روزنامهها و جراید در بخش سرمقاله و یادداشت روز به بیان دیدگاهها و نظریات اصلی و اساسی خود میپردازند؛ نظراتی که بیشتر با خط خبری و سیاسی این جراید همخوانی دارد و میتوان آن را سخن اول و آخر ارباب جراید عنوان کرد که اهمیت ویژهای نیز دارد. در ادامه یادداشت و سرمقالههای روزنامههای صبح کشور با گرایشهای مختلف سیاسی را میخوانید:
**********
اغتشاشات اخیر کشور پس از آنکه دولت نرخهای جدید بنزین را اعلام کرد که از افزایش بین 50 تا 300 درصد خبر میداد، دارای نکات فراوانی است و بررسی آنها میتواند در شرایط و وضعیت ایران مؤثر باشد. حجم خسارتها و آسیبهایی که وارد شد و اقدامات جدیدی که از سوی دشمنان کشور و مردم به اجرا گذاشته شد، موضعگیری نسبتاً متفاوت برخی جریانات و افراد داخلی و در نهایت نحوه مدیریت نظام برای کاهش خسارتها و آسیبها از جمله مواردی هستند که باید مورد بررسی قرار گیرند:
1- میزان مصرف بنزین در کشور و هزینههای «بسیار سنگینی» که از این ناحیه بر بودجه عمومی- ارزی و ریالی- دولت وارد میکرد، به گونهای بود که تغییر جدی و اساسی در آن را ضروری مینمود. مصرف روزانه حدود 100 میلیون لیتر بنزین در کشور که روندی رو به افزایش هم نشان میداد، حدود 500 میلیارد تومان در روز و حدود 1825 هزار میلیارد تومان در سال بود. در این میان یک چهارم این مبلغ از شهروندان گرفته میشد و بقیه از جیب همه مردم میرفت و به واسطه فشاری که بر بودجه دولت وارد میکرد، دولت را مستأصل کرده بود.
در این میان نه این حجم مصرف قابل قبول بود و نه حجم یارانهای که بابت آن هزینه میشد. در این بین منطق دولت این بود که با اصلاح نسبی قیمت بنزین میتوانم زمینه انجام خدماتی که به آن متعهد هستم، فراهم کنم و هم میتوانم با صادرات بنزین ناشی از کاهش مصرف، بخش قابل توجهی از نیاز ارزیام را تأمین کنم، ضمن آنکه متعهد میشوم که این افزایش نرخ بنزین روی سایر کالاها و از جمله فراوردههای دیگر نفتی اثرنگذارد. این منطق بطور طبیعی در جلسه مشترک سران قوا به تصویب رسید که از یک سو دربردارنده منافع مردم و از سوی دیگر تأمین کننده نیاز دولت بود.
در این بین، دولت محترم به گمان اینکه با مطرح شدن پیش از اقدام افزایش قیمت بنزین قادر به مهار آثار روانی آن بر بازار نیست و با واکنش تند اجتماعی هم پیش از اعلام نهایی مواجه شده و برای کنار گذاشتن جمعبندی تحت فشار شدید قرار گرفته و تصمیم را با تزلزل مواجه میگرداند، رویه «کتمان» و سپس «غافلگیری» را در پیش گرفت! این جمعبندی مردان دولت هر چند چندان بلاوجه هم نبود، اما از دقت و همه جانبهنگری هم بهرهای نداشت.
چرا که از یک سو ذات جمهوری اسلامی، ذات بیان است نه کتمان و در طول این سالها، نظام با بیان صادقانه توانسته است بسیاری از مسایل را با کمک مردم حل کند که اگر غیر از این بود، نوعاً قادر به حل آنها نبود. از سوی دیگر تصمیم به این مهمی که تقریباً زندگی همه مردم را در شئون مختلف- و نه فقط حمل و نقل- تحت تأثیر قرار میداد و در واقع طرف اصلی ماجرا مردم بودند، در عمل نمیتوانست بدون متقاعد کردن آنان به اجرا گذاشته شود.
براین اساس اعلام تصمیم دولت در روز جمعه با بهت عمومی و اعتراض و نگرانی شدید مردم مواجه گردید و فضا را برای شکلگیری اعتراضات فراهم کرد و کاملاً پیشبینی میشد که دشمنان ایران که در جریان مسایل دی ماه 1396 نتوانسته بودند برنامه خود در شکلدهی به اغتشاشات عمومی در ایران را به جایی برسانند و از این رو ناگزیر به شکلدهی گروههای آموزش دیده و مسلح روی آورده و در این حدود دو سال بطور جدی کارکرده بودند، از این فرصت استفاده کنند. ترکیب اعتراضات طبیعی مردم و برنامه منسجم دشمن برای به دست گرفتن اوضاع کار را سخت میکرد و در دو روز اول تخریب زیادی را پدید آورد و میزان تلفات را به نسبت رویدادهای مشابه افزایش داد.
کمی بعد با موضعگیری روز شنبه رهبر معظم انقلاب اسلامی- دامت برکاته- مردم از اغتشاشگران تروریست فاصله گرفتند و کار نیروهای انتظامی و امنیتی برای مهار حرکت تروریستها آسان گردید. در این میان تعداد زیادی از آنان توسط سه دستگاه مسئول کشور دستگیر شدند و در واقع ضمن سوار شدن بر روند اوضاع توانستند سرمایههای هنگفت آمریکا و... را برباد بدهند.
2- حوادث چندی درکشور پدید آمده بود که خبر از برنامهریزی سرویسهای اطلاعاتی در ایران میداد. دراین چند سال بعضی از گروهکهایی که واقعا به آخر خط رسیده و مضمحل شده بودند، بازسازی شدند که یک نمونه آن حادثه حمله تروریستی به مجلس شورای اسلامی و حادثه دیگر آن قضایای سال پیش یکی از خیابانهای فرعی منطقه پاسداران تهران بود.
بعضی گروهکهای تروریستی هم نوپدید بودند که از سوی بعضی از رژیمهای فاسد عربی مدیریت میشدند. روند حرکت آنان در هفتهای که پشت سر گذاشتیم نشان داد که این ظرفیت سازماندهی شده، یک جا به خدمت گرفته شدهاند و حوادث روی داده در متن این اغتشاشات نشان میدهد که ماجرا به نیروهای کف آشوبها محدود نبوده است.
استفاده از سلاحهای گرم و سرد در این آشوبها یک راهبرد بود که از سوی کسانی که در ساختمانهای اطراف نقاط آشوب بهوسیله تک تیراندازها پشتیبانی میشدند تعداد قابل توجهی از کشتهها نه از جلو بلکه از عقب و در فاصله نسبتا دور مورد اصابت گلوله قرار گرفتهاند و این نشان میدهد، در این صحنه «کشتهسازی» و به هم ریختن اعصاب مردم و نیروهای انتظامی و امنیتی بهعنوان راهی برای گسترش اغتشاش و منفعل کردن نیروهای مسئول مدنظر بوده است.
تلاش برای گسترش تخریب، یک روی مسئله بوده است. بستن اتوبانها و راههای اصلی در استانهایی که درگیر این آشوبها بودند، حمله به بانکها و سایر مراکز خدمات عمومی و کشاندن دامنه تخریب به خانههای مردم برای عمق بخشیدن به اغتشاشات و ناامید کردن مردم و بهخصوص نیروهای مدافع امنیت صورت گرفت.
البته در این میان بعضی از طراحیهای سران خارجی تروریسم مثل حمله به زیرساختهای مخابراتی در شیراز و اصفهان که لااقل 20 استان کشور را پوشش مخابراتی میدادندو نیز حمله به انبار اصلی مایحتاج عمومی کشور که مواد غذایی، دارویی و... سالانه کشور نگهداری میکرد، با رشادت نیروهای مدافع امنیت کشور ناکام گذاشته شد.
در نهایت در روزهای اول هفته گذشته، ما شاهد «دوئل امنیتی» نیروهای انقلاب و معاندان داخلی و خارجی بودیم که غلبه سریع و شوقانگیز نیروهای انتظامی و امنیتی بر برنامهریزی و ساماندهی پیچیده دشمنان و معاندان نشان داد، ایران و جمهوری اسلامی علیرغم مواجه بودن با توطئههای پیچیده، از اقتدار بسیار بالایی برخوردار است.
در این میان یک نکته مهم که از چشم ناظران پنهان ماند، اقتدار ایران در حفظ ارتباطات داخلی بین بانکی و... بود که دشمن را وادار به اعتراف کرد. آمریکاییها و... گمان میکردند ایران در مواجهه با اینترنت با بنبست مواجه است چراکه اگر آن را باز بگذارد، خدمت بسیار ویژهای به مخالفان و اجرای برنامههای دشمنان خود کرده است و اگر اینترنت را مسدود نماید ارائه خدمات بانکی و... آن بهم میریزد و کشور مختل میگردد که خود این به معنای تن دادن به سطحی از فروپاشی است.
اینها توجه نداشتند که در طول این سالها ایران در کنار اینترنت به یک زیرساخت مخابراتی در داخل رسیده و میتواند سیستمهای حساس خود را روی آن سوار کرده و از آسیبهای قطع اینترنت مصون بماند. این سبب عصبانیت شدید آمریکا، اروپا و... گردید و در عین حال یک درس هم برای کشور بود که برای بومیسازی اینترنت عمومی نیز وارد عمل گردد.
3- یکی از جنبههای مهم و قابل تحلیل در مقوله افزایش قیمت بنزین و حوادث پس از آن، موضعگیری امام خامنهای «دامت برکاته» بود و البته مثل بسیاری از موارد دیگر، گذشت زمان عمق این موضعگیری را بیش از حالا نشان خواهد داد. مواضع رهبر معظم انقلاب اسلامی در دوره حضرت امام خمینی - قدس سره- و در دوره حضرت امام خامنهای -دامت برکاته- همیشه دو جنبه را پوشش داده است؛ یک جنبه آن «ایدئولوژیک» بوده به این معنا که معظملهما بهعنوان سنگربان نظام فکری اسلام و اصول آن در مواجهه با رخدادها بودهاند و جنبه دیگر آن «مصالح» مردم بوده است که نوعاً در قاعده «عدالت اجتماعی» جلوهگر بوده است. مردم نیز همواره از معظملهما همین دو انتظار را داشتهاند و مقتضای رهبری توأمان دینی و دنیوی مردم هم جز این نیست.
در این صحنه، رهبری با هدررفت سرمایه ملی از یک سو و برنامه ارائه شده از سوی دولت و سپس سران سه قوه برای مهار این معظل مواجه بود. در عین حال کاملاً پیدا بود که اجرای برنامه دولت ولو بهصورت موقت فشار سنگینی را بر مردم وارد میکند و دفاع از چنین برنامهای برای رهبری «هزینه» جدی دارد و البته حفظ وجاهت رهبری بزرگترین سرمایه کشور و پشتوانه اداره آن میباشد و یک واجب بزرگ به حساب میآید و بر این اساس حضرت امام میفرمودند «پشتیبان ولایت فقیه باشید تا به کشور شما آسیبی وارد نشود».
با توجه به حساسیت بالای این موضوع، بعضیها توصیههایی داشتند که این توصیهها در نهایت ناظر به جداشدن حساب رهبری از حساب این تصمیمگیری بود.
در این صحنه رهبری معظم انقلاب اسلامی با چند گزینه مواجه بودند؛ مخالفت با طرح دولت و مصوبه سران قوا، سکوت در مقابل طرح، گرفتن موضعی دوپهلو که مسئولیت را متوجه او نکند، اما امر دادن کاملا مسئولیت به سران قوا و کنار کشیدن از صف قوا و در نهایت اعلام صریح پشتیبانی از تصمیم دولت و سران قوا به نحو مشروط که رهبر معظم انقلاب، راه پنجم را انتخاب کردند. درخصوص تحلیل این موضوع باید به نکتههایی توجه کرد:
- واقعیت این است که ادامه روند کنونی هدررفت سرمایه ملی به مصلحت کشور نیست و رهبری نظام نمیتواند نسبت به آن بیتوجه باشد و در اینجا ترجیح حفظ وجاحت بر مصلحت کشور معنا و مفهومی ندارد و در قاموس رهبر معظم انقلاب نیست کما اینکه چنین چیزی در قاموس حضرت امام- روحی لهالفداه- هم نبود؛
- پیامدهای سنگین طرح دولت بهگونهای نبود که بدون حمایت قاطع رهبر معظم از آن، به جایی برسد. مسلماً بدون پشتیبانی رهبری، حتی اگر دولت طرح را اعلام و شروع به اجرا میکرد، قادر به ادامه راه نبود و طرح به شکست میانجامید و خسارت هنگفت هدررفت سرمایه کشور استمرار مییافت؛
- در صورتی که رهبری از طرح اصلاح نرخ بنزین به صورتی که ذکر آن رفت، حمایت نمیکرد هم مردم و هم مسئولین دچار دودستگی شدید میشدند. با عدم حمایت رهبری حتماً پدیدههایی در مجلس شکل میگرفت که در روزهای اول در قالب استعفای برخی از نمایندگان و ارائه طرح استیضاح رئیسمجلس و استیضاح رئیسجمهور از سوی برخی دیگر شکل هم گرفت و این سبب بگو مگوی زیاد میان مسئولین کشور میگردید.
از سوی دیگر عدم موضعگیری صریح رهبری در حمایت از طرح، بخش زیادی از مردم ارادتمند ایشان را که فقط به یک جنبه ماجرا توجه داشتند هم به صحنه اعتراضات میکشاند و طرح اصلاح قیمت بنزین عملاً از بین میرفت و از آن پس این دولت جرأت نمیکرد در هیچ زمینه اصلاحی دیگر که کشور به آن نیاز داشت، پا پیش بگذارد و این یعنی عملاً کشور قفل میشد!
- موضعگیری صریح رهبری سبب شد ضمن حفظ وحدت درونی نظام، وحدت مردم نیز تأمین شود و دولت هم فرصت پیدا کند تا برای جنبههای نگرانکننده طرح افزایش قیمت بنزین فکر کند این در حالی بود که برخی از خناسان آماده بودند تا پس از مخالفت رهبری بر طبل بسته بودن دست دولت بکوبند و فریاد وا دولتا سر دهند. در واقع موضعگیری صریح رهبری سبب شد تا از یک سو، دولت بحران ناشی از تصمیم اخیر- که از جنبههایی قابل نقد هم هست- پشت سر بگذارد و خود را برای بخش دوم ماجرا که مدیریت قیمتهاست آماده کند.
- موضعگیری رهبری سبب جدا افتادن اعتراضات طبیعی مردم از توطئههای بسیار پیچیده خارجی گردید. سخنان روز شنبه رهبری تکلیف دو دسته را معین کرد یکی تکلیف مردم در جداکردن صف خود از معارضین و هوشیاری آنان و دوم تکلیف نیروهای انتظامی و امنیتی در تردید نکردن در مواجهه با طراحی پیچیده دشمن. و از این رو بود که این توطئه در زمان بسیار کوتاهی مهار گردید و حجم خسارات- که دشمن تخریب حداکثری را مدنظر داشت- به شدت کاهش پیدا کرد.
رهبری در این صحنه به وظیفه خود به درستی عمل کرد و خدا خود او را محافظت میفرماید.
ناآرامیهای مرتبط با مسأله افزایش قیمت بنزین در اواخر هفته گذشته فروکش کرد، اما مناقشه بر سر روایتی که از این مسأله داده میشود تا مدتها ادامه خواهد یافت و مسألهای تاریخی میشود.
ما را در نگاهی روبهسوی آینده، هیچ چارهای جز بازخوانی چندباره این رخداد نیست تا از میان گردوغبار آن راهی به سوی آینده بهتر بگشاییم. من در این یادداشت تلاش میکنم چهار روایت از مسأله ناآرامیهای اخیر را از یکدیگر تفکیک کنم که معتقدم مناقشه بر سر این روایتها در هفتههای آینده نیز ادامه خواهد یافت.
ناآرامیها تمام شده اما دو مسأله کماکان به قوت خود باقیاست: نخست همچنانکه پیشبینی کرده بودم این ناآرامیهای اجتماعی با توجه به عمق خشونت و عدمپیوستگی اجتماعی بزرگ و بیاعتنایی و حتی نگرانی مردم فاقد کشش بود و بسرعت فروکش کرد اما علل زمینهای این ماجرا که مهمترین آنها ذهنیت ناآرام و جریانهای موجسوار و تحریککننده است کماکان باقی مانده و با هر عامل جدیدی میتوانند مسألهساز شوند.
مسأله دوم اینکه این اتفاق پایههای مناقشه سیاسی داخلی ما را حداقل تا انتخابات ۱۴۰۰ رقم خواهد زد. اتفاقاً این مناقشات سیاسی که خود زمینه ساز بروز ناآرامیهای بنزین در آبان ماه ۹۸ بود در ادامه قطعاً زمینهساز مسائل دیگر خواهد شد. روایت اول روایتی است که بیش از هرجایی در گفتمان رسانهای بیبیسی فارسی و تلویزیون ایران اینترنشنال و من و تو بروز و ظهور دارد.
به نظر من این دو رسانه و بالاخص بیبیسی از قالب رسانه خارج شده و خیلی آشکار نوعی براندازی را در دستور کار قرار دادهاند. تکلیف تلویزیون ایران اینترنشنال که با دلارهای سعودی اداره میشود، معلوم بود. بیبیسی فارسی که معمولاً از سنتی پیروی میکند که با روشهای خاص رسانهای با ادعای بیطرفی اعتبارافزایی میکند در بحرانها همانند ایران اینترنشنال و سیمای آزادی و من و تو تبدیل به ستاد رسانهای اتاق جنگ میشود.
این رسانهها ناآرامیها را محصول جامعهای قطبی شده از قومیتها و فرهنگها، طبقات اقتصادی و مذاهب دانسته و در نهایت انقلاب و جامعه را در مقابل هم عنوان کرده و ریشه را در پدیده انقلاب اسلامی جست وجو میکند و غایت آن براندازی نظام جمهوری اسلامی است.
این دو شبکه در برخی برنامههای خود میگویند جوانان خودروهای دشمن را به آتش کشیدند و به این امر تشویق می کردند این ادبیات ناظر بر نفرتپراکنی بین ایرانیان و ایجاد دوگانه انقلاب و جامعه است.
روایت دوم را اصولگرایان تندرو پیش میبرند. این گروه میکوشند افزایش قیمت بنزین را اولاً فقط محصول تصمیم مشکوک! دولت جلوه دهند. البته این روایت در این مرحله با سد بزرگی بهنام حمایت رهبر معظم انقلاب از تصمیم کارشناسی در سطح سران سه قوه برخورد کرد.
حامیان این روایت اگرچه با بروز مسائل امنیتی و بالاخص با عنایت به گفته رهبر معظم انقلاب و این واقعیت که تصمیم به افزایش قیمت بنزین در سطح سران سه قوه اتخاذ شده است، مشکل اساسی در روایتشان ایجاد شده، اما تلاش میکنند دولت را متهم کنند که کوشیده است از طریق افزایش قیمت بنزین و تحریک اجتماعی، شرایطی ایجاد کند که نظام تحت فشار برای مذاکره با امریکا قرار گیرد.
این گروه در تناقض عجیبی گیر کردهاند که از سویی نمیخواهند از این تحلیلسازی دست بردارند و از سوی دیگر با گفتار صریح رهبر معظم انقلاب در ضرورت حمایت از تصمیم سران سه قوه مواجه شدهاند. تجربه نشان میدهد این گروه سعی خواهند کرد به شیوههای دیگری بر این تحلیل ساختگی اصرار کنند.
روایت سوم را اصولگرایان دیگر و برخی جریانات سیاسی بهکار گرفتهاند. این گروه معتقدند دولت میتوانسته است بهتر عمل کند و به گونهای متقاعدکنندهتر خبر افزایش قیمت بنزین را در اختیار مردم قرار دهد. این روایت به نوعی بر زبان امام جمعه موقت تهران نیز جاری شد. تلاش برخی برای جدا کردن خود از این تصمیم نیز با راهبرد متکی بر همین روایت شکل میگیرد.
حکایت حامیان روایت اول کاملاً مشخص است و سابقه خصومتشان با مردم و تلاششان برای خلق مشکلات امنیتی در کشور شناخته شده است. روایت دوم از این جهت بسیار خطرناک است که به اختلافات درون ساختاری عمق جدیدی میبخشد و خوراک راویان اول را بیشتر فراهم میکند.
تلاش عدهای در داخل برای آنکه این تصمیم فراقوهای و بررسیشده در سطوح مختلف نظام را به فعالیت مشکوک دولت منسوب کنند و از آن نتیجهای معطوف به تلاش دولت برای ایجاد شکاف در نظام استخراج نمایند، آشکارا خلاف واقع و ضربه زدن به سرمایه اجتماعی و تضعیف انسجام نظام سیاسی است. در روایت سوم عنصر زمان باید لحاظ شود چون فارغ از سایر الزامات اجرای طرح بیان می شود.
روایت چهارم نیز وجود دارد که معتقد است سال ۹۸ یک سال بحرانی بوده است. با روی کار آمدن دولت ترامپ در امریکا با استراتژی تحریم بحث ایجاد درد در جامعه ایران و دشواری زندگی و گسترش فلاکت مطرح شد که معتقد و منتظر بود مردم علیه نظام سیاسی خود شورش کنند.
از سویی دیگر با عملیات روانی گسترده در یک زمان خاص متکی بر نیروهای ضد انقلاب قدیمی مانند سازمان مجاهدین خلق (منافقین)، سلطنتطلبها و... جریان براندازی با اقدامات تودهای را دنبال خواهند کرد. بر اساس این روایت این اتفاق باید در بهمن و اسفند رخ میداده و ماجرای بنزین به نحوی این اتفاق را به جلو رانده است.
وقتی ایران نتواند نفت بفروشد، دچار کسری بودجه شده و قادر به پرداخت حقوق کارکنان خود هم نخواهد بود. در این شرایط با چاپ اسکناس تورمهای جدید ایجاد خواهد شد و چون در سنت ایران با دادن یارانههای اقتصادی رضایت مردم ایجاد میشده، با تضعیف یارانهها قدرت ایجاد رضایت نیز از بین میرود.
این همان استراتژی ایجاد درد است که در کتاب هنر تحریم حدود ۴۰ بار به آن اشاره شده است. این چهار روایت را باید به تحلیل کارشناسان حوزه های امنیتی، جامعهشناسی، اقتصادی و علوم سیاسی و حتی روانشناسی اجتماعی سپرد. متأسفانه روایتهای اول و دوم صدای بلندتری دارند ولی روایت سوم و چهارم میتوانند دستمایه بحث و بررسی قرار گیرند.
اما فراتر از این روایتها تبیین آنچه رخ داد، میتواند برای رفع مشکلات آینده به ما کمک کند. برای تحلیل ماجرا باید نگاهی جمعیتشناسی به سه گروه در ناآرامی ها و اغتشاشات داشت. با توجه به اینکه سال گذشته فضای روانی ملتهبی در جامعه وجود داشته اما نمیتوانیم از نقش جریانات یأسپراکن و امیدزدا و روایتهایی که جامعهای سیاه را پیش روی اذهان قرار میداد، غافل شویم.
جمعه شب گذشته برخی افراد متأثر از فضای هیجانی، انباشت برخی نارضایتیهای اجتماعی و اثر ناشی از خبر ناگهانی افزایش قیمت بنزین دست به اعتراض زدند. اعتراضی که در صورت گسترش بیمسأله میتوانست تداومی آرام داشته و قابل قبول باشد.
این گروه دست یافتن به آرزوهای متداول انسانی را برای خود دشوار میبیند، آرزوهایی نظیر داشتن شغل، ازدواج، خرید خانه و ماشین و برخورداری از زندگی در سطح متوسط. به نظر من صدای اینها در میان اغتشاشات گم و ناپیدا شد و اینان آرام آرام صحنه را ترک کردند. از شنبه شب و روز یکشنبه اعتراضات با ورود دو گروه جدید شکل متفاوتی به خود میگیرد.
از حضور گروه اول بشدت کاسته میشود و گروه دوم پا به صحنه میگذارد که جریانی شبه طبقه است که در دهه های اخیر در حاشیه شهرها شکل گرفته و ناشی از مهاجرتهای صورت گرفته ای است که من آن را جریان حاشیه نشینی نوع سوم و چهارم نامیده ام.
پیشتر درباره حاشیهنشینی مقالاتی داشتم - اینان عدم پاسخگیری مناسب فرهنگی و انسداد اجتماعی و زندگی همراه با ناهنجاری ها تبدیل به گروه قابل توجهی شده اند که می توانند دست به رفتارهایی با قدرت تخریبی بالا زنند و رفتارهای واندالیستی از خود بروز میدهند.
سلاح سرد و گرم با خود حمل میکنند. این قشر استعداد هدایت و مورد سوء استفاده قرار گرفتن زیادی دارند. همزمان گروه سوم نیز به میدان میآیند که وابستگان سازماندهی شده گروههای تروریستی هستند. هرچند کم تعدادند اما هدفمند عمل می کنند برخی از اینها که با پول عربستان هدایت میشوند، پیشتر دست به خرابکاری های انفجاری زده بودند.
عمدتاً به نظر میرسد عمق خشونت توسط ترکیبی از گروه های دوم و سوم صورت گرفته باشد که گروه سوم به سمت مراکز انتظامی در اصفهان و شیراز و مراکز اتصال مخابرات و آب و برق و گاز حمله کرده و با تحریک و حمله با اسلحه شرایط تیراندازیهای متقابل را فراهم کردند. با قطع بودن اینترنت شبکههای بیبیسی، ایران اینترنشنال و منوتو و سیمای آزادی سعی کردند با دشمنانگاری هدایت این نوع اقدامات را در دست گیرند.
بیشترین آسیبهای انسانی را گروه دوم متحمل شدند. اتفاقاً گروه سوم چون از سازماندهی برخوردارند کمترین تلفات انسانی را میبینند. البته معتقدم که این تحلیل هاجای مطالعه بیشتری دارد. به اعتقاد من، فارغ از روایتهایی که ما را به انحراف میبرد و ندیدن ظرفیت نارضایتیهایی که بنزین اثر ماشهای بروز آن بوده نه علت آنها، باید فراتر از مسائل اقتصادی بیقراریهای ذهنی جامعه را در بروز این رخدادها در نظر بگیریم.
همچنان که زمینههای واقعیت اجتماعی نباید نادیده گرفته شود، از مسأله تحریم هم نباید غفلت شود. ما نخواستیم و نتوانستیم واقعیت تحریم را برای جامعه باز و اقناعسازی کنیم. اتفاقاً آنها که به دنبال مسأله اقناع افکار عمومی هستند در اینجا باید پای میفشردند که واقعیت تحریم تبیین و آمادهسازی مردم برای اقناع انجام میشد.
هیچانگاری تحریم نوعی خطای راهبردی بود. ما برنامههایی برای مقاومت اقتصادی داشتیم اما مقاومت روانی جامعه طراحی نشد و اگر هم بحثهایی صورت گرفت در هیاهوی نزاعهای سیاسی که خود علت این ماجراهاست گم شد. این واقعیت است که امریکا با تحریم دنبال فروپاشی فیزیکی ایران، کوچک کردن ایران و فروپاشی نهاد دولت در ایران بوده است.
توجه به اقشار ضعیف و تلاش برای تبیین وجوه دقیقتر مسائل اخیر از منظر این دیدگاه، بسیار حساس است. جمهوری اسلامی ایران در یکی از سختترین دورانهای حیات سیاسی خود با عنایت به شرایط پیش رو، نیاز فزایندهای به اخذ تصمیمهای سخت پیدا میکند و چنان باید عمل کرد که تصمیمهای سخت چنین عواقبی نداشته باشند.
لذا برای کاستن از احتمال بروز رخدادهای مشابه، باید واقعبینانهتر و منصفانهتر و دقیقتر اندیشه کرد. یکی از علائم اینکه از این ماجرا همه ما درس گرفتهایم این خواهد بود که از فردا جدال روایتی و تقصیریابی را فراموش کنیم و هر کدام با قبول سهم خود برای ترمیم اجتماعی و آینده بهتر تلاش کنیم.
ترامپ از اشرف غنی برای سفر به آمریکا دعوت کرده و غنی هم این دعوت را پذیرفته است.گفته می شود که ترامپ در تماس تلفنی خود با غنی برای دعوت از او، مشخصا درباره پروژه صلح خود با طالبان سخن گفته و هیچ اشاره ای به انتخابات ریاست جمهوری افغانستان و بحران سیاسی کشور و نیز گزارش های متعدد تقلب های سازمان یافته و تبعات آن بر اوضاع افغانستان نکرده است.
دعوت از غنی برای حضور در واشنگتن، آن هم مدت کوتاهی پس از رهایی گروگان های آمریکایی و از سوی دیگر انس حقانی، نشان از این حقیقت مهم دارد که صلح با طالبان، هنوز اولویت اول سیاست های آمریکاست و انتخابات ریاست جمهوری افغانستان با همه جنجال ها و بحران هایش، در حاشیه مسئله صلح قرار دارد.
آمریکا تصمیم دارد به بهترین شکل ممکن که منافع اش را برآورده کند با طالبان به توافق برسد و در پاسخ افکار عمومی، شرایط افغانستان را به گونه ای مهندسی کند که تمام کاسه ها بر سر دولتمردان افغانستانی و مردم این سرزمین شکسته و بی کفایتی و زیاده خواهی رهبران سیاسی آن ها، اصلی ترین دلیل تسلط مجدد طالبان بر سرنوشت آن ها شناخته شود.
بنابراین، بی توجهی ظاهری ترامپ به مسئله مهمی همچون انتخابات پر التهاب و پر تقلب ریاست جمهوری افغانستان، از سوی برخی از صاحب نظران، اسم رمز آغاز عملیات بحران سازی سیاسی در کابل دانسته می شود و سفر غنی به آمریکا نیز آغاز این پروژه است.
خیلی طبیعی است که در چنین فضایی و در شرایطی که آمریکا، برنامه ای حساب شده برای بحران سازی و حرکت به سوی تطبیق توافقات پشت پرده خود با طالبان دارد، برای خفه کردن صداهای مخالف نیز از هیچ کوششی فروگذار نکند.از این رو، اصلی ترین متهم ترور و مرگ کسانی همچون وحید مژده، احتمالا می تواند خود آمریکا شمرده شود، هرچند که در نگاه برخی از تحلیل گران، حکومت افغانستان نیز به عنوان متهم اصلی مرگ وحید مژده مطرح می شوند اما حقیقت این است که اگر کسانی در حکومت نیز در این گونه رویدادها نقشی دارند، در حد عمله آمریکا ایفای نقش می کنند و نه بیشتر.
وحید مژده از شخصیت های مطرح طالبان در زمان حکومت این گروه بود و در طول دو دهه گذشته، به عنوان نویسنده و تحلیل گری معتدل که البته ارتباط تشکیلاتی خود با طالبان را ظاهرا کنار گذاشته بود، در کانون توجه رسانه ها قرار داشت و دسترسی ها و ارتباطات او به منابع مربوط به طالبان، علاوه بر این که موجب می شد تا رسانه ها به حجم زیادی از اطلاعات مفید دسترسی پیدا کنند، عملا او را به یک سند و منبع مهم از نحوه فعالیت و عملکرد جریان های تندرویی همچون طالبان و القاعده تبدیل کرده بود که از حیث مستند سازی تاریخی چنین جریان هایی، حائز اهمیت بود.خیلی دور از ذهن است که دلیل ترور او را به سابقه طالب بودنش نسبت بدهیم چرا که هیچ شاهدی بر این که او تا قبل از مرگش نیز به طالبان پایبندی داشته، در دست نیست، اما به نظر می رسد مخالفت های علنی او با سیاست های آمریکا در افغانستان، در نهایت موجب مرگش شد.
وحید مژده، به عنوان یک منتقد تاثیرگذار، ارتباط وثیق و تنگاتنگی با رسانه های مختلف و نیز پژوهشگران و نویسندگان داشت و به رغم این که برخی او را به واسطه حضورش در عالی ترین سطح حکومت طالبان، تقبیح می کردند، اما نوعا به عنوان فردی صادق، دقیق و موثق شناخته میشد.مراجعه مکرر اصحاب رسانه به مژده و حجم گسترده دسترسی اطلاعاتی او به منابع داخلی طالبان و نگاه واضح ضد آمریکایی او شاید در شرایطی که صلح آمریکا و طالبان به صورت چراغ خاموش اما جدی در حال پیگیری است، می توانست برخلاف خواست آمریکا افکار عمومی را علیه آمریکا دستخوش تغییراتی کند.
این ترور میتواند زنگ خطری برای همه کسانی باشد که اولا با سیاست های آمریکا در افغانستان مخالف هستند و ثانیا دسترسی به ابزارهایی دارند که می تواند دیدگاه آن ها را به افکار عمومی تزریق کند و مردم افغانستان را در تقابل با سیاست های آمریکا قرار دهد.اما مرگ مژده که روزگاری از مقامات عالی رتبه طالبان به حساب می آمد و در صورت قدرت یافتن مجدد طالبان، می توانست در زمره چهره های کلیدی این گروه در قدرت به حساب بیاید، یک پیام روشن به طالبان نیز دارد.ممکن است طالبان خیال کنند که در مذاکرات خود با آمریکایی ها، امتیازات کلانی را به دست آورده باشند، اما تجربه نشان داده که آمریکا، هیچ گاه طرف قرارداد و شریک خوبی برای هیچ کس نیست و هر زمان که خرش از پل بگذرد یا هر زمان که منافع اش به خطر بیفتد، حتی شریک خود را نیز از پا در خواهد آورد.
در یک جامعه مبتنی بر اراده جمعی معمولا شیوههای نظارت مستقیم وغیرمستقیم بر رفتار نمایندگان و مدیرانجامعه توسط مردم مقرر میشود. به عبارت روشنتر، مردم برای مدیریت بر کشور خود یا به صورت مستقیم در انتخابات مانند انتخاب رئیسجمهور و یا غیرمستقیم در مورد نمایندگان مجلس، شوراها و غیره اقدام مینمایند و این نوع مداخله، مداخله مبتنی بر انتخابات است.
روشهایی که با لحاظ منافع مشترک اعم از سیاسی، اجتماعی، فرهنگی، اقتصادیو... عدهای با خواست مشخص و درخواست مشابه، به صورت یکصدا ضمن اظهار نارضایتی از شیوههای مدیریت درخواست تغییر برنامهها یا اجرای اقدامات و تدابیر مشخص را مطرح میکند.
مسلما طرح این نوع درخواستها و انتقادات و بیان اعتراضات در زمانی که متقاضیان از لحاظ تعداد، محدود هستند، از طریق ارسال نامه و مکاتبه یعنی اجتماع درخواستهای مشترک به مسئولان اعلام میگردد، اما وقتی چالشها و مشکلات اقتصادی و اجتماعی و غیره در سطح گسترده و وسیعی بخش مهمی از مردم جامعه را شاملگردد، مسلما این طرق کارآیی لازم را ندارد؛ فلذا مردم برای بیان درد، با اجتماع و حضور در خیابانها، میادین یا اماکنی که برای این موضوع مشخص شده است یا راهپیمایی در خیابانها و شوارع صدای خود را به مسئولان میرسانند.
در قانون اساسی کشور ما در دو اصل 26 و 27، آزادی بیان و در کنار آن تشکیل اجتماعات و راهپیماییها برای بیان نقطه نظرات و طرح خواستهها و نقد مدیریت مدیران پیشبینیشده است. در عین حال در استفاده از حقوق باید بهگونهای عمل شود که در صورت ایجاد زمینههای لازم توسط مدیران موجب اضرار به حقوق دیگران نگردد. بنابراین لازمه برخورداری و اعمال حقوق اساسی مستلزم تامین مقدمات و تعیین شرایط توسط مدیران جامعه و رعایت چارچوب عرفی و قانونی، تشکیل اجتماعات و راهپیماییها توسط مردمی است که چنین اجتماعاتی را تشکیل میدهند.
نکته اساسی براساس برداشت حقوقی و با عنایت به تجربه سیاسی اکثر کشورهای جهان این است که تشکیل این نوع اجتماعات و راهپیماییهای بحق مردم باید بدون استفاده از خشونت و تخریب و تحریق باشد و گذشته از آن دولت نیز باید در حفاظت و حمایت از اعمال این حق توسط مردم پیشبینیهای لازم را انجام دهد. هر نقص و چالشی توسط اصحاب این میثاق ملی در اجرای این بخش از حقوق، مسلما موجب بروز بحرانهای اجتماعی خواهدشد.
ما در ماهها و سالهای گذشته بارها از زبان مسئولان کشور ضرورت اجرای این حق و لازمه برقراری بسترها و شرایط جهت آن را شنیده و دیدهایم و حتی هیات دولت در مصوبهای با تایید وجود چنین حقی برای مردم، اماکنی را نیز مقرر داشتهاند و در همین رابطه دیوان عدالت به نوعی دیگر با تکرار و تایید این بخش از حقوق ملت اعمال این محدودیت مکانی را مورد تایید قرار نداده و البته استفاده از این حقوق را منوط به رعایت تشریفاتی در قوانین عادی نمودهاند.
به نظر میرسد که ما در این زمینه با تجربه اندوزی از گذشته و درک واقعیت باید بپذیریم که بخشهایی از قانون اساسی که تاکنون معطل مانده است بایستی با عنایت به حوادث و شرایط کنونی و واقعیتهای داخلی و بیرونی، بستر اجرایی مناسب یابد و دولت در این زمینه به تکلیف خود عمل کند. بلوغ مدیریتی و مردمی در یک جامعه با نشانههایی از جمله ارتقای ظرفیت گفتمان سیاسی، درک متقابل از نیازهای طرف دیگر و سعی در پیدایش راهحلی جهت تامین حقوق ملت دارد.
طبیعتا اگر هر یک از طرفین از حدود متعارف اجرای تکلیف یا اعمال حق دچار افراط و تفریط شوند، یعنی مدیران جامعه امکان برقراری چنین اجتماعات و راهپیماییها را فراهم نکنند، قطعا به نوعی ممکن است زمینه نافرمانیهای مدنی فراهم آید و از طرفی اگر تشکیل این اجتماعات که باید به صورت مسالمت آمیز در چارچوب عرف سیاسی اعمال گردد، موجب ورود اضرار به دیگران باشد و نوعی خشونت بین طرفین حاکم گردد، درنتیجه اعمال حق و انجام تکلیف با چالش اساسی مواجه خواهدشد که نتایج منفی آن غیرقابل پیشبینی است.
موفقیت مردم ایران در مقابله با حوادث امنیتی روزهای اخیر که در پی اجرای مصوبه مدیریت مصرف سوخت آغاز شده بود، بار دیگر صلابت و اقتدار نظام جمهوری اسلامی و ظرفیت آن در مواجهه با چالشهای گوناگون را اثبات کرد و نشان داد که همانگونه که در عرصههای نظامی، سیاسی و اقتصادی ملت ایران توانست، استقلال و تمامیت ارضی و استحکام و ثبات داخلی خود را دربرابر تکانههای آن حفظ و آنها را به فرصتی برای تحکیم و تقویت نظام حفظ کند، در مقابله با چالشهای امنیتی نظیر وقایع اخیر نیز توان و ظرفیت انقلاب اسلامی به اثبات رسید.
اگرچه دشمنان بیرونی و عوامل ضدانقلاب بارها اعلام کردهاند که در روند تشدید تحریمهای اقتصادی و فشار حداکثری علیه مردم ایران در ماههای اخیر منتظر چنین لحظهای بودند تا با تغییر قیمت سوخت بتوانند اهداف و برنامههای خود از فشار حداکثری در ایجاد بیثباتی داخلی را عملیاتی کنند، اما تردیدی نیست که اگر در اجرای مصوبه مدیریت سوخت به الزامات آن در روشنگری افکار عمومی و برنامه ریزی دستگاهها برای کاهش پیامدهای آن توجه میشد، حوادث اخیر بهوقوع نمیپیوست و یا اگر اعتراضاتی صورت میگرفت، دامنه و سطح آن بسیار محدودتر بود.
تجربه حوادث بهوقوع پیوسته در آغاز اجرای این طرح در دولت نهم و همچنین آشوبهای دیماه ۱۳۹۶ که نقطه آغاز آن نیز انعکاس خبر پیشبینی افزایش قیمت سوخت در بودجه سال ۱۳۹۷ بود، ایجاب میکرد که دولت در اجرای مصوبه اخیر بسیار هوشمندانهتر و هماهنگتر عمل کند و اینگونه نباشد که دوسهروز بعد از اعلام و اجرای آن و زمانی که اعتراضات مردم با هدایت بیگانگان و با محوریت شبکههای ماهوارهای و فضای مجازی و هستههای عملیاتی داخل تبدیل به آشوب شده بود، تازه به فکر چاره افتاده و سعی نمایند برای پیامدهای این افزایش سوخت برای اقشار و صنوف مختلف برنامهریزی و یا دسترسی به شبکه اینترنت را محدود کنند، که البته باید این معضل را به پای ضعفهای دولت نوشت که در سالهای اخیر موارد مشابه فراوانی دارد که در اینجا مجال پرداخت به آن نیست. اما خود این حادثه چند درس مهم داشت که اجمالاً به آنها اشاره میشود:
۱- تبدیل سریع اعتراضات به آشوب و سلب امنیت اجتماعی مردم نشان داد که دشمن در این ماجرا یکی از مهمترین نقاط قوت نظام در سالهای اخیر که محصول تلاشها و مجاهدتهای نیروهای دفاعی و امنیتی بوده و کشور عزیزمان ایران را در بحرانیترین منطقه جهان حفظ کرده بود، هدف گرفته است.
اقدامات سازماندهی شده و مشابه در حمله به بانکها، غارت فروشگاههای بزرگ، حمله مسلحانه به برخی مراکز انتظامی و بسیج و حتی تلاش برای خلع سلاح آنها نشانگر گوشهای از برنامهریزی حساب شده هستههای عملیاتی داخلی با هدایت جریانهای ضدانقلاب بیرونی است که تقدیم حدود ۱۰ شهید از نیروی انتظامی و بسیجی نشانگر عمق این فتنه است که البته با هوشیاری و دقت نیروهای مسئول به سرعت مهار شد.
۲- وقایع اخیر عمق کینه دشمنان نظام اسلامی علیه مردم ایران را آشکار کرد، بیانیههای رسمی کاخ سفید و وزارت خارجه امریکا در حمایت از آشوبها و دلسوزاندن آنها به خاطر قطع ارتباط شبکه آشوبگران در پوشش ادعایی حمایت از مردم ایران در شرایطی است که پیش از این امریکاییها بارها اعلام و تأکید کرده بودند که آنقدر به مردم ایران فشار میآورند که نان برای خوردن نداشته باشند.
در همین زمینه، شبکه بیبیسی وابسته به دستگاه جاسوسی انگلیس که این روزها به شدت نگران خاموش شدن اعتراضات و آشوبهاست، در گزارشی صراحتاً هدف اصلی غرب در ایجاد فشارها و تحریمها علیه ایران را، به تنگ آوردن مردم ایران دانسته و تأکید میکند که هدف امریکا از تشدید و ادامه تحریمها به تنگ آوردن مردم ایران تا جایی است که آنها علیه دولت شورش کنند.
این صراحت دشمنان محور اصلی مرزبندی میان اعتراضات و آشوبهاست و سبب شد که حتی آن بخش اندک از مردم ایران که برای اعتراض به این مصوبه به خیابان آمده بودند، به سرعت صف خود را از آشوبگران جدا کرده و در تخریب و اغتشاش با آنها همکاری نکنند و به همین دلیل آشوبها به سرعت مهار و کنترل گردید.
۳- بیانیه اخیر جمعی از فعالان سیاسی مدعی اصلاحطلبی که در پوشش حمایت از معترضان و برای موجسواری بر این اعتراضات صادر گردیده و بدون اشاره به نقش این جریان در ضعفها و ناکارآمدیهای دولتهای یازدهم و دوازدهم و شورای شهر کنونی، صرفاً نیروهای جان بر کف انتظامی و امنیتی را هدف قرار میدهد، یکی دیگر از اضلاع و ویژگیهای آشوبهای اخیر است.
در این بیانیه ۷۷ نفره که اغلب امضاکنندگان آن از عوامل اصلی فتنههای تیر ۷۸ و خرداد ۸۸ هستند، بدون اشاره به زمینهها و پیشینه وقوع این حوادث که بخشی از آن در بالا اشاره شده با ادعای پاسخ خشونتبار به تجمعات مردمی در اعتراض به گرانی بنزین آمده است: «شلیک بیمحابای تفنگی که از محل بیتالمال برای دفاع از مردم فراهم شده به سوی شهروندان عادی و غیرمسلح که برای ابراز اعتراض یا خشم خود به خیابان آمدهاند، مطلقاَ و فارغ از موضوع اعتراض، غیرقابل توجیه و جنایتی است که قانون و دستگاه قضا، نباید لحظهای در تعقیب بانیان و آمران و عاملان آن تعلل کند».
این سبک از بیانیهنویسی از کسانی که نقش اصلی در فتنههای گذشته داشته و عامل اصلی تشدید تحریمها علیه مردم ایران هستند، نوعی فرار به جلو برای پرهیز از پاسخگویی است چراکه نگاهی به آمار شهدا و مجروحان نیروهای انتظامی و بسیج و همچنین سطح خسارات وارده به مراکز حساس نشانگر آن است که اگر دفاعی از سوی نیروهای محافظ امنیت از این مراکز صورت گرفته، نه علیه مردم معترض، بلکه علیه عوامل مزدور دشمن است که مسلحانه و بعضاً با تیربار به مراکز حمله کرده، قصد خلع سلاح و یا انفجار مخازن سوخت و پالایشگاهها را داشته و از آن طریق میخواستند کشور را با بحران مواجه کنند. اما نکته تلختر از کتمان این واقعیت توسط این مدعیان دروغین حقوق ملت، نقشی است که اینها با این بیانیهنویسی خود به عنوان عوامل ستون پنجم برای دستگاههای مدعی حقوق بشر جهانی دارند ایفا میکنند تا آن مراکز بتوانند با استناد به آن ایران را محکوم کنند.
۴- روند تحولات این ماجرا و به ویژه کاهش سریع اعتراضات مردمی پس از بیانات مقام معظم رهبری در آغاز درس خارج فقه در روز یک شنبه، بار دیگر اعتماد و باور مردم به نظام و پایبندی آنها به اصول و ارزشهای انقلابی را نشان داد این واقعیت بیش از هرچیز مسئولیت دولتمردان را سنگینتر میکند تا با تلاش بیشتر و هوشمندانهتر به وظایف خود در خدمترسانی به مردم و به ویژه اقشار محروم به درستی عمل کرده و این اعتماد مردم را پاس بدارند.
قبلا گفته بودم اصلاحطلبان را دو جماعت تشکیل می دهند:
1-اصلاحطلبان بدخیم
2-اصلاحطلبان خوش خیم
اصلاحطلبان خوش خیم با مردم، نظام، قانون اساسی و رأی مردم سازگارند. دامن آنها به آشوب و فتنه انگیزی و قشون کشی خیابانی آلوده نیست.
آنها دغدغه حل مشکلات کشور را دارند و به ولایت فقیه معتقدند و ولایت کفار، منافقین و مشرکین را پذیرا نیستند. اما اصلاحطلبان بدخیم سردر آخور دشمن دارند و ولایت جرج سوروس را به ولایت فقیه ترجیح می دهند. مطالبات شرورانه و شریرانه دارند و هیچگاه دلشان با نظام و امام و مردم صاف نبوده است.
همانها که شهید اسدالله لاجوردی از آنان به عنوان منافقین جدید یاد می کند. همین جماعت در ایام فتنه 88 به پارلمان اروپا و کنگره آمریکا رفتند و خواستار تشدید تحریم ها شدند. اخیرا بیانیه ای با امضای 77 نفر از همین اصلاح طلبان بدخیم صادر شده که همزبانی خود را با پمپئو و بیانیه کاخ سفید بی محابا اعلام کرده اند که چند نکته در این بیانیه قابل تأمل است:
1-در این بیانیه از اشرار و کسانی که به اموال عمومی و مردم آسیب زده اند و حتی به مساجد هم رحم نکرده و قرآن سوزی راه انداختند با عبارت «مردم» و «آسیب دیدگان اعتراضات» یاد شده است. آیا واقعا کسانی که در دو سه روز اول هفته گذشته دست به آشوب و فتنه گری زدند، مردم بودند؟حداقل در 7 استان و شهرهای آن هیچ آشوب و اعتراضی دیده نشد.
نه بانکی آتشزده شد و نه پمپ بنزینی آسیب دید و نه به مسجد و محراب حمله شد و نه ... آیا در این استانها و شهرها بنزین گران نشده بود، آیا در این استانها مردم به گرانی بنزین معترض نبودند، چرا هیچ اتفاق شرورانه در این شهرها رخ نداد. آیا درک مردم از گرانی و تورم و.... در این شهرها از دیگر شهرهای دچار آشوب پایین تر بود. این سؤالی است که امضاکنندگان بیانیه یا نمی توانند به آن پاسخ دهند و یا از پاسخ به آن فرار می کنند!
2- در این حوادث شماری از هموطنان ما توسط همین اشرار شهید شدند و شماری از نیروهای انتظامی و حافظان امنیت مردم با قمه و گلوله سلاخی شدند، در این بیانیه هیچ یادی از آنها نشده است! در عوض نوشته شده: «شلیک بی محابای تفنگی که از محل بیت المال برای دفاع از مردم فراهم شده به سوی شهروندان عادی و غیرمسلح که به خیابانها آمده بودند جنایتی است که نباید در تعقیب عاملان و آمران آن تعلل کنند»
کدام شلیک، کدام مردم، کدام شهروند عادی و غیرمسلح و... آنها از چه سخن می گویند. از دستگیرشدگان آشوبها مقادیر زیادی سلاح، وسایل ارتباطی پیچیده، بمب های آتشزا و وسایل پیچیده جاسوسی و ... گرفتهاند! اینها آیا از نظر امضاکنندگان بیانیه، مردم هستند؟! و حافظان امنیت مردم که برای کنترل اوضاع از جان مایه گذاشتند و نگذاشتند آسیب های وارده بیشتر شود، متهم اصلی آشوبها معرفی شوند؟!
بالاخره در این فتنه و آشوب امضاکنندگان بیانیه بگویند طرف آمریکا و رژیم صهیونیستی و سرویسهای امنیتی آنها و نیز منافقین و سلطنت طلبها و ... هستند یا طرف مردم!
خشونتهای اعمال شده از سوی اشرار بوده است. حافظان امنیت و مردمی که با نیروهای انتظامی در خاموش کردن آتش فتنه همکاری کردند در برابر خشونت سازمان یافته ایستادند. اگر اینهایی که آشوب کردند مردم معترض بودند چرا ظرف دو روز که لیدرهای آشوب را گرفتند و ارتباطات آنها را از طریق قطع اینترنت قطع کردند، فتنه خاموش شد.
مسدود شدن برخی از شاهراهها و مبادی ورودی و خروجی شهرها براساس دستگیریها، مربوط به چند عضو فرقه منحله کومله و دیگر گروههای محارب بوده که با دستگیریهایی در این سطح مشکل خیلی سریع حل شد.
آیا گروههای محارب جزء مردم هستند و امضاکنندگان بیانیه برای آنها حق اعتراض و حتی حق شلیک به سوی مردم و حافظان امنیت قائل هستند؟ آیا از نظر امضا کنندگان، مردم و حافظان امنیت حتی اجازه دفاع از خودشان را هم ندارند؟ و اگر دفاع کردند دستگاه قضا نباید در تعقیب آنها تعلل کند! این جماعت از کدام دستگاه قضا و از چه مملکتی سخن می گویند؟
در بیانیه تأکید شده است؛« ایستادن در برابر مردم عاصی، پذیرفتنی نیست.»
آنها از کدام مردم عاصی یاد می کنند. آیا همین مردمی که 60 میلیون نفر از آنها در مرحله اول و دوم و سوم این طرح، منابع حاصل از عواید گران شدن بنزین به حساب آنها واریز شده، میآیند بانک و پمپ بنزین و مسجد و قرآن آتش بزنند و هزینه همین آتش سوزی را از جیب خود پرداخت کنند یا این فجایع و جنایت ها مال همان هایی است که بیانیه نویسان شرورانه از آنها دفاع می کنند!
این مردم عاصی که در بیانیه از آن یاد شده چه کسانی هستند؟ همانها که با تفنگ، دوربین های کنترل ترافیک را می زدند تا شناخته نشوند. مردم عاصی مگر قرآن و مسجد آتش می زنند؟ اگر آشوب طلبان مردم بودند، پس نام میلیونها نفر از مردمی که در مراکز استانها و شهرها در این چند روز اخیر به خیابانها آمدند و آشوبگران و فتنه گران را محکوم کردند چه میتوان گذاشت؟
3- در بیانیه آمده است؛ «مسئولان به خواست مردم احترام بگذارند و با عادی سازی روابط خارجی بساط تحریم ها را جمع کنند»آیا خواست مردم عادی سازی روابط خارجی است! جمهوری اسلامی ایران با همه کشورهای جهان روابط عادی دارد فقط با دو کشور رابطه ندارد. یکی آمریکاست که کاخ سفید از زمان اشغال لانه جاسوسی روابط را با تهران قطع کرد و دیگری هم رژیم صهیونیستی است که مشروعیت ندارد. نظر امضاکنندگان چیست؟ آمریکاییها رابطه خود را با ملت ایران خصمانه اعلام کرده اند حتی پس از 6 سال مذاکره و امضای برجام نه تنها تحریم ها را بر نداشتند بلکه بر آن افزودند، آیا میشود رابطه عادی داشت؟ با رژیم کودککش صهیونیستی هم هیچ عاقلی جز خائنان به ملت و سلطنتطلبان و منافقین، معتقد نیستند رابطه ای ممکن باشد. فقط باید به دوران پهلوی برگشت تا این کار ممکن شود مگر امضاکنندگان طرفدار شاه و سلطنتطلبان هستند؟ اگر هستند چرا صادقانه به مردم نمی گویند تا مردم تکلیف خود را با آنها مشخص کنند؟!
4- از قرار اطلاع این بیانیه را کسی نوشته است که خود و همسرش در فتنه 78 و 88 با یک واسطه به جرج سوروس متصل بوده این حقیقت را کیان تاج بخش در جریان محاکمات سال 88 صادقانه گفت، برخی از عناصری که بیانیه را امضاکردند از ستارگان خبری رادیو BBC هستند و در فتنه 88 نقش داشتند که به خارج فرار کردند. اما بقیه امضاکنندگان، کارنامه سیاسی شان به سیاهی این افراد نیست. آنها چرا آن را امضا کردند؟ لازم بود قبل از امضا حداقل آن را میخواندند که بتوانند پاسخگوی اعتراضات بحق مردم باشند. آنها نباید با بیانیه کاخ سفید و پمپئو وزیر روسیاه خارجه آمریکا همصدایی و همزبانی میکردند!
روایت دکتر میثم مطیعی چهارشنبه گذشته در قم، حرم مطهر حضرت معصومه (س) از فتنه اخیر جان کلام و کلام جان را در این وادی از باب روشنگری بیان کرد. بخشهایی از این روایت را بدنیست با هم زمزمه کنیم.
میهن من! باز زخم از نابرادر خوردهای
گرم جنگ روبه رو، از پشت خنجر خوردهای
خاک میهن! باز هم جسم شهیدی سهم توست
شرحه شرحه پیکر سرو رشیدی سهم توست
کفر و ظلمت باز از صورت نقاب انداخته
جاهلیت شعله بر جان کتاب انداخته
در کمین بودند گرگان، فتنه در سرداشتند
خوابهایی دیده بودند و سر شر داشتند
صبح یکشنبه کلامی روی آتش آب ریخت
فتنه را دیدم که حیران و هراسان می گریخت
تا صف مردم از این آشفتگیها دور شد
اغتشاش کور برجا ماند و فتنه کور شد
با چراغ لاله اینک ره ما روشن است
راهیان صبح می دانند فردا روشن است
ارسال نظرات