجم تقویت و ایجاد انگیزه در محور مقاومت است که جمهوری اسلامی به عنوان پرچمدار این نهضت تا آخرین لحظه از حمایت همهجانبه خود کوتاهی نمیکند.
اما با بررسی اتفاقات اخیر و مرتبط با این نفتکشها، اقدامهای دشمنان و معاندین کشور نیز به نوبه خود بسیار جالب و حائز اهمیت است، به طوری که در گام نخست برای تشویش اذهان عمومی عنوان شد ایران این محمولههای نفتی را به رایگان در اختیار ونزوئلا قرار داده، اما بعد از انتشار خبرهای غیررسمی مبنی بر اینکه ایران در قبال این معامله طلا دریافت کرده است به یک باره بهانه حول این موضوع متمرکز شد که در نوع و ارزش این طلاها تردید ایجاد کنند.
در گام دوم دشمنان و معاندان کوشیدند که از زیانآور بودن این معامله سخن بگویند که در پاسخ باید گفت در این شرایط کرونایی که بازار نفت با این حجم از تولید آنقدر اشباع شده است که حتی قیمت نفت رشد منفی دارد، فروش نفت ولو به قیمت پایاپای خود در علم اقتصاد سود تلقی میشود پس این ابهام محلی از اِعراب ندارد.
در گام سوم موضوع مصالحه و سازش مطرح شد که ایران در پس پرده با امریکا مذاکره انجام داده که این تئوری از اساس کذب است، چراکه رفتار و اقدامهای پوپولیستی ترامپ به گونهای است که تنها به دنبال حرکت نمایشی و تبلیغاتی است و اگر سازش و مصالحهای انجام گرفته بود به طور یقین ترامپ برای کم کردن انتقادها از ناکارآمدی دولتش سریع آن را رسانهای میکرد.
در گام چهارم برخی موضوع قوانین و معاهدههای بینالمللی را مطرح میکنند که دست امریکا را در توقیف و مصادره نفتکشهای ایرانی محدود میکند، اما این توجیه هم از اساس باطل است، چراکه امریکا در دوره زمامداری ترامپ به روشنی نشان داده به هیچ یک از معاهدات بینالمللی اعتنایی ندارد و آگاهانه یکی پس از دیگری از معاهدات و قوانین بینالمللی یا خارج میشود یا گردنکشی میکند.
در گام پنجم تعداد و حجم این نفتکشها را مطرح کردند که در تفسیر این مهم دو عامل دخیل بود؛ نخست متنوع بودن محصولات ارسالی و دوم ارسال پیام سیاسی به دشمن که ایران میتواند این تعداد نفتکش را بدون هیچ ترس و نگرانی به حیاط خلوت امریکا روانه کند.
اما نکته حائز اهمیت در موضوع نفتکشها تأکید بر این نکته است که امریکا در سال ۲۰۱۸ با خروج از برجام کوشید ایران را آنچنان در انزوای سیاسی و اقتصادی قرار دهد تا برای خروج از این انزوا مطیع و فرمانبردار امریکا باشد، اما مقامات کشورمان با اتخاذ تدابیر هوشمندانه و تغییر رویکرد سیاسی در عرصه بینالملل به روشنی نشان دادند که این خواست امریکا هرگز محقق نخواهد شد، چراکه یکی از اهداف امریکا در خروج از برجام به صفر رساندن صادرات نفت در ایران بود، اما امروز ایران در دریای کارائیب که حیاط خلوت امریکا محسوب میشود به راحتی و آشکارا نفت صادر میکند و مهمتر اینکه مقامات امریکا در روزهای نخست تهدید توقیف و مصادره نفتکشها را مطرح و حتی برای عینیت بخشیدن به این خواسته چهار ناو جنگی به همراه هواپیمای بوئینگ «پی ۸ پوسایدون» Boeing P- ۸ Poseidon از اسکادران VP- ۲۶ را به منطقه کارائیب اعزام کرده بودند که این اقدام با هشدار صریح حسن روحانی رئیسجمهور و تهدید آشکار مقامات نظامی کشور، در کنار تجربه پیشین از جمله حملات موشکی ایران به پایگاه نظامی عینالاسد در عراق، باعث شد تا امریکا از هر گونه اقدام خصمانه امتناع کند تا در نهایت نفتکشهای ایرانی به سلامت در ونزوئلا پهلو بگیرند.
خلاصه کلام اینکه مقامات جمهوری اسلامی ایران امروز به روشنی میدانند که برای ایفای نقش بینالمللی و تثبیت جایگاه اَبرقدرتی در جهان کنونی به طور یقین باید از سیاستهای انفعالی و مداراگرایانه به سیاست تهاجمی و مقابلهگرایانه رویکرد خود را تغییر دهند، چراکه ایران با توجه به پتانسیل و اقتداری که امروز در اختیار دارد میتواند اهداف و برنامههای خود را بدون هیچ ترس و واهمهای عملیاتی و اجرایی کند و هیچ کشوری نه تنها توان مقابله با ایران را ندارد بلکه ایران امروز دیگر از خواست و اهداف توسعهگرایانه خود کوتاه نمیآید.
این روزها بیش از هر زمان دیگری نمیتوان نسبتی مستقیم میان اصحاب و ارباب سیاست و بدنه جامعه یافت. نسبتی که بتواند تعامل میان این دو را تبیین کرده و ظرفیتهای هر کدام را به منظور دستیابی به کامروایی شناسایی کند. به دیگر بیان، مدتها است که میان آنچه نزد اصحاب قدرت سیاسی در ایران میگذرد و رویدادهای زیر پوست اجتماع، فاصلهای شگرف و شکافی عمیق افتاده است. سیاسیون درپی دستیابی به کرسیهای بیشتر و کاهش فاصله با نهاد قدرتاند و جامعه در تلاش برای حفظ حداقلها و مشغول چنگ انداختن به هر آن چیزی که او را از سقوط تمام عیار نجات میدهد.
در چنین وضعیتی است که موضوع مشروعیت عمومی به کمترین میزان ممکن رسیده و حاکمیت اعتبار مشروع خود را از دست رفته یا کاهش یافته میبیند. به منظور تبیین هرچه بیشتر این موقعیت باید مختصات جریانهای موثر سیاسی در سپهر سیاست ایران را به خوبی دریافت. مختصاتی که میزان مقبولیت و توان اثربخشی اجتماعی هر یک را نشان میدهد.
اگر پذیرفته شود که مهمترین کنشگران سیاسی پوزیسیون در جمهوری اسلامی ایران، در دو جریان «اصلاحطلبی» و «اصولگرایی» تعریف میشوند، شناخت موقعیت اجتماعی این دو جریان میتواند تصویری به نسبت شفاف از آنچه در نسبت میان سیاست و اجتماع در ایران رخ میدهد را بازتاب دهد.
با این فرض، تحلیل موقعیت «اصلاحطلبان» ساده مینماید. جریانی که پس از شکست در انتخابات ریاست جمهوری سال 1384 و بعد از اتفاقات سال 1388 توانست از سال 1392 تا سال 1398 برنده بلامنازع تمام رقابتهای انتخاباتی باشد، در انتخابات اسفند ماه 1398 شکستی بزرگ را تجربه کرد. شکستی که حکایت از کاهش سرمایه اجتماعی این جریان داشت. مشارکت حداقلی حامیان و هواداران این جریان سیاسی در انتخابات اسفند ماه گذشته نشان داد که جریان اصلاحطلبی بخش قابل توجهی از پایگاه اجتماعی خود را از دست داده است.
این موقعیت برای جریان اصلاحطلبی به غایت نگرانکننده و اسفبار تلقی میشود. چرا که تنها راه دسترسی اصلاحطلبان به نهاد قدرت از طریق صندوقهای رای رقم میخورد و از دست دادن این امکان اجتماعی حیات سیاسی آنها را با مخاطرهای جدی روبهرو خواهد ساخت.
در سوی دیگر، «اصولگرایان» که این روزها مست از باده پیروزی هستند نیز به لحاظ اجتماعی وضعیتی بهتر از اصلاحطلبان ندارند. بیش از دو دهه است که این جریان با تکیه بر ظرفیت آراء تکلیفی و سنتی، راهی رقابتهای انتخاباتی میشود. رقابتهایی که هر بار رقیبت توانسته است توان اجتماعی خود را به میدان آورد، نتیجهای جز شکست برای اصولگرایان رقم نخورده است.
با این وصف، درحقیقت نتیجه انتخابات اسفند ماه 98 بیشتر باخت اصلاحطلبان بود و نه بُرد اصولگرایان؛ آنها حتی توانستند همان ظرفیت همیشگی آراء تکلیفی و سنتی خود را به طور کامل به میدان آورند. تنها برگ برنده اصولگرایان در انتخابات اخیر، فاصله گرفتن بخشهای قابل توجهی از جامعه مدنی از صندوقهای رای بود.
تنها بررسی همین نمونه انتخاباتی میتواند تصویری روشن از موقعیت اجتماعی جریانهای سیاسی ارائه کند. تصویری که نشان میدهد اعتبار و مشروعیت این جریانها در عرصه عمومی به شدت کاهش یافته یا در حال از میان رفتن است.
جالب آنکه در چنین شرایط و موقعیتی جریان اصولگرایی درپی در انداختن طرحی تکراری نیز هست. آنها تصمیم دارند تا بار دیگر رقیب را برای سالهای طولانی از عرصه قدرت دور کنند. خیز اصولگرایان به منظور دستیابی به قدرت که از اعتراضات دی ماه 1396 آغاز شود، احتمالا در انتخابات ریاست جمهوری 1400 به خط پایان خواهد رسید. آنها در تلاشاند تا با استفاده از امکانی که حضور نمایندگانشان در مجلس برای این جریان ایجاد میکند، کرسی ریاست جمهوری را هم از آن خود کنند. هدف از این اقدام دستیابی به مجلس و دولتی همسو است.
گرچه جریانهای سیاسی در اغلب کشورهای جهان چنین تمایلی در سر دارند و اساسا استراتژیهای انتخاباتی را بر این مبنا سامان میدهند، لیکن قدرت غیرپاسخگو، عدم وجود نهادهای نظارتی موثر، اقتصاد نفتی ـ رانتی، برخوردی از حمایت نهادهای غیرمدنی و... همه و همه عواملی است که موجب نگرانی تشکیل چنین کلونی قدرتی در ایران میشود.
به بیان دیگر، اگر ساز و کارهای دموکراتیک در جمهوری اسلامی به طور کامل اجرا میشد و امکان نظارت حداکثری بر عملکرد نهادهای واجد قدرت وجود میداشت، نگرانی چندانی از ناحیه این تجمیع قدرت بروز نمیکرد. لیکن در شرایط فعلی این تجمیع قدرت مصیبتبار خواهد بود.
در کنار همه مضار موجود، باید به از دست رفتن حداقل پایگاههای اجتماعی سیاسیون در اثر بروز این وضعیت نیز اشاره کرد. چرا که قدرت مجتمعِ متمرکزِ غیرپاسخگو «فسادآفرین» بوده و این فسادآفرینی بیگمان گریبان همه جریانهای سیاسی داخل کشور را خواهد گرفت.
خشم امروز اقلیتها در آمریکا حاصل نفرت و کینهای است که ترامپ در این سرزمین کاشته. این خشم گرچه در ظاهر از سوی سیاهان نمایندگی میشود ولی در باطن، خشم بخش زیادی از مردم آمریکا را نمایندگی میکند. بزرگترین ضربه ترامپ به آمریکا، تبدیلکردن ملت آمریکا به فرقهها، اقوام، نژادها و اقلیتها است.
ترامپ، آمریکاییبودن را به سیاه یا سفید بودن، مهاجر یا غیرمهاجربودن، مسلمان یا غیرمسلمانبودن و شکافهایی از این دست تجزیه کرده است؛ نوعی فعال شدن شکافهای قدیمی. در ملیگرایی ترامپ نوعی انحصارطلبی و نژادپرستی مستتر است که مروج نگاه غیرانسانی و ابزاری به انسان است.
اگر به تاریخ قدیم بازگردیم، ترامپ مشابه فرعون و نمرود و ابوسفیان است؛ کمااینکه مثال دوران معاصرش هم هیتلر و موسولینی است. ترامپ از سویی میخواهدجهان را به عصر قبل از دین و معنویت ببرد؛ از این رو او نماد جاهلیت مدرن است و هم آمریکا را به دوران پیش از ایالاتمتحدهشدن میبرد و عامل ایجاد جنگهای داخلی شده است.
هیتلر زمانه ما، یک نژادپرست درجه یک است؛ کسی که تفرقه میکارد و خشونت درو میکند. فعالشدن شکافهای مختلف در آمریکا، آتشی نیست که به این سادگی خاموش شود؛ گرچه ممکن است کمی از گرمی آن کاسته شود اما در نهایت این «آتش زیر خاکستر» است.
ترامپ به دنبال اتحاد سفیدپوست اصیل آمریکایی علیه مهاجر و سیاهپوست است. ملیگرایی و برتریخواهی او که در ظاهر و به دروغ لباس برابریطلبی به آن پوشانده شده بود، سپری است برای رقابت نهایی با دموکراتها و بایدن. رقابتی که اینگونه خونین آغاز میشود، پایان خونینتری خواهد داشت. ترامپ که با سودای «اول آمریکا» و بسط هژمونی آمریکا به قدرت رسید، خود به ویرانگر آمریکا تبدیل خواهد شد.
ارسال نظرات