به مناسبت پنجاهمین سالگرد درگذشت جلال آل احمد
هجدهم شهریورماه در حالی پنجاهمین سالگرد درگذشت جلال آل احمد است که وی در طول عمر کوتاهش (۱۳۴۸ - ۱۳۰۲) هم خدمت بزرگی به ادبیات فارسی و هم خدمت بزرگی به شناخت جریان روشنفکری در جامعه ایران کرد.
پایگاه رهنما :
هجدهم شهریورماه در حالی پنجاهمین سالگرد درگذشت جلال آل احمد است که وی در طول عمر کوتاهش (۱۳۴۸ - ۱۳۰۲) هم خدمت بزرگی به ادبیات فارسی و هم خدمت بزرگی به شناخت جریان روشنفکری در جامعه ایران کرد؛ شاید مهمترین اثر جلال را بتوان کتاب «در خدمت و خیانت روشنفکران» دانست که به گفته خودش، این کتاب «ادای دین به خون شهدای ۱۵ خرداد ۱۳۴۲» است. اگرچه ۵۰ سال از فوت «جلال» میگذرد، اما همچنان موضوع «روشنفکری» و تاثیر آن در جامعه، از جمله مباحثی است که نسبت به آن تردیدهای جدی وجود دارد؛ اگر افرادی نظیر ملکالمتکلمین، ملکالشعرای بهار، دهخدا، شریعتی و شهید مطهری را مصداق روشنفکری معاصر بدانیم، آنوقت روی دیگر روشنفکری، ابتذالی است که افرادی نظیر تقیزاده و میرزا ملکمخان در دورههای پهلوی و قاجار مصداق آن بودهاند. تاکنون تعریف مشخصی از «روشنفکری» ارائه نشده است، اما برای شناخت روشنفکر میتوان گفت که روشنفکری یعنی تمسک به عقل برای تشخیص دو چیز از هم با رویکرد انتقادی. در واقع روشنفکر، با نگاهی عقلگرایانه، بین دو واقعیت قرار میگیرد و با رویکردی انتقادی به تحلیل موضوع میپردازد. شاید همین تردیدها بود که باعث شد تا جلال آل احمد که در خانوادهای مذهبی به دنیا آمده بود، در سن ۲۰ سالگی دست از دین شست و با پیوست به حزب توده، مذهب را کامل کنار گذاشت؛ اما بعدها دوباره، وقتی به ۴۰ سالگی میرسد، همین تردیدها او را از دنیای مادی جدا کرده و با ایجاد فرصت برای تعمق در خویشتن، بازگشت باشکوهی به مذهب را برای وی رقم میزند تا جایی که با سفر حج در سال ۱۳۴۳ و نوشتن کتاب «خسی در میقات»، این بازگشت به اوج خود میرسد.
تولد یک «بیمار» با ادعای درمان جامعه
البته جریان روشنفکری در ایران که از دوره قاجار آغاز شده است، با اشکالات مهمی روبرو بوده است؛ از همین رو است که مقام معظم رهبری (مدظلهالعالی) در بیاناتی که اردیبهشتماه ۱۳۷۷ در جمع دانشجویان دانشگاه تهران داشتند، به همین موضوع اشارهکرده و فرمودند: «من بارها گفتهام که روشنفکری در ایران، بیمار متولّد شد.» و سپس در توضیح این بیماری و علل آن، گفتند: «چون کسانی که روشنفکران اوّل تاریخ ما هستند، آدمهایی ناسالماند. من سه نفر از این شخصیتها و پیشروان روشنفکری در ایران را اسم میآورم: میرزا ملکم خان ارمنی، میرزا فتحعلی آخوندزاده، حاج سیّاح محلاتی؛ این کسانی که اولین نشانهها و پیامهای روشنفکرىِ قرن نوزدهمی اروپا را وارد ایران کردند، بهشدت نامطمئن بودند». برخلاف بسیاری از مدعیان روشنفکری که در مفاهیم غربی غرقشده و بهشت آرزوها را مکاتب غربی میدانند، اما جلال آل احمد معتقد بود که «هرگاه روشنفکر و روحانی همراه هم بودهاند، به پیروزی دستیافتهاند» در واقع وی، مذهب و دین را نهتنها «افیون ملتها» نمیدانست که معتقد بود جریان مذهبی با پرچمداری روحانیون میتوانند در کنار جریان روشنفکری، ملت را هدایت و در مسیر صحیح به پیروزیهای بزرگ دست یابند. امروز هم اگر قرار باشد رسالتی برای روشنفکران در جامعه ایرانی - با همه خصوصیاتش - ترسیم کنیم، باید تقویت بنیههای اعتقادی و عقلانی جامعه مردم را مهمترین وظیفه این قشر قلمداد کرد؛ به این رسالت مهم باید امیدآفرینی و تقویت روحیه خودباوری و پرهیز از خودباختگی در برابر فرهنگ شرق و غرب را نیز افزود؛ در واقع، روشنفکر باید احساس امید به آینده را در مردم بالا برده و با حساسیت زیاد به وقایع اجتماعی واکنش نشان دهد. در واقع این روشنفکر است که میتواند پرچم مبارزه با فساد، تبعیض، فقر، بیعدالتی و انحراف از آرمانهای انقلاب اسلامی را فریاد زده و مردم را به اصلاح مسیر هدایت کند. اما برخلاف این رویکرد و وظیفه، افراد بهاصطلاح روشنفکری هم بودهاند که گاهی با رویکرد متعصبانه دینی، مردم را دینزده کرده و بعد از مدتی، در تریبونهای غربی نشسته و مردم را به بیدینی تشویق میکنند. این افراد همانهایی هستند که نهتنها مسیر حق و باطل را تمیز نمیدهند که مردم را نیز در شناخت مسیر درست هدایت نمیکنند. حالا پنجاهمین سالگرد جلال آل احمد، مصادف شده با ایام ماه محرم و بازهم فرصتی است تا مرز میان حق و باطل را بهتر از گذشته تمیز بدهیم؛ شاید هیچ نوشتهای روشنفکرانهتر از نامه کوتاه امام حسین بن علی (ع) به برادرش محمد حنفیه نباشد که در دو جمله نوشت: «فَکَأنَّ الدُّنیا لَمْ تَکُنْ وَ کَأنَّ الآخِرَهَ لَمْ تَزَل؛ گویی، دنیایی نبوده است و گویی آخرت همیشه بوده و هست» یعنی میخواهد جهانبینی یک انسان را نسبت به دنیا و آخرت بیان کند که این دنیا معبر و مزرعهای برای آخرت است.
ارسال نظرات